eitaa logo
حبیب‌اله بابائی
1.4هزار دنبال‌کننده
505 عکس
78 ویدیو
68 فایل
اسلام تمدنی و تمدن اسلامی
مشاهده در ایتا
دانلود
«خون خدا» در عرفان اسلامی (تقریری از بیان استاد یداله یزدان­‌پناه)  «قسمت اول» در میان دماء مقدس شهداء، خون­‌هایی که از انبیاء و ائمه معصومین علیهم­السلام بر زمین ریخته، جایگاه معنوی و وجودیِ متفاوتی از خون دیگر شهدا در تاریخ داشته­ است، و درمیان خون انبیا و اولیاء نیز، خون شهید کربلا حسین­‌بن­‌علی علیه­‌السلام به لحاظ وجودی و عرفانی یگانه بوده، و پیامدهای فرهنگی، دینی، و اخلاقیِ منحصر به فردی را بوجود آورده است. جایگاه وجودی خون انسان کامل و ویژگی­های برین و بی مثال آن برآمده از تقرّب انسان به خداوند است که موجب می­‌شود خونِ انسان کامل تعالی پیدا کند و بدان­سان تغییرات موثری را در انسان، جامعه، و تاریخ بوجود آورد. پرسش اصلی در این بحث نیز معطوف به نحوۀ تعالی خون انسان کامل و خدایی شدن آن خون (ثارالله) است تا معلوم گردد که آیا «ثارالله» و انتساب خون به خدا، تعبیری مجازی است یا عبارتی است حقیقی، و اگر انتساب خون به خدا، امری حقیقی و نه از سر مجاز می­‌باشد، آنگاه مفهوم و معنای آن در عرفان اسلامی چه می­‌تواند باشد و چگونه می­توان امری مادی و محدود مانند «خون» را به حقیقتی مطلق و فرامادی (خدا) نسبت داد؟ آنچه در این بحث خواهد آمد، نخست تفسیر مفهوم «ثارالله»، با تأکید بر بحث «قرب فرائض» و «قرب نوافل» در عرفان خواهد بود تا با استفاده از «قرب فرائض»، انتساب «خون» را به «خدا» به صورت حقیقی بیان کنیم و این نحوه از انتساب را موجب نقص و محدودیت در ناحیۀ خداوند ندانیم. پس از بیان اینکه تعبیر «ثارالله» متضمن نوعی ارتباط حقیقی («فنا» به مثابه «شدن») میان انسان کامل و خداوند است، به دو عنصر نهفتۀ دیگر در تعبیر «ثارالله» اشاره­ای خواهیم کرد و ارتباط «حماسه» و «رثاء» را با «خون» مورد بحث و تأمل قرار خواهیم داد. در خاتمه نیز سعی خواهیم کرد که به ابعاد عملی و کارکردهای معاصر چنین موضوعی به ظاهر انتزاعی بپردازیم و تضاد نظریۀ «خون خدا» را با تئوری سکولار «مرگ خدا» در دنیای امروز گوشزد نماییم.  @Habibollah_Babai
خون خدا در عرفان اسلامی (تقریری از بیان استاد یداله یزدان‌پناه) «قسمت دوم» بُعدِ معنوی و وجودی «ثارالله» رمز پاسخ به پرسش از «ثارالله» و حقیقی و یا تشرّفی بودن آن را باید در بحث «فنا» و مسئله «قرب نوافل و قرب فرائض» در عرفان جستجو کرد. آنچه در عرفان اسلامی به شکل یک اصل و قاعده وجود دارد این است که آدمی (سالک) هر میزان به خداوند متعال تقرب می­‌یابد، قیودات فردی­‌اش در قوس صعود کمتر می­‌شود تا آنجا که قید و حدی در وی باقی نمانده و او در خداوند فانی (نه معدوم) می­گردد،به­‌گونه­‌ای که کرده­‌ها و گفته­‌هایش به خداوند نسبت داده می­‌شود. به بیان دیگر، نوعی وحدت میان فرد تقرب یافته و حقیقت مقرب­الیه حاصل می­‌شود که احکام آن حقیقت متعالی تمامی ابعاد وجودی فرد تقرب یافته را فراگرفته و تمامی حدود و قیودات آن فرد مقرَّب به خداوند به مثابه امر مقرب­‌الیه منتسب می­گردد. نمونه­‌های چنین قیودات و احکام انسانی را که به خداوند نسبت داده شده، به­‌وفور در قرآن می­‌توان مشاهده کرد که درآن، مبارزه و جنگ انسان کامل، مورد بیعت قرار گرفتن انسان کامل، و یا اذیت و آزاری که بر انسان کامل عارض گشته، به خودِ خداوند نسبت داده شده است. آنچه اهمیت دارد، سطوح و درجات مختلف از تقرب و احکام متفاوت هر یک از این درجاتِ قُربی است. یک سطح  و یک درجه از تقرب سالک، نیل به «قرب نوافل» است که در آن حق مستور بوده و خلق ظاهر می­‌شود (سیر مُحبّی) ؛ و یک درجۀ دیگر که کامل­تر است، نیل به قرب فرائض می­باشد که در آن خلق مستور گشته و حق ظاهر می­‌شود (سیر محبوبی). و در درجۀ سوم که جامع­‌ترین است مقام جمع بین قُربین است (جمع سیرین) و در آن حق، هم ظاهر و هم مستور می­‌گردد همان­طور که خلق­‌الله نیز از یک جهت ظاهر و از جهت دیگر مستور می­‌شود. در مقام قرب فرائض و یا مقام جمع بین القربین، «دست» انسانِ مقرَّب، یدالله می­شود، «چشم» او عین الله می­گردد، و «خون» او ثارالله شده و حقیقتا به خود خدا منتسب می­شود. قرب نوافل و فرائض مربوط به مرحلۀ بَعد از فنای صفاتی و بَعد از مقام حق الیقینی در تعین ثانی است که از سفر دوم که در آن فرد سالک، بالله می­بیند و بالله عمل می­کند، آغاز می­شود. در این مرحله، وقتی عبد به قرب نوافل می­رسد حق در او مستور گشته و او بالله عمل می­کند (عبدِ ظاهر، و حقِ باطن). در چنین مقام قربی، کسی که می­شنود و یا می­بیند عبد است، لیکن عمل شنیدن و دیدنِ عبد از طریق حق تعالی انجام می­‌گیرد و خداوند چشم و گوش آن عبد سالکِ مقرَّب می­شود. بخش دومِ حدیث قدسی­‌ای که در کتب روایی شیعه و اهل سنت آمده است ناظر به چنین مضمونی است که می­‌فرماید: «و ما تقرب الی عبد بشیء احب الی مما افترضت علیه و إنه لیتقرب الی بالنافله حتی احبه، فإذا أحببته کنت سمعه الذی یسمع به و بصره الذی یبصر به و لسانه الذی ینطق به و یده التی یبطش بها.» بنده­‌ای با چیزی محبوب­تر از آنچه که بر او فرض و واجب کرده­ام به من نزدیک نمی­‌شود. عبد با انجام نوافل پیوسته به سوی من نزدیک می­‌شود تا به مرحله­‌ای می­رسد که او را دوست می­‌دارم و چون دوستش داشتم، شنوایی او می­‌شوم که با آن می­‌شنود، بینایی او می­‌شوم که با آن می­‌بیند، زبان او می­‌شوم که با آن سخن می­‌گوید، دست او می­‌شوم که با آن قدرت خود را نشان می­‌دهد. این حدیث بدان معناست که خداوند جانشین قوای ادراکی و تحریکی و نیز اعضا و جوارح فرد مقرب می­‌شود که او (انسان مقرب) از آن طریق می­‌تواند درک کرده و یا عمل ­نماید. ابن عربی در بحث وحدت وجود به این روایات استناد کرده و به شرح آن می­پردازد و می­گوید: نزدیک­ترین قرب­ها که خداوند از آن خبر داده این است که خدا با هویت­‌اش همۀ قوا و اعضای عبد می­‌گردد. نزدیک­تر از این قرب وجود ندارد. زیرا عین عبد را با ارجاع ضمیر «ه» در سمعه و بصره و ولسانه و یده و رجله به عبد، اثبات کرده است و همین­طور این امر را ثابت کرده است که این عین، همان عبد نیست و عبد هویتی جز این قوا  ندارد زیرا این قوا جزو حدّ ذاتی او محسوب می­شوند، همان­طور که فرمود: و ما رمیت اذ رمیت و لکن الله رمی. پس صورت و معنی، هر دو از آن خداوند متعال است و او مالک کل است. و چون او عین کل است، پس در هستی غیر از او سبحانه، کسی نیست. اما در مقام قرب فرائض که یک مرتبه بالاتر از قرب نوافل است، عمل دیدن و شنیدن، کار خدا و  منتسب به خود خداست. در این مقام، حق، ظاهر می­شود و عبد، مستور. در قرب فرائض، خدا از طریق عبد می­بیند و می­شنود. در این مقام، انسان (انسان کامل) به مقام ولایت و خلیفه­‌اللهی می­رسد. در اینجا، خلق نیست که صفات حق را می­پوشاند بلکه این حق است که با صفات خلق ظاهر می­گردد. @Habibollah_Babai
خون خدا در عرفان اسلامی (تقریری از بیان استاد یداله یزدان‌پناه) «قسمت سوم» در قرب نوافل و فرائض، بالله بودن (در ظاهر و باطن) شامل همۀ جهات فرد سالک (جنبه­‌های کمال و ضعف فرد سالک) می­‌شود به گونه­‌ای که حتی غضب انسان نیز به غضب خدا بدل می­گردد. نمونه این تبدل را می­توان در فرمایش پیامبر اکرم صلی­‌الله­‌علیه­‌وآله در بارۀ حضرت فاطمۀ زهرا سلام الله­‌علیها دید که فرمودند: غضب فاطمه، غضب خداست. این جمله بدان معناست که حضرت زهرا سلام­‌الله­‌علیها بحدّی حقانی گشته است که بُعد خلقیِ او مندکّ در حق گردیده است. با این همه، باید اضافه کرد که اگر گفته می­‌شود خداوند کار خود را از طریق عبد انجام می­‌دهد و برای دیدن و شنیدن به چنان عبد مقربی نیاز پیدا می­‌کند، نه به لحاظ کمال ذاتی حق که در آن خداوند هیچ نیاز به ماورای خود ندارد، بلکه به لحاظ کمال اسمایی حق­‌تعالی است. به بیان دیگر نیازِ حق­‌تعالی به اشیاء در قرب فرائض (که از طریق آنها فعل خود را ظاهر می­‌سازد)، به لحاظ کمال ذاتی نیست که درآن مرحله خداوند مطلقا نیازی ندارد، بلکه از جهت کمال اسمایی است که مقام کثرت خلقی است و درآن وجود اشیاء، لازم و ضروری است تا اسماء الهی در آن تجلی پیدا کنند. همین­طور نسبت احکام نقصی به خداوند در قرب فرائض، نه در مقام ذات باریتعالی که منزه از آن است، بلکه در جهت خلقی و اسمایی است. نمونه­ انتساب این احکام نقصی  به خداوند را می­توان در آیات و یا روایات ذیل نیز ملاحظه کرد:«من ذا الذی یقرض الله قرضا حسنا فیضاعفه له اضعافا کثیره» (2:245)، «ان الذین یوذون اللَّه و رسوله لعنهم اللَّه فی الدنیا والآخرة و اعدلهم عذابا مهینا» (33:57)، «فلما آسفونا انتقمنا منهم» (43:55)، و یا روایت قدسی که نقل گردیده است که «یعیر الله عزوجل عبدا من عباده یوم القیامه: عبدی، ما منعک اذا مرضت أن تعودنی؟ فیقول: سبحانک انت رب العباد لا تألم و لا تمرض! فیقول: مرض أخوک المؤمن فلم تعده، و عزتی و جلالی لو عدته لوجدتنی عنده». خداي عزوجل در روز قیامت بنده­ای از بندگان خود را مواخذه کرده و می­‌فرماید چه چیزی تو را مانع عیادت از من به هنگام بیماری گردید؟ عرض می­کند: خدایا تو منزهی از اینکه بیمار گردی و یا دردی بر تو عارض شود. خداوند می­فرماید: برادر مؤمن تو مریض شد و از او عیادت نکردی، و به عزت و جلالم سوگند اگر او را عیادت می­کردی مرا پیش او می­‌یافتی. این حکم لازمه سریان حق است که مختصات را قبول می­کند و صفات ذم و نقص را هم در مقام خلقی می­‌پذیرد. @Habibollah_Babai
خون خدا در عرفان اسلامی (تقریری از بیان استاد یداله یزدان‌پناه) «قسمت چهارم» در مقام قرب نوافل و بعد در قرب فرائض و مقام جمع قربین، اساسا صفات ذم و نقصی در ناحیۀ فرد مقرَّب باقی نمی­‌ماند که خداوند آن را قبول بکند. آنچه در حقیقت رخ می­‌دهد صعود و تعالی فرد مقرَّب است که در قوس صعود، قیوداتش کم شده و ضعف­‌هایش برطرف می­شود و همه ابعاد و شئوونش در حق­تعالی فانی می­‌شود و با فنای در حق، همۀ کثراتِ وجودی­‌اش در حق سکنی می­یابد (منعدم نمی­شود) و آنگاه همه صفات انسانی (اعم از صفات کمالی و ابعاد نقصی) به خداوند نسبت داده می­شود. اکنون که تأثیر تقرّب در تسری احکام عبد بر حق­تعالی معلوم گردید، می­توان معنای ثارالله و نحوۀ انتساب خون انسان کامل به خداوند را درک نمود. روشن است که انتساب خون انسان کامل به خدا (خون خدا) ضرورتا محدود به یک فرد نیست و قابلیت تحقق و تبلور در افراد متعدد را دارد و بلکه مصادیق آن در میان ائمۀ معصومین متعدد بوده، در روایات و زیارات شیعی هم عنوان ثارالله علاوه بر امام حسین علیه­‌السلام،  در مورد امیرمومنان علی علیه­‌السلام نیز بکار رفته است. اما در پاسخ به اینکه چرا اطلاق «ثارالله» در مورد امام حسین علیه السلام برجسته­‌تر شده، در حالی که امام علی علیه السلام نیز آغشته به خون خدا بوده است، می­‌توان گفت که چون نحوۀ شهادت امام حسین علیه­‌السلام از جهاتی منحصر به فرد بوده و نظیر آن­‌گونه از شهادت در مورد هیچ یک از ائمۀ شهید تکرار نشده است، تجلی خون خدا در کربلا منحصر به فرد بوده است و از همین­‌رو آثار این خون، در آسمان و زمین کربلا در روز عاشورا هویدا شد، که شبیه آن را در تاریخ دیگر شهدا نمی­توان پیدا کرد. اینکه به تواتر گفته شده است که در روز شهادت امام حسین علیه­السلام باران خون بارید و اینکه در آن روز هر سنگی را که بلند می­‌کردند خون تازه زیر آن می­‌یافتند، و حوادث خارق­‌العاده­‌ای که در طبیعت در آن روز پیدا شد، همه نشان از این دارد که خون خدا (به قرب فرائض) که در صحنۀ عاشورا تجلی یافت با خون خدایی که در شهادت دیگر ائمه علیهم السلام تبلور یافت تفاوت داشته است. براساس همین تفاوت­هاست که آیۀ «و فدیناه بذبح عظیم» (37:107) در روایات بر امام حسین علیه­‌السلام تطبیق گردیده و از شهادت آن امام به ذبح عظیم یاد شده است. براین پایه، می­توان انبوهی از تعبیرهایی را که در روایات در مورد امام­‌حسین علیه­‌السلام، روز عاشورا و زمین کربلا آمده، تبیین کرد، مانند: اینکه به امام حسین علیه­‌السلام «سید الشهداء من الاولین و الاخرین فی الدنیا و الاخره» اطلاق گردیده است، یا اینکه زمین کربلا بالاتر از زمین کعبه دانسته شده است، و اینکه مصیبت امام حسین علیه­السلام مصیبی بی­‌نظیر قلمداد شده است. همه اینها بر جایگاه متفاوت آن حضرت و ارزشِ خاص کربلا نسبت به دیگر نقاط مقدس روی زمین دلالت می­کند. @Habibollah_Babai
خون خدا در عرفان اسلامی (تقریری از بیان استاد یداله یزدان‌پناه) «قسمت پنجم» حقیقی بودن ثارالله و اینکه خون حقیقتا منتسب به خدا باشد، آثار و احکامی دارد از جمله اینکه: الف) خداوند از این خون حمایت می­کند و نمی­‌گذارد خون منتسب به خودش پایمال گردد؛ ب) همان­طور که این خون به موجب انتساب به خدا کل تاریخ را رنگین و متأثر می­‌کند، انتقام چنین خون نیز امری تاریخی خواهد بود و تمام تاریخ را از خود متأثر خواهد ساخت؛ ج). منتقم این خون، انسانی عادی نخواهد بود، بلکه منتقم اصلی ولیّ خدا خواهد بود که بتواند دست انتقام الهی را از آستین درآورده و از خون مقدس و نابحق ریختۀ ثارالله انتقام بگیرد. @Habibollah_Babai
خون خدا در عرفان اسلامی تقریری از بیان استاد یداله یزدان‌پناه قسمت ششم: بُعد اجتماعی و حماسی در «ثارالله» مولفۀ مهم دیگری که در «ثارالله» وجود دارد، نوعی از اقدام، حرکت، و شور در «ثار» است. ثارالله، علاوه بر اینکه متضمن حقیقت معنوی و وجودی سید الشهداء علیه­‌السلام است، بیانگر مرتبۀ ولایت امام حسین علیه­السلام است که در آن مرتبه، ایشان نه تنها به ساحت قرب الهی نزدیک شده و با آن متحد می­‌گردد (به نحو قرب فرائض)، بلکه در سایۀ کمالات معنوی، شأن و منزلت اجتماعی و دنیوی هم پیدا می­کند (خلافت و شأن حکومتی) که با آن می­تواند اقدام به مقاتله کند. سرّ و خاستگاه اقدام به مقاتله در انبیاء و در ائمه علیهم السلام همان ولایت در مراتب بالاتر است که آن مرتبه در برخی از انبیاء و رسل اساسا وجود ندارد. این مرتبه از ولایت که در آن ولایت بر خون و ناموس دیگران وجود دارد، تنها در برخی از رسل اولوالعزم وجود دارد که علاوه بر نبی بودن، رسول هستند، و علاوه بر رسول بودن، شأن «ولایت»، «امامت»، و «خلافت بالسیف» را دارند. این مقام به لحاظ عرفانی، نشان از کمال ولایت دارد. یعنی مقام ولایت آن قدر باید بالا باشد که بتوان جان و ناموس مردم را به دست آن سپرد. اساسا خلیفۀ بالسیف بودن  (مانند آنچه که در مورد حضرت داوود علیه­‌السلام آمده است، آیۀ26 از سورۀ ص)، مجوز اقدام و ظهور اجتماعی است. این اقدام اجتماعی از دل امامت و اندیشۀ تقرب حاصل می­‌شود. به دیگر بیان، وقتی تقرب کامل­تر می­‌شود، ساحت­‌های اجتماعی نیز از آن تقرب وجود متأثر می­‌شوند. در حقیقت امامت در معنای اصیل­‌اش که شامل خلافت بالسیف می­‌شود، نوعی از بندگی نهایی است و این  بندگی وقتی جنبه اجتماعی یافته و به شکل قیام و مبارزه و در نهایت شهادت ظاهر می­‌شود، تبدیل به ثارالله می­شود.  این شأن اجتماعی، که نه یک امری دنیوی، بلکه امری است الهی («منت کبری» در آیه 20-17 و 26 سوره صاد) که انسان در مرحلۀ نهایی از کمال خویش بدان مزین گشته و مظهر اسم جامع الله می­‌شود و از ناحیۀ خداوند خلافت در امور اجتماعی و سیاسی پیدا می­‌کند. در این مرحله، او می­تواند علاوه بر شأن رسالت، صاحب اقدام گشته و با آن در امور دنیوی و جان و مال مردم البته به اذن الله و به حکم خدا و به طریقۀ خدایی تصرف نماید. براین اساس، «ثارالله» متضمن چنین مرحله از ولایت به نحو امامت است که امام با برخورداری از آن حماسه می­سازد و در برابر دشمنان دست به مقاتله می­‌زند. این مرحله از ولایت الهی که در آن ولیّ خدا علاوه بر سلوک معنوی، «ولایت بر اقدام» در این جهان پیدا می­‌کند، قابل تطبیق بر سفر سوم و چهارم از اسفار اربعۀ سالک است که در سفر سوم، فردِ سالک از حق به سوی خلق بازمی­‌گردد و سیر در عالم جبروت، ملکوت، و ناسوت می­‌کند و سپس در سفر چهارم از خلق به خلق و البته در معیت با حق، سیر می­‌کند. در این سفر اخیر(چهارم)، سالک آثار و لوازم خلق را مشاهده می­کند، به سود و زیان دنیویِ خلق الله آگاهی پیدا می­‌کند، و بر اسباب سعادت و شقاوت اطلاع می­یابد، البته اینجا که اقدام به مقاتله از سوی امام، به موجب آنکه به اذن الله و به حکم خداست، متضمن نوعی از رحمت الهی خواهد بود. @Habibollah_Babai
خون خدا در عرفان اسلامی تقریری از بیان استاد یداله یزدان‌پناه قسمت هفتم: خون خدا آنگاه که بر زمین ریخت، به موجب ابعاد حماسی و شورآفرین‌اش، حماسه­‌ساز می­‌شود و در قیام­های سیاسی و اجتماعی اثر می­‌گذارد که نمونه­‌های این حماسه را می­توان در قیام­‌های بعد از عاشورا مشاهده کرد مانند قیام زید بن علی در سال 122، قیام یحیی بن زید در سال 125، و بعد قیام محمد نفس زکیه در بغداد در 145 هـ ق و ابراهیم بن عبدالله در شام در 145 هـ ق؛ قیام حسین بن علی مشهور به «شهید فخ» در سال 169 هـ ق، و قیام محمد بن ابراهیم در سال 199 و بعد قیام یحیی بن عمر بن الحسین در سال 249 هـ ق، که معطوف به حادثۀ کربلا بودند و گاه از شعارها و شیوه‌های امام در کربلا هم استفاده می­‌کردند. شایان ذکر است که در میان قیام­های بعد از عاشورا، دو «قیام توابین» و «قیام مختار» به لحاظ نزدیکی تاریخیِ آن با قیام امام حسین علیه السلام متفاوت از قیام­های دیگر هستند و حماسه­‌ای هم که بوجود آوردند از بقیه متفاوت بودند. حماسه­‌ای که توابین بوجود آوردند، حماسه­ای ایمانی و شهادت طلبانهٔ صد نفر از بزرگان کوفه بود که همه آنها بالاتفاق عرب و بیشتر از شصت سال داشتند. این عامل سنی که دلیلی بر بلوغ فکری و مذهبی و رفتاری آنان است، در شکل­‌گیری حماسۀ خاص توابین بسیار اهمیت دارد. حماسه و انسجام حاصل از آن میان صد نفر و اصحاب سه هزار نفری آنها (که از شانزده هزار به چهار هزار و بعد به سه هزار تقلیل یافته)، هم به لحاظ اینکه آنها ترکیبی از قبائل جنوبی (از یمن) و قبائل شمالی و مرکزی عربستان (از مضر) بودند، هم به لحاظ سن و سال رهبران­شان (سلیمان صرد خزاعی، و المسیب بن نجبه الفزاری، عبدالله بن سعد بن نوفل الازدی، عبدالله بن وال التیمی و رفاعه بن شداد البجلی)، و هم به جهت خلوص جمعی­شان (که اکثر آنان وصیت کردند تا همۀ دارایی خود را به صورت صدقات در اختیار مسلمین قرار دهند) در انجام توبه­‌ای خونین و شهادت طلبانه بی نظیر بوده است. چنین حماسۀ شورانگیز و معنوی در انجام توبه­‌ای جمعی و تاریخی که در طول تاریخ اسلام امری یگانه بوده و در هیچیک از مراحل تاریخ اسلام و حوادث بعد از عاشورا مانندی نداشته است، از پیامدهای ویژۀ خون خدا در کربلا بود. همین حماسه را هم تا حدی می­توان در قیام مختار به گونه­ای دیگر مشاهده کرد که در آن اعراب و موالی با شعار «یا لثارت الحسین» شور اجتماعی بوجود آوردند. هرچند مشروعیت و مقبولیت قیام مختار از سوی امام معصوم (امام سجاد علیه السلام)، محل اختلاف است، لیکن بیشتر حامیان مختار از خون امام حسین علیه السلام الهام گرفتند تا اختلافات تاریخی عرب و عجم، ایرانی و عربی را در پرتو شعار خونین حسین علیه السلام فراموش کرده و برای خون­خواهی امام حسین علیه السلام قیام کرده و حماسه بسازند. @Habibollah_Babai
حجاب علم تاریخ بر امتداد اجتماعی عاشورا در اینجا و اکنون امت اسلام @Habibollah_Babai
خون خدا در عرفان اسلامی تقریری از بیان استاد یداله یزدان‌پناه قسمت هشتم: بُعد رثاء و عزاء در «ثارالله» اصولا خون بویژه آنجایی که به ناحق ریخته شود و بخصوص آنجایی که این خون متعلق به فردی نجیب و عزیز باشد، خود موجب غم و اندوه می­‌شود. این غم و اندوه هم در فرد مقرَّب (انسان کامل) بوجود می­‌آید و هم در ناحیۀ انسان­هایی که این حادثه غم­بار را یاد کرده و از یاد آن غمگین می­شوند. همین غم و اندوه که برخاسته از نوعی از ظلم و تعدی به حریم خدا و مقربان (به قرب فرائض) اوست، هم برای فرد مقربی که خونش بر زمین می­‌ریزد کارکرد سلوکی دارد، و هم برای کسانی که از یاد آن غمگین می­شوند اثرات عرفانی داشته، موجب سلوک، معرفت، و معنویت­شان می­شود. این غم و اندوهی که از خون به ناحق ریخته عارض می­‌شود، به موجب وجودی و عارفانه بودن­‌اش نه تنها ضعف­‌آور نیست، بلکه نوعی از شور و شوق روحی و عرفانی به دنبال می­‌آورد و با ناراحتی­های معمولی بسیار فرق می­‌کند. در واقع، جنبۀ وجودی و اثباتی که در خون خدا نهفته است، به غم و اندوه حاصل از آن معنا می­‌بخشد که به کلی با اندوه­‌های انسانیِ برآمده از نیستی­ها و نداشتن­ها بسیار فرق می­‌کند.  شایان ذکر است که به موجب ظرفیت روحی و روانی­‌ای که در بُعد رثاء در «ثارالله» وجود دارد و به موجب آنکه مردم نوعا از طریق امور عاطفی، فرهنگی را قبول و یا رد می­‌کنند، بُعد رثاء و عزاء همواره بیشترین تأثیر را در نهادینه کردن اندیشۀ ولایت، تقرب، و شور اجتماعی در فرهنگ عمومی داشته و در فراگیر شدن آن سهم شایانی ایفا کرده است.                  @Habibollah_Babai
خون خدا در عرفان اسلامی تقریری از بیان استاد یداله یزدان‌پناه قسمت آخر: نتیجه‌گیری (الهیات خون خدا در برابر الهیات مرگ خدا) در نخستین نگاه، تأمل در معنای «ثارالله» و تفسیر عرفانی از آن، تلاشی صرفا تئوریک به نظر می­‌آید، لیکن، در نگاهی دیگر، سخن از نحوۀ ارتباط میان حق­‌تعالی و انسان کامل در مقام قرب نوافل و فرائض، کاری است معطوف به عمل در همین دنیا و ایجاد ارتباط با خداوند در زندگی اجتماعی و این­‌جهانی. هرچند انسان کامل در مسیر سلوک و تقرب­‌اش به خداوند، تعالی یافته و به مقام فنا و بقاء بعد از فنا دست می­‌یابد، لیکن این تعالی بدان معنا نیست که او با فانی شدن در خداوند، از دسترس مردم و از زندگی دنیوی دور گشته و امکان ارتباطِ دنیوی با او ناممکن می­‌شود، بلکه فانی و باقی شدن در حق­تعالی، زمینه برای ارتباطی نو و البته عمیق با مردمِ دنیا فراهم می­‌گردد. اساسا بدون چنین تقربی، امکانی برای ارتباطی اصیل و عمیق میان انسان کامل و خداوند، و بین خداوند و خلق او وجود ندارد. بدین­‌سان، خونِ خدا و انتساب حقیقی خون به خدا، هرگز به معنای مرگ و حذف خدا از زندگی نیست (آنچنانکه در تئوری «مرگ خدا» در غرب مطرح است)، بلکه انتساب «ثار» به خداوند در تقرب به قرب فرائض و مقام قربین، نوعی از بسط خداوند در زندگی دنیوی و احیای آن در حیات زمینی است. برخلاف تئوری «مرگ خدا» که در آن خدای متجلی در عیسی مسیح کشته می­‌شود و با کشته شدن او خدا از صحنۀ زندگی منفک می­‌گردد (و به اصطلاح نیچه می­‌میرد) و در پی مرگ خدا، انسان نیز دچار مرگ و نیستی می­‌شود، در اندیشه عرفانی و تئوری «ثارالله»، با مرگ و شهادت کسی مانند حسین بن علی، خدای او به میان مردم بازمی­گردد، در بین آنها شور ایجاد می­‌کند و به جامعۀ مرده و انسان­‌های افسرده، حیات و نشاطی دوباره می­‌بخشد. نکتۀ مهم اینکه، کارکردهای حاصل از قرب فرائض به تناسب جوارح مختلف انسان کامل تفاوت پیدا می­‌کند. گاه ممکن است این تقرب در «چشم» انسان کامل تبلور یافته و «عین الله» گردد، گاه ممکن است این تقرب در «دست» آن ولی خدا ظاهر شده و «یدالله» تجلی یابد، و گاهی هم ممکن است خداوند در حالات روحی و روانی انسان کامل مانند غضب یا خرسندی او ظهور یابد. بی شک، عین، ید، غضب و غیره، هرکدام در مقام قرب فرائض، آثار حقانی خواهند داشت، لیکن همۀ آن آثار و لوازم یکسان نخواهند بود. «عین­‌الله» بودن اقتضائاتی دارد که متفاوت است از «یدالله» بودن. همین­طور «یدالله» بودن لوازمی متفاوت از «غضب­‌الله» و یا «رحمت­‌الله» دارد. حال، «ثارالله» بودن نیز اقتضائاتی منحصر به فرد دارد که متفاوت است از احکام و لوازم عین­‌الله، یدالله و یا غیرت­‌الله. در «ثارالله» نوعی از رثاء نهفته است که در «عین­‌الله» چنین رثائی وجود ندارد. همین­طور در «ثارالله» نوعی از شور و ثوره وجود دارد که در «یدالله» آن را نمی­توان یافت. همین جهات خاص در «ثارالله»، خون خدا را به لحاظ فرهنگی و تمدنی اهمیت بیشتری می­‌بخشد و نقش اجتماعی آن را در مقایسه با دیگر امور منتسب به خداوند بیشتر می­‌کند.  @Habibollah_Babai
👈 بازنشر: کتاب «رنج عرفانی و شور اجتماعی»، روایتی «متعهّدانه» (در تضاد با روایتِ فدیه‌ای) از عاشورا  شبیه‌سازی‌های صوری بین اسلام و مسیحیت و گاه هم استفاده از واژه‌های مشترک خلط و خبط‌های عمیقی را در الهیات تطبیقی موجب می‌گردد که لازم است پیوسته آن را توضیح داد و از این‌همانی‌سازی‌های سطحی جلوگیری کرد. یکی از این واژگان مشترک در زبان انگلیسی کلمه redemption  (رهایی‌) است که در غربِ مسیحی هم در مورد آلام عیسی مسیح بکار رفته است، و هم در مورد آلام اهل بیت علیهم‌السلام و مصائب امام حسین علیه‌السلام (مثلا در کتاب محمود ایوب با عنوان Redemptive Suffering in Islam: A Study of the Devotional Aspects of Ashura in Twelver Shi'ism) استفاده شده است. واژه دیگری که بستر این التقاط معنایی را میان دو طیف فکری مدرن و سنتی موجب گردیده است، کلمه رنج (suffering) در ادبیات مسیحی و طرح و بحث از آن را در فضای اندیشه اسلامی است که گاه بدفهمی‌هایی را موجب گردیده است. کتاب «رنج عرفانی و شور اجتماعی» که از منظر روشنفکری متهم به نگاه فدیه‌ای به عاشورا، و از منظر سنتی متهم به نگرش عرفی و سکولار به عاشورا است در میانۀ نگاه عرفی و نگاه فدیه‌ای قرار گرفته است. این کتاب که طراحی گام‌های اولیۀ آن در دانشگاه ویرجینا و پایان آن در پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی بوده، هرچند سویه‌های دنیوی و کارکردهای اجتماعی عاشورا در عصر جدید را پی گرفته است، ولی در این جستجو علاوه بر گفتگو و همزیستی بین‌الادیان بر مبنا و محور «آلام متعالیِ امامِ شهید»، به عنصر «رهایی»، «نجات»، و «ابدیت»ِ مشترک بین الادیان در پرتو ذکر مصائب امام ـ امت (امام به مثابه امت یا امام در مقیاس امت) نیز می‌پردازد و آن را به لحاظ کلامی و الهیاتی امری محتمل و موثر در دورۀ غیبت می‌داند. به بیان دیگر، پی گرفتن ابعاد دنیوی، اجتماعی و تمدنیِ عاشورا نه به معنای تقلیل و فروکاستن عاشورا به مسئله‌های عصری و معضلات اجتماعی است، بلکه به معنای بسط و توسعه عاشورا از امور عرفانی به ساحات عرفی، و از عرصه‌های دینی به ساحت‌های دنیویِ زمانه است. بسط الهیات عاشورا از دین به دنیا بسیار متفاوت است از فروکاستن عاشورا و ابعاد غیبیِ آن به اموری محسوس، اینجایی، و اکنونی. از این رو لازم است چندین نکته را در بارۀ «نظریۀ رنج عرفانی» در کتاب فوق و آنچه آن را از نگرش‌های فدیه‌ای جدا کرده و بلکه آن را در تقابل با رویکردهای فدیه‌ای قرار می‌دهد، متذکر شد: 👇👇👇 @Habibollah_Babai
1. نخست اینکه، هم در نگرش متعهدانه و هم در نگرش فدیه‌ای، رنجِ رخ‌داده برای امامی همچون امام حسین علیه السلام یا پیامبری همچون عیسی مسیح علیه السلام (طبق باور مسیحیان)، «رنج برای» (suffering for) یا رنج خودخواسته، رنج معنادار، رنج سازنده، و البته رنجی ثمربخش است، لیکن متعلق «برای» (for) در نگرش فدیه‌ای دفع بلا و بخشش گناه است (نگرش سلبی در جهت دفع گناه)، در حالی که متعلق «برای» در نگرش متعهدانه به عاشورا، هدایت انسان و مصونیت او در برابر گناه در همین دنیا (و بذل مهجته فیک لیستنقذ عبادک من الجهالة وحیرة الضلالة) است. اینکه مرحوم قاضی طباطبایی مسیر توسل به سیدالشهداء را در سلوک الی الله  حیاتی می‌داند و «آن حضرت را برای رفع حجاب و موانع طریق نسبت به سالکین راه خدا دارای عنایتی عظیم» معرفی می‌کند، بر همین معنای ایجابی عاشورا دلالت دارد. پروفسور محمد لگنهاوسن که مقاله‌ای را با عنوان «Ashura» در مجلهISLAMOCHRISTANA در سال 2010 نوشته است، به همین ایدۀ «رنج برای» در کتاب «رنج عرفانی و شور اجتماعی» اشاره می‌کند و ابعاد سازنده آن را چنین توضیح می‌دهد «که اگرچه رنج امام حسین ع می‌تواند تأثیری در دوری مردم از گناه داشته و زندگی اجتماعی را به سمت همبستگی پیش ببرد، ولی همواره در توجه به رنج‌ها و آلام فرد بی‌گناه، خطر انتقام کور وجود دارد. «نظریه رنج متعالی» این نکته را پاسخ می‌دهد که گرایش به خشونت در یاد آلام امام مظلوم زمانی از بین می‌رود که آلام و مصائب امام را به گونه‌ای یاد کنند که این یاد، ما را به ارزش‌های آن امامِ شهید کامل رهنمون شود. در این گونه از یادکردن، تمرکز نه بر آن «رنج» بلکه بر آن هدفی است که رنج و درد برای آن شکل گرفته و تحمل گردیده است.» (ص 25). لگنهاوسن این نکته را ادامه داده و می‌گوید که «گناهان ما با خون شهدا شسته نمی‌شود، بلکه از رهگذر  تأمل بر الگوی زندگی شهید و التزام و تعهد به اخلاق دینی و اصول معنوی‌ شهداست که آدمی راه صلاح می‌رود و گناه‌اش از بین می‌رود.» 2. در نگرش فدیه‌ای، فرد متعهد، آن امام یا آن پیامبر کشته‌شده است و مردم در برابر آن رنج و مصیبت و درد و کشته‌شدن تعهدی و مسئولیتی ندارند، در حالی که در نگرش تعهدآورانه از «رنج متعالی»، وجود مسئولیت و تعهد امام، تعهد امت را زائل نمی‌کند. هر میزان امام تعهد بیشتری پیدا می‌کند، امت نیز به همان اندازه متعهد می‌شود. عدم تعادل و توازن بین تعهد امام و تعهد امت موجب شکاف بین امت و امام و جدایی امت از امام و انحراف و گمراهی امت از مسیر امام می‌گردد. 3. در نگرش فدیه‌ای نوعی از خودخواهی انسان و شاید خودمرکزی (نوعی از انسان‌خدایی) نهفته است که درآن انسان (آنهم انسان عرفی‌زده و دنیوی شده) در مرکز قرار می‌گیرد و پیامبر و امام، تبدیل به دیگریِ (other) او می‌شود، دیگری‌ای که باید در خدمت انسانِ دنیوی‌شده قرار بگیرد و مسئولیت خطاهای انسان را برعهده بگیرد و به وقت‌اش هم باید برای همین انسان عُرفی و گناهان او فدا شود. تحلیل یا توصیفی که رنه ژیراد از فرایند بلاگردانی (scapegoating process) در وضعیت تضاد و تنازع انسانی (جامعه هابزی) مطرح کرده و کشته شدن عیسای بی‌گناه مظلوم را عامل وفاق و اشتراک و انسجام بین فردهای دشمن توصیف می‌کند بر همین اساس است؛ ولی در نگرش متعهدانه، پیامبرِ شهید و یا امامِ شهید، نه دیگریِ ما، بلکه خودیِ ما و از ماست و برای رهایی از ویژگی‌های نزاع و دشمنی بین انسان و انسان، باید نسبت به آن امام ـ امت «معرفت» پیدا کرد، به او محبت ورزید، و در عشق به او خود را فدا کرد. تأسی به امام و کسب روحیۀ فداکاری از سوی امت، نه به معنای توکیل (وکیل کردن امام و سپردن مسئولیت خود به او) بلکه به معنای توکل (یا همان تعهد و به‌دوش کشیدن مسئولیت خود) است که با نگرش فدیه‌ای تفاوت‌های بنیادینی دارد.  @Habibollah_Babai
🤚🏻 مهلت ارسال چکیده مقالات: اول شهریور 1401 (چکیده هایی که تا این تاریخ دریافت شود در کتاب مجموعه چکیده ها تا 14 شهریور منتشر خواهد شد) 🤚🏻 مهلت ارسال مقاله کامل: 30 دی 1401 (مقالاتی که تا این تاریخ دریافت شود در کتاب مجموعه مقالات تا پایان سال جاری منتشر خواهد شد) 🤚🏻 زمان برگزاری همایش: 14 شهریور 1401 صبح و بعد از ظهر مکان: پردیس مرکزی دانشگاه علامه طباطبائی https;//arbaeen.atu.ac.ir arbaeen@atu.ac.ir دبیرخانه همایش: 02126402630 @Habibollah_Babai
درباره کتاب «رنج عرفانی و شور اجتماعی» و تضاد آن با خوانش فدیه‌ای از عاشورا @Habibollah_Babai
نشست «اخلاق و تمدن» (۱) @Habibollah_Babai
نشست «اخلاق و تمدن» (۲) @Habibollah_Babai
کتاب Christ and Culture از سوی پژوهشکده مطالعات تمدنی و اجتماعی ترجمه و منتشر شد. این کتاب را لری بوشارد استاد دانشگاه ویرجینیا در گفتگوهایی که با ایشان در UVA داشتم معرفی کرد. کاری که ریچارد نیبور در این کتاب کرده، ارائه ۵ الگو در نسبت بین دین و فرهنگ است که نهایتا نسبت transforming بین مسیح و فرهنگ را به عنوان نظریه مختار برمی‌گزیند. پیش از این، خلاصه این کتاب را در مجله آیین پژوهش منتشر کردیم و اکنون کل کتاب در دسترس علاقمندان به موضوع «دین و فرهنگ» قرار گرفته است. @Habibollah_Babai
⬅️هم اندیشی بین المللی چیستی اربعین و کارکردهای فرهنگی- اجتماعی 💠لینک حضور 🌐 dte.bz/cptconf ⬅️آدرس: قم، پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی، سالن شهید سلیمانی ⏰زمان: سه شنبه ۱/۰۶/۱۵ -۱۴ ، ساعت ۱۰ الی 13 ⬅️مجری:اندیشکده اربعین پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی 📒همکاران:پژوهشکده علوم و اندیشه سیاسی ، مرکز همکاری های علمی و بین الملل ،پژوهشکده مطالعات تمدنی و اجتماعی و گروه سیاسی مرکز تحقیقات اسلامی مجلس 🌐https://eitaa.com/isca24/11705 @Habibollah_Babai
*تحلیل ٤٩ سال پیش رهبر معظم انقلاب اسلامی درباره کنگره عظیم جهانی اربعین* شیعه یک جمع متفرقی بود. یک جامعه‌ای بود که در یک جا، در یک مکان زندگی نمی‌کردند. در مدینه بودند‌، در کوفه بودند‌، در بصره بودند‌، در اهواز بودند‌، در قم بودند‌، در خراسان بودند، اطراف و اکناف بلاد. اما یک روح در این کالبد متفرق و در این اجزاء متشتت در جریان بود. مثل دانه‌های تسبیح یک رشته و یک نخ همه‌ این‌ها را به هم وصل می‌کرد. چه بود آن رشته؟ رشته‌ اطاعت و فرمانبری از مرکزیت تشیع، از رهبری عالی تشیع یعنی امام. همه‌ این رشته‌ها به آنجا متصل می‌شد. قلبی بود که به همه‌ اعضاء فرمان می‌داد. و به این ترتیب تشیع یک سازمان و یک تشکیلاتی بود. ممکن بود دو نفر از حال هم خبر نداشته باشند اما بودند کسانی که از حال همه با خبر بودند. اطاعت و فرمانبری آنها به حساب بود، فریاد زدنشان از روی دستور بود، سکوتشان بر طبق نقشه بود. همه چیزشان با حساب بود. فقط یک عیبی کار آنها داشت و آن اینکه همدیگر را کمتر می‌دیدند. اهل یک شهر‌، شیعیان یک منطقه البته یکدیگر را می‌دیدند. اما یک کنگره‌ جهانی لازم بود برای شیعیان روزگار ائمه(ع). این کنگره‌ جهانی را معین کردند. وقتش را هم معین کردند. گفتند در این موعد معین در آن کنگره هر کس بتواند شرکت کند. آن موعد روز اربعین است و جای شرکت، سرزمین کربلا است. چون روح شیعه روح کربلایی است‌، روح عاشورایی است. در کالبد شیعه تپش روز عاشورا مشهود است. شیعه هر جا که هست دنباله‌روی عاشورای حسین است. این هم که می‌بینی همه جا این تپش‌هایی که در شیعه مشهود شده‌، از آن مرقدِ پاک ناشی شده. این شعله‌هایی بوده که از آن روح مقدس و پاک و از آن تربت عالی مقدار سرکشیده. به جان‌ها و روح‌ها رسیده. انسان‌ها را به گلوله‌های داغی تبدیل کرده و آنها را به قلب دشمن فرو برده. بنابراین مسئله‌ اربعین یک مسئله‌ مهمی است‌، اربعین یعنی میعاد شیعیان در یک کنگره‌ بین‌المللی‌ و جهانی برای سرزمینی که خودش خاطره‌انگیز است آن سرزمین‌. سرزمین خاطره‌ها است‌، خاطره‌های باشکوه‌، خاطره‌های عزیز‌، سرزمین شهدا‌، مزار کشته‌شدگان راه خدا‌، اینجا جمع بشوند تشیع‌، پیروان تشیع و دست برادری و پیمان وفاداری هر چه بیشتر بدهند. اگر امروز هم بتوانند شیعیان آن سرزمین پاک و مقدس را یک چنین میعادی قرار بدهند. البته بسیار کار بجا و جالبی خواهد بود و همین دنباله‌گیری از راهی است که از ائمه‌ هدی(ع) به ما ارائه دادند. 📚 سخنرانی در مسجد امام حسن مجتبی(ع)/ مشهد ۲۴ اسفند ۱۳۵۲