بسمه تعالی
قابل توجه اهالی محترم امامزاده علاءالدین
علاءالدین در افق آینده؛
(قسمت ۰۶۷):
پاسخ حرافیهای ملاء روستا؛
(ادامه نقادی سرگشاده ک.م.) ۲۴
... بدون «گندزدائی» کثافات و لجنزار ناخور روستا (ولو در فضای مجازی)، معطر ساختن فضای واقعی روستا باد هوا خواهد بود.
حکایت «عطرآگین» کردن فضای «طویله ناخور» آیا چیزی بجز حکایت «آب در هاون کوفتن» است؟! «سَوَاءٌ عَلَيْهِمْ أَأَنْذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنْذِرْهُمْ لَا يُؤْمِنُونَ»!
دعوت به خوبیهای مذکور در جای خود (واقعی و مجازی) دنبال میگردد (که در ایتا عجالتا محدود شده به کانال و گروه «چلچراغ معارف و احکام» ولیکن کانالها و گروههای مجازی معطوف به روستای امامزاده علاءالدین، بدنبال ترسیم و تبیین افق آینده و شناسائی راهی است که باید طی شود و از همه مهمتر موانع آن که دستهای کثیفشان در دستان مدیران اداراتی است که دنبال اغراض شخصی خود هستند ولو به قیمت اضمحلال اهالی و سادات.
اگر بپذیریم که این مطالب را نمیفهمید که یک مصیبته و اگر باور کنیم که میفهمید و ضدیت میورزید مصیبتیست مضاعف و بزرگتر و دردناکتر!
اگرچه واضح است که درد «غرض لجاجت» شما سوزناکتر از «مرض جهالت»تان است. خوابآلوده را میشود بیدار کرد اما خود به خوابزده را شاید هرگز!
وانگهی در اینجا بنده بعنوان یکی از اهالی روستای امامزاده علاءالدین وارد میدان شدهام نه بعنوان یک روحانی و موضوعات مورد گفتگو هم هر آنچیزی نیست که باید بالای منبر گفت بلکه مسئله هجوم گازانبری نانکلیهای بیرونی و درونی به «حیثیت معنوی» و «منافع مادی» اهالی بویژه سادات معزز روستا است که لازم به دفاع و مقاومت و بلکه حمله متقابل است. در صحنه «دعوا» که «حلوا» پخش نمیکنند تا شما القاء کنید که بنده باید نقل و نبات توزیع کنم! جای مشت و لگد و داد و هوار است! وظیفه بنده اتفاقا طبق همان دستور قرآنی به فقهاء، «هشدار» و اخطار است. یعنی بیدارباش!
در امر «بیدارباش»، جای قربونصدقه دشمنان و نفوذیها و مزدوران آنها رفتن نیست.
بله اگر «درستی» برپا بود، «درشتی» ممنوع بود.
مضافاً که کار بنده از بچگی در این روستا همین «بیدارباش» بود! (که ظاهراً از اول در تقدیر من بوده!)
آیا یادتان رفته که بنده در ماه مبارک رمضان در روستا چه میکردم؟! (حداقل تا ۱۰ سالگی خود که ساکن روستا بودم)
آری! تنها بچه روستا بودم که هنگام افطار، بر بالای بام اذان میگفتم و تنها بچهای بودم که یکساعت مانده به اذان سحر، بر بالای بام با چوب به سطل و دبّهای فلزی آنقدر میکوبیدم که صدایش در خلوت شبانه تا آنسوی روستا هم میرفت و مادرم صدایم میکرد که: دیگه بسّه، همه بیدار شدند!
و تا مطمئن نمیشدم (با مشاهده روشن شدن چراغهای خانهها در محلات درهم تنیده قدیمی روستا) پائین نمیآمدم!
در آنزمان نه روحانی بودم و نه طلبه و واعظ. بلکه صرفا نقش بیدارگری برای خود قائل بودم ولو با تولید صداهای گوشخراش! (نه صدای دلنواز و موزونی که به خواب ببرد!)
الآن هم صحنه روستا همان است بلکه بدتر! آنزمان اهالی در خوابی بودند که با شنیدن صدای ناهنجار آلات ضربیه بنده بیدار میشدند (و مورد تشویق اهالی هم بودم) ولیکن حالا قضیه پیچیده شده است. زیرا عدهای از اهالی که باید آنها را «گله ناخور» نامید (و البته قلیل)، هماهنگ با مهاجمین بیرونی در صدد خواب کردن اهالی جهت غارت همهچیز آنها هستند و لازمست بنده بر شدت کوبشهای خود بیافزایم! ولو اینکه برای بعضیها آزاردهنده باشد!
در ۶ سالگی بر بشکه میکوبیدم و در ۶۰ سالگی بر نکته!!
در هر حال بنظر میرسد که هر کدام از این عبارات شما، اشاره به مضمون/مضامین پیامهای روشنگری و بیدارباشی دارد که به اشتراک گذاشتهام و هر یک جداگانه در جای خود قابل بررسی است.
ک.م. با ردیف کردن این عبارات، بجای نقادی اصولی محتوای آن پیامها، سعی در تحقیر و هپروتی جلوه دادن آنها دارد که صد البته فرافکنی نخنما شدهای بیش نیست.
نقادی تک تک آنها میطلبد که کل پیام ذیربط هر کدام را در اینجا بیاوریم که خارج از حوصله این مقال است.
تنها جوابی که خیلی کلی میتوان به این تنقیص ابلهانه وی داد اینست که؛
ای مگس عرصه سیمرغ نه جولانگه توست
عرض خود میبری و زحمت ما میداری!!
ک.م.: «دو یا سه نفر را دور خود جمع کردی خط میگیری بدون مدرک و دلیل»!
ح.م.: این اراجیف را در طی پیامهای قبلی خود (از جمله شماره ۱۰۲ در کانال سیدعلاءالدین) پاسخ گفتهام و تکرار آن موجب ملالت است ولیکن لازمست بیافزایم؛
اگر با این حرف بیمبنای خود میخواهی به دروغ القاء کنی که بنده در اقلیت هستم و اکثریت اهالی با شماها هستند! (و لابد تعداد هوادار نشانه حقانیت است؟!!)، طبق معمول سخت در اشتباهی. اصلأ فرض کن که بنده تنهای تنها هستم و حتی آن «دو یا سه نفر» هم که از خود تراشیدهاید، ارزانی خودتان!
و حال آنکه ...
...ادامه دارد.
حسینی منتظر
نوروز ۱۴۰۲
بسمه تعالی
قابل توجه اهالی محترم امامزاده علاءالدین
علاءالدین در افق آینده؛
(قسمت ۰۶۸):
پاسخ حرافیهای ملاء روستا؛
(ادامه نقادی سرگشاده ک.م.) ۲۵
... و حال آنکه از وقتی که بنده مجدانه وارد معرکه شدهام روز به روز بر تعداد هواداران بنده افزوده شده است.
وانگهی بنده کسی نیستم که در بیان وقایع و حقایقی که باید گفت، ملاحظه اقلیت و اکثریت داشته باشم. نه تنها اهمیتی به فوجی نمیدهم که در قفای بنده ردیف باشند بلکه از «لومة لائم» هم باکی به خود راه نمیدهم فلذا باجی هم به کسی نمیدهم چنانکه تا بوده همین بوده! و خدای را شکر بابت چنین عنایتی که خدای متعال به بنده حقیر داشته است.
⁉️ جریان آن دو نفر چه بود؟!
حال که لو رفته، بنده «دو یا سه نفر را دور خود جمع کرده»ام! وقتشه که جزئیات قضیه و زمینههای آن را برای اهالی، به تفصیل فاش نمایم (بصورت فرازهای شمارهگذاریشده تا اگر کسی اصلاحیه یا تکمله و یا اعتراضیهای بر آنها داشته باشد، بتواند آدرس بدهد):
۱) اجازه بدهید از اولین ملاقات خود با آقای «احمد داودی» شروع کنم که از وی خوشم آمد! پدرم با پدرشان (در قالب دیدارهای نوروزی) رفت و آمدی داشتند. پدر ایشان (شیرینعلی) خوشسخن بود و من هم عاشق کسانی که خوب حرف زدن را خوب بلد باشند!
وقتی اتاق احمدآقا را دیدم، متوجه شدم خیلی خوشسلیقه است و توجهم بیشتر به کتابخانه خانگی او جلب شد. دوره تفسیر المیزان علامه طباطبایی را هم داشت!
در آغاز دوره طلبگی خود بودم و عطش فهم نکات تفسیری، احتمالاً ناخواسته چنان مشغول تورق آن کتابهای تفسیری شدم که وقتی احمدآقا پرسید: میخواهی اینو به تو هدیه کنم؟ تعارف او را جدی گرفتم و گفتم: مجموعه ناقص نمیشه؟! گفت: منظورم همه چهل جلد مجموعه است!
از خدا خواسته کل ۴۰ جلد آنرا به قیمت روی آن (نه به قیمت روز آن!) خریدم و بهترین هدیهای بود که در طول عمرم از کسی دریافت کرده بودم!
وقتی او به خواستگاری خواهرزاده بنده آمد، بلادرنگ نظر موافق خود را اعلام کردم و حتی افزودم که احمدآقا بمراتب بهتر از پسرعموی من (آ.س.ی.ا.) است که قبلا خواستگار بوده!
رفاقت ما ادامه یافت. زمانی که ایشان در استخدام «شرکت پارس الکتریک» بود، بنده به استخدام «شرکت کشتیرانی ج.ا.ا.» در آمده بودم تا بعنوان «.P.R.S» عازم کار در «ناوگان تجاری بینالمللی ج.ا.ا.» بشوم ولیکن معطل «SeaManBook» (گذرنامه بینالمللی دریانوردی) خود بودم که صدور آن خیلی طول کشید!
در مقطع آن معطلی، مسئولیت «تدارکات تیپ طلاب رزمی» و «تدارکات فرهنگی سپاه سوم قدس» را هم بر عهده گرفته بودم فلذا از اهواز به تهران برگشته بودم تا ضمن تأمین برخی اقلام فرهنگی مورد نیاز جبههها، مقدمات مأموریت دریایی خود را هم تکمیل کنم که با راهنمائی ماهرانه احمدآقا (مراجعه با سه نفر محافظ مسلح به شرکت وو...) علیرغم آنکه شرکت ایشان مشغول انبار گردانی آخر سال بود، موفق شدم تعداد ۶۰ دستگاه تلویزیون رنگی، راهی ۶۰ تا تیپ سپاه سوم بکنم. ارزش و اهمیت این کار را آنجا میتوان فهمید که نمایندگی قائممقام رهبری که رسماً در تکاپوی حمایت و پشتیبانی جبهههای دفاع مقدس بود، بعد از ماهها مکاتبه و پیگیری نتوانسته بود حتی ۴ تلویزیون از این شرکت برای ۴ نقاهتگاه جانبازان بگیرد!
موفقیت مذکور رهین «نقشه کاملاً روانشناسانه و دقیق» احمدآقا و البته اجرای خوب بنده بود!
در دهه ۶۰ معمولاً همزمان مشغول خدمت در انواع جایگاههای فرهنگی و نظامی و... بودم ولیکن در نیمه اول دهه ۷۰ همه را رها کرده و عازم خدمت در مناطق محروم شدم! اما در نیمه دوم به تهران برگشتم و مسئولیت «خانه آموزش هنر و ادبیات سوره» حوزه هنری سازمان تبلیغات اسلامی را بر عهده گرفتم و بلحاظ شناختی که از توانائیهای کمنظیر احمدآقا (نه صرفاً از باب رفاقتی که با وی) داشتم و یکی دو تا همکاری متقابلی که با هم داشتیم، از وی دعوت به همکاری کردم که خوشبختانه پذیرفت و بخوبی هم از عهده کارها برآمد و بلحاظ اعتماد کاملی که به او پیدا کرده بودم، بعضی ارتباطات اداری خود با سازمان مافوق خود را هم به او سپرده بودم! در آنزمان من درگیر کارهای دیگری هم شده بودم از قبیل؛ مشارکت در تأسیس حزب «وحدت و عدالت»، عضویت در «هیئت مدیره کارخانجات کفش شادانپور»، ویرایش و تکمیل برنامههای یکی از کاندیداهای ریاست جمهوری، تشکیل آموزشگاههای زنجیرهای کوکبفیلم با حدود ۱۰ شعبه در تهران و یکی دو تا کار دیگه!
از کارکرد احمدآقا چنان راضی بودم که روزی عازم دفتر مرکزی «سازمان آموزش حوزه هنری» شدم تا برای معاون موفق خود، حکم قائممقامی بگیرم و مدیریت آن مجموعه را به او بسپارم و...
ولیکن ...
...ادامه دارد.
سیدمحمدحسینی(منتظر)
نوروز ۱۴۰۲
🎲
https://eitaa.com/joinchat/3763470541Cd25cef0ad4
🎲
بسمه تعالی
قابل توجه اهالی محترم امامزاده علاءالدین
علاءالدین در افق آینده؛
(قسمت ۰۶۹):
کی ساواکی بود؟
عطف به پیام ۰۴۶ بعضیها میپرسند که چه کسی از اهالی به «عضویت ساواک جنایتکار شاه» در آمده و مرحوم «حاجسیدمیربابا را تهدید» کرده بود؟!
جواب: همان کسی که کاملا احمقانه ادعا میکرد؛ «خدمتی که اعلیحضرت شاهنشاه آریامهر پهلوی[پالانی] به بشریت کرده، پیغمبر اسلام[ص] نکرده است»!!!
او فوت کرده است وگرنه اسم میبردم تا اهالی دریابند که بعضیها نان چه کسی را خوردهاند که ...!!! اگرچه خیلیها میدانند که او کی بود.
و اما بعد؛
پاسخ حرافیهای ملاء روستا؛
(ادامه نقادی سرگشاده ک.م.) ۲۶
... ولیکن یکی از مدیران سازمان کنارم کشید که: درخواست شما در سازمان رد خواهد شد!
پرسیدم: چرا؟! گفت: از شما خیلی بعیده که منافقشناس نباشی!! ظاهراً شناخت سازمان از نیروی شما بهتر از خود شماست!
گفتم: اگر بخاطر برادرشه، حساب ایشان از آن «منافق متواری عضو سازمان تروریستی رجوی» کاملا جداست.
وی از طرفداران و خدمتگزاران نظام جمهوری اسلامی ایرانست و نباید چوب برادرش را بخورد و..
گفت: ما از برادر او آماری نداریم بلکه شخصیت خود او برای سازمان ما قابل اعتماد نیست و هشدار داد که داری مار در آستین میپروری!! پرسیدم منظورت چیه؟! گفت: این فردی که میخواهی به او ارتقاء مقام بدهی، هر دفعه که به سازمان میآید، خیلی ماهرانه زیرآب خود تو را میزند و ادعا میکند که یکسره در حال رفع و رجوع خرابکاریها و ندانمکاریهای مدیریتی توست و...
گفتم «احتمالا سوءتفاهم شده» و لذا مجددا از احمدآقا دفاع کردم تا آنجا که طرف با عصبانیت پرسید: مگه کیه که اینهمه به او اعتماد داری؟!
گفتم: آقای داودی داماد داماد ماست و صمیمیترین رفیقمه و تواناتر از او سراغ ندارم که بعد از من بتواند این مجموعه را بخوبی مدیریت کند.
آن دوستم توصیه کرد قبل از اصرار برای ارتقاء او به قائممقامی خودت، برنامهای بچین تا او را آزمایش بکنی و اگر صداقت او محرز شد آنگاه او را وارد سازمان بکن اگرچه مطمئنم که سازمان قبول نخواهد کرد!
در همان روزهایی که در فکر این بودم که او را چگونه امتحان بکنم؟!، متاسفانه مجالی نیافتم و اتفاقات تقریباً ناخواستهای رخ داد که ناچار شدم در سال ۷۵ (یا ۷۶) به فعالیت وی در مجموعه مذکور، بصورت زودهنگام خاتمه بدهم و پیامدهای آن وقایع، موجب قطع رابطه ما گردید (و بعدها سخنرانی بنده در مراسم ۹۵ ایشان، تیر خلاصی آن رابطه بود.)!
تا اینکه شنیدم ایشان به روستای امامزاده علاءالدین بازگشته و در حال ساخت خانهای برای خود است. لذا دلواپسی عجیبی در من ایجاد شد و از همان زمان شروع کردم به هشدار دادن که مواظب نقشههای ماهرانه وی باشید!
(غافل از اینکه اخوی برخی از امور ارتباطی خود با ادارات از جمله اوقاف را به او سپرده است! البته آنزمان رابطه بنده و اخوی - عمدتاً به علت مشاجرات تند دنبالهدارمان در باب مسائل سیاسی و ریاست جمهوری و... - شکرآب بود! و لذا در جریان هیچکدام از مسائل ایشان نبودم!
دعوای وی با اوقاف را هم یکی دو روز قبل از مراسم احمدآقا در محوطه امامزاده خبردار شدم و از آنجا که در سخنرانی خود زیادهروی کرده و مایه دردسر اخوی شده بودم مجدداً رابطه ما شکرآب شد و لذا از حمله تروریستی به ایشان و پسرشان هم بعدها خبردار شدم!)
۲) در مقابل هشدارهای من به سادات، عدهای میگفتند که؛ او مثل خیلیهای دیگر برای گذران اوقات ییلاقی خود آمده تا در کنار خانواده همسرش که معمولاً شش ماه در روستا فعالیت دارند، خوش بگذراند!
اما تعدادی هم میگفتند؛ شاید آمده تا سهم پدری خود از اجاره دو دانگ امامزاده را پس بگیرد. زیرا پدرش و پدرانش قبلا جزو مستأجرین امامزاده بودهاند. نهایت آنکه هدفش از برقراری رابطه با اداره اوقاف آنست که دنبال مدیریت بهینه بهرهبرداری از دو دانگ موقوفه امامزاده باشد فلذا خطری برای سادات ندارد!
اما من نمیتوانستم خوشبین باشم و بر اساس شمّ سیاسی خود بر این گمان بودم که او آمده تا با پشتیبانی حامیان خود (که سادات را مشتی افغانی موقوفهخوار جلوه میدادند!!) سادات را از اینجا اخراج کند!
حدس من درست بود! نقشه او بدست گرفتن مدیریت امور روستا از طریق رهبری هیئت امناء امامزاده (بقعه مبارکه) بود که البته بدون تبدیل سادات مالک به مستأجرین، امکانپذیر نبود. دستش را خوانده بودم. فلذا در سخنرانی مراسم ۱۳۹۵ که مدیران اوقاف و سایر ادارات و امام جمعه هم حضور داشتند، بر این سؤال خود تأکید کردم؛ «آیا معقول است که مستأجران موقوفهای، تولیت موقوفه را هم خود به دست بگیرند؟! بر چه اساسی چنین بدعتی در این روستا در حال شکلگیری است؟!»
این سؤالات و توضیح آنها، تمام نقشههای ایشان را در هم کوفت و نقش بر آب کرد. تا آنجا که احمدآقا (که مجری مراسم هم بود) نتوانست خشم خود را کنترل کند و..
..ادامه دارد
حسینی منتظر
نوروز ۱۴۰۲
بسمه تعالی
قابل توجه اهالی محترم امامزاده علاءالدین
علاءالدین در افق آینده؛
(قسمت ۰۷۰):
پاسخ حرافیهای ملاء روستا؛
(ادامه نقادی سرگشاده ک.م.) ۲۷
... نتوانست خشم خود را کنترل کند و بلافاصله بعد از سخنرانی من، پشت تریبون حرف دلش را زد: «همه اهالی (از جمله سادات) مستأجر امامزاده هستند»!!! فلذا ذهنیت خود را لو داد. همان ذهنیتی که رؤسای متخلف اوقاف (رحمانی و نانکلی) دنبال کرده و همچنان تعقیب میکنند!
و بعد از آن بود که سادات، قضیه را جدی گرفتند و خروجی آن، در انتخابات ۹۶ خود را نشان داد که اهالی فقط به سادات رأی دادند ولیکن ساداتی که بیخاصیت بودند و...!
(البته ناگفته نماند که بنظر من منظور اصلی وی از جمله «همه ما مستأجر امامزاده هستیم» این بود که «همه ما مدیون امامزاده هستیم» که صد البته حرف غلطی نیست ولیکن ظاهر جمله وی، بار حقوقی غیرقابل اغماضی علیه سادات داشت که غلط بود و هست)
۳) تا اینکه در بازارچه شاهپور تهران که بنده عازم منزلم بودم، تصادفا علیشورا و ممدشورا را دیدم که بنظرم در صدد تکاپوی نامزدی برای انتخابات ۹۶ شورا بودند. بصورت سرپائی ساعتی صحبت کردیم که آخرش برای من خستهکننده شد!
بنابراین من «دو یا سه نفر را دور خودم جمع نکردم که از آنها خط بگیرم» بلکه همین دو نفر بودند که تصادفا همدیگر را دیدیم و بنده هم سعی کردم که به هر دو «خط بدهم» نه اینکه خط بگیرم. و از آنجا که مهمترین دغدغه روستائی من، مسئله نقشههای پنهانی و حرفهای احمدآقا ووو... بود، عمده صحبتهای آنشب ما پیرامون همین مطلب بود که چگونه مدیریت امور روستا را در دست بگیرند تا نوبت به امثال احمدآقا برای یکهتازی در روستا نرسد!
البته پیشنهاد بنده خیلی شفاف بود و هنوز هم بر این توصیه خود استوار هستم که این روستا علاوه بر شورای رسمی، نیازمند سه شورای غیررسمی و خودجوش مردمی است:
۳/۱) شورای مادر:
برای مدیریت امور کلی روستا و مطالب راهبردی اهالی، شورای جامعی تشکیل گردد که بر شورای رسمی و دهیار روستا مسلط باشد!
۳/۲) شورای سادات:
برای مدیریت امور کلی سادات روستا از جمله مسائل چهار دانگ آنان، شورای ویژه سادات تشکیل شود که با شوراهای مذکور، تعاملی مقتدرانه و در تشکیل تعاونی چند منظوره نقش کاملاً مؤثری داشته باشد.
۳/۳) شورای امامزاده:
برای مدیریت بهینه امور بقعه مبارکه و دو دانگ امامزاده هم شورای سوم تشکیل شود که خدمتگزاری به زوار امامزاده را در اولویتهای خود قرار بدهد.
و عمده صحبتهای من در آن دیدار تصادفی، پیرامون تقسیم کاری و شرح وظائف شوراهای ثلاثه مذکور بود. ناگفته نماند که نفر دوم بعد از کلی صحبت دو نفره به جمع ما پیوست که الآن یادم نمیآد که کدامشان بود؟!
این طرح را قبلاً به اخوی خود هم پیشنهاد داده بودم اما متاسفانه ایشان بدون هیچگونه دلیل منطقی، نپذیرفته بود! و حال آنکه اگر قبول کرده و ایده مرا پیش میبرد، بنظرم امروز اهالی محترم در وضعیت بهتری بودند!
بنابراین تنها موردی که بنده دو نفر را دور خود جمع کردم و خط دادم که برای بدست گرفتن امور مختلف روستا چه کارهایی را انجام بدهند و رابطه با اوقاف را چگونه مدیریت کنند، همین مورد بود ولیکن بعداً فهمیدم که نه تنها آب در هاون کوفتهام بلکه تمام ایدههای خود را به ناأهلان لو دادهام!
البته آنزمان نه از حفاریهای غیرمجاز در روستا خبری داشتم و نه از ماجرای چکمه سفید نانکلی!
البته هشدارهای پراکنده آنزمان بنده بنظرم آنقدر مؤثر بود که اهالی فقط به سادات، رأی بدهند.
در نتیجه؛ پیروزی انتخاباتی سادات (از جمله آ.سیدکاظم) در سال ۱۳۹۶ حدود ۵۰٪ مرهون زمینهسازیهای روانی و سیاسی بنده بود و ۵۰٪ هم نتیجه خوشبینی اخوی به این سه سید و سفارشات او به اهالی در تأیید آنها.
اگرچه اخوی و پسرش (ظاهراً متأثر از تغییرات سیاسی در بخشداری آوج) عملاً کنار گذاشته شده بودند ولیکن خود را همچنان پیروز میدان میدید! و اینکه افراد دلخواه او وارد شورا شدهاند! به همین دلیل، مشتاقانه دعوت کرده بود که آنها را به ادارات محلی برده و آشنا سازد ولیکن با دقت در صحبتهای ممدشورا و کاظمشورا در مسیر تهران تا بوئین متوجه خبط بزرگ خود در حمایت از آنها شده و لذا هنگام ورود به اداره اوقاف، از تداوم حمایت ایشان، منصرف گشته بود. فلذا ممدشورا که نوشته؛ «... نیامدن سید میرشجاع داخل اداره هم برایمان نامفهوم مانده ...»!
بروید فکر کنید ببینید از تهران تا بوئینزهرا چه حرفهایی زدید که آب سردی بر فرق سیدمیرشجاع ریختید که آنهمه اشتیاق او برای راهاندازی شما را نابود کرد؟!
با آ.سیداحمد و یکی دو تا از عموزادههایم هم جداگانه صحبت کرده بودم و نظرم این بود که آ.سِداحمد و آ.سِدممد و علیشورا خیلی قوی وارد شورا بشوند و آ.سِدکاظم در مدار توجه من نبود و آ.میرشجاع او را بالا آورده بود!
در هر حال ...
... ادامه دارد.
سیدمحمدحسینی(منتظر)
نوروز ۱۴۰۲
بسمه تعالی
قابل توجه اهالی محترم امامزاده علاءالدین
علاءالدین در افق آینده؛
(قسمت ۰۷۱):
پاسخ حرافیهای ملاء روستا؛
(ادامه نقادی سرگشاده ک.م.) ۲۸
... در هر حال، عملکرد شورای دوم به ریاست آ.سیدکاظم موسوی، چنان ضعیف و بد و غلط بود که اهالی در انتخاب شورای سوم گفتند؛ صد رحمت به کفندزد!! و مجدداً برگشتند به گزینش امثال حسنشورا!!! (گویا که «بد را بر بدتر» ترجیح دادند! حتی خود سادات!)
و اما اینکه بنده «بدون مدرک و دلیل»! «دو یا سه نفر را دور خود جمع کرده و خط میگیرم» (یا خط میدهم)؛
اگر دهها پیام با توضیحات مفصل (و حتی ملالآور از فرط تشریح علل و دلایل!) و نیز انواع مدارکی که در کانالهای خود به اشتراک گذاشتم، برای تو «مدرک و دلیل» نیستند، در جواب فقط باید گفت:
آنکس که نداند و نداند که نداند
او در جهل مرکب ابدالدهر بماند
آنکس که نداند و نخواهد که بداند!
او «حیف نان» است اگر زنده بماند
کسی که آنهمه مدرک و دلیل (حتی در سطح همان ۱۰۰ پیام اولیه کانال سیدعلاءالدین) را «بدون مدرک و دلیل» قلمداد کند، چیزی نیست بجز «کتهکلّه»ای (بتعبیر آن سریال تلویزیونی) تو مایههای «کلهپوک»! و به تعبیر بنده؛ «مریض جهالت» ولیکن صرفاً جهالت نیست بلکه این «غرض لجاجت» است که غلبه دارد!
گویا وی منتظر است تا از طرف دادگاه اظهارنامهای یا نامه فدایتشومی به درب منزل ایشان ارسال شود که بعله! جناب نانکلی علیه پدر بزرگ شما شکایت کرده است و در متن نامه هم صریحاً درج شود که بعلت موقوفهخواری (در مفهوم حرامخواری) وی خواستار ابطال اظهارنامه ثبتی آنمرحوم شده است که اگر ابطال شود، سندهای صادره مبتنی بر آن هم باطل خواهد شد و لذا شما هم باید کلیه املاک و اراضی متصرفه را تحویل نانکلی بدهید و هم خسارات اینهمه سال غصب موقوفات را.
حال که چنین نامهای برای شخص ک.م. (و سایر بازماندگان ۱۸ متهم نانکلی) نیامده است بنابراین کلیه پیامهای افشاگر و هشدارباش ح.م. «بدون مدرک و دلیل» است!!!
یا فرضاً بر این گمان است که نانکلی (که او را شورای خائن، مخفیانه بعضویت گروه واتساپی اهالی در آورده بود) خودش بیاید در گروه بنویسد که «آهای اهالی! من در گروه شما بصورت چراغ خاموش حضور دارم تا افکار و احساسات و شاکله شخصیتی اهالی را بررسی بکنم و بسنجم تا بتوانم ضربات حیثیتی و حقوقی خود بر آنها را حسابشدهتر برنامهریزی بکنم تا نهایتا بتوانم همه اهالی را از این روستا اخراج کنم تا ...»!
و حال که نانکلی در گروه شورا صدایش را هم در نیاورده و شورای پفیوز هم رسماً اطلاعرسانی نکرده است، پس ادعاهای ح.م. «بدون مدرک و دلیل» است!!
و یا فرضاً بر این تصور است که بنده باید فیلم مستندی از عملیات گنجیابی نانکلی به میزبانی حسنشورا را تهیه و پخش بکنم تا وی بپذیرد که بنده «بدون مدرک و دلیل» طرح مسئله نکردهام!
به چه علتی کسی باید اینهمه سخیفالفکر و سادهلوح باشد؟! آیا تأثیر مواد افیونی هم تا این حد میتواند ذهن معتاد را تهی و پوک سازد؟!
(البته کاملاً مشخص است که درد ایشان همانند درد بقیه ناخور روستا اینست که اگر در افشاگریهای ح.م. احیاناً نوبت به فاشسازی تخلفات و جرائم من رسید، پیشاپیش همه بدانند که «بدون مدرک و دلیل» است!!!
سیاست فرار به جلو یا پیشگیری که میگویند، همین است.
من که با وی کاری نداشتم اما چرا خودش را انداخت وسط؟!!
مصداق ضربالمثل «چوبو که برداری گربه دزده خودشو نشون میده» همین است! من وقتی که؛
چوبو علیه نانکلی برداشتم اما ناگهان زنگولههای نانکلی به صدا درآمدند!
چوبو برای گوشوارههای نانکلی برداشتم اما ناگهان صدای عرعر عشّکها و غودوغها بلند شد!!
چوبو برای عرعریون برداشتم اما ناگهان صدای حفارها پیچید!!!
چوبو برای حرامخوارها برداشتم اما ناگهان صدای جوجوغها و خرسخالهها درآمد!!!!
عجایب صنعتی دیدم در این دشت!!!!!
آقاجان! اصلاً بیخیال چوبهای من! لطفاً بروید گواهی فوت والدین و اجداد خود را به دادگاه آوج ارائه بدهید. در این حد که احتمالاً غیرت و همتی دارید؟! اگر ندارید، پس بروید بمیرید که «میّت»ی بیش نیستید!)
قابل توجه آن دوستی که چنین «سالوس»ی را «سیّاس» تلقی میکرد!! در سالوسی وی همین بس که وقتی «شورای شیّاد» ادعا میکند، «[حضور مخفیانه نانکلی در برف و بوران بهمن ۹۴] به دستور اوقاف قزوین برای متراژ خانههای اهالی بوده است»، از «شورای کذّاب» و اعضای «مخفیکار در تبانیهای پنهانی» آن، هیچگونه «مدرک و دلیل»ی مطالبه نمیکند تا مبادا همپالگیهای وی در فریب و نیرنگ اهالی رسوا شوند!
آیا «سالوسی و رنگرزی و شیادی» را باید «سیّاس» بودن و سیاستورزی تلقی کرد؟!
علت عدم همراهی آ.میرشجاع با اینها در ورود به اوقاف بوئین، همین بود که چنین تلقی غلطی نداشت و خائن به روستا را از خادم به اهالی تمیز داد.
..ادامه دارد.
حسینی منتظر
نوروز۱۴۰۲
https://eitaa.com/joinchat/2306801975C4413b2537a
هدایت شده از حیفه نبینی/یک از هزاران
نبرد آخر با شیطان و پیروزی مومنین از ایران_1.mp3
31.68M
سخنرانی: نبرد آخر الزمان 🏁
👈موج بعدی فتنه، برای اردیبهشت، برنامهریزی شده است!
(بعد از تعطیلات عید و پایان رمضان)
🔺شروع گرما
🔺بیحجابی و بیبندوباریهای برنامهریزی شده
🔺برانگیختهشدن غیرت قشر مذهبی
🔺کشتهسازی از دختران بیحجاب
🔺درگیریهای مسلحانه مذهبیها و...
🔺کشتارهای گسترده
🔺و غیره...
👈راهحل خنثیسازی...
جلسه در جمع نخبگان رشتههای فنی کشور انجام شد.
تاریخ شنبه 1401/12/06 تهران
⚠️بسیارمهم‼️‼️‼️
👈دقیقهی 39 بهبعد رو حتماًحتماً گوش کنید.
#جهاد_ تبیین
گوش، کردن این صوت واجب شرعیست.
ارسال با ما...
انتشار با شما. مومنین...
بسمه تعالی
قابل توجه اهالی محترم امامزاده علاءالدین
علاءالدین در افق آینده؛
(قسمت ۰۷۲):
اصلاحیه:
در پیام شماره ۰۰۸ خود نوشته بودم؛ «حال، کسی مثل بنده که در متن ماجرا نبودهام، چگونه باید ارزیابی کنم؟
صرف «وعدههای خوب و جذاب»، مفهومی از «آیندهنگری» (در قالب آیندهنمائی) دارد.
ادعای سیدکاظم (که بعید میدانم این یکی را دروغ گفته باشد!) مفهوم واداشتن اهالی (موکلین) به چشماندازی به آینده توسط شما بوده است که وعدههای واهی و دروغینی بیش نبودهاند.»
ولیکن یکی از اهالی نکتهسنج روستا تذکر دادند که:
«... حسن شورا علی شورا و محمدعلی همه از اسفالت.. چاه آب و ووو تبلیغ کردن
ودر گروه از محمد شورا خواستن ایشون هم بگه که چکار میکنم
و او هم در گروه نوشت:
نود هشت درصد اهالی منو میشناسن
چهار سال قبل هر چه بودم همون هستم در آینده
و اهالی نود پنج درصد بهش رای دادن
چون درپیامهات میفرمایی وعده وعید داده عرض کردم خدمتت»
بنابراین ادعا؛ «وعدههای خوب و جذاب» شعار
سایر کاندیدها بوده و م.ش. صرفا نوشته «من همان هستم که بودم»!
(اگر از بابت نقل قول بنده از جانب ک.م. در حق م.ش. اجحافی صورت گرفته، عذرخواهی میکنم.)
و اما بعد؛
پاسخ حرافیهای ملاء روستا؛
(ادامه نقادی سرگشاده ک.م.) ۲۹
ک.م.: «خود را از همه داناتر می پنداری و به مردم از بالا به پایین نگاه می کنی»!!
۱) خود دانا پنداری من
۲) نگاه از بالا به پایین
ح.م.: من نمیدانم بر چه اساس و اصولی به خودت جرأت میدهی که چنین تهمتهای سنگینی را حواله بنده بکنی؟!
در حالیکه بنده اینک وارد ۶۱ سالگی خود شدهام و احیاناً جنابعالی هم در همین حدود سنی خود هستید و در اینهمه سال، ما یکسال و بلکه یک ماه و حتی یک روز هم کنار هم نبودهایم و بالتبع شناخت بسیار ضعیفی از همدیگر داریم مگر مواردی خاص که باید قرائن آنها را بصورت موردی سنجید.
داناتر از همه پنداشتن مرا از کجا کشف کردید؟! از اینکه هر روز دارم پیام روشنگرانهای تقدیم اهالی میکنم؟! یا اینکه در جائی چنین ادعائی کردهام؟! و یا اینکه طبق معمول دارید فرافکنی میکنید؟!
و اما «نگاه از بالا به پایین»؛ مگه خودت در بهشتزهرا به دامادت نگفتی که «حاجی اون بالا یک پهباد داره که همهچیز روستا را زیرنظر داره»!
اگر راست گفتی و پهبادی در کار بوده، پس چرا الآن معترضی که من نگاهم از بالا به پایینه؟! پهباد که زیر زمین نیست. بالای آسمان است و نظارهگر پائین! کاملاً طبیعیست که نگاه دارنده پهباد از بالا به پایین باشد.
و اگر دروغ گفتی و پهبادی در کار نبوده و نیست، پس چرا اینجا دوباره دروغ خود را تکرار میکنی؟!
در جائی اشاره کردی که من روحانی هستم. بله بنده حداقل از سال ۱۳۶۴ تاکنون اهل «محراب و منبر» هستم (از جمله در همین لیالی ماه مبارک رمضان ۱۴۰۲ و منبرهای جذابی هم دارم! اگه خواستی تحقیقی بکنی برای راستیآزمائی این ادعا، میتوانی به مساجد؛ ارگ در میدان ۱۵ خرداد، امامرضا در چهارراه لشگر، امامزمان در یاخچیآباد، علیبنموسیالرضا در خزانه بخارائی وو... مراجعه کنی و همچنین به هیئات مختلف تهران و.. از جمله هیئت تهرانسر که میتوانی آدرسش را از حاجمحمد داودی بگیری و همچنین به انواع تریبونها در انواع مراکز بسیج، سپاه، ارتش، دانشگاهها، احزاب، کانونها وو..).
خب! کسی که به مدت دهها سال (و تقریباً هر روز) به بالای منبر رفته و میرود، آیا انتظار داری که نگاهش از بالا به پایین نباشد؟!
به هر حال عادت مألوفیست و اجتنابناپذیر! اگر شما بروید بالای منبر به کجا نگاه میکنید؟! هر کسی که برود بالای منبر برای سخنرانی، ناچار است به پائین نگاه کند. مگر قراره من رفتم آن بالا، سقف را نگاه کنم؟! کاملاً طبیعیست و عادی که برای ارتباط با مخاطبین خود، نگاهم از بالا به پایین باشد. اینکه چیز عجیبی نیست.
ولیکن منظور تو قطعاً اینها (منبر و پهباد) نیست. بلکه میخواهی تهمت و بهتان بزنی که بنده خود را بهتر و برتر از دیگران میپندارم!! و اعتقادی به «إنَّ أکرمَکُم عندالله أتقیٰکُم» ندارم!!
چه فرافکنی و اهانت و دروغ عجیبی!!
بنظرت؛ «تکبر» و نخوت و غرور و خودپسندی و «خودداناپنداری» من با آنهمه «عذرخواهی» بنده و آنهمه التماس که «اگر کسی اطلاعات دقیقتر و بهتری دارد ارائه بدهد»، آیا جور در میآید؟!
دخو بودن کجا و التماس اصلاح مطالب و اخبار و تحلیلها کجا؟! آیا حرف دهنت را میفهمی؟!
اگر ذرهای وجدان و انصاف داشتی چنین اراجیفی را به بنده نسبت نمیدادی. البته هیچ شناختی از بنده نداری وگرنه باید میدانستی که تواضع اخلاقی بنده زبانزد همگان است ولیکن به این معنا هم نیست که با مخاطبین خود به زبانی سخن نرانم که مأنوس و مناسب آنهاست. اگر لازم باشد ابائی از خشونت کلامی ندارم تا بنده هم بگویم؛ «أُفٍّ لکم و لما تعبدون»، «تبَّت یدا ابیلهب و تبّ» و «قُتِل الانسان ما أکفره»!
حال
...ادامه دارد.
حم
نوروز ۱۴۰۲
بسمه تعالی
قابل توجه اهالی محترم امامزاده علاءالدین
علاءالدین در افق آینده؛
(قسمت ۰۷۳):
پاسخ حرافیهای ملاء روستا؛
(ادامه نقادی سرگشاده ک.م.) ۳۰
... حال که افتراء بستهای، آنرا چگونه باید ارزیابی کنیم؟! آیا علتی بجز «فرافکنی» میتوان برای آن تصور نمود؟! فرافکنی نوعی مرض روانی است که شاید قابل علاج باشد و مرتکبین آنرا باید «بیماردل» نامید. بیماری هم که شاخ و دم ندارد!
دکتر برو دکتر!
و فراموش نکنید که بیماردلها همردیف مرجفون و منافقون، مثلث «ملعونین» را تشکیل میدهند. (لطفاً به آیه ۶۰ سوره احزاب مراجعه کنید.)
نحوه مواجهه با آورده مدعی:
(مدعی کسیست که آوردهای دارد ولیکن خود را «داناتر از همه» دانسته و نگاهش به دیگران «از بالا به پایین» است):
هر کسی ممکنست با کسانی مواجه شود که خود را داناتر از همه میدانند و باصطلاح نگاهشان به مردم از بالا به پایین است و لذا متحیر میمانند که با آورده او چه کنند؟!
در چنین مواقعی (با کسی مواجه شویم که از بالا به پایین نگاه میکند و خود را داناتر از دیگران میداند) راهکار چیست؟
این امر برای خودش قواعدی دارد که جای شرح آن اینجا نیست مگر در این حد از اختصار که؛
اول باید دید که «مدعی»، معصوم یا تالیتلو معصومین هست یا نیست؟ چنانچه صاحب عصمت و عدالت است، جای هیچگونه تأخیر و تعللی نیست و باید دریافت کرد.
وگرنه باید احتیاط ورزید و دقت، تأمل و تعمق به خرج داد.
فلذا در چنین وضعیتی (تحیّر در مواجهه با آورده مدعی)، بنظرم پنج حالت قابل تصور است:
۱) عدم دریافت آورده مدعی همراه با واکنش منفی
۲) عدم دریافت آورده مدعی بدون هیچگونه واکنشی
۳) دریافت آورده مدعی همراه با عدم هرگونه واکنشی
۴) دریافت آورده مدعی همراه با واکنش منفی
۵) دریافت آورده مدعی همراه با واکنش مثبت
«فرار را بر قرار ترجیح دادن بدون هیچگونه دریافتی از آورده مدعی!» چنین توصیهای فقط در جایی وجاهت دارد که آورده مدعی چیزی نیست بجز «غیبت مؤمن» که عدم دریافت، ضرورت دارد ولیکن دریافت غیبت غیرمؤمن، منعی ندارد.
و اما اگر مدعی، شخص معصومی باشد و آوردهاش هم وحی خدا، در آنصورت، دریافت از مدعی، نه تنها وجاهت بلکه ضرورت دارد ولو اینکه مدعی (معصوم) خود را داناتر از همه بداند و نگاهش هم از بالا به پایین باشد.
و اما ترجیح فرار بر قرار و عدم دریافت محموله حق از مدعی معصوم (یا تالیتلو معصوم) ولو اینکه خود را داناتر از همه بداند، حماقت محض و فرد یا افراد فراری، مستحق اشد مجازات هستند!
فلذا قرآن، کسانی را که چنین رویه احمقانهای را پیشه خود کنند، محکوم به فنا میداند.
مناسبترین آیات مرتبط با این مسئله، آیات ۵ الی ۹ و آیه ۲۶ سوره نوح است:
«قَالَ رَبِّ إِنِّي دَعَوْتُ قَوْمِي لَيْلًا وَ نَهَارًا ﴿٥﴾
گفت: پروردگارا! همانا قوم خود را شب و روز دعوت کردم،
فَلَمْ يَزِدْهُمْ دُعَائِي إِلَّا فِرَارًا ﴿٦﴾
ولی دعوت من جز بر فرارشان نیفزود،
وَ إِنِّي كُلَّمَا دَعَوْتُهُمْ لِتَغْفِرَ لَهُمْ جَعَلُوا أَصَابِعَهُمْ فِي آذَانِهِمْ وَ اسْتَغْشَوْا ثِيَابَهُمْ وَ أَصَرُّوا وَ اسْتَكْبَرُوا اسْتِكْبَارًا ﴿٧﴾
و من هرگاه آنان را دعوت کردم تا آنان را بیامرزی، انگشتان خود را در گوشهایشان کردند و جامههایشان را به سر کشیدند و بر انکار خود پافشاری ورزیدند و به شدت تکبّر کردند،
ثُمَّ إِنِّي دَعَوْتُهُمْ جِهَارًا ﴿٨﴾
آنگاه آنان را آشکارا دعوت کردم،
ثُمَّ إِنِّي أَعْلَنْتُ لَهُمْ وَ أَسْرَرْتُ لَهُمْ إِسْرَارًا ﴿٩﴾
سپس آشکار و پنهان آنان را خواندم.
ولیکن نتیجه آن حماقت، فرار و تمرد چه شد؟!
فرمود: «وَ قَالَ نُوحٌ رَبِّ لَا تَذَرْ عَلَى الْأَرْضِ مِنَ الْكَافِرِينَ دَيَّارًا ﴿٢٦﴾
و نوح گفت: پروردگارا! هیچ یک از کافران را بر روی زمین باقی مگذار»!!
همیشه کسانی بودند (و هستند) که در مقابل دعوت مدعی (ولو معصوم) انگشتهای خود را در گوشهایشان نهاده و فرار را بر قرار ترجیح میدهند!
همان روحیه را هنوز هم عدهای دارند که گروه و کانال را ترک میکنند! نه بخاطر آنکه احیاناً در آنها، مؤمنی غیبت شده باشد بلکه بخاطر اینکه در آنها خائنین و پفیوزهای نفوذی دشمنان، افشاء و رسوا شده و میشوند.
به همین علت/علل گفته شده است که؛
گاهی باید «أُنظر إلی ما قال و لا تنظر الی من قال» و گاهی بالعکس آن؛ «أنظر الی من قال و لا تنظر الی ما قال» را مورد توجه قرار داد.
یعنی گاهی باید به «گفته» نگاه کرد و گاهی باید به «گوینده».
با عنایت به آنچه که به اختصار گفته شد در موارد مبهم، قاعده اینست که «گفته» را مورد توجه و تمرکز خود قرار بدهیم نه «گوینده» را.
حال اگر اثبات شود که احیاناً بنده از کسانی هستم که خودم را داناتر از همه میپندارم و نگاهم به همگان، از بالا به پایین است! حکم آنست که کاری به «بنده گوینده» نداشته باشید و بلکه به «گفتههای بنده» توجه کنید.
...ادامه دارد.
حسینی منتظر
نوروز ۱۴۰۲
بسمه تعالی
قابل توجه اهالی محترم امامزاده علاءالدین
علاءالدین در افق آینده؛
(قسمت ۰۷۴):
پاسخ حرافیهای ملاء روستا؛
(ادامه نقادی سرگشاده ک.م.) ۳۱
«دانائی» یک امر نسبی است و معمولاً کمتر عاقلی جرأت میکند خود را «داناتر از همه» تلقی کند بجز اشخاص معصوم(ع) که داناترین بودن آنان هم باذنالله است.
ضربالمثل «همه چیز را همگان دانند» هم گویای همین بیان است.
غیر از معصومین، هر کسی ادعا کند که «داناتر از همه» است، معلوم میشود که «احمقتر از همه» است.
آدمی، هرچه که داناتر میگردد بیشتر در مییابد که همی نادان است. فلذا بعضی از دانایان از قبیل ابوعلی سینا تصریح کردهاند که «تا بدانجا رسید دانش من، که بدانم همی که نادانم»!
کسی هم که وقتی پیامهای خود را به اشتراک میگذارد، از مخاطبین خود استدعا میکند که اگر خطائی یا نقصی و یا احیاناً وارونگی در آنها میبینید، لطفاً تذکر دهید تا اصلاح و تکمیل شوند، قاعدتاً نمیتواند «داناتر از همه» بودن را ادعا نماید که اگر نماید بلاهت خود را جار زده است.
با توجه به این توصیفات (که از باور بنده برخاسته)، انتساب «داناتر از همه پنداشتن خود»، تهمت و افتراء و بالتبع اهانت و هتکحرمت در حق بنده است که ذرهای هم واقعیت ندارد.
علیرغم آنکه بنده بیش از یکسال عضو هیئت مدیره کارخانجات کفش شادانپور بودم، اما مطمئنم که شما در حوزه کفش و کفاشی بمراتب از من داناتر هستید. نشان به آن نشان که من هر کفشی که از محله بهارستان خریداری کردهام، علیرغم آنکه فروشندگان ادعا کردهاند که چند سال برایم کار خواهد کرد اما عمرشان به یکسال هم نرسیده است! ارزان و گران بودن آنها هم چندان فرقی نداشته است! فلذا کفش به کفش و سال به سال متوجه شدهام که در عرصه کفش، همی نادانم!
بنابراین حتی کفششناسی هم نسبی است و وقتی شما در کفش داناتر از همه باشید چه معنایی دارد که بنده ادعا کنم؛ داناتر از همه هستم؟!
تهمت لایتچسبک شما (که بنده داناتر از همه هستم!) مفهومی از توهین و رنگرزی را دارد که در واقع مرا «احمقتر از همه» جلوه دهید!
با همه این احوال، نمیتوانم از این اتهام بدون بررسی دقیقتر عبور کنم. زیرا شیوه خودانتقادی بنده، معمولاً بر این مدار استوار است که وقتی کسی، نسبتی (مثبت یا منفی) را به من میدهد، ابتداء به ساکن، نه آنرا میپذیرم و نه رد میکنم. بلکه احتمال میدهم که شاید دارای چنان صفتی باشم. چنانکه ابوعلی سینای دانا گفته: هر چیزی را که شنیدی در بوته امکان بگذار یعنی قبل از رد یا قبول آن در بارهاش تحقیق کن.
این تحقیق، قاعدتاً مستلزم ملاحظه زمینههای امکانپذیری قضیه است. فرضاً وقتی که کسی دهها سال از بالای منبر با مردم سخن میراند، چه استبعادی دارد که خود را داناتر از همه نداند و نگاهش به دیگران از بالا به پایین نباشد؟!
یا فرضاً کسی که ایضاً دهها سال بر کرسی تدریس نشسته و انواع دانشآموزان، دانشجویان و طلاب و حتی مدیران را مورد تعلیم و تربیت و تدریس خود قرار داده است، از کجا معلوم که خود را ناخواسته، داناتر از همه نداند و از بالا به پایین به مخاطبین خود نگاه نکند؟!
خب! قابل انکار نیست که بنده علاوه بر «منبر تبلیغ»، سالهای سال بر فراز «کرسی تدریس» (در مدارس علمیه حوزوی تهران، خمین، زابل و...) نشستهام و علاوه بر آنها، هم در مقاطع مهدکودک، دبستان و راهنمایی تدریس کردهام و هم در مقاطع دبیرستان، دانشسرا و دانشگاه و در این اواخر هم رشتههای «مدیریت اسلامی» را برای دانشجویان ارشدی در سطح mba و DBA و بالاخره «حکمرانی قرآنی» برای مدیران میانی حکومتی مورد تدریس بنده بودهاند. فلذا این سؤال و بلکه احتمال دور از ذهن نیست که شاید در چنین فرایند طویلی، گرفتار پندار جاهلانه «داناتر از همه» و اتخاذ «نگاه بالا به پایین» شده باشم!
ولیکن معیار تشخیص چنین حالت نفسانی چیست؟ و انطباق وضع موجود با معیار ذیربط با کیست؟!
قاعدتاً اگر بنده اهلیتی برای چنین قضاوتی در باره خود نداشته باشم بسیار بعید میدانم که جنابعالی حداقل صلاحیتهای آنرا داشته باشی. زیرا هیچگاه پای منبر و کرسیهای بنده نبودهای که بتوانی ارزیابی مناسبی داشته باشی.
بنابراین فضولی موقوف و فرافکنی ممنوع!
و اما قضاوت بر مبنای پیامهای مسلسل بنده در موضوع امامزاده علاءالدین؛ چیزی که عیان است چه حاجت به بیان است؟!
حتی یک پیام و یا یک فراز از یک پیام را در آنها نمیتوانی آدرس بدهی که در آن من خودم را «داناتر از همه» جلوه داده یا «نگاه از بالا به پایین» داشته باشم. مگر نسبت به ناخور روستا که صد البته غرق در جهالت هستند و بقالی سر کوچه ما هم از آنها داناتر است تا چه رسد به بنده! و صد البته که نسبت به آنها نگاهم از بالا به پایین است. زیرا که بعلت خیانتهای شرارتآمیز و ارتکاب انواع وقاحتها و حماقتهای خود، همردیف مارها و عقربها شدهاند!
...ادامه دارد.
حسینی منتظر
نوروز ۱۴۰۲
بسمه تعالی
قابل توجه اهالی محترم امامزاده علاءالدین
علاءالدین در افق آینده؛
(قسمت ۰۷۵):
پاسخ حرافیهای ملاء روستا؛
(ادامه نقادی سرگشاده ک.م.) ۳۲
اصلاً گیریم که بنده نادان و شما داناتر از همه! آیا نباید بپرسیم که شما با دانائیهای خود چه گلی به سر اهالی و حداقل سادات زدهاید؟!
فقط بعنوان چند نمونه؛
⁉️ وقتی که شیاطین مکاری، به خود جرأت دادند تا سادات حسینی و موسوی را مشتی افاغنه موقوفهخوار جلوه دهند، واکنش دانائی شما چه بود؟!
⁉️ وقتی که به دستبوسی رئیس اوقاف ۹۶ (رحمانی) شتافتید و او «با الفاظ زننده از قبیل موقوفهخوران» استقبال کرد، واکنش دانائی شما چه بود؟!
⁉️ وقتی که رئیس فعلی اوقاف بوئین، با اتکاء به وقفنامهای جعلی، خون اهالی را تو شیشه کرد، واکنش دانائی شما چه بود؟!
⁉️ وقتی که سرکردههای گله کفتارهای روستا با نصب دوربین مداربسته در معابر و حداقل ورودی روستا، مخالفت جدی و تحمیلی بخرج دادند (جهت لو نرفتن خیانتها و شرارتهای آتی خود!)، واکنش دانائی شما چه بود؟!
⁉️ وقتی که تعدادی از اهالی حرامخوار، اقدام به حفاری غیرمجاز در امامزاده و حوالی آن نمودند و به آلاف و اولوفی رسیدند، واکنش دانائی شما چه بود؟!
⁉️ وقتی که نانکلی طی عملیاتی طاقتفرسا (زمستان۹۴) در پوشش متراژ خانههای مردم به دفینهیابی پرداخت، واکنش دانائی شما چه بود؟!
⁉️ وقتی که جایزه خلافکارترین اهالی (در بین چهل روستای منطقه آوج) را در بخشداری آوج بخاطر «برقدزدی و آبدزدی» به روستای امامزاده علاءالدین دادند (که شرمآورترین و دردناکترین خبری بود که شنیدم ولو اینکه بحق جریمه شدند!) واکنش دانائی شما چه بود؟!
⁉️ وقتی که دهیار منتخب شما، مسیر سربالائی ورودی روستا را بجای آسفالت، با هزینهای خسارتبار، (علیرغم ممنوعیت سنگچینی معابر منطقه سردسیر آوج و حوالی از جانب فرماندار و علیرغم مخالفت اهالی و صد البته با چراغ سبز معنیدار شما در هزینهکرد ۱۳۸ میلیون تومان پول زبونبسته اهالی با تحمیل پیمانکار خاصی!)، با سنگهای چند لایه، سنگچین کرد، واکنش دانائی شما چه بود؟!
⁉️ وقتی که شورا (و برههای خودت بعنوان رئیس شورا) دانسته و آگاهانه از قوانین و وظایف خود شانه خالی کرده و با انتخاب متعمدانه دهیار غیربومی؛ با نقش آشکار در ساختوسازهای غیرمجاز و نادیده گرفتن اقدامات غیرقانونی دیگر (که بعید است بدون ... بوده باشد)، که نتیجتا تبعیض و اختلاف و نیز دردسرهای بعدی را برای اهالی رقم زد (عجیبتر آنکه با مغلطه و تهمت به دیگران بدنبال راه فرار از کردههای شیطانی و مطیع نفس أمّاره خود بودهاند) که پرونده آنها هنوز هم در بازرسی استانداری مفتوح است، واکنش دانائی شما چه بود؟!
⁉️ وقتی که ورودی روستا با دخالت اعضای شورا و علیرغم هشدار اهالی، بصورت جدولبندی ناموزون (گردنشتری!) شد، واکنش دانائی شما چه بود؟!
⁉️ وقتی که نانکلی معارض مالکیت سادات، مخفیانه به عضویت گروه اهالی در آمد تا از شاکله شخصیتی آنها جاسوسی کند، واکنش دانائی شما چه بود؟!
⁉️ وقتی که نانکلی بدون هیچگونه اخطاری به اهالی، با طرح دروغهای متعدد علیه اجداد اهالی، شکایت کرد تا با فریب دادگاه، اسناد مالکیتی آنان را ابطال نماید، واکنش دانائی شما چه بود؟!
⁉️ وقتی که شوراهای خائن بجای خدمت به عموم اهالی و حل مشکلات روستا، دنبال باندبازی و یارگیری افتاده و عدهای زالوصفت و غودوغ را در پیرامون خود جمع کردند تا بعنوان سپر دفاعی خود در روز مبادا از آنها کمک بگیرند و به رقبای احتمالی خود ضربه بزنند، واکنش دانائی شما چه بود؟!
⁉️ وقتی که اراذل وحشی و تحریکشده گله کفتارها به قصد قتل و جنایت به جان تنها دهیاران بومی روستا افتادند، واکنش دانائی شما چه بود؟!
⁉️ وقتی که به بهانه کروناویروس، کارهای عمرانی روستا تعطیل شد، واکنش دانائی شما چه بود؟!
⁉️ وقتی که بنده در صدد افشاگری خیانتهای شرارتآمیز نانکلیهای بیرونی و درونی برآمدم، واکنش دانائی شما چه بود؟!
⁉️ وقتی که ...
آیا واکنشی غیر از «صُمٌّ بُکمٌ عُمیٌ فَهُم لایعقلون» داشتید؟! البته به استثناء مورد آخر (افشاگریهای بنده علیه ناخور روستا بویژه شورای خائن و هواداران پفیوز آن) که ناگهان دانائیتان فوران کرد و فغان برداشتی که؛ ای داد! ای بیداد! ای هوار! آی مردم! از آنچه که میترسیدیم سرمان آمد و...!!
و چقدر تهوعآور و مشمئزکننده و چیپ!!
زهی به اینهمه نانجیبی و وقاحت و بیشرمی!
...ادامه دارد.
سیدمحمدحسینی(منتظر)
نوروز ۱۴۰۲
اطلاعرسانیهای حم در:
کانال ۱
https://eitaa.com/joinchat/3702653133Ccc2fe714b9
کانال ۲
https://eitaa.com/joinchat/2306801975C4413b2537a
گروه ۱
https://eitaa.com/joinchat/3763470541Cd25cef0ad4
گروه ۲
https://eitaa.com/joinchat/1424556326Cd51a6f2d0a
بسمه تعالی
قابل توجه اهالی محترم امامزاده علاءالدین
علاءالدین در افق آینده؛
(قسمت ۰۷۶):
پاسخ حرافیهای ملاء روستا؛
(ادامه نقادی سرگشاده ک.م.) ۳۳
از همان سالها که شنیدم تو جوجوق هستی، من نگاهم از بالا به پایین بود! زیرا از همان زمان طفولیتم هنگام اذانها میرفتم بالای پشتبام (که بعلت کوتاه بودن نردبان، قدم نمیرسید و لازم به کمک گرفتن از بابام یا دیگران بودم!) تا اذان بگویم یا در تاریکی شب بر ظرفهای خالی فلزی بکوبم تا اهالی خواب نمانند و برای سحری بیدار شوند، قاعدتاً نگاهم از بالا به پایین بود! ولیکن خود را داناتر از همه نمیپنداشتم اما بیدارتر از همه بله!
علاوه بر منابر سخنرانی و کرسیهای تدریس، در تمام جایگاههای مدیریتی خود هم چون رئیس یا قائممقام و یا مشاور بودم بالطبع نگاهم از بالا به پایین بود و هیچ بعید نیست که در همه آنها داناتر از کارکنان آن مجموعهها بودم و گمان نمیکنم اشکال فنی غیرقابل تحملی داشته باشد.
خصوصاً سالهائی که افسر .P.R.S ناوگان دریایی بودم، از آنجائی که همه کارکنان کشتی از جمله کاپیتان آن پاسخگوی بنده (بعنوان نماینده رسمی جمهوری اسلامی ایران در ناوگان) بودند ولیکن من فقط جوابگوی مرکز بودم!
اما این نگاه از بالا به پایین هیچگاه بمفهوم داناتر از همه در همهچیز نبود بلکه صرفاً از لحاظات مذهبی و فرهنگی و نیز ملاحظات امنیتی و سیاستهای بینالمللی بود. وگرنه در مسائل فنی و ناوبری کشتی هیچگونه دخالتی نداشتم بجز یک مورد که بد نیست اشاره بکنم:
بنده بعد از مراسم عقدکنان بلافاصله عازم مناطق جنگی شده و در اهواز جذب سپاه سوم شدم. در همان زمان، قضیه تلویزیونهای رنگی پیش آمد که در پیام ۰۶۹ بدان اشاره کردم.
سپس بمحض دریافت SeaManBook سوار کشتی ایرانمیعاد شدم که عازم ژاپن و کره بود. هنگام بازگشت به ایران مطلع شدم که یکی از لنگرهای کشتی شکسته و موتور دومی هم سوخته فلذا فقط یکی از لنگرها سالم است و حال آنکه سفر دریائی با کمتر از دو لنگر ممنوعیت جهانی دارد. گفتند که ناچاریم برای تعمیرات در سنگاپور توقف کنیم.
توقف در بنادر برای کارکنان کشتی (= استراحت، گردش، خرید، تفریح و...) بسیار مطلوبیت دارد. اما من قرار بود قبل از آغاز ماه محرم خود را به تهران برسانم تا مراسم ازدواجم را تکمیل کنم.
از طرفی افسر خارجی برق کشتی را در ژاپن (به جرم بدمستی) اخراج کرده بودم و آسیستان (معاون) او هم مرتکب خلافی شده و دلواپس بود که با او چه خواهم کرد؟!
او را صدا کردم و گفتم اگر بتوانی موتور سالم لنگر شکسته را با موتور خراب لنگر سالم جابجا کنی، مشمول تخفیف مجازات خواهی شد!
گفت: ظاهراً شما عجله دارید زودتر به ایران برسید! اما ملوانها برای سنگاپور روزشماری میکنند و پدرم را در میآورند!
گفتم: میل خودته! وگرنه من ناچارم تحقیق بکنم ببینم موتور لنگر سوم را چه کسانی سوزاندهاند؟! و بعیده که کار افسر اخراجی بوده باشد. چونکه در سفر قبلی، همراه شماها نبود.
ضمنا توقف یکروزه در سنگاپور (برای سوختگیری) کفایت میکند و بهتره برای بیش از آن شکمشان را صابون نزنند! مضافاً که برای رزومه خودتم مفیده.
نهایتاً آنها ترجیح دادند که جابجائی فنی را انجام دهند! ولیکن به بهانه طوفانهای دریائی، سرعت را چنان کاهش داده بودند که ما دیر به بندرعباس رسیدیم و من دو سه روز مانده به محرم خود را به تهران رسانیدم تا صرفا بدقول نشده باشم! ولیکن عروسی ما دو ماه به تأخیر افتاد!
اخلاق و گفتار بنده در همه امور اجرائیام همین بوده که میبینید؛ قاطع و بدون ملاحظه! و در هیچکدام از آنها کسی تهمت نزد که خود را داناتر میپنداری و نگاهت از بالا به پایین است.
البته بجز مقطعی که قائممقام و سخنگوی «جبهه حامیان ولایت» بودم و در جلسات هفتگی آن (در مسجد ارگ) با ابداع روش ترکیبی «سخنرانی+تدریس» به تحلیل مسائل سیاسی از منظر دینی میپرداختم (تا عین هم بودن دیانت و سیاست و تجلی آن در ولایت را پردازش کنم) که بالتبع بیمحابا و بیمهابا به نقادیهای تند و تیز کلیه مقاماتی میکشید که مرتکب پلیدی یا پلشتی بودند (غافل از اینکه حاجآقا واعظزاده مشهور به خطیب - وزیر اطلاعات فعلی که آنزمان رئیس حفاظت اطلاعات قوه قضاییه بود - هم گوشه مجلس نشسته! و بعدها شنیدم که تقریباً تمام گفتههای بنده مورد تأیید ایشان بوده است.)
در مباحث «جریانشناسی صهیونیزم» که اشاره به مصادیق، اسمی از «مشانژاد» و «میرنورد» و سایر نفوذیها به میان میآمد، یکی پیدا شد (از سمپاتهای جریان سبز اموی) و همین حرف را زد که شما نگاهتان خیلی از بالا به پایین است و خود را از همه داناتر میپنداری!!
و یکی هم (از سمپاتهای جریان انحرافی در جایگاه عضو هیئت رئیسه مجلس)، رسماً علیه بنده شکایت کرد! اما وقتی فهمید پرونده محرمانه ۲۰۰ میلیاردی او را مطرح خواهم کرد، سریعا شکایتش را پس گرفت!
اصلاً گیریم که..
..ادامه دارد.
حم
نوروز ۱۴۰۲
بسمه تعالی
قابل توجه اهالی محترم امامزاده علاءالدین
علاءالدین در افق آینده؛
(قسمت ۰۷۷):
پاسخ حرافیهای ملاء روستا؛
(ادامه نقادی سرگشاده ک.م.) ۳۴
... اصلا گیریم که بنده بعنوان مدیر و دبیرکل یا خلاق و نوآور و یا مشاور و استاد حوزه و دانشگاه و سپاه و دولت و...، «داناتر از همه» باشم (که هرگز چنین ادعای احمقانهای را نداشتهام) ولیکن «دانائی» بدون «دلسوزی» و «دلیری»، در تولیت امور عمومی، مفت گرونه و «ارزش میدانی» چندانی ندارد!
مضافاً که مثلث طلائی «دانائی + دلسوزی + دلیری» زمانی ارزشمند است که «دینمدارانه» باشد. یعنی اگر داناتر هم که باشم، باید دید که آیا دلسوزتر و دلیرتر هم هستم یا نه؟ که اگر هم باشم تازه باید دید که آیا همه آنها دینمداری هم دارند یا خیر؟!
بنابراین ارزیابی دقیق این فرمول پیچیده (معطوف به دانائی) به این سادگیها نیست که جنابعالی به خودت اجازه بدهی که اراجیف ببافی و تهمت بزنی و هتک حرمت کنی! مگر آنکه در صدد فرافکنی باشی که ظاهراً رسم همیشگیتان است!
و نکته آخر این فراز؛
«تیزهوشی و تیزبینی» و «خلاقیت و نوآوری» هم؛ شعباتی از دانائی هستند که بنده حتی در این حوزهها هم خود را برتر از دیگران نمیدانم ولو اینکه ...
مضافاً که ارزشمندی تصلیح به الماس مدیریتی «دانائی/دلسوزی/دلیری دینمدارانه» نیز رهین «قلب سلیم» است که بدون «تقوای الهی» هر لحظه در معرض هتک و فناست. فلذاست که «إنّ أکرمکم عندالله أتقیٰکُم».
بنابراین ادعای دانائی کامل و بلکه اکمل، بدون «تقوی القلوب»، چیزی نیست!
در قرآن، «علم» و دانش و دانائی (حدود ۷۰ بار) بدون «تقوا» به کار نرفته است! زیرا دانائی بدون تقوا هیچ ارزشی ندارد.
«تحصیل دانائی» رهین صرف بسی «زمان و هزینه» است ولیکن کسی که نتواند از «راه میانبر» بهره بگیرد، صرف هر میزان از زمان و هزینه او را به اوج دانائی نمیرساند که بتواند خود را «داناتر از همه» بپندارد.
«تحصیل تقوی» از تحصیل دانائی هم سختتر است! طبق بیان قرآن در ابتدای سوره بقره؛ حفظ تقوا محصول نهضت یائیه (پنج «یُ» ابتدائیه) است:
۱) یُــؤمنون بالغیب
۲) یُــقیمون الصلوة
۳) یُــنفقون مما رزقناهم
۴) یُــؤمنون بما أنزل ...
۵) بالآخرة هم یُــوقنون
بنابراین برای «عالم متقی» گشتن، باید گفت: «کار هر بز نیست خرمن کوفتن/گاو نر میخواهد و مرد کهن»! بسیار سفر باید تا ...
آری! «ملا شدن چه آسان، آدم شدن چه مشکل»!
و شگفتانگیزتر آنکه مدعی «علم و تقوی»، تازه در ابتدای راه است! چنانکه حافظ روشنضمیر شیرازی نیکو سرود:
تکیه بر تقواودانش در طریقت کافریست
راهرو گر صد هنر دارد، «تـوکـّـل» بایدش
رندِ عالمسوز را با مصلحت بینی چه کار
کار مُلْک است آن که تدبیر و تأمل بایدش
اما نگفت که؛ «توکل» هم خود در پیشگاه «تفویض» (أفَوِّضُ أمری إلی الله) که «اندر وصف» نیاید، چیزی نیست!
تا چه رسد به «تَدَلّیٰ» که (تفویض هم به گرد پای آن نرسد و) اساساً «اندر وهم» نآید!
خلاصه مطلب:
۱) اگر کسی گفت: عالم هستم و داناترینم!
بپرسیدش: تقوی هم داری؟
اگر گفت: هر دو را دارم!!
بپرسیدش: آیا توکل هم داری؟
اگر گفت: هر سه را دارم!!!
بپرسیدش: آیا تفویض هم داری؟
اگر گفت: آنرا هم دارم!!!!
بپرسیدش: آیا تدلّی هم داری؟
اگر گفت: آنرا هم دارم!!!!!
لابد او تالیتلو محمد مصطفیست که بر اوست صلوات.
«تا بدانجا رسید دانش من،
که بدانم همی که؛ نادارم»!
آری! همی نادارم و همی نادان!
«ملا شدن چه مشکل، آدم شدن محال است»!!
بگذارم و بگذرم که این مبحث، تمامی ندارد!
ک.م.: «بر چه اصولی انحلال شورا را جار میزنی با کدام پشتوانه مردمی»؟
۱) اصول مقتضی جار زدن انحلال شورا
۲) پشتوانه مردمی تعقیب انحلال شورا
ح.م.: اولینباری که با چنین سؤالی مواجه شدم در سال ۱۳۵۶ در مدرسه راهنمائی شهاب (بعثت فعلی در بزرگراه بعثت جنوب تهران) بود که «دو یا سه نفر را دور خود جمع کردم»! و «گروه سلحشوران علوی» را تشکیل دادم.
۱۵ ساله بودم و در اندیشه سرنگونی رژیم شاهنشاهی با شعار «مرگ بر شاه» (مرگ بر همون پفیوزی که بعضی مزدورهای ساواک عاری از شعور و تهی از اندکی فهم، ابلهانه ادعا میکردند خدماتش به بشریت بیشتر از خدمت پیغمبر اکرم ص است!) و یکی از دانشآموزها که گمان میکردم میتواند همراهم باشد، پرسید: «بر چه اصولی انحلال سلطنت شاه را جار میزنی با کدام پشتوانه مردمی»؟!
یاللعجب که زمان چقدر زود میگذرد و مسائل چقدر مکررا تکرار میگردند؟!
در هر حال اگر واقعاً دنبال جواب قانعکنندهای برای لزوم انحلال شورای خائن هستی باید زحمت بکشی و دهها پیام مسلسل مرا در کانالهای اطلاعرسانی بنده با دقت مطالعه کنی و اگر بعنوان «وکیل وصی شورا» صرفا میخواهی از شورای پفیوز، حمایت کنی تا نوبت به نقادی شورای قبلی به ریاست خودت نرسد، احتمالاً گرفتار تلاشی مذبوحانه هستی!
اگر لازم باشد نوبت به بررسی عملکرد خودت هم خواهد رسید!
..ادامه دارد
حم
نوروز۱۴۰۲