eitaa logo
گنبد فیروزه
63 دنبال‌کننده
516 عکس
153 ویدیو
21 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
بسمه تعالی قابل توجه اهالی محترم امامزاده علاءالدین علاءالدین در افق آینده؛ (قسمت ۰۵۷): متمم الحاقیه حکم شورای مقاومت علاءالدین: ۱۰) با توجه به اینکه ادارات اوقاف و ثبت، متأسفانه هیچ‌گونه مدرک معتبر و محکمه‌پسندی دالّ بر موقوفه بودن حتی یک وجب از روستای امامزاده علاءالدین، در اختیار ندارند و با عنایت به اینکه امام‌زاده واجب‌التعظیم و چشم و چراغی همچون «سلطان علاءالدین» نمی‌تواند صاحب موقوفه‌ای نباشد و بلاموقوفه بودن آن و بلاتکلیف ماندن آن، مطلوب هیچکدام از اهالی محترم روستای امامزاده نبوده و نیست و لذا لازمست هرچه زودتر کلیه اهالی محترم امامزاده علاءالدین (و حداقل سادات حسینی و موسوی) به احترام سیره جاریه اجداد خودشان، تشریفات اداری و رسمی ذی‌ربط را فراهم نمایند تا دو دانگ این روستا بعنوان «موقوفه امامزاده علاءالدین» ثبت گردد و صد البته تولیت آن به اداره اوقاف محل یا ترجیحاً به سازمان موقوفات آستان قدس رضوی سپرده شود. بدین‌منظور لازمست پارچه نسوز و مقاومی تهیه و (با حضور نمایندگان ادارات اوقاف و ثبت و نیز مقامات ذی‌ربط کشوری و لشگری و از همه مهمتر نماینده محترم ولی‌فقیه در استان و با مراعات کلیه ضوابط قانونی و شرعی صدور وقف‌نامه)، از همه اهالی محترم، امضاء و اثر انگشت گرفته شود تا اهالی فعلی و نسل حاضر روستا، افتخار واقفین این امر خیر و خطیر بودن را نصیب خود گردانند. ان‌شاءالله ضمناً در وقفنامه عمومی مذکور قید شود که نیمی از عوائد حاصله از دو دانگ موقوفه، مصرف حفظ و نگهداری و مرمت و توسعه عمارت بقعه مبارکه، ضریح، رواق‌های آن و‌ زائرسرای مناسب و نیمی دیگر صرف امور رفاهی زوار قابل تکریم امام‌زاده و توسعه فرهنگی و مصالح عالیه آن گردد. والسلام ...ادامه دارد. حسینی منتظر نوروز ۱۴۰۲ نشانی کانال‌های اطلاع‌رسانی مسلسل حم (ویژه امور راهبردی روستای امامزاده سید علاءالدین واقع در حوزه استحفاظی فرمانداری آوج استان قزوین)؛ «سید علاءالدین»: https://eitaa.com/joinchat/3702653133Ccc2fe714b9 «گنبد فیروزه»: https://eitaa.com/joinchat/2306801975C4413b2537a نشانی گروه‌های هم‌اندیشی پیرامون پیام‌های مندرج در کانال‌های اطلاع‌رسانی حم و سایر مسائل راهبردی روستای امامزاده علاءالدین؛ «سید علاءالدین»: https://eitaa.com/joinchat/3763470541Cd25cef0ad4 «هم‌اندیشی سادات میدان»: https://eitaa.com/joinchat/1424556326Cd51a6f2d0a
🔴 سال ، سال «، » مبارک باد 💐
بسمه تعالی قابل توجه اهالی محترم امامزاده علاءالدین علاءالدین در افق آینده؛ (قسمت ۰۵۸): پاسخ حرافی‌های ملاء روستا؛ (ادامه نقادی سرگشاده ک.م.) ۲۱ .. و سؤال آخر این فراز؛ شماها که آمدید با چه قصد و غرضی آمدید؟! و چرا قبل از حفاری دفینه‌ها نیامدید؟! و چرا هنوز هم بجای تکمیل خانه خودت، هرگاه که می‌آئی، همانند من میهمان بستگان خود می‌شوی؟! آری! من در زمان انتخابات، نبودم و نیامدم ولیکن پهباد و دوربین‌های مداربسته بنده که تعطیل نبودند و پیوسته همراه شماها بودند!!! که نتیجه‌اش شده اینهمه پیام مسلسل و گرگیجه‌ای که عارضتان کرده! آنهم در حدی که ناخواسته به «هذیان‌گوئی» افتاده‌اید! و بجای جواب‌هائی قرین «عقل و شعور»، کماکان با همان صنعت رنگرزی همیشگی خود، هنرنمائی می‌کنید که بنوبه خود مایه رسوائی بیشترتان می‌گردد! در حالی‌که اگر سکوت پیشه می‌کردید شاید آبروی نداشته خود را بهتر حفظ می‌کردید! چنانکه یکی از خرس‌خاله‌ها مکررا در گروهتان توصیه کرد اما به نصیحت او هم چندان التفاتی نداشتید! من اگر نبودم و نیامدم، اخوی من که بود و مشغول عمران و پیش‌برد کلیه امور روستا و حداقل از سال ۱۳۷۵ که طراحی و ساخت آب‌بند دلیک‌لی‌قیه را انجام داد و مشکل کم‌آبی روستا را تا حدود زیادی حل کرد و اگر دخوها دخالت‌های بی‌جا نمی‌کردند آنرا تکمیل می‌کرد بدون آنکه کدخدا یا دهیار باشد و از سال ۱۳۸۸ ( تا سال ۱۳۹۶ که پرچم را به شماها سپرد) بعنوان دهیار پیوسته فی‌مابین روستا، آوج، بوئین‌زهرا، قزوین و تهران، شبانه‌روز در هروله بود! آیا او در برگزاری انتخابات شوراها سنگ تمام نگذاشت؟ آیا او ساخت منابع آبی روستا را پیش نبرد؟ آیا او شبکه لوله‌کشی آب روستا را تکمیل نکرد؟ آیا او شبکه مواصلاتی محلات جدید روستا را احداث نکرد؟ (آیا او باعث نشد که این روستا در سال ۱۳۴۸ برای اولین‌بار صاحب جاده‌ای مناسب برای ماشین‌های سواری گردد؟) آیا او در آوردن برق و تلفن به روستا همت نورزید؟ آیا او برای تأمین منابع آبی جدید، دوندگی‌ها نکرد؟ (ولو اینکه ملاء پفیوز با کارشکنی‌های خود اجازه ندادند او به نتیجه خود برسد!) آیا او در مقابل تمامیت‌خواهی اوقاف، شجاعانه و هوشمندانه قد علم نکرد؟ آیا او بدون هم‌اندیشی با اهالی در امور روستا قدم از قدم برداشت؟ آیا او عمارت بقعه مبارکه را از انهدام حتمی آن نجات نداد؟ آیا او در مقابل برق‌دزدی و آب‌دزدی متخلفین کوتاه آمد؟ آیا او در پل‌سازی‌های خود مرتکب خبط‌های مهندسی غیرقابل جبرانی شد؟ آیا او در مرمت و محوطه‌سازی مسجد، کم گذاشت؟ آیا او از ارتباطات عمومی خود با مسئولین کشوری و استانی برای عمران روستا استفاده نکرد؟ آیا او در پیشبرد امور روستا متحمل هزینه‌های فراوانی از جیب خود نشد؟ آیا او .. اما شما چه کردید؟! دهیاری را از او و پسرش گرفتید و به غیربومی‌ها دادید! چرا؟! تا جرأت کنید که تخلفات خود را از اهالی پنهان نگه دارید؟! چنانچه بعنوان نمونه شنیدم هنوز هم پولهایی (کمکهای مردمی) را که در حساب خودت جمع کرده‌ای بلاتکلیف و بدون رسیدگی و گزارش وضعیت به اهالی مانده است! من نبودم و نیامدم و بالتبع خیانتی هم نورزیدم، اما شماها که آمدید، آیا فقط خدمت کردید؟! و هیچ‌گونه خیانتی نورزیدید؟! خوش بود گر محک تجربه آید به میان تا سیه روی شود هر که در او غش باشد البته اخوی هم نمی‌تواند بدون خبط و خطا باشد ولیکن آیا ممکنست آن‌ها را دقیقا مشخص کنید تا ببینیم منظورتان چیست؟! بنده نمی‌خواهم ادعا کنم که او مرتکب هیچ اشتباهی نشده است و من از بعضی‌ از آن‌ها تا حدودی خبر دارم. بعنوان نمونه هنگام اجرای طرح هادی روستا، تا جائی که خبر دارم، او بدون اخذ موافقت بازماندگان پدرخانم بنده، خانه آن‌ها را تخریب و کاملاً محو کرد ولو اینکه متروکه و مخروبه بود اما باید از آحاد ورثه، اجازه مکتوب می‌گرفت ولو اینکه قصدش محوطه‌سازی برای مسجد بود (نه برای منافع شخصی خودش) ولیکن بر این گمانم که به همین علت در آخرت گرفتار خواهد شد! و ممکنست در موارد مشابهی حق‌الناس را بخوبی مراعات نکرده باشد ولیکن باید دقیقا مطرح شود تا خودش هم مطلع شده و برای جبران مافات، چاره‌جوئی بکند. ولیکن معدل نمره خدمات او بمراتب بالاتر و برای اهالی و زوار محترم امام‌زاده، مفیدتر از همه آن‌ها بوده است که عناوین کدخدا، دهیار، رئیس شورا، عضو شورا و نماینده اوقاف و امثالهم را یدک کشیده و می‌کشند. آری! من نبودم و نیامدم ولیکن معدل قبولی اخوی از همه شماها برتر و ارزشمندتر بوده است. و اگر نبود کارشکنی‌های مختلف حسودان بخیل، قطعاً این موفقیت‌های چشمگیر، بمراتب مضاعف می‌گردید. اگر قبول ندارید، شاهکارهای خود را برشمارید تا همه بدانند! ..ادامه دارد. حسینی منتظر نوروز ۱۴۰۲ کانال‌های اطلاع‌رسانی حم: «سید علاءالدین»: https://eitaa.com/joinchat/3702653133Ccc2fe714b9 «گنبد فیروزه»: https://eitaa.com/joinchat/2306801975C4413b2537a
•═══•✿🌺﷽🌺✿•══ با سلام و تحیّت الهی؛ در هنـگامــه بی‌بـديل حلــول «نوروز باستـانی ١٤٠٢» و تـلاقــی دل‌انگیـــز «بهــار طبيـعت» با طلیعــه روح‌نـواز «بهــار قـــرآن»، دلتـــان به نــور حـق، منوّر و مشام جانتان به شميم با طراوت نسيم بهـاری، معطّـر باد. سلامت، سعـادت و تندرستی، قـرین زندگی و بهـروزی، سـرافـرازی و توفیـق روز افزون، رهین راهتان باد. هر روزتان نوروز، نوروزتان پیروز کانال «چلچراغ معارف و احکام حم»: https://eitaa.com/joinchat/741802216C0aad7d8aff جهت گفتگوهای دینی و سیاسی پیرامون مسائل روز ملت ایران و امت اسلام (و هم‌اندیشی پیرامون پیام‌های کانال مذکور☝️) لطفا در گروه ذیل👇به ما بپیوندید: گروه «چلچراغ معارف و احکام»: https://eitaa.com/joinchat/3850895565Cc7624a74fe ❤️
بسمه تعالی قابل توجه اهالی امامزاده علاءالدین علاءالدین در افق آینده؛ (قسمت ۰۵۹): پاسخ حرافی‌های ملاء روستا؛ (ادامه نقادی سرگشاده ک.م.) ۲۲ ک.م.: «به ناحق که فلان شخصی را با چوب و سنگ از روستا فراری دادند» ح.م.: فراری دادن سادات از روستا در دو محور انجام گرفته است: ۱) محور جنگ روانی (در قالب حمله حقوقی از طریق اوقاف بوئین) که هنوز هم ادامه دارد و هر کسی که منکر آن بشود یک احمق تمام‌عیار بیش نیست. ۲) محور شرارت فیزیکی توسط مزدورانی که یکی یکی دستشان رو گردید که از برکات پیامهای مسلسل‌درمانی بنده بود. البته بنده قبل از کشف عمق ماجرای چکمه سفید، ساده‌لوحانه گمان می‌کردم که نان‌کلی‌های برونی و درونی، صرفاً بدنبال تصاحب چهاردانگ سادات (از جمله عموی مرحوم ما حاج‌سیدعیسی که نسبت به برادران خود زمین‌های بیشتری داشت) هستند!! غافل از اینکه دفینه‌های اینجا بسیار گران‌بهاتر از کل شش‌دانگ این روستاست! چنانکه برخی از تازه‌بدوران رسیده‌ها با گوشه‌ای از گنج‌های بدست‌آورده خود اقدام به خرید انواع زمین‌ها و باغات روستا از اهالی کردند آنهم در شرایطی که این روستا از بی‌آبی شدیدا رنج می‌برد! و آینده اقتصادی چندانی برای آن قابل تصور نیست. و اما در اشارات بنده به قضیه سنگ‌پرانی‌های شبانه به عموی مرحوم ما من کلمه «چوب» را به کار نبرده بودم و تو از خودت در آوردی که ظاهراً به چنین مرضی بدجوری معتادی که یک کلاغ را چهل کلاغ بکنی تا رنگرزی تو بهتر جواب بده!! «سنگ و چوب و چماق» را من برای اشاره به واقعه ضرب و شتم شدید برای ترور اخوی و اخوی‌زاده خود به کار برده‌ام که واقعیتی است انکارناپذیر و انکار تو قاعدتاً نکته قابل تأملی است!! نکنه خودت هم در آن واقعه شوم دست و دخالتی داشتی؟! برای حملات شبانه به مرحوم سیدعیسی من کلمه «سنگ‌پرانی» را به کار برده بودم (که شیاطین برای تمسخر قضیه آن‌ها را به جنیان نسبت می‌داده‌اند!) برای حمله روزانه به تنها دهیاران بومی روستا (آقایان میرشجاع و میرحامد) در روز روشن من کلمات «سنگ، چوب، چماق و چاقو» را به کار برده بودم. حال تو با چسبانیدن «چوب» به واقعه حمله به سیدعیسی (که به کار نرفته بود) چه هدفی را تعقیب می‌کنی؟! آیا می‌خواهید اصل واقعه حمله به سیدعیسی را انکار کنید (چون که چوب‌کشی در کار نبوده!) یا می‌خواهید با انکار چوب‌کشی، اصل واقعه حمله به سیدشجاع و سیدحامد را مورد خدشه قرار بدهی؟! کدامیک؟! اگر اولی را می‌خواهی تخطئه کنی که داری کار غلطی می‌کنی. زیرا تو ۲۴ ساعته همراه آن‌مرحوم نبودی که حال ادعا کنی چنین چیزی رخ نداده است. من هم نبودم ولیکن از اهالی شنیده‌ام و از آنجا که با سایر قطعات پازل قضیه جور در می‌آید، آنرا به اشتراک گذاشتم. با این تفاوت که گمان می‌کردم آن‌مرحوم به فرزندان خود هم می‌گفته است و حال آنکه صرفا برای برخی از اهالی درددل می‌کرده است! در هر حال هیچ بعید نیست که درج کلمات «حضور و حیات» در وقفنامه جعلی، زمینه‌ساز حملات فیزیکی بمنظور فراری دادن سادات، بوده باشد. و اگر می‌خواهید واقعه ترور پدر و پسری را انکار کنید که بعنوان تنها دهیاران بومی، شبانه‌روز در تکاپوی آبادی و توسعه روستا بودند (که خلاف سیاست شیطانی خالی‌سازی از سکنه بوده و است!) پرونده موجود در دادگاه آوج، گویای همه‌چیز است و انکار جنابعالی، پشیزی ارزش ندارد مگر برای ماله‌کشی روی جنایتی که همپالگی‌های تو آفریدند. گیریم که حمله رذیلانه به مرحوم آ.سیدعیسی را انکار کردید و اثبات هم نشد و اهالی فرضاً به بنده دروغ گفته بودند، اما انواع دلایل دیگر (که همگی فراری دادن سادات را نشان می‌دهند) را چه خواهید کرد؟! از ماله‌کشی روی خیانت‌های شرارت‌‌آمیز نانکلیهای برونی و درونی، چه چیزی عاید تو می‌شود؟! بنظر می‌رسد که «رفیق قافله و شریک دزد» تشریف داری! که اگر بوده باشی مطمئن باش که بدجوری رسوا خواهی شد. زیرا که خدا با سادات است و «إنَّ الله یدافع عن الذین آمنو». ک.م.: «در پنجاه سال پیش فلانی در هنگام مدرسه دفتر مشق من را پاره کرد»! ح.م.: این جمله را هم که از خودت ساختی و به من نسبت دادی، چیزی نیست بجز «تحریف» آشکار که ظاهراً برایت تبدیل به عادت شده و شگرد همیشگی توست! (همان تکنیک تداعی و راهبرد اهریمن‌سازی برای منفورسازی!) احتمالاً منظورت، اشاره من به قضیه «رنگ کردن گنجشک و فروختن به اسم قناری» توسط رفیقت است که همانند تو (و البته خیلی حرفه‌ای‌تر از تو) مشغول «رنگرزی» برای رنگ کردن اهالی است و از بچگی به این مرض، معتاد بوده و لذا برای ادعای خود، به شاهدمثالی اشاره کردم که جزئیات آن در پیام ۵۰ درج شده است. ممدشورا در زمان مدرسه، دفتر مشقم را پاره نکرد بلکه بعلت مشابهت اسمی، خودش را جای من جلوه داد! تا وانمود کند که او در امتحانات مدرسه قبول شده و من مردود! و متأسفانه بعد از ۵۰ سال و اندی هنوز هم مشغول رنگ‌رزی است! ...ادامه دارد. حسینی م. نوروز ۱۴۰۲
بسمه تعالی قابل توجه اهالی محترم امامزاده علاءالدین علاءالدین در افق آینده؛ (قسمت ۰۶۰): از پیام‌های دریافتی؛ توضیحات آ.سیدمیرشجاع‌الدین راجع به قضیه تخریب خانه خانواده همسر بنده که مرحوم مشهدی قدرت‌اله طالبلو (که علاوه بر همسرشان، حداقل دو نفر از دامادهای ایشان امامزاده‌ای بودند) از ورثه مرحوم حاج‌سیدابوالقاسم حسینی (دائی بزرگ ما) خریداری کرده بود (البته قبل از وصلت بنده با این خانواده) بنده ضمن تشکر از پاسخگوئی ایشان (در واکنش به انتقاد بنده به کارکرد ایشان در پیام شماره ۰۵۸)، نکاتی دارم که جنبه‌های عمومی آنرا طی پیام مستقلی به نقادی پیام ایشان، خواهم پرداخت. ان‌شاءالله البته ایشان توضیحات خود را محض اطلاع بنده بصورت خصوصی فرستاده‌اند ولیکن بنده آنرا بدینوسیله به اشتراک عمومی می‌گذارم: 👇 «سلام، ضمن تبریک فرارسیدن عید نوروز و ماه مبارک رمضان ، مطلبی که در گنبد فیروزه نوشته ای، مطمئنی که صحیح است؟ بقول خودت ؛ حق الناس را رعایت کرده ای؟ من آب از سرم گذشته، و عمرم تقریبا رو به اتمامه، و در باره اعمالم چه به شماها توضیح بدهم، یا ندهم. فرقی نمیکند که موارد مطرح کرده خودت را اصلاح بکنی، یا نکنی. هیچ اهمیتی برایم ندارد. ولی در اینجا برای روشن شدن قضیه زمین منزل مسکونی مرحوم پدر خانومنت را توضیح میدهم، که باز تفاوتی ندارد باور بکنی، یا مرغتان همچنان یک پا داشته باشد. همچنان که خواهر زن محترم شما نیز تلفنی تخریب منزل مسکونی پدرش را به من نسبت میداد که با توضیحاتی که دادم، نمیدانم مثل شما از یک گوشش گرفته و از گوش دیگرش خارج کرد یانه؟. بهر حال برای اینکه مجددا فراموشی به همه کسانیکه مصرا خواستار اتهامی که با چسب یک دو سه نیز به من نمی چسبد، بچسبانند. قضیه تخریب منزل مرحوم [آقا]مش‌قدرت بدین قراره: ۱_ تخریب آن منزل در حضور شخص شخیص برادرزن محترم حضرتعالی اتفاق افتاده بود. و بنده سراپا تقصیر یک هزارم نیز نقشی در آن نداشتم، اصولا من در محل حضور نداشتم. و در تهران بودم. همچنان که در زمان تخریب خانه پدریمان نیز در تهران بودم، و فرمانده میدان نیز شوهر خواهرمان حاج سیدعبدالله بوده اند، و تمامی سنگهای آن دیوارهای ساختمان ما را [آقا]یدالا توسط دامادشان([آقا]اسماعیل به حیاط منزل [آقا]یدالا انتقال) داده بودند. که زمانیکه من دیوار حیاط خودم را میکشیدم، کلی پول سنگ دادم. پس تکرار میکنم، در موقع تخریب منزل پدر زن شما برادر زنتان مجوزش را صادر فرموده بودند، نه من که دیوارم کوتاهتر از همه دیوارهاست. که حتی برادرم نیز هم نوا با دشمنان من هماوا شده است. ۲_ در باره خیابان کشی و الحاق زمین منزل پدرزن شما به راه ؛ در این ده معمول بوده و هست که، زمین فروخته نمیشود. کسی خانه ای بخرد، درختی بکارد، و... تا زمانی مجوز در اختیار آن زمین را دارد که خانه اش آباد، و درختش را نبریده باشد، با تخریب و همسطح کردن زمین، و بریدن و صاف کردن از درختها و... دیگر زمین به مالک اولیه اش باز میگردد. همچنانکه در رودخانه نقاش جنگلهایی داشتیم بنامهای اشخاص مثل :(اسدالا جنگلی، غلامعلی حنگلی، اکبر جنگلی و ...) پس از از بین رفتن درختان آنها به مالک اولیه که ما هستیم باز گردانده شد، و خود شما بین وراث مرحوم سیدمیربابا تقسیم کردید. و این درحالی است که این زمینی که پس از صدور مجوز تخرب خانه توسط وارث صاحبخانه، دیگر شرعا زمین باز میگشت به مالک اولیه. در صورتیکه زمینی بیشتر از مساحت این زمین، [آقا محمد] جعفر ... زمینی به وارث آن (حسن[آقا]) برای احداث خانه ای در قسمت جنوب روستای امامزاده واگذار کرده است. که نیمه کاره رها نموده، یعنی نه تنها تخریب آن به بنده مربوط نیست. بلکه بعوض آن زمینی بزرگتر نیز تصاحب شده است. ۳_ و اما تعریض راه: اولا؛ همانطوریکه معلوم شد؛ اولا : بعوض آن زمین، زمینی دریافت شده، پس نمیتوانند طلبکاری بکنند. دوما؛ زمین مورد بحث برای زوار محترم امامزاده ایکه وجود آبا و اجدادی ما در این مکان مستقیما به ایشان مربوط بوده، و اولویت استفاده زوار آن گرامی به زمینی که در آن زمان نا مشخص بود داشته و دارد. ۴_ ضمنا قابل توجه و اهمیت اصلی مطلب در این مورد این است که: زمین مذکور دقیقا درسال ۱۳۸۷ یعنی یک سال تمام، یعنی حداقل بیشتر از ۴۰۰ روز قبل از مسئولیت دهیاری من، توسط طرح هادی روستا که بنیاد مسکن قزوین برای اولین بار که با تلاشهای بی وففه این بنده حقیر که وادارشان کرده بودم انجام دهند، که باز هم شخص من در ده حضور نداشته ام. در مدت یک هفته سکونت در مسجد روستا ضمن نقشه برداری ازروستا، کل مکان کذایی را بعنوان میدان (بلوار) ثبت و ضبط نموده است. که هم اکنون در کتاب نقشه روستا در اختیار رئیس شورا میباشد. و خریدار بعدی این زمین، قاچاقی مقداری از دور این زمین را دیوار کشیده است که پس از این مدت هنوز هم درگیری با مسئولین طرح هادی دارند.» نوروز ۱۴۰۲
بسمه تعالی قابل توجه اهالی محترم امامزاده علاءالدین علاءالدین در افق آینده؛ (قسمت ۰۶۱): پاسخ ملاء روستا؛ (نقادی جوابیه آ.سیدمیرشجاع) ۱ در ابتدای مبحث لازمست به زمینه‌های حضور خانواده مرحوم مشهدی «قدرت‌اله طالبلو» در روستای امامزاده علاءالدین، اشاره‌ای بکنم: مادر مرحومه حاجیه‌خانم خدیجه بختیاری، (مشهور به کربلائی خدیجه؛ مادر همسر مرحومه بنده) یعنی مرحومه حاجیه‌خانم تاج‌ماه از دختران سادات روستای امامزاده علاءالدین بود و در این روستا، صاحب اراضی و املاکی بوده است. نشان به آن نشان که در شکایت مرداد ۱۴۰۱ اوقاف علیه اجداد اهالی، آن‌مرحومه هم مورد تهمت موقوفه‌خواری نانکلی قرار گرفته است. لیست متهمین نانکلی را در پیام شماره ۶۶ کانال سیدعلاءالدین بجوئید. و همچنانکه در پیام شماره ۶۷ نوشته بودم: «مرحومه «سیده تاج‌ماه موسوی»، (یکی از ردیف‌های لیست متهمین نانکلی) که متهم به «موقوفه‌خواری» (حرام‌خواری) شده است! در حالی‌که این بانوی مؤمنه، نه تنها اراضی و املاک خود در این روستا را رها کرد، بلکه ثروت عظیم و ارثیه گرانبهای شوهر خود (حاج باب‌الله که از تجار معتبر و ثروتمند بازار فرش تهران بود) را هم رها کرد و مدتی «مجاور حرم حسینی» در کربلا و سپس «مجاور حرم رضوی» در خراسان شد و از دنیا و مافیها بریده بود و مرحوم ابوی هر شب در نمازهای شب خود او را جزو چهل مؤمن و متقی دعا می‌کرد. حال چنان شخصیت سراسر معنوی، متهم به حرام‌خوارگی توسط نانکلی شده است! قطعا بسیاری از اهالی (از جمله بنده) که برای زیارت امام رضا(ع) عازم مشهد شده‌اند، خاطرات نیکی از او داریم که به آموختن آداب زیارت اهتمام داشت. حتی دختر او هم مرحومه «کربلائی خدیجه» (والده همسر مرحومه بنده) هم متأثر از مادرش، به دنیا و مافیها بی‌رغبت بود! نانکلی چنین اشخاصی را مورد تهمت موقوفه‌خواری قرار داده است!» مرحومه سیده‌خاور هم (خواهر سیده‌تاج‌ماه) جزو متهمین نانکلی قرار گرفته است. الغرض دو نفر از ۱۸ نفر متهم نان‌کلی، دو بانوی مذکور بودند که نسبت به اظهارنامه ثبتی خود اقدام کرده بودند. و لذا این سؤال پیش می‌آید که آن دو خواهر املاک و اراضی پدری خود را به چه کسانی واگذار کردند؟ و اینک در اختیار چه کسانی است؟! بنظرم این حق مسلم بازماندگان آن مرحومان (از جمله فرزندان مرحومه کربلایی خدیجه) است که این قضیه را پیگیری کنند. بنده یادمه که مادرزن بنده پرستاری خاله پیر خود (سیده خاور) را در خانه خودش در تهران بر عهده گرفته بود. در این‌خصوص شاید حاج‌صفدر بیاتلو (باجناغ بنده و مقیم روستای قوزلو) و همچنین بازماندگان مرحوم حاج‌یوسف‌آقا اطلاعات و مدارک لازمه را داشته باشند. آیا آن‌ها مایملک خود را فروختند و از این روستا رفتند یا بلاتکلیف رها کردند و یا به نزدیکانشان (امثال حاج‌صفدر و حاج‌یوسف‌آقا) واگذار کردند؟ جواب این سؤالات هر چه که باشد، خللی به علاقه خاص مرحومه کربلائی خدیجه و مادرشان به روستای امامزاده علاءالدین وارد نمی‌کند. این علاقه تا آنجا بوده که مرحومه سیده تاج‌ماه تنها دخترش را به عقد (برادرزاده؟/خواهرزاده‌اش؟) حاج‌یوسف‌آقا در می‌آورد که البته کربلایی خدیجه (که در ناز و نعمت پدر تاجرش در تهران بزرگ شده بود) طاقت کار و زندگی سخت روستا را نداشته و لذا فرار می‌کند و علیرغم مخالفت همسرش از او طلاق می‌گیرد! اما با این‌حال شوهر دومش (مرحوم مش‌قدرت) را بعد از انقلاب وادار می‌کند که بیاید و در این روستا خانه و باغ بخرد. او پیگیر زمین‌های مادریش نبود همچنانکه پیگیر مغازه‌های فرش پدریش در بازار تهران هم نبود و آن‌ها را به برادران ناتنی خود واگذار کرده و اساساً اهل مادیات نبود. بنابراین خانه و باغ انگوری که مشهدی قدرت در این روستا از ورثه دائی بنده خریده بود، هیچ ربطی به مایملک اجدادی کربلایی خدیجه نداشت. نشانه‌های دیگر حب‌الوطن کربلائی خدیجه این بود که دخترهای خود را عمدتاً به امامزاده‌ای‌ها شوهر داد که بنده (بعد از حاج‌صفدر و آ.سیدجمال پسر دائی‌جعفر بنده) سومی آنها هستم. آقاجمال هم علیرغم داشتن خانه پدری آمد و مدرسه متروکه روستا را خریداری کرد تا پس از تعمیر بعنوان منزل از آن استفاده کند که بعد از مدتی رها کرد و (با پولی که پسرش پرفسور سید وحید حسینی از اروپا فرستاد) رفت در شمال کشور ویلائی خرید و مقیم خطه سبز شمال شد. ولیکن در زمانی که علقه‌ای به این روستا داشت، در تشویق مش‌قدرت به خرید خانه عموی او نقش بسزائی داشت. برخی از اعضای خانواده مش‌قدرت ترجیح می‌دادند که پدرشان بجای امامزاده در شمال ویلا بخرد اما طرفداران امامزاده، مؤثرتر بودند و لذا آن مرحوم را (که شخصا نیریجی بود) به امامزاده کشانیدند! ناگفته نماند که پسر دوم ایشان (حسن‌آقا طالبلو) هم که بعداً داماد امامزاده‌ای‌ها شد و از بچگی با بنده رفاقت داشت، تأثیرگذار بود. در هر حال خانواده‌ای دارای ... ... ادامه دارد. حسینی منتظر نوروز ۱۴۰۲
بسمه تعالی قابل توجه اهالی محترم امامزاده علاءالدین علاءالدین در افق آینده؛ (قسمت ۰۶۲): پاسخ ملاء روستا؛ (نقادی جوابیه آ.سیدمیرشجاع) ۲ ... خانواده‌ای دارای علائق قبلی به این روستا بازگشتند و کربلائی خدیجه رفاقت عجیبی با شیرین‌آغا (مادر مومورتای خودم!) و نیز مادر حسن‌شورا پیدا کرده بود و حتی پسر بزرگ او (حسن‌آقا طالبلو) هم که اقدام به احداث خانه‌ای مستقل برای خود کرد. او مایل بود «مجاور حرم امام‌زاده علاءالدین» باشد همچنانکه مادر مکرمه‌شان تا آخر عمرشان، «مجاور حرمین شریفین حسینی و رضوی» بودند. و از همان زمان که مجاور کربلای معلی بود به «کربلائی خدیجه» مشهور شد. ولیکن چه اتفاقاتی افتاد که یکباره همه آن‌ها قید ادامه زندگی در این روستا را زده و دیگر به اینجا باز نگشتند؟! و حتی به من هم اجازه ندادند که در زادگاه خودم خانه مستقلی بسازم! و حتی بچه‌های من صریحاً گفتند که اگر می‌خواهی برو برای خودت خانه‌ای بساز اما بدان که ما دیگر مایل به حضور در روستای شما نیستیم! فلذا هر سال که به روستا می‌آمدیم آنها از قوزلو (خانه قدیمی حاج‌صفدر) جلوتر نمی‌آمدند! و حاجیه‌خانم بعد از زلزله حتی دیگر به قوزلو هم نیامد! بدینگونه خانه آن‌ها در امامزاده تدریجا متروکه و مخروبه گردید و محصول باغ انگورشان هم (همچون محصول باغ انگور اخوی) توسط حرام‌خوارها (گله عشک‌ها و غودوغ‌ها) به غارت رفت! و نهایتا هم خانه آنها در قالب طرح هادی روستا با خاک یکسان شد! و اما توجیهات اخوی در این‌خصوص؛ قبل از هر بحثی باید تصریح کنم که بنده وکیل و وصی خانواده مرحومه کربلائی خدیجه نیستم تا پیگیر امور آن‌ها در این روستا باشم (بجز وصایتی که حاجیه‌خانم در باره مایملک خود در تهران به بنده داد) و صرفاً از باب اینکه امامزاده‌ای‌ها از جمله اخوی مورد تخطئه قرار گرفته بودند، کنجکاو بودم که بدانم قضیه از چه قرار بوده است؟! تا اینکه بالاخره مجالی یافته و در قالب پیام شماره ۰۵۸ خود در کانال گنبد فیروزه مورد اشاره قرار دادم که آ.میرشجاع هم لطف کرده و توضیحاتی دادند اما آن‌ها را بشرح ذیل، قابل نقادی می‌دانم: ۱) بنده با دشمنان جنابعالی هم‌آوا نشده‌ام. بلکه بر اساس شنیده‌هایم اقدام به طرح مسئله کردم و طبق معمول برای همه نوشته‌های خود خواستارم که اگر کسی اطلاعات دقیق‌تری سراغ دارد، به اشتراک بگذارد. ۲) اشاره کردید به اینکه فرمانده میدان (در زمان زلزله ۱۳۸۱؟) دامادمان جناب حاج‌سیدعبداله بوده است! ایشان از طرف چه شخص حقوقی یا اشخاص حقیقی، فرمانده میدان گشته بود؟! و آیا اختیار تام داشته و خودسرانه هم می‌توانسته خانه ولو مخروبه دیگران را با خاک یکسان کند؟! فلذا اگر ایشان بعنوان فرمانده میدان «عامل» تخریب خانه متروکه مش‌قدرت بوده است، «آمر» آن چه شخص حقوقی یا حقیقی بوده است؟ ۳) گیریم که یکی از ورثه آن‌مرحوم (حسن‌آقا) در صحنه تخریب حضور داشته است، آیا بصورت کتبی هم از وی مجوزی در جائی ثبت شده است؟ و گیریم که ایشان اجازه داده باشد، مگر از جانب سایر وراث مش‌قدرت یا کربلایی خدیجه، نمایندگی داشته تا اجازه تخریب دیوارها و محو کلیه آثار آن خانه را هم بدهد؟! ۴) گیریم که جنابعالی (که رئیس هیئت امناء وقت روستا بودید) در تهران بوده و در صحنه تخریب و محو سوژه، یک هزارم هم نقشی نداشتید، آیا بعداً هم احساس مسئولیت نکردید که لااقل به سایر ورثه اطلاع‌رسانی بکنید؟ تا ذهنیت منفی برای آن‌ها (که چند نفرشان به زیر خاک رفتند) رقم نخورد؟ ۵) چرا اجازه دادید (یا مخالفت نکردید) که مصالح ساختمانی بجای مانده از تخریب توسط عده‌ای فرصت‌طلب، غارت شود؟ (البته منظورم پلیت‌هائی نیست که شما از خود آن‌مرحوم در سال ۷۶ نقدا خریداری کرده بودید) ۶) و اما اینکه بر اساس سنت مرسومی، اگر خانه‌ای تخریب می‌شده (یا باغی که درختانش قطع می‌شده) از مالکیت صاحبش خارج می‌شده!!! باید عرض کنم که سنت و رسم کاملا غلط، نامشروع، غیرمتعارف و خطرناکی بوده است. چه کسی/کسانی چنین رسم نامعقولی را در این روستا بنا کرده است؟! و چرا مورد تبعیت شما قرار گرفته است؟! بر چه اساسی؟! با چه قانونی؟! اگر کسی باغی را در این روستا خریداری نماید و فردایش عده‌ای ناخور اشجار آنرا بریده و از بین ببرند، آیا صاحب باغ مغبون نمی‌شود؟! پرداخت خسارت وارده بر او به عهده کیست؟! همچنین اگر کسی خانه‌ای ابتیاع کند و فرضا با زلزله‌ای مخروبه شود آیا صاحب آن خانه دیگر مالک هیچ چیزی نیست؟! و مصالح ساختمانی خانه‌اش باید غارت گردد؟! و زمینش مصادره شود؟! در کجای دنیا چنین رسمی برقرار است که این روستا باید دومی آن باشد؟! بنده بر این گمان هستم که چنین سنت غلطی من‌درآوردی همان عده‌ای است که ادعا می‌کردند، زمین‌های امامزاده فقط متعلق به اولاد ذکور است و به اناث چیزی نمی‌رسد!!! چنین رسومات غلطی ریشه در کجا دارد؟! به بنده هم در زمانی که ... ... ادامه دارد. حسینی منتظر نوروز ۱۴۰۲
بسمه تعالی قابل توجه اهالی محترم امامزاده علاءالدین علاءالدین در افق آینده؛ (قسمت ۰۶۳): پاسخ ملاء روستا؛ (ادامه نقادی جوابیه اخوی) ۳ ... بنده هم در زمانی که مشغول تقسیم ارثیه روستائی مرحوم ابوی بودم کسانی گفتند که «به دختران زمین نمی‌رسد»! ولیکن بنده و جنابعالی و سایر ورثه مرحوم حاج‌سیدمیربابا تمکین و اعتنائی نکردیم و خواهرانمان را هم در قرعه‌کشی سهمیه شرعی ارثیه پدری شراکت دادیم تا با آن سنت غلط عملاً مخالفت کرده باشیم و الگوئی شود تا دختران بیهوده از ارثیه ملکی پدران خود محروم نشوند. وجود سه بانو در لیست متهمین نانکلی (که اقدام به ارائه اظهارنامه ثبتی کرده بودند) نشان می‌دهد که قبل از سالهای ۱۳۲۰ چنین رسمی در این روستا برقرار نبوده است و این بدعت (که به دخترها ملک و زمین نمی‌رسد!) مربوط به سالهای بعد از ۱۳۲۰ بوده است! شبیه همان سیاست عمر و ابوبکر که رسیدن مزرعه فدک به دختر پیامبر(ص) را مورد مخالفت قرار داده بودند! این سیاست عمری از چه سالی و توسط چه کسانی وارد فرهنگ اهالی این روستا شده است؟! مگر از سال ۱۳۲۰ به بعد چه اتفاقاتی رخ داده است؟! که اهالی از چنین رسم غلطی استقبال کرده‌اند؟! ۱) ورود حسن‌آبادی‌ها به این روستا؟ ۲) ورود اداره اوقاف به این روستا؟ ۳) ارزش قانونی پیدا کردن اراضی؟ بنظر بنده گزینه سوم (آغاز طرح اظهارنامه ثبتی و صدور اسناد مالکیتی)، مؤثرتر بوده است. و اما سنت غلطی که مورد اشاره جنابعالی قرار گرفته و عامل میدان هم داماد ما بوده و... بنظرم از کسی مثل جنابعالی قابل پذیرش نیست و بعید است که تسلیم چنین تفکر غلطی باشید. فلذا این توجیه ساده‌انگارانه را بنده از جنابعالی باور نمی‌کنم. مگر اینکه ادعا کنید که این زمین مقابل مسجد (که عمدتا متعلق به دائی‌های ما بود) را برای محوطه‌سازی مسجد یا فرضا پارکینگ زوار امامزاده لازم داشتید و... که در این صورت هم برئُ‌الذمة نمی‌شوید و جنابعالی بعنوان خردمند معنوی و بزرگ فکری روستا و فرزند ارشد حجة‌الاسلام والمسلمین حاج سید میربابا و راهنمای هوشمند و مبتکر قوم نباید خیال خودش را با حواله دادن قضیه به «حضور و نقش و میدان‌داری دیگران» و «بدعتی که ریشه شرعی، عرفی و قانونی ندارد»، راحت نماید! بنابراین این ادعا (که خانه و باغ با تخریب ساختمان و بریدن یا خشک شدن درخت‌ها به مالک اولیه برمی‌گردد!) را لااقل شما مورد استناد و توجیهات خود قرار ندهید که نه مشروع است و نه معروف و نه مورد حمایت قانون ایران و دنیا. ۷) و اما جنگل‌هایی که بعنوان مایملک پدری بنده بصورت قرعه‌کشی بین ورثه مرحوم حاج‌سیدمیربابا تقسیم کردم، هیچ ربطی به این سنت و رسم غلط مورد اشاره جنابعالی نداشت. آن‌ها را پدر خریده بود و درختهایش هم موجود بود که من در تقسیمات بلوک‌بندی‌شده خود به شمار آوردم و عمدتا هم به خواهرها رسید! و اگر درختی از آن‌ها بریده شده بعد از واگذاری بوده و مشکلی در مالکیت آن‌ها برای خواهران ما ندارد. ۸) اینکه نوشته‌اید: «زمینی که پس از صدور مجوز تخرب[تخریب] خانه توسط وارث صاحبخانه [حسن‌آقا]، دیگرشرعا زمین باز میگشت به مالک اولیه.» لطفاً بفرمایید که این «شرعاً» را از کجا آورده‌اید؟! در کجای شریعت (غیر از سنت عمری) چنین قاعده‌ای ذکر شده است؟! کدام مجتهدی چنین فتوائی داده است؟! بنده بسیار بعید می‌دانم که این حرف شما، وجاهت شرعی داشته باشد. بنظرم دقت و تأمل جدی‌تری بعمل آورده و استغفار و توبه بجوئید و مافات قضیه را جبران کنید یا اینکه مدرک معتبری از شریعت و فقاهت ارائه بدهید و بدانید (و بهتر از من می‌دانید) که صرف «شیاع محلی» چنین ادعاهای بی‌بنیادی، توجیه متقنی به شمار نمی‌رود. ۹) ادعا می‌کنید که «[آقامحمد]جعفر... زمینی بیشتر از مساحت این زمین در قسمت جنوبی روستا به وارث مش‌قدرت (حسن[آقا]) واگذار کرده است» تا لابد خسارتی که به ورثه مرحوم مشهدی قدرت‌اله طالبلو وارد شده، جبران شده باشد! این حرف شما از ادعاهای قبلی، سست‌تر است و اصلا مقبول و معقول نیست. زیرا: ۹/۱) اگر صاحبان این زمین‌ها (خریداران این قطعات از دائی‌های ما) آن‌ها را به امامزاده یا مسجد روستا بخشیده‌اند (کو هبه‌نامه آن‌ها؟) که دیگر لزومی به جبران آن‌ها نبوده است. ۹/۲) اگر موافقت داشته‌اند که زمین معوضی دریافت نمایند، کو موافقتنامه ذی‌ربط آن؟ ضمنا چرا فقط حسن‌آقا دریافت‌کننده زمین معوض بوده است؟! بقیه ورثه چه معوضی و در کدام قسمت روستا تحویل گرفته‌اند؟! طبق کدام قراداد؟! لطفاً اگر مدارک محکمه‌پسندی دارید، ارائه بفرمایید. ۹/۳) وقتی ریشه این قطعات به چهاردانگ سادات برمی‌گردد، چرا زمین معوض آن‌ها از دو دانگ امامزاده باید تأمین شود؟! مگر آنکه ثابت کنید معامله‌ای (از جنس تبدیل به أحسن) بین ورثه مش‌قدرت و تولیت دو دانگ امامزاده یا هیئت امناء آن صورت گرفته است. کو مبایعه‌نامه و موافقت اداره اوقاف؟! ...ادامه دارد. حسینی منتظر نوروز ۱۴۰۲
بسمه تعالی قابل توجه اهالی محترم امامزاده علاءالدین علاءالدین در افق آینده؛ (قسمت ۰۶۴): پاسخ ملاء روستا؛ (ادامه نقادی جوابیه اخوی) ۴ ۹/۴) آقای محمدجعفر داودی (داماد ما) دارای چه جایگاه قانونی یا شرعی و یا عرفی در محل بوده که بخواهد برای جبران قضیه زمینی بیشتر به یکی از وراث هدیه کند یا بذل و بخشش نماید؟! (بقول معروف؛ «چکاره‌حسن بوده» که به حسن زمین بخشیده؟!) آخر این چه حرفی‌ست که شما می‌زنید برادر من؟! (یعنی داماد وسطی ما خانه مردم را با خاک یکسان کرده و داماد بزرگ ما زمین معوضی به یکی از وراث - لابد بخاطر اینکه داماد امامزاده‌ای‌ها شده! - بذلیده است و پسرعمو یا داماد عموی ما هم مصالح ساختمانی آنرا بنفع خود مصادره کرده است و بقیه ورثه هم باید سماق بمکند!!!) آیا در باره خانه خود جنابعالی چنین رفتاری بشود، تسلیم می‌شوید؟! بنده هم‌آوای دشمنان شما نیستم. بلکه می‌خواهم آینه‌ای باشم حتی‌الامکان شفاف تا محاسن و معایب اهالی را جلوی چشمشان بیاورم. ولیکن کم و کیف معایب اجازه نمی‌دهد به محاسن بپردازم! مضافاً که پیرایش مقدم بر آرایش است و تا دیو بیرون نرود، فرشته در نیاید. البته بنده می‌دانم که نیات جنابعالی و دامادهای‌ پدرمان، خیر و هدفتان توسعه بهینه روستا و قدمگاه زوار محترم امام‌زاده علاءالدین بوده است ولیکن به چه قیمتی؟! به قیمت زیرپا نهادن همه قواعد فقهی و قوانین بشری؟! یقیناً از اینکه راه‌سازی، پل‌سازی و جدولبندی معابر شما به پارکینگ زوارمحوطه مسجد) ختم شده، خیلی خوشحال بودید و هستید! و همه هم شادمان! اما بنظر بنده همگی (بویژه جنابعالی که معمولا رئیس هیئت امناء روستا و امین اهالی بوده‌اید) خود را در لبه پرتگاه جهنم قرار داده‌اید مگر آنکه بتوانید هرچه زودتر جبران کنید. از طریق همان باجناق خودتان (حسن‌آقا) باقیماندگان ورثه مش‌قدرت و کربلائی خدیجه را جمع کنید و به تفاهم قابل قبولی برسید ان‌شاءالله ۹/۵) چنانچه حسن‌آقا طالبلو (به نمایندگی از ورثه مرحوم کربلائی خدیجه) پیگیر زمین‌های مادربزرگ خود (تاج‌عمه ما؛ مرحوم سیده تاج‌ماه) بیافتد، از کجا معلوم زمین‌های بمراتب بیشتری گیرش نیاید؟! تا نیازی به بذل و بخشش و منت شما و جعفرآقا داودی و امثالهم نداشته باشد. ۹/۶) بر خلاف ادعای شما (که «نمیتوانند طلبکاری کنند»!) بنده معتقدم که حتی اگر نصف روستا را هم به حسن‌آقا بخشیده باشید، حق بقیه ورثه بجای خود محفوظ است و اگر بخواهند «می‌توانند طلبکاری کنند»! ۱۰) بنده منظورتان از عبارت «زمینی که در آن زمان نامشخص بود» را نمی‌فهمم! زمین آن خانه متعلق به دائی بزرگ ما (مرحوم حاج سید ابوالقاسم حسینی) بوده است که از پدرشان به ارث برده بود (که مرحوم حاج سید محمود؛ جد مادری ما هم آنرا احتمالاً یا خریده بوده یا از پدرشان سیداحمد به ارث برده بود) بنابراین کاملا مشخص بوده است. حال مش‌قدرت آنرا خریده است و مالک آن است. مگر آنکه ادعا کنید که؛ «زمین مذکور از ریشه متعلق به دو دانگ امامزاده بوده است!» که اثبات آن، کار آسانی نیست. یا اینکه ادعا کنید؛ «آن زمین از اراضی چهاردانگ سادات بوده و از آنجا که چهاردانگ سادات، «وقف خاص» بوده است! لذا اصل آن به سادات حسینی برمی‌گردد و چونکه مش‌قدرت یا کربلائی خدیجه از سادات حسینی نبوده‌اند و نسبتی هم نداشته‌اند فلذا زمین آن‌ها به نفع دو دانگ امامزاده مصادره می‌شود»!!! اثبات این ادعا بمراتب برای‌ شما سخت‌تر است. مضافاً که چنین ادعائی منطبق با وقفنامه جعلی است که مطرود خودتان هم بوده و است. چگونه می‌شود در حالی‌که وقفنامه جعلی و منسوخ و خطرناک را زیرپا گذاشته‌اید، عملاً مفاد آن را در این قضیه به کار بسته‌اید؟! هرگاه توانستید اصالت و اعتبار وقفنامه جعلی را اثبات کنید، آنگاه متوسل به چنین توجیهاتی بشوید لطفاً! ۱۱) بنیاد مسکن قزوین برای اجرای طرح هادی مگر مطلق‌العنان بوده که خانه مردم را با خاک یکسان کند و زمین آنرا داخل حریم میدان یا بلوار اصلی روستا در آورد؟! و نقشه آنرا در کتاب نقشه خود حک نماید؟! حال مگر این کتاب، وحی منزل است؟! و یا اینکه چون در اختیار رئیس شوراست، قداست یافته است؟! این حرف شما از حرفهای قبلی هم سست‌تر و بلکه سخیف‌تر است و توجیهی از جنس خانه عنکبوت که «اوهن البیوت» است و رافع مسئولیت جنابعالی نیست. کتابی که حاوی و حامی ظلمی باشد بیشتر به درد تنور اهالی و اجاق زوار می‌خورد تا اینکه سند توجیه بلاوجه قضیه مذکور تلقی شود. ۱۱) «خریدار بعدی این زمین» دیگر کیست که «هنوز هم درگیری با مسئولین طرح هادی دارند»؟! از چه کسی خریده؟! با چه قیمتی؟! از حسن‌آقا؟! یا از کل ورثه مرحوم مشهدی قدرت‌اله؟! و یا النهایة؛ جوابیه جنابعالی اصلا قانع کننده نیست و لذا استفهامیه خود را به کمیسیون تخصصی اهالی، ارجاع می‌دهم! ... ادامه دارد. حسینی منتظر نوروز ۱۴۰۲ «گنبد فیروزه»: https://eitaa.com/joinchat/2306801975C4413b2537a
بسمه تعالی (قسمت ۰۶۵): از پیامهای دریافتی؛ (جوابیه‌های اخوی 👇به نقادی بنده): «مطالبی که بنده بعنوان رفع اشتباه برای شما می نویسم ، شما نباید آن مطلب را بسط داده و به دیگر مکانها اتصال دهید. در مورد فرمانده میدان در زمان تخربب حاج سیدعبدالله را که بعنوان فرمانده میدان گفته ام, مربوط به خانه ما و یحتمل، خانه خودش که آسیب دیده بود می باشد، نه در جایی و یا جاهای دیگر. چرا شما این کلمه را به تخریب کردن خانه مش قدرت متصل کرده ای؟. در آن زمان که لودر توسط مسئولین آوج(؟) برای رفع خطرات ریزش منازل آسیب دیده از مردم ارسال شده بوده، مجالی برای تصمیم و داشتن مدرک کتبی جهت تخریب منزلی نمیتوانست وجود داشته باشد. هرکسی بنا به نیت خیر خواهی با تشخیص ظاهری خودش دنبال علاج و جلوگیری از صدمات احتمالی مردم در رابطه با آوار اماکن بوده است. و بیشتر مالکان منازل شخصا یا حضور فیزیکی داشتند، یا سفارشی به یکی از فامیل و یا مورد اعتمادشان سپرده بوده اند.بوده است. مطالب هرپیام مربوط به آن نقطه است ، نباید به مکانهای دیگر بسط داده بشود. چرا که پیامدش ناخوش آیند و تحریک کننده است ، و ضمنا حق الناس هم هست.» + «آیا شما در موقعی که دارید فارغ البال تکیه به پشتی میوه میل میکنید، چای می نوشید، با دیگران گپ و گفت دارید و ... خارج شدنتان از آن نقطه ، با زمانیکه بهتون خبر میرسد و یا در همان موقع یکدفعه زلزله ۶ ریشتری خانه و مکانتان را تکان میدهد، از همآن نقطه مثل هم میباشد؟؟؟ ۱۸ سال از آن زمان سپری شده است. بینش و قضاوت و تفاوت عادی بودن حال فعلی را با استرس ها و پس لرزه های چندین ماهه آنزمان نباید مساوی می پندارید؟ شما انتظار دارید مردمی که هستی زندگی شان( جان و مال ) و ... در مخاطره قرار گرفته است، می بایستی نسبت به رفع خطر، نامه و سفارش مکتوبی برای آوار برداری در دست داشته باشند؟ تا اقدام به سروسامان دادن به آشفتگی موقعیت خطیر پیش آمده را با حوصله و از سر حساب و کتاب و محکمه پسند قدم بردارند؟ مرحوم علامه امینی در موقعیتی قرار گرفته بوده اند که امکان جمع آوری مدارک جسته و گریخته در مورد ائمه اطهار علیهم السلام را میتوانستند جمع آوری نمایند، بقول خودشان ، هرچه که دم دستشان می رسیده در داخل صندوقی می ریخته اند. این اسناد جمع آوری شده را بعدها میتوانسته اند صدق و کذبشان را از هم جدا کنند. ولی در آن بحبوحه وانفسا فقط می‌توانستند هرچه در اختیارشان قرار میگیرد، جمع آوری کنند. موقعیت پسا زلزله نیز تقریبا چنین موقعیتی بوده. در زمان عادی نمیشود گفت فلان عمل صحیح و به قائده بوده، و فلان عمل خلاف قائده. انتظار این است که جغرافیای زمان را در قضاوت ها مد نظر داشته باشید. ما در منزلمان که درب ، ورود و خروج اطاق طوری شده بود که در، باز و بسته نمیشد، ورود و خروج مان بصورت عرضی بود ، نه بسته میشد ، و نه باز ، نیمه باز مانده بود. برای برداشتن خوراکی یا وسایل پخت و پز با سرعت وارد منزل میشدیم و با سرعت نیز خارج. و در عین حال پس لرزه ای تنمان را به لرزه می انداخت. اطاق بار بند وانت را دور از ساختمان پارک و چادر کشیده, شبها در داخل آن میخوابیدبم. بعد از اینکه توانستیم از بخشداری آوج چادر بگیریم، در چادر زندگی میکردیم. شما در ذهنتان‌ کمی تصور کنید که در یک لحظه چه اتفاقی افتاد؟ پس جغرافیای زمان تعیین کننده است. نمیشود زمان اضطراب را با زمان عادی بودن اوضاع قضاوت کرد. ضمنا تخریب خانه کسی را به کسی دیگر ، حالا هر کسیکه باشد نباید مربوط کرد. هر کسی در مشکلات پیش آمده خودش گرفتار بود. مگر اعمال دیگران به من ربطی داشت که سئوال کنم، آهای دارید خانه تان را میکوبید از وراث دیگر مجوز کتبی دارید؟ به من چه مربوطه که بپرسم، یا نپرسم. من که وکیل وصی دیگران نبوده ام. خود من ۱۵ روز کار و رندگی در تهران را به امان خدا رها کرده، و برای تعیین خسارت ساختمانهای مردم در روستا ماندم تا کارشناسان آمدند و میزان خسارتهای وارده به منازل را برانداز کرده و صورتجلسه نمودند. در صورتیکه هیچکسی در روستا نمی ماند . نمیتوانست بماند. کار و زندگی اش در تهران بهش اجازه نمیداد بماند. من هم فکر میکردم ماندنم و صورتبرداری از منازل خسارت دیده یک نوع خدمت به مردم است، و جزو عبادت محسوب میشود، ماده بودم. تمام این مواردی که میگویم همه اهالی در جریان هستند، و به همین دلایل مورد اعتماد اکثریت اهالی هستم. و البته ناراحت نیز نیستم، چراکه ماندنم و نشان دادن تک تک منازل مردم، ( البته از بیرون ) به نفع همه خسارت دیده ها بود. در مقایسه با تعیین خسارت وارده به منازل روستاهای دیگر، موقعیت بهتری برای ما ایجاد شده بود. ولی در مورد دخالت شخصی و انفرادی برای هیچ کسی حتی یک فقره پیدا نمیکنی که بنده وارد مسائل فردی شده باشم. فقط و فقط برای عموم اهالی قدمهایی برداشته ام ، ولا غیر.» نوروز ۱۴۰۲
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
بسمه تعالی قابل توجه اهالی امامزاده علاءالدین علاءالدین در افق آینده؛ (قسمت ۰۶۶): پاسخ حرافی‌های ملاء روستا؛ (ادامه نقادی سرگشاده ک.م.) ۲۳ ک.م.: «درمورد اوقاف آنچه به ذهن خودتان می آید می گویید» ح.م.: پ.ن.پ.!! قراره که آنچه که به ذهن شما می‌آید بگویم!؟! (قابل توجه آن‌ها که گمان می‌کردند برای مقابله با تعدیات ظالمانه اوقاف، با دندان لقّی مثل ک.م. لااقل می‌توان ماست خورد!) گفتن آنچه که به ذهن من می‌آید راجع به اوقاف، چرا باعث دلهره و نگرانی و ناراحتی شماست؟! مگر منافع مشترکی دارید؟! علت دلخوری و دغدغه جنابعالی از افشاگری‌های بنده علیه مدیران متخلف و مجرم اوقاف محل، چیست؟! آیا تعهدی به اوقاف داری؟! چه تعهدی؟! و چرا؟! آیا باید بپذیریم که مزدور اصلی اوقاف، خودتی؟! وقتی که مدیران نالایق اوقاف، حیثیت اجدادی اهالی و هست و نیست این روستا را مورد تهدید و تحدید خود قرار داده‌اند، تو یکی که خیر سرت از اهالی آنهم از نوع سادات هستی، چه موضعی داری؟! چرا در صف مهاجمین و مزدوران قرار داری؟! علت تبانی تو با اوقاف چیه؟! چرا مایل نیستی که در باره اوقاف، افشاگری شود؟! در هر حال خدا رو شکر که باطن خود را نشان دادی و چیزی که عیان است، چه حاجت به بیان است؟! فقط بعنوان نمونه: وقتی شما اطلاعیه شورای روستا را در گروه اطلاع‌رسانی می‌بینید که نوشته: «لازم به یادآوری است که متراژ واحدهای مسکونی در زمان رحمانی مدیر وقت بوئین زهرا اتفاق افتاده و با در خواست اداره اوقاف قزوین بوده»، چه چیزی در ذهن شما می‌آید؟! بدون آنکه مدرکی از دستور و ابلاغیه اوقاف قزوین به اوقاف بوئین، به اشتراک بگذارد! بدون آنکه رحمانی با شورای روستا یا دهیار روستا و یا هیئت امناء روستا مکاتبه‌ای انجام داده باشد! بدون آنکه مأموریتی از جانب رحمانی به نانکلی داده شده باشد! بدون آنکه زمان مناسبی برای انجام دستورالعمل متراژ منازل اهالی انتخاب شده باشد! بدون آنکه انجام عجولانه مأموریت موهوم و دروغین مذکور در برف و بوران و سرمای سوزان بهمن ۹۴ وجاهت معقولی داشته باشد! بدون آنکه دهیار وقت روستا لااقل بصورت تلفنی در جریان باشد! (دهیاری که هنوز وارد مکاتبه و مقابله با اوقاف نشده است) بدون آنکه رئیس شورا مسئله را به سایر اعضای شورا اطلاع داده باشد! بدون آنکه جدولی از متراژ خانه‌های مردم تهیه شده و در گزارشات اوقاف چیزی درج شده باشد! بدون آنکه گزارشی از مأموریت کاملا محرمانه و کذب مذکور با اوقاف قزوین منعکس شده باشد! بدون آنکه به نانکلی، حق مأموریتی یا پاداش مناسبی بخاطر انجام این مأموریت سخت و صعب، تعلق گرفته باشد! بدون آنکه مأموریت مذکور به شورا یا دهیار و یا هیئت امناء روستا محول شده باشد! بدون آنکه مطلب مذکور ابتدائا در قالب «خود اظهاری» بدست آید! ووو... اصلا چیزی به ذهن من نمی‌آید، جنابعالی بفرمایید که چه چیزی باید در ذهن اهالی بیاید؟! (کاری به ذهن علیل گله ناخور روستا نداریم که اساسا اهل فکر و منطق و تأمل نیستند!) در هر حال به ذهن بنده این آمد که وی ضمن تبانی با حسن‌شورا در جستجوی گنج‌ها و دفینه‌های روستا بوده است و چیزی غیر از این نمی‌تواند باشد. خصوصاً که قبل از وی در این روستا حفاری‌های غیرمجازی صورت گرفته است و تعدادی از اهالی، یک‌شبه از کارگر روزمزد کف بازار تهران ناگهان صاحب ثروت افسانه‌ای شده‌اند! حال اگر به ذهن علیل شما چیزی نیامده، آیا باید باعث شود که تیزذهنی مرا تخطئه کنید؟! و هکذا الی ماشاءالله از این مسائل! ک.م.: «گاهی دعوای دو همسایه را به دین وشیعه و سنی ،کینه یهود با اسلام می کشانید راستی به کجا چنین شتابان»! ح.م.: مثلث «دو همسایه»، «سنی و شیعه» و «یهود و اسلام» هم از شگردهای صنعت رنگرزی‌های توست؟! منظورت چیه؟! کدام همسایه؟! کدام سنی و شیعه؟! کدام یهود و اسلام؟! باز هم از عالم هپروت، داری پرت و پلا می‌بافی؟! حوصله و مجال بررسی حدسیات رنگی تو را ندارم. اگر حرفی معقول داری و به مطلب خاصی از پیامهای مسلسل من اشاره داری، لطفا با آدرس دقیق و ذکر عین عبارت، مطرح کن تا جواب صحیح و دقیق بشنوی وگرنه این حرفت، بجز چرت و پرتی قابل پرتاب به سطل آشغال ارزشی ندارد. ک.م.: «مگر رسالت شما این نیست که مردم را به تقوا، برادری ،مهربانی، گذشت، همدلی ،دعوت کنید» ح.م.: «دعوت به تقوا، برادری ،مهربانی، گذشت، همدلی» رسالتی همگانی است و اتفاقا پیامهای مسلسل بنده همین هدف‌گیری‌ها را دارد که قاعدتاً بدون افشاگری مسائل «ضد تقوا»، «ضد برادری»، «ضد مهربانی»، «ضد گذشت» و «ضد همدلی» قابل دست‌یازی نیستند. اینها همه فرشته‌هائی هستند که بدون بیرون رفتن «دیوهای ضد» هرگز به در نیایند. تا «لا اله» تحقق نیابد، «الا الله» تجلی نخواهد یافت. «پیرایش» پیش‌درآمد «آرایش» است. حضور در بهشتی که شیطان هم در آن جولان می‌دهد، فرجامی بجز اخراج و هبوط به دنیا ندارد. بدون ... ...ادامه دارد. حسینی منتظر نوروز ۱۴۰۲
بسمه تعالی قابل توجه اهالی محترم امامزاده علاءالدین علاءالدین در افق آینده؛ (قسمت ۰۶۷): پاسخ حرافی‌های ملاء روستا؛ (ادامه نقادی سرگشاده ک.م.) ۲۴ ... بدون «گندزدائی» کثافات و لجنزار ناخور روستا (ولو در فضای مجازی)، معطر ساختن فضای واقعی روستا باد هوا خواهد بود. حکایت «عطرآگین» کردن فضای «طویله ناخور» آیا چیزی بجز حکایت «آب در هاون کوفتن» است؟! «سَوَاءٌ عَلَيْهِمْ أَأَنْذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنْذِرْهُمْ لَا يُؤْمِنُونَ»! دعوت به خوبی‌های مذکور در جای خود (واقعی و مجازی) دنبال می‌گردد (که در ایتا عجالتا محدود شده به کانال و گروه «چلچراغ معارف و احکام» ولیکن کانال‌ها و گروههای مجازی معطوف به روستای امامزاده علاءالدین، بدنبال ترسیم و تبیین افق آینده و شناسائی راهی است که باید طی شود و از همه مهمتر موانع آن که دست‌های کثیف‌شان در دستان مدیران اداراتی است که دنبال اغراض شخصی خود هستند ولو به قیمت اضمحلال اهالی و سادات. اگر بپذیریم که این مطالب را نمی‌فهمید که یک مصیبته و اگر باور کنیم که می‌فهمید و ضدیت می‌ورزید مصیبتی‌ست مضاعف و بزرگتر و دردناک‌تر! اگرچه واضح است که درد «غرض لجاجت» شما سوزناک‌تر از «مرض جهالت»تان است. خواب‌آلوده را می‌شود بیدار کرد اما خود به خواب‌زده را شاید هرگز! وانگهی در اینجا بنده بعنوان یکی از اهالی روستای امامزاده علاءالدین وارد میدان شده‌ام نه بعنوان یک روحانی و موضوعات مورد گفتگو هم هر آنچیزی نیست که باید بالای منبر گفت بلکه مسئله هجوم گازانبری نانکلی‌های بیرونی و درونی به «حیثیت معنوی» و «منافع مادی» اهالی بویژه سادات معزز روستا است که لازم به دفاع و مقاومت و بلکه حمله متقابل است. در صحنه «دعوا» که «حلوا» پخش نمی‌کنند تا شما القاء کنید که بنده باید نقل و نبات توزیع کنم! جای مشت و لگد و داد و هوار است! وظیفه بنده اتفاقا طبق همان دستور قرآنی به فقهاء، «هشدار» و اخطار است. یعنی بیدارباش! در امر «بیدارباش»، جای قربون‌صدقه دشمنان و نفوذی‌ها و مزدوران آنها رفتن نیست. بله اگر «درستی» برپا بود، «درشتی» ممنوع بود. مضافاً که کار بنده از بچگی در این روستا همین «بیدارباش» بود! (که ظاهراً از اول در تقدیر من بوده!) آیا یادتان رفته که بنده در ماه مبارک رمضان در روستا چه می‌کردم؟! (حداقل تا ۱۰ سالگی خود که ساکن روستا بودم) آری! تنها بچه روستا بودم که هنگام افطار، بر بالای بام اذان می‌گفتم و تنها بچه‌ای بودم که یکساعت مانده به اذان سحر، بر بالای بام با چوب به سطل و دبّه‌ای فلزی آنقدر می‌کوبیدم که صدایش در خلوت شبانه تا آنسوی روستا هم می‌رفت و مادرم صدایم می‌کرد که: دیگه بسّه، همه بیدار شدند! و تا مطمئن نمی‌شدم (با مشاهده روشن شدن چراغ‌های خانه‌ها در محلات درهم تنیده قدیمی روستا) پائین نمی‌آمدم! در آن‌زمان نه روحانی بودم و نه طلبه و واعظ. بلکه صرفا نقش بیدارگری برای خود قائل بودم ولو با تولید صداهای گوش‌خراش! (نه صدای دل‌نواز و موزونی که به خواب ببرد!) الآن هم صحنه روستا همان است بلکه بدتر! آن‌زمان اهالی در خوابی بودند که با شنیدن صدای ناهنجار آلات ضربیه بنده بیدار می‌شدند (و مورد تشویق اهالی هم بودم) ولیکن حالا قضیه پیچیده شده است. زیرا عده‌ای از اهالی که باید آن‌ها را «گله ناخور» نامید (و البته قلیل)، هماهنگ با مهاجمین بیرونی در صدد خواب کردن اهالی جهت غارت همه‌چیز آنها هستند و لازمست بنده بر شدت کوبش‌های خود بیافزایم! ولو اینکه برای بعضی‌ها آزاردهنده باشد! در ۶ سالگی بر بشکه می‌کوبیدم و در ۶۰ سالگی بر نکته!! در هر حال بنظر می‌رسد که هر کدام از این عبارات شما، اشاره به مضمون/مضامین پیام‌های روشنگری و بیدارباشی دارد که به اشتراک گذاشته‌ام و هر یک جداگانه در جای خود قابل بررسی است. ک.م. با ردیف کردن این عبارات، بجای نقادی اصولی محتوای آن پیام‌ها، سعی در تحقیر و هپروتی جلوه دادن آن‌ها دارد که صد البته فرافکنی نخ‌نما شده‌ای بیش نیست. نقادی تک تک آن‌ها می‌طلبد که کل پیام ذی‌ربط هر کدام را در اینجا بیاوریم که خارج از حوصله این مقال است. تنها جوابی که خیلی کلی می‌توان به این تنقیص ابلهانه وی داد اینست که؛ ای مگس عرصه سیمرغ نه جولانگه توست عرض خود می‌بری و زحمت ما می‌داری!! ک.م.: «دو یا سه نفر را دور خود جمع کردی خط میگیری بدون مدرک و دلیل»! ح.م.: این اراجیف را در طی پیام‌های قبلی خود (از جمله شماره ۱۰۲ در کانال سیدعلاءالدین) پاسخ گفته‌ام و تکرار آن موجب ملالت است ولیکن لازمست بیافزایم؛ اگر با این حرف بی‌مبنای خود می‌خواهی به دروغ القاء کنی که بنده در اقلیت هستم و اکثریت اهالی با شماها هستند! (و لابد تعداد هوادار نشانه حقانیت است؟!!)، طبق معمول سخت در اشتباهی. اصلأ فرض کن که بنده تنهای تنها هستم و حتی آن «دو یا سه نفر» هم که از خود تراشیده‌اید، ارزانی خودتان! و حال آنکه ... ...ادامه دارد. حسینی منتظر نوروز ۱۴۰۲
بسمه تعالی قابل توجه اهالی محترم امامزاده علاءالدین علاءالدین در افق آینده؛ (قسمت ۰۶۸): پاسخ حرافی‌های ملاء روستا؛ (ادامه نقادی سرگشاده ک.م.) ۲۵ ... و حال آنکه از وقتی که بنده مجدانه وارد معرکه شده‌ام روز به روز بر تعداد هواداران بنده افزوده شده است. وانگهی بنده کسی نیستم که در بیان وقایع و حقایقی که باید گفت، ملاحظه اقلیت و اکثریت داشته باشم. نه تنها اهمیتی به فوجی نمی‌دهم که در قفای بنده ردیف باشند بلکه از «لومة لائم» هم باکی به خود راه نمی‌دهم فلذا باجی هم به کسی نمی‌دهم چنانکه تا بوده همین بوده! و خدای را شکر بابت چنین عنایتی که خدای متعال به بنده حقیر داشته است. ⁉️ جریان آن دو نفر چه بود؟! حال که لو رفته، بنده «دو یا سه نفر را دور خود جمع کرده»ام! وقتشه که جزئیات قضیه و زمینه‌های آن را برای اهالی، به تفصیل فاش نمایم (بصورت فرازهای شماره‌گذاری‌شده تا اگر کسی اصلاحیه یا تکمله و یا اعتراضیه‌ای بر آن‌ها داشته باشد، بتواند آدرس بدهد): ۱) اجازه بدهید از اولین ملاقات خود با آقای «احمد داودی» شروع کنم که از وی خوشم آمد! پدرم با پدرشان (در قالب دیدارهای نوروزی) رفت و آمدی داشتند. پدر ایشان (شیرین‌علی) خوش‌سخن بود و من هم عاشق کسانی که خوب حرف زدن را خوب بلد باشند! وقتی اتاق احمدآقا را دیدم، متوجه شدم خیلی خوش‌سلیقه است و توجهم بیشتر به کتابخانه خانگی او جلب شد. دوره تفسیر المیزان علامه طباطبایی را هم داشت! در آغاز دوره طلبگی خود بودم و عطش فهم نکات تفسیری، احتمالاً ناخواسته چنان مشغول تورق آن کتاب‌های تفسیری شدم که وقتی احمدآقا پرسید: می‌خواهی اینو به تو هدیه کنم؟ تعارف او را جدی گرفتم و گفتم: مجموعه ناقص نمی‌شه؟! گفت: منظورم همه چهل جلد مجموعه است! از خدا خواسته کل ۴۰ جلد آن‌را به قیمت روی آن (نه به قیمت روز آن!) خریدم و بهترین هدیه‌ای بود که در طول عمرم از کسی دریافت کرده بودم! وقتی او به خواستگاری خواهرزاده بنده آمد، بلادرنگ نظر موافق خود را اعلام کردم و حتی افزودم که احمدآقا بمراتب بهتر از پسرعموی من (آ.س.ی.ا.) است که قبلا خواستگار بوده! رفاقت ما ادامه یافت. زمانی که ایشان در استخدام «شرکت پارس الکتریک» بود، بنده به استخدام «شرکت کشتیرانی ج.ا.ا.» در آمده بودم تا بعنوان «.P.R.S» عازم کار در «ناوگان تجاری بین‌المللی ج.ا.ا.» بشوم ولیکن معطل «SeaManBook» (گذرنامه بین‌المللی دریانوردی) خود بودم که صدور آن خیلی طول کشید! در مقطع آن معطلی، مسئولیت «تدارکات تیپ طلاب رزمی» و «تدارکات فرهنگی سپاه سوم قدس» را هم بر عهده گرفته بودم فلذا از اهواز به تهران برگشته بودم تا ضمن تأمین برخی اقلام فرهنگی مورد نیاز جبهه‌ها، مقدمات مأموریت دریایی خود را هم تکمیل کنم که با راهنمائی ماهرانه احمدآقا (مراجعه با سه نفر محافظ مسلح به شرکت وو...) علیرغم آنکه شرکت ایشان مشغول انبار گردانی آخر سال بود، موفق شدم تعداد ۶۰ دستگاه تلویزیون رنگی، راهی ۶۰ تا تیپ سپاه سوم بکنم. ارزش و اهمیت این کار را آنجا می‌توان فهمید که نمایندگی قائم‌مقام رهبری که رسماً در تکاپوی حمایت و پشتیبانی جبهه‌های دفاع مقدس بود، بعد از ماه‌ها مکاتبه و پیگیری نتوانسته بود حتی ۴ تلویزیون از این شرکت برای ۴ نقاهت‌گاه‌ جانبازان بگیرد! موفقیت مذکور رهین «نقشه کاملاً روانشناسانه و دقیق» احمدآقا و البته اجرای خوب بنده بود! در دهه ۶۰ معمولاً همزمان مشغول خدمت در انواع جایگاه‌های فرهنگی و نظامی و... بودم ولیکن در نیمه اول دهه ۷۰ همه را رها کرده و عازم خدمت در مناطق محروم شدم! اما در نیمه دوم به تهران برگشتم و مسئولیت «خانه آموزش هنر و ادبیات سوره» حوزه هنری سازمان تبلیغات اسلامی را بر عهده گرفتم و بلحاظ شناختی که از توانائی‌های کم‌نظیر احمدآقا (نه صرفاً از باب رفاقتی که با وی) داشتم و یکی دو تا همکاری متقابلی که با هم داشتیم، از وی دعوت به همکاری کردم که خوشبختانه پذیرفت و بخوبی هم از عهده کارها برآمد و بلحاظ اعتماد کاملی که به او پیدا کرده بودم، بعضی ارتباطات اداری خود با سازمان مافوق خود را هم به او سپرده بودم! در آن‌زمان من درگیر کارهای دیگری هم شده بودم از قبیل؛ مشارکت در تأسیس حزب «وحدت و عدالت»، عضویت در «هیئت مدیره کارخانجات کفش شادانپور»، ویرایش و تکمیل برنامه‌های یکی از کاندیداهای ریاست جمهوری، تشکیل آموزشگاههای زنجیره‌ای کوکب‌فیلم با حدود ۱۰ شعبه در تهران و یکی دو تا کار دیگه! از کارکرد احمدآقا چنان راضی بودم که روزی عازم دفتر مرکزی «سازمان آموزش حوزه هنری» شدم تا برای معاون موفق خود، حکم قائم‌مقامی بگیرم و مدیریت آن مجموعه را به او بسپارم و... ولیکن ... ...ادامه دارد. سیدمحمدحسینی(منتظر) نوروز ۱۴۰۲ 🎲 https://eitaa.com/joinchat/3763470541Cd25cef0ad4 🎲
بسمه تعالی قابل توجه اهالی محترم امامزاده علاءالدین علاءالدین در افق آینده؛ (قسمت ۰۶۹): کی ساواکی بود؟ عطف به پیام ۰۴۶ بعضی‌ها می‌پرسند که چه کسی از اهالی به «عضویت ساواک جنایت‌کار شاه» در آمده و مرحوم «حاج‌سیدمیربابا را تهدید» کرده بود؟! جواب: همان کسی که کاملا احمقانه ادعا می‌کرد؛ «خدمتی که اعلیحضرت شاهنشاه آریامهر پهلوی[پالانی] به بشریت کرده، پیغمبر اسلام[ص] نکرده است»!!! او فوت کرده است وگرنه اسم می‌بردم تا اهالی دریابند که بعضی‌ها نان چه کسی را خورده‌اند که ...!!! اگرچه خیلی‌ها می‌دانند که او کی بود. و اما بعد؛ پاسخ حرافی‌های ملاء روستا؛ (ادامه نقادی سرگشاده ک.م.) ۲۶ ... ولیکن یکی از مدیران سازمان کنارم کشید که: درخواست شما در سازمان رد خواهد شد! پرسیدم: چرا؟! گفت: از شما خیلی بعیده که منافق‌شناس نباشی!! ظاهراً شناخت سازمان از نیروی شما بهتر از خود شماست! گفتم: اگر بخاطر برادرشه، حساب ایشان از آن «منافق متواری عضو سازمان تروریستی رجوی» کاملا جداست. وی از طرفداران و خدمتگزاران نظام جمهوری اسلامی ایران‌ست و نباید چوب برادرش را بخورد و.. گفت: ما از برادر او آماری نداریم بلکه شخصیت خود او برای سازمان ما قابل اعتماد نیست و هشدار داد که داری مار در آستین می‌پروری!! پرسیدم منظورت چیه؟! گفت: این فردی که می‌خواهی به او ارتقاء مقام بدهی، هر دفعه که به سازمان می‌آید، خیلی ماهرانه زیرآب خود تو را می‌زند و ادعا می‌کند که یکسره در حال رفع و رجوع خرابکاری‌ها و ندانم‌کاری‌های مدیریتی توست و... گفتم «احتمالا سوءتفاهم شده» و لذا مجددا از احمدآقا دفاع کردم تا آنجا که طرف با عصبانیت پرسید: مگه کیه که اینهمه به او اعتماد داری؟! گفتم: آقای داودی داماد داماد ماست و صمیمی‌ترین رفیقمه و تواناتر از او سراغ ندارم که بعد از من بتواند این مجموعه را بخوبی مدیریت کند. آن دوستم توصیه کرد قبل از اصرار برای ارتقاء او به قائم‌مقامی خودت، برنامه‌ای بچین تا او را آزمایش بکنی و اگر صداقت او محرز شد آنگاه او را وارد سازمان بکن اگرچه مطمئنم که سازمان قبول نخواهد کرد! در همان روزهایی که در فکر این بودم که او را چگونه امتحان بکنم؟!، متاسفانه مجالی نیافتم و اتفاقات تقریباً ناخواسته‌ای رخ داد که ناچار شدم در سال ۷۵ (یا ۷۶) به فعالیت وی در مجموعه مذکور، بصورت زودهنگام خاتمه بدهم و پیامدهای آن وقایع، موجب قطع رابطه ما گردید (و بعدها سخنرانی بنده در مراسم ۹۵ ایشان، تیر خلاصی آن رابطه بود.)! تا اینکه شنیدم ایشان به روستای امامزاده علاءالدین بازگشته و در حال ساخت خانه‌ای برای خود است. لذا دلواپسی عجیبی در من ایجاد شد و از همان زمان شروع کردم به هشدار دادن که مواظب نقشه‌های ماهرانه وی باشید! (غافل از اینکه اخوی برخی از امور ارتباطی خود با ادارات از جمله اوقاف را به او سپرده است! البته آن‌زمان رابطه بنده و اخوی - عمدتاً به علت مشاجرات تند دنباله‌دارمان در باب مسائل سیاسی و ریاست جمهوری و... - شکرآب بود! و لذا در جریان هیچکدام از مسائل ایشان نبودم! دعوای وی با اوقاف را هم یکی دو روز قبل از مراسم احمدآقا در محوطه امامزاده خبردار شدم و از آنجا که در سخنرانی خود زیاده‌روی کرده و مایه دردسر اخوی شده بودم مجدداً رابطه ما شکرآب شد و لذا از حمله تروریستی به ایشان و پسرشان هم بعد‌ها خبردار شدم!) ۲) در مقابل هشدارهای من به سادات، عده‌ای می‌گفتند که؛ او مثل خیلی‌های دیگر برای گذران اوقات ییلاقی خود آمده تا در کنار خانواده همسرش که معمولاً شش ماه در روستا فعالیت دارند، خوش بگذراند! اما تعدادی هم می‌گفتند؛ شاید آمده تا سهم پدری خود از اجاره دو دانگ امامزاده را پس بگیرد. زیرا پدرش و پدرانش قبلا جزو مستأجرین امامزاده بوده‌اند. نهایت آنکه هدفش از برقراری رابطه با اداره اوقاف آنست که دنبال مدیریت بهینه بهره‌برداری از دو دانگ موقوفه امامزاده باشد فلذا خطری برای سادات ندارد! اما من نمی‌توانستم خوش‌بین باشم و بر اساس شمّ سیاسی خود بر این گمان بودم که او آمده تا با پشتیبانی حامیان خود (که سادات را مشتی افغانی موقوفه‌خوار جلوه می‌دادند!!) سادات را از اینجا اخراج کند! حدس من درست بود! نقشه او بدست گرفتن مدیریت امور روستا از طریق رهبری هیئت امناء امامزاده (بقعه مبارکه) بود که البته بدون تبدیل سادات مالک به مستأجرین، امکانپذیر نبود. دستش را خوانده بودم. فلذا در سخنرانی مراسم ۱۳۹۵ که مدیران اوقاف و سایر ادارات و امام جمعه هم حضور داشتند، بر این سؤال خود تأکید کردم؛ «آیا معقول است که مستأجران موقوفه‌ای، تولیت موقوفه را هم خود به دست بگیرند؟! بر چه اساسی چنین بدعتی در این روستا در حال شکل‌گیری است؟!» این سؤالات و توضیح آن‌ها، تمام نقشه‌های ایشان را در هم کوفت و نقش بر آب کرد. تا آنجا که احمدآقا (که مجری مراسم هم بود) نتوانست خشم خود را کنترل کند و.. ..ادامه دارد حسینی منتظر نوروز ۱۴۰۲
بسمه تعالی قابل توجه اهالی محترم امامزاده علاءالدین علاءالدین در افق آینده؛ (قسمت ۰۷۰): پاسخ حرافی‌های ملاء روستا؛ (ادامه نقادی سرگشاده ک.م.) ۲۷ ... نتوانست خشم خود را کنترل کند و بلافاصله بعد از سخنرانی من، پشت تریبون حرف دلش را زد: «همه اهالی (از جمله سادات) مستأجر امامزاده هستند»!!! فلذا ذهنیت خود را لو داد. همان ذهنیتی که رؤسای متخلف اوقاف (رحمانی و نان‌کلی) دنبال کرده و همچنان تعقیب می‌کنند! و بعد از آن بود که سادات، قضیه را جدی گرفتند و خروجی آن، در انتخابات ۹۶ خود را نشان داد که اهالی فقط به سادات رأی دادند ولیکن ساداتی که بی‌خاصیت بودند و...! (البته ناگفته نماند که بنظر من منظور اصلی وی از جمله «همه ما مستأجر امامزاده هستیم» این بود که «همه ما مدیون امامزاده هستیم» که صد البته حرف غلطی نیست ولیکن ظاهر جمله وی، بار حقوقی غیرقابل اغماضی علیه سادات داشت که غلط بود و هست) ۳) تا اینکه در بازارچه شاهپور تهران که بنده عازم منزلم بودم، تصادفا علی‌شورا و ممدشورا را دیدم که بنظرم در صدد تکاپوی نامزدی برای انتخابات ۹۶ شورا بودند. بصورت سرپائی ساعتی صحبت کردیم که آخرش برای من خسته‌کننده شد! بنابراین من «دو یا سه نفر را دور خودم جمع نکردم که از آنها خط بگیرم» بلکه همین دو نفر بودند که تصادفا همدیگر را دیدیم و بنده هم سعی کردم که به هر دو «خط بدهم» نه اینکه خط بگیرم. و از آنجا که مهم‌ترین دغدغه روستائی من، مسئله نقشه‌های پنهانی و حرفه‌ای احمدآقا ووو... بود، عمده صحبت‌های آن‌شب ما پیرامون همین مطلب بود که چگونه مدیریت امور روستا را در دست بگیرند تا نوبت به امثال احمدآقا برای یکه‌تازی در روستا نرسد! البته پیشنهاد بنده خیلی شفاف بود و هنوز هم بر این توصیه خود استوار هستم که این روستا علاوه بر شورای رسمی، نیازمند سه شورای غیررسمی و خودجوش مردمی است: ۳/۱) شورای مادر: برای مدیریت امور کلی روستا و مطالب راهبردی اهالی، شورای جامعی تشکیل گردد که بر شورای رسمی و دهیار روستا مسلط باشد! ۳/۲) شورای سادات: برای مدیریت امور کلی سادات روستا از جمله مسائل چهار دانگ آنان، شورای ویژه سادات تشکیل شود که با شوراهای مذکور، تعاملی مقتدرانه و در تشکیل تعاونی چند منظوره نقش کاملاً مؤثری داشته باشد. ۳/۳) شورای امامزاده: برای مدیریت بهینه امور بقعه مبارکه و دو دانگ امامزاده هم شورای سوم تشکیل شود که خدمتگزاری به زوار امامزاده را در اولویت‌های خود قرار بدهد. و عمده صحبت‌های من در آن دیدار تصادفی، پیرامون تقسیم کاری و شرح وظائف شوراهای ثلاثه مذکور بود. ناگفته نماند که نفر دوم بعد از کلی صحبت دو نفره به جمع ما پیوست که الآن یادم نمی‌آد که کدامشان بود؟! این طرح را قبلاً به اخوی خود هم پیشنهاد داده بودم اما متاسفانه ایشان بدون هیچ‌گونه دلیل منطقی، نپذیرفته بود! و حال آنکه اگر قبول کرده و ایده مرا پیش می‌برد، بنظرم امروز اهالی محترم در وضعیت بهتری بودند! بنابراین تنها موردی که بنده دو نفر را دور خود جمع کردم و خط دادم که برای بدست گرفتن امور مختلف روستا چه کارهایی را انجام بدهند و رابطه با اوقاف را چگونه مدیریت کنند، همین مورد بود ولیکن بعداً فهمیدم که نه تنها آب در هاون کوفته‌ام بلکه تمام ایده‌های خود را به ناأهلان لو داده‌ام! البته آن‌زمان نه از حفاری‌های غیرمجاز در روستا خبری داشتم و نه از ماجرای چکمه سفید نان‌کلی! البته هشدارهای پراکنده آن‌زمان بنده بنظرم آن‌قدر مؤثر بود که اهالی فقط به سادات، رأی بدهند. در نتیجه؛ پیروزی انتخاباتی سادات (از جمله آ.سیدکاظم) در سال ۱۳۹۶ حدود ۵۰٪ مرهون زمینه‌سازی‌های روانی و سیاسی بنده بود و ۵۰٪ هم نتیجه خوش‌بینی اخوی به این سه سید و سفارشات او به اهالی در تأیید آن‌ها. اگرچه اخوی و پسرش (ظاهراً متأثر از تغییرات سیاسی در بخشداری آوج) عملاً کنار گذاشته شده بودند ولیکن خود را همچنان پیروز میدان می‌دید! و اینکه افراد دلخواه او وارد شورا شده‌اند! به همین دلیل، مشتاقانه دعوت کرده بود که آن‌ها را به ادارات محلی برده و آشنا سازد ولیکن با دقت در صحبتهای ممدشورا و کاظم‌شورا در مسیر تهران تا بوئین متوجه خبط بزرگ خود در حمایت از آن‌ها شده و لذا هنگام ورود به اداره اوقاف، از تداوم حمایت ایشان، منصرف گشته بود. فلذا ممدشورا که نوشته؛ «... نیامدن سید میرشجاع داخل اداره هم برایمان نامفهوم مانده ...»! بروید فکر کنید ببینید از تهران تا بوئین‌زهرا چه حرف‌هایی زدید که آب سردی بر فرق سیدمیرشجاع ریختید که آنهمه اشتیاق او برای راه‌اندازی شما را نابود کرد؟! با آ.سیداحمد و یکی دو تا از عموزاده‌هایم هم جداگانه صحبت کرده بودم و نظرم این بود که آ.سِداحمد و آ.سِدممد و علی‌شورا خیلی قوی وارد شورا بشوند و آ.سِدکاظم در مدار توجه من نبود و آ.میرشجاع او را بالا آورده بود! در هر حال ... ... ادامه دارد. سیدمحمدحسینی(منتظر) نوروز ۱۴۰۲
بسمه تعالی قابل توجه اهالی محترم امامزاده علاءالدین علاءالدین در افق آینده؛ (قسمت ۰۷۱): پاسخ حرافی‌های ملاء روستا؛ (ادامه نقادی سرگشاده ک.م.) ۲۸ ... در هر حال، عملکرد شورای دوم به ریاست آ.سیدکاظم موسوی، چنان ضعیف و بد و غلط بود که اهالی در انتخاب شورای سوم گفتند؛ صد رحمت به کفن‌دزد!! و مجدداً برگشتند به گزینش امثال حسن‌شورا!!! (گویا که «بد را بر بدتر» ترجیح دادند! حتی خود سادات!) و اما اینکه بنده «بدون مدرک و دلیل»! «دو یا سه نفر را دور خود جمع کرده و خط میگیرم» (یا خط می‌دهم)؛ اگر ده‌ها پیام با توضیحات مفصل (و حتی ملال‌آور از فرط تشریح علل و دلایل!) و نیز انواع مدارکی که در کانال‌های خود به اشتراک گذاشتم، برای تو «مدرک و دلیل» نیستند، در جواب فقط باید گفت: آنکس که نداند و نداند که نداند او در جهل مرکب ابدالدهر بماند آنکس که نداند و نخواهد که بداند! او «حیف نان» است اگر زنده بماند کسی که آنهمه مدرک و دلیل (حتی در سطح همان ۱۰۰ پیام اولیه کانال سیدعلاءالدین) را «بدون مدرک و دلیل» قلمداد کند، چیزی نیست بجز «کته‌کلّه»ای (بتعبیر آن سریال تلویزیونی) تو مایه‌های «کله‌پوک»! و به تعبیر بنده؛ «مریض جهالت» ولیکن صرفاً جهالت نیست بلکه این «غرض لجاجت» است که غلبه دارد! گویا وی منتظر است تا از طرف دادگاه اظهارنامه‌ای یا نامه فدایت‌شومی به درب منزل ایشان ارسال شود که بعله! جناب نان‌کلی علیه پدر بزرگ شما شکایت کرده است و در متن نامه هم صریحاً درج شود که بعلت موقوفه‌خواری (در مفهوم حرام‌خواری) وی خواستار ابطال اظهارنامه ثبتی آن‌مرحوم شده است که اگر ابطال شود، سندهای صادره مبتنی بر آن هم باطل خواهد شد و لذا شما هم باید کلیه املاک و اراضی متصرفه را تحویل نان‌کلی بدهید و هم خسارات این‌همه سال غصب موقوفات را. حال که چنین نامه‌ای برای شخص ک.م. (و سایر بازماندگان ۱۸ متهم نانکلی) نیامده است بنابراین کلیه پیامهای افشاگر و هشدارباش ح.م. «بدون مدرک و دلیل» است!!! یا فرضاً بر این گمان است که نان‌کلی (که او را شورای خائن، مخفیانه بعضویت گروه واتساپی اهالی در آورده بود) خودش بیاید در گروه بنویسد که «آهای اهالی! من در گروه شما بصورت چراغ خاموش حضور دارم تا افکار و احساسات و شاکله شخصیتی اهالی را بررسی بکنم و بسنجم تا بتوانم ضربات حیثیتی و حقوقی خود بر آنها را حساب‌شده‌تر برنامه‌ریزی بکنم تا نهایتا بتوانم همه اهالی را از این روستا اخراج کنم تا ...»! و حال که نانکلی در گروه شورا صدایش را هم در نیاورده و شورای پفیوز هم رسماً اطلاع‌رسانی نکرده است، پس ادعاهای ح.م. «بدون مدرک و دلیل» است!! و یا فرضاً بر این تصور است که بنده باید فیلم مستندی از عملیات گنج‌یابی نانکلی به میزبانی حسن‌شورا را تهیه و پخش بکنم تا وی بپذیرد که بنده «بدون مدرک و دلیل» طرح مسئله نکرده‌ام! به چه علتی کسی باید این‌همه سخیف‌الفکر و ساده‌لوح باشد؟! آیا تأثیر مواد افیونی هم تا این حد می‌تواند ذهن معتاد را تهی و پوک سازد؟! (البته کاملاً مشخص است که درد ایشان همانند درد بقیه ناخور روستا اینست که اگر در افشاگری‌های ح.م. احیاناً نوبت به فاش‌سازی تخلفات و جرائم من رسید، پیشاپیش همه بدانند که «بدون مدرک و دلیل» است!!! سیاست فرار به جلو یا پیشگیری که می‌گویند، همین است. من که با وی کاری نداشتم اما چرا خودش را انداخت وسط؟!! مصداق ضرب‌المثل «چوبو که برداری گربه دزده خودشو نشون می‌ده» همین است! من وقتی که؛ چوبو علیه نان‌کلی برداشتم اما ناگهان زنگوله‌های نانکلی به صدا درآمدند! چوبو برای گوشواره‌های نانکلی برداشتم اما ناگهان صدای عرعر عشّک‌ها و غودوغ‌ها بلند شد!! چوبو برای عرعریون برداشتم اما ناگهان صدای حفارها پیچید!!! چوبو برای حرام‌خوارها برداشتم اما ناگهان صدای جوجوغ‌ها و خرس‌خاله‌ها درآمد!!!! عجایب صنعتی دیدم در این دشت!!!!! آقاجان! اصلاً بی‌خیال چوب‌های من! لطفاً بروید گواهی فوت والدین و اجداد خود را به دادگاه آوج ارائه بدهید. در این حد که احتمالاً غیرت و همتی دارید؟! اگر ندارید، پس بروید بمیرید که «میّت»ی بیش نیستید!) قابل توجه آن دوستی که چنین «سالوس»ی را «سیّاس» تلقی می‌کرد!! در سالوسی وی همین بس که وقتی «شورای شیّاد» ادعا می‌کند، «[حضور مخفیانه نان‌کلی در برف و بوران بهمن ۹۴] به دستور اوقاف قزوین برای متراژ خانه‌های اهالی بوده است»، از «شورای کذّاب» و اعضای «مخفی‌کار در تبانی‌های پنهانی» آن، هیچ‌گونه «مدرک و دلیل»ی مطالبه نمی‌کند تا مبادا همپالگی‌های وی در فریب و نیرنگ اهالی رسوا شوند! آیا «سالوسی و رنگرزی و شیادی» را باید «سیّاس» بودن و سیاست‌ورزی تلقی کرد؟! علت عدم همراهی آ.میرشجاع با این‌ها در ورود به اوقاف بوئین، همین بود که چنین تلقی غلطی نداشت و خائن به روستا را از خادم به اهالی تمیز داد. ..ادامه دارد. حسینی منتظر نوروز۱۴۰۲ https://eitaa.com/joinchat/2306801975C4413b2537a
نبرد آخر با شیطان و پیروزی مومنین از ایران_1.mp3
31.68M
سخنرانی: نبرد آخر الزمان 🏁 👈موج بعدی فتنه، برای اردیبهشت، برنامه‌ریزی شده است! (بعد از تعطیلات عید و پایان رمضان) 🔺شروع گرما 🔺بی‌حجابی و بی‌بندوباری‌های برنامه‌ریزی شده 🔺برانگیخته‌شدن غیرت قشر مذهبی 🔺کشته‌سازی از دختران بی‌حجاب 🔺درگیری‌های مسلحانه مذهبی‌ها و... 🔺کشتارهای گسترده 🔺و غیره... 👈راه‌حل خنثی‌سازی... جلسه در جمع نخبگان رشته‌های فنی کشور انجام شد. تاریخ شنبه 1401/12/06 تهران ⚠️بسیارمهم‼️‼️‼️ 👈دقیقه‌ی 39 به‌بعد رو حتماًحتماً گوش کنید. تبیین گوش، کردن این صوت واجب شرعیست. ارسال با ما... انتشار با شما. مومنین...
بسمه تعالی قابل توجه اهالی محترم امامزاده علاءالدین علاءالدین در افق آینده؛ (قسمت ۰۷۲): اصلاحیه: در پیام شماره ۰۰۸ خود نوشته بودم؛ «حال، کسی مثل بنده که در متن ماجرا نبوده‌ام، چگونه باید ارزیابی کنم؟ صرف «وعده‌های خوب و جذاب»، مفهومی از «آینده‌نگری» (در قالب آینده‌نمائی) دارد. ادعای سیدکاظم (که بعید می‌دانم این یکی را دروغ گفته باشد!) مفهوم واداشتن اهالی (موکلین) به چشم‌اندازی به آینده توسط شما بوده است که وعده‌های واهی و دروغینی بیش نبوده‌اند.» ولیکن یکی از اهالی نکته‌سنج روستا تذکر دادند که: «... حسن شورا علی شورا و محمدعلی همه از اسفالت.. چاه آب و ووو تبلیغ کردن ودر گروه از محمد شورا خواستن ایشون هم بگه که چکار میکنم و او هم در گروه نوشت: نود هشت درصد اهالی منو میشناسن چهار سال قبل هر چه بودم همون هستم در آینده و اهالی نود پنج درصد بهش رای دادن چون درپیامهات میفرمایی وعده وعید داده عرض کردم خدمتت» بنابراین ادعا؛ «وعده‌های خوب و جذاب» شعار سایر کاندیدها بوده و م.ش. صرفا نوشته «من همان هستم که بودم»! (اگر از بابت نقل قول بنده از جانب ک.م. در حق م.ش. اجحافی صورت گرفته، عذرخواهی می‌کنم.) و اما بعد؛ پاسخ حرافی‌های ملاء روستا؛ (ادامه نقادی سرگشاده ک.م.) ۲۹ ک.م.: «خود را از همه داناتر می پنداری و به مردم از بالا به پایین نگاه می کنی»!! ۱) خود دانا پنداری من ۲) نگاه از بالا به پایین ح.م.: من نمی‌دانم بر چه اساس و اصولی به خودت جرأت می‌دهی که چنین تهمت‌های سنگینی را حواله بنده بکنی؟! در حالی‌که بنده اینک وارد ۶۱ سالگی خود شده‌ام و احیاناً جنابعالی هم در همین حدود سنی خود هستید و در اینهمه سال، ما یکسال و بلکه یک ماه و حتی یک روز هم کنار هم نبوده‌ایم و بالتبع شناخت بسیار ضعیفی از همدیگر داریم مگر مواردی خاص که باید قرائن آن‌ها را بصورت موردی سنجید. داناتر از همه پنداشتن مرا از کجا کشف کردید؟! از اینکه هر روز دارم پیام روشنگرانه‌ای تقدیم اهالی می‌کنم؟! یا اینکه در جائی چنین ادعائی کرده‌ام؟! و یا اینکه طبق معمول دارید فرافکنی می‌کنید؟! و اما «نگاه از بالا به پایین»؛ مگه خودت در بهشت‌زهرا به دامادت نگفتی که «حاجی اون بالا یک پهباد داره که همه‌چیز روستا را زیرنظر داره»! اگر راست گفتی و پهبادی در کار بوده، پس چرا الآن معترضی که من نگاهم از بالا به پایینه؟! پهباد که زیر زمین نیست. بالای آسمان است و نظاره‌گر پائین! کاملاً طبیعی‌ست که نگاه دارنده پهباد از بالا به پایین باشد. و اگر دروغ گفتی و پهبادی در کار نبوده و نیست، پس چرا اینجا دوباره دروغ خود را تکرار می‌کنی؟! در جائی اشاره کردی که من روحانی هستم. بله بنده حداقل از سال ۱۳۶۴ تاکنون اهل «محراب و منبر» هستم (از جمله در همین لیالی ماه مبارک رمضان ۱۴۰۲ و منبرهای جذابی هم دارم! اگه خواستی تحقیقی بکنی برای راستی‌آزمائی این ادعا، می‌توانی به مساجد؛ ارگ در میدان ۱۵ خرداد، امام‌رضا در چهارراه لشگر، امام‌زمان در یاخچی‌آباد، علی‌بن‌موسی‌الرضا در خزانه بخارائی وو... مراجعه کنی و همچنین به هیئات مختلف تهران و.. از جمله هیئت تهرانسر که می‌توانی آدرسش را از حاج‌محمد داودی بگیری و همچنین به انواع تریبون‌ها در انواع مراکز بسیج، سپاه، ارتش، دانشگاه‌ها، احزاب، کانون‌ها وو..). خب! کسی که به مدت ده‌ها سال (و تقریباً هر روز) به بالای منبر رفته و می‌رود، آیا انتظار داری که نگاهش از بالا به پایین نباشد؟! به هر حال عادت مألوفی‌ست و اجتناب‌ناپذیر! اگر شما بروید بالای منبر به کجا نگاه می‌کنید؟! هر کسی که برود بالای منبر برای سخنرانی، ناچار است به پائین نگاه کند. مگر قراره من رفتم آن بالا، سقف را نگاه کنم؟! کاملاً طبیعی‌ست و عادی که برای ارتباط با مخاطبین خود، نگاهم از بالا به پایین باشد. اینکه چیز عجیبی نیست. ولیکن منظور تو قطعاً این‌ها (منبر و پهباد) نیست. بلکه می‌خواهی تهمت و بهتان بزنی که بنده خود را بهتر و برتر از دیگران می‌پندارم!! و اعتقادی به «إنَّ أکرمَ‌کُم عندالله أتقیٰ‌کُم» ندارم!! چه فرافکنی و اهانت و دروغ عجیبی!! بنظرت؛ «تکبر» و نخوت و غرور و خودپسندی و «خودداناپنداری» من با آنهمه «عذرخواهی» بنده و آنهمه التماس که «اگر کسی اطلاعات دقیق‌تر و بهتری دارد ارائه بدهد»، آیا جور در می‌آید؟! دخو بودن کجا و التماس اصلاح مطالب و اخبار و تحلیل‌ها کجا؟! آیا حرف دهنت را می‌فهمی؟! اگر ذره‌ای وجدان و انصاف داشتی چنین اراجیفی را به بنده نسبت نمی‌دادی. البته هیچ شناختی از بنده نداری وگرنه باید می‌دانستی که تواضع اخلاقی بنده زبانزد همگان است ولیکن به این معنا هم نیست که با مخاطبین خود به زبانی سخن نرانم که مأنوس و مناسب آن‌هاست. اگر لازم باشد ابائی از خشونت کلامی ندارم تا بنده هم بگویم؛ «أُفٍّ لکم و لما تعبدون»، «تبَّت یدا ابی‌لهب و تبّ» و «قُتِل الانسان ما أکفره»! حال ...ادامه دارد. حم نوروز ۱۴۰۲
بسمه تعالی قابل توجه اهالی محترم امامزاده علاءالدین علاءالدین در افق آینده؛ (قسمت ۰۷۳): پاسخ حرافی‌های ملاء روستا؛ (ادامه نقادی سرگشاده ک.م.) ۳۰ ... حال که افتراء بسته‌ای، آنرا چگونه باید ارزیابی کنیم؟! آیا علتی بجز «فرافکنی» می‌توان برای آن تصور نمود؟! فرافکنی نوعی مرض روانی است که شاید قابل علاج باشد و مرتکبین آنرا باید «بیماردل» نامید. بیماری هم که شاخ و دم ندارد! دکتر برو دکتر! و فراموش نکنید که بیماردل‌ها همردیف مرجفون و منافقون، مثلث «ملعونین» را تشکیل می‌دهند. (لطفاً به آیه ۶۰ سوره احزاب مراجعه کنید.) نحوه مواجهه با آورده مدعی: (مدعی کسی‌ست که آورده‌ای دارد ولیکن خود را «داناتر از همه» دانسته و نگاهش به دیگران «از بالا به پایین» است): هر کسی ممکن‌ست با کسانی مواجه شود که خود را داناتر از همه می‌دانند و باصطلاح نگاهشان به مردم از بالا به پایین است و لذا متحیر می‌مانند که با آورده او چه کنند؟! در چنین مواقعی (با کسی مواجه شویم که از بالا به پایین نگاه می‌کند و خود را داناتر از دیگران می‌داند) راهکار چیست؟ این امر برای خودش قواعدی دارد که جای شرح آن اینجا نیست مگر در این حد از اختصار که؛ اول باید دید که «مدعی»، معصوم یا تالی‌تلو معصومین هست یا نیست؟ چنانچه صاحب عصمت و عدالت است، جای هیچ‌گونه تأخیر و تعللی نیست و باید دریافت کرد. وگرنه باید احتیاط ورزید و دقت، تأمل و تعمق به خرج داد. فلذا در چنین وضعیتی (تحیّر در مواجهه با آورده مدعی)، بنظرم پنج حالت قابل تصور است: ۱) عدم دریافت آورده مدعی همراه با واکنش منفی ۲) عدم دریافت آورده مدعی بدون هیچ‌گونه واکنشی ۳) دریافت آورده مدعی همراه با عدم هرگونه واکنشی ۴) دریافت آورده مدعی همراه با واکنش منفی ۵) دریافت آورده مدعی همراه با واکنش مثبت «فرار را بر قرار ترجیح دادن بدون هیچ‌گونه دریافتی از آورده مدعی!» چنین توصیه‌ای فقط در جایی وجاهت دارد که آورده مدعی چیزی نیست بجز «غیبت مؤمن» که عدم دریافت، ضرورت دارد ولیکن دریافت غیبت غیرمؤمن، منعی ندارد. و اما اگر مدعی، شخص معصومی باشد و آورده‌اش هم وحی خدا، در آن‌صورت، دریافت از مدعی، نه تنها وجاهت بلکه ضرورت دارد ولو اینکه مدعی (معصوم) خود را داناتر از همه بداند و نگاهش هم از بالا به پایین باشد. و اما ترجیح فرار بر قرار و عدم دریافت محموله حق از مدعی معصوم (یا تالی‌تلو معصوم) ولو اینکه خود را داناتر از همه بداند، حماقت محض و فرد یا افراد فراری، مستحق اشد مجازات هستند! فلذا قرآن، کسانی را که چنین رویه احمقانه‌ای را پیشه خود کنند، محکوم به فنا می‌داند. مناسب‌ترین آیات مرتبط با این مسئله، آیات ۵ الی ۹ و آیه ۲۶ سوره نوح است: «قَالَ رَبِّ إِنِّي دَعَوْتُ قَوْمِي لَيْلًا وَ نَهَارًا ﴿٥﴾ گفت: پروردگارا! همانا قوم خود را شب و روز دعوت کردم، فَلَمْ يَزِدْهُمْ دُعَائِي إِلَّا فِرَارًا ﴿٦﴾ ولی دعوت من جز بر فرارشان نیفزود، وَ إِنِّي كُلَّمَا دَعَوْتُهُمْ لِتَغْفِرَ لَهُمْ جَعَلُوا أَصَابِعَهُمْ فِي آذَانِهِمْ وَ اسْتَغْشَوْا ثِيَابَهُمْ وَ أَصَرُّوا وَ اسْتَكْبَرُوا اسْتِكْبَارًا ﴿٧﴾ و من هرگاه آنان را دعوت کردم تا آنان را بیامرزی، انگشتان خود را در گوش‌هایشان کردند و جامه‌هایشان را به سر کشیدند و بر انکار خود پافشاری ورزیدند و به شدت تکبّر کردند، ثُمَّ إِنِّي دَعَوْتُهُمْ جِهَارًا ﴿٨﴾ آن‌گاه آنان را آشکارا دعوت کردم، ثُمَّ إِنِّي أَعْلَنْتُ لَهُمْ وَ أَسْرَرْتُ لَهُمْ إِسْرَارًا ﴿٩﴾ سپس آشکار و پنهان آنان را خواندم. ولیکن نتیجه آن حماقت، فرار و تمرد چه شد؟! فرمود: «وَ قَالَ نُوحٌ رَبِّ لَا تَذَرْ عَلَى الْأَرْضِ مِنَ الْكَافِرِينَ دَيَّارًا ﴿٢٦﴾ و نوح گفت: پروردگارا! هیچ یک از کافران را بر روی زمین باقی مگذار»!! همیشه کسانی بودند (و هستند) که در مقابل دعوت مدعی (ولو معصوم) انگشتهای خود را در گوشهایشان نهاده و فرار را بر قرار ترجیح می‌دهند! همان روحیه را هنوز هم عده‌ای دارند که گروه و کانال را ترک می‌کنند! نه بخاطر آنکه احیاناً در آن‌ها، مؤمنی غیبت شده باشد بلکه بخاطر اینکه در آنها خائنین و پفیوزهای نفوذی دشمنان، افشاء و رسوا شده و می‌شوند. به همین علت/علل گفته شده است که؛ گاهی باید «أُنظر إلی ما قال و لا تنظر الی من قال» و گاهی بالعکس آن؛ «أنظر الی من قال و لا تنظر الی ما قال» را مورد توجه قرار داد. یعنی گاهی باید به «گفته» نگاه کرد و گاهی باید به «گوینده». با عنایت به آنچه که به اختصار گفته شد در موارد مبهم، قاعده اینست که «گفته» را مورد توجه و تمرکز خود قرار بدهیم نه «گوینده» را. حال اگر اثبات شود که احیاناً بنده از کسانی هستم که خودم را داناتر از همه می‌پندارم و نگاهم به همگان، از بالا به پایین است! حکم آنست که کاری به «بنده گوینده» نداشته باشید و بلکه به «گفته‌های بنده» توجه کنید. ...ادامه دارد. حسینی منتظر نوروز ۱۴۰۲
بسمه تعالی قابل توجه اهالی محترم امامزاده علاءالدین علاءالدین در افق آینده؛ (قسمت ۰۷۴): پاسخ حرافی‌های ملاء روستا؛ (ادامه نقادی سرگشاده ک.م.) ۳۱ «دانائی» یک امر نسبی است و معمولاً کمتر عاقلی جرأت می‌کند خود را «داناتر از همه» تلقی کند بجز اشخاص معصوم(ع) که داناترین بودن آنان هم باذن‌الله است. ضرب‌المثل «همه چیز را همگان دانند» هم گویای همین بیان است. غیر از معصومین، هر کسی ادعا کند که «داناتر از همه» است، معلوم می‌شود که «احمق‌تر از همه» است. آدمی، هرچه که داناتر می‌گردد بیشتر در می‌یابد که همی نادان است. فلذا بعضی از دانایان از قبیل ابوعلی سینا تصریح کرده‌اند که «تا بدانجا رسید دانش من، که بدانم همی که نادانم»! کسی هم که وقتی پیام‌های خود را به اشتراک می‌گذارد، از مخاطبین خود استدعا می‌کند که اگر خطائی یا نقصی و یا احیاناً وارونگی در آن‌ها می‌بینید، لطفاً تذکر دهید تا اصلاح و تکمیل شوند، قاعدتاً نمی‌تواند «داناتر از همه» بودن را ادعا نماید که اگر نماید بلاهت خود را جار زده است. با توجه به این توصیفات (که از باور بنده برخاسته)، انتساب «داناتر از همه پنداشتن خود»، تهمت و افتراء و بالتبع اهانت و هتک‌حرمت در حق بنده است که ذره‌ای هم واقعیت ندارد. علیرغم آنکه بنده بیش از یکسال عضو هیئت مدیره کارخانجات کفش شادانپور بودم، اما مطمئنم که شما در حوزه کفش و کفاشی بمراتب از من داناتر هستید. نشان به آن نشان که من هر کفشی که از محله بهارستان خریداری کرده‌ام، علیرغم آنکه فروشندگان ادعا کرده‌اند که چند سال برایم کار خواهد کرد اما عمرشان به یک‌سال هم نرسیده است! ارزان و گران بودن آن‌ها هم چندان فرقی نداشته است! فلذا کفش به کفش و سال به سال متوجه شده‌ام که در عرصه کفش، همی نادانم! بنابراین حتی کفش‌شناسی هم نسبی است و وقتی شما در کفش داناتر از همه باشید چه معنایی دارد که بنده ادعا کنم؛ داناتر از همه هستم؟! تهمت لایتچسبک شما (که بنده داناتر از همه هستم!) مفهومی از توهین و رنگرزی را دارد که در واقع مرا «احمق‌تر از همه» جلوه دهید! با همه این احوال، نمی‌توانم از این اتهام بدون بررسی دقیق‌تر عبور کنم. زیرا شیوه خودانتقادی بنده، معمولاً بر این مدار استوار است که وقتی کسی، نسبتی (مثبت یا منفی) را به من می‌دهد، ابتداء به ساکن، نه آنرا می‌پذیرم و نه رد می‌کنم. بلکه احتمال می‌دهم که شاید دارای چنان صفتی باشم. چنانکه ابوعلی سینای دانا گفته: هر چیزی را که شنیدی در بوته امکان بگذار یعنی قبل از رد یا قبول آن در باره‌اش تحقیق کن. این تحقیق، قاعدتاً مستلزم ملاحظه زمینه‌های امکان‌پذیری قضیه است. فرضاً وقتی که کسی ده‌ها سال از بالای منبر با مردم سخن می‌راند، چه استبعادی دارد که خود را داناتر از همه نداند و نگاهش به دیگران از بالا به پایین نباشد؟! یا فرضاً کسی که ایضاً ده‌ها سال بر کرسی تدریس نشسته و انواع دانش‌آموزان، دانشجویان و طلاب و حتی مدیران را مورد تعلیم و تربیت و تدریس خود قرار داده است، از کجا معلوم که خود را ناخواسته، داناتر از همه نداند و از بالا به پایین به مخاطبین خود نگاه نکند؟! خب! قابل انکار نیست که بنده علاوه بر «منبر تبلیغ»، سالهای سال بر فراز «کرسی تدریس» (در مدارس علمیه حوزوی تهران، خمین، زابل و...) نشسته‌ام و علاوه بر آن‌ها، هم در مقاطع مهدکودک، دبستان و راهنمایی تدریس کرده‌ام و هم در مقاطع دبیرستان، دانشسرا و دانشگاه و در این اواخر هم رشته‌های «مدیریت اسلامی» را برای دانشجویان ارشدی در سطح mba و DBA و بالاخره «حکمرانی قرآنی» برای مدیران میانی حکومتی مورد تدریس بنده بوده‌اند. فلذا این سؤال و بلکه احتمال دور از ذهن نیست که شاید در چنین فرایند طویلی، گرفتار پندار جاهلانه «داناتر از همه» و اتخاذ «نگاه بالا به پایین» شده باشم! ولیکن معیار تشخیص چنین حالت نفسانی چیست؟ و انطباق وضع موجود با معیار ذی‌ربط با کیست؟! قاعدتاً اگر بنده اهلیتی برای چنین قضاوتی در باره خود نداشته باشم بسیار بعید می‌دانم که جنابعالی حداقل صلاحیت‌های آنرا داشته باشی. زیرا هیچ‌گاه پای منبر و کرسی‌های بنده نبوده‌ای که بتوانی ارزیابی مناسبی داشته باشی. بنابراین فضولی موقوف و فرافکنی ممنوع! و اما قضاوت بر مبنای پیام‌های مسلسل بنده در موضوع امامزاده علاءالدین؛ چیزی که عیان است چه حاجت به بیان است؟! حتی یک پیام و یا یک فراز از یک پیام را در آن‌ها نمی‌توانی آدرس بدهی که در آن من خودم را «داناتر از همه» جلوه داده یا «نگاه از بالا به پایین» داشته باشم. مگر نسبت به ناخور روستا که صد البته غرق در جهالت هستند و بقالی سر کوچه ما هم از آن‌ها داناتر است تا چه رسد به بنده! و صد البته که نسبت به آن‌ها نگاهم از بالا به پایین است. زیرا که بعلت خیانت‌های شرارت‌‌آمیز و ارتکاب انواع وقاحت‌ها و حماقت‌های خود، هم‌ردیف مارها و عقرب‌ها شده‌اند! ...ادامه دارد. حسینی منتظر نوروز ۱۴۰۲
بسمه تعالی قابل توجه اهالی محترم امامزاده علاءالدین علاءالدین در افق آینده؛ (قسمت ۰۷۵): پاسخ حرافی‌های ملاء روستا؛ (ادامه نقادی سرگشاده ک.م.) ۳۲ اصلاً گیریم که بنده نادان و شما داناتر از همه! آیا نباید بپرسیم که شما با دانائی‌های خود چه گلی به سر اهالی و حداقل سادات زده‌اید؟! فقط بعنوان چند نمونه؛ ⁉️ وقتی که شیاطین مکاری، به خود جرأت دادند تا سادات حسینی و موسوی را مشتی افاغنه موقوفه‌خوار جلوه دهند، واکنش دانائی شما چه بود؟! ⁉️ وقتی که به دستبوسی رئیس اوقاف ۹۶ (رحمانی) شتافتید و او «با الفاظ زننده از قبیل موقوفه‌خوران» استقبال کرد، واکنش دانائی شما چه بود؟! ⁉️ وقتی که رئیس فعلی اوقاف بوئین، با اتکاء به وقفنامه‌ای جعلی، خون اهالی را تو شیشه کرد، واکنش دانائی شما چه بود؟! ⁉️ وقتی که سرکرده‌های گله کفتارهای روستا با نصب دوربین مداربسته در معابر و حداقل ورودی روستا، مخالفت جدی و تحمیلی بخرج دادند (جهت لو نرفتن خیانت‌ها و شرارت‌های آتی خود!)، واکنش دانائی شما چه بود؟! ⁉️ وقتی که تعدادی از اهالی حرام‌خوار، اقدام به حفاری غیرمجاز در امامزاده و حوالی آن نمودند و به آلاف و اولوفی رسیدند، واکنش دانائی شما چه بود؟! ⁉️ وقتی که نانکلی طی عملیاتی طاقت‌فرسا (زمستان۹۴) در پوشش متراژ خانه‌های مردم به دفینه‌یابی پرداخت، واکنش دانائی شما چه بود؟! ⁉️ وقتی که جایزه خلاف‌کارترین اهالی (در بین چهل روستای منطقه آوج) را در بخشداری آوج بخاطر «برق‌دزدی و آب‌دزدی» به روستای امامزاده علاءالدین دادند (که شرم‌آورترین و دردناک‌ترین خبری بود که شنیدم ولو اینکه بحق جریمه شدند!) واکنش دانائی شما چه بود؟! ⁉️ وقتی که دهیار منتخب شما، مسیر سربالائی ورودی روستا را بجای آسفالت، با هزینه‌ای خسارت‌بار، (علیرغم ممنوعیت سنگ‌چینی معابر منطقه سردسیر آوج و حوالی از جانب فرماندار و علیرغم مخالفت اهالی و صد البته با چراغ سبز معنی‌دار شما در هزینه‌کرد ۱۳۸ میلیون تومان پول زبون‌بسته اهالی با تحمیل پیمانکار خاصی!)، با سنگ‌های چند لایه، سنگ‌چین کرد، واکنش دانائی شما چه بود؟! ⁉️ وقتی که شورا (و برهه‌ای خودت بعنوان رئیس شورا) دانسته و آگاهانه از قوانین و وظایف خود شانه خالی کرده و با انتخاب متعمدانه دهیار غیربومی؛ با نقش آشکار در ساخت‌وسازهای غیرمجاز و نادیده گرفتن اقدامات غیرقانونی دیگر (که بعید است بدون ... بوده باشد)، که نتیجتا تبعیض و اختلاف و نیز دردسرهای بعدی را برای اهالی رقم زد (عجیب‌تر آنکه با مغلطه و تهمت به دیگران بدنبال راه فرار از کرده‌های‌ شیطانی و مطیع نفس أمّاره خود بوده‌اند) که پرونده آنها هنوز هم در بازرسی استانداری مفتوح است، واکنش دانائی شما چه بود؟! ⁉️ وقتی که ورودی روستا با دخالت اعضای شورا و علیرغم هشدار اهالی، بصورت جدول‌بندی ناموزون (گردن‌شتری!) شد، واکنش دانائی شما چه بود؟! ⁉️ وقتی که نانکلی معارض مالکیت سادات، مخفیانه به عضویت گروه اهالی در آمد تا از شاکله شخصیتی آنها جاسوسی کند، واکنش دانائی شما چه بود؟! ⁉️ وقتی که نانکلی بدون هیچگونه اخطاری به اهالی، با طرح دروغهای متعدد علیه اجداد اهالی، شکایت کرد تا با فریب دادگاه، اسناد مالکیتی آنان را ابطال نماید، واکنش دانائی شما چه بود؟! ⁉️ وقتی که شوراهای خائن بجای خدمت به عموم اهالی و حل مشکلات روستا، دنبال باندبازی و یارگیری افتاده و عده‌ای زالوصفت و غودوغ را در پیرامون خود جمع کردند تا بعنوان سپر دفاعی خود در روز مبادا از آن‌ها کمک بگیرند و به رقبای احتمالی خود ضربه بزنند، واکنش دانائی شما چه بود؟! ⁉️ وقتی که اراذل وحشی و تحریک‌شده گله کفتارها به قصد قتل و جنایت به جان تنها دهیاران بومی روستا افتادند، واکنش دانائی شما چه بود؟! ⁉️ وقتی که به بهانه کروناویروس، کارهای عمرانی روستا تعطیل شد، واکنش دانائی شما چه بود؟! ⁉️ وقتی که بنده در صدد افشاگری خیانت‌های شرارت‌‌آمیز نانکلی‌های بیرونی و درونی برآمدم، واکنش دانائی شما چه بود؟! ⁉️ وقتی که ... آیا واکنشی غیر از «صُمٌّ بُکمٌ عُمیٌ فَهُم لایعقلون» داشتید؟! البته به استثناء مورد آخر (افشاگری‌های بنده علیه ناخور روستا بویژه شورای خائن و هواداران پفیوز آن) که ناگهان دانائی‌تان فوران کرد و فغان برداشتی که؛ ای داد! ای بیداد! ای هوار! آی مردم! از آنچه که می‌ترسیدیم سرمان آمد و...!! و چقدر تهوع‌آور و مشمئزکننده و چیپ!! زهی به اینهمه نانجیبی و وقاحت و بی‌شرمی! ...ادامه دارد. سیدمحمدحسینی(منتظر) نوروز ۱۴۰۲ اطلاع‌رسانی‌های حم در: کانال ۱ https://eitaa.com/joinchat/3702653133Ccc2fe714b9 کانال ۲ https://eitaa.com/joinchat/2306801975C4413b2537a گروه ۱ https://eitaa.com/joinchat/3763470541Cd25cef0ad4 گروه ۲ https://eitaa.com/joinchat/1424556326Cd51a6f2d0a
بسمه تعالی قابل توجه اهالی محترم امامزاده علاءالدین علاءالدین در افق آینده؛ (قسمت ۰۷۶): پاسخ حرافی‌های ملاء روستا؛ (ادامه نقادی سرگشاده ک.م.) ۳۳ از همان سال‌ها که شنیدم تو جوجوق هستی، من نگاهم از بالا به پایین بود! زیرا از همان زمان طفولیتم هنگام اذان‌ها می‌رفتم بالای پشت‌بام (که بعلت کوتاه بودن نردبان، قدم نمی‌رسید و لازم به کمک گرفتن از بابام یا دیگران بودم!) تا اذان بگویم یا در تاریکی شب بر ظرف‌های خالی فلزی بکوبم تا اهالی خواب نمانند و برای سحری بیدار شوند، قاعدتاً نگاهم از بالا به پایین بود! ولیکن خود را داناتر از همه نمی‌پنداشتم اما بیدارتر از همه بله! علاوه بر منابر سخنرانی و کرسی‌های تدریس، در تمام جایگاه‌های مدیریتی خود هم چون رئیس یا قائم‌مقام و یا مشاور بودم بالطبع نگاهم از بالا به پایین بود و هیچ بعید نیست که در همه آن‌ها داناتر از کارکنان آن مجموعه‌ها بودم و گمان نمی‌کنم اشکال فنی غیرقابل تحملی داشته باشد. خصوصاً سال‌هائی که افسر .P.R.S ناوگان دریایی بودم، از آنجائی که همه کارکنان کشتی از جمله کاپیتان آن پاسخگوی بنده (بعنوان نماینده رسمی جمهوری اسلامی ایران در ناوگان) بودند ولیکن من فقط جوابگوی مرکز بودم! اما این نگاه از بالا به پایین هیچ‌گاه بمفهوم داناتر از همه در همه‌چیز نبود بلکه صرفاً از لحاظات مذهبی و فرهنگی و نیز ملاحظات امنیتی و سیاست‌های بین‌المللی بود. وگرنه در مسائل فنی و ناوبری کشتی هیچگونه دخالتی نداشتم بجز یک مورد که بد نیست اشاره بکنم: بنده بعد از مراسم عقدکنان بلافاصله عازم مناطق جنگی شده و در اهواز جذب سپاه سوم شدم. در همان زمان، قضیه تلویزیون‌های رنگی پیش آمد که در پیام ۰۶۹ بدان اشاره کردم. سپس بمحض دریافت SeaManBook سوار کشتی ایران‌میعاد شدم که عازم ژاپن و کره بود. هنگام بازگشت به ایران مطلع شدم که یکی از لنگرهای کشتی شکسته و موتور دومی هم سوخته فلذا فقط یکی از لنگرها سالم است و حال آنکه سفر دریائی با کمتر از دو لنگر ممنوعیت جهانی دارد. گفتند که ناچاریم برای تعمیرات در سنگاپور توقف کنیم. توقف در بنادر برای کارکنان کشتی (= استراحت، گردش، خرید، تفریح و...) بسیار مطلوبیت دارد. اما من قرار بود قبل از آغاز ماه محرم خود را به تهران برسانم تا مراسم ازدواجم را تکمیل کنم. از طرفی افسر خارجی برق کشتی را در ژاپن (به جرم بدمستی) اخراج کرده بودم و آسیستان (معاون) او هم مرتکب خلافی شده و دلواپس بود که با او چه خواهم کرد؟! او را صدا کردم و گفتم اگر بتوانی موتور سالم لنگر شکسته را با موتور خراب لنگر سالم جابجا کنی، مشمول تخفیف مجازات خواهی شد! گفت: ظاهراً شما عجله دارید زودتر به ایران برسید! اما ملوان‌ها برای سنگاپور روزشماری می‌کنند و پدرم را در می‌آورند! گفتم: میل خودته! وگرنه من ناچارم تحقیق بکنم ببینم موتور لنگر سوم را چه کسانی سوزانده‌اند؟! و بعیده که کار افسر اخراجی بوده باشد. چون‌که در سفر قبلی، همراه شماها نبود. ضمنا توقف یکروزه در سنگاپور (برای سوخت‌گیری) کفایت می‌کند و بهتره برای بیش از آن شکم‌شان را صابون نزنند! مضافاً که برای رزومه خودتم مفیده. نهایتاً آن‌ها ترجیح دادند که جابجائی فنی را انجام دهند! ولیکن به بهانه طوفان‌های دریائی، سرعت را چنان کاهش داده بودند که ما دیر به بندرعباس رسیدیم و من دو سه روز مانده به محرم خود را به تهران رسانیدم تا صرفا بدقول نشده باشم! ولیکن عروسی ما دو ماه به تأخیر افتاد! اخلاق و گفتار بنده در همه امور اجرائی‌ام همین بوده که می‌بینید؛ قاطع و بدون ملاحظه! و در هیچ‌کدام از آن‌ها کسی تهمت نزد که خود را داناتر می‌پنداری و نگاهت از بالا به پایین است. البته بجز مقطعی که قائم‌مقام و سخنگوی «جبهه حامیان ولایت» بودم و در جلسات هفتگی آن (در مسجد ارگ) با ابداع روش ترکیبی «سخنرانی+تدریس» به تحلیل مسائل سیاسی از منظر دینی می‌پرداختم (تا عین هم بودن دیانت و سیاست و تجلی آن در ولایت را پردازش کنم) که بالتبع بی‌محابا و بی‌مهابا به نقادی‌های تند و تیز کلیه مقاماتی می‌کشید که مرتکب پلیدی یا پلشتی بودند (غافل از اینکه حاج‌آقا واعظ‌زاده مشهور به خطیب - وزیر اطلاعات فعلی که آن‌زمان رئیس حفاظت اطلاعات قوه قضاییه بود - هم گوشه مجلس نشسته! و بعدها شنیدم که تقریباً تمام گفته‌های بنده مورد تأیید ایشان بوده است.) در مباحث «جریان‌شناسی صهیونیزم» که اشاره به مصادیق، اسمی از «مشانژاد» و «میرنورد» و سایر نفوذی‌ها به میان می‌آمد، یکی پیدا شد (از سمپات‌های جریان سبز اموی) و همین حرف را زد که شما نگاهتان خیلی از بالا به پایین است و خود را از همه داناتر می‌پنداری!! و یکی هم (از سمپات‌های جریان انحرافی در جایگاه عضو هیئت رئیسه مجلس)، رسماً علیه بنده شکایت کرد! اما وقتی فهمید پرونده محرمانه ۲۰۰ میلیاردی او را مطرح خواهم کرد، سریعا شکایتش را پس گرفت! اصلاً گیریم که.. ..ادامه دارد. حم نوروز ۱۴۰۲