راهاندازی کارگروه پژوهشی "تمدن نوین اسلامی" در سازمان "سمت"
به گزارش روابط عمومی سازمان «سمت»؛ روز چهارشنبه مورخ سیام مهرماه ۱۳۹۹ نخستین نشستِ هماندیشی اعضای«کارگروه پژوهشیِ تمدن نوین اسلامی» بود با رویکرد معرفی اعضا، تبیین مأموریت ها و اهداف تأسیس این کارگروه در قم و با حضور حمیدرضا خادمی معاون پژوهشی سازمان و مدیر دفتر قم ، حجت الاسلام حبیب الله بابایی مدیر کارگروه و دیگر اعضا و کارشناسان در دفتر قم سازمان«سمت» برگزار شد.
http://samt.ac.ir/fa/news/137
@Habibollah_Babai
نشست علمسنجی جهان اسلام
لینک نشست
http://dte.bz/scscenter
@Habibollah_Babai
فرهنگ «صلوات» و ضرورت «تسلیم»
1. در گذشتۀ تمدنها، حکمتها و اندرزها و گاه اشعار و ضربالمثلها و گاهی هم آیهها و دعاهای فرهنگیشده در نظمبخشی به مناسبات انسانی و شکلبندی نظام اجتماعی آثار در خوری داشته است. اثرگذاریهای بزرگِ یک جملۀ حِکمی نوعا برآمده از محتوای فشرده (فحوای منطقی و معنوی) در آن جمله است که میتواند در عین کوتاه بودن و ساده بودن و در لحظهبودن در عمق تاریخ بشر نافذ گردد. این جملات تاریخی و حکمتهای انسانی، محدود به یک فرهنگ یا سرزمینی خاص نیست، بلکه آنها جملههایی است فراسرزمینی و در سطح جهانی؛ مثلا «آنچه برای خود میپسندی برای دیگری هم بپسند (احب للناس ما تحب لنفسک)»، «زگهواره تا گور دانش بجوی (اطلبوا العلم من المهد الی اللحد)»، «عالم بی عمل زنبور بی عسل است (عالم بلا عمل کشجر بلاثمر)» و یا جمله سعدی که «بنی آدم اعضای یکدیگرند که در آفرینش ز یک گوهرند» همه از جمله جملاتی است که در همه فرهنگها مبنای بسیاری از کنشهای اجتماعی به حساب میآید. برخی از این جملات کلیدی هم نه متعلق به همه جهان بلکه مربوط به قلمرو اعتبار یک تمدن است، هرچند ممکن است قابلیتهای فراتمدنی هم داشته باشد؛ مانند آیهها و جملات ذیل در قلمرو جامعه مسلمین: «و اعدوا لهم ماستطعتم من قوه»، «و امرهم شوری بینهم»، «کنتم خیر امه اخرجت للناس» (که بنابر برخی نظرات شرقشناسان همین آیه نقطه عزیمت تمدنی مسلمانان بوده است) و «هیهات من الذله» که هر یک از اینها در فرهنگ مسلمانان به عنوان یک متن نهادینه شده در سبک و سلوک زندگی مسلمانان تعیینکننده و اثرگذار بوده است.
2. در این میان ذکر صلوات (اللهم صل علی محمد و آل محمد) از جمله جملات و دعاهای ساده و در عین حال بسیار فشرده و عمیقا اثرگذار در فرهنگ مسلمانان اعم از شیعه و سنی بوده و در طول تاریخ اسلام و گذشتۀ تمدن اسلامی بسان کلمۀ طیبهای شبکهای از باور، ارزش و معنا را بوجود آورده است. شاید هیچ جملهای همچون صلوات در زندگی روزمره عبادی، اجتماعی، فرهنگی، سیاسی و حتی زیست اقتصادی مسلمانان (در بازار مسلمین) این اندازه رواج نیافته است. فرهنگ صلوات در میان مسلمانان از یک طرف ریشه در قرآن دارد آنجا که خدا میفرماید «إِنَّ اللَّهَ وَمَلَائِكَتَهُ يُصَلُّونَ عَلَى النَّبِيِّ يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا صَلُّوا عَلَيْهِ وَسَلِّمُوا تَسْلِيمًا» و از طرف دیگر ریشه در نماز روزانۀ مسلمانان و صلوات در ذکر تشهد و قنوت و سجده و رکوع دارد، و از طرفی هم این فرهنگ ریشه در شخصیت قدسی خود پیغمبر و روایات فراوانی از شیعه و سنی در فضیلت صلوات دارد. البته این ذکر و دعای رحمت و محبت که مسلمانان بدان خو گرفتهاند و در همه ساحتهای زندگی از آن استفاده میکنند، کمتر در اندیشهها و تأملات آکادمیک مسلمانان مورد بحث و گفتگو قرار گرفته است.
@Habibollah_Babai
ادامه 👇👇👇
3. درست است که ذکر صلوات بازتاب ارزشهای فرهنگی جامعه مسلمانان در مورد «پیامبر رحمت» است و وصف پیامبر به «رحمه للعالمین» از سازههای بسیار مهم در شکلبندی جامعهای بر بنیان رحمت و مودت است (مراجعه کنید به یادداشتی که پیش از این در موضوع «رَوح و رحمت» و ابعاد اجتماعی آن در همین کانال نوشتهام)، ولی خود فعل صلوات و تکرار آن نیز نه فقط به مثابه یک سلوک معنوی روزانه، و نه تنها به عنوان یک عامل انسجام و پیوستگی اسلامی، بلکه به مثابه یک شعار هویتی در میان مسلمانان بوده است و آنها را در وصف رحمت و تأسی به حضرت محمد ص تعین بخشیده است. اینکه برخی از محققان و حتی شرقشناسان بر نقش پیامبر گرامی اسلام و شخصیت کاریزمای ایشان در ایجاد نوعی از وحدت در تمدن اسلامی تأکید داشتهاند، بخشی از آن برخاسته از سریان ذکر صلوات در میان مسلمانان و تمرینهای روزانۀ آنها (در جهان اسلام و بلکه حتی مسلمانان ساکن در دنیای غرب) در توجه به رسول رحمت اسلام است.
4. نکته مهم و شاید تلخ آنکه هرچند مسلمانان امروز با ذکر صلوات روزانهشان، شبکهای از معانی رحمت را در اندیشه و ایمان خود ایجاد کردهاند و نوعی از فرهنگ متفاوت بر پایۀ رحمت ساختهاند، لیکن تتمۀ صلوات بر پیامبر در آیۀ 56 سورۀ احزاب، عبارت «و سلموا تسلیما» کمتر مورد توجه مسلمانان بوده است. تا زمانی که مسلمانان در کنار دعای صلوات بر پیامبر در سبک و سلوک زندگی روزمره خود تسلیمِ گفتهها و دستورات نبی اکرم ص نشوند، صلوات به تنهایی فرایند رحمت در نظام مناسبات مسلمانان را کامل نخواهد کرد و وضعیت آزاردهنده و کاریکاتوریِ برخی از جوامع اسلامی را سامان نمیبخشد.
@Habibollah_Babai
ادامه 👇👇👇
5. در این باره، توجه به دعای دوم (دعای صلوات) از صحیفه سجادیه که تفسیری از معنای صلوات و فلسفۀ صلوات برآن رسول رحمت است میتواند قابل توجه باشد: اینکه پیامبر همه چیز را از دست داد تا رضای خدا را به دست آورد، بدناش را در معرض سختیها و خستگیها قرار داد، با خویشان و بستگاناش در راه رضای خدا مبارزه کرد، از نزدیکاناش دوری کرد و با دورترین مردم دوستی نمود، از وطن خود به بلاد غربت هجرت نمود، و این همه از دستشستنها و بُریدنها را برای دین خدا، آیین الهی، دعوت به طریق خدا، و کسب رضای خداوند انجام داد و این چنین رضا و رحمت خدا را به خود جلب کرد. آنچه پیامبر را سزاوار رحمت مستمر الهی و دعای فرشتگان و مومنان ساخت، «لا»های بزرگی بود که حضرت محمد ص برآن جرأت و جسارت کرد و از آنها چشم پوشید (اَللّهُمَّ فَارفَعهُ بِمَا کَدَحَ فِیکَ اِلی الدّرَجَه العُلیَا مِن جَنَّتِک). نکته مهم در نهگفتنهای بزرگ پیامبر، یک «نعم» و «بله«ی بزرگی بود که پیامبر بر آن اصرار ورزید و همان بود که نهگفتنهای محمد ص را معنا بخشید. آن بلهی بزرگ توجه به خدای متعال و جلب رضای الهی بود و بس. به بیان امام سجاد علیه السلام در این دعا، چشمپوشیدنها و دستشستنهای پیامبر همه برای دین خدا، رضای خدا، و رسالت الهی بود. همین غایت بزرگ بود که به نفیهای بزرگ پیغمبر معنا داده و پیامدهای بزرگ تمدنی را در پی آورد. بدینسان روشن است که همیشه ترک و نفی و نهگفتنها به معنا منتهی نمیشود بلکه گاهی همین نهها موجب خلاء و پوچی میشود مگر آنکه این سلبها در پرتو یک ایجابی باشد و همان امر ایجابی، نیستی را به هستی تبدیل کند و آن را ماندگار سازد. کلمۀ لاالهالاالله در نگاه برخی از اندیشمندان همین جمع و ترکیبی است بین «لا» و «نعم» که آن را زیبا و با معنا میسازد (ببینید نوشته «اهمیت فضای خالی در هنر اسلامی»).
6. اکنون تأسی مسلمانان به پیامبر رحمت نیز باید در جمع بین «لا» و «نعم»های بزرگ در جهان امروز اسلام باشد تا جهان کنونی اسلام را مشمول رحمت بزرگ الهی بکند. اگر امت اسلام و نخبگان جهان اسلام بر همین منطقِ عمیقِ صلوات استوار بمانند و به «صلوات» و «تسلیم» بهطور توأمان تأسی کنند، بیشک تلخیهای امت اسلام به شیرینی بدل شده و رحمت و رضوان مطلق الهی به طور مستمر شامل حال امت اسلام خواهد شد.
@Habibollah_Babai
🔆 مازوخیسم جمعی ایرانیان و دو راهکار شخصی
(یادداشتی از دکتر مجتبی لشکربلوکی)
تجربه عجیبی در سخنرانیها و ارائه ها در جاهای مختلف پیدا کرده ام و آن میل شدید جامعه به طرح نکات منفی و ناامیدکننده در مورد اقتصاد ایران است. هرچقدر از مشکلات و وخیم بودن شرایط صحبت کنی مورد استقبال بیشتری قرار میگیری. هرچقدر بذر ناامیدی بیشتری نسبت به آینده پراکنده کنی عالم تر قلمداد میشوی. اگر نقاط مثبت را هم بگویی یا چشماندازهای پیشرفت را هم بیان کنی، چنان با دیده تردید در تو مینگرند که گویی از حکومت پول گرفته ای تا به مردم اطلاعات نادرست دهی. شگفت است که ما از آزار خود لذت میبریم و به آن عادت کرده ایم.
بله باید مشکلات را گفت ولی پیشرفت ها را هم دید. آدمی احساس می کند که مردم تلافی رفتار حکومت در دهههای گذشته را می خواهد درآورد. در گذشته حکومت صرفا پیشرفتها را گزارش میکرد و مشکلات را انکار مینمود حالا جامعه از این سمت به موضعگیری افتاده و صرفاً بر تاریکیها چشم دوخته است.
واقعیت این است که در کنار تاریکی، روشنیها هم هست و باید این روشناییها را هم دید. خدا نگذرد از کسانی که ما را به جایی رساندند که خوبیهای ایران را کم نمایی و خوبی های غرب را بیش نمایی (overestimate ) می کنیم و به عکس بدی های خودمان را بیش نمایی و بدیهای غرب را کم انگاری میکنیم.
☑️⭕️تحلیل و تجویز راهبردی:
آنچه در بالا خواندیم نوشته دکتر علی سرزعیم مشاور مرکز بررسی های استراتژیک یود. من نیز تجربه ای به شدت مشابه با وی دارم.
نمی خواهم من هم دوباره از ایران و ایرانی انتقاد کنم. بس است! فقط این نکته را بگویم که آنقدر جو ناامیدی سنگین است که در جمع های مختلف حتی نمی شود از نشانه های قطعی پیشرفت نیز سخن گفت. به محض شنیدن یک بهبود رتبه یا افزایش یک شاخص شروع می کنند به زیر سوال بردن آمار و ارقام حتی شاخص های بین المللی را. انگار یک ولع خاصی دارند که شما از ناامیدی، فلاکت و بدبختی بگویید. وقتی صحبت از مشکلات می کنید همه به دیده تحسین در شما می نگرند و شما احساس روشنفکری می کنید اما وقتی در مورد پیشرفت ها می گویید همه به شما به دیده جیره خوار حکومت نگاه می کنند.
امیل سیوران فیلسوف اهل رومانی جمله ای گفته است که سخت باید به آن اندیشید: ناامیدی جمعی مهمترین عامل انهدام ملتها است. ملتی كه دچار آن شود هرگز نخواهد توانست دوباره روی پای خود بایستد.
من دو راهکار/تکنیک را گاهی (و نه همیشه) برای خودم استفاده می کنم و از آن جواب گرفته ام که با شما نیز در میان می گذارم.
راهکار اول: هر گاه مشکلی را مطرح می کنم، برای آن راه حل ارایه می کنم. این گونه باعث می شود که ذهنم را ورزش دهم که راه حل محور (solution minded) باشد و همچنین از تلخی انتقاد بکاهم و دریچه ای رو به حل مساله و روشنایی در کنار نشان دادن یک تاریکی باز کنم.
راهکار دوم: اگر مشکلی را در جامعه می بینم قبل از آنکه از آن انتقاد کنم. خودم آن را ترک می کنم. مثلا به جای آن که در مورد آشغال ریختن در خیایان صحبت کنم خودم آن را ترک می کنم و سپس در مورد آن سخن می گویم. اگر نتوانستم آن را رعایت کنم، دیگر انتقاد نمی کنم. مثلا من چون خودم بد رانندگی می کنم هیچگاه در جمع از رانندگی بد دیگران یا رفتارهای زشت ترافیکی انتقاد نمی کنم چون خودم هنوز تبدیل به یک راننده منظم و قاعده مند نشده ام.
تاکید می کنم که در کنار همه مشکلات، وضعیت کشور با بیست سال پیش قابل مقایسه نیست. من تصمیم گرفته ام به جای آن که یک روشنفکر منفی نگر محبوب باشم یک تحلیل گر مثبت اندیش و واقعیت گرا باشم. شما را نیز به مثبت اندیشی و مبارزه با مازوخسیم جمعی دعوت می کنم.
http://lashkarbolouki.com/persianmasochism/
@Habibollah_Babai
Divine_unity_and_human_multiplicity_fro.pdf
771.4K
یگانگی الهی و چندگانگی انسانی در الهیات سیاسی و تمدنی
@Habibollah_Babai
مهاجرت و مسئلههای تمدنی آن در جهان اسلام
پیشنشست «مهاجرت و ابعاد تمدنی آن در جهان معاصر اسلام» روز پنجشنبه با حضور دکتر مهدی بهمنی (از پژوهشگران پژوهشکده مطالعات فناوری) در پژوهشکده مطالعات تمدنی و اجتماعی برگزار شد. در این نشست دکتر مهدی بهمنی پس از بیان کلیاتی در مورد بحث مهاجرت (و گونههای علمی، اقتصادی، و امنیتیِ مهاجرت) و ابعاد تمدنی آن خاصا در عصر جهانی شدن، به وضعیت جهان اسلام و مقایسه کشورهای اسلامی در امر مهاجرت پرداختند. ایشان با تفکیک مهاجرت (رها از هویت) از دایاسپورا (مقید به هویت) به ابعاد و پیامدهای هر یک از این دو نوع مهاجرت از جهان اسلام اشاره کردند. در این میان ایشان با اشاره به اینکه در نسبت با غرب ما بیشتر مهاجرفرست هستیم تا مهاجرپذیر، به سهم قابل توجه جهان اسلام (بویژه کشورهای سوریه، افغانستان، سودان، سومالی و میانمار) در شمار پناهجویان (دوسوم) در دنیا اشاره کردند.
دکتر بهمنی سپس به پدیده مهاجرت در ایران (به ایران/از ایران) اشاره کردند و تعداد جمعیت درگیر در امر مهاجرت در ایران را بالغ بر 8 میلیون نفر دانستند. ایشان توزیع جغرافیایی ایرانیان در جهان را در سه لایۀ پیرامون ایران، شرق آسیای شرقی و از غرب تا منتهی الیه اروپا، و شرق استرالیا تا غرب آمریکای شمالی نشان دادند و آنگاه بر این چند نکته تأکید کردند که مهاجرین ایرانی اغلب در کشورهای توسعه یافته و یا کشورهایی با درآمد بالا (مثلا حوزه خلیج فارس و ترکیه) میروند و به کشورهایی با استانداردهای پایین مهاجرت نمیکنند، هرچند این الگو در سالهای اخیر دستخوش تغییر شده و کشورهایی مثل گرجستان و ارمنستان نیز در مهاجرت ایرانیان ضریب پیدا کرده است. دکتر بهمنی به سه رویکرد در تحلیل مهاجرت پرداختند: رویکرد بدبینانه (آسیبشناسانه) به مهاجرت، رویکرد خوشبینانه (واقعگراییِ تخیلی)، و رویکرد راهبردی که با نگاهی نظاممند، مهاجرتهای بین اللمللی را از منظر نقاط قوت و ضعف تحلیل و مطالعه میکند.
ایشان در بخش دوم از ارائه خود، روندها و گفتمانهای مرتبط با مهاجرتهای بینالمللی را مورد اشاره قرار داده و به فرایند مهاجرت و معانی و اهداف رفتنها یا آمدنها و آنگاه پیامدهای هریک اشاره نمودند. بهمنی در این بخش با تأکید بر انواع مهاجرت اختیاری/اجباری، دائم/موقت، قانونی/غیرقانونی، گونههای مهاجرت سیاسی امنیتی، فرهنگی اجتماعی، علم و فناوری، و اقتصادی را از جمله روندهای (trend) بنیادین مهاجرت در شکلدهی تمدنها معرفی کردند. از منظر ایشان، روند اقتصادی را میتوان با شاخصهای «ارسال پول»، «اعزام/دریافت نیروی کار»، «تشویق و تسهیل سرمایهگذاری مستقیم خارجی» FDI ارزیابی کرد و آنگاه نمودار سرمایهگذاری مستقیم خارجی در ایران از 2000 تا 2018 و سیرتطورات آن را در دورههای مختلف دولتهای گذشته ترسیم نمود؛ روند علم و فناوری را میتوان با شاخصهای «تسهیل رفت و آمد محققان و دانشجویان»، «تخصیص گرنتهای هدفمند برای جذب اساتید»، «حمایت از فعالیتهای بینالمللی مراکز تولیدی و استارتآپها» و «دیپلماسی علم و فناوری» ارزیابی کرده و آنگاه تحولات و تطورات مربوط به آن را در سالهای گذشته نشان داد؛ روند فرهنگی و اجتماعی را میتوان با شاخصهای «سبک زندگی»، «شبکهسازی و جهتدهی به تعاملات بینالمللی» و «ادراکات عمومی در زمینه مهاجرت» معلوم کرده و سیر تغییرات آن را به تصویر کشید؛ و سپس در نهایت روند سیاسی و امنیتی را هم میتوان با شاخصهای «سختگیری در رفت و آمدهای بینالمللی»، «سطح همکاریهای دولتی با مهاجران در زمینههای مکمل دستگاه دیپلماسی»، «الگوهای نقش آفرینی مهاجران در خلق منازعه و یا تقویت صلح»، و «سطح و نوع مشارکت سیاسی مهاجران در کشورهای میزبان و وطن» تعریف کرده و تجربه و گذشتۀ خود را در ایران و در جهان اسلام بررسی و تحلیل کرد.
@Habibollah_Babai
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
پزشکی میکروسکپی
و طب ماکروسکپی
@Habibollah_Babai
نقطۀ آشوب در جهان اسلام
فرایند تمدنی مسلمانان چندین نقطۀ چالشی دارد: 1. نقطه خصم تمدنیِ غرب (در بیرون از جهان اسلام)، 2. نقطه آشوب تمدنیِ اسرائیل (در قلمرو جهان اسلام)، و 3. نقطه ضعف تمدنی (در درون جوامع اسلامی). در مورد چالش دوم، مرادخای کاپلان در کتاب "یهودیت به مثابه تمدن" اسرائیل را سرزمین تمدنی یهود و پناهگاهی برای آنها میداند. از نظر ایشان چیزی که خاک برای یک درخت به ارمغان میآورد، همانی است که یک سرزمین برای یک تمدن بوجود میآورد و اساسا یهودیت نمیتواند بدون داشتن محیطی که زیست تمدنی خود را در آن تمرین کند، حیات و بقا داشته باشد. هرچند شاید به قول کاپلان اسرائیل برای یهودیان یک سرزمین تمدنی به حساب آید، لیکن این سرزمین بر روی گسل تمدنی و در بستر سرزمینیِ جهان اسلام و در تضاد با هویت سرزمینی امت اسلام قرار گرفته است. هرچند شاید بتوان دو تمدن را به لحاظ فرهنگی در یک نقطه جمع نمود، لیکن نمیتوان دو تمدن را به لحاظ جغرافیایی در یک سرزمین تجمیع کرد. از طرف دیگر، خصائص تاریخی این قوم نه فقط در تاریخ اسلام بلکه در تاریخ غرب باستان و غرب قرون وسطی (دوره شروع جنگهای صلیبی) با نوعی از فتنهگریها همراه بوده و نظام تمدنی در جهان غرب حتی در آمریکای امروز (با بانکها و رسانههای یهودی) را نیز مختل کرده است. این فتنهگریها در دنیای اسلام و در قلمرو تمدنی مسلمانان نیز همواره منشأ آشوبهای بزرگ بوده که نمونههای آن را میتوان در جنگ اعراب و اسرائیل و سپس در دخالتها و ترورهای دولتی در دیگر کشورهای اسلامی مشاهده کرد. اگر عنوان «آشوب» (و یا فتنه) را بتوان بر این چالش کلان تمدنی اطلاق کرد، آنگاه مواجهه جهان اسلام با این چالش، جز از طریق قتال بزرگ در سطح امت اسلام نخواهد بود. "دفاع تمدنی" (آنچه شهید فخریزاده آن را دنبال میکرد) و "جهاد تمدنی" (آنچه شهید سردار سلیمانی آن را رهبری میکرد) با نقطههای آشوب در دنیای اسلام، میتواند خود نقطه عزیمت جدیدی باشد در ایجاد پیوستگی در صفهای گسسته ملت مسلمان. البته مواجهه سخت با نقطههای آشوب باید توام باشد با تقابلهای فرهنگی و حرکتهای متراکم فکری و آگاهیبخش حوزهها و دانشگاهها. اگر حوزههای علمیه و دانشگاهها بتوانند به زبان عربی، عبری، استانبولی، اردو، و اندونزیایی بنویسند و بسترهای فرهنگی جهان اسلام (همچون پاکستان، افغانستان، الحزایر، سودان و غیره) را در تقابل با اسرائیل بموقع اشباع کنند، تقابل با آشوب، نظم اجتماعی و تمدنی را در هم نمیریزد و همبستگی فرهنگی را هم تقویت خواهد کرد.
@Habibollah_Babai
حبیباله بابائی
نقطۀ آشوب در جهان اسلام فرایند تمدنی مسلمانان چندین نقطۀ چالشی دارد: 1. نقطه خصم تمدنیِ غرب (در بیرو
ملاحظه و نقد جناب دکتر مهدی شجریان به نوشته فوق
👇👇
هدایت شده از مهدی
سرور ارجمند آقای دکتر بابایی
سلامعلیکم
در خصوص یادداشت اخیرتان سؤالاتی به ذهن میرسد:
1. چگونه است که به فرموده شما «شاید بتوان دو تمدن را به لحاظ فرهنگی در یک نقطه جمع نمود» اما درعینحال مواجهه با این تمدن تنها از طریق «قتال بزرگ» میسر است؟ این نقطه فرهنگی میان ما و اسرائیل چیست و اگر وجود دارد قتال با این تمدن و حذف آن چه معنایی دارد؟
2. اساساً سخن از «قتال بزرگ» با پروژه کثرت تمدنی شما چگونه جمع میشود؟ آیا موضع رسمی نظام همین قتال بزرگ است یا چنانچه رهبری نیز فرمودهاند انتخاب سرنوشت مردم فلسطین به دست خودشان است که طبعاً منحصر در «قتال بزرگ» نیست؟ اساساً اینکه از فتنهگر بودن تمدن اسرائیل به «قتال بزرگ» پل زدهاید توجیهی دارد؟ آیا مواجهه با هر فتنهای را تنها میتوان با حذف از طریق قتال بزرگ محقق ساخت؟
3. چگونه میتوان جامعه حوزوی و دانشگاهی را به فرهنگسازی برای قتال بزرگ آنهم در سطح بینالملل دعوت کرد درحالیکه ضرورت این مسئله برای بسیاری از نخبگان دانشگاهی و حوزوی و نیز عامه مردم اثبات نشده است؟
4. آیا ورود به صحنه این قتال ـ برفرض ثبوت ضرورت ـ نیازمند تقویت بنیه داخلی و تأمین عدالت اجتماعی در بسر جامعه مهاجم و ابتدا کننده به قتال نیست؟ برفرض که چنین توصیهای ضرورت داشته باشد آیا وقتی به لحاظ فرهنگی، اقتصادی، سیاسی و ... در جامعه ایرانی مبتلا به مشکلات عدیدهای هستیم چنین سناریویی را میتوانیم عملیاتی کنیم؟! آیا قبل از کلید زدن قتال بزرگ برای از بین بردن فتنه خارجی نباید به فکر کلید زدن «اصلاح بزرگ» درونی باشیم؟ مشخصاً اگر ضرورت این قتال ثابت شود ـ که خود سؤالی مستقل است ـ آیا امری ضروریتر از آن برای جامعه امروزی ما وجود ندارد؟ آیا خطر فتنه فقر اقتصادی و فقر فرهنگی که امروز گریبان ما را گرفته است و در تزاحم با اقدام سخت قتال بزرگ است بیش از فتنه تمدن صهیونیستی نیست؟ آیا اگر فکری برای این معضلات داخلی نکنیم و قتال بزرگ را «اهم بلا مزاحم» تصور کنیم خطر فروپاشی تمدن اسلامی و ایرانی ما به گوش نمیرسد؟ اساساً چه دلیلی وجود دارد که قتال بزرگ اهم بلا مزاحم در میدان عملیاتی امروز ما باشد؟
پاینده باشید
با عرض سلام و احترام خدمت استاد بزرگوار و اعضای محترم گروه.
پاسخ به سوالات:
۱. نه تنها در یک تمدن بلکه چندین تمدن به لحاظ فرهنگی می توانند در کنار یکدیگر زیست کنند منتها به شرطی که به حیات تمدنی ،تمامیت ارضی و استقلال یکدیگر لطمه وارد نکنند. اساسا اسلام به دنبال ساخت تمدنی بیگانه از سایر ملت ها و فرهنگ نیست و بلکه به نص شریف قرآن، پیامبر رحمه للعالمین است و رسالت پیامبر ختمی مرتبت نیز برای کل بشریت است.
اما روی سخن درباره اجتماعی(تمدنی) است که داعیه برتری و بقای خود را در سایه نابودی غیر دارد و برای بقای خویش، همچون توده سرطانی که سلول های سالم را نابود می کند، بشریت را به نابودی می کشاند؛چه آنهایی که با او همراه هستند(تمدن غرب) را از طریق همراهی با خویش، به ورطه هلاکت می کشاند و چه آنهایی که با او مقابله می کنند را از طریق فتنه و نفوذ فرهنگی، به خطر می اندازد.
نقطه فرهنگی میان ما و اسرائیل وجود ندارد، بلکه نقطه فرهنگی میان ما و یهود به عنوان یکی از ادیان الهی است. چراکه تمدن اسلامی همچون عهد رسول الله، زیستی مسالمت آمیز با فرهنگ های توحیدی دارد. اما زمانی که یهودیان عهد رسول الله، نقشه فتنه کشیدند، پیامبر ذره ای کوتاه نیامدند و اشدا علی الکفار رفتار کردند.
قتال ما با یهود و یهودیت نیست. قتال اسلام که باید در سطح تمدنی انجام شود، با اسرائیل است که همچون غده سرطانی، حتی بخش اعظمی از دنیای اسلام را بیمار کرده است.
۲.پروژه کثرت تمدنی یا همان بحث وحدت و کثرت تمدنی در اندیشه اسلامی، در سایه فرهنگی توحیدی است. آیات فراوانی مبنی بر مقابله جدی با فتنه گران وجود دارد :(الفتنه اشد من القتل)(اذن للذین یقاتلون بانهم ظلموا)(لایحب الله الجهر بالسو الا من ظلم)
طبیعتا برای مقابله و نابودی فتنه، راه چاره ای جز مقابله ای در سطح و اندازه همان فتنه و بلکه سطحی عظیم تر از آن وجود ندارد و در غیر اینصورت، مقابله ای اساسی نخواهد بود و نابودی فتنه امکان پذیر نیست و راهکار قتال در مقابله با فتنه، از طریق قرآن و سنت، تایید می شود.
۳.وقتی که این نگاه ،در تمدن اسلامی همه گیر شود که جز با تمدن و جز با اجرای اسلام در وسعت تمدن، نمی توان همه ابعاد اسلام را پیاده کرد ، آنگاه نقش خطرناک اسراییل به عنوان نقطه تمدنی اسلام، بیشتر روشن می شود و جهان اسلام بیشتر و بیشتر خطر عظیم اسراییل را درک می کند.
۴.توجیه وجود مشکلات داخلی و نادیده گرفتن فتنه فتنه گران، پذیرفتنی نیست و نمونه های قرآنی فراوان نیز گویای همین مطلب است. اساسا در بستر جهاد تمدنی و دفاع تمدنی، شکوفایی درونی هم اتفاق می افتد و اتفاقا خمودی در سایه سستی در برابر فتنه رخ می دهد.
داستان طالوت و جالوت در دو صفحه آخر جز دوم قرآن کریم، نمونه کاملی از مقابله با فتنه را به تصویر می کشد. در جامعه ای که مشکلات عدیده ای وجود دارد اما خداوند دستور مستقیم قتال را می دهد. اساسا از میان این قتال(جهاد) افرادی همچون داوود نبی رشد می کند و در سایه نبرد الهی ، به داوود حکت داده می شود. در همین دو صفحه، قرآن کریم، مردم قبل از جهاد را ضعیفان در برابر فتنه گران نشان می دهد که به درگاه خدا رو آورده و از پیامبر زمان کمک می خواهند و اما مردم بعد از جهاد و در حین جهاد، انسان هایی قلیل و اما قوی الایمانی هستند که ثبات قدم خود را از خدا می خواهند و فقر فرهنگی آنها به غنای عظیمی بدل شده است.
دستور قرآنی(قل اعظکم بواحده ان تقوموا لله مثنی و فردی ) برای چیست؟ قیامی که حتی به تنهایی هم باید اجرا شود. فلسطینیان مقاوم، در این برهه زمانی، مصداق این آیه هستند.
آیا پیامبر اکرم ابتدا نیاز اقتصادی مردم مدینه را برطرف کرد و در تکاپوی حل نیازهای فرهنگی مردم بود تا حدی که در هیچ جنگی ورود نکرد؟! و یا اینکه پیامبر از همان ابتدا با مردمانی اندک و کرسنه و تازه مسلمان، به قتال فتنه و کفر برخاست؟ آیا تازه مسلمانان مدینه اشباع فرهنگی بودند یا شکم های سیر داشتند، اما به راستی که در جنگ ها ایمانشان رشد کرد. مضمون آیات ابتدایی سوره فتح بیانگر این مطلب مهم است که خداوند متعال می تواند مسلمانان را بلافاصله در نبردها پیروز مند اما میخواهد که مسلمانان در این امتحانات، ایمانشان افزوده شود.
در قتال با فتنه بزرگ یهود، رشد و اعتلای تمدن اسلامی و مسلمانان نهفته است و البته در سکوت جوامع اسلامی نیز انحطاط جوامع مسلمان.
به ادامه آیه (اذن للذین یقاتلون بانهم ظلموا) باید دقت کرد:(وان الله علی نصرهم لقدیر) متاسفانه تهاجم فرهنگی بیگانه ما را با معضلی جدی مواجه کرده اینکه دست خدا و یاری خدا را نادیده می گیریم و همه چیز را با معدلات مادی می سنجیم، درحالی که در قرآن کریم آیات فراوانی در مقابل چنین تفکری دیده می شود
پاسخ جناب دکتر مختار شیخحسینی مدیر گروه علوم سیاسی پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی، به نقد دکتر شجریان 👇👇
جناب دکتر بابایی عزیز
با تشکر از انتشار یاداشت فوق و سپاس از اظهار نظر دیگر اساتید بزرگوار،چند نکته درباره ملاحظات دکتر شجریان تقدیم می شود:
1. به نظر می رسد مروری بر تاریخ شکل گیری اسرائیل ما را از برخی کژتابی ها در تحلیل برحذر می دارد. اگر از ایده شکل گیری اسرائیل در پروتکل های یهودیان در قرن 18 و 19 بگذریم در دوره معاصر ایده ایجاد سرزمینی برای یهودیان در چند سرزمین از جمله امریکای لاتین، آفریقای جنوبی و... مطرح بوده است که در نهایت این قرعه بنام این بخش از جهان اسلام افتاد. شروع آن بیانیه بالفور 1917 بریتانیا است که در برابر جلب حمایت یهودیان در جنگ جهانی، متعهد به تاسیس کشوری برای یهودیان در جغرافیای فعلی فلسطین (بخشی از قلمر عثمانی)می شود. یکی از پیامدهای شکست عثمانی در جنگ جهانی اول و الغای خلافت در 1924 اجرایی شدن قرارداد سایکس – پیکو 1916 (که جغرافیای پسا خلافت را در جهان اسلام ترسیم کرد) است که مرزهای جهان اسلام را ذیل نفوذ قدرت های پیروز جنگ تقسیم کردند و بر اساس نظم پیشنهادی جامعه ملل، فلسطین تحت قیمومیت بریتانیا قرار گرفت و پروژه ای که بالفور قول داده بود عملاً اجرایی و با توسل به زور، آواره کردن یک ملت و هجرت یهودیان سراسر دنیا در سال 1948 به تاسیس دولتی بنام اسرائیل در این جغرافیا منجر شد. دولتی که نه سرزمین، نه ملت و نه حاکمیت داشت اما صرفاً با حمایت قدرت های نظام بین الملل و ضعف جهان اسلام تاسیس شد. ساخت این دولت در قلب فرهنگی و اعتقادی تمدن اسلامی چنان شوکی بود که نخبگان و توده جهان اسلام را به واکنش وا داشت و شاهد ان جنگ های 1948،1956، 1968، 1973اعراب و اسرائیل بود مساله انقدر کانونی بود که ارمان بسیاری از جنبش های اسلامی بازگرداندن فلسطین به نقطه ماقبل 1924 بود که این موضوع دراندیشه رهبران انقلاب اسلامی، اخوان المسلمین، حزب التحریر حتی جنبش های افراطی معاصر هم قابل ردیابی است بنابراین مسئله هویتی و بنیادینی در این چالش نهفته است که نباید آن را تقلیل به اختلاف سیاسی ایران و اسرائیل داد.
2. ظاهراً مراد مولف محترم ازامکان جمع شدن فرهنگی دو تمدن در یک نقطه، تلاقی افق های مشترک و فراهم شدن امکان گفتگو در موضوعاتی همسو بین دو تمدن می باشد. نه امکان تلاقی هم گرایانه دو تمدنی که حتی بر جغرافیا اختلاف دارند و اساساً یکی دیگری را به رسمیت نمی شناسد.
3. امروز که من با شما صحبت می کنم بر اساس مهم ترین نظرسنجی جهان عرب در سال 2020(الموشر العربی) 80 در صد مردم جهان عرب اعتقاد دارند فلسطین فقط مسئله فلسطین نیست بلکه مسئله همه مسلمانان است، فقط6 درصد مردم در جهان عرب رسمیت بخشی اسرائیل به مثابه یک کشور را تایید می کنند. بر اساس این پیمایش در نزد افکار عمومی، تهدید اول جهان اسلام، اسرائیل دانسته شده است لذا بیان اینکه ایا نخبگان ما این موضوع را مسئله می دانند یا خیر؟ بیشتر ناشی از بی اطلاعی از افکار عمومی جهان اسلام است و اینکه جامعه نخبگانی ما مسئله فلسطین را مسئله ای شعاری تلقی می کند بیشتر به ژورنالی مطرح شدن این مساله بر می گردد هر چند تعمیم ذهنیت خودمان بر همه نخبگان هم مشکلی است که از آن رنج می بریم.
4. سوال اصلی این است، آیا با کشوری که در قلب فرهنگی - تمدنی جهان اسلام و در جغرافیایی غصبی تاسیس شده و در همه ناامنی های روزمره جهان اسلام رد پایی دارد، به جز قتال بزرگ می توان مواجهه داشت. اما اینکه آیا الان زمان قتال است یا خیر؟ سوال مهمی نیست و اینکه آیا ایران شروع کننده است یا دیگران، هم چندان مهم نیست. صحبت از اولویت داشتن مشکلات داخلی نسبت به این مسئله نیز بیشتر مغالطه ای برای فرار از صورت مسئله است.
5. ذکر خاطره ای هم شاید بد نباشد. در یک سفر به دانشگاه المنار تونس به گفتگوی چند ساعته با دو دانشجوی دکتری علوم سیاسی می پرداختم، فکر می کنید تنها دلیل جذابیت ایران برای آنها چه بود؟ برای آنها ایران به دو دلیل جذابیت داشت که مهم ترین آنها مسئله فلسطین بود. اعتقاد داشتند وقتی دولت ها در ایران عوض می شود، اما استراتژی ایران در حمایت از فلسطین تغییر نکرده مشخص است مسئله برای ایران تاکتیکی نیست بلکه هویتی و تمدنی است و این را نخبگان و عموم مردم در جهان اسلام درک می کنند هر چند ممکن است به دلیل عادی سازی روابط برخی سران کشورهای عربی در پرتو بزرگنمایی رسانه ها، اندکی کژتابی در تحلیل این مسئله شکل داده باشد.
با سپاس مختار شیخ حسینی