eitaa logo
حبیب‌اله بابائی
1.1هزار دنبال‌کننده
470 عکس
73 ویدیو
62 فایل
اسلام تمدنی و تمدن اسلامی
مشاهده در ایتا
دانلود
دوگانۀ «ضعف» و «استضعاف» در پیروزی مقاومت فلسطین   پیروزی مقاومت در فلسطین در برابر یکی از ارتش‌های پیشرفتۀ دنیا، پرسش از دوگانۀ ضعف یا استضعاف را پیش می‌کشد که آیا ضرورتا استضعاف همیشه به ضعف منتهی می‌شود؟ در مقاله‌ای که عن‌قریب با عنوان «امکان یا امتناع تمدن در وضعیت استضعاف» منتشر خواهد شد، با تبیین معانی مختلف استضعاف (استضعاف به معنای القای ضعف، استضعاف به معنای پیدا کردن نقطه‌های ضعف، استضعاف به معنای خیال ضعف و ضعیف‌پنداری، استضعاف به معنای آرزو و یا مطالبۀ ضعف برای کسی، و استضعاف به معنای تضعیف و یا تحقیر کسی)، «ضعیف‌شمردگی» را از «ضعیف‌شدگی» تفکیک کرده‌ام. دراین نگاه، همان‌طور که استضعاف و ضعیف‌شمردن، کار مستکبران (ارادۀ بر تحمیل) است، ضعیف‌شدن نیز فعلِ مستضعفان (ارادۀ بر تمکین) است و بین این دو (ضعیف شمردن و ضعیف شدن) تلازم منطقی‌ای وجود ندارد. می‌توان مستضعف بود ولی ضعیف نبود، همان‌طور که می‌توان مستکبر بود و تهی از قدرت و قوت بود. آنچه در این چند روز در معرکه نسل جدید مقاومت در فلسطین رخ داد، اثبات قدرت و قوت در عین مستضعف‌بودگی، و اثبات ضعف و زبونی در عین مستکبربودگی بود.  @Habibollah_Babai
تحقیر جمهور و تضعیف جمهوریت تحقیر جمهور و تضعیف جمهوریت در ایران امروز پدیده‌ای چند ضلعی است: 1. ضلع اول آن مربوط به جریان اصلاحات و جریان مدعی دموکراسی و آزادی و مشارکت است. یکی از مغالطه‌های بسیار تلخی که در تاریخ جمهوری اسلامی شکل گرفت، پیوند موضوع «جمهوریت» با جریان «اصلاحات» و جریان روشنفکری سکولار بود، اینکه آنها داعیه‌دار «مردم» شدند. در حالیکه بسیاری از این جماعت (مخصوصا طیف اَشراف از اصلاحات) نه آگاهی اصیل و کافی و نه صداقت لازم را برای پشتیبانی از جمهور و جمهوریت داشتند. 2. ضلع دوم این تحقیر و تضعیف را باید در طیفی از جریانات اصول‌گرا جستجو کرد که جمهوریت را در تضاد با اسلامیت دید و در مورد آن اساسا فکری نکرد. نیاندیشیدن و فکر نکردن در موضوع «جمهوریت» زمینه را برای نفوذ جریان غرب‌گرا و غرب‌زده در عناصر بنیادین «جمهوری اسلامی» و برای تحریف عمیق تفکر امام خمینی ره فراهم ساخت. صاحبان این اندیشه‌های تَنگ و تُند امروزه بیش از آنی که در شورای نگهبان اتراق کرده باشد، در جاهای دیگری در قم و تهران نشسته و البته امروز کم و بیش تبدیل به شبکه شده‌اند. جالب اینکه برخی از این طیفِ نافی جمهوریت در پی تمدن و تمدن اسلامی نیز هستند، در حالی که اگر جمهوریت در ایران تضعیف شود، عنصر جمهوریت در جهان اسلام نیز ضعیف‌ خواهد شد و تضعیف جمهوریت در جهان اسلام، راه را برای حرکت تمدنی دشوارتر خواهد ساخت. نکته قابل ذکر اینکه، دو طیف اصلاح‌طلب و اصول‌گرای فوق، هر دو از یک زمینه مشترکی در رنج هستند، و آن فقدان بنیه‌ها و ساختار تربیتی در موضوع جمهوریت است. نظام آموزشی و پرورشی ما موضوع جمهوریت را در نهاد نسل امروز نهادینه نمی‌کند. اساسا نسل پرورش یافته در نظام آموزشی، نوعا نسلی مردم‌گرا نیست، بلکه نسلی خودبین و خودمحور است. همین خود‌بینی بر کنش‌های سیاسی هم سایه می‌اندازد. خلاء‌های آموزشی و پرورشی در نظام اجتماعی (ببینید صندلی‌های تک‌نفره، و تک‌گویی‌های معلمان و اساتید در کلاس‌های درس مدرسه و دانشگاه) عملا موجب شده که روشنفکر و غیر روشنفکر به رغم ادعاهای مردمی و دموکراتیک‌شان، در عمل غیرمردمی باشند و نوعا به سمت دیکته‌کردن بروند تا به سمت گفتگو و مشارکت. از این رو ضعف جمهوریت در جامعه ما بیش از آن که سیاسی و یا مذهبی باشد، بیشتر یک امر فرهنگی و اجتماعی است و باید برای آن نیز تدبیری فرهنگی و اجتماعی داشت.  3. ضلع سوم این تحقیر و تضعیف را باید در طیفی از خود جمهور دنبال کرد. آنجایی که جمهور چشم‌بسته در برابر دو طیف فوق تمکین می‌کند و آنجا که جمهور حضور خود را در عرصه‌های مشارکت و مطالبه‌های عمومی کم‌رنگ می‌کند، راه برای پیشرفت دو طیف فوق هموار می‌شود. برهمین اساس، مشارکت‌نکردن در صحنه‌های مربوط به عنصر جمهوریت، دو طیف فوق را از کرده‌های خود پشیمان نخواهد کرد بلکه آنها را به سرنوشت مردم مسلط‌تر خواهد ساخت و جامعه را به سمت یک‌جانبه‌گرایی سوق  خواهد داد.   @Habibollah_Babai
لینک حضور در مجلس ترحیم https://bbb01.dte.ir/b/gkc-xkh-uoh-6i6
https://iporse.ir/6122420 👆👆سامانه یادبود مجازی آی‌پرسه‌ برای والده بنده @Habibollah_Babai
یادداشت‌های آمریکا، قسمت ۲۶ درس‌های انتخابات 2008 (اوباما و مک‌گین) انتخابات سال 2008، سال‌های حضور من در آمریکا، علی‌الحساب از دو جهت آموزنده بود: 1. مهم‌تر از نتیجه انتخابات، فرایند انتخابات سال 2008 بسیار حائز اهمیت بود. آورده انتخابات بیش از آنکه در ساحت سیاستمداران تغییری ایجاد کند، در سطح شعور سیاسی مردم تغییر ایجاد می‌کرد و این برآمده از تدبیر و هوشمندی در سیر و فرایند انتخابات در کشور بود. در این باره، اهمیت فرایند انتخابات نه در مدعیات و رجزخوانی‌ها بلکه در نقد کارشناسی و عالمانه از مواضع سیاسی، فرهنگی و اقتصادی کاندیداها بود. مجریان برنامه‌های انتخاباتی نه سلبریتی‌ها یا مجریان تلوزیون بلکه اساتید و کارشناسان دانشگاهی بودند. این اولین عنصر تفاوت بین انتخابات در ایران و انتخابات در آمریکا بود. مثلا در محیط سخنرانی جناب اوباما، کارشناسان اقتصادی و سیاسی و فرهنگی در اتاق شیشه‌ای نشسته بودند و بعد از پایان سخنرانی اوباما، جمله به جمله ایشان را نقد و بررسی می‌کردند. حضور کارشناسان و اساتید در برنامه‌ها مانع از آن می‌شد که کاندیدایی به آسانی دروغ بگوید و یا حرفی بی‌ربط و بی‌حساب بزند. (در همین باره نگاه کنید به مجری‌های شبهای مناظره در انتخابات آمریکا). همین، سطح شعور سیاسی مردم را ارتقا می‌داد. 2. درس دوم انتخابات 2008 موضوع اخلاق و قدرت بود. پیروزی اوباما بر خلاف انتخابات اخیر بایدن ـ ترامپ، همان شب انتخابات حدودا ساعت 11 اعلام شد. پس از اعلام پیروزی اوباما، ابتدا مک‌گین در کمپ انتخاباتی خود، و سپس اوباما در کمپ انتخاباتی‌اش به سخنرانی پرداختند. آنگاه که مک‌گین در سخنرانی خود به اسم اوباما اشاره کرد، هواداران‌اش اوباما را هو کردند. مک‌گین در برابر هوادارانش واکنش نشان داد و گفت: «اوباما رقیب دیروز من و رئیس جمهور امروز من است.» با همین جمله او اجازه نداد دعوا و نزاع انتخاباتی ادامه پیدا بکند. بعد از مک‌گین، اوباما در کمپ انتخاباتی‌اش سخنرانی کرد و شاید نزدیک به دو دقیقه فقط در محاسن و خدمات مک‌گین به آمریکا گفت. همین تعامل اخلاقی، اختلاف و شکاف پنهان و آشکار بین سیاه و سفید و جمهوری‌خواه و دموکرات را تا حدی کنترل کرد و به نزاعات کم و بیش پایان داد.  @Habibollah_Babai
همچنان فکر می‌کنم... «رأی ندادن»، رأی دادن به دیکتاتوری است! مدتی است برخی از نویسندگان عادت کرده‌اند بر تهدید نظام به عدم مشارکت در انتخابات (تحریم انتخابات). این عده مشارکت خود را منت و عدم مشارکت خود را تهدید جمهوری اسلامی می‌دانند. در حالی که این مشارکت بیش از آنچه برای نظام مهم باشد، برای همین دسته از روشنفکران به‌اصطلاح آزادی‌خواه اهمیت دارد. البته بعید نیست کسی از طیف سنتی در ایران نسبت به تبعات عدم مشارکت سیاسی درک لازم را نداشته باشد، لیکن بعید است کسی در دپارتمان علوم سیاسی و علوم اجتماعی نشسته باشد و پیامدهای عدم مشارکت را درک نکند و آنگاه بخواهد سفارش کند که مشارکت نکنید. البته آنها نیک می‌دانند عواقب استبدادی عدم مشارکت چیست و ما هم می دانیم برخی استبداد سکولار را بر مردم‌سالاری دینی ترجیح می‌دهند. در اینکه، چرا «رأی ندادن» رأی به استبداد و دیکتاوری است چند نکته را باید در نظر داشت: 1. سبک کردن مردم‌سالاری در ایران، راه لیبرال ـ دموکراسی را در ایران هموار نخواهد کرد. اساسا دنیای غرب به تعبیر رضا داوری (در تحلیل انحراف عدالت‌خواهی به مشروطه‌خواهی و مشروطه خواهی به استبداد احمدشاه) ما را لایق دموکراسی نمی‌داند. لذا کسانی که روشنفکرانه صد عن السبیل می کنند نه به دموکراسی غربی خواهند رسید و نه حظی از مردم‌سالاری اسلامی و ایرانی خواهند برد. آنها باید به فکر بازگشت به هرج و مرج و یا در بهترین حالت به فکر ظهور دیکتاتوری مثل سیسی در ایران باشند که نه فقط آزادی‌های مشروع بلکه آزادی‌های نامشروع را نیز از آنها دریغ خواهد کرد. 2. کور کردن نظام مردم‌سالاری در ایران چه آنجا که به خاطر کج سلیقگی‌ها، تنگ‌نظری‌ها، و دینداری‌های اعوجاجی باشد، چه آنجا که به موجب بازی‌های روشنفکری با کلمات و مفاهیم باشد، هر دو زمینه‌های استبداد در کشورهای اسلامی را هموار خواهد کرد. شکستن تجربه مشارکت مردم در شکل‌گیری قدرت سیاسی در ایران، توجیهی خواهد بود برای حکام منطقه در جهان عرب و جهان اسلام در اینکه راه را برای حضور مردم در سیاست ببندند و آن را تجربه‌ای ناکام و ناممکن تلقی کنند. در این صورت، دنیای اسلام قرنها در رشد سیاسی‌اش به تأخیر خواهد افتاد. 3. رأی ندادن خواص و نخبگان جامعه، مانع از رأی‌دادنِ عوام نخواهد شد. عوام در شهرهای بزرگ و کوچک بالاخره رأی خواهند داد، لیکن غلبه عوام بر خواص در انتخابات ممکن است به قول آقایان پوپولیسم در ایران را دوباره بر اریکۀ قدرت بنشاند و نوعی از دیکتاتوری پوپولیستی را رقم بزند. 4. انتخابات معقول در هر کشوری، بیش از آنکه راهی باشد برای انتخاب اصلح، راهی است برای ارتقاء سطح بینش و شعور سیاسی و اجتماعی و اقتصادی مردم. خراب کردن این پل، خراب کردن پل آزادی، پل عدالت، پل اندیشه و پل تغییر در ایران امروز است. این جمله از عقلای اصلاح‌طلب که «ما به هیچ وجه نباید انتخابات را که ناموس دموکراسی است، نادیده بگیریم» بر همین نکته اشاره می‌کند. 5. بالاخره اینکه، رأی ندادن برخی از جریانات روشنفکر اتفاقا در راستای تقویت جریانی خواهند بود که در ضلع جمهوریت نظام اما و اگرهایی دارند. کنارهم نشینی طیفی که برای نفی جمهوریت مبنای دینی دارد و طیفی که برای نفی مشارکت دلیل سیاسی می‌تراشد، هر دو بالمآل به یک نتیجه می‌رسند و آن جز انسداد اجتماعی در ایران نیست. @Habibollah_Babai
🔻 گروه کارشناسی ارشد فقه خانواده، با همکاری معاونت پژوهش دانشگاه مجازی المصطفی«ص» برگزار می نمایند: *نشست علمی با موضوع: معرفی و نقد کتاب «زندگی زمینی و راز آسمانی»* 🌺با حضور نویسنده محترم: دکتر وحید سهرابی فر«عضو هیئت علمی دانشگاه ادیان و مذاهب اسلامی» 🌺 ناقد محترم: حجه الاسلام دکتر حبیب الله بابایی «دام مجده» عضو هیئت علمی پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی 🌺 دبیر جلسه علمی: دکتر حمید علی آبادی«مدیر دوره فقه اسلامی، معارف اسلامی و مطالعات زنان» 🗓 دوشنبه، ۳۱ خرداد ۱۴۰۰، برابر با ۲۱ ژوئن ۲۰۲۱ ⏱ 18 به وقت تهران Time.ir 🎦 لینک نشست: https://live.mou.ir/research 🔹 روش ورود به نشست: 1⃣ لینک را در مرورگر کروم وارد اجرا کنید. 2⃣ نام خود را وارد کنید. 3⃣ گزینه «Open in Browser» یا «در مرور گر باز کنید» را انتخاب کنید. بعد از اجرا وارد می شوید. 🌸 شرکت برای عموم آزاد است.
نشست "مسئله‌شناسی تمدن نوین اسلامی" در سازمان سمت لینک نشست https://b2n.ir/z06570 @Habibollah_Babai
یادداشت‌های آمریکا قسمت ۲۷ (زبان‌ و آموزش زبان‌های مختلف) زبان آموزی در دانشگاه‌های آمریکا بی‌شک یکی از عوامل برتری اساتید و دانشجویان آن است. اساسا هر زبان جدید، دنیای جدیدی از معنا و جهان جدیدی از منابع فکر و اندیشه را فرا روی محققان و پژوهشگران باز می‌گشاید. نوع دانشجویانی که من در تجربه خودم دیدم، قریب به 5 زبان می‌دانستند، و نوع اساتیدی که من در دانشگاه ویرجینیا و برخی از دانشگاه‌های دیگر با آنها در ارتباط بودم، بیش از 10 زبان می‌دانستند. در این بین محمود ایوب استاد نابینا و بازنشسته دانشگاه تمپل که من او را در دانشگاه برکلی (در سفر کوتاهم به کالیفرنیا) دیدم، بسیار جالب بود. اویی که همسرش برای او ریدینگ می‌کرد، خود بیش از 10 زبان می‌دانست. عبدالعزیز ساشادینا سال 2008 نزدیک سن بازنشستگی بود، زبان ایتالیایی را به عنوان چهاردمین زبان داشت کار می‌کرد. دانشگاه ویرجینیا هر تابستان برای دانشجویان دکتری دوره زبان آموزی داشت که هر دانشجویی می‌توانست هر سال یک زبان به سرمایه‌های زبانی خود اضافه کند. در این دوره کوتاه مدت، 4 ترم آموزشی در 9 هفته برگزار می‌شد و دانشجویان مهارت‌های «گفتن و شنیدن»، و «خواندن و نوشتن» را همزمان از صبح تا غروب کار می‌کردند. این دوره برای دانشجویان دانشگاه مجانی و برای غیر دانشجویان بیش از 1000 دلار هزینه دربر داشت.  @Habibollah_Babai
یادداشت‌های آمریکا قسمت 28 (writing) من در طول اقامت‌ام در آمریکا، جز کلاس advanced writing و کلاس accentتقریبا کلاس دیگری برای زبان انگلیسی شرکت نداشتم. بخشی از خلاء زبانی خود را در گفتگوهای مکرر و متعدد با اساتید و با دانشجویان دنبال می‌کردم و بخشی از آن را هم با حضور در کلاس‌های مختلف دانشگاه پی می‌گرفتم. نکته مهم در دوندگی‌های زبانی‌ام، تأکید من بر writing  بود. قبل از عزیمت به آمریکا رایتینگ برایم اهمیت داشت و اساسا آن را برای آینده علمی خود به عنوان به یک طلبه مهم‌تر از مهارت گفتگو می‌دیدم. برای همین نیز بعد از شروع کار خود در نگرش تطبیقی به موضوع «تأویل» (علامه طباطبائی) و «اسطوره‌زدایی» (رودولف بولتمان) کوشش کردم اولین مقاله‌ام به زبان انگلیسی را بنویسم. در نوشتن این مقاله بیشتر از دوستان دانشجویان دکتری استفاده می‌کردم. اما در پیشرفت مهارت رایتینگ‌ام بیش از دوستان دانشجو و کلاس‌های رایتینگ دانشگاه، از مرکز رایتینگ (writing center) استفاده می‌کردم. مرکز رایتنگ در دانشگاه یک مرکز کاربردی برای رایتینگ بود. در این مرکز اساتید و دانشجویان دکتری انگلیسی زبان حضور داشتند و نوشته‌ها و پیپرهای کلاسی دانشجویان غیرانگلیسی زبان را سطر به سطر به صورت حضوری می‌خواندند و همراه با توضیحاتی اصلاح می‌کردند. سهمیۀ هر دانشجو در کل ترم 10 جلسه بود که من گاهی با سماجت می‌توانستم درهر ترم 15 جلسه از اساتید نیتیو آنجا به صورت حضوری استفاده بکنم. این یکی از بهترین‌ جاهایی بود که می‌شد مهارت‌ نوشتن به زبان انگلیسی را یاد گرفت. علاوه بر هنر درست نوشتن و القای درست مطالب به عبارت‌های ساده‌تر و واضح‌تر، دیدن کیفیت کار افراد نیتیو در نوشتن قابل توجه بود؛ مثل اینکه چگونه یک فرد نیتیو به طور پیوسته به dictionary.comمراجعه می‌کند، یا چه طور در همان فایل  word از shift+f7 برای دیدن کلمه‌های مترادف و متضاد و انتخاب واژه‌ای مناسب استفاده می‌کند. استفاده از این ظرفیت ویژه در این مرکز و سپس استفاده از ویرایش  حضوری یکی از دانشجویان دکتری بود که بحمدالله توانستم در سال دوم از حضورم در آمریکا، اولین مقاله‌ام را در مجله Ecumenical Studies دانشگاه تمپل چاپ کنم.  @Habibollah_Babai
گفتگو با جان میلبنک، حوزه علمیه بر خط گفتگوهای بین‌المللی و بین‌الادیانی @Habibollah_Babai
" تحلیل تمدنی از گذشته تاریخی و سیره اجتماعی ائمه معصومین ع" با ارائه جناب استاد امیر غنوی و در گفتگو با اساتید تمدن، کلام، و تاریخ لینک حضور در جلسه https://bbb01.dte.ir/b/gkc-xkh-uoh-6i6
نکته‌ای در وصف فضیلت‌های مادرم (در چهلمین روز از فقدانش) ۱. مادرم در خانه و خانواده‌ بسیار متمکنی بزرگ شده بود، ولی هیچگاه درِ خانه را به روی تنگدستان و فقرا نمی‌بست. گاه ما فرزندان از سر کودکی و خامی از رفت و آمد فقرا و روستائیان به خانه‌مان شکایت می‌کردیم، ولی مادر هرگز به آنها رو تُرش نمی‌کرد و از پناه دادن به آن‌ها دریغ نمی‌ورزید. او به‌رغم مشکلات زندگیِ کارمندی و معلمی پدرم، چندین کودک بی‌سرپرست را از روستاهایی که پدر آنجا معلمی می‌کرد در خانه پناه داد و بزرگ‌شان کرد. ۲. مادرم هرچند ادعای انقلابی‌گری نداشت و از مدعی بودن هم متنفر بود، ولی بخاطر شرایط مبارزاتی پدرم، شرایط سختی را گذارند و در برابر حوادث و فشارهای سیاسی صبوری کرد. او در اوج فشارهای پیرامونی و فامیلی در دوران بعد از انقلاب تاب آورد و در تنهایی‌اش ساخت، و نیز در نبود پدرم در خانه، در برابر قلدرهای ضدانقلاب در خلخال که دست کم دو بار قصد داشتند خانه ما را به آتش بکشند، مردانه ایستاد.  ۳. مادرم بخاطر جو عامیانه در میان فک و فامیل، با طلبه شدن‌ام (به عنوان اولین طلبه در خانواده) و بعد با ملبس بودن‌ام به لباس روحانیت موافق نبود، ولی او هرگز متعرض طلبگیِ من نشد و هرگز کنایه‌ای به لباس من و هویت روحانی‌ام نزد. او در این باره بسیار مودب بود. به رغم فشارهایی که می‌دانستم او در مجالس مختلفِ زنانه از برخی جهلۀ عوام فقط از جهت «مُلّا» بودن فرزندش متحمل می‌شود و می‌رنجد، هیچ وقت دم نمی‌زد و هیچ‌گاه هم مهر و متانتش را از من دریغ نمی‌کرد. او دائم دعایم می‌کرد و به من آرامش می‌بخشید. ... و من اکنون بی‌صبرانه دلتنگ شنیدن صدای دعایش هستم. روحش شاد و یادش ماندگار! @Habibollah_Babai
مجلة المعارف العدد 3.pdf
2.91M
ویژه‌نامه مجله معارف (بیروت) در موضوع "غرب‌شناسی" @Habibollah_Babai
یادداشت‌های آمریکا، قسمت ۲۹، (خود و  ناخود) دانشجویان مسیحی و اساتید آمریکایی در دانشگاه ویرجینیا بیش از آنکه راغب باشند نکته و مطلبی از مدرنیته از ما غیرمسیحی‌ها و غیرغربی‌ها بشنوند، راغب بودند سخنی از سنت و میراث خودمان بشنوند. یک بار پیتر اوکس همین را صریحا به من گفت که ما به اندازه کافی از خودمان و درباره خودمان شنیده‌ایم، اکنون ما نیاز داریم صدایی و اندیشه‌ای از بیرون مدرنیته بشنویم. او همین مضمون را در جای دیگر و به گونه‌ای دیگر در باره روش تطبیقی گفت و گفت که شما چقدر می‌توانید به اندازه من یهودی از یهودیت بدانید، و من یهودی چه مقدار می‌توانم به اندازه شمای مسلمان از اسلام بدانم. بنابراین برای کار تطبیقی بهتر است ما مسئلۀ مشترک بین خود را معلوم کنیم و آنگاه هر کسی پاسخ‌های برآمده از سنت خود را ارائه کند و آن را به اشتراک بگذارد. بدین صورت به خودی خود کار تطبیقی شکل خواهد گرفت. اوکس خودش این کار را هر ساله در گفتگوهای SR (Scripture Reasoning) با تعیین موضوعات مشترک در تورات، انجیل، و قرآن (مثلا «نور» در متون مقدس)  با حضور مسلمانان و یهودیان و مسیحیان انجام می‌داد. یکی از دانشجویان دکتری دانشگاه ویرجینیا (اسمش را الان فراموش کرده‌ام) نیز همین نکته را متذکر شد. با ایشان در مورد پروژه‌ام، مقایسه بین «تأویل» علامه طباطبایی و «اسطوره‌زدایی» بولتمان، صحبت می‌کردم. او به من گفت که از بولتمان به ما نگویید. ما بولتمان را با نقدهای فراوان‌اش مکرر خوانده‌ایم. شما از علامه طباطبایی بگوئید که ما از ایشان چیزی نمی‌دانیم. وقتی من کتاب «قرآن در اسلام» علامه را که به انگلیسی ترجمه شده بود به ایشان معرفی کردم، در گفتگوی بعدی دیدم که کتاب «قرآن در اسلام» را از کتابخانه گرفته و محورها و عناوینی از کتاب علامه را به من نشان می‌دهد و می‌گوید امروزه این عناوین بحثی علامه طباطبایی در جامعۀ آکادمیک ما راهگشاست. همین نگاه را من در کنفرانس «اسلام و ژیرارد» در اینسبورگ اتریش دیدم. در ارائه مقاله‌ام در پی آن بودم که با استفاده از بیان استاد مطهری در بارۀ «خود مجازی و خود حقیقی»، «نظریه محبت» و دوست مشترک را در برابر «نظریه نفرت» و دشمن مشترک برجسته کنم و آن را در مواجهه با وضعیت هابزی جامعه کنونی مهم معرفی کنم. در این کنفرانس آنچه از من مورد استقبال قرار گرفت و برخی از اساتید آن را بسیار مهم ارزیابی می‌کردند، نه خوانش من از ژیرارد و یا حتی نقد من از او، بلکه ارائه نکته‌های ایجابی از اندیشمندان اسلامی در تفکیک «من عِلوی» از «من سِفلی» بود. @Habibollah_Babai
یادداشت‌های آمریکا، قسمت ۳۰ (اسلام‌ کاریکاتوری) یه بار جناب محسن کدیور، که برای یکسال تدریس به ویرجینیا آمده بود، به من گفت که ضعیف‌ترین دانشجویان من مسلمان هستند. مسیحیان و یهودیان بسیار جدی‌تر از مسلمانان اسلام را می‌خواندند. در کنفرانس AAR که بزرگ‌ترین کنفرانس دین‌شناسی در آمریکای شمالی است، در سال 2009 چهار یهودی چهار مقاله فقط در مورد آیۀ «فاضربوهن» نوشته بودند. شبیه این وضعیت در قرآن‌شناسی غیرمسلمانان را من در کنفرانس اینسبورگ هم دیدم که همه مقالات روز دوم کنفرانس، همه قرآنی بود و هیچ یک از نویسندگان آن نیز مسلمان نبودند. در این وضعیت برخی از مسلمانانی که نوعا به عنوان اسلام‌شناس این طرف و آن طرف دعوت می‌شدند گاه اولیات از اسلام را نمی‌دانستند. یکی از دانشجویان پاکستانی که پیش من متن تفسیر المیزان را می‌خواند، مدتی غیبش زد. بعد از یک هفته دوباره ایشان را دیدم. پرسیدم کجا بودید، گفت دانشگاه تگزاس دعوت شده بودم برای اساتید دانشگاه در مورد «علم در اسلام» سخنرانی داشتم!! کسی که نمی‌توانست متن عربی بخواند رفته بود در مورد علم در اسلام سخنرانی بکند. در کنفرانس سالانه SR جمعی از مسلمانان برای گفتگوی با مسیحیان و یهودیان حضور داشتند که به جرأت می‌توان گفت که خانم‌جلسه‌ای‌های ما در ایران به مراتب سواد دینی و اسلامی‌شان بیشتر از برخی از خانم‌ها و آقایان حاضر در آن کنفرانس بودند. مزیت افراد حاضر در این کنفرانس بیشتر آشنایی‌شان با زبان انگلیسی بود. این وضعیت در مورد کرس‌های اسلام‌شناسی هم کم و بیش هویدا بود. یه بار از یکی از اساتید یهودی سئوال کردم که چرا اسلام‌شناسی مثل مطالعات یهودی در دانشگاه‌های آمریکا رونق ندارد؟ ایشان در پاسخ به من گفت که نه شما مسلمانان و نه ما یهودیان انتظار نداریم دانشگاه‌های مسیحی برای ما یهودیان و شما مسلمانان هزینه کنند. در چنین وضعیتی ما یهودیان برای تأسیس کرس‌های یهودی و یهودیت‌شناسی هزینه می‌کنیم (مثال زد همسر خود را که برای تأسیس یک کرس یهودیت‌شناسی در ویرجینیا 1200000 دلار هزینه کرده بود) ولی شما مسلمانان پول نفت را صرف این مسائل نمی‌کنید. اساسا بعد از یازدهم سپتامبر که اسلام در آمریکا تبدیل به مسئله امنیتی شد، اسلام‌شناسی هم بیشتر ژورنالیستی شد. یکی از علت‌های ژورنالیستی شدن اسلام و اسلام‌شناسی‌ در آمریکا پردرآمد بودن اسلام‌شناسی در آمریکا بود. اندرو یکی از دوستان مسیحی‌ام در موسسه «مطالعات پیشرفته در فرهنگ» که من را برای ماندن در آمریکا تشویق می‌کرد، گفت که پول در آمریکا در اسلام‌شناسی است و اگر شما اینجا بمانید درآمد خوبی خواهید داشت. این وضعیت در مورد کلیات اسلام و اسلام‌شناسی بود، اما در مورد تشیع اساسا کار از بیخ مشکل داشت و اسلام شیعی و مکتب قم تقریبا امری ناشناخته بود. در این باره قطع ارتباط سیاسی ایران وآمریکا که به نظرم درست هم بوده و من از آن به شخصه دفاع می‌کنم، ولی باید گفت تسری عدم ارتباط سیاسی به حوزه‌های علمی و فرهنگی و نبود ارتباط میان نخبگان آمریکا و ایران در حوزه اسلام شناسی به نفع اسلام و تشیع در دنیا و در آمریکا نبوده است و در این باره حوزه علمیه تشیع در ایران کرس‌های شیعه‌شناسی و اسلام‌شناسی در دنیا را عملا باخته است.  @Habibollah_Babai
یادداشت‌های آمریکا، قسمت ۳۱ (وضعیت مسلمانی) آنچه در مورد اسلام کاریکاتوری گفتم مربوط به فضای آکادمیک و نخبگانی مطالعات اسلام در آمریکا بود. آنچه اکنون اشاره می‌کنم مربوط به وضعیت مسلمانی مسلمانان در آمریکاست. در مورد اسلام و مدرنیته و فرهنگ مسلمانی و فرهنگ مدرن و نقطه‌های چالش یا فرصت می‌توان به تفصیل نوشت. قصد من اینجا طرح بحث آکادمیک نیست، من صرفا در پی بیان مشاهداتم هستم. در مشاهدات خودم از میان ایرانیان و افغانی‌ها و گاه عرب‌ها، آنچه از مسلمانی می‌دیدم مسلمانیِ صادقانه و دور از ریا بود و اساسا محملی برای ریاکاری و ظاهرسازی وجود نداشت اما سطح تلقی و سطح درک از مسلمانی سطحی بسیط، ساده و گاه بسیار نازل بود. برای اینکه چرا مسلمانی و سطح آن در آمریکا بسیار ساده و گاه بدون آنکه مبالغه بکنم پایین‌تر از سطح مسلمانی در روستاهای ایران بود، علت‌های مختلفی در نظرم هست: 1. یکی از علل نازل بودن سطح مسلمانی، شاید نازل بودن اسلام آکادمیک بود، ولی مهم‌تر از  اسلام آکادمیک که در یادداشت قبلی به آن اشاره کردم، «اسلام در رسانه» بود که موجب می‌شد نه فقط مسلمان سیاه آمریکایی بلکه حتی مسلمان ایرانی مقیم آمریکا نیز تلقی‌اش از اسلام و زندگی مسلمانی بسیار پایین و مقدماتی باشد. مثلا اسلامی که فاکس نیوز یا سی ان ان از آن صحبت می‌کرد اسلام خشن و اسلامی تک بُعدی بود و به طور طبیعی فرد مسلمان در آمریکا نیز هویت مسلمانی خود را از همین‌ فضای رسانه‌ای دریافت می‌کرد و از آن متاثر می‌شد. 2. علاوه بر رسانه‌ها، منبرهای خود مسلمانان برای تبلیغ و ترویج اسلام نیز این خامی در مسلمانی را تقویت می‌کرد. منبرهای مسلمانان متعلق به دو قشر از مبلغان و سخنرانان بود: الف) روحانیت سنتی؛ مثل آنچه که شبکه سلام در آمریکا آن را تبلیغ می‌کرد و یا مثل برخی از مراکز اسلامی مانند مرکز آی ای سی در واشنگتن که برخی از سخنران‌های آن (که کلی هم به پایشان هزینه می‌شد و به عنوان مبلغ از ایران دعوت می‌شدند) سطح نازلی از اسلام را برای مخاطبین ارائه می‌کردند؛ یا مثل برخی از نماز جمعه‌هایی که ظاهری از اسلام را برای مسلمانان تبلیغ می‌کردند (نمونه‌های این گونه از نماز‌جمعه‌ها را در سانفرانسیسکو دیدم و بعدها پس از ظهور داعش، بستر ظهور داعش غربی در این جور از نمازجمعه‌ها مستعد و فراهم یافتم). باید اشاره کنم که اسلام موجود در مراکز اسلامی ـ ایرانی نسبت به اسلام موجود در مراکز اسلامی ـ افغانی آشفته‌تر بود. افغانی‌ها اهتمام بیشتری به مراکز اسلامی و برنامه‌های سنتی و اسلامی‌ داشتند تا ایرانی‌ها که سرگردان بین اسلام سنتی و اسلام مدرن مانده بودند. ب) مبلغان کت‌و‌شلواری و روشنفکر که اسلام تقلیل‌یافته و کوچک‌شده‌ و معیوبی را تحویل مسلمانان ایرانی و غیرایرانی می‌دادند. برآیند هر دو قشر از مبلغان و هر دو نوع از اسلام، تناقض‌های سلوکی مسلمانان در دو راهه اسلام و مدرنیته در آمریکا بود.  @Habibollah_Babai
دفتر نخست "درآمدی بر فهم تمدنی قرآن" به اهتمام پژوهشکده مطالعات تمدنی و اجتماعی (دفتر تبلیغات) به سرانجام رسیده و انشالله امسال منتشر می‌شود. این پروژه با اولین هم‌اندیشی قرآنی - تمدنی با عنوان «روش‌شناسی مطالعات تمدنی قرآن» در ماه مبارک رمضان سال 1395 آغاز شد و در ماه‌های رمضان‌ سال‌های بعد نیز ادامه یافت. در این مجموعه نشست‌ها و هم‌اندیشی‌ها آقایان محمدعلی‌مهدوی‌راد، محمدتقی سبحانی، احمد مبلغی، عبدالکریم بهجت‌پور، سعید بهمنی، احمد پاکتچی، محمدعلی میرزایی، محسن الویری، احمد آکوچکیان و علیرضا قایمی‌نیا حضور داشته و به ارائه بحث پرداخته‌اند. دفاتر بعدی "فهم تمدنی قرآن" به دو صورت "تفسیر موضوعی- تمدنی" (که به صورت مجموعه مقالات آماده شده) و "تفسیر ترتیبی - تمدنی" تقدیم پژوهشگران و علاقمندان خواهد شد. گزارش محتوایی 👇👇  @Habibollah_Babai
در مجموع می‌توان مباحثی را که از سوی اساتید و محققان محترم طرح گردیده در چند قسمت «مبانی»، «قواعد»، «روش» طبقه‌بندی و دسته‌بندی است. در این باره، پیش از اینکه برآیند گفتگوها در مورد مبانی، روش، و قواعد را اشاره بکنم، باید به نوع تلقی از «تمدن» در این مجموعه اشاره‌ای داشته باشم. «تمدن» در این مجموعه از گفتارها، یا موضوع در نظر گرفته شده است و یا رویکرد. در میان گفتارهای ارائه‌شده، بیشتر آنها «تمدن» را به مثابه «رویکرد» در نظر گرفته‌اند و بخش اندکی از آنها «موضوع تمدن» را مورد توجه قرار داده‌اند. مثلا آنجا که استاد محمد علی مهدوی‌راد به عینیت‌گرایی، به تفسیر علمی، به توسعۀ معنایی، و تطبیق قرآن بر شرایط زمان و مکان سخن می‌گوید و یا آنجا که در بارۀ مضمون دعاهای امام رضا ع بدین نکته تأکید می‌کند که این دعاها کمتر در مورد شیعیان و بیشتر در باره امت اسلام است، رویکرد تمدنی و فهم تمدنی از آموزه‌ها را مورد توجه قرار می‌دهد. همین‌طور وقتی که جناب استاد سبحانی در مورد تفسیر استطباقی و تطبیق آن بر عینیات اجتماعی سخن می‌راند با همین رویکرد تمدنی، قرآن و آموزه‌های نهفته در آن را می‌کاود. همین‌طور وقتی استاد سعید بهمنی در ترسیم الگوی کشف داده‌های تمدنی به پنج مولفۀ انسانی بودن، دنیوی بودن، اجتماعی بودن، بزرگ بودن، و ساخته بودن اشاره می‌کند با همین رویکرد تمدنی به قرآن و مفاهیم قرآن می‌پردازد. همین رویکرد را می‌توان در بیان استاد مبلغی نیز مشاهده کرد که در توضیح مرحله اول از فرایند نظریه‌پردازی تمدنی (بر مبنای قرآن) به موضوع مدنی‌انگاری، نظام‌انگاری، و انسانی‌انگاری اشاره می‌کند و مرور نظریات مربوط به تمدن را در فهم تمدنی از قرآن و استخراج نظریه تمدنیِ مرجع از قرآن حائز اهمیت می‌داند. همین نگاه را در بیان دکتر محمدعلی میرزایی و دکتر محسن الویری هم بوضوح می‌توان دید آنجا که آقای میرزایی در یک نگاه، تمدن را به عنوان سطحی از دلالت‌های قرآنی ترسیم می‌کند و مثلا «اقوم» بودن قرآن را در سطح امت و تمدن معنا می‌کند و یا دکتر الویری در پی سنت‌های الهی در قرآن و تطبیق آن بر فرایند تمدن‌ها می‌گردد با همین رویکرد تمدن پیش می‌رود. و بالاخره همین رویکرد را می‌توان در تحلیل آقای آکوچکیان در «مرکز تحقیقات استراتژیک توسعه» و منظومه چهار وجهی تفسیری (تفسیر سیستمی سامانه کلان مفهومی، نظام تنزیل، نظام موضوعی، و نظام آینده‌نگار توسعه‌ای) پی گرفت و آن را در شکل‌بندی نظام مفهومی تمدن در قرآن حائز اهمیت دانست. ادامه 👇👇 @Habibollah_Babai
علاوه بر رویکرد تمدنی که یکی از نقطه‌های مشترک در همه گفتارهای موجود در این کتاب است، برخی از مبانی فهم تمدنی از قرآن نیز در گفتارهای مختلف، مشترک بوده است: اینکه موضع ما نسبت به قرآن چیست و جهت‌گیری کلان آیات قرآن و اساسا دین چه می‌باشد؟ اساسا هدف از رسالت چه بوده است، و در میان آموزه‌های دینی آیا ماده بر معنا غالب بوده یا معنا بر ماده؟ پاسخ به هر یک از این پرسش‌ها می‌تواند نگاه ما و تمدنی بودن آن را به قرآن و آموزه‌های قرآنی معلوم نماید. این پرسش مبنایی را آقای مهدوی راد هم در ارائه نخست‌شان در سال 1395 و هم در ارائه دیگرشان در سال 1397 مورد تأکید قرار داده‌اند و توضیح می‌دهند که اساسا نصوص دینی برای ساخت حیات آمده‌اند، و خداوند نصوص دینی را برای همین در اختیار بشر قرار داده است که یک حیات بسازند. وی این مبنا را در گفتار دومِ خود به گونه‌ای دیگر مورد تأکید قرار می‌دهد که «قرآن برنامه سلوک اجتماعی و فردی با نگاه انقلابی و واقعیت‌گرا و عینیت‌‌گرا است. اگر کسی در کشاکش مسائل اجتماعی، سیاسی، فرهنگی، اقتصادی و نظامی نباشد امکان ندارد قرآن را بفهمد؛ چون اصلا ذات قرآن این است، برنامه است و برنامه‌اش انقلابی است.» شبیه همین مبنا در بیان جناب استاد بهجت‌پور نیز اشاره شده است که «متن قرآن ناظر به واقعیات عینی است» و اساسا یکی از هنرهای قرآن این است که مسائل بسیار عمیق فکری را معطوف به واقعیات خارجی و نمونه‌های عینی پیاده و بیان کرده است. مبنای دیگری که در این مجموعه مورد تأکید قرار گرفته است، مبانی مربوط به انسان و اشتراکات انسانی است. اینکه انسان‌ها فطرتا یکسان هستند (در بیان سعید بهمنی)، و اینکه انسان‌ها ذاتا تمدنی هستند و اساسا نمی‌توان انسان را بدون تمدن‌سازی در نظر گرفت (در بیان محمدعلی میرزایی) و اینکه زبان قرآن نیز زبان فطری و انسانی است (در بیان محمدعلی مهدوی‌راد به نقل از علامه طباطبایی). دیگر مبنای متن‌شناختی که در هر دوگفتار استاد مهدوی‌راد و در بیان استاد بهمنی مورد تأکید قرار گرفته است، «توسعۀ معنایی» از یک طرف و «روح معنا» از طرف دیگر است. «روح معنا» به معنایی فرا زمانی و فرامکانی اشاره می‌کند، ولی توسعۀ معنایی به گستردگی و شمولیت معنای لفظ دلالت می‌کند. از این منظر الفاظ اولا به صورت لابشرط برای یک معنا وضع می‌شوند (معنا بسیار گسترده و فراگیر است)، و ثانیا آنجا هم که وضع صورت می‌گیرد دارای روح معناست و آن روح معنا می‌تواند همین معنای گسترده را فراتر از زمان و مکان تسری بدهد. ادامه 👇👇 @Habibollah_Babai
علاوه بر مبانی مطرح در گفتارهای مختلف، نکته‌های روش‌شناختی متعددی نیز در خلال این گفتارها و گفتگوها مطرح شده است که قسمت‌های زیادی از آن مشترک هستند و می‌تواند زمینه را برای شکل‌بندی نظریات مشترک در فهم تمدنی قرآن فراهم آورد. در این میان، موضوع «استنطاق تمدنی قرآن» در بیان محمدعلی مهدوی‌راد و ضرورت ارائه نظریه تمدن با استفاده از تجمیع نظریه‌های مختلف تمدنی و عرضه به قرآن و سپس تحلیل آنها برای کشف نظریه تمدنی قرآن در بیان احمد مبلغی و ضرورت ارائه مدل و الگوی استخراج داده‌های تمدنی از قرآن در بیان سعید بهمنی، و همین‌طور «تفسیر استطباقی» در مقایسه با «تفسیر استنباطی» و «تفسیر استنتاجی» و «حرکت از چالش‌های عینی به سمت قرآن» در بیان محمدتقی سبحانی، موضوع «جری و تطبیق» در بیان عبدالکریم بهجت‌پور، و طرح سطح تحلیل تمدنی در بیان محمدعلی میرزایی و بالاخره طرح همسانی تاریخ و تمدن و تفسیر تاریخی در بیان دکتر الویری نکته‌های بسیار مهم روشی را برای فهم تمدنی از قرآن در اختیار مخاطبان این کتاب قرار می‌دهد. در نوعِ روش‌های ارائه شده برای فهم و خوانش تمدنی از قرآن، جستجو برای ایجاد ارتباط بین متن و عینیت اجتماعی دغدغه‌ و مسئله ای مشترک است. در این نگاه، اساسا بدون ایجاد چنین ارتباطی بین آنچه که در متن می‌گذرد و آنچه که در کف میدان رخ می‌دهد، فهم تمدنی ممکن نخواهد شد. ذیل روش فهم تمدنی از قرآن، می‌توان به برخی از قواعد فهم تمدنی از قرآن نیز پرداخت که در این مجموعه گفتارها برخی از اساتید بدان پرداخته‌اند، مانند قاعدۀ حجیت گزاره‌های مستقل (یا جملات مستقلی که یصح السکوت علیها) در سیاق و بیرون سیاق، قاعده «توسعۀ معنایی» و قاعدۀ «روح معنا» در فهم تمدنی از قرآن، قاعدۀ نگاه تاریخی به موضوعات قرآن، قاعدۀ تفکیک میان دلالت‌های متنی و دلالت‌های فرامتنی، قاعدۀ «ترتیب نزول» و توجه به آن در فهم تمدنی از قرآن، و قاعدۀ شروع از درد‌های انسان معاصر، و نهایتا قاعدۀ «تکرار» در رفت و برگشت مکرر به قرآن برای نزدیک‌تر شدن به معارف ناب قرآنی و دور ماندن از القائات صرفا علمی و سکولار. ادامه 👇👇 @Habibollah_Babai
سرانجام، آنچه در این گفتارها به صورت مشترک مورد توجه قرار گرفته است، بحث مرحله‌بندی فرایند فهم تمدنی از قرآن است که محمدتقی سبحانی آن را به ترتیب «تفسیر استنباطی» (متن محور)، «تفسیر استنتاجی» (پرسش محور)، و «تفسیر استطباقی» (عینیت محور) ذکر می‌کند، عبدالکریم بهجت‌پور هم که وظیفه مفسیر را رفع ابهام از الفاظ، دفع شبهه، و کشف مراد و بیان مقاصد می‌داند، چهار مرحله در استخراج مهندسی فرهنگی (و احیانا تطبیق آن به مهندسی تمدنی) می‌شمارد: استخراج بر اساس سیر نزول، الحاق سنت، ضرورت ملاقات و گفتگوهای قرآنی با متخصصان دیگر، و استخراج تفاوت‌ها؛ احمد مبلغی هم به سه مرحله 1. جمع‌آوری و تنقیح نظریات تمدنی (مدنی‌انگاری، نظام‌انگاری، و انسانی‌انگاری)، 2. عرضه به قرآن (آرمان‌شهر قرآنی، مراجعه واژگانی، تلاش‌های انبیاء، و تحلیل جایگاه فوقانی)، و 3. تحلیل و جمع‌بندی (با تلاشی جامع‌الااطراف و در یک فرایند رفت و برگشتی و همراه با جرأت نظریه‌پردازی) به عنوان مراحل دریافت و استخراج نظریۀ تمدنی از قرآن می‌پردازد. دوباره توجه به هریک از این مراحل البته اشتراکاتی را نشان می‌دهد و آن اصل «رفت و برگشت» بین قرآن و زندگی روزمره و عینیات اجتماعی، و بین قرآن و مسئله‌های علمی در علوم مختلف انسانی است که به آموزه‌های قرآنی امتداد اجتماعی در مقیاس کلان تمدنی می‌بخشد و آن را در سطح یک تمدن فعال می‌نماید. @Habibollah_Babai
یادداشت‌های آمریکا ۳۲ (خانواده‌های پرجمعیت) برخلاف تصوری که گاه ما از خانواده‌های غربی در نظر داریم، آنچه که من در  آمریکا دیدم، خانواده‌های پر جمعیت و مادرانی با چندین فرزند بود. اسکات از دوستان همکلاسی‌ام که هم سن و سال خودم بود، تقریبا 10 سال پیش پنج فرزند قد و نیم قد داشت. اندرو از دوستان دیگرم در کمترین زمان از همسر کم سن و سالش سه پسر پشت هم آورد. یکی از همسایه‌هامون در کپلی‌هیل، خانمی بود که سه تا بچه داشت و اتفاقا وسطی از آنها معلول ذهنی بود. یک بار همسر من را در پارک محوطه دیده بود و گفته بود که به من تبریک بگید که به فرزند چهارم‌ام هم باردارم. ایشان به خاطر بچه‌هاش شغل خودش را رها کرده بود. یکی دیگر از همسایه‌ها می‌گفت خیلی از خانم‌ها بخاطر بچه‌هاشون یا دور کاری می‌گیرند و یا کلا شغل‌شان را رها می‌کردند. من هر روز صبح ساعت 7 در مسیر رفت‌ام به موسسه، خانمی را می‌دیدم که با سه فرزند تقریبا کمتر از 5 سال، که دوتای از آنها را با کالسکه حمل می‌کرد، در حال ورزش و دویدن بود. خانم کِلی (Kelly) از دوستان مسیحی همسرم می‌گفت که در عُرف ما، حداقل فرزندان در خانواده سه فرزند است. همین‌طور عُرف خانه‌ها این بود که بین فرزندان خیلی فاصله ایجاد نمی‌کردند و بچه‌ها را پشت‌ هم (با یک یا دوسال فاصله) می‌آوردند. به قول ایشان دوره شیردهی مادران هم بیش از سه ماه طول نمی‌کشید. جالب اینکه خانم‌ها و خانواده‌هایی هم بودند که علاوه بر فرزندان زیادی که داشتند سرپرستی تعدادی از کودکان یتیم و بی‌سرپرست را قبول می‌کردند. سرپرستی از بی‌سرپرستان مانع از آن نبود که مادران و بانوان خود فرزند نیاورند.   در فضای دانشگاه هم خانم‌های جوانی بودند که بچه‌های نوزاد خود را در آغوش حمل می‌کردند و در عین‌حال در کلاس و در فعالیت‌های دانشگاهی حضور می‌یافتند. در این میان کسانی هم بودند باردار بودند و بی آنکه احساس ناراحتی کند در کلاس حضور پیدا می‌کرد. یکی از خانم‌های دانشجو در کلاس «تثلیث» (Trinity) آقای کِوِن هارت، ماه‌های آخر بارداری را می‌گذارند و گاه دانشجویان بی آنکه تعرضی و یا خلاف ادبی داشته باشند از وضعیت ایشان به عنوان مثالی برای چگونگی ارتباط بین پدر و پسر و روح القدس و امکان یک روح در دو بدن یا دو روح در یک بدن، بحث و گفتگو می‌کردند.  @Habibollah_Babai
سلام خدمت همه عزیزان و بزرگواران با عرض تسلیت بمناسبت ایام سوگواری حضرت سیدالشهدا ع شب‌های محرم قسمت‌هایی از مقاله مشترک خود با جناب احمت جونز (Emmet Jones) در موضوع "شهادت و معنای اخلاقی آن در اسلام، مسیحیت، و یهودیت" را با شما به اشتراک خواهم گذاشت. @Habibollah_Babai