بسمه تعالی
قابل توجه اهالی محترم امامزاده علاءالدین
علاءالدین در افق آینده؛
(قسمت ۰۶۳):
پاسخ ملاء روستا؛
(ادامه نقادی جوابیه اخوی) ۳
... بنده هم در زمانی که مشغول تقسیم ارثیه روستائی مرحوم ابوی بودم کسانی گفتند که «به دختران زمین نمیرسد»! ولیکن بنده و جنابعالی و سایر ورثه مرحوم حاجسیدمیربابا تمکین و اعتنائی نکردیم و خواهرانمان را هم در قرعهکشی سهمیه شرعی ارثیه پدری شراکت دادیم تا با آن سنت غلط عملاً مخالفت کرده باشیم و الگوئی شود تا دختران بیهوده از ارثیه ملکی پدران خود محروم نشوند.
وجود سه بانو در لیست متهمین نانکلی (که اقدام به ارائه اظهارنامه ثبتی کرده بودند) نشان میدهد که قبل از سالهای ۱۳۲۰ چنین رسمی در این روستا برقرار نبوده است و این بدعت (که به دخترها ملک و زمین نمیرسد!) مربوط به سالهای بعد از ۱۳۲۰ بوده است!
شبیه همان سیاست عمر و ابوبکر که رسیدن مزرعه فدک به دختر پیامبر(ص) را مورد مخالفت قرار داده بودند!
این سیاست عمری از چه سالی و توسط چه کسانی وارد فرهنگ اهالی این روستا شده است؟!
مگر از سال ۱۳۲۰ به بعد چه اتفاقاتی رخ داده است؟! که اهالی از چنین رسم غلطی استقبال کردهاند؟!
۱) ورود حسنآبادیها به این روستا؟
۲) ورود اداره اوقاف به این روستا؟
۳) ارزش قانونی پیدا کردن اراضی؟
بنظر بنده گزینه سوم (آغاز طرح اظهارنامه ثبتی و صدور اسناد مالکیتی)، مؤثرتر بوده است.
و اما سنت غلطی که مورد اشاره جنابعالی قرار گرفته و عامل میدان هم داماد ما بوده و...
بنظرم از کسی مثل جنابعالی قابل پذیرش نیست و بعید است که تسلیم چنین تفکر غلطی باشید.
فلذا این توجیه سادهانگارانه را بنده از جنابعالی باور نمیکنم. مگر اینکه ادعا کنید که این زمین مقابل مسجد (که عمدتا متعلق به دائیهای ما بود) را برای محوطهسازی مسجد یا فرضا پارکینگ زوار امامزاده لازم داشتید و...
که در این صورت هم برئُالذمة نمیشوید و جنابعالی بعنوان خردمند معنوی و بزرگ فکری روستا و فرزند ارشد حجةالاسلام والمسلمین حاج سید میربابا و راهنمای هوشمند و مبتکر قوم نباید خیال خودش را با حواله دادن قضیه به «حضور و نقش و میدانداری دیگران» و «بدعتی که ریشه شرعی، عرفی و قانونی ندارد»، راحت نماید!
بنابراین این ادعا (که خانه و باغ با تخریب ساختمان و بریدن یا خشک شدن درختها به مالک اولیه برمیگردد!) را لااقل شما مورد استناد و توجیهات خود قرار ندهید که نه مشروع است و نه معروف و نه مورد حمایت قانون ایران و دنیا.
۷) و اما جنگلهایی که بعنوان مایملک پدری بنده بصورت قرعهکشی بین ورثه مرحوم حاجسیدمیربابا تقسیم کردم، هیچ ربطی به این سنت و رسم غلط مورد اشاره جنابعالی نداشت. آنها را پدر خریده بود و درختهایش هم موجود بود که من در تقسیمات بلوکبندیشده خود به شمار آوردم و عمدتا هم به خواهرها رسید!
و اگر درختی از آنها بریده شده بعد از واگذاری بوده و مشکلی در مالکیت آنها برای خواهران ما ندارد.
۸) اینکه نوشتهاید: «زمینی که پس از صدور مجوز تخرب[تخریب] خانه توسط وارث صاحبخانه [حسنآقا]، دیگرشرعا زمین باز میگشت به مالک اولیه.» لطفاً بفرمایید که این «شرعاً» را از کجا آوردهاید؟!
در کجای شریعت (غیر از سنت عمری) چنین قاعدهای ذکر شده است؟! کدام مجتهدی چنین فتوائی داده است؟!
بنده بسیار بعید میدانم که این حرف شما، وجاهت شرعی داشته باشد. بنظرم دقت و تأمل جدیتری بعمل آورده و استغفار و توبه بجوئید و مافات قضیه را جبران کنید یا اینکه مدرک معتبری از شریعت و فقاهت ارائه بدهید و بدانید (و بهتر از من میدانید) که صرف «شیاع محلی» چنین ادعاهای بیبنیادی، توجیه متقنی به شمار نمیرود.
۹) ادعا میکنید که «[آقامحمد]جعفر... زمینی بیشتر از مساحت این زمین در قسمت جنوبی روستا به وارث مشقدرت (حسن[آقا]) واگذار کرده است» تا لابد خسارتی که به ورثه مرحوم مشهدی قدرتاله طالبلو وارد شده، جبران شده باشد!
این حرف شما از ادعاهای قبلی، سستتر است و اصلا مقبول و معقول نیست. زیرا:
۹/۱) اگر صاحبان این زمینها (خریداران این قطعات از دائیهای ما) آنها را به امامزاده یا مسجد روستا بخشیدهاند (کو هبهنامه آنها؟) که دیگر لزومی به جبران آنها نبوده است.
۹/۲) اگر موافقت داشتهاند که زمین معوضی دریافت نمایند، کو موافقتنامه ذیربط آن؟
ضمنا چرا فقط حسنآقا دریافتکننده زمین معوض بوده است؟! بقیه ورثه چه معوضی و در کدام قسمت روستا تحویل گرفتهاند؟! طبق کدام قراداد؟! لطفاً اگر مدارک محکمهپسندی دارید، ارائه بفرمایید.
۹/۳) وقتی ریشه این قطعات به چهاردانگ سادات برمیگردد، چرا زمین معوض آنها از دو دانگ امامزاده باید تأمین شود؟! مگر آنکه ثابت کنید معاملهای (از جنس تبدیل به أحسن) بین ورثه مشقدرت و تولیت دو دانگ امامزاده یا هیئت امناء آن صورت گرفته است. کو مبایعهنامه و موافقت اداره اوقاف؟!
...ادامه دارد.
حسینی منتظر
نوروز ۱۴۰۲
بسمه تعالی
قابل توجه اهالی محترم امامزاده علاءالدین
علاءالدین در افق آینده؛
(قسمت ۰۶۴):
پاسخ ملاء روستا؛
(ادامه نقادی جوابیه اخوی) ۴
۹/۴) آقای محمدجعفر داودی (داماد ما) دارای چه جایگاه قانونی یا شرعی و یا عرفی در محل بوده که بخواهد برای جبران قضیه زمینی بیشتر به یکی از وراث هدیه کند یا بذل و بخشش نماید؟! (بقول معروف؛ «چکارهحسن بوده» که به حسن زمین بخشیده؟!)
آخر این چه حرفیست که شما میزنید برادر من؟! (یعنی داماد وسطی ما خانه مردم را با خاک یکسان کرده و داماد بزرگ ما زمین معوضی به یکی از وراث - لابد بخاطر اینکه داماد امامزادهایها شده! - بذلیده است و پسرعمو یا داماد عموی ما هم مصالح ساختمانی آنرا بنفع خود مصادره کرده است و بقیه ورثه هم باید سماق بمکند!!!)
آیا در باره خانه خود جنابعالی چنین رفتاری بشود، تسلیم میشوید؟!
بنده همآوای دشمنان شما نیستم. بلکه میخواهم آینهای باشم حتیالامکان شفاف تا محاسن و معایب اهالی را جلوی چشمشان بیاورم. ولیکن کم و کیف معایب اجازه نمیدهد به محاسن بپردازم! مضافاً که پیرایش مقدم بر آرایش است و تا دیو بیرون نرود، فرشته در نیاید.
البته بنده میدانم که نیات جنابعالی و دامادهای پدرمان، خیر و هدفتان توسعه بهینه روستا و قدمگاه زوار محترم امامزاده علاءالدین بوده است ولیکن به چه قیمتی؟! به قیمت زیرپا نهادن همه قواعد فقهی و قوانین بشری؟!
یقیناً از اینکه راهسازی، پلسازی و جدولبندی معابر شما به پارکینگ زوار (و محوطه مسجد) ختم شده، خیلی خوشحال بودید و هستید! و همه هم شادمان!
اما بنظر بنده همگی (بویژه جنابعالی که معمولا رئیس هیئت امناء روستا و امین اهالی بودهاید) خود را در لبه پرتگاه جهنم قرار دادهاید مگر آنکه بتوانید هرچه زودتر جبران کنید. از طریق همان باجناق خودتان (حسنآقا) باقیماندگان ورثه مشقدرت و کربلائی خدیجه را جمع کنید و به تفاهم قابل قبولی برسید انشاءالله
۹/۵) چنانچه حسنآقا طالبلو (به نمایندگی از ورثه مرحوم کربلائی خدیجه) پیگیر زمینهای مادربزرگ خود (تاجعمه ما؛ مرحوم سیده تاجماه) بیافتد، از کجا معلوم زمینهای بمراتب بیشتری گیرش نیاید؟! تا نیازی به بذل و بخشش و منت شما و جعفرآقا داودی و امثالهم نداشته باشد.
۹/۶) بر خلاف ادعای شما (که «نمیتوانند طلبکاری کنند»!) بنده معتقدم که حتی اگر نصف روستا را هم به حسنآقا بخشیده باشید، حق بقیه ورثه بجای خود محفوظ است و اگر بخواهند «میتوانند طلبکاری کنند»!
۱۰) بنده منظورتان از عبارت «زمینی که در آن زمان نامشخص بود» را نمیفهمم!
زمین آن خانه متعلق به دائی بزرگ ما (مرحوم حاج سید ابوالقاسم حسینی) بوده است که از پدرشان به ارث برده بود (که مرحوم حاج سید محمود؛ جد مادری ما هم آنرا احتمالاً یا خریده بوده یا از پدرشان سیداحمد به ارث برده بود)
بنابراین کاملا مشخص بوده است. حال مشقدرت آنرا خریده است و مالک آن است.
مگر آنکه ادعا کنید که؛ «زمین مذکور از ریشه متعلق به دو دانگ امامزاده بوده است!» که اثبات آن، کار آسانی نیست. یا اینکه ادعا کنید؛ «آن زمین از اراضی چهاردانگ سادات بوده و از آنجا که چهاردانگ سادات، «وقف خاص» بوده است! لذا اصل آن به سادات حسینی برمیگردد و چونکه مشقدرت یا کربلائی خدیجه از سادات حسینی نبودهاند و نسبتی هم نداشتهاند فلذا زمین آنها به نفع دو دانگ امامزاده مصادره میشود»!!!
اثبات این ادعا بمراتب برای شما سختتر است. مضافاً که چنین ادعائی منطبق با وقفنامه جعلی است که مطرود خودتان هم بوده و است.
چگونه میشود در حالیکه وقفنامه جعلی و منسوخ و خطرناک را زیرپا گذاشتهاید، عملاً مفاد آن را در این قضیه به کار بستهاید؟!
هرگاه توانستید اصالت و اعتبار وقفنامه جعلی را اثبات کنید، آنگاه متوسل به چنین توجیهاتی بشوید لطفاً!
۱۱) بنیاد مسکن قزوین برای اجرای طرح هادی مگر مطلقالعنان بوده که خانه مردم را با خاک یکسان کند و زمین آنرا داخل حریم میدان یا بلوار اصلی روستا در آورد؟! و نقشه آنرا در کتاب نقشه خود حک نماید؟! حال مگر این کتاب، وحی منزل است؟! و یا اینکه چون در اختیار رئیس شوراست، قداست یافته است؟!
این حرف شما از حرفهای قبلی هم سستتر و بلکه سخیفتر است و توجیهی از جنس خانه عنکبوت که «اوهن البیوت» است و رافع مسئولیت جنابعالی نیست. کتابی که حاوی و حامی ظلمی باشد بیشتر به درد تنور اهالی و اجاق زوار میخورد تا اینکه سند توجیه بلاوجه قضیه مذکور تلقی شود.
۱۱) «خریدار بعدی این زمین» دیگر کیست که «هنوز هم درگیری با مسئولین طرح هادی دارند»؟! از چه کسی خریده؟! با چه قیمتی؟! از حسنآقا؟! یا از کل ورثه مرحوم مشهدی قدرتاله؟! و یا
النهایة؛
جوابیه جنابعالی اصلا قانع کننده نیست و لذا استفهامیه خود را به کمیسیون تخصصی اهالی، ارجاع میدهم!
... ادامه دارد.
حسینی منتظر
نوروز ۱۴۰۲
«گنبد فیروزه»:
https://eitaa.com/joinchat/2306801975C4413b2537a
بسمه تعالی
(قسمت ۰۶۵):
از پیامهای دریافتی؛
(جوابیههای اخوی 👇به نقادی بنده):
«مطالبی که بنده بعنوان رفع اشتباه برای شما می نویسم ، شما نباید آن مطلب را بسط داده و به دیگر مکانها اتصال دهید.
در مورد فرمانده میدان در زمان تخربب حاج سیدعبدالله را که بعنوان فرمانده میدان گفته ام, مربوط به خانه ما و یحتمل، خانه خودش که آسیب دیده بود می باشد، نه در جایی و یا جاهای دیگر.
چرا شما این کلمه را به تخریب کردن خانه مش قدرت متصل کرده ای؟. در آن زمان که لودر توسط مسئولین آوج(؟) برای رفع خطرات ریزش منازل آسیب دیده از مردم ارسال شده بوده، مجالی برای تصمیم و داشتن مدرک کتبی جهت تخریب منزلی نمیتوانست وجود داشته باشد. هرکسی بنا به نیت خیر خواهی با تشخیص ظاهری خودش دنبال علاج و جلوگیری از صدمات احتمالی مردم در رابطه با آوار اماکن بوده است.
و بیشتر مالکان منازل شخصا یا حضور فیزیکی داشتند، یا سفارشی به یکی از فامیل و یا مورد اعتمادشان سپرده بوده اند.بوده است.
مطالب هرپیام مربوط به آن نقطه است ، نباید به مکانهای دیگر بسط داده بشود. چرا که پیامدش ناخوش آیند و تحریک کننده است ، و ضمنا حق الناس هم هست.»
+
«آیا شما در موقعی که دارید فارغ البال تکیه به پشتی میوه میل میکنید، چای می نوشید، با دیگران گپ و گفت دارید و ... خارج شدنتان از آن نقطه ، با زمانیکه بهتون خبر میرسد و یا در همان موقع یکدفعه زلزله ۶ ریشتری خانه و مکانتان را تکان میدهد، از همآن نقطه مثل هم میباشد؟؟؟
۱۸ سال از آن زمان سپری شده است.
بینش و قضاوت و تفاوت عادی بودن حال فعلی را با استرس ها و پس لرزه های چندین ماهه آنزمان نباید مساوی می پندارید؟
شما انتظار دارید مردمی که هستی زندگی شان( جان و مال ) و ... در مخاطره قرار گرفته است، می بایستی نسبت به رفع خطر، نامه و سفارش مکتوبی برای آوار برداری در دست داشته باشند؟ تا اقدام به سروسامان دادن به آشفتگی موقعیت خطیر پیش آمده را با حوصله و از سر حساب و کتاب و محکمه پسند قدم بردارند؟
مرحوم علامه امینی در موقعیتی قرار گرفته بوده اند که امکان جمع آوری مدارک جسته و گریخته در مورد ائمه اطهار علیهم السلام را میتوانستند جمع آوری نمایند، بقول خودشان ، هرچه که دم دستشان می رسیده در داخل صندوقی می ریخته اند. این اسناد جمع آوری شده را بعدها میتوانسته اند صدق و کذبشان را از هم جدا کنند. ولی در آن بحبوحه وانفسا فقط میتوانستند هرچه در اختیارشان قرار میگیرد، جمع آوری کنند.
موقعیت پسا زلزله نیز تقریبا چنین موقعیتی بوده. در زمان عادی نمیشود گفت فلان عمل صحیح و به قائده بوده، و فلان عمل خلاف قائده. انتظار این است که جغرافیای زمان را در قضاوت ها مد نظر داشته باشید.
ما در منزلمان که درب ، ورود و خروج اطاق طوری شده بود که در، باز و بسته نمیشد، ورود و خروج مان بصورت عرضی بود ، نه بسته میشد ، و نه باز ، نیمه باز مانده بود. برای برداشتن خوراکی یا وسایل پخت و پز با سرعت وارد منزل میشدیم و با سرعت نیز خارج. و در عین حال پس لرزه ای تنمان را به لرزه می انداخت. اطاق بار بند وانت را دور از ساختمان پارک و چادر کشیده, شبها در داخل آن میخوابیدبم. بعد از اینکه توانستیم از بخشداری آوج چادر بگیریم، در چادر زندگی میکردیم. شما در ذهنتان کمی تصور کنید که در یک لحظه چه اتفاقی افتاد؟ پس جغرافیای زمان تعیین کننده است.
نمیشود زمان اضطراب را با زمان عادی بودن اوضاع قضاوت کرد. ضمنا تخریب خانه کسی را به کسی دیگر ، حالا هر کسیکه باشد نباید مربوط کرد. هر کسی در مشکلات پیش آمده خودش گرفتار بود. مگر اعمال دیگران به من ربطی داشت که سئوال کنم، آهای دارید خانه تان را میکوبید از وراث دیگر مجوز کتبی دارید؟
به من چه مربوطه که بپرسم، یا نپرسم. من که وکیل وصی دیگران نبوده ام.
خود من ۱۵ روز کار و رندگی در تهران را به امان خدا رها کرده، و برای تعیین خسارت ساختمانهای مردم در روستا ماندم تا کارشناسان آمدند و میزان خسارتهای وارده به منازل را برانداز کرده و صورتجلسه نمودند.
در صورتیکه هیچکسی در روستا نمی ماند . نمیتوانست بماند. کار و زندگی اش در تهران بهش اجازه نمیداد بماند. من هم فکر میکردم ماندنم و صورتبرداری از منازل خسارت دیده یک نوع خدمت به مردم است، و جزو عبادت محسوب میشود، ماده بودم.
تمام این مواردی که میگویم همه اهالی در جریان هستند، و به همین دلایل مورد اعتماد اکثریت اهالی هستم.
و البته ناراحت نیز نیستم، چراکه ماندنم و نشان دادن تک تک منازل مردم، ( البته از بیرون ) به نفع همه خسارت دیده ها بود. در مقایسه با تعیین خسارت وارده به منازل روستاهای دیگر، موقعیت بهتری برای ما ایجاد شده بود.
ولی در مورد دخالت شخصی و انفرادی برای هیچ کسی حتی یک فقره پیدا نمیکنی که بنده وارد مسائل فردی شده باشم. فقط و فقط برای عموم اهالی قدمهایی برداشته ام ، ولا غیر.»
نوروز ۱۴۰۲
بسمه تعالی
قابل توجه اهالی امامزاده علاءالدین
علاءالدین در افق آینده؛
(قسمت ۰۶۶):
پاسخ حرافیهای ملاء روستا؛
(ادامه نقادی سرگشاده ک.م.) ۲۳
ک.م.: «درمورد اوقاف آنچه به ذهن خودتان می آید می گویید»
ح.م.: پ.ن.پ.!! قراره که آنچه که به ذهن شما میآید بگویم!؟!
(قابل توجه آنها که گمان میکردند برای مقابله با تعدیات ظالمانه اوقاف، با دندان لقّی مثل ک.م. لااقل میتوان ماست خورد!)
گفتن آنچه که به ذهن من میآید راجع به اوقاف، چرا باعث دلهره و نگرانی و ناراحتی شماست؟! مگر منافع مشترکی دارید؟! علت دلخوری و دغدغه جنابعالی از افشاگریهای بنده علیه مدیران متخلف و مجرم اوقاف محل، چیست؟!
آیا تعهدی به اوقاف داری؟! چه تعهدی؟! و چرا؟!
آیا باید بپذیریم که مزدور اصلی اوقاف، خودتی؟!
وقتی که مدیران نالایق اوقاف، حیثیت اجدادی اهالی و هست و نیست این روستا را مورد تهدید و تحدید خود قرار دادهاند، تو یکی که خیر سرت از اهالی آنهم از نوع سادات هستی، چه موضعی داری؟! چرا در صف مهاجمین و مزدوران قرار داری؟! علت تبانی تو با اوقاف چیه؟!
چرا مایل نیستی که در باره اوقاف، افشاگری شود؟! در هر حال خدا رو شکر که باطن خود را نشان دادی و چیزی که عیان است، چه حاجت به بیان است؟!
فقط بعنوان نمونه:
وقتی شما اطلاعیه شورای روستا را در گروه اطلاعرسانی میبینید که نوشته: «لازم به یادآوری است که متراژ واحدهای مسکونی در زمان رحمانی مدیر وقت بوئین زهرا اتفاق افتاده و با در خواست اداره اوقاف قزوین بوده»، چه چیزی در ذهن شما میآید؟!
بدون آنکه مدرکی از دستور و ابلاغیه اوقاف قزوین به اوقاف بوئین، به اشتراک بگذارد!
بدون آنکه رحمانی با شورای روستا یا دهیار روستا و یا هیئت امناء روستا مکاتبهای انجام داده باشد!
بدون آنکه مأموریتی از جانب رحمانی به نانکلی داده شده باشد!
بدون آنکه زمان مناسبی برای انجام دستورالعمل متراژ منازل اهالی انتخاب شده باشد!
بدون آنکه انجام عجولانه مأموریت موهوم و دروغین مذکور در برف و بوران و سرمای سوزان بهمن ۹۴ وجاهت معقولی داشته باشد!
بدون آنکه دهیار وقت روستا لااقل بصورت تلفنی در جریان باشد! (دهیاری که هنوز وارد مکاتبه و مقابله با اوقاف نشده است)
بدون آنکه رئیس شورا مسئله را به سایر اعضای شورا اطلاع داده باشد!
بدون آنکه جدولی از متراژ خانههای مردم تهیه شده و در گزارشات اوقاف چیزی درج شده باشد!
بدون آنکه گزارشی از مأموریت کاملا محرمانه و کذب مذکور با اوقاف قزوین منعکس شده باشد!
بدون آنکه به نانکلی، حق مأموریتی یا پاداش مناسبی بخاطر انجام این مأموریت سخت و صعب، تعلق گرفته باشد!
بدون آنکه مأموریت مذکور به شورا یا دهیار و یا هیئت امناء روستا محول شده باشد!
بدون آنکه مطلب مذکور ابتدائا در قالب «خود اظهاری» بدست آید!
ووو...
اصلا چیزی به ذهن من نمیآید، جنابعالی بفرمایید که چه چیزی باید در ذهن اهالی بیاید؟! (کاری به ذهن علیل گله ناخور روستا نداریم که اساسا اهل فکر و منطق و تأمل نیستند!)
در هر حال به ذهن بنده این آمد که وی ضمن تبانی با حسنشورا در جستجوی گنجها و دفینههای روستا بوده است و چیزی غیر از این نمیتواند باشد. خصوصاً که قبل از وی در این روستا حفاریهای غیرمجازی صورت گرفته است و تعدادی از اهالی، یکشبه از کارگر روزمزد کف بازار تهران ناگهان صاحب ثروت افسانهای شدهاند!
حال اگر به ذهن علیل شما چیزی نیامده، آیا باید باعث شود که تیزذهنی مرا تخطئه کنید؟!
و هکذا الی ماشاءالله از این مسائل!
ک.م.: «گاهی دعوای دو همسایه را به دین وشیعه و سنی ،کینه یهود با اسلام می کشانید راستی به کجا چنین شتابان»!
ح.م.: مثلث «دو همسایه»، «سنی و شیعه» و «یهود و اسلام» هم از شگردهای صنعت رنگرزیهای توست؟! منظورت چیه؟! کدام همسایه؟! کدام سنی و شیعه؟! کدام یهود و اسلام؟!
باز هم از عالم هپروت، داری پرت و پلا میبافی؟!
حوصله و مجال بررسی حدسیات رنگی تو را ندارم. اگر حرفی معقول داری و به مطلب خاصی از پیامهای مسلسل من اشاره داری، لطفا با آدرس دقیق و ذکر عین عبارت، مطرح کن تا جواب صحیح و دقیق بشنوی وگرنه این حرفت، بجز چرت و پرتی قابل پرتاب به سطل آشغال ارزشی ندارد.
ک.م.: «مگر رسالت شما این نیست که مردم را به تقوا، برادری ،مهربانی، گذشت، همدلی ،دعوت کنید»
ح.م.: «دعوت به تقوا، برادری ،مهربانی، گذشت، همدلی» رسالتی همگانی است و اتفاقا پیامهای مسلسل بنده همین هدفگیریها را دارد که قاعدتاً بدون افشاگری مسائل «ضد تقوا»، «ضد برادری»، «ضد مهربانی»، «ضد گذشت» و «ضد همدلی» قابل دستیازی نیستند. اینها همه فرشتههائی هستند که بدون بیرون رفتن «دیوهای ضد» هرگز به در نیایند. تا «لا اله» تحقق نیابد، «الا الله» تجلی نخواهد یافت. «پیرایش» پیشدرآمد «آرایش» است. حضور در بهشتی که شیطان هم در آن جولان میدهد، فرجامی بجز اخراج و هبوط به دنیا ندارد.
بدون ...
...ادامه دارد.
حسینی منتظر
نوروز ۱۴۰۲
بسمه تعالی
قابل توجه اهالی محترم امامزاده علاءالدین
علاءالدین در افق آینده؛
(قسمت ۰۶۷):
پاسخ حرافیهای ملاء روستا؛
(ادامه نقادی سرگشاده ک.م.) ۲۴
... بدون «گندزدائی» کثافات و لجنزار ناخور روستا (ولو در فضای مجازی)، معطر ساختن فضای واقعی روستا باد هوا خواهد بود.
حکایت «عطرآگین» کردن فضای «طویله ناخور» آیا چیزی بجز حکایت «آب در هاون کوفتن» است؟! «سَوَاءٌ عَلَيْهِمْ أَأَنْذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنْذِرْهُمْ لَا يُؤْمِنُونَ»!
دعوت به خوبیهای مذکور در جای خود (واقعی و مجازی) دنبال میگردد (که در ایتا عجالتا محدود شده به کانال و گروه «چلچراغ معارف و احکام» ولیکن کانالها و گروههای مجازی معطوف به روستای امامزاده علاءالدین، بدنبال ترسیم و تبیین افق آینده و شناسائی راهی است که باید طی شود و از همه مهمتر موانع آن که دستهای کثیفشان در دستان مدیران اداراتی است که دنبال اغراض شخصی خود هستند ولو به قیمت اضمحلال اهالی و سادات.
اگر بپذیریم که این مطالب را نمیفهمید که یک مصیبته و اگر باور کنیم که میفهمید و ضدیت میورزید مصیبتیست مضاعف و بزرگتر و دردناکتر!
اگرچه واضح است که درد «غرض لجاجت» شما سوزناکتر از «مرض جهالت»تان است. خوابآلوده را میشود بیدار کرد اما خود به خوابزده را شاید هرگز!
وانگهی در اینجا بنده بعنوان یکی از اهالی روستای امامزاده علاءالدین وارد میدان شدهام نه بعنوان یک روحانی و موضوعات مورد گفتگو هم هر آنچیزی نیست که باید بالای منبر گفت بلکه مسئله هجوم گازانبری نانکلیهای بیرونی و درونی به «حیثیت معنوی» و «منافع مادی» اهالی بویژه سادات معزز روستا است که لازم به دفاع و مقاومت و بلکه حمله متقابل است. در صحنه «دعوا» که «حلوا» پخش نمیکنند تا شما القاء کنید که بنده باید نقل و نبات توزیع کنم! جای مشت و لگد و داد و هوار است! وظیفه بنده اتفاقا طبق همان دستور قرآنی به فقهاء، «هشدار» و اخطار است. یعنی بیدارباش!
در امر «بیدارباش»، جای قربونصدقه دشمنان و نفوذیها و مزدوران آنها رفتن نیست.
بله اگر «درستی» برپا بود، «درشتی» ممنوع بود.
مضافاً که کار بنده از بچگی در این روستا همین «بیدارباش» بود! (که ظاهراً از اول در تقدیر من بوده!)
آیا یادتان رفته که بنده در ماه مبارک رمضان در روستا چه میکردم؟! (حداقل تا ۱۰ سالگی خود که ساکن روستا بودم)
آری! تنها بچه روستا بودم که هنگام افطار، بر بالای بام اذان میگفتم و تنها بچهای بودم که یکساعت مانده به اذان سحر، بر بالای بام با چوب به سطل و دبّهای فلزی آنقدر میکوبیدم که صدایش در خلوت شبانه تا آنسوی روستا هم میرفت و مادرم صدایم میکرد که: دیگه بسّه، همه بیدار شدند!
و تا مطمئن نمیشدم (با مشاهده روشن شدن چراغهای خانهها در محلات درهم تنیده قدیمی روستا) پائین نمیآمدم!
در آنزمان نه روحانی بودم و نه طلبه و واعظ. بلکه صرفا نقش بیدارگری برای خود قائل بودم ولو با تولید صداهای گوشخراش! (نه صدای دلنواز و موزونی که به خواب ببرد!)
الآن هم صحنه روستا همان است بلکه بدتر! آنزمان اهالی در خوابی بودند که با شنیدن صدای ناهنجار آلات ضربیه بنده بیدار میشدند (و مورد تشویق اهالی هم بودم) ولیکن حالا قضیه پیچیده شده است. زیرا عدهای از اهالی که باید آنها را «گله ناخور» نامید (و البته قلیل)، هماهنگ با مهاجمین بیرونی در صدد خواب کردن اهالی جهت غارت همهچیز آنها هستند و لازمست بنده بر شدت کوبشهای خود بیافزایم! ولو اینکه برای بعضیها آزاردهنده باشد!
در ۶ سالگی بر بشکه میکوبیدم و در ۶۰ سالگی بر نکته!!
در هر حال بنظر میرسد که هر کدام از این عبارات شما، اشاره به مضمون/مضامین پیامهای روشنگری و بیدارباشی دارد که به اشتراک گذاشتهام و هر یک جداگانه در جای خود قابل بررسی است.
ک.م. با ردیف کردن این عبارات، بجای نقادی اصولی محتوای آن پیامها، سعی در تحقیر و هپروتی جلوه دادن آنها دارد که صد البته فرافکنی نخنما شدهای بیش نیست.
نقادی تک تک آنها میطلبد که کل پیام ذیربط هر کدام را در اینجا بیاوریم که خارج از حوصله این مقال است.
تنها جوابی که خیلی کلی میتوان به این تنقیص ابلهانه وی داد اینست که؛
ای مگس عرصه سیمرغ نه جولانگه توست
عرض خود میبری و زحمت ما میداری!!
ک.م.: «دو یا سه نفر را دور خود جمع کردی خط میگیری بدون مدرک و دلیل»!
ح.م.: این اراجیف را در طی پیامهای قبلی خود (از جمله شماره ۱۰۲ در کانال سیدعلاءالدین) پاسخ گفتهام و تکرار آن موجب ملالت است ولیکن لازمست بیافزایم؛
اگر با این حرف بیمبنای خود میخواهی به دروغ القاء کنی که بنده در اقلیت هستم و اکثریت اهالی با شماها هستند! (و لابد تعداد هوادار نشانه حقانیت است؟!!)، طبق معمول سخت در اشتباهی. اصلأ فرض کن که بنده تنهای تنها هستم و حتی آن «دو یا سه نفر» هم که از خود تراشیدهاید، ارزانی خودتان!
و حال آنکه ...
...ادامه دارد.
حسینی منتظر
نوروز ۱۴۰۲
بسمه تعالی
قابل توجه اهالی محترم امامزاده علاءالدین
علاءالدین در افق آینده؛
(قسمت ۰۶۸):
پاسخ حرافیهای ملاء روستا؛
(ادامه نقادی سرگشاده ک.م.) ۲۵
... و حال آنکه از وقتی که بنده مجدانه وارد معرکه شدهام روز به روز بر تعداد هواداران بنده افزوده شده است.
وانگهی بنده کسی نیستم که در بیان وقایع و حقایقی که باید گفت، ملاحظه اقلیت و اکثریت داشته باشم. نه تنها اهمیتی به فوجی نمیدهم که در قفای بنده ردیف باشند بلکه از «لومة لائم» هم باکی به خود راه نمیدهم فلذا باجی هم به کسی نمیدهم چنانکه تا بوده همین بوده! و خدای را شکر بابت چنین عنایتی که خدای متعال به بنده حقیر داشته است.
⁉️ جریان آن دو نفر چه بود؟!
حال که لو رفته، بنده «دو یا سه نفر را دور خود جمع کرده»ام! وقتشه که جزئیات قضیه و زمینههای آن را برای اهالی، به تفصیل فاش نمایم (بصورت فرازهای شمارهگذاریشده تا اگر کسی اصلاحیه یا تکمله و یا اعتراضیهای بر آنها داشته باشد، بتواند آدرس بدهد):
۱) اجازه بدهید از اولین ملاقات خود با آقای «احمد داودی» شروع کنم که از وی خوشم آمد! پدرم با پدرشان (در قالب دیدارهای نوروزی) رفت و آمدی داشتند. پدر ایشان (شیرینعلی) خوشسخن بود و من هم عاشق کسانی که خوب حرف زدن را خوب بلد باشند!
وقتی اتاق احمدآقا را دیدم، متوجه شدم خیلی خوشسلیقه است و توجهم بیشتر به کتابخانه خانگی او جلب شد. دوره تفسیر المیزان علامه طباطبایی را هم داشت!
در آغاز دوره طلبگی خود بودم و عطش فهم نکات تفسیری، احتمالاً ناخواسته چنان مشغول تورق آن کتابهای تفسیری شدم که وقتی احمدآقا پرسید: میخواهی اینو به تو هدیه کنم؟ تعارف او را جدی گرفتم و گفتم: مجموعه ناقص نمیشه؟! گفت: منظورم همه چهل جلد مجموعه است!
از خدا خواسته کل ۴۰ جلد آنرا به قیمت روی آن (نه به قیمت روز آن!) خریدم و بهترین هدیهای بود که در طول عمرم از کسی دریافت کرده بودم!
وقتی او به خواستگاری خواهرزاده بنده آمد، بلادرنگ نظر موافق خود را اعلام کردم و حتی افزودم که احمدآقا بمراتب بهتر از پسرعموی من (آ.س.ی.ا.) است که قبلا خواستگار بوده!
رفاقت ما ادامه یافت. زمانی که ایشان در استخدام «شرکت پارس الکتریک» بود، بنده به استخدام «شرکت کشتیرانی ج.ا.ا.» در آمده بودم تا بعنوان «.P.R.S» عازم کار در «ناوگان تجاری بینالمللی ج.ا.ا.» بشوم ولیکن معطل «SeaManBook» (گذرنامه بینالمللی دریانوردی) خود بودم که صدور آن خیلی طول کشید!
در مقطع آن معطلی، مسئولیت «تدارکات تیپ طلاب رزمی» و «تدارکات فرهنگی سپاه سوم قدس» را هم بر عهده گرفته بودم فلذا از اهواز به تهران برگشته بودم تا ضمن تأمین برخی اقلام فرهنگی مورد نیاز جبههها، مقدمات مأموریت دریایی خود را هم تکمیل کنم که با راهنمائی ماهرانه احمدآقا (مراجعه با سه نفر محافظ مسلح به شرکت وو...) علیرغم آنکه شرکت ایشان مشغول انبار گردانی آخر سال بود، موفق شدم تعداد ۶۰ دستگاه تلویزیون رنگی، راهی ۶۰ تا تیپ سپاه سوم بکنم. ارزش و اهمیت این کار را آنجا میتوان فهمید که نمایندگی قائممقام رهبری که رسماً در تکاپوی حمایت و پشتیبانی جبهههای دفاع مقدس بود، بعد از ماهها مکاتبه و پیگیری نتوانسته بود حتی ۴ تلویزیون از این شرکت برای ۴ نقاهتگاه جانبازان بگیرد!
موفقیت مذکور رهین «نقشه کاملاً روانشناسانه و دقیق» احمدآقا و البته اجرای خوب بنده بود!
در دهه ۶۰ معمولاً همزمان مشغول خدمت در انواع جایگاههای فرهنگی و نظامی و... بودم ولیکن در نیمه اول دهه ۷۰ همه را رها کرده و عازم خدمت در مناطق محروم شدم! اما در نیمه دوم به تهران برگشتم و مسئولیت «خانه آموزش هنر و ادبیات سوره» حوزه هنری سازمان تبلیغات اسلامی را بر عهده گرفتم و بلحاظ شناختی که از توانائیهای کمنظیر احمدآقا (نه صرفاً از باب رفاقتی که با وی) داشتم و یکی دو تا همکاری متقابلی که با هم داشتیم، از وی دعوت به همکاری کردم که خوشبختانه پذیرفت و بخوبی هم از عهده کارها برآمد و بلحاظ اعتماد کاملی که به او پیدا کرده بودم، بعضی ارتباطات اداری خود با سازمان مافوق خود را هم به او سپرده بودم! در آنزمان من درگیر کارهای دیگری هم شده بودم از قبیل؛ مشارکت در تأسیس حزب «وحدت و عدالت»، عضویت در «هیئت مدیره کارخانجات کفش شادانپور»، ویرایش و تکمیل برنامههای یکی از کاندیداهای ریاست جمهوری، تشکیل آموزشگاههای زنجیرهای کوکبفیلم با حدود ۱۰ شعبه در تهران و یکی دو تا کار دیگه!
از کارکرد احمدآقا چنان راضی بودم که روزی عازم دفتر مرکزی «سازمان آموزش حوزه هنری» شدم تا برای معاون موفق خود، حکم قائممقامی بگیرم و مدیریت آن مجموعه را به او بسپارم و...
ولیکن ...
...ادامه دارد.
سیدمحمدحسینی(منتظر)
نوروز ۱۴۰۲
🎲
https://eitaa.com/joinchat/3763470541Cd25cef0ad4
🎲
بسمه تعالی
قابل توجه اهالی محترم امامزاده علاءالدین
علاءالدین در افق آینده؛
(قسمت ۰۶۹):
کی ساواکی بود؟
عطف به پیام ۰۴۶ بعضیها میپرسند که چه کسی از اهالی به «عضویت ساواک جنایتکار شاه» در آمده و مرحوم «حاجسیدمیربابا را تهدید» کرده بود؟!
جواب: همان کسی که کاملا احمقانه ادعا میکرد؛ «خدمتی که اعلیحضرت شاهنشاه آریامهر پهلوی[پالانی] به بشریت کرده، پیغمبر اسلام[ص] نکرده است»!!!
او فوت کرده است وگرنه اسم میبردم تا اهالی دریابند که بعضیها نان چه کسی را خوردهاند که ...!!! اگرچه خیلیها میدانند که او کی بود.
و اما بعد؛
پاسخ حرافیهای ملاء روستا؛
(ادامه نقادی سرگشاده ک.م.) ۲۶
... ولیکن یکی از مدیران سازمان کنارم کشید که: درخواست شما در سازمان رد خواهد شد!
پرسیدم: چرا؟! گفت: از شما خیلی بعیده که منافقشناس نباشی!! ظاهراً شناخت سازمان از نیروی شما بهتر از خود شماست!
گفتم: اگر بخاطر برادرشه، حساب ایشان از آن «منافق متواری عضو سازمان تروریستی رجوی» کاملا جداست.
وی از طرفداران و خدمتگزاران نظام جمهوری اسلامی ایرانست و نباید چوب برادرش را بخورد و..
گفت: ما از برادر او آماری نداریم بلکه شخصیت خود او برای سازمان ما قابل اعتماد نیست و هشدار داد که داری مار در آستین میپروری!! پرسیدم منظورت چیه؟! گفت: این فردی که میخواهی به او ارتقاء مقام بدهی، هر دفعه که به سازمان میآید، خیلی ماهرانه زیرآب خود تو را میزند و ادعا میکند که یکسره در حال رفع و رجوع خرابکاریها و ندانمکاریهای مدیریتی توست و...
گفتم «احتمالا سوءتفاهم شده» و لذا مجددا از احمدآقا دفاع کردم تا آنجا که طرف با عصبانیت پرسید: مگه کیه که اینهمه به او اعتماد داری؟!
گفتم: آقای داودی داماد داماد ماست و صمیمیترین رفیقمه و تواناتر از او سراغ ندارم که بعد از من بتواند این مجموعه را بخوبی مدیریت کند.
آن دوستم توصیه کرد قبل از اصرار برای ارتقاء او به قائممقامی خودت، برنامهای بچین تا او را آزمایش بکنی و اگر صداقت او محرز شد آنگاه او را وارد سازمان بکن اگرچه مطمئنم که سازمان قبول نخواهد کرد!
در همان روزهایی که در فکر این بودم که او را چگونه امتحان بکنم؟!، متاسفانه مجالی نیافتم و اتفاقات تقریباً ناخواستهای رخ داد که ناچار شدم در سال ۷۵ (یا ۷۶) به فعالیت وی در مجموعه مذکور، بصورت زودهنگام خاتمه بدهم و پیامدهای آن وقایع، موجب قطع رابطه ما گردید (و بعدها سخنرانی بنده در مراسم ۹۵ ایشان، تیر خلاصی آن رابطه بود.)!
تا اینکه شنیدم ایشان به روستای امامزاده علاءالدین بازگشته و در حال ساخت خانهای برای خود است. لذا دلواپسی عجیبی در من ایجاد شد و از همان زمان شروع کردم به هشدار دادن که مواظب نقشههای ماهرانه وی باشید!
(غافل از اینکه اخوی برخی از امور ارتباطی خود با ادارات از جمله اوقاف را به او سپرده است! البته آنزمان رابطه بنده و اخوی - عمدتاً به علت مشاجرات تند دنبالهدارمان در باب مسائل سیاسی و ریاست جمهوری و... - شکرآب بود! و لذا در جریان هیچکدام از مسائل ایشان نبودم!
دعوای وی با اوقاف را هم یکی دو روز قبل از مراسم احمدآقا در محوطه امامزاده خبردار شدم و از آنجا که در سخنرانی خود زیادهروی کرده و مایه دردسر اخوی شده بودم مجدداً رابطه ما شکرآب شد و لذا از حمله تروریستی به ایشان و پسرشان هم بعدها خبردار شدم!)
۲) در مقابل هشدارهای من به سادات، عدهای میگفتند که؛ او مثل خیلیهای دیگر برای گذران اوقات ییلاقی خود آمده تا در کنار خانواده همسرش که معمولاً شش ماه در روستا فعالیت دارند، خوش بگذراند!
اما تعدادی هم میگفتند؛ شاید آمده تا سهم پدری خود از اجاره دو دانگ امامزاده را پس بگیرد. زیرا پدرش و پدرانش قبلا جزو مستأجرین امامزاده بودهاند. نهایت آنکه هدفش از برقراری رابطه با اداره اوقاف آنست که دنبال مدیریت بهینه بهرهبرداری از دو دانگ موقوفه امامزاده باشد فلذا خطری برای سادات ندارد!
اما من نمیتوانستم خوشبین باشم و بر اساس شمّ سیاسی خود بر این گمان بودم که او آمده تا با پشتیبانی حامیان خود (که سادات را مشتی افغانی موقوفهخوار جلوه میدادند!!) سادات را از اینجا اخراج کند!
حدس من درست بود! نقشه او بدست گرفتن مدیریت امور روستا از طریق رهبری هیئت امناء امامزاده (بقعه مبارکه) بود که البته بدون تبدیل سادات مالک به مستأجرین، امکانپذیر نبود. دستش را خوانده بودم. فلذا در سخنرانی مراسم ۱۳۹۵ که مدیران اوقاف و سایر ادارات و امام جمعه هم حضور داشتند، بر این سؤال خود تأکید کردم؛ «آیا معقول است که مستأجران موقوفهای، تولیت موقوفه را هم خود به دست بگیرند؟! بر چه اساسی چنین بدعتی در این روستا در حال شکلگیری است؟!»
این سؤالات و توضیح آنها، تمام نقشههای ایشان را در هم کوفت و نقش بر آب کرد. تا آنجا که احمدآقا (که مجری مراسم هم بود) نتوانست خشم خود را کنترل کند و..
..ادامه دارد
حسینی منتظر
نوروز ۱۴۰۲
بسمه تعالی
قابل توجه اهالی محترم امامزاده علاءالدین
علاءالدین در افق آینده؛
(قسمت ۰۷۰):
پاسخ حرافیهای ملاء روستا؛
(ادامه نقادی سرگشاده ک.م.) ۲۷
... نتوانست خشم خود را کنترل کند و بلافاصله بعد از سخنرانی من، پشت تریبون حرف دلش را زد: «همه اهالی (از جمله سادات) مستأجر امامزاده هستند»!!! فلذا ذهنیت خود را لو داد. همان ذهنیتی که رؤسای متخلف اوقاف (رحمانی و نانکلی) دنبال کرده و همچنان تعقیب میکنند!
و بعد از آن بود که سادات، قضیه را جدی گرفتند و خروجی آن، در انتخابات ۹۶ خود را نشان داد که اهالی فقط به سادات رأی دادند ولیکن ساداتی که بیخاصیت بودند و...!
(البته ناگفته نماند که بنظر من منظور اصلی وی از جمله «همه ما مستأجر امامزاده هستیم» این بود که «همه ما مدیون امامزاده هستیم» که صد البته حرف غلطی نیست ولیکن ظاهر جمله وی، بار حقوقی غیرقابل اغماضی علیه سادات داشت که غلط بود و هست)
۳) تا اینکه در بازارچه شاهپور تهران که بنده عازم منزلم بودم، تصادفا علیشورا و ممدشورا را دیدم که بنظرم در صدد تکاپوی نامزدی برای انتخابات ۹۶ شورا بودند. بصورت سرپائی ساعتی صحبت کردیم که آخرش برای من خستهکننده شد!
بنابراین من «دو یا سه نفر را دور خودم جمع نکردم که از آنها خط بگیرم» بلکه همین دو نفر بودند که تصادفا همدیگر را دیدیم و بنده هم سعی کردم که به هر دو «خط بدهم» نه اینکه خط بگیرم. و از آنجا که مهمترین دغدغه روستائی من، مسئله نقشههای پنهانی و حرفهای احمدآقا ووو... بود، عمده صحبتهای آنشب ما پیرامون همین مطلب بود که چگونه مدیریت امور روستا را در دست بگیرند تا نوبت به امثال احمدآقا برای یکهتازی در روستا نرسد!
البته پیشنهاد بنده خیلی شفاف بود و هنوز هم بر این توصیه خود استوار هستم که این روستا علاوه بر شورای رسمی، نیازمند سه شورای غیررسمی و خودجوش مردمی است:
۳/۱) شورای مادر:
برای مدیریت امور کلی روستا و مطالب راهبردی اهالی، شورای جامعی تشکیل گردد که بر شورای رسمی و دهیار روستا مسلط باشد!
۳/۲) شورای سادات:
برای مدیریت امور کلی سادات روستا از جمله مسائل چهار دانگ آنان، شورای ویژه سادات تشکیل شود که با شوراهای مذکور، تعاملی مقتدرانه و در تشکیل تعاونی چند منظوره نقش کاملاً مؤثری داشته باشد.
۳/۳) شورای امامزاده:
برای مدیریت بهینه امور بقعه مبارکه و دو دانگ امامزاده هم شورای سوم تشکیل شود که خدمتگزاری به زوار امامزاده را در اولویتهای خود قرار بدهد.
و عمده صحبتهای من در آن دیدار تصادفی، پیرامون تقسیم کاری و شرح وظائف شوراهای ثلاثه مذکور بود. ناگفته نماند که نفر دوم بعد از کلی صحبت دو نفره به جمع ما پیوست که الآن یادم نمیآد که کدامشان بود؟!
این طرح را قبلاً به اخوی خود هم پیشنهاد داده بودم اما متاسفانه ایشان بدون هیچگونه دلیل منطقی، نپذیرفته بود! و حال آنکه اگر قبول کرده و ایده مرا پیش میبرد، بنظرم امروز اهالی محترم در وضعیت بهتری بودند!
بنابراین تنها موردی که بنده دو نفر را دور خود جمع کردم و خط دادم که برای بدست گرفتن امور مختلف روستا چه کارهایی را انجام بدهند و رابطه با اوقاف را چگونه مدیریت کنند، همین مورد بود ولیکن بعداً فهمیدم که نه تنها آب در هاون کوفتهام بلکه تمام ایدههای خود را به ناأهلان لو دادهام!
البته آنزمان نه از حفاریهای غیرمجاز در روستا خبری داشتم و نه از ماجرای چکمه سفید نانکلی!
البته هشدارهای پراکنده آنزمان بنده بنظرم آنقدر مؤثر بود که اهالی فقط به سادات، رأی بدهند.
در نتیجه؛ پیروزی انتخاباتی سادات (از جمله آ.سیدکاظم) در سال ۱۳۹۶ حدود ۵۰٪ مرهون زمینهسازیهای روانی و سیاسی بنده بود و ۵۰٪ هم نتیجه خوشبینی اخوی به این سه سید و سفارشات او به اهالی در تأیید آنها.
اگرچه اخوی و پسرش (ظاهراً متأثر از تغییرات سیاسی در بخشداری آوج) عملاً کنار گذاشته شده بودند ولیکن خود را همچنان پیروز میدان میدید! و اینکه افراد دلخواه او وارد شورا شدهاند! به همین دلیل، مشتاقانه دعوت کرده بود که آنها را به ادارات محلی برده و آشنا سازد ولیکن با دقت در صحبتهای ممدشورا و کاظمشورا در مسیر تهران تا بوئین متوجه خبط بزرگ خود در حمایت از آنها شده و لذا هنگام ورود به اداره اوقاف، از تداوم حمایت ایشان، منصرف گشته بود. فلذا ممدشورا که نوشته؛ «... نیامدن سید میرشجاع داخل اداره هم برایمان نامفهوم مانده ...»!
بروید فکر کنید ببینید از تهران تا بوئینزهرا چه حرفهایی زدید که آب سردی بر فرق سیدمیرشجاع ریختید که آنهمه اشتیاق او برای راهاندازی شما را نابود کرد؟!
با آ.سیداحمد و یکی دو تا از عموزادههایم هم جداگانه صحبت کرده بودم و نظرم این بود که آ.سِداحمد و آ.سِدممد و علیشورا خیلی قوی وارد شورا بشوند و آ.سِدکاظم در مدار توجه من نبود و آ.میرشجاع او را بالا آورده بود!
در هر حال ...
... ادامه دارد.
سیدمحمدحسینی(منتظر)
نوروز ۱۴۰۲
بسمه تعالی
قابل توجه اهالی محترم امامزاده علاءالدین
علاءالدین در افق آینده؛
(قسمت ۰۷۱):
پاسخ حرافیهای ملاء روستا؛
(ادامه نقادی سرگشاده ک.م.) ۲۸
... در هر حال، عملکرد شورای دوم به ریاست آ.سیدکاظم موسوی، چنان ضعیف و بد و غلط بود که اهالی در انتخاب شورای سوم گفتند؛ صد رحمت به کفندزد!! و مجدداً برگشتند به گزینش امثال حسنشورا!!! (گویا که «بد را بر بدتر» ترجیح دادند! حتی خود سادات!)
و اما اینکه بنده «بدون مدرک و دلیل»! «دو یا سه نفر را دور خود جمع کرده و خط میگیرم» (یا خط میدهم)؛
اگر دهها پیام با توضیحات مفصل (و حتی ملالآور از فرط تشریح علل و دلایل!) و نیز انواع مدارکی که در کانالهای خود به اشتراک گذاشتم، برای تو «مدرک و دلیل» نیستند، در جواب فقط باید گفت:
آنکس که نداند و نداند که نداند
او در جهل مرکب ابدالدهر بماند
آنکس که نداند و نخواهد که بداند!
او «حیف نان» است اگر زنده بماند
کسی که آنهمه مدرک و دلیل (حتی در سطح همان ۱۰۰ پیام اولیه کانال سیدعلاءالدین) را «بدون مدرک و دلیل» قلمداد کند، چیزی نیست بجز «کتهکلّه»ای (بتعبیر آن سریال تلویزیونی) تو مایههای «کلهپوک»! و به تعبیر بنده؛ «مریض جهالت» ولیکن صرفاً جهالت نیست بلکه این «غرض لجاجت» است که غلبه دارد!
گویا وی منتظر است تا از طرف دادگاه اظهارنامهای یا نامه فدایتشومی به درب منزل ایشان ارسال شود که بعله! جناب نانکلی علیه پدر بزرگ شما شکایت کرده است و در متن نامه هم صریحاً درج شود که بعلت موقوفهخواری (در مفهوم حرامخواری) وی خواستار ابطال اظهارنامه ثبتی آنمرحوم شده است که اگر ابطال شود، سندهای صادره مبتنی بر آن هم باطل خواهد شد و لذا شما هم باید کلیه املاک و اراضی متصرفه را تحویل نانکلی بدهید و هم خسارات اینهمه سال غصب موقوفات را.
حال که چنین نامهای برای شخص ک.م. (و سایر بازماندگان ۱۸ متهم نانکلی) نیامده است بنابراین کلیه پیامهای افشاگر و هشدارباش ح.م. «بدون مدرک و دلیل» است!!!
یا فرضاً بر این گمان است که نانکلی (که او را شورای خائن، مخفیانه بعضویت گروه واتساپی اهالی در آورده بود) خودش بیاید در گروه بنویسد که «آهای اهالی! من در گروه شما بصورت چراغ خاموش حضور دارم تا افکار و احساسات و شاکله شخصیتی اهالی را بررسی بکنم و بسنجم تا بتوانم ضربات حیثیتی و حقوقی خود بر آنها را حسابشدهتر برنامهریزی بکنم تا نهایتا بتوانم همه اهالی را از این روستا اخراج کنم تا ...»!
و حال که نانکلی در گروه شورا صدایش را هم در نیاورده و شورای پفیوز هم رسماً اطلاعرسانی نکرده است، پس ادعاهای ح.م. «بدون مدرک و دلیل» است!!
و یا فرضاً بر این تصور است که بنده باید فیلم مستندی از عملیات گنجیابی نانکلی به میزبانی حسنشورا را تهیه و پخش بکنم تا وی بپذیرد که بنده «بدون مدرک و دلیل» طرح مسئله نکردهام!
به چه علتی کسی باید اینهمه سخیفالفکر و سادهلوح باشد؟! آیا تأثیر مواد افیونی هم تا این حد میتواند ذهن معتاد را تهی و پوک سازد؟!
(البته کاملاً مشخص است که درد ایشان همانند درد بقیه ناخور روستا اینست که اگر در افشاگریهای ح.م. احیاناً نوبت به فاشسازی تخلفات و جرائم من رسید، پیشاپیش همه بدانند که «بدون مدرک و دلیل» است!!!
سیاست فرار به جلو یا پیشگیری که میگویند، همین است.
من که با وی کاری نداشتم اما چرا خودش را انداخت وسط؟!!
مصداق ضربالمثل «چوبو که برداری گربه دزده خودشو نشون میده» همین است! من وقتی که؛
چوبو علیه نانکلی برداشتم اما ناگهان زنگولههای نانکلی به صدا درآمدند!
چوبو برای گوشوارههای نانکلی برداشتم اما ناگهان صدای عرعر عشّکها و غودوغها بلند شد!!
چوبو برای عرعریون برداشتم اما ناگهان صدای حفارها پیچید!!!
چوبو برای حرامخوارها برداشتم اما ناگهان صدای جوجوغها و خرسخالهها درآمد!!!!
عجایب صنعتی دیدم در این دشت!!!!!
آقاجان! اصلاً بیخیال چوبهای من! لطفاً بروید گواهی فوت والدین و اجداد خود را به دادگاه آوج ارائه بدهید. در این حد که احتمالاً غیرت و همتی دارید؟! اگر ندارید، پس بروید بمیرید که «میّت»ی بیش نیستید!)
قابل توجه آن دوستی که چنین «سالوس»ی را «سیّاس» تلقی میکرد!! در سالوسی وی همین بس که وقتی «شورای شیّاد» ادعا میکند، «[حضور مخفیانه نانکلی در برف و بوران بهمن ۹۴] به دستور اوقاف قزوین برای متراژ خانههای اهالی بوده است»، از «شورای کذّاب» و اعضای «مخفیکار در تبانیهای پنهانی» آن، هیچگونه «مدرک و دلیل»ی مطالبه نمیکند تا مبادا همپالگیهای وی در فریب و نیرنگ اهالی رسوا شوند!
آیا «سالوسی و رنگرزی و شیادی» را باید «سیّاس» بودن و سیاستورزی تلقی کرد؟!
علت عدم همراهی آ.میرشجاع با اینها در ورود به اوقاف بوئین، همین بود که چنین تلقی غلطی نداشت و خائن به روستا را از خادم به اهالی تمیز داد.
..ادامه دارد.
حسینی منتظر
نوروز۱۴۰۲
https://eitaa.com/joinchat/2306801975C4413b2537a
هدایت شده از حیفه نبینی/یک از هزاران
نبرد آخر با شیطان و پیروزی مومنین از ایران_1.mp3
31.68M
سخنرانی: نبرد آخر الزمان 🏁
👈موج بعدی فتنه، برای اردیبهشت، برنامهریزی شده است!
(بعد از تعطیلات عید و پایان رمضان)
🔺شروع گرما
🔺بیحجابی و بیبندوباریهای برنامهریزی شده
🔺برانگیختهشدن غیرت قشر مذهبی
🔺کشتهسازی از دختران بیحجاب
🔺درگیریهای مسلحانه مذهبیها و...
🔺کشتارهای گسترده
🔺و غیره...
👈راهحل خنثیسازی...
جلسه در جمع نخبگان رشتههای فنی کشور انجام شد.
تاریخ شنبه 1401/12/06 تهران
⚠️بسیارمهم‼️‼️‼️
👈دقیقهی 39 بهبعد رو حتماًحتماً گوش کنید.
#جهاد_ تبیین
گوش، کردن این صوت واجب شرعیست.
ارسال با ما...
انتشار با شما. مومنین...
بسمه تعالی
قابل توجه اهالی محترم امامزاده علاءالدین
علاءالدین در افق آینده؛
(قسمت ۰۷۲):
اصلاحیه:
در پیام شماره ۰۰۸ خود نوشته بودم؛ «حال، کسی مثل بنده که در متن ماجرا نبودهام، چگونه باید ارزیابی کنم؟
صرف «وعدههای خوب و جذاب»، مفهومی از «آیندهنگری» (در قالب آیندهنمائی) دارد.
ادعای سیدکاظم (که بعید میدانم این یکی را دروغ گفته باشد!) مفهوم واداشتن اهالی (موکلین) به چشماندازی به آینده توسط شما بوده است که وعدههای واهی و دروغینی بیش نبودهاند.»
ولیکن یکی از اهالی نکتهسنج روستا تذکر دادند که:
«... حسن شورا علی شورا و محمدعلی همه از اسفالت.. چاه آب و ووو تبلیغ کردن
ودر گروه از محمد شورا خواستن ایشون هم بگه که چکار میکنم
و او هم در گروه نوشت:
نود هشت درصد اهالی منو میشناسن
چهار سال قبل هر چه بودم همون هستم در آینده
و اهالی نود پنج درصد بهش رای دادن
چون درپیامهات میفرمایی وعده وعید داده عرض کردم خدمتت»
بنابراین ادعا؛ «وعدههای خوب و جذاب» شعار
سایر کاندیدها بوده و م.ش. صرفا نوشته «من همان هستم که بودم»!
(اگر از بابت نقل قول بنده از جانب ک.م. در حق م.ش. اجحافی صورت گرفته، عذرخواهی میکنم.)
و اما بعد؛
پاسخ حرافیهای ملاء روستا؛
(ادامه نقادی سرگشاده ک.م.) ۲۹
ک.م.: «خود را از همه داناتر می پنداری و به مردم از بالا به پایین نگاه می کنی»!!
۱) خود دانا پنداری من
۲) نگاه از بالا به پایین
ح.م.: من نمیدانم بر چه اساس و اصولی به خودت جرأت میدهی که چنین تهمتهای سنگینی را حواله بنده بکنی؟!
در حالیکه بنده اینک وارد ۶۱ سالگی خود شدهام و احیاناً جنابعالی هم در همین حدود سنی خود هستید و در اینهمه سال، ما یکسال و بلکه یک ماه و حتی یک روز هم کنار هم نبودهایم و بالتبع شناخت بسیار ضعیفی از همدیگر داریم مگر مواردی خاص که باید قرائن آنها را بصورت موردی سنجید.
داناتر از همه پنداشتن مرا از کجا کشف کردید؟! از اینکه هر روز دارم پیام روشنگرانهای تقدیم اهالی میکنم؟! یا اینکه در جائی چنین ادعائی کردهام؟! و یا اینکه طبق معمول دارید فرافکنی میکنید؟!
و اما «نگاه از بالا به پایین»؛ مگه خودت در بهشتزهرا به دامادت نگفتی که «حاجی اون بالا یک پهباد داره که همهچیز روستا را زیرنظر داره»!
اگر راست گفتی و پهبادی در کار بوده، پس چرا الآن معترضی که من نگاهم از بالا به پایینه؟! پهباد که زیر زمین نیست. بالای آسمان است و نظارهگر پائین! کاملاً طبیعیست که نگاه دارنده پهباد از بالا به پایین باشد.
و اگر دروغ گفتی و پهبادی در کار نبوده و نیست، پس چرا اینجا دوباره دروغ خود را تکرار میکنی؟!
در جائی اشاره کردی که من روحانی هستم. بله بنده حداقل از سال ۱۳۶۴ تاکنون اهل «محراب و منبر» هستم (از جمله در همین لیالی ماه مبارک رمضان ۱۴۰۲ و منبرهای جذابی هم دارم! اگه خواستی تحقیقی بکنی برای راستیآزمائی این ادعا، میتوانی به مساجد؛ ارگ در میدان ۱۵ خرداد، امامرضا در چهارراه لشگر، امامزمان در یاخچیآباد، علیبنموسیالرضا در خزانه بخارائی وو... مراجعه کنی و همچنین به هیئات مختلف تهران و.. از جمله هیئت تهرانسر که میتوانی آدرسش را از حاجمحمد داودی بگیری و همچنین به انواع تریبونها در انواع مراکز بسیج، سپاه، ارتش، دانشگاهها، احزاب، کانونها وو..).
خب! کسی که به مدت دهها سال (و تقریباً هر روز) به بالای منبر رفته و میرود، آیا انتظار داری که نگاهش از بالا به پایین نباشد؟!
به هر حال عادت مألوفیست و اجتنابناپذیر! اگر شما بروید بالای منبر به کجا نگاه میکنید؟! هر کسی که برود بالای منبر برای سخنرانی، ناچار است به پائین نگاه کند. مگر قراره من رفتم آن بالا، سقف را نگاه کنم؟! کاملاً طبیعیست و عادی که برای ارتباط با مخاطبین خود، نگاهم از بالا به پایین باشد. اینکه چیز عجیبی نیست.
ولیکن منظور تو قطعاً اینها (منبر و پهباد) نیست. بلکه میخواهی تهمت و بهتان بزنی که بنده خود را بهتر و برتر از دیگران میپندارم!! و اعتقادی به «إنَّ أکرمَکُم عندالله أتقیٰکُم» ندارم!!
چه فرافکنی و اهانت و دروغ عجیبی!!
بنظرت؛ «تکبر» و نخوت و غرور و خودپسندی و «خودداناپنداری» من با آنهمه «عذرخواهی» بنده و آنهمه التماس که «اگر کسی اطلاعات دقیقتر و بهتری دارد ارائه بدهد»، آیا جور در میآید؟!
دخو بودن کجا و التماس اصلاح مطالب و اخبار و تحلیلها کجا؟! آیا حرف دهنت را میفهمی؟!
اگر ذرهای وجدان و انصاف داشتی چنین اراجیفی را به بنده نسبت نمیدادی. البته هیچ شناختی از بنده نداری وگرنه باید میدانستی که تواضع اخلاقی بنده زبانزد همگان است ولیکن به این معنا هم نیست که با مخاطبین خود به زبانی سخن نرانم که مأنوس و مناسب آنهاست. اگر لازم باشد ابائی از خشونت کلامی ندارم تا بنده هم بگویم؛ «أُفٍّ لکم و لما تعبدون»، «تبَّت یدا ابیلهب و تبّ» و «قُتِل الانسان ما أکفره»!
حال
...ادامه دارد.
حم
نوروز ۱۴۰۲