eitaa logo
حبیب‌اله بابائی
1.1هزار دنبال‌کننده
461 عکس
72 ویدیو
61 فایل
اسلام تمدنی و تمدن اسلامی
مشاهده در ایتا
دانلود
امروز یکشنبه 30 بهمن نیز یازده دانش آموز از یکی از مدارس قم با علائم تنفسی و حالت تهوع به بیمارستان منتقل شدند. این در حالی است که مسئولان محترم آموزش و پرورش همچنان اصرار بر حضور دانش‌آموزان در مدارس دارند بی‌آنکه توضیح روشنی برای والدین ارائه کنند، و یا مسمومیت در مدارس را تعیین تکلیف کنند.
حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💐علامه آیت الله جوادی آملی از اسرار و باطن ماه شعبان می‌گویند. @Habibollah_Babai
نشست "گذشته و آینده مطالعات تمدنی در ایران" همراه با رونمایی از "آمنا(سامانهٔ تمدن نوین اسلامی)" به همت میز تخصصی تمدن اسلامی و گروه مطالعات فرهنگی و تمدنی دانشگاه باقرالعلوم(ع) به‌صورت حضوری و مجازی برگزار می‌گردد: ⚪️ سخنران: استاد احمد واعظی ریاست دفتر تبلیغات اسلامی و با ارائه اساتید ◀️محمدهادی همایون ◀️محمدعلی میرزایی ◀️محسن الویری ◀️حبیب‌اله بابائی ◀️رسول نوروزی ☑️روز: یکشنبه 🗓تاریخ: ۱۴۰۱/۱۲/۰۷ 🕧ساعت: ۱۰ الی ۱۲ 🏢 قم. پردیسان. دانشگاه باقرالعلوم(ع). سالن علامه طباطبایی (طبقه سوم، اتاق جلسات حوزه ریاست) 🌐 لینک حضور در جلسه dte.bz/scscenter @Habibollah_Babai
جامع‌ترین پرتال تمدن نوین اسلامی موسوم به «آمِنٰا» (http://amena.bou.ac.ir) در دانشگاه باقرالعلوم ع رونمایی شد. پرتال تمدن نوین اسلامی در پی گفتمان‎سازی و نهادینه کردن بینش تمدنی با استفاده از«دانش تمدن» و «پژوهش‌های تمدنی» در ایران امروز، جهان معاصر اسلام، و دنیای کنونی غرب است. رویکرد اصلی این پرتال، نگاه نو به تمدن در اکنون و آینده جهان اسلام است. در این رویکرد، علاوه بر مطالعات تاریخی تمدن که پیش از این وجود داشته است، مطالعات نظری تمدن، مطالعات اسلامی (و الهیاتی)ِ تمدن، مطالعات راهبردی تمدن، مطالعات تطبیقی تمدن، و مطالعات تمدن در ایران امروز مورد توجه و تمرکز قرار می‌گیرد. @Habibollah_Babai
"اسلام و مفهوم شرافت انسانی" لینک مجازی: dte.bz/scscenter @edalateejtemaei @Habibollah_Babai
دیالکتیک امید و ایمان برخی از الهی‌دانان تأکید می‌کنند که بدون ایمان و معرفت ایمانی، امید تبدیل به یک اتوپیای مبهم و نامعلوم می¬شود، و بدون امید هم ایمان پاره پاره شده، و تبدیل به باوری ضعیف و زبون (fainthearted) و ایمانی مرده (dead faith) می‌گردد. تنها از طریق ایمان است که می توان راهی به سوی زندگی حقیقی پیدا کرد و تنها از طریق امید است که فرد می تواند خود را در چنین طریقی حفظ نموده و در آن استوار بماند. از این نظر، اگر ایمان منوط به امید می‌شود، آنگاه گناه بی‌ایمانی در ناامیدی نیز معلوم می-گردد. در واقع خدا با وعده‌ای که به انسان می‌دهد او را گرامی می‌دارد، ولی آنگاه که انسان چنین وعده ممکن در آینده را باور نمی‌کند، دچار گناه شده و باور خود را در معرض بی‌ایمانی قرار می‌دهد. در این بیان، ناامیدی برخاسته است از انتظار عجولانه و بی حساب از آنچه که خدا وعده داده ولی هنوز به نقطه کمال لازم نرسیده است. هر دو شکلِ ناامیدی که گاه به صورت توهم کمال ظاهر می-شود و گاه به صورت سرخوردگی خود را نشان می‌دهد، موجب می‌شود که امید کارکرد موثر خود را از دست بدهد و اساسا ایمان نیز از وجود آدمی رخت بربندد. این مضمون از «امید» و نسبت بین ایمان و امید و ربط بین کفر و ناامیدی در قرآن کریم نیز آمده است آنجا که می‌فرماید: «لا تیأسوا من روح الله انه لا ییأس من روح الله الا القوم الکافرون» (87 / یوسف). هرچند این آیه در مورد برادران حضرت یوسف علیه السلام است، لیکن تعبیر «انه» اشاره به کبرای کلی و اصل دینی دارد که شامل همه در همه زمان‌ها و مکان‌ها می‌شود. شایان ذکر است اساسا «قلمرو احتمالات و امکانات» در این دنیا با «قلمرو امید به تغییرات و تحولات» ملازم و منطبق است. هر میزان امید بیشتر و هرکجا خوش‌بینی به آینده عمیق‌تر باشد، تحولات و تغییرات رو به رشد هم بیشتر و رهایی از مشکلات ممکن‌تر خواهد بود. از سوی دیگر، هرمیزان ناامیدی‌ها (با تصور اینکه امور به پایان رسیده است) بیشتر شود، ممکن‌ها تبدیل به ناممکن می‌شود و بنیان هرتغییر و تحول بزرگی هم ویران می‌گردد. امیدهای بزرگ به تحولات بزرگ و به رهایی از مشکلات بزرگ راهی خواهد بود برای تغییرات بزرگ در عرصۀ جهانی. چنین امیدی مبتنی بر ایمان‌های بزرگی است که می‌تواند در میان مردم بزرگ و یا انسان‌های بزرگ ظاهر شود و حرکت‌ها و جسارت‌های بزرگ و تطورات تاریخی را در مقیاس جهانی موجب شود. در مقابل، ناامیدی‌های بزرگ و یأس‌های کبیره نیز عملا اقدامات کلان را ناممکن نموده و راه‌های دشوار را عملا به راهی محال تبدیل می‌کند. تمدنی بودن مسئلۀ «امید» از همین‌رو حائز اهمیت است که تمدن‌ها همواره در بسترهای بحرانی و در نقطه‌های بزرگی از دشواری‌ها و سختی‌ها بروز و ظهور پیدا می‌کنند و اساسا گذر از این دیواره‌های ضخیمِ انباشته از ترس و یأس، جز با «ایمان و امید» شدنی نیست. بدین‌سان، در فرایند تمدن دینی باید بتوان امید را در مقیاس جهانی و در اندیشۀ معطوف به این جهان و مسئله‌های دنیوی ایجاد کرده و فرد و جامعه را نسبت به کنشگری در عرصه‌های تمدنی جسورتر و توانمندتر ساخت. @Habibollah_Babai
تأملات قرآنی در باب «روابط انسانی» (قسمت اول) مسلمانان باید الهیات‌شان را در باب «روابط اجتماعی» و «مناسبات انسانی» از قرآن آغاز کنند. جهان اسلام سایه‌های سنگین فرهنگی برخاسته از دنیای امروز را احتمالا نمی‌تواند با فلسفه‌های برگشته از جهان غرب (فلسفه‌های تکنولوژی و رسانه) و یا حتی الهیات‌های مضاف و مدرن (مثل «Theology of the Internet») و یا بلکه با موجودی‌های کلام و فلسفه رایج در امروز جامعه مسلمانان تفسیر و تدبیر کند. در این باره به نظر می‌رسد، دنیای اسلام در مواجهه با موج تحولات فرهنگی خود، در کنار فقه و کلام و فلسفه و عرفان، باید اصل «فاقروا ما تیسر من القرآن» را به مثابه یک روشِ مسلمانی برای فکرکردن در نظر بگیرد و پیوسته قرآن را ملتمسانه بخواند، نکته‌های فرهنگی متناسب با فضای جدید را از نو استظهار و استنطاق کند و عمل به آن را در نقطه‌های عطف و دشوار تمرین کند تا بلکه اعجاز قرآن را این بار در عبور از نظام هژمون فرهنگی تجربه نماید. ضرورت این تأمل برای مخاطبان تمدن‌اندیش از آن رو است که تصور «تمدن نوین اسلامی» و تمهید آن، بدون اندیشۀ اصیل در بارۀ فرهنگ جدید جهانی و نظام روابط انسانی کنونی میسور و ممکن نخواهد شد. آنچه در این سلسله یادداشت‌های ماه مبارک تقدیم خواهم کرد «تأملات قرآنی» و بیان برخی تک‌نکته‌ها در باب روابط انسانی و ارتباطات اجتماعی در دنیای کنونی است. در این میان، صرفا تلاش می‌کنم به برخی «مفاهیم»، «مبانی»، «آیه‌ها»، «سنت‌ها»، «راهکارها» و احیانا «آسیب‌ها»ی موجود در مناسبات اجتماعی اشاراتی بکنم و آن را در معرض توجه و تأمل قرار بدهم. شاید از تکرار تأملات بتوان به سمت ایده و یا ایده‌هایی در زمینه تنظیم روابط انسانی جدید در دنیای اسلام پیش رفت. @Habibollah_Babai
تأملات قرآنی در باب «روابط انسانی» (قسمت دوم: خودِ گسسته) گسستگی از هم‌نوعان، از همکاران و همسایگان و اختلال در روابط با دیگرهای انسانی، برخاسته از اختلال انسان در درونِ خود است، و اساسا کسی که از خود گسسته است نمی‌تواند با دیگران پیوندی انسانی داشته باشد. این اختلال نفسی یا گسست خودازخود به مثابه مبنا و اساس در اختلالات روابط انسانی، به گونه‌های مختلفی رخ می‌دهد که برخی از آنها در قرآن در قالب «نسیان خود» (انساهم انفسهم)، «سفاهت نفس/تحمیق خود» (سفه نفسه)، و «بخل از خود» (شُحّ/بخل نفسه) بیان شده است. براساس آیۀ «وَلَا تَكُونُوا كَالَّذِينَ نَسُوا اللَّهَ فَأَنْسَاهُمْ أَنْفُسَهُمْ » (19/ حشر) یا «نسوالله فنسیهم» (67 / توبه)، این نوع از گسستگی درونی و نسیان خود برخاسته از گسستگی از خداست. «آنگاه که انسان خدا را فراموش کرد اسمای حسنی و صفات علیای او را نیز فراموش می‌کند، فقر و حاجت ذاتی خود را به خدا از یاد می‌برد، و نفس خود را مستقل در هستی می‌پندارد و اسباب طبیعی عالم را نیز صاحب استقلال در تأثیر می‌پندارد.» همین پندار و توهم از فردهای مستقل از خدا، گسست‌های انسانی و رویکردهای فردگرایانه را بیشتر و عمیق‌تر می‌کند. نکته مهم اینکه، خطاب آیه جمع است و نه فرد. تا زمانی که جامعه در جمعیت خود، رویکرد ایمانی دارد، متذکر به ریشه و اصل خود، و ذاکرِ خدا و متذکر به نعمت‌های الهی (به ذکر لفظی و به ذکر قلبی) است، ریشه‌های الهیاتی و عرفانی، ریشه‌های هستی‌شناختی، و ریشه‌های تاریخی و تمدنی خود را نیز بهتر می‌شناسد و از آن دور نمی‌افتد. و آنگاه که جامعه در جمعیت ایمانی‌اش، متذکر هویت و هستی خود است، همواره در یک پیوستگی اصیل و تنیده به نظام هستی قرار پیدا می کند و از آن رهگذر می‌تواند با جوامع دیگر، با ملت‌های دیگر به نوعی از پیوستگی الهی و توحیدی دست پیدا بکند. براین اساس برای تنظیم مناسبات خود با دیگران، در گام نخست باید خودشناسی و خودسازی را جدی تلقی کرد و آن را البته نه فقط در منابر و مساجد (با راندمان‌های صرفا عبادی امروزش) بلکه باید در نظام آموزشی و پرورشی و بلکه در کلیت نظام فرهنگی نهادینه کرد. @Habibollah_Babai
تأملات قرآنی در باب «روابط انسانی» (قسمت سوم: خودِ سفیه و سفاهت مدرن) سفیه به کسی می‌گویند که فاقد حلم و فاقد علم باشد و در برابر ناملایمات و یا در برابر نقطه‌های ابهام و اشکال، افسارش گسیخته شود و کف نفسش را از دست بدهد. نبود حلم در برخورد با دیگران و شتاب‌های نابخردانه در عکس‌العمل‌های روزانه، یکی از عوامل اصلی در گسست از دیگران و نزاع با دیگران است. «سفاهت» در قرآن، اقسامی دارد: سفیه اعتقادی یا سفاهت‌های روشنفکرانه (مانند وَأَنَّهُ كَانَ يَقُولُ سَفِيهُنَا عَلَى اللَّهِ شَطَطًا)؛ سفیه اخلاقی یا ارزش‌های سفیهانه (وَإِذَا قِيلَ لَهُمْ آمِنُوا كَمَا آمَنَ النَّاسُ قَالُوا أَنُؤْمِنُ كَمَا آمَنَ السُّفَهَاءُ) که در این آیه، نفاق به مثابه سفاهت و منافق به مثابه انسان سفیه تعریف شده است) سفیه اجتماعی (قَدْ خَسِرَ الَّذِينَ قَتَلُوا أَوْلَادَهُمْ سَفَهًا بِغَيْرِ عِلْمٍ وَحَرَّمُوا مَا رَزَقَهُمُ اللَّهُ افْتِرَاءً عَلَى اللَّهِ) که در آن فرد در مناسبات اجتماعی مرتکب رفتارهای بی‌خردانه در نسبت با همنوعان می‌شود. البته نوعی از سفاهت نیز در قرآن داریم که سفیه فقهی یا سفیه حقوقی است که به کسانی گفته می شود که در جهت حفظ مال، سبک عقل هستند. از این منظر،هر کس مال خود را حفظ نکند سفیه است، و حتی اگر در صدقه دادن دچار افراط و تفریط شود، به نوعی از سفاهت مبتلا شده است. بر اساس برخی آیات قرآنی، «سفاهت نفس» پدیده‌ای خودکرده و خودخواسته است (مَنْ سَفِهَ نَفْسَهُ، کسی که خود را به سفاهت می‌زند یا دچار تحمیق نفس می‌گردد. آیۀ 130 از سورۀ بقره) و آدمی خود، خود را تحمیق می‌کند و آنجا که می‌تواند دانا باشد، نادانی را برمی‌گزیند و آنجا که می‌تواند کفّ نفس داشته باشد، افسار رها می‌کند و خود را به سفاهت می‌زند. اکنون نکتۀ مهم در روابط انسانی و بلکه در فضای ارتباطاتی امروز، همین «سفاهت اخلاقی» و «سفاهت اجتماعی» و گاه البته «سفاهت سیاسی» است که آدمی را هم جهول و هم عنود و نیز عجول می‌سازد و او را به گسست از خود، خدا، و دیگرهای انسانی سوق می‌دهد. دراین باره یکی از زمینه‌های تحمیق نفس، خود را در معرض داده‌ها و پاسخ‌های مزدحم قراردادن است بی‌آنکه ملاکی برای راستی و ناراستی داشته باشد و بی آنکه توانی برای تشخیص صواب از خطا داشته باشد که «اذا ازدحم الجواب خفی الصواب» (شلوغی و ازدحام جواب، موجب گم شدن صواب می‌شود). @Habibollah_Babai
تأملات قرآنی در باب «روابط انسانی» (قسمت چهارم: اهل «خوض») «خوض» به فرورفتن در آب گفته می‌شود. این معنا در قرآن (در 9 آیه)، نوعا برای غور کردن در امور ناپسند بکار رفته است. مثلا آیات 11 و 12 از سورۀ طور به این معنا اشاره می‌کند که «فَوَيْلٌ يَوْمَئِذٍ لِلْمُكَذِّبِينَ، الَّذِينَ هُمْ فِي خَوْضٍ يَلْعَبُونَ. پس واى بر تكذيب‌كنندگان در آن روز. همانان که با فرو رفتن [در گفتار و کردار باطل با حقایق] بازی می کنند.) همین طور آیۀ 91 از سورۀ انعام (ثُمَّ ذَرْهُمْ فِي خَوْضِهِمْ يَلْعَبُونَ آنها را بگذار تا به بازیچه خود فرو روند) به موضوع غرق شدن در غفلت‌های دنیا اشاره کرده است و تأکید می‌کند که آنها را رها کن. راهکار «رهاکردن» و «همراهی نکردن خائضین» (ذَرهُم) در آیۀ دیگر نیز گوشزد شده است که وَقَدْ نَزَّلَ عَلَيْكُمْ فِي الْكِتَابِ أَنْ إِذَا سَمِعْتُمْ آيَاتِ اللَّهِ يُكْفَرُ بِهَا وَيُسْتَهْزَأُ بِهَا فَلَا تَقْعُدُوا مَعَهُمْ حَتَّىٰ يَخُوضُوا فِي حَدِيثٍ غَيْرِهِ إِنَّكُمْ إِذًا مِثْلُهُمْ (و البتّه [خدا] در كتاب [قرآن‌] بر شما نازل كرده كه: هر گاه شنيديد آيات خدا مورد انكار و ريشخند قرار مى‌گيرد، با آنان منشينيد تا به سخنى غير از آن درآيند، چرا كه در اين صورت شما هم مثل آنان خواهيد بود.) نکته قابل توجه اینکه، نوعا در آیات مربوط به خوض، مطلق خوض آمده و قیدی برای آن ذکر نشده است که «چه خوضی» و «خوض در چه»؟ حداکثر گفته شده است که آنها را در کفرِ به آیات‌ رهایشان کن تا در حرف دیگری خوض نمایند. گویا اساسا خوض کردن، فرو رفتن، و غورکردن در یک چیز مشخصی نیست، بلکه خوض در هرپیشآمد باطل است. افرادی که از هر ناپسندی به هر ناپسند دیگری فرو می‌روند و در این فرورفتن‌ها نه منطق روشنی دارند، نه هدف معلوم و نه برنامه مشخصی دارند. به بیان دیگر، این غور کردن‌های سفیهانه و سرگردان اساسش بر غفلت، پوچی، و بدی است و آدمی را از هر سیئه به سیئه‌ای دیگر و از آن بدی به سمت بدی‌های بیشتر سوق می‌دهد و سرانجام او را غرق خود می‌سازد. غرق‌شدن در فرایند خوض به صورت طبیعی، پی‌درپی و بسیار سریع رخ می‌دهد و آنگاه فرد خائض آنچنان محاط بر خطا می‌شود (بَلَىٰ مَنْ كَسَبَ سَيِّئَةً وَأَحَاطَتْ بِهِ خَطِيئَتُهُ فَأُولَٰئِكَ أَصْحَابُ النَّارِ. 81/ بقره. آری، هر کس اعمالی زشت اندوخت و کردار بدش به او احاطه نمود چنین کسانی اهل دوزخ‌اند) که امکان رهایی و آزادی را نوعا پیدا نمی‌کند. بدین‌سان غرقه شدن خائضین، نه برای نیل به یک هدف و نه برای تحصیل چیزی است، بلکه خود خوض کردن‌ها و گم‌گشتن‌ها، خود هدف است، هدفی سفیهانه برای سرگرمی و گذران وقت‌های زندگی. با این توضیح می‌توان گفت که در میان جمعیت خائضین و در معیت و همراهی با خائضین نمی‌توان به یک نظم اجتماعی، نظم انسانی، و نظم اخلاقی دست پیدا کرد و حتی نمی‌توان به سمت ساخت جامعه‌ای معنادار و با هویت پیش رفت. @Habibollah_Babai
تأملات قرآنی در باب «روابط انسانی» (قسمت پنجم: بسیارگوش‌دهندگان) سمّاع در قرآن به معنای «کثیر الاستماع» است. سماع کسی است که بیش از اندازه به او گفته می‌شود و او بیش از اندازه می‌شنود. در بیان قرآن، سَمّاع معنای مثبتی ندارد. سماع در قرآن به معنای استماع زیاد است نه برای فهم و درک عمیق، بلکه یا برای تکذیب زیاد و یا برای ترویج و شایع کردن دروغ‌های شنیده‌شده (لسان العرب). لفظ «سمّاع» در قرآن چهار بار تکرار شده است و همه به همین دو معنای «شنیدن زیاد اکاذیب» (لَوْ خَرَجُوا فِيكُمْ مَا زَادُوكُمْ إِلَّا خَبَالًا وَلَأَوْضَعُوا خِلَالَكُمْ يَبْغُونَكُمُ الْفِتْنَةَ وَفِيكُمْ سَمَّاعُونَ لَهُمْ، (47 توبه) و یا «شنیدن زیاد سخن حق برای تکذیب‌های پی‌در‌پی آن» (سَمَّاعُونَ لِلْكَذِبِ أَكَّالُونَ لِلسُّحْتِ (42 مائده) آنها بسیار به سخنان تو گوش می‌دهند تا آن را تکذیب کنند(ترجمه آیت الله مکارم) بکار رفته است. شنیدن زیاد دروغ و ترویج پیوسته اکاذیب، گاه بخاطر زیرکی‌های منافقانه است و گاهی هم ممکن است بموجب حالت عامیانه و ساده‌لوحانه فرد است که صرفا می‌شنود و شنیده‌های دروغ را ساده‌لوحانه تبدیل به شایعه می‌کند و یا شنیده‌های راست را دوباره بخاطر سادگی‌هایش تکذیب می‌کند. شایان توجه است که «سماع» در قرآن را شاید بتوان به نوعی در تقابل با «اُذُن» در آیۀ (وَمِنْهُمُ الَّذِينَ يُؤْذُونَ النَّبِيَّ وَيَقُولُونَ هُوَ أُذُنٌ ۚ قُلْ أُذُنُ خَيْرٍ لَكُمْ يُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَيُؤْمِنُ لِلْمُؤْمِنِينَ وَرَحْمَةٌ لِلَّذِينَ آمَنُوا مِنْكُمْ. 61 / توبه. و از منافقان کسانی هستند که همواره پیامبر را آزار می دهند، و می گویند: شخص زود باور و نسبت به سخن این و آن سراپا گوش است. بگو: او در جهت مصلحت شما سراپا گوش و زود باور خوبی است، به خدا ایمان دارد و فقط به مؤمنان اعتماد می ورزد، و برای کسانی از شما که ایمان آورده اند، رحمت است) تصور کرد. در این آیه، اُذُن به «خیر» اضافه شده است و معنای آن این است که سرتاپا گوش بودن پیامبر و شنوا بودن او در مورد چیزی است که خیر شما در آن است، مثلا وحی خدا را می‌شنود که مایۀ خیر شماست و از مومنین خیرخواهی‌شان را می‌شنود که باز مایۀ خیرشماست. (ر.ک: المیزان). @Habibollah_Babai
تأملات قرآنی در باب «روابط انسانی» (قسمت ششم: شایعه‌کنندگان) در امتداد موضوع «سماعون» می‌توان به موضوع شایعه و انتشار اکاذیب در جامعه اشاره کرد. آنهایی که مترصد خبرهای نگران‌کننده و ناامیدکننده هستند تا عجولانه و تحقیق‌نکرده آن را بین مردم پخش کنند و موجبات ترس و نگرانی را بین عموم مردم فراهم سازند. وَإِذَا جَاءَهُمْ أَمْرٌ مِنَ الْأَمْنِ أَوِ الْخَوْفِ أَذَاعُوا بِهِ وَلَوْ رَدُّوهُ إِلَى الرَّسُولِ وَإِلَىٰ أُولِي الْأَمْرِ مِنْهُمْ لَعَلِمَهُ الَّذِينَ يَسْتَنْبِطُونَهُ مِنْهُمْ (83 نساء) و هنگامی که خبری از پیروزی یا شکست به آنها برسد، (بدون تحقیق،) آن را شایع می‌سازند؛ در حالی که اگر آن را به پیامبر و پیشوایان -که قدرت تشخیص کافی دارند- بازگردانند، از ریشه‌های مسائل آگاه خواهند شد (ترجمه مکارم). گاه ممکن است که خبرِ رسیده واقعیت هم داشته باشد، لیکن هر حقیقتی را نباید به بهانه حقیقت بودن در جامعه منتشر کرد و جامعه را ملتهب ساخت. از این رو حفظ آرامش در جامعه و ارجاع خبرهای خاص به مراکز معتبر و مطمئن در جامعه، به اصلاح جامعه کمک بیشتری خواهد کرد تا اینکه با اشاعه آن از یک سو نگرانی‌ها را دامن بزنیم و از سوی دیگر شایعات و اکاذیب را توسعه دهیم. آیۀ دیگری که به شدت با موضوع شایعه‌سازی مقابله می‌کند آیه 60 سوره احزاب است که می‌فرماید: لَئِنْ لَمْ يَنْتَهِ الْمُنَافِقُونَ وَالَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ وَالْمُرْجِفُونَ فِي الْمَدِينَةِ لَنُغْرِيَنَّكَ بِهِمْ. اگر منافقان و بیماردلان و آنها که اخبار دروغ و شایعات بی‌اساس در مدینه پخش می کنند دست از کار خود بر ندارند، تو را بر ضدّ آنان می‌شورانیم. در این آیه، اشاعه حرف های ناصواب برای نگران ساختن دیگران و ایجاد اضطراب و تزلزل در میان مردم به شدت مورد نهی قرار گرفته است و چنین شایعه‌کنندگان را به شدت مواخذه و توبیخ کرده است. نکتۀ دشواری که امروزه مواجهه با مسئله «شایعه» را پیچیده‌تر کرده و سیاستگذاری در بارۀ آن را دشوار ساخته است، از یک طرف «شایعه‌سازی» به بهانۀ «آگاهی دادن» و به نام «حق آزادی» و آزادی بیان است؛ و از طرف دیگر هم ایجاد محدودیت‌های مختلف و جلوگیری از هر بیان انتقادی به بهانۀ «شایعه‌سازی» است که در پی حذف هر بیان و نکته انتقادی، و ایجاد نوعی از انحصار خبری است. @Habibollah_Babai
تأملات قرآنی در باب «روابط انسانی» (قسمت هفتم: «امربه‌معروف‌ونهی‌ازمنکر» به مثابه «امتداد اجتماعی ایمان») (1) در آیه‌های مختلف قرآنی، امر به معروف و نهی از منکر در کنار «ایمان به خدا» قرار داده شده است. اولین آیۀ مهم در این باره، همین آیۀ 110 از سورۀ آل عمران است: كُنْتُمْ خَيْرَ أُمَّةٍ أُخْرِجَتْ لِلنَّاسِ تَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَتَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ وَتُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ . در این آیه، علاوه بر اینکه بهترین بودن را به موضوع امر به معروف و نهی از منکر و ایمان به خدا نسبت داده است، آن را نه فقط راهگشا در خوب بودن و خیر بودن تعریف کرده است، بلکه آن را در الگو بودن برای دیگر مردمانی که احیانا برخوردار از ایمان نیستند نیز مهم معرفی می‌کند. در دو آیۀ 113 و 114 از سورۀ آل عمران نیز در نسبت امر به معروف و نهی از منکر و مقولۀ «ایمان» در میان اهل کتاب چنین آمده است که لَيْسُوا سَوَاءً مِنْ أَهْلِ الْكِتَابِ أُمَّةٌ قَائِمَةٌ يَتْلُونَ آيَاتِ اللَّهِ آنَاءَ اللَّيْلِ وَهُمْ يَسْجُدُونَ، يُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ وَيَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَيَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ وَيُسَارِعُونَ فِي الْخَيْرَاتِ وَأُولَٰئِكَ مِنَ الصَّالِحِينَ. در این آیه، علاوه بر امر به معروف و نهی از منکر که برآمده از ایمان به خدا و روز جزاست، به موضوع «مسارعه» در خیرات اشاره شده است. مسارعه و شتاب در کار نیک، شتاب در اصلاح جامعه، شتاب در رد و انکار بدی‌ها و کدورت‌ها، و شتاب در انجام معروف و امر به معروف، وهمین‌طور شتاب در ترک منکرات و نهی از منکرات، همه در فرایند اصلاحی و رشد اجتماعی می‌تواند شتابِ مضاعفی را بوجود آورد و به طور موثر در برابر شتاب فساد و ابتذال و شتاب در سقوط و زوال جامعه، مقاومت کرده و رشد و کمال یک جامعه را در وضعیت آشوبناک امروزی ممکن و میسور بسازد. مفهوم معکوس ازاین رابطه یعنی نسبت بین «کفر» و «عدم نهی از منکر» در آیات دیگری از قرآن مثلا در آیات 78 و 79 از سورۀ مائده مورد تأکید قرار گرفته است: لُعِنَ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ بَنِي إِسْرَائِيلَ عَلَىٰ لِسَانِ دَاوُودَ وَعِيسَى ابْنِ مَرْيَمَ ۚ ذَٰلِكَ بِمَا عَصَوْا وَكَانُوا يَعْتَدُونَ. كَانُوا لَا يَتَنَاهَوْنَ عَنْ مُنْكَرٍ فَعَلُوهُ ۚ لَبِئْسَ مَا كَانُوا يَفْعَلُونَ. در این آیه، به موضوع کفر، عصیان، و اعتدا و آنگاه عدم نهی از منکر اشاره می‌کند. این مجموعه آیات همه نشان از نسبت معنادار بین «ایمان» به مثابه امری الهیاتی و «امر به معروف و نهی از منکر» به مثابه امری اجتماعی و آنگاه صورت‌بندی امت به مثابه امری تمدنی می‌پردازد. و از سوی دیگر به وجود نسبتی بین «کفر» به مثابه امری ضدالهیاتی و «فقدان نهی از منکر» به مثابه امری ضد اجتماعی می‌پردازد و این پرسش را برای ما مطرح می‌کند که این دو گانه الهیاتی ـ اجتماعی در صورتبندی و صیرورت امت اسلام و تمدن اسلامی چسان عمل می‌کند و در چه فرایندی می‌توان از دیالکتیک «ایمان» و «امر به معروف و نهی از منکر» در راستای بهبود وضعیت اجتماعی ازیک سو، و تعمیق ایمان فردی از سوی دیگر سخن به میان آورد؟ پاسخ در شب‌های آتی می‌آید... @Habibollah_Babai
تأملات قرآنی در باب «روابط انسانی» (قسمت هشتم: «امر به معروف و نهی از منکر» لازمۀ «کمال ایمانی») (۲) آیت الله سعید حکیم در نسبت بین ایمان و امر به معروف و نهی از منکر، امر به معروف و نهی از منکر را از لوازم تکامل ایمانی و بلکه آن را روح ایمان به دین و جوهر دین تلقی می‌کند. اساسا ایمان کامل است که موجب می شود که یک مومن اگر کار خوبی از او سر بزند مسرور بشود و اگر کار ناشایستی از او سر بزند ناراحت شده و نسبت به کار انجام یافته پیشیمان شده خود را با توبه و انابه اصلاح کند. شاهد بر این معنا، فرمایش پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله است که می‌فرماید: «کسی که کار حسنه‌اش او را شاد، و کار بدش او را ناراحت کند، او مومن است». همین طور، وقتی کار خوبی از فردی دیگری سر بزند، فرد مومن نسبت به آن فرد و کار او حالت انس و الفت پیدا می کند و نسبت به او و کار خوبش روی خوش نشان می دهد، و در مقابل اگر کار بدی از دیگری سر بزند، آن را در دل انکار می کند و عمل آن فرد را در قلب خود، در زبان خود، و گاه در عمل خود، طرد می‌کند. بر همین اساس است که امیر مومنان علیه السلام فرمودند که: «همانا مردم را حب و بغض، و غضب و رضایت کنار هم جمع می‌کند؛ پس هر کسی که نسبت به چیزی راضی باشد داخل درآن کار می شود و اگر نسبت به کاری غضبناک و عصبانی باشد از آن خارج می‌شود.» بر این اساس لازم است که یک مومن به قدر کافی اهتمام بورزد و از تفریط و کوتاهی در این باره به شدت پرهیز کند، چرا که گاه زیادی وقوع گناه و معاصی و انس با گناه و عادت به آن موجب می شود که فرد نسبت به آن گناه و معصیت، حسن ناراحتی و غضب کمتری پیدا کند تا اینکه فرد مومن از قبح و زشتی کار بد غافل می شود و به تدریج نسبت به آن معصیت و گناه انس پیدا می کند، همان طور که گاه کمی و نادر بودن کار معروف موجب می شود که کار خوب و شایسته را انکار کرده و به تدریج از آن نفرت پیدا بکند. در این صورت معروف منکر می شود، و منکر معروف می شود. بدین صورت، روح ایمان از فرد و بلکه جامعه جدا می شود و ریشه آن خشک و خاموش می شود. @Habibollah_Babai
تأملات قرآنی در باب «روابط انسانی» (قسمت نهم: دیالکتیک «ایمان» و «امر به معروف و نهی از منکر») (3) شهید محمدباقر صدر ره ایمان به اسلام را در میان بخش بزرگی از امت اسلامی جاری و ساری می داند که البته همین ایمان بعد از ورود استعمار به جهان اسلام، فروغش کم و کمتر گشت و استعمارگران تلاش کردند که این عقیده و ابعاد انقلابی و اجتماعی آن را کم فروغ تر و تهی کنند. از همین رو، شاید نتوان به جرأت گفت که مسلمانان امروز مظهر امت اسلامی‌ای هستند که خداوند آن را امت میانه و وسط قرار داد. مسلمانان دیگر آن امتی نیستند که بتوانند به جهانیان شهادت داده و بهترین امت یا امتی نمونه برای بشر تلقی شود، چرا که امت اسلامی صرفا تجمیع عددی مسلمانان و یک گروه بندی عددی بین آنها نیست، بلکه امت اسلامی بدان معناست که عدد مسلمانان بتوانند مسئولیت الهی خود را در زمین به عهده می گیرد، امت اسلامی در درون خود مسئول امر به معروف و نهی از منکر است تا بتواند عقیده خود را به یک فرایند ساخت و بناء تمدنی بکشاند. از نظر شهید صدر در آیۀ «كُنْتُمْ خَيْرَ أُمَّةٍ أُخْرِجَتْ لِلنَّاسِ تأْمُرُونَ بِالمعْرُوفِ وَتَنْهَوْنَ عَنِ المُنْكَرِ وَتُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ» ایمان به خدا، ویژگی سوم (بعد از ویژگی امر به معروف و نهی از منکر) بیان شده است تا بر این نکته تأکید کند که معنای حقیقی ایمان صرفا یک عقیده پنهان در قلب نیست، بلکه ایمان شعله‌ای است که می‌سوزاند و نور خود را بر دیگران می‌تاباند و امت اسلامی از آنجا که ملتی گواه و شاهد بر جهان است، نسبت به کل دنیا دارای مسئولیت است و نمی تواند نسبت به آن بی اعتنا باشد. «وَكَذَلِكَ جَعَلْنَاكُمْ أُمَّةً وَسَطَاً لِتَكُونُوا شُهَدَاءَ عَلَى النَّاسِ ...». (آل عمران: 110) بدین سان تا زمانی که مسلمانان در سطح عمل به این دو مسئولیت مهم نباشند، اساسا چیزی به نام امت اسلامی نخواهند داشت. تا زمانی که دین اسلام اهتمام خود و مرکزیت راهبری‌اش را برای انجام این دو مسئولیت در تمام شئون زندگی بکار نگیرد، هیچ پیام اسلامی در واقعیت زندگی به معنای صحیح تحقق نخواهد یافت. این عقیده اسلامی در قبال هرآنچه که در عرصه‌های اجتماعی و تمدنی برخاسته از تفکر و اندیشه اسلامی نباشد، عامل سلبی و منفی ایجاد می‌کند و در برابر آن مقاومت می کند؛ زیرا معتقد است - حتی در تئوری - حداقل هر نظامی که احکام خود را از اسلام نگرفته باشد، نامشروع است. این ایمان حتی اگر به صورت عملی نیز در نیامده باشد، برای هر عملیاتی تمدنی که برخوردار از نگاه سکولار و عرفی باشد، واکنشی منفی خواهد داشت. @Habibollah_Babai
تأملات قرآنی در باب «روابط انسانی» (قسمت دهم: «ایمان» به مثابه «عامل ولایت و محبت بین مومنان») (۴) از نظر آیت الله مصباح یزدی براى این كه آمر به معروف بتواند به دیگرى به زبان گوشزد كند و بعد عملا جلوى او را بگیرد، باید نسبت به او نوعى ولایت داشته باشد. یعنى قانون باید به او یك تسلط قانونى بدهد كه بتواند جلوى او را بگیرد. این نوعى ولایت است، شاید منظور خداوند كه مى‌فرماید «وَ الْمُؤْمِنُونَ وَ الْمُؤْمِناتُ بَعْضُهُمْ اُولِیاءُ بَعض» این است كه خداى متعال چنین ولایتى را به مسلمانان داده است كه نسبت به همدیگر بتوانند امر به معروف و نهى از منكر كنند. از این نظر، معناى دیگرى نیز مى‌توان براى ولایت ذكر كرد همان معناى معروف «دوستى» است. یعنى چون مؤمنان و مؤمنات نسبت به همدیگر محبت دارند، یكدیگر را دوست دارند، و دلسوز همدیگر هستند، لذا نمى‌خواهند به گناه مبتلا شوند، نمى‌خواهند كارى بكنند و راهى بروند كه نهایت آن، عذاب ابدى هست. آن محبت حاكم بر مؤمنان و مؤمنات ایجاب مى‌كند كه امر به معروف و نهى از منكر در میان آن ها وجود داشته باشد. پس خداوند یك نوع ولایتی بین مومنان جعل كرده است تا آنها بتوانند در كار یكدیگر دخالت و نظارت كنند، و این امر و نهى را به خوبى انجام دهند، اما در مورد منافقان كه مى‌خواهند به وسیله «امر به منكر» و «نهى از معروف» دین را از مردم بگیرند، و به اصل دین حمله كنند، آن ها دیگر احتیاج به ولایتى ندارند. این بدان سبب است که ولایت یك حق قانونى است، و قانون در هیچ جامعه اى امر به منكر را تجویز نمى‌كند . پس بر اساس مطالب فوق مى‌توان چنین نتیجه گرفت كه منافقان نسبت به هم محبتى ندارند. و همچنین قدرت قانونى هم براى امر و نهى، ندارند. اما مؤمنان هم نسبت به هم محبت دارند؛ لذا نسبت به یكدیگر دلسوزند و یكدیگر را امر و نهى مى‌كنند؛ زیرا نمى‌خواهند برادر و خواهر ایمانى آن ها از راستی و خوبی به انحراف بروند. @Habibollah_Babai
تأملات قرآنی در «روابط انسانی» (قسمت یازدهم: «امر به معروف و نهی از منکر» ضامن بقا و گسترش «ایمان») (۵) از منظر تفسیر نمونه و آیت الله مکارم شیرازی، دو فریضۀ «امر به معروف و نهی از منکر» ضامن گسترش و بسط ایمان و اجرای همه قوانین فردی واجتماعی است. اگر این دو وظیفه اجرا نگردد ریشه ‌های ایمان در دلها نیز سست می گردد و پایه‌های آن فرو می‌ریزد. از این آیه به دست می آید که «مسلمانان تا زمانی یک "امت ممتاز" محسوب می گردند که دعوت به سوی نیکی‌ها و مبارزه با فساد را فراموش نکنند، و آن روز که این دو وظیفه فراموش شد نه بهترین امتند و نه به سود جامعه بشریت خواهند بود». @Habibollah_Babai
مقایسه الگوی تمدنی ایران، ترکیه و مالزی در بیان نورالدین بولحیه (استاد باتنه الجزائر) در همایش گفتگوی ایران و جهان عرب، نورالدین بولحیه استاد دانشگاه باتنه الجزایر چه آنجا که در پنل علم به طرح بحث پرداختند و چه وقتی که در اختتامیه سخنرانی کوتاهی کردند رویکرد متفاوتی در تحلیل موقعیت تمدنی ایران امروز داشتند. در پلن تخصصی علم، بولحیه امتیاز نظریه امام خمینی را در مقایسه با بسیاری از نظریات اندیشمندان، در تحقق‌یافتگی آن و امتداد عینی آن دانستند. در نظر ایشان، ایران در تجربه چهل سالگی خود در قامتی بزرگتر از مذهب ظاهر شده و مرزهای مذهبی را به سمت مرزهای انسانیت در نوردیده است. سخنرانی ایشان در اختتامیه هم در همین راستا بود که گفتند جمهوری اسلامی ایران و امام خمینی اولین کسی بود که دست یاری به سمت مسلمانان دراز کرد و با همان دست به سینه آمریکا کوبید (اذله علی المومنین و اعزه علی الکافرین). از همین منظر تحلیل بولحیه در مقایسه ایران با ترکیه و مالزی اندکی متفاوت از جناب عمار الطالبی بود. دکتر طالبی مالزی را در فرآیند تمدنی اش مهم تلقی کرده و عنصر علم را عنصر مرکزی حرکت مالزی ارزیابی کرد، ولی نورالدین بولحیه پروژه تمدنی مالایایی‌ها و ترک‌ها را اقتصاد دانست و پروژه ایرانی‌ها را در حرکت تمدنی‌‌شان رسالت‌محور و بر مدار انسانیت و ارزش‌ها تعریف کردند و تصریح کردند که نقطه امتیاز و قدرت اصلی ایرانیان در همین رسالت‌محور بودن‌‌شان است. اگر نبود هویت رسالتی ایرانیان، ایران امروز بیش و پیش از ترکیه و مالزی رشد مالی و اقتصادی به دست آورده بود. بولحیه در انتها با اشاره به آیه "شهدا علی الناس" بدین نکته اشاره کردند که ایران، نه در مقیاس امت بلکه در مقیاس بشریت باید الگو باشد و نقش آفرینی کند. @Habibollah_Babai
تأملات قرآنی در باب «روابط انسانی» (قسمت دوازدهم: «امر به معروف و نهی از منکر» راهی برای «تولید مبدأ ایمان») (۶) از یک نظر دیگر، اساسا ایمان در برخی از آیات قرآنی مانند آیۀ « كُنْتُمْ خَيْرَ أُمَّةٍ أُخْرِجَتْ لِلنَّاسِ تَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَتَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ وَتُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ» به معنای تولید مبدأ ایمان است. در این آیه، خطاب آیه مومنان است، حال این پرسش پیش می‌آید که در خطاب به مومنان، کلمۀ تومنون چه معنایی خواهد داشت؟ از این نظر، تومنون علاوه بر اینکه به ایمان‌هایی با متعلقات مختلف (ایمان به خدا، ایمان به معاد، ایمان به غیب، و غیره) اشاره دارد، به تولید مبدأ ایمان، تولید پیوسته و مستمر ایمان، حفظ ایمان، و توسعه و تعمیق ایمان نیز نظر دارد. یعنی می گوید که ای کسانی که ایمان آورده اید، به معاد هم ایمان بیاورید، به غیب هم ایمان بیاورید. علاوه بر این آیه می‌گوید که ای کسانی که ایمان آورده اید، همچنان سرچشمه ایمانی تان را حفظ کنید، همچنان و به طور پیوسته ایجاد ایمان بکنید، و همچنان حفظ ایمان داشته باشید. بدین‌سان امر به معروف و نهی از منکر نه صرفا نتیجه ایمان باشد، بلکه خود عامل تولید ایمان در جامعه و بلکه در خود فرد مومن است، و فرد مومن خود، با انجام امر به معروف و نهی از منکر، ایمان بیشتری پیدا می کند. @Habibollah_Babai
تأملات قرآنی در باب «روابط انسانی» (قسمت سیزدهم: پناه‌ِ فرهنگی ما؟) یکی از مفاهیم کلیدی در موضوع مناسبات انسانی، موضوع «پناه» در قرآن است. اینکه از چه چیزی و به چه چیزی باید پناه برد و اینکه کی و چگونه باید پناه جست، از جمله پرسش‌های مهم ذیل این موضوع است. لوط پیامبر خطاب به قوم خود گفت: لَوْ أَنَّ لِي بِكُمْ قُوَّةً أَوْ آوِي إِلَىٰ رُكْنٍ شَدِيدٍ (كاش براى مقابله با شما قدرتى داشتم يا به تكيه‌گاهى استوار «پناه» مى‌جستم.). قرآن در باره پناه جستن اصحاب کهف نیز می‌گوید: وَإِذِ اعْتَزَلْتُمُوهُمْ وَمَا يَعْبُدُونَ إِلَّا اللَّهَ فَأْوُوا إِلَى الْكَهْفِ يَنْشُرْ لَكُمْ رَبُّكُمْ مِنْ رَحْمَتِهِ وَيُهَيِّئْ لَكُمْ مِنْ أَمْرِكُمْ مِرْفَقًا (و چون از آنها و از آنچه كه جز خدا مى‌پرستند كناره گرفتيد، پس به غار «پناه» جوييد، تا پروردگارتان از رحمت خود بر شما بگستراند و براى شما در كارتان گشايشى فراهم سازد.). زن عمران و مادر حضرت مریم هم بعد از وضع حملش خطاب به خدا کرد و گفت: فَلَمَّا وَضَعَتْهَا قَالَتْ رَبِّ إِنِّي وَضَعْتُهَا أُنْثَىٰ وَاللَّهُ أَعْلَمُ بِمَا وَضَعَتْ وَلَيْسَ الذَّكَرُ كَالْأُنْثَىٰ ۖ وَإِنِّي سَمَّيْتُهَا مَرْيَمَ وَإِنِّي أُعِيذُهَا بِكَ وَذُرِّيَّتَهَا مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيمِ («پروردگارا، من دختر زاده‌ام -و خدا به آنچه او زاييد داناتر بود- و پسر چون دختر نيست، و من نامش را مريم نهادم، و او و فرزندانش را از شيطان رانده‌شده، به تو پناه مى‌دهم). پسر نوح در جستجوی پناهی غیر از خدا، خطاب به پدرش نوح پیامبر گفت: سَآوِي إِلَىٰ جَبَلٍ يَعْصِمُنِي مِنَ الْمَاءِ («به زودى به كوهى «پناه» مى‌جويم كه مرا از آب در امان نگاه مى‌دارد.») علاوه بر آیه‌ها و مفرداتی که از ریشۀ «اوی» برای موضوع «پناه» مطرح شده، کلمات دیگری نیز در قرآن مانند «استعاذه»، «اعوذ»، «معاذ الله»، «ملتحدا»، «ملجأ»، و «موئل» در بارۀ همین مضمون (برای حرز گرفتن و خود را در حیازت قراردادن در برابر شرور و بدی‌ها) بکار رفته است. نکته قابل تأملی که در این یادداشت برآن تأکید می‌کنم این است که آدمی نه تنها در زندگی فردی خود، بلکه در زندگی اجتماعی خود اهل «پناه‌جستن» است (و شاید این امر فطری باشد) و این پناه گرفتن ضرورتا نه از سر ترس بلکه از سر عقل و حزم اندیشی است. اساسا پناه جستن نه صرفا برای صیانت از خود و دیگران (رویکرد سلبی) بلکه برای کسب توش و توان بیشتر و زاد و ذخیره لازم برای مواجهه با شرایط سخت و دشوار است. به بیان دیگر، پناه جستن، پناه بردن، پناه گرفتن، و پناه دادن در زیست اجتماعی، نه به معنای کنده شدن از جامعه، بلکه به معنای داشتن اتکای فرهنگی و اجتماعی، استمداد از «پناه‌خانه‌های فرهنگی» و «پناه‌خانه‌های اخلاقی و معنوی» در راستای مواجهه با مسئله‌های فرهنگی است. اکنون به فرض آنکه ما هنوز می‌توانیم در جستجوی پناه باشیم و هنوز در وضعیت بی‌پناهی مطلق سقوط نکرده‌ایم، سئوال این است که پناه ما در بلبشوی فرهنگی جهان امروز و دنیای اسلام و ایران اکنون کجاست؟ آیا در نگاه به درون ایران معاصر، می‌توان گفت روحانیان ما یا روشنفکران ما پناه فرهنگی ما هستند؟ آیا مساجد، حوزه‌ها، دانشگاه‌ها و آموزش و پرورش می‌توانند نقش‌ کارآمدی در پناه بودگی فرهنگی داشته باشند؟ آیا سازمان‌های فرهنگی، شورای انقلاب فرهنگی، و یا مدیران فرهنگی ما امروزه می‌توانند پناهی باشند در برابر آشوب‌های فرهنگی در ایران؟ آیا خانواده‌های ما، محله‌های ما، و یا خود مردم ما می‌توانند نقش پناه فرهنگی برای امروز ما را ایفا کنند؟ در نگاه به بیرون از ایران و فضای تمدنی جهان اسلام نیز باید پرسید که امروزه ملجأ فرهنگی و هویتی ما در جهان اسلام کجاست؟ آیا عربستان می‌تواند پناه فرهنگی جهان امروز اسلام باشد؟ ایران چطور؟ کشورهای دیگر مثل عراق، ترکیه، مالزی و قطر چه پناهی در فرهنگ جوامع اسلامی ایجاد خواهند کرد؟ کدام یک از این مدعیان توسعه و تمدن، ملجأ فرهنگی انسان مسلمان معاصر خواهد بود؟ ادامه دارد…. @Habibollah_Babai
تأملات قرآنی در باب «روابط انسانی» (قسمت چهاردهم: پناه‌ِ فرهنگی ما؟) (۲) چرا ما در پی آیه‌های پناه در قرآن می‌گردیم؟ اساسا کی و چه زمانی موضوع «پناه» برای جامعه اسلامی و برای فرد مسلمان حیاتی و برجسته می‌شود و باید نسبت به آن دغدغه‌ داشت؟ اهمیت «پناه» زمانی رخ می‌نماید که خطر بر ما احاطه کرده باشد و سلامت اجتماعی، سلامت دینی، و سلامت فرهنگی و اخلاقی دچار تهدیدهای جدی شده باشد. بدین‌سان اگر یکی از ضرورتها در موقعیت‌های خطر، «پناه‌خانه» است علاوه بر پناه‌خانه‌های امنیتی (مثل پلیس در داخل یا ارتش در مرزها) و علاوه بر پناه‌خانه‌های اقتصادی (مثل نهادهای خیریه و کمیته‌های امداد) و احیانا پناه‌خانه‌های بهداشتی و درمانی (مثل بیمارستان‌ها)، در وضعیت هرج و مرج فرهنگی باید پناه‌خانه‌های فرهنگی متنوع و متراکمی را فعال کرد. نمی‌توان با پرسه‌زنی‌های سرگردان در وسط میدان، بدون داشتن پناه و پناه‌خانه از خود فرهنگی صیانت کرد، و در باره جو و فضای غبارآلود به تحلیل و تدبیر درستی دست یافت، و به نوعی از آرامش و قرار اجتماعی دست پیدا کرد. از این رو، مرور آیه‌های پناه و تأمل در فرایند پناه‌جویی، پناه‌گیری، پناه‌دهی و کارکردهای اجتماعی آن و جستجو از راه‌های برون رفت از شرایط دشوار، اهمیت پیدا می‌کند. البته این دغدغه را می‌توان از یک نقطه عزیمت فلسفی و یا اجتماعی نیز شروع کرد، لیکن تصور می‌کنم نقطه آغاز آن را باید «الهیات» قرار داد و آنگاه از «الهیات قرآنی و اسلامی» به سمت فلسفه و علم اجتماع در نقطه‌های خطر حرکت کرد. ایده‌ی مرکزی در این سلسله نوشته‌ها، فعال‌سازی پناه‌خانه‌های متنوع و متکثر دینی و اخلاقی در شرایط مختلف اجتماعی و خانوادگی در سطوح خرد و کلان جامعه اسلامی است. این نکته را در یادداشت های بعدی بیشتر خواهم پرداخت. اکنون فقط بر یک نقطه عزیمت از پناه فرهنگی در قرآن اشاره می‌کنم. بر اساس آیۀ شریفه وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَمِيعًا وَلَا تَفَرَّقُوا و اینکه مراد از «حبل» در آیه، قرآن است (و در برخی روایات خود پیامبر و امیرالمومنین ع به عنوان حبل الله تعیین شده است)، و بر اساس روایت اِذَا الْتَبَسَتْ عَلَيْكُمُ الفِتَنُ كَقِطَعِ اللَّيْلِ الْمُظْلِمِ فَعَلَيْكُمْ بِالْقُرآنِ، و همین طور بر اساس نگرش تاریخی در باب مرکزیت قرآن در گذر تاریخی تمدن مسلمانان، می‌توان بر قرآن به مثابه یک پناه تمدنی در نگاه فراملی و به مثابه یک پناه فرهنگی در یک رویکرد درونی و ملی، نگاه کرد و آن را به مثابه پناه اجتماعی و فرهنگی مسلمانان مورد تأکید قرار داد. در پناه جستن به قرآن به مثابه یکی از پناه‌های در دسترس مسلمانان، می‌توان مرجعیت و مصدریت قرآن را در سطح امت در نظر گرفت (که در یادداشت بعدی بدان اشاره خواهم کرد)، و می‌توان پناه به قرآن را در کمترین سطح خود در سطح خانواده‌ها فعال کرد و دست کم با قرائت خانوادگی قرآن، شبانه روز لحظه‌هایی از معنی و معنویت قرآنی ساخت. پناه جمعی هرشبانۀ خانواده‌ها به قرآن، تراکم و انباشتی از پناه‌ جستن‌ها و پناه گرفتن‌ها را در سطح جامعه فعال می‌کند و به تدریج نوعی از عقلانیت جایگزین را در برابر عقلانیت مادی و دنیوی ظاهر می‌سازد. این نکته و عمل به آیۀ فَاقْرَءُوا مَا تَيَسَّرَ مِنَ الْقُرْآنِ هر چند بسیار خرد و کوچک، ولی بسیاربزرگ در سطح کلان جامعه و بلکه جوامع اسلامی خواهد بود. ادامه دارد. . . @Habibollah_Babai
تأملات قرآنی در باب «روابط انسانی» (قسمت پانزدهم: پناه‌ِ قرآن برای امت اسلام) شماره (۳) قرآن در سطح امت نیز می‌تواند شأن «پناه‌خانه»ی فکری و هویتی داشته باشد. اگر پناه بودنِ قرآن بخواهد در سطح کلان تمدنی توسعه پیدا بکند، باید بتواند در برابر خطرهای کلان ایجاد مصونیت کند و از متن خطرها راه‌های جدیدی بگشاید. اگر نخبگان فکری و فرهنگی نتوانند با قرآن در برابر خطرهای بزرگ فرهنگی مصونیت ایجاد کنند و در وضعیت هرج و مرج فرهنگی به افق های جدیدی از فرهنگ انسانی و اسلامی دست پیدا کنند، پناه‌بودن قرآن هم عینیت پیدا نخواهد کرد. قرآن را به دو صورت می‌توان در نظر گرفت: 1. به عنوان منبع فهم دین، و 2. به عنوان منبع فرهنگ دینی. آنجا که قرآن در مقام تغذیه افهام و ادراکات انسان‌هاست با آنجا که قرآن در مقام تغییر مناسبات انسانی و فرهنگ زمانه است، فرق می‌کند. از نظر مارشال هاجسن قرآن نه فقط به زبان قوم سخن گفت بلکه به نیازها و خواسته¬های عصر خویش هم پاسخگو بود. پاسخگویی به پرسش¬های عصر خود، موجب شد قرآن بجای آنکه تبدیل به یک متن ادبی شود به یک متن هنجاری و موثر در زندگی بدل گردد. اساسا قرآن همواره معطوف به زندگیِ روزمرۀ مردم بود. قرآن نه کتابی استدلالی و انتزاعی، بلکه کتابی بود مشترک بین مسلمانان که همواره با امور عینی و معضلات اجتماعی درگیر شده و در صدد حل آنها بر‌می‌آمد. حال نکته بسیار مهم این است که مرکزیت قرآن در تمدن اسلامی صرفا مرکزیت الهیاتی نیست، بلکه مرکزیت آن اجتماعی، تاریخی، و تمدنی نیز هست و یا باید باشد. در حقیقت همان طوری که قرآن در بُعد هدایتی‌اش اعجاز می‌کند و در اعجاز خود تحدّی می‌کند همین قرآن و مومنین بدان در عرصه عینیات تمدنی و واقعیات زندگی نیز باید اعجاز کند. تا زمانی که چنین اعجازی از قرآن در ساخت زندگی و تمدن معاصر مسلمین شکل نگیرد، امکان اینکه قرآن در عرصه‌های اجتماعی و فرهنگی مرجعیت پیدا بکند و تبدیل به پناه فرهنگی بشود، درعمل وجود نخواهد داشت. اساسا اعجاز فرهنگی قرآن، با اعجاز در مرحله استدلال و برهان به انجام نمی‌رسد. گاه در مرحله استدلال و یا در مقام نفس الامر، امرِ اعجاز درست و تمام است، ولی در مرحله تحقق اجتماعی این اعجاز امتداد پیدا نمی‌کند. تا زمانی که مسلمانان به لحاظ فرهنگی و به لحاظ اجتماعی سازوکار تحقق عینی قرآن را فراهم نکنند، کار اعجاز به سرانجام نمی‌رسد و مردمانی که نوعا معجزه را نه از منظر نظری بلکه از دریچه آثار مثبت عملی آن در زندگی روزمره می شناسند، به چنین اعجازی باور نخواهند داشت. برای این منظور، به نظر می‌رسد که باید دنیای اسلام در مقیاس یک امت وارد عرصه قرآن‌خوانی، قرآن‌پژوهی و پناه‌جستن به قرآن بشود. هر میزان مطالعات قرآنی و تمرینات قرآنی از سطح امت بودن تنزل پیدا بکند، دستاوردهای نظری و عملی آن نمی تواند به سطح یک امت صعود پیدا بکند و قرآن نیز به پناهی در سطح یک امت تبدیل نخواهد شد. ادامه دارد. . . @Habibollah_Babai
تأملات قرآنی در باب «روابط انسانی» (قسمت شانزدهم: راه‌های پناه) (۴) در آمریکا، در شهر شارلوتسویل با جمعی از خانواده‌های ایرانی جلسات هفتگی قرآن داشتیم که با جلسات قرآنی که در ایران برگزار می‌شود متفاوت بود، و آنجا واقعا یک پناه هویتی و اسلامی برای خانواده‌های مسلمان در فضای سکولار غرب بود. در مرکز تعلیمات اسلامی واشنگتن (IEC)، شب عاشورا بسیاری از خانواده های ایرانی و گاه افغانی از جاهای دور و نزدیک حضور پیدا می کردند برای شرکت در یک مراسم ساده روضه خوانی امام حسین علیه السلام. این مرکز در چنین شبی با چنان مراسمی واقعا یک پناه هویتی بود برای شیعیان و حتی برای اهل سنت. در شهر سانفرانسیسکو، در یک جلسه خانگی شرکت کردم که جمعی از ایرانیان اشعار سعدی و حافظ می خواندند. این جلسه نه برای میهمانی و نه برای آموزش اشعار فارسی بود، این جلسه پناهی بود برای خانواده های ایرانی که در پی مصونیت هویتی‌ در برابر فضای ناهمگن غربی بودند. همین طور در تجربه حضورم در غرب، انسان‌پناه‌هایی از ایران و از برخی کشورهای دیگر را دیدم که پیوسته نقش «پناه» داشتند (آنها یا ژنتیک پناه بودند و یا تربیت‌ خانوادگی و یا فرهنگی‌شان، تربیت پناه‌پایه بود و خوب یادگرفته بودند که چطور دیگرانِ در خطر را پناه بدهند). افرادی که من آنها را «انسان‌پناه» می‌نامم، همه انسان‌پناه‌های اقتصادی و معیشتی نبودند، بلکه غیر از انسان‌پناه‌های معیشتی، کسانی هم بودند پناه فرهنگی (در مشورت‌‌های روزمره، در اصلاح خانواده‌ها و رفع منازعات خانه‌ها، و در پاسخ به مسئله‌های دینی و اخلاقی مراجعان) بودند. (به نظر می‌‍رسد تربیت انسان‌پناه‌های اقتصادی و انسان‌پناه‌های فرهنگی مخصوصا در حوزه‌های علمیه بسیار می‌تواند در مصونیت اقتصادی و فرهنگی جامعۀ ما نقش‌آفرین باشد.) اما آنچه که در جهان اسلام و در جوامع اسلامی می‌توان دید سبیل‌های فشردۀ پناه است که می‌توانند جمعا پناه بزرگی را شکل بدهند برای وضعیت بی‌پناهی جهان اسلام. فرهنگ ارتباط با خدا، فرهنگ عمیق دعا، فرهنگ جمعی نماز، فرهنگ مسجد، و فرهنگ ایام معنوی و عرفانی (محرم، صفر، رمضان، شبهای قدر، روز عرفه) هریک را نه صرفا به جهت معنوی، بلکه به جهت اجتماعی پناه فرهنگی باید یک پناه به حساب آورد. به نظرم یکی از تفاوت‌های تمدن غرب با تمدن اسلامی را باید در همین پناه عظیم معنوی در ایران و در جوامع اسلامی جستجو کرد. یاد اهل بیت علیهم السلام نیز نوعی از چنین پناه فرهنگی ـ معنوی را ایجاد می کند که نظیر آن را در دنیای امروز غرب نمی‌توان مشاهده کرد. در این باره مشاهد مشرفه در ایران و عراق و مراسم پیاده‌روی «اربعین» در پناه‌بودگی‌شان غیر قابل انکار هستند. در نگرش تمدنی، تمدن‌ها همواره برخوردار از یک پناه جغرافیایی ـ تاریخی یا همان سرزمین تمدنی (در گذشته و یا در حال) هستند که همواره به آن تکیه می‌کنند و بدان پیوسته ارجاع می دهند. ببینید مرجعیت یونان و روم باستان در دوران رنسانس اروپایی را، و ببینید مرکزیت مدینه النبی و بعدها شهرهای مرکزی مسلمانان در تمدن اسلامی را. در قلمرو تمدنی مقاومت در جهان اسلام نیز امروزه «ایران» و شخص ولیّ‌فقیه پناهی هویتی (ام القرای مقاومت یا الگوی مرجع در امر مقاومت) به حساب می‌آید برای بسیاری از ملت‌های مظلوم و مقاوم از یمن گرفته تا فلسطین. گفتنی است هیچ جامعه و هیچ دولتی نمی‌تواند همۀ گونه‌های پناه و شبکه‌های تودرتوی پناه را در جامعه فعال سازد، ولی می‌تواند عموم مردم را آموزش بدهد که مردم هرآنجا که در خطر فرهنگی قرار می‌گیرند، شبکه‌‌های پناه‌ در پیرامون خود را شناسایی کنند و از آنها در راستای حفظ و مصونیت خود استفاده کنند (يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا قُوا أَنْفُسَكُمْ وَأَهْلِيكُمْ نَارًا. ای کسانی که ایمان آورده‌اید، خود را با خانواده خویش از آتش دوزخ نگاه دارید). اینجا شاید بتوان تعبیر «سبیل‌های پناه» و یا «پناه‌های سبیل» را مطرح کرد و نوعی از تنوع و تراکم پناه‌ها را در مقابل با بدفرهنگی‌های متراکم تعریف و فعال ساخت. @Habibollah_Babai