در مجموع میتوان مباحثی را که از سوی اساتید و محققان محترم طرح گردیده در چند قسمت «مبانی»، «قواعد»، «روش» طبقهبندی و دستهبندی است. در این باره، پیش از اینکه برآیند گفتگوها در مورد مبانی، روش، و قواعد را اشاره بکنم، باید به نوع تلقی از «تمدن» در این مجموعه اشارهای داشته باشم. «تمدن» در این مجموعه از گفتارها، یا موضوع در نظر گرفته شده است و یا رویکرد. در میان گفتارهای ارائهشده، بیشتر آنها «تمدن» را به مثابه «رویکرد» در نظر گرفتهاند و بخش اندکی از آنها «موضوع تمدن» را مورد توجه قرار دادهاند. مثلا آنجا که استاد محمد علی مهدویراد به عینیتگرایی، به تفسیر علمی، به توسعۀ معنایی، و تطبیق قرآن بر شرایط زمان و مکان سخن میگوید و یا آنجا که در بارۀ مضمون دعاهای امام رضا ع بدین نکته تأکید میکند که این دعاها کمتر در مورد شیعیان و بیشتر در باره امت اسلام است، رویکرد تمدنی و فهم تمدنی از آموزهها را مورد توجه قرار میدهد. همینطور وقتی که جناب استاد سبحانی در مورد تفسیر استطباقی و تطبیق آن بر عینیات اجتماعی سخن میراند با همین رویکرد تمدنی، قرآن و آموزههای نهفته در آن را میکاود. همینطور وقتی استاد سعید بهمنی در ترسیم الگوی کشف دادههای تمدنی به پنج مولفۀ انسانی بودن، دنیوی بودن، اجتماعی بودن، بزرگ بودن، و ساخته بودن اشاره میکند با همین رویکرد تمدنی به قرآن و مفاهیم قرآن میپردازد. همین رویکرد را میتوان در بیان استاد مبلغی نیز مشاهده کرد که در توضیح مرحله اول از فرایند نظریهپردازی تمدنی (بر مبنای قرآن) به موضوع مدنیانگاری، نظامانگاری، و انسانیانگاری اشاره میکند و مرور نظریات مربوط به تمدن را در فهم تمدنی از قرآن و استخراج نظریه تمدنیِ مرجع از قرآن حائز اهمیت میداند. همین نگاه را در بیان دکتر محمدعلی میرزایی و دکتر محسن الویری هم بوضوح میتوان دید آنجا که آقای میرزایی در یک نگاه، تمدن را به عنوان سطحی از دلالتهای قرآنی ترسیم میکند و مثلا «اقوم» بودن قرآن را در سطح امت و تمدن معنا میکند و یا دکتر الویری در پی سنتهای الهی در قرآن و تطبیق آن بر فرایند تمدنها میگردد با همین رویکرد تمدن پیش میرود. و بالاخره همین رویکرد را میتوان در تحلیل آقای آکوچکیان در «مرکز تحقیقات استراتژیک توسعه» و منظومه چهار وجهی تفسیری (تفسیر سیستمی سامانه کلان مفهومی، نظام تنزیل، نظام موضوعی، و نظام آیندهنگار توسعهای) پی گرفت و آن را در شکلبندی نظام مفهومی تمدن در قرآن حائز اهمیت دانست.
ادامه 👇👇
@Habibollah_Babai
علاوه بر رویکرد تمدنی که یکی از نقطههای مشترک در همه گفتارهای موجود در این کتاب است، برخی از مبانی فهم تمدنی از قرآن نیز در گفتارهای مختلف، مشترک بوده است: اینکه موضع ما نسبت به قرآن چیست و جهتگیری کلان آیات قرآن و اساسا دین چه میباشد؟ اساسا هدف از رسالت چه بوده است، و در میان آموزههای دینی آیا ماده بر معنا غالب بوده یا معنا بر ماده؟ پاسخ به هر یک از این پرسشها میتواند نگاه ما و تمدنی بودن آن را به قرآن و آموزههای قرآنی معلوم نماید. این پرسش مبنایی را آقای مهدوی راد هم در ارائه نخستشان در سال 1395 و هم در ارائه دیگرشان در سال 1397 مورد تأکید قرار دادهاند و توضیح میدهند که اساسا نصوص دینی برای ساخت حیات آمدهاند، و خداوند نصوص دینی را برای همین در اختیار بشر قرار داده است که یک حیات بسازند. وی این مبنا را در گفتار دومِ خود به گونهای دیگر مورد تأکید قرار میدهد که «قرآن برنامه سلوک اجتماعی و فردی با نگاه انقلابی و واقعیتگرا و عینیتگرا است. اگر کسی در کشاکش مسائل اجتماعی، سیاسی، فرهنگی، اقتصادی و نظامی نباشد امکان ندارد قرآن را بفهمد؛ چون اصلا ذات قرآن این است، برنامه است و برنامهاش انقلابی است.» شبیه همین مبنا در بیان جناب استاد بهجتپور نیز اشاره شده است که «متن قرآن ناظر به واقعیات عینی است» و اساسا یکی از هنرهای قرآن این است که مسائل بسیار عمیق فکری را معطوف به واقعیات خارجی و نمونههای عینی پیاده و بیان کرده است.
مبنای دیگری که در این مجموعه مورد تأکید قرار گرفته است، مبانی مربوط به انسان و اشتراکات انسانی است. اینکه انسانها فطرتا یکسان هستند (در بیان سعید بهمنی)، و اینکه انسانها ذاتا تمدنی هستند و اساسا نمیتوان انسان را بدون تمدنسازی در نظر گرفت (در بیان محمدعلی میرزایی) و اینکه زبان قرآن نیز زبان فطری و انسانی است (در بیان محمدعلی مهدویراد به نقل از علامه طباطبایی).
دیگر مبنای متنشناختی که در هر دوگفتار استاد مهدویراد و در بیان استاد بهمنی مورد تأکید قرار گرفته است، «توسعۀ معنایی» از یک طرف و «روح معنا» از طرف دیگر است. «روح معنا» به معنایی فرا زمانی و فرامکانی اشاره میکند، ولی توسعۀ معنایی به گستردگی و شمولیت معنای لفظ دلالت میکند. از این منظر الفاظ اولا به صورت لابشرط برای یک معنا وضع میشوند (معنا بسیار گسترده و فراگیر است)، و ثانیا آنجا هم که وضع صورت میگیرد دارای روح معناست و آن روح معنا میتواند همین معنای گسترده را فراتر از زمان و مکان تسری بدهد.
ادامه 👇👇
@Habibollah_Babai
علاوه بر مبانی مطرح در گفتارهای مختلف، نکتههای روششناختی متعددی نیز در خلال این گفتارها و گفتگوها مطرح شده است که قسمتهای زیادی از آن مشترک هستند و میتواند زمینه را برای شکلبندی نظریات مشترک در فهم تمدنی قرآن فراهم آورد. در این میان، موضوع «استنطاق تمدنی قرآن» در بیان محمدعلی مهدویراد و ضرورت ارائه نظریه تمدن با استفاده از تجمیع نظریههای مختلف تمدنی و عرضه به قرآن و سپس تحلیل آنها برای کشف نظریه تمدنی قرآن در بیان احمد مبلغی و ضرورت ارائه مدل و الگوی استخراج دادههای تمدنی از قرآن در بیان سعید بهمنی، و همینطور «تفسیر استطباقی» در مقایسه با «تفسیر استنباطی» و «تفسیر استنتاجی» و «حرکت از چالشهای عینی به سمت قرآن» در بیان محمدتقی سبحانی، موضوع «جری و تطبیق» در بیان عبدالکریم بهجتپور، و طرح سطح تحلیل تمدنی در بیان محمدعلی میرزایی و بالاخره طرح همسانی تاریخ و تمدن و تفسیر تاریخی در بیان دکتر الویری نکتههای بسیار مهم روشی را برای فهم تمدنی از قرآن در اختیار مخاطبان این کتاب قرار میدهد. در نوعِ روشهای ارائه شده برای فهم و خوانش تمدنی از قرآن، جستجو برای ایجاد ارتباط بین متن و عینیت اجتماعی دغدغه و مسئله ای مشترک است. در این نگاه، اساسا بدون ایجاد چنین ارتباطی بین آنچه که در متن میگذرد و آنچه که در کف میدان رخ میدهد، فهم تمدنی ممکن نخواهد شد.
ذیل روش فهم تمدنی از قرآن، میتوان به برخی از قواعد فهم تمدنی از قرآن نیز پرداخت که در این مجموعه گفتارها برخی از اساتید بدان پرداختهاند، مانند قاعدۀ حجیت گزارههای مستقل (یا جملات مستقلی که یصح السکوت علیها) در سیاق و بیرون سیاق، قاعده «توسعۀ معنایی» و قاعدۀ «روح معنا» در فهم تمدنی از قرآن، قاعدۀ نگاه تاریخی به موضوعات قرآن، قاعدۀ تفکیک میان دلالتهای متنی و دلالتهای فرامتنی، قاعدۀ «ترتیب نزول» و توجه به آن در فهم تمدنی از قرآن، و قاعدۀ شروع از دردهای انسان معاصر، و نهایتا قاعدۀ «تکرار» در رفت و برگشت مکرر به قرآن برای نزدیکتر شدن به معارف ناب قرآنی و دور ماندن از القائات صرفا علمی و سکولار.
ادامه 👇👇
@Habibollah_Babai
سرانجام، آنچه در این گفتارها به صورت مشترک مورد توجه قرار گرفته است، بحث مرحلهبندی فرایند فهم تمدنی از قرآن است که محمدتقی سبحانی آن را به ترتیب «تفسیر استنباطی» (متن محور)، «تفسیر استنتاجی» (پرسش محور)، و «تفسیر استطباقی» (عینیت محور) ذکر میکند، عبدالکریم بهجتپور هم که وظیفه مفسیر را رفع ابهام از الفاظ، دفع شبهه، و کشف مراد و بیان مقاصد میداند، چهار مرحله در استخراج مهندسی فرهنگی (و احیانا تطبیق آن به مهندسی تمدنی) میشمارد: استخراج بر اساس سیر نزول، الحاق سنت، ضرورت ملاقات و گفتگوهای قرآنی با متخصصان دیگر، و استخراج تفاوتها؛ احمد مبلغی هم به سه مرحله 1. جمعآوری و تنقیح نظریات تمدنی (مدنیانگاری، نظامانگاری، و انسانیانگاری)، 2. عرضه به قرآن (آرمانشهر قرآنی، مراجعه واژگانی، تلاشهای انبیاء، و تحلیل جایگاه فوقانی)، و 3. تحلیل و جمعبندی (با تلاشی جامعالااطراف و در یک فرایند رفت و برگشتی و همراه با جرأت نظریهپردازی) به عنوان مراحل دریافت و استخراج نظریۀ تمدنی از قرآن میپردازد.
دوباره توجه به هریک از این مراحل البته اشتراکاتی را نشان میدهد و آن اصل «رفت و برگشت» بین قرآن و زندگی روزمره و عینیات اجتماعی، و بین قرآن و مسئلههای علمی در علوم مختلف انسانی است که به آموزههای قرآنی امتداد اجتماعی در مقیاس کلان تمدنی میبخشد و آن را در سطح یک تمدن فعال مینماید.
@Habibollah_Babai
یادداشتهای آمریکا ۳۲ (خانوادههای پرجمعیت)
برخلاف تصوری که گاه ما از خانوادههای غربی در نظر داریم، آنچه که من در آمریکا دیدم، خانوادههای پر جمعیت و مادرانی با چندین فرزند بود. اسکات از دوستان همکلاسیام که هم سن و سال خودم بود، تقریبا 10 سال پیش پنج فرزند قد و نیم قد داشت. اندرو از دوستان دیگرم در کمترین زمان از همسر کم سن و سالش سه پسر پشت هم آورد. یکی از همسایههامون در کپلیهیل، خانمی بود که سه تا بچه داشت و اتفاقا وسطی از آنها معلول ذهنی بود. یک بار همسر من را در پارک محوطه دیده بود و گفته بود که به من تبریک بگید که به فرزند چهارمام هم باردارم. ایشان به خاطر بچههاش شغل خودش را رها کرده بود. یکی دیگر از همسایهها میگفت خیلی از خانمها بخاطر بچههاشون یا دور کاری میگیرند و یا کلا شغلشان را رها میکردند. من هر روز صبح ساعت 7 در مسیر رفتام به موسسه، خانمی را میدیدم که با سه فرزند تقریبا کمتر از 5 سال، که دوتای از آنها را با کالسکه حمل میکرد، در حال ورزش و دویدن بود.
خانم کِلی (Kelly) از دوستان مسیحی همسرم میگفت که در عُرف ما، حداقل فرزندان در خانواده سه فرزند است. همینطور عُرف خانهها این بود که بین فرزندان خیلی فاصله ایجاد نمیکردند و بچهها را پشت هم (با یک یا دوسال فاصله) میآوردند. به قول ایشان دوره شیردهی مادران هم بیش از سه ماه طول نمیکشید. جالب اینکه خانمها و خانوادههایی هم بودند که علاوه بر فرزندان زیادی که داشتند سرپرستی تعدادی از کودکان یتیم و بیسرپرست را قبول میکردند. سرپرستی از بیسرپرستان مانع از آن نبود که مادران و بانوان خود فرزند نیاورند.
در فضای دانشگاه هم خانمهای جوانی بودند که بچههای نوزاد خود را در آغوش حمل میکردند و در عینحال در کلاس و در فعالیتهای دانشگاهی حضور مییافتند. در این میان کسانی هم بودند باردار بودند و بی آنکه احساس ناراحتی کند در کلاس حضور پیدا میکرد. یکی از خانمهای دانشجو در کلاس «تثلیث» (Trinity) آقای کِوِن هارت، ماههای آخر بارداری را میگذارند و گاه دانشجویان بی آنکه تعرضی و یا خلاف ادبی داشته باشند از وضعیت ایشان به عنوان مثالی برای چگونگی ارتباط بین پدر و پسر و روح القدس و امکان یک روح در دو بدن یا دو روح در یک بدن، بحث و گفتگو میکردند.
@Habibollah_Babai
سلام خدمت همه عزیزان و بزرگواران
با عرض تسلیت بمناسبت ایام سوگواری حضرت سیدالشهدا ع
شبهای محرم قسمتهایی از مقاله مشترک خود با جناب احمت جونز (Emmet Jones) در موضوع "شهادت و معنای اخلاقی آن در اسلام، مسیحیت، و یهودیت" را با شما به اشتراک خواهم گذاشت.
@Habibollah_Babai
معنای اخلاقی شهادت در اسلام، مسیحیت، یهودیت (۱)
حبیباله بابائی
احمت جونز (Emmet Jones)
شهادت در اندیشه اسلامی و شهادت در جهان اسلام معاصر توسط بسیاری از محققان غربی به عنوان یک مسئله رادیکال و امری سیاسی و نه اخلاقی یا معنوی شناخته میشود. بر پایۀ قرائت سیاسی از شهادت ، شهادت به عنوان نیروی محرکه برای آشوب و هرج و مرج درک میشود که باید از آن دوری جست و در صورت امکان آن را از منظومه زندگی حذف کرد. این تصویر از شهادت، نقطۀ آغازی برای سوء فهم شهادت در اسلام و بلکه در سایر ادیان ابراهیمی است.
نادیده گرفتن جنبه های اخلاقی و معنوی شهادت ، موجب تقلیل گرایی الهیاتی، زمینه را برای پیدایش خشونت در بستر فرهنگی شهادت فراهم میکند. این در حالی است که فرهنگ شهادت با روایت جنبههای اخلاقی شهدا و تحلیل ابعاد معنوی و روحی شهادت، میتواند عامل اصلی صلح و همزیستی در زندگی دینی و حتی غیردینی دینداران باشد.
اکنون پرسش اصلی این است که معنای اخلاق و معنویت در فرایند شهید شدن چیست؟ چگونه ممکن است که شهادت ، به مثابه پدیدهای که با خشونت آمیخته شده است ، با اخلاقی که با صلح و مدارا آغشته است، مطابقت داشته باشد؟ و فرهنگ شهادت چگونه می تواند نیازهای اجتماعی و روانی را برآورده کند؟ آیا میتوان رهایی از رنج و درد را از رهگذر شهادت و سبک زندگی شهید توقع داشت؟ پاسخ به این سوالات بسیار پیچیده اما بسیار حائز اهمیت است. به نظرم توجه به این گونه از سئوالات چشمانداز تازهای را در زمینه "شهادت" در مطالعات معاصر اسلامی میگشاید.
@Habibollah_Babai
معنای اخلاقی شهادت در اسلام، مسیحیت، یهودیت (۲)
حبیباله بابائی
احمت جونز (Emmet Jones)
روایت اخلاقی از شهادت هرگز به معنای عُرفی کردن شهادت و خنثی کردن آثار اجتماعی و سیاسی آن در عرصههای مقاومت و جهاد نیست، بلکه به معنای تسرّی شهادت و فرهنگ شهادت از یک ساحت از زندگی به همه ساحتهای حیات بشری است. به عبارت دیگر ، شهادت را می توان فراتر از ابعاد سیاسی و نظامی و بهعنوان یک پدیدۀ تمدنی توضیح داد و آن را در فرایند تمدنی انسان مسلمان معاصر مهم ارزیابی کرد.این نگاه به شهادت منحصر و محدود به اسلام نیست، بلکه با نگاهی به تاریخ چنین فحوایی را میتوان در کتاب مقدس و تقویمهای مذهبی یهودیت و مسیحیت نیز مشاهده کرد و نقش شهیدان را در آن برجسته دید.
در این باره در هر دو سنت یهودی و مسیحی گزارههای متعددی وجود دارد که در آن از مردم خواسته شده است که به ایمان خویش در ازای زندگی خود شهادت بدهند. در بخشهای بعدی به شهادت در سنتهای یهودی و مسیحی و سپس اسلام و ابعاد اخلاقی آن می پردازیم.
@Habibollah_Babai
معنای اخلاقی شهادت در اسلام، مسیحیت، یهودیت (۳)
"شهادت در یهودیت"
حبیباله بابائی
احمت جونز (Emmet Jones)
درک شهادت در یهودیت منوط است به درک رابطه بین قوم یهود و یهوه، رابطه ای که در قالب عهد و پیمان بیان شده است. ابراهیم پدر ادیان ابراهیمی، و برای یهودیان بنیانگذار ملت یهود، خوانده شده تا "فداکاری بزرگ زندگیاش" را در ذبح فرزندش به نمایش بگذارد.
برای حکمای خاخام در دوران قدیم، رعایت احکام الهی نشان دهنده تقدیس نام خدا است و تاریخ یهود "مملو از شهدایی است که برای تقدیس خدا جان باختهاند.
با نگاهی به تاریخ قوم یهود متوجه می شویم که دعوت به تقدیس نام خدا به بهای گذشتن از جان، اغلب در مواجهه با نیروهایی بوده است که خواستار نوعی اطاعت بودند که مستقیماً با قانون خدا در تعارض بود. در کتاب دانیال ، حنانیا ، آذریه ، همراهان دانیال نبی ، میشائیل با میل و رغبت به کوره آتشین فرود آمد تا در عبادت مجسمه طلایی از فرمان "نبوکدنصر" اطاعت نکند. آنها در سنت یهودی جایگاه ممتازی به دست آوردند.
وقتی از شهادت در سنت یهودی سخن میگوییم، بایستی شورش مکابیها (دوم قبل از میلاد) را در نظر داشته باشیم. این رویدادها در کتابهای مکابیان نقل گردیده و در تلمود نیز به آنها اشاره شده است. شورش مکابی توسط متاتیاس کشیش آغاز شد و توسط پسرانش در مقاومت در برابر هلنی کردن اجباری از سوی سلوکیان ادامه یافت. آنتیوخوس اپیفانس چهارم ، فرمانروای سلوکی ، معبد اورشلیم را هتک حرمت کرد و بسیاری از اعمال یهودیان را غیرقانونی اعلام کرد. بسیاری از یهودیان، تصمیم گرفتند از قوانین یهود حمایت کنند و نام خدا را حتی به قیمت جان خود تقدیس و تجلیل کنند. شهدای مکابی مانند أليعازر (Eleazar) در آیین یهودیان از جایگاه ویژه ای برخوردارند و از آنها به عنوان اهل پایداری در ایمان یاد میشود.
@Habibollah_Babai
معنای اخلاقی شهادت در اسلام، مسیحیت، یهودیت (۴)
"شهادت در یهودیت"
حبیباله بابائی
احمت جونز (Emmet Jones)
از دیدگاه الهیات یهود ، وقتی احکام الهی رعایت نمیشود، پیمان انسان با خدا سست میشود و آنگاه عقاب الهی در پی میآید. شهادت طبق سنت خاخام "با گناه مقابله میکند".
در این سنت، شهادت به عنوان التزام به قانون و حکم الهی، از نقض دستورات الهی جلوگیری میکند و بدین وسیله، نام خدا را تجلیل و تقدیس میکند. طبق درک اولیه خاخام، شهادت در واقع ضامن بقای عهد و پیمان انسان با خداست.
احترام و التزام به قانون الهی قرنها در جوامع یهودی وجود داشته و شهادت هم نشان دهنده چیزی بوده که آن را "سرسپردن به قانون خدا" می نامند.
هنگامی که مکابیان برای نقض احکام الهی تحت فشار قرار گرفتند، انتخاب آنها این بود که با پایبندی به قانون الهی جان خود را به خطر بیندازند.
فراتر از بعد کلامی شهادت ، عوامل دیگری نیز وجود دارد. کسانی که به شهادت رسیدند ، شهدای جامعه نیز بودهاند. فداکاری آنها پیام روشنی در مورد ارزشهای مربوط به جامعه و سبک زندگی آنها داشت.
در این باره مقاومت بدون شک عاملی در مبارزه مکابیها با سلطه فرهنگی هلنیستی بود. هزینه آنها در برابر هلنیزاسیون و برای حفظ هویت و فرهنگ یهودی، جانسپاریهای بسیار بود. این زمینهها اقدام و مقاومت شهدا را آشکار میکند. به گفته فرند، تورات نشان دهنده "ستون فقرات مقاومت یهودیان" است.
@Habibollah_Babai
معنای اخلاقی شهادت در اسلام، مسیحیت، یهودیت (۵)
"شهادت در مسیحیت"
حبیباله بابائی
احمت جونز (Emmet Jones)
شهادت در مسیحیت با تجربه حواریون آغاز می شود. بسیاری از ادعاهای حواریون در مورد عیسی ناصری در جامعه یهودیان کفر آمیز تلقی میشد و همین نیز زمینه را برای اتهامات بیخدایی علیه مسیحیان، که خود را برای مرگ به ازای حفظ ایمان آماده کرده بودند، فراهم میکرد. به تدریج داستان شهدا به نخستین منابع معنویت در مسیحیت تبدیل شد و از همین نقطه شهادت عمیقا بر شعور کلیسا نیز اثر گذاشت.
بدین طریق، اگر بخواهیم به واقعیت شهادت در مسیحیت و در واقع خود شهدا نزدیک شویم ، از الهیات شهادت (و به ویژه کلیسای اولیه) نباید غفلت کنیم. الهیات شهادت در مسیحیت مبتنی بر پیروی از عیسی مسیح و التزام کامل به اوامر ایشان بود. از همینرو شهیدان برای نسلهای بعد به آنچه که پینکرز آن را "الگوهای شاگردی از مسیح" می نامد، تبدیل شدند.
شهادت برای خود شهدا به معنای مرگ نبود ، بلکه به معنای پذیرش دعوت الهی بود. علاوه بر این ، شهادت در سطح عمیقتر به معنای مشارکت عرفانی مسیحیان در رنج و مرگ مسیح بر روی صلیب بود. سنت ایرنئوس ، اسقف لیون ، راهی را که شهدا در پیش گرفته اند ، راهی میداند برای "نزدیک ترین تقلید و تاسی ممکن از شور و مرگ مسیح".
دو نکته مهم در مورد الهیات شهادت باید در نظر داشت: اولاً ، الهیات شهادت در طول زمان مطابق با سنت مسیحی توسعه یافته است، و ثانیاً ، شهدای مکابی به عنوان "پیشینیان شهدای مسیحی" در الهیات مسیحی به عنوان فرقه های متعدد مورد احترام قرار گرفته اند. به گفته برخی از محققان، شهدای مکابی "از قرن سوم به بعد به عنوان نمونه های اولیه شهادت" در کلیسا در نظر گرفته شدند.
@Habibollah_Babai