eitaa logo
『حـَلـٓیڣؖ❥』
31 دنبال‌کننده
594 عکس
210 ویدیو
2 فایل
﷽ ‌‌ و قسم به دست علمداری ات...❗ • • • که تا پای جان .. پای پیمان خواهیم ماند..✋🌲 • • • حلیف ...👀🕊🖇 مقری به وسعت پیمان با علمدار حرم جمهوری اسلامی🍀 • • • • •کپی؟! •با ذکر صلوات برای ظهور آقا امام زمان •از تمام مطالب کاملا آزاد..🙂✅ • • • • • •
مشاهده در ایتا
دانلود
『حـَلـٓیڣؖ❥』
از پهنای صورتش میچکد و مانند ابر بهار بارانی است .. با صدایی که سراسر بوی انتقام میدهد میگوید : _
🌸😅 خب رفقای جان ببخشید بابت عدم ارسال ادامه آخرین قدم.. خدا لطف کرد به بنده حقیر ، چند روزی اعتکاف بودم.. ✨😄🍎انشاءالله از فردا شب ادامه این داستان رو پی میگیریم ! " توقع و انتظار همراهی و پیام های بیشتری رو از شماها دارم😕❤️ پیروزی همه رزمندگان اسلام یه صلوات بفرستید🌸
گفتی مثل زنان کوفی نباش! گفتم .. تو غمت نباشه من دوست دارم با زنای کوفی محشور بشم ! اصلا تو اذیت نشو و فقط نرو گفتی باشه ! نمیرم.. بعد از ناهار گفتم منو میبری؟ - کجا؟ -کهنز. - چه خبره؟ - هیئته. - هیئت نباید بری .. - چرا؟ - مگه نگفتی من سوریه نرم. من سوریه نمیرم . اسم تو هم سمیه نیست آزیتاست. اسم منم دیگه مصطفی نیست کوروشه! اسم فاطمه رو هم عوض میکنیم . هیئت و مسجدم نمیریم فقط تو خونه نماز میخونیم ، تو هم با زنای کوفی محشور میشی ... - اصلا نگران نباش . هیئتم نمیریم شب که شد دیدم نمی‌شود هیئت نرفت:) - پاشو بریم هیئت - قرار نبود هیئت بریم آزیتا خانم - چرا اینجوری میکنی آقامصطفی؟ - قبول میکنی من سوریه برم و تو اسمت سمیه باشه و اسم من مصطفی و اسم دخترم فاطمه و پسرم محمدعلی ؟ در آن صورت هیئت و نماز و مسجد هم می‌ری ! - من رو با هیئت تهدید میکنی؟ - بله یا رومی روم ، یا زنگی زنگ کمی فکر کردم .. قبول! " اسم تو مصطفاست .... با لذت خندیدی و گفتی : - بله ، اسم من مصطفاست ! مصطفی اسم من و پرچم منه @HLIF_MAGHAR313
هدایت شده از 『حـَلـٓیڣؖ❥』
همه دست ها روی سرمان رفت .. که ای وای سید ابراهیم شهید شد ..🗣 داد کشیدم .. ابراهیم .. ابراهیم ..🙌🏻💔 یکدفعه دیدم از وسط خاک ها دستش را به نشانه اعتراض که چرا اینقدر سر و صدا میکنی آورد بالا و بعد گفت: شهید نشدم .. سالمم ، آروم باش .. اگرم قرار به شهادت باشه امروز نوبتم نیست:)! سید ابراهیم با سر و روی خاکی از سنگر بیرون اومد .. به شوخی بهش گفتم سید ابراهیم دیدی شهید نشدی ؟! این آخرین فرصتت بود ..❗️ لبخندی زد و گفت "من اگرم شهید بشم تاسوعا شهید میشم♥️":) - 🙃💔 شهید مصطفی صدر زاده .. به روایت از مردی که خودش آسمانی بود .. و از مرتضی عطایی .. به شهید مرتضی عطایی ارتقاء درجه یافت :)) @Hlifmaghar313
هدایت شده از 『حـَلـٓیڣؖ❥』
آرام جان❤️ روایت زندگی شهید محمدحسین حدادیان .. به روایت مادر شهید 🌿❤️ @Hlifmaghar313
هدایت شده از 『حـَلـٓیڣؖ❥』
همه لبیک گویان به سمت تپه میدویدند‼️ یک آن صدایی ، همه نگاه ها را به سمت خودش برگرداند🧐 این صدای ((لبیک یا زینب)) مجید بود⛓🕊 بیشتر فرمانده ها هاج و واج مانده بودن😵 مجید شانه به شانه حاج قاسم میدوید.. همه توانش را در صدایش جمع کرده بود و یک ریز‌لبیک‌یازینب میگفت .. حاج قاسم داد زد ... _ تو اینجا چیکار میکنی مجید ؟!؟؟؟ مگه قرار نبود نیایی ؟! تورا میخواستن برگردونن عقب ..⁉️ _ از زیر دست حاج مهدی فرار کردم .. مگه من مردم که این نامردا بخوان به حرم بی بی نگاه چپ کنن🖇💔🖤 این را گفت و بلند تر از قبل فریاد زد ...🗣🌱 << 💪🏻✋🏻یازینب🏳🏴>> . . ‌. . . اینجا مقر حلیف است ..📞⛓ -----[ 🖇 @Hlifmaghar313 ]-----
هدایت شده از 『حـَلـٓیڣؖ❥』
مجید بربری .. روایت زندگی شهید مدافع حرم ... یا همان ... زندگی داستانی حُر مدافعان حرم🌹 کتابی که این روز ها زیاد به بچه های لات مدرسه .. خوندنش رو تعارف میکنم😉🖤🌿 اینجا مقر حلیف است ..📞⛓ -----[ 🖇 @Hlifmaghar313 ]-----
هدایت شده از 『حـَلـٓیڣؖ❥』
تصویر حاج قاسم سلیمانی که در مراسم ترحیم این شهید بزرگوار حضور داشت🕊❤️
هدایت شده از 『حـَلـٓیڣؖ❥』
حاج قاسم که دید وحید در فکر است ، گفت : چی شده آقا وحید ؟! تو فکری .. وحید سرش را بلند کرد و لبخند زد ✨ - چیزی نیست حاجی ! حاج قاسم روی غذا خوردن بچه ها خیلی حساس بود . وقتی کسی کنار او سر سفره می نشست باید خوب غذا می خورد . اگر با غذایش بازی می‌کرد و نمی خورد ناراحت میشد🌿 وحید لقمه ای در دهان گذاشت تا حاجی ناراحت نشود ! حاج حسین که زیر چشمی شاهد ماجرا بود گفت : دزد زده به خونه خانمش و هرچی طلا و پول داشته ، برده .. حالا رفتیم تهران پیگیری میکنیم! حاج قاسم سرش را تکان داد. لقمه ای در دهانش گذاشت و برای آنکه وحید را از آن حال و هوا دربیاورد به شهروز گفت : آقا شهروز مگه شما رئیسش نیستی؟! طلاهای گمشده اش رو بخر دیگه .. شهروز خندید و گفت : حاجی سال ۹۴ طلاهای خانم من رو دزدیدن. پس طلاهای ایشونو کی برای من بگیره ؟ - 💔🌿حاج قاسم و یارانش!