تأملات قرآنی در باب «روابط انسانی»
(قسمت سوم: خودِ سفیه و سفاهت مدرن)
سفیه به کسی میگویند که فاقد حلم و فاقد علم باشد و در برابر ناملایمات و یا در برابر نقطههای ابهام و اشکال، افسارش گسیخته شود و کف نفسش را از دست بدهد. نبود حلم در برخورد با دیگران و شتابهای نابخردانه در عکسالعملهای روزانه، یکی از عوامل اصلی در گسست از دیگران و نزاع با دیگران است.
«سفاهت» در قرآن، اقسامی دارد: سفیه اعتقادی یا سفاهتهای روشنفکرانه (مانند وَأَنَّهُ كَانَ يَقُولُ سَفِيهُنَا عَلَى اللَّهِ شَطَطًا)؛ سفیه اخلاقی یا ارزشهای سفیهانه (وَإِذَا قِيلَ لَهُمْ آمِنُوا كَمَا آمَنَ النَّاسُ قَالُوا أَنُؤْمِنُ كَمَا آمَنَ السُّفَهَاءُ) که در این آیه، نفاق به مثابه سفاهت و منافق به مثابه انسان سفیه تعریف شده است) سفیه اجتماعی (قَدْ خَسِرَ الَّذِينَ قَتَلُوا أَوْلَادَهُمْ سَفَهًا بِغَيْرِ عِلْمٍ وَحَرَّمُوا مَا رَزَقَهُمُ اللَّهُ افْتِرَاءً عَلَى اللَّهِ) که در آن فرد در مناسبات اجتماعی مرتکب رفتارهای بیخردانه در نسبت با همنوعان میشود. البته نوعی از سفاهت نیز در قرآن داریم که سفیه فقهی یا سفیه حقوقی است که به کسانی گفته می شود که در جهت حفظ مال، سبک عقل هستند. از این منظر،هر کس مال خود را حفظ نکند سفیه است، و حتی اگر در صدقه دادن دچار افراط و تفریط شود، به نوعی از سفاهت مبتلا شده است.
بر اساس برخی آیات قرآنی، «سفاهت نفس» پدیدهای خودکرده و خودخواسته است (مَنْ سَفِهَ نَفْسَهُ، کسی که خود را به سفاهت میزند یا دچار تحمیق نفس میگردد. آیۀ 130 از سورۀ بقره) و آدمی خود، خود را تحمیق میکند و آنجا که میتواند دانا باشد، نادانی را برمیگزیند و آنجا که میتواند کفّ نفس داشته باشد، افسار رها میکند و خود را به سفاهت میزند.
اکنون نکتۀ مهم در روابط انسانی و بلکه در فضای ارتباطاتی امروز، همین «سفاهت اخلاقی» و «سفاهت اجتماعی» و گاه البته «سفاهت سیاسی» است که آدمی را هم جهول و هم عنود و نیز عجول میسازد و او را به گسست از خود، خدا، و دیگرهای انسانی سوق میدهد. دراین باره یکی از زمینههای تحمیق نفس، خود را در معرض دادهها و پاسخهای مزدحم قراردادن است بیآنکه ملاکی برای راستی و ناراستی داشته باشد و بی آنکه توانی برای تشخیص صواب از خطا داشته باشد که «اذا ازدحم الجواب خفی الصواب» (شلوغی و ازدحام جواب، موجب گم شدن صواب میشود).
@Habibollah_Babai
تأملات قرآنی در باب «روابط انسانی»
(قسمت چهارم: اهل «خوض»)
«خوض» به فرورفتن در آب گفته میشود. این معنا در قرآن (در 9 آیه)، نوعا برای غور کردن در امور ناپسند بکار رفته است. مثلا آیات 11 و 12 از سورۀ طور به این معنا اشاره میکند که «فَوَيْلٌ يَوْمَئِذٍ لِلْمُكَذِّبِينَ، الَّذِينَ هُمْ فِي خَوْضٍ يَلْعَبُونَ. پس واى بر تكذيبكنندگان در آن روز. همانان که با فرو رفتن [در گفتار و کردار باطل با حقایق] بازی می کنند.) همین طور آیۀ 91 از سورۀ انعام (ثُمَّ ذَرْهُمْ فِي خَوْضِهِمْ يَلْعَبُونَ آنها را بگذار تا به بازیچه خود فرو روند) به موضوع غرق شدن در غفلتهای دنیا اشاره کرده است و تأکید میکند که آنها را رها کن. راهکار «رهاکردن» و «همراهی نکردن خائضین» (ذَرهُم) در آیۀ دیگر نیز گوشزد شده است که وَقَدْ نَزَّلَ عَلَيْكُمْ فِي الْكِتَابِ أَنْ إِذَا سَمِعْتُمْ آيَاتِ اللَّهِ يُكْفَرُ بِهَا وَيُسْتَهْزَأُ بِهَا فَلَا تَقْعُدُوا مَعَهُمْ حَتَّىٰ يَخُوضُوا فِي حَدِيثٍ غَيْرِهِ إِنَّكُمْ إِذًا مِثْلُهُمْ (و البتّه [خدا] در كتاب [قرآن] بر شما نازل كرده كه: هر گاه شنيديد آيات خدا مورد انكار و ريشخند قرار مىگيرد، با آنان منشينيد تا به سخنى غير از آن درآيند، چرا كه در اين صورت شما هم مثل آنان خواهيد بود.)
نکته قابل توجه اینکه، نوعا در آیات مربوط به خوض، مطلق خوض آمده و قیدی برای آن ذکر نشده است که «چه خوضی» و «خوض در چه»؟ حداکثر گفته شده است که آنها را در کفرِ به آیات رهایشان کن تا در حرف دیگری خوض نمایند. گویا اساسا خوض کردن، فرو رفتن، و غورکردن در یک چیز مشخصی نیست، بلکه خوض در هرپیشآمد باطل است. افرادی که از هر ناپسندی به هر ناپسند دیگری فرو میروند و در این فرورفتنها نه منطق روشنی دارند، نه هدف معلوم و نه برنامه مشخصی دارند. به بیان دیگر، این غور کردنهای سفیهانه و سرگردان اساسش بر غفلت، پوچی، و بدی است و آدمی را از هر سیئه به سیئهای دیگر و از آن بدی به سمت بدیهای بیشتر سوق میدهد و سرانجام او را غرق خود میسازد.
غرقشدن در فرایند خوض به صورت طبیعی، پیدرپی و بسیار سریع رخ میدهد و آنگاه فرد خائض آنچنان محاط بر خطا میشود (بَلَىٰ مَنْ كَسَبَ سَيِّئَةً وَأَحَاطَتْ بِهِ خَطِيئَتُهُ فَأُولَٰئِكَ أَصْحَابُ النَّارِ. 81/ بقره. آری، هر کس اعمالی زشت اندوخت و کردار بدش به او احاطه نمود چنین کسانی اهل دوزخاند) که امکان رهایی و آزادی را نوعا پیدا نمیکند.
بدینسان غرقه شدن خائضین، نه برای نیل به یک هدف و نه برای تحصیل چیزی است، بلکه خود خوض کردنها و گمگشتنها، خود هدف است، هدفی سفیهانه برای سرگرمی و گذران وقتهای زندگی. با این توضیح میتوان گفت که در میان جمعیت خائضین و در معیت و همراهی با خائضین نمیتوان به یک نظم اجتماعی، نظم انسانی، و نظم اخلاقی دست پیدا کرد و حتی نمیتوان به سمت ساخت جامعهای معنادار و با هویت پیش رفت.
@Habibollah_Babai
تأملات قرآنی در باب «روابط انسانی»
(قسمت پنجم: بسیارگوشدهندگان)
سمّاع در قرآن به معنای «کثیر الاستماع» است. سماع کسی است که بیش از اندازه به او گفته میشود و او بیش از اندازه میشنود. در بیان قرآن، سَمّاع معنای مثبتی ندارد. سماع در قرآن به معنای استماع زیاد است نه برای فهم و درک عمیق، بلکه یا برای تکذیب زیاد و یا برای ترویج و شایع کردن دروغهای شنیدهشده (لسان العرب).
لفظ «سمّاع» در قرآن چهار بار تکرار شده است و همه به همین دو معنای «شنیدن زیاد اکاذیب» (لَوْ خَرَجُوا فِيكُمْ مَا زَادُوكُمْ إِلَّا خَبَالًا وَلَأَوْضَعُوا خِلَالَكُمْ يَبْغُونَكُمُ الْفِتْنَةَ وَفِيكُمْ سَمَّاعُونَ لَهُمْ، (47 توبه) و یا «شنیدن زیاد سخن حق برای تکذیبهای پیدرپی آن» (سَمَّاعُونَ لِلْكَذِبِ أَكَّالُونَ لِلسُّحْتِ (42 مائده) آنها بسیار به سخنان تو گوش میدهند تا آن را تکذیب کنند(ترجمه آیت الله مکارم) بکار رفته است. شنیدن زیاد دروغ و ترویج پیوسته اکاذیب، گاه بخاطر زیرکیهای منافقانه است و گاهی هم ممکن است بموجب حالت عامیانه و سادهلوحانه فرد است که صرفا میشنود و شنیدههای دروغ را سادهلوحانه تبدیل به شایعه میکند و یا شنیدههای راست را دوباره بخاطر سادگیهایش تکذیب میکند.
شایان توجه است که «سماع» در قرآن را شاید بتوان به نوعی در تقابل با «اُذُن» در آیۀ (وَمِنْهُمُ الَّذِينَ يُؤْذُونَ النَّبِيَّ وَيَقُولُونَ هُوَ أُذُنٌ ۚ قُلْ أُذُنُ خَيْرٍ لَكُمْ يُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَيُؤْمِنُ لِلْمُؤْمِنِينَ وَرَحْمَةٌ لِلَّذِينَ آمَنُوا مِنْكُمْ. 61 / توبه. و از منافقان کسانی هستند که همواره پیامبر را آزار می دهند، و می گویند: شخص زود باور و نسبت به سخن این و آن سراپا گوش است. بگو: او در جهت مصلحت شما سراپا گوش و زود باور خوبی است، به خدا ایمان دارد و فقط به مؤمنان اعتماد می ورزد، و برای کسانی از شما که ایمان آورده اند، رحمت است) تصور کرد. در این آیه، اُذُن به «خیر» اضافه شده است و معنای آن این است که سرتاپا گوش بودن پیامبر و شنوا بودن او در مورد چیزی است که خیر شما در آن است، مثلا وحی خدا را میشنود که مایۀ خیر شماست و از مومنین خیرخواهیشان را میشنود که باز مایۀ خیرشماست. (ر.ک: المیزان).
@Habibollah_Babai
تأملات قرآنی در باب «روابط انسانی»
(قسمت ششم: شایعهکنندگان)
در امتداد موضوع «سماعون» میتوان به موضوع شایعه و انتشار اکاذیب در جامعه اشاره کرد. آنهایی که مترصد خبرهای نگرانکننده و ناامیدکننده هستند تا عجولانه و تحقیقنکرده آن را بین مردم پخش کنند و موجبات ترس و نگرانی را بین عموم مردم فراهم سازند.
وَإِذَا جَاءَهُمْ أَمْرٌ مِنَ الْأَمْنِ أَوِ الْخَوْفِ أَذَاعُوا بِهِ وَلَوْ رَدُّوهُ إِلَى الرَّسُولِ وَإِلَىٰ أُولِي الْأَمْرِ مِنْهُمْ لَعَلِمَهُ الَّذِينَ يَسْتَنْبِطُونَهُ مِنْهُمْ (83 نساء) و هنگامی که خبری از پیروزی یا شکست به آنها برسد، (بدون تحقیق،) آن را شایع میسازند؛ در حالی که اگر آن را به پیامبر و پیشوایان -که قدرت تشخیص کافی دارند- بازگردانند، از ریشههای مسائل آگاه خواهند شد (ترجمه مکارم).
گاه ممکن است که خبرِ رسیده واقعیت هم داشته باشد، لیکن هر حقیقتی را نباید به بهانه حقیقت بودن در جامعه منتشر کرد و جامعه را ملتهب ساخت. از این رو حفظ آرامش در جامعه و ارجاع خبرهای خاص به مراکز معتبر و مطمئن در جامعه، به اصلاح جامعه کمک بیشتری خواهد کرد تا اینکه با اشاعه آن از یک سو نگرانیها را دامن بزنیم و از سوی دیگر شایعات و اکاذیب را توسعه دهیم.
آیۀ دیگری که به شدت با موضوع شایعهسازی مقابله میکند آیه 60 سوره احزاب است که میفرماید: لَئِنْ لَمْ يَنْتَهِ الْمُنَافِقُونَ وَالَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ وَالْمُرْجِفُونَ فِي الْمَدِينَةِ لَنُغْرِيَنَّكَ بِهِمْ. اگر منافقان و بیماردلان و آنها که اخبار دروغ و شایعات بیاساس در مدینه پخش می کنند دست از کار خود بر ندارند، تو را بر ضدّ آنان میشورانیم. در این آیه، اشاعه حرف های ناصواب برای نگران ساختن دیگران و ایجاد اضطراب و تزلزل در میان مردم به شدت مورد نهی قرار گرفته است و چنین شایعهکنندگان را به شدت مواخذه و توبیخ کرده است.
نکتۀ دشواری که امروزه مواجهه با مسئله «شایعه» را پیچیدهتر کرده و سیاستگذاری در بارۀ آن را دشوار ساخته است، از یک طرف «شایعهسازی» به بهانۀ «آگاهی دادن» و به نام «حق آزادی» و آزادی بیان است؛ و از طرف دیگر هم ایجاد محدودیتهای مختلف و جلوگیری از هر بیان انتقادی به بهانۀ «شایعهسازی» است که در پی حذف هر بیان و نکته انتقادی، و ایجاد نوعی از انحصار خبری است.
@Habibollah_Babai
17.71M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
اجرای اسماء الهی به زبان فارسی
@Habibollah_Babai
تأملات قرآنی در باب «روابط انسانی»
(قسمت هفتم: «امربهمعروفونهیازمنکر» به مثابه «امتداد اجتماعی ایمان») (1)
در آیههای مختلف قرآنی، امر به معروف و نهی از منکر در کنار «ایمان به خدا» قرار داده شده است. اولین آیۀ مهم در این باره، همین آیۀ 110 از سورۀ آل عمران است: كُنْتُمْ خَيْرَ أُمَّةٍ أُخْرِجَتْ لِلنَّاسِ تَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَتَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ وَتُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ . در این آیه، علاوه بر اینکه بهترین بودن را به موضوع امر به معروف و نهی از منکر و ایمان به خدا نسبت داده است، آن را نه فقط راهگشا در خوب بودن و خیر بودن تعریف کرده است، بلکه آن را در الگو بودن برای دیگر مردمانی که احیانا برخوردار از ایمان نیستند نیز مهم معرفی میکند.
در دو آیۀ 113 و 114 از سورۀ آل عمران نیز در نسبت امر به معروف و نهی از منکر و مقولۀ «ایمان» در میان اهل کتاب چنین آمده است که لَيْسُوا سَوَاءً مِنْ أَهْلِ الْكِتَابِ أُمَّةٌ قَائِمَةٌ يَتْلُونَ آيَاتِ اللَّهِ آنَاءَ اللَّيْلِ وَهُمْ يَسْجُدُونَ، يُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ وَيَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَيَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ وَيُسَارِعُونَ فِي الْخَيْرَاتِ وَأُولَٰئِكَ مِنَ الصَّالِحِينَ. در این آیه، علاوه بر امر به معروف و نهی از منکر که برآمده از ایمان به خدا و روز جزاست، به موضوع «مسارعه» در خیرات اشاره شده است. مسارعه و شتاب در کار نیک، شتاب در اصلاح جامعه، شتاب در رد و انکار بدیها و کدورتها، و شتاب در انجام معروف و امر به معروف، وهمینطور شتاب در ترک منکرات و نهی از منکرات، همه در فرایند اصلاحی و رشد اجتماعی میتواند شتابِ مضاعفی را بوجود آورد و به طور موثر در برابر شتاب فساد و ابتذال و شتاب در سقوط و زوال جامعه، مقاومت کرده و رشد و کمال یک جامعه را در وضعیت آشوبناک امروزی ممکن و میسور بسازد.
مفهوم معکوس ازاین رابطه یعنی نسبت بین «کفر» و «عدم نهی از منکر» در آیات دیگری از قرآن مثلا در آیات 78 و 79 از سورۀ مائده مورد تأکید قرار گرفته است: لُعِنَ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ بَنِي إِسْرَائِيلَ عَلَىٰ لِسَانِ دَاوُودَ وَعِيسَى ابْنِ مَرْيَمَ ۚ ذَٰلِكَ بِمَا عَصَوْا وَكَانُوا يَعْتَدُونَ. كَانُوا لَا يَتَنَاهَوْنَ عَنْ مُنْكَرٍ فَعَلُوهُ ۚ لَبِئْسَ مَا كَانُوا يَفْعَلُونَ. در این آیه، به موضوع کفر، عصیان، و اعتدا و آنگاه عدم نهی از منکر اشاره میکند.
این مجموعه آیات همه نشان از نسبت معنادار بین «ایمان» به مثابه امری الهیاتی و «امر به معروف و نهی از منکر» به مثابه امری اجتماعی و آنگاه صورتبندی امت به مثابه امری تمدنی میپردازد. و از سوی دیگر به وجود نسبتی بین «کفر» به مثابه امری ضدالهیاتی و «فقدان نهی از منکر» به مثابه امری ضد اجتماعی میپردازد و این پرسش را برای ما مطرح میکند که این دو گانه الهیاتی ـ اجتماعی در صورتبندی و صیرورت امت اسلام و تمدن اسلامی چسان عمل میکند و در چه فرایندی میتوان از دیالکتیک «ایمان» و «امر به معروف و نهی از منکر» در راستای بهبود وضعیت اجتماعی ازیک سو، و تعمیق ایمان فردی از سوی دیگر سخن به میان آورد؟
پاسخ در شبهای آتی میآید...
@Habibollah_Babai
تأملات قرآنی در باب «روابط انسانی»
(قسمت هشتم: «امر به معروف و نهی از منکر» لازمۀ «کمال ایمانی») (۲)
آیت الله سعید حکیم در نسبت بین ایمان و امر به معروف و نهی از منکر، امر به معروف و نهی از منکر را از لوازم تکامل ایمانی و بلکه آن را روح ایمان به دین و جوهر دین تلقی میکند.
اساسا ایمان کامل است که موجب می شود که یک مومن اگر کار خوبی از او سر بزند مسرور بشود و اگر کار ناشایستی از او سر بزند ناراحت شده و نسبت به کار انجام یافته پیشیمان شده خود را با توبه و انابه اصلاح کند. شاهد بر این معنا، فرمایش پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله است که میفرماید: «کسی که کار حسنهاش او را شاد، و کار بدش او را ناراحت کند، او مومن است».
همین طور، وقتی کار خوبی از فردی دیگری سر بزند، فرد مومن نسبت به آن فرد و کار او حالت انس و الفت پیدا می کند و نسبت به او و کار خوبش روی خوش نشان می دهد، و در مقابل اگر کار بدی از دیگری سر بزند، آن را در دل انکار می کند و عمل آن فرد را در قلب خود، در زبان خود، و گاه در عمل خود، طرد میکند.
بر همین اساس است که امیر مومنان علیه السلام فرمودند که: «همانا مردم را حب و بغض، و غضب و رضایت کنار هم جمع میکند؛ پس هر کسی که نسبت به چیزی راضی باشد داخل درآن کار می شود و اگر نسبت به کاری غضبناک و عصبانی باشد از آن خارج میشود.»
بر این اساس لازم است که یک مومن به قدر کافی اهتمام بورزد و از تفریط و کوتاهی در این باره به شدت پرهیز کند، چرا که گاه زیادی وقوع گناه و معاصی و انس با گناه و عادت به آن موجب می شود که فرد نسبت به آن گناه و معصیت، حسن ناراحتی و غضب کمتری پیدا کند تا اینکه فرد مومن از قبح و زشتی کار بد غافل می شود و به تدریج نسبت به آن معصیت و گناه انس پیدا می کند، همان طور که گاه کمی و نادر بودن کار معروف موجب می شود که کار خوب و شایسته را انکار کرده و به تدریج از آن نفرت پیدا بکند.
در این صورت معروف منکر می شود، و منکر معروف می شود. بدین صورت، روح ایمان از فرد و بلکه جامعه جدا می شود و ریشه آن خشک و خاموش می شود.
@Habibollah_Babai
تأملات قرآنی در باب «روابط انسانی»
(قسمت نهم: دیالکتیک «ایمان» و «امر به معروف و نهی از منکر») (3)
شهید محمدباقر صدر ره ایمان به اسلام را در میان بخش بزرگی از امت اسلامی جاری و ساری می داند که البته همین ایمان بعد از ورود استعمار به جهان اسلام، فروغش کم و کمتر گشت و استعمارگران تلاش کردند که این عقیده و ابعاد انقلابی و اجتماعی آن را کم فروغ تر و تهی کنند. از همین رو، شاید نتوان به جرأت گفت که مسلمانان امروز مظهر امت اسلامیای هستند که خداوند آن را امت میانه و وسط قرار داد. مسلمانان دیگر آن امتی نیستند که بتوانند به جهانیان شهادت داده و بهترین امت یا امتی نمونه برای بشر تلقی شود، چرا که امت اسلامی صرفا تجمیع عددی مسلمانان و یک گروه بندی عددی بین آنها نیست، بلکه امت اسلامی بدان معناست که عدد مسلمانان بتوانند مسئولیت الهی خود را در زمین به عهده می گیرد، امت اسلامی در درون خود مسئول امر به معروف و نهی از منکر است تا بتواند عقیده خود را به یک فرایند ساخت و بناء تمدنی بکشاند.
از نظر شهید صدر در آیۀ «كُنْتُمْ خَيْرَ أُمَّةٍ أُخْرِجَتْ لِلنَّاسِ تأْمُرُونَ بِالمعْرُوفِ وَتَنْهَوْنَ عَنِ المُنْكَرِ وَتُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ» ایمان به خدا، ویژگی سوم (بعد از ویژگی امر به معروف و نهی از منکر) بیان شده است تا بر این نکته تأکید کند که معنای حقیقی ایمان صرفا یک عقیده پنهان در قلب نیست، بلکه ایمان شعلهای است که میسوزاند و نور خود را بر دیگران میتاباند و امت اسلامی از آنجا که ملتی گواه و شاهد بر جهان است، نسبت به کل دنیا دارای مسئولیت است و نمی تواند نسبت به آن بی اعتنا باشد. «وَكَذَلِكَ جَعَلْنَاكُمْ أُمَّةً وَسَطَاً لِتَكُونُوا شُهَدَاءَ عَلَى النَّاسِ ...». (آل عمران: 110)
بدین سان تا زمانی که مسلمانان در سطح عمل به این دو مسئولیت مهم نباشند، اساسا چیزی به نام امت اسلامی نخواهند داشت.
تا زمانی که دین اسلام اهتمام خود و مرکزیت راهبریاش را برای انجام این دو مسئولیت در تمام شئون زندگی بکار نگیرد، هیچ پیام اسلامی در واقعیت زندگی به معنای صحیح تحقق نخواهد یافت. این عقیده اسلامی در قبال هرآنچه که در عرصههای اجتماعی و تمدنی برخاسته از تفکر و اندیشه اسلامی نباشد، عامل سلبی و منفی ایجاد میکند و در برابر آن مقاومت می کند؛ زیرا معتقد است - حتی در تئوری - حداقل هر نظامی که احکام خود را از اسلام نگرفته باشد، نامشروع است. این ایمان حتی اگر به صورت عملی نیز در نیامده باشد، برای هر عملیاتی تمدنی که برخوردار از نگاه سکولار و عرفی باشد، واکنشی منفی خواهد داشت.
@Habibollah_Babai
تأملات قرآنی در باب «روابط انسانی»
(قسمت دهم: «ایمان» به مثابه «عامل ولایت و محبت بین مومنان») (۴)
از نظر آیت الله مصباح یزدی براى این كه آمر به معروف بتواند به دیگرى به زبان گوشزد كند و بعد عملا جلوى او را بگیرد، باید نسبت به او نوعى ولایت داشته باشد. یعنى قانون باید به او یك تسلط قانونى بدهد كه بتواند جلوى او را بگیرد. این نوعى ولایت است، شاید منظور خداوند كه مىفرماید «وَ الْمُؤْمِنُونَ وَ الْمُؤْمِناتُ بَعْضُهُمْ اُولِیاءُ بَعض» این است كه خداى متعال چنین ولایتى را به مسلمانان داده است كه نسبت به همدیگر بتوانند امر به معروف و نهى از منكر كنند.
از این نظر، معناى دیگرى نیز مىتوان براى ولایت ذكر كرد همان معناى معروف «دوستى» است. یعنى چون مؤمنان و مؤمنات نسبت به همدیگر محبت دارند، یكدیگر را دوست دارند، و دلسوز همدیگر هستند، لذا نمىخواهند به گناه مبتلا شوند، نمىخواهند كارى بكنند و راهى بروند كه نهایت آن، عذاب ابدى هست. آن محبت حاكم بر مؤمنان و مؤمنات ایجاب مىكند كه امر به معروف و نهى از منكر در میان آن ها وجود داشته باشد. پس خداوند یك نوع ولایتی بین مومنان جعل كرده است تا آنها بتوانند در كار یكدیگر دخالت و نظارت كنند، و این امر و نهى را به خوبى انجام دهند، اما در مورد منافقان كه مىخواهند به وسیله «امر به منكر» و «نهى از معروف» دین را از مردم بگیرند، و به اصل دین حمله كنند، آن ها دیگر احتیاج به ولایتى ندارند. این بدان سبب است که ولایت یك حق قانونى است، و قانون در هیچ جامعه اى امر به منكر را تجویز نمىكند .
پس بر اساس مطالب فوق مىتوان چنین نتیجه گرفت كه منافقان نسبت به هم محبتى ندارند. و همچنین قدرت قانونى هم براى امر و نهى، ندارند. اما مؤمنان هم نسبت به هم محبت دارند؛ لذا نسبت به یكدیگر دلسوزند و یكدیگر را امر و نهى مىكنند؛ زیرا نمىخواهند برادر و خواهر ایمانى آن ها از راستی و خوبی به انحراف بروند.
@Habibollah_Babai
تأملات قرآنی در «روابط انسانی»
(قسمت یازدهم: «امر به معروف و نهی از منکر» ضامن بقا و گسترش «ایمان») (۵)
از منظر تفسیر نمونه و آیت الله مکارم شیرازی، دو فریضۀ «امر به معروف و نهی از منکر» ضامن گسترش و بسط ایمان و اجرای همه قوانین فردی واجتماعی است. اگر این دو وظیفه اجرا نگردد ریشه های ایمان در دلها نیز سست می گردد و پایههای آن فرو میریزد. از این آیه به دست می آید که «مسلمانان تا زمانی یک "امت ممتاز" محسوب می گردند که دعوت به سوی نیکیها و مبارزه با فساد را فراموش نکنند، و آن روز که این دو وظیفه فراموش شد نه بهترین امتند و نه به سود جامعه بشریت خواهند بود».
@Habibollah_Babai
مقایسه الگوی تمدنی ایران، ترکیه و مالزی در بیان نورالدین بولحیه (استاد باتنه الجزائر)
در همایش گفتگوی ایران و جهان عرب، نورالدین بولحیه استاد دانشگاه باتنه الجزایر چه آنجا که در پنل علم به طرح بحث پرداختند و چه وقتی که در اختتامیه سخنرانی کوتاهی کردند رویکرد متفاوتی در تحلیل موقعیت تمدنی ایران امروز داشتند. در پلن تخصصی علم، بولحیه امتیاز نظریه امام خمینی را در مقایسه با بسیاری از نظریات اندیشمندان، در تحققیافتگی آن و امتداد عینی آن دانستند. در نظر ایشان، ایران در تجربه چهل سالگی خود در قامتی بزرگتر از مذهب ظاهر شده و مرزهای مذهبی را به سمت مرزهای انسانیت در نوردیده است.
سخنرانی ایشان در اختتامیه هم در همین راستا بود که گفتند جمهوری اسلامی ایران و امام خمینی اولین کسی بود که دست یاری به سمت مسلمانان دراز کرد و با همان دست به سینه آمریکا کوبید (اذله علی المومنین و اعزه علی الکافرین).
از همین منظر تحلیل بولحیه در مقایسه ایران با ترکیه و مالزی اندکی متفاوت از جناب عمار الطالبی بود. دکتر طالبی مالزی را در فرآیند تمدنی اش مهم تلقی کرده و عنصر علم را عنصر مرکزی حرکت مالزی ارزیابی کرد، ولی نورالدین بولحیه پروژه تمدنی مالایاییها و ترکها را اقتصاد دانست و پروژه ایرانیها را در حرکت تمدنیشان رسالتمحور و بر مدار انسانیت و ارزشها تعریف کردند و تصریح کردند که نقطه امتیاز و قدرت اصلی ایرانیان در همین رسالتمحور بودنشان است. اگر نبود هویت رسالتی ایرانیان، ایران امروز بیش و پیش از ترکیه و مالزی رشد مالی و اقتصادی به دست آورده بود.
بولحیه در انتها با اشاره به آیه "شهدا علی الناس" بدین نکته اشاره کردند که ایران، نه در مقیاس امت بلکه در مقیاس بشریت باید الگو باشد و نقش آفرینی کند.
@Habibollah_Babai
تأملات قرآنی در باب «روابط انسانی»
(قسمت دوازدهم: «امر به معروف و نهی از منکر» راهی برای «تولید مبدأ ایمان») (۶)
از یک نظر دیگر، اساسا ایمان در برخی از آیات قرآنی مانند آیۀ « كُنْتُمْ خَيْرَ أُمَّةٍ أُخْرِجَتْ لِلنَّاسِ تَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَتَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ وَتُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ» به معنای تولید مبدأ ایمان است. در این آیه، خطاب آیه مومنان است، حال این پرسش پیش میآید که در خطاب به مومنان، کلمۀ تومنون چه معنایی خواهد داشت؟ از این نظر، تومنون علاوه بر اینکه به ایمانهایی با متعلقات مختلف (ایمان به خدا، ایمان به معاد، ایمان به غیب، و غیره) اشاره دارد، به تولید مبدأ ایمان، تولید پیوسته و مستمر ایمان، حفظ ایمان، و توسعه و تعمیق ایمان نیز نظر دارد. یعنی می گوید که ای کسانی که ایمان آورده اید، به معاد هم ایمان بیاورید، به غیب هم ایمان بیاورید. علاوه بر این آیه میگوید که ای کسانی که ایمان آورده اید، همچنان سرچشمه ایمانی تان را حفظ کنید، همچنان و به طور پیوسته ایجاد ایمان بکنید، و همچنان حفظ ایمان داشته باشید. بدینسان امر به معروف و نهی از منکر نه صرفا نتیجه ایمان باشد، بلکه خود عامل تولید ایمان در جامعه و بلکه در خود فرد مومن است، و فرد مومن خود، با انجام امر به معروف و نهی از منکر، ایمان بیشتری پیدا می کند.
@Habibollah_Babai