مجلة المعارف العدد 3.pdf
2.91M
ویژهنامه مجله معارف (بیروت) در موضوع "غربشناسی"
@Habibollah_Babai
یادداشتهای آمریکا، قسمت ۲۹، (خود و ناخود)
دانشجویان مسیحی و اساتید آمریکایی در دانشگاه ویرجینیا بیش از آنکه راغب باشند نکته و مطلبی از مدرنیته از ما غیرمسیحیها و غیرغربیها بشنوند، راغب بودند سخنی از سنت و میراث خودمان بشنوند. یک بار پیتر اوکس همین را صریحا به من گفت که ما به اندازه کافی از خودمان و درباره خودمان شنیدهایم، اکنون ما نیاز داریم صدایی و اندیشهای از بیرون مدرنیته بشنویم. او همین مضمون را در جای دیگر و به گونهای دیگر در باره روش تطبیقی گفت و گفت که شما چقدر میتوانید به اندازه من یهودی از یهودیت بدانید، و من یهودی چه مقدار میتوانم به اندازه شمای مسلمان از اسلام بدانم. بنابراین برای کار تطبیقی بهتر است ما مسئلۀ مشترک بین خود را معلوم کنیم و آنگاه هر کسی پاسخهای برآمده از سنت خود را ارائه کند و آن را به اشتراک بگذارد. بدین صورت به خودی خود کار تطبیقی شکل خواهد گرفت. اوکس خودش این کار را هر ساله در گفتگوهای SR (Scripture Reasoning) با تعیین موضوعات مشترک در تورات، انجیل، و قرآن (مثلا «نور» در متون مقدس) با حضور مسلمانان و یهودیان و مسیحیان انجام میداد.
یکی از دانشجویان دکتری دانشگاه ویرجینیا (اسمش را الان فراموش کردهام) نیز همین نکته را متذکر شد. با ایشان در مورد پروژهام، مقایسه بین «تأویل» علامه طباطبایی و «اسطورهزدایی» بولتمان، صحبت میکردم. او به من گفت که از بولتمان به ما نگویید. ما بولتمان را با نقدهای فراواناش مکرر خواندهایم. شما از علامه طباطبایی بگوئید که ما از ایشان چیزی نمیدانیم. وقتی من کتاب «قرآن در اسلام» علامه را که به انگلیسی ترجمه شده بود به ایشان معرفی کردم، در گفتگوی بعدی دیدم که کتاب «قرآن در اسلام» را از کتابخانه گرفته و محورها و عناوینی از کتاب علامه را به من نشان میدهد و میگوید امروزه این عناوین بحثی علامه طباطبایی در جامعۀ آکادمیک ما راهگشاست.
همین نگاه را من در کنفرانس «اسلام و ژیرارد» در اینسبورگ اتریش دیدم. در ارائه مقالهام در پی آن بودم که با استفاده از بیان استاد مطهری در بارۀ «خود مجازی و خود حقیقی»، «نظریه محبت» و دوست مشترک را در برابر «نظریه نفرت» و دشمن مشترک برجسته کنم و آن را در مواجهه با وضعیت هابزی جامعه کنونی مهم معرفی کنم. در این کنفرانس آنچه از من مورد استقبال قرار گرفت و برخی از اساتید آن را بسیار مهم ارزیابی میکردند، نه خوانش من از ژیرارد و یا حتی نقد من از او، بلکه ارائه نکتههای ایجابی از اندیشمندان اسلامی در تفکیک «من عِلوی» از «من سِفلی» بود.
@Habibollah_Babai
یادداشتهای آمریکا، قسمت ۳۰ (اسلام کاریکاتوری)
یه بار جناب محسن کدیور، که برای یکسال تدریس به ویرجینیا آمده بود، به من گفت که ضعیفترین دانشجویان من مسلمان هستند. مسیحیان و یهودیان بسیار جدیتر از مسلمانان اسلام را میخواندند. در کنفرانس AAR که بزرگترین کنفرانس دینشناسی در آمریکای شمالی است، در سال 2009 چهار یهودی چهار مقاله فقط در مورد آیۀ «فاضربوهن» نوشته بودند. شبیه این وضعیت در قرآنشناسی غیرمسلمانان را من در کنفرانس اینسبورگ هم دیدم که همه مقالات روز دوم کنفرانس، همه قرآنی بود و هیچ یک از نویسندگان آن نیز مسلمان نبودند.
در این وضعیت برخی از مسلمانانی که نوعا به عنوان اسلامشناس این طرف و آن طرف دعوت میشدند گاه اولیات از اسلام را نمیدانستند. یکی از دانشجویان پاکستانی که پیش من متن تفسیر المیزان را میخواند، مدتی غیبش زد. بعد از یک هفته دوباره ایشان را دیدم. پرسیدم کجا بودید، گفت دانشگاه تگزاس دعوت شده بودم برای اساتید دانشگاه در مورد «علم در اسلام» سخنرانی داشتم!! کسی که نمیتوانست متن عربی بخواند رفته بود در مورد علم در اسلام سخنرانی بکند.
در کنفرانس سالانه SR جمعی از مسلمانان برای گفتگوی با مسیحیان و یهودیان حضور داشتند که به جرأت میتوان گفت که خانمجلسهایهای ما در ایران به مراتب سواد دینی و اسلامیشان بیشتر از برخی از خانمها و آقایان حاضر در آن کنفرانس بودند. مزیت افراد حاضر در این کنفرانس بیشتر آشناییشان با زبان انگلیسی بود. این وضعیت در مورد کرسهای اسلامشناسی هم کم و بیش هویدا بود. یه بار از یکی از اساتید یهودی سئوال کردم که چرا اسلامشناسی مثل مطالعات یهودی در دانشگاههای آمریکا رونق ندارد؟ ایشان در پاسخ به من گفت که نه شما مسلمانان و نه ما یهودیان انتظار نداریم دانشگاههای مسیحی برای ما یهودیان و شما مسلمانان هزینه کنند. در چنین وضعیتی ما یهودیان برای تأسیس کرسهای یهودی و یهودیتشناسی هزینه میکنیم (مثال زد همسر خود را که برای تأسیس یک کرس یهودیتشناسی در ویرجینیا 1200000 دلار هزینه کرده بود) ولی شما مسلمانان پول نفت را صرف این مسائل نمیکنید.
اساسا بعد از یازدهم سپتامبر که اسلام در آمریکا تبدیل به مسئله امنیتی شد، اسلامشناسی هم بیشتر ژورنالیستی شد. یکی از علتهای ژورنالیستی شدن اسلام و اسلامشناسی در آمریکا پردرآمد بودن اسلامشناسی در آمریکا بود. اندرو یکی از دوستان مسیحیام در موسسه «مطالعات پیشرفته در فرهنگ» که من را برای ماندن در آمریکا تشویق میکرد، گفت که پول در آمریکا در اسلامشناسی است و اگر شما اینجا بمانید درآمد خوبی خواهید داشت.
این وضعیت در مورد کلیات اسلام و اسلامشناسی بود، اما در مورد تشیع اساسا کار از بیخ مشکل داشت و اسلام شیعی و مکتب قم تقریبا امری ناشناخته بود. در این باره قطع ارتباط سیاسی ایران وآمریکا که به نظرم درست هم بوده و من از آن به شخصه دفاع میکنم، ولی باید گفت تسری عدم ارتباط سیاسی به حوزههای علمی و فرهنگی و نبود ارتباط میان نخبگان آمریکا و ایران در حوزه اسلام شناسی به نفع اسلام و تشیع در دنیا و در آمریکا نبوده است و در این باره حوزه علمیه تشیع در ایران کرسهای شیعهشناسی و اسلامشناسی در دنیا را عملا باخته است.
@Habibollah_Babai
یادداشتهای آمریکا، قسمت ۳۱ (وضعیت مسلمانی)
آنچه در مورد اسلام کاریکاتوری گفتم مربوط به فضای آکادمیک و نخبگانی مطالعات اسلام در آمریکا بود. آنچه اکنون اشاره میکنم مربوط به وضعیت مسلمانی مسلمانان در آمریکاست. در مورد اسلام و مدرنیته و فرهنگ مسلمانی و فرهنگ مدرن و نقطههای چالش یا فرصت میتوان به تفصیل نوشت. قصد من اینجا طرح بحث آکادمیک نیست، من صرفا در پی بیان مشاهداتم هستم.
در مشاهدات خودم از میان ایرانیان و افغانیها و گاه عربها، آنچه از مسلمانی میدیدم مسلمانیِ صادقانه و دور از ریا بود و اساسا محملی برای ریاکاری و ظاهرسازی وجود نداشت اما سطح تلقی و سطح درک از مسلمانی سطحی بسیط، ساده و گاه بسیار نازل بود. برای اینکه چرا مسلمانی و سطح آن در آمریکا بسیار ساده و گاه بدون آنکه مبالغه بکنم پایینتر از سطح مسلمانی در روستاهای ایران بود، علتهای مختلفی در نظرم هست:
1. یکی از علل نازل بودن سطح مسلمانی، شاید نازل بودن اسلام آکادمیک بود، ولی مهمتر از اسلام آکادمیک که در یادداشت قبلی به آن اشاره کردم، «اسلام در رسانه» بود که موجب میشد نه فقط مسلمان سیاه آمریکایی بلکه حتی مسلمان ایرانی مقیم آمریکا نیز تلقیاش از اسلام و زندگی مسلمانی بسیار پایین و مقدماتی باشد. مثلا اسلامی که فاکس نیوز یا سی ان ان از آن صحبت میکرد اسلام خشن و اسلامی تک بُعدی بود و به طور طبیعی فرد مسلمان در آمریکا نیز هویت مسلمانی خود را از همین فضای رسانهای دریافت میکرد و از آن متاثر میشد.
2. علاوه بر رسانهها، منبرهای خود مسلمانان برای تبلیغ و ترویج اسلام نیز این خامی در مسلمانی را تقویت میکرد. منبرهای مسلمانان متعلق به دو قشر از مبلغان و سخنرانان بود: الف) روحانیت سنتی؛ مثل آنچه که شبکه سلام در آمریکا آن را تبلیغ میکرد و یا مثل برخی از مراکز اسلامی مانند مرکز آی ای سی در واشنگتن که برخی از سخنرانهای آن (که کلی هم به پایشان هزینه میشد و به عنوان مبلغ از ایران دعوت میشدند) سطح نازلی از اسلام را برای مخاطبین ارائه میکردند؛ یا مثل برخی از نماز جمعههایی که ظاهری از اسلام را برای مسلمانان تبلیغ میکردند (نمونههای این گونه از نمازجمعهها را در سانفرانسیسکو دیدم و بعدها پس از ظهور داعش، بستر ظهور داعش غربی در این جور از نمازجمعهها مستعد و فراهم یافتم).
باید اشاره کنم که اسلام موجود در مراکز اسلامی ـ ایرانی نسبت به اسلام موجود در مراکز اسلامی ـ افغانی آشفتهتر بود. افغانیها اهتمام بیشتری به مراکز اسلامی و برنامههای سنتی و اسلامی داشتند تا ایرانیها که سرگردان بین اسلام سنتی و اسلام مدرن مانده بودند. ب) مبلغان کتوشلواری و روشنفکر که اسلام تقلیلیافته و کوچکشده و معیوبی را تحویل مسلمانان ایرانی و غیرایرانی میدادند.
برآیند هر دو قشر از مبلغان و هر دو نوع از اسلام، تناقضهای سلوکی مسلمانان در دو راهه اسلام و مدرنیته در آمریکا بود.
@Habibollah_Babai
دفتر نخست "درآمدی بر فهم تمدنی قرآن" به اهتمام پژوهشکده مطالعات تمدنی و اجتماعی (دفتر تبلیغات) به سرانجام رسیده و انشالله امسال منتشر میشود. این پروژه با اولین هماندیشی قرآنی - تمدنی با عنوان «روششناسی مطالعات تمدنی قرآن» در ماه مبارک رمضان سال 1395 آغاز شد و در ماههای رمضان سالهای بعد نیز ادامه یافت. در این مجموعه نشستها و هماندیشیها آقایان محمدعلیمهدویراد، محمدتقی سبحانی، احمد مبلغی، عبدالکریم بهجتپور، سعید بهمنی، احمد پاکتچی، محمدعلی میرزایی، محسن الویری، احمد آکوچکیان و علیرضا قایمینیا حضور داشته و به ارائه بحث پرداختهاند. دفاتر بعدی "فهم تمدنی قرآن" به دو صورت "تفسیر موضوعی- تمدنی" (که به صورت مجموعه مقالات آماده شده) و "تفسیر ترتیبی - تمدنی" تقدیم پژوهشگران و علاقمندان خواهد شد.
گزارش محتوایی 👇👇
@Habibollah_Babai
در مجموع میتوان مباحثی را که از سوی اساتید و محققان محترم طرح گردیده در چند قسمت «مبانی»، «قواعد»، «روش» طبقهبندی و دستهبندی است. در این باره، پیش از اینکه برآیند گفتگوها در مورد مبانی، روش، و قواعد را اشاره بکنم، باید به نوع تلقی از «تمدن» در این مجموعه اشارهای داشته باشم. «تمدن» در این مجموعه از گفتارها، یا موضوع در نظر گرفته شده است و یا رویکرد. در میان گفتارهای ارائهشده، بیشتر آنها «تمدن» را به مثابه «رویکرد» در نظر گرفتهاند و بخش اندکی از آنها «موضوع تمدن» را مورد توجه قرار دادهاند. مثلا آنجا که استاد محمد علی مهدویراد به عینیتگرایی، به تفسیر علمی، به توسعۀ معنایی، و تطبیق قرآن بر شرایط زمان و مکان سخن میگوید و یا آنجا که در بارۀ مضمون دعاهای امام رضا ع بدین نکته تأکید میکند که این دعاها کمتر در مورد شیعیان و بیشتر در باره امت اسلام است، رویکرد تمدنی و فهم تمدنی از آموزهها را مورد توجه قرار میدهد. همینطور وقتی که جناب استاد سبحانی در مورد تفسیر استطباقی و تطبیق آن بر عینیات اجتماعی سخن میراند با همین رویکرد تمدنی، قرآن و آموزههای نهفته در آن را میکاود. همینطور وقتی استاد سعید بهمنی در ترسیم الگوی کشف دادههای تمدنی به پنج مولفۀ انسانی بودن، دنیوی بودن، اجتماعی بودن، بزرگ بودن، و ساخته بودن اشاره میکند با همین رویکرد تمدنی به قرآن و مفاهیم قرآن میپردازد. همین رویکرد را میتوان در بیان استاد مبلغی نیز مشاهده کرد که در توضیح مرحله اول از فرایند نظریهپردازی تمدنی (بر مبنای قرآن) به موضوع مدنیانگاری، نظامانگاری، و انسانیانگاری اشاره میکند و مرور نظریات مربوط به تمدن را در فهم تمدنی از قرآن و استخراج نظریه تمدنیِ مرجع از قرآن حائز اهمیت میداند. همین نگاه را در بیان دکتر محمدعلی میرزایی و دکتر محسن الویری هم بوضوح میتوان دید آنجا که آقای میرزایی در یک نگاه، تمدن را به عنوان سطحی از دلالتهای قرآنی ترسیم میکند و مثلا «اقوم» بودن قرآن را در سطح امت و تمدن معنا میکند و یا دکتر الویری در پی سنتهای الهی در قرآن و تطبیق آن بر فرایند تمدنها میگردد با همین رویکرد تمدن پیش میرود. و بالاخره همین رویکرد را میتوان در تحلیل آقای آکوچکیان در «مرکز تحقیقات استراتژیک توسعه» و منظومه چهار وجهی تفسیری (تفسیر سیستمی سامانه کلان مفهومی، نظام تنزیل، نظام موضوعی، و نظام آیندهنگار توسعهای) پی گرفت و آن را در شکلبندی نظام مفهومی تمدن در قرآن حائز اهمیت دانست.
ادامه 👇👇
@Habibollah_Babai
علاوه بر رویکرد تمدنی که یکی از نقطههای مشترک در همه گفتارهای موجود در این کتاب است، برخی از مبانی فهم تمدنی از قرآن نیز در گفتارهای مختلف، مشترک بوده است: اینکه موضع ما نسبت به قرآن چیست و جهتگیری کلان آیات قرآن و اساسا دین چه میباشد؟ اساسا هدف از رسالت چه بوده است، و در میان آموزههای دینی آیا ماده بر معنا غالب بوده یا معنا بر ماده؟ پاسخ به هر یک از این پرسشها میتواند نگاه ما و تمدنی بودن آن را به قرآن و آموزههای قرآنی معلوم نماید. این پرسش مبنایی را آقای مهدوی راد هم در ارائه نخستشان در سال 1395 و هم در ارائه دیگرشان در سال 1397 مورد تأکید قرار دادهاند و توضیح میدهند که اساسا نصوص دینی برای ساخت حیات آمدهاند، و خداوند نصوص دینی را برای همین در اختیار بشر قرار داده است که یک حیات بسازند. وی این مبنا را در گفتار دومِ خود به گونهای دیگر مورد تأکید قرار میدهد که «قرآن برنامه سلوک اجتماعی و فردی با نگاه انقلابی و واقعیتگرا و عینیتگرا است. اگر کسی در کشاکش مسائل اجتماعی، سیاسی، فرهنگی، اقتصادی و نظامی نباشد امکان ندارد قرآن را بفهمد؛ چون اصلا ذات قرآن این است، برنامه است و برنامهاش انقلابی است.» شبیه همین مبنا در بیان جناب استاد بهجتپور نیز اشاره شده است که «متن قرآن ناظر به واقعیات عینی است» و اساسا یکی از هنرهای قرآن این است که مسائل بسیار عمیق فکری را معطوف به واقعیات خارجی و نمونههای عینی پیاده و بیان کرده است.
مبنای دیگری که در این مجموعه مورد تأکید قرار گرفته است، مبانی مربوط به انسان و اشتراکات انسانی است. اینکه انسانها فطرتا یکسان هستند (در بیان سعید بهمنی)، و اینکه انسانها ذاتا تمدنی هستند و اساسا نمیتوان انسان را بدون تمدنسازی در نظر گرفت (در بیان محمدعلی میرزایی) و اینکه زبان قرآن نیز زبان فطری و انسانی است (در بیان محمدعلی مهدویراد به نقل از علامه طباطبایی).
دیگر مبنای متنشناختی که در هر دوگفتار استاد مهدویراد و در بیان استاد بهمنی مورد تأکید قرار گرفته است، «توسعۀ معنایی» از یک طرف و «روح معنا» از طرف دیگر است. «روح معنا» به معنایی فرا زمانی و فرامکانی اشاره میکند، ولی توسعۀ معنایی به گستردگی و شمولیت معنای لفظ دلالت میکند. از این منظر الفاظ اولا به صورت لابشرط برای یک معنا وضع میشوند (معنا بسیار گسترده و فراگیر است)، و ثانیا آنجا هم که وضع صورت میگیرد دارای روح معناست و آن روح معنا میتواند همین معنای گسترده را فراتر از زمان و مکان تسری بدهد.
ادامه 👇👇
@Habibollah_Babai
علاوه بر مبانی مطرح در گفتارهای مختلف، نکتههای روششناختی متعددی نیز در خلال این گفتارها و گفتگوها مطرح شده است که قسمتهای زیادی از آن مشترک هستند و میتواند زمینه را برای شکلبندی نظریات مشترک در فهم تمدنی قرآن فراهم آورد. در این میان، موضوع «استنطاق تمدنی قرآن» در بیان محمدعلی مهدویراد و ضرورت ارائه نظریه تمدن با استفاده از تجمیع نظریههای مختلف تمدنی و عرضه به قرآن و سپس تحلیل آنها برای کشف نظریه تمدنی قرآن در بیان احمد مبلغی و ضرورت ارائه مدل و الگوی استخراج دادههای تمدنی از قرآن در بیان سعید بهمنی، و همینطور «تفسیر استطباقی» در مقایسه با «تفسیر استنباطی» و «تفسیر استنتاجی» و «حرکت از چالشهای عینی به سمت قرآن» در بیان محمدتقی سبحانی، موضوع «جری و تطبیق» در بیان عبدالکریم بهجتپور، و طرح سطح تحلیل تمدنی در بیان محمدعلی میرزایی و بالاخره طرح همسانی تاریخ و تمدن و تفسیر تاریخی در بیان دکتر الویری نکتههای بسیار مهم روشی را برای فهم تمدنی از قرآن در اختیار مخاطبان این کتاب قرار میدهد. در نوعِ روشهای ارائه شده برای فهم و خوانش تمدنی از قرآن، جستجو برای ایجاد ارتباط بین متن و عینیت اجتماعی دغدغه و مسئله ای مشترک است. در این نگاه، اساسا بدون ایجاد چنین ارتباطی بین آنچه که در متن میگذرد و آنچه که در کف میدان رخ میدهد، فهم تمدنی ممکن نخواهد شد.
ذیل روش فهم تمدنی از قرآن، میتوان به برخی از قواعد فهم تمدنی از قرآن نیز پرداخت که در این مجموعه گفتارها برخی از اساتید بدان پرداختهاند، مانند قاعدۀ حجیت گزارههای مستقل (یا جملات مستقلی که یصح السکوت علیها) در سیاق و بیرون سیاق، قاعده «توسعۀ معنایی» و قاعدۀ «روح معنا» در فهم تمدنی از قرآن، قاعدۀ نگاه تاریخی به موضوعات قرآن، قاعدۀ تفکیک میان دلالتهای متنی و دلالتهای فرامتنی، قاعدۀ «ترتیب نزول» و توجه به آن در فهم تمدنی از قرآن، و قاعدۀ شروع از دردهای انسان معاصر، و نهایتا قاعدۀ «تکرار» در رفت و برگشت مکرر به قرآن برای نزدیکتر شدن به معارف ناب قرآنی و دور ماندن از القائات صرفا علمی و سکولار.
ادامه 👇👇
@Habibollah_Babai
سرانجام، آنچه در این گفتارها به صورت مشترک مورد توجه قرار گرفته است، بحث مرحلهبندی فرایند فهم تمدنی از قرآن است که محمدتقی سبحانی آن را به ترتیب «تفسیر استنباطی» (متن محور)، «تفسیر استنتاجی» (پرسش محور)، و «تفسیر استطباقی» (عینیت محور) ذکر میکند، عبدالکریم بهجتپور هم که وظیفه مفسیر را رفع ابهام از الفاظ، دفع شبهه، و کشف مراد و بیان مقاصد میداند، چهار مرحله در استخراج مهندسی فرهنگی (و احیانا تطبیق آن به مهندسی تمدنی) میشمارد: استخراج بر اساس سیر نزول، الحاق سنت، ضرورت ملاقات و گفتگوهای قرآنی با متخصصان دیگر، و استخراج تفاوتها؛ احمد مبلغی هم به سه مرحله 1. جمعآوری و تنقیح نظریات تمدنی (مدنیانگاری، نظامانگاری، و انسانیانگاری)، 2. عرضه به قرآن (آرمانشهر قرآنی، مراجعه واژگانی، تلاشهای انبیاء، و تحلیل جایگاه فوقانی)، و 3. تحلیل و جمعبندی (با تلاشی جامعالااطراف و در یک فرایند رفت و برگشتی و همراه با جرأت نظریهپردازی) به عنوان مراحل دریافت و استخراج نظریۀ تمدنی از قرآن میپردازد.
دوباره توجه به هریک از این مراحل البته اشتراکاتی را نشان میدهد و آن اصل «رفت و برگشت» بین قرآن و زندگی روزمره و عینیات اجتماعی، و بین قرآن و مسئلههای علمی در علوم مختلف انسانی است که به آموزههای قرآنی امتداد اجتماعی در مقیاس کلان تمدنی میبخشد و آن را در سطح یک تمدن فعال مینماید.
@Habibollah_Babai
یادداشتهای آمریکا ۳۲ (خانوادههای پرجمعیت)
برخلاف تصوری که گاه ما از خانوادههای غربی در نظر داریم، آنچه که من در آمریکا دیدم، خانوادههای پر جمعیت و مادرانی با چندین فرزند بود. اسکات از دوستان همکلاسیام که هم سن و سال خودم بود، تقریبا 10 سال پیش پنج فرزند قد و نیم قد داشت. اندرو از دوستان دیگرم در کمترین زمان از همسر کم سن و سالش سه پسر پشت هم آورد. یکی از همسایههامون در کپلیهیل، خانمی بود که سه تا بچه داشت و اتفاقا وسطی از آنها معلول ذهنی بود. یک بار همسر من را در پارک محوطه دیده بود و گفته بود که به من تبریک بگید که به فرزند چهارمام هم باردارم. ایشان به خاطر بچههاش شغل خودش را رها کرده بود. یکی دیگر از همسایهها میگفت خیلی از خانمها بخاطر بچههاشون یا دور کاری میگیرند و یا کلا شغلشان را رها میکردند. من هر روز صبح ساعت 7 در مسیر رفتام به موسسه، خانمی را میدیدم که با سه فرزند تقریبا کمتر از 5 سال، که دوتای از آنها را با کالسکه حمل میکرد، در حال ورزش و دویدن بود.
خانم کِلی (Kelly) از دوستان مسیحی همسرم میگفت که در عُرف ما، حداقل فرزندان در خانواده سه فرزند است. همینطور عُرف خانهها این بود که بین فرزندان خیلی فاصله ایجاد نمیکردند و بچهها را پشت هم (با یک یا دوسال فاصله) میآوردند. به قول ایشان دوره شیردهی مادران هم بیش از سه ماه طول نمیکشید. جالب اینکه خانمها و خانوادههایی هم بودند که علاوه بر فرزندان زیادی که داشتند سرپرستی تعدادی از کودکان یتیم و بیسرپرست را قبول میکردند. سرپرستی از بیسرپرستان مانع از آن نبود که مادران و بانوان خود فرزند نیاورند.
در فضای دانشگاه هم خانمهای جوانی بودند که بچههای نوزاد خود را در آغوش حمل میکردند و در عینحال در کلاس و در فعالیتهای دانشگاهی حضور مییافتند. در این میان کسانی هم بودند باردار بودند و بی آنکه احساس ناراحتی کند در کلاس حضور پیدا میکرد. یکی از خانمهای دانشجو در کلاس «تثلیث» (Trinity) آقای کِوِن هارت، ماههای آخر بارداری را میگذارند و گاه دانشجویان بی آنکه تعرضی و یا خلاف ادبی داشته باشند از وضعیت ایشان به عنوان مثالی برای چگونگی ارتباط بین پدر و پسر و روح القدس و امکان یک روح در دو بدن یا دو روح در یک بدن، بحث و گفتگو میکردند.
@Habibollah_Babai
سلام خدمت همه عزیزان و بزرگواران
با عرض تسلیت بمناسبت ایام سوگواری حضرت سیدالشهدا ع
شبهای محرم قسمتهایی از مقاله مشترک خود با جناب احمت جونز (Emmet Jones) در موضوع "شهادت و معنای اخلاقی آن در اسلام، مسیحیت، و یهودیت" را با شما به اشتراک خواهم گذاشت.
@Habibollah_Babai
معنای اخلاقی شهادت در اسلام، مسیحیت، یهودیت (۱)
حبیباله بابائی
احمت جونز (Emmet Jones)
شهادت در اندیشه اسلامی و شهادت در جهان اسلام معاصر توسط بسیاری از محققان غربی به عنوان یک مسئله رادیکال و امری سیاسی و نه اخلاقی یا معنوی شناخته میشود. بر پایۀ قرائت سیاسی از شهادت ، شهادت به عنوان نیروی محرکه برای آشوب و هرج و مرج درک میشود که باید از آن دوری جست و در صورت امکان آن را از منظومه زندگی حذف کرد. این تصویر از شهادت، نقطۀ آغازی برای سوء فهم شهادت در اسلام و بلکه در سایر ادیان ابراهیمی است.
نادیده گرفتن جنبه های اخلاقی و معنوی شهادت ، موجب تقلیل گرایی الهیاتی، زمینه را برای پیدایش خشونت در بستر فرهنگی شهادت فراهم میکند. این در حالی است که فرهنگ شهادت با روایت جنبههای اخلاقی شهدا و تحلیل ابعاد معنوی و روحی شهادت، میتواند عامل اصلی صلح و همزیستی در زندگی دینی و حتی غیردینی دینداران باشد.
اکنون پرسش اصلی این است که معنای اخلاق و معنویت در فرایند شهید شدن چیست؟ چگونه ممکن است که شهادت ، به مثابه پدیدهای که با خشونت آمیخته شده است ، با اخلاقی که با صلح و مدارا آغشته است، مطابقت داشته باشد؟ و فرهنگ شهادت چگونه می تواند نیازهای اجتماعی و روانی را برآورده کند؟ آیا میتوان رهایی از رنج و درد را از رهگذر شهادت و سبک زندگی شهید توقع داشت؟ پاسخ به این سوالات بسیار پیچیده اما بسیار حائز اهمیت است. به نظرم توجه به این گونه از سئوالات چشمانداز تازهای را در زمینه "شهادت" در مطالعات معاصر اسلامی میگشاید.
@Habibollah_Babai
معنای اخلاقی شهادت در اسلام، مسیحیت، یهودیت (۲)
حبیباله بابائی
احمت جونز (Emmet Jones)
روایت اخلاقی از شهادت هرگز به معنای عُرفی کردن شهادت و خنثی کردن آثار اجتماعی و سیاسی آن در عرصههای مقاومت و جهاد نیست، بلکه به معنای تسرّی شهادت و فرهنگ شهادت از یک ساحت از زندگی به همه ساحتهای حیات بشری است. به عبارت دیگر ، شهادت را می توان فراتر از ابعاد سیاسی و نظامی و بهعنوان یک پدیدۀ تمدنی توضیح داد و آن را در فرایند تمدنی انسان مسلمان معاصر مهم ارزیابی کرد.این نگاه به شهادت منحصر و محدود به اسلام نیست، بلکه با نگاهی به تاریخ چنین فحوایی را میتوان در کتاب مقدس و تقویمهای مذهبی یهودیت و مسیحیت نیز مشاهده کرد و نقش شهیدان را در آن برجسته دید.
در این باره در هر دو سنت یهودی و مسیحی گزارههای متعددی وجود دارد که در آن از مردم خواسته شده است که به ایمان خویش در ازای زندگی خود شهادت بدهند. در بخشهای بعدی به شهادت در سنتهای یهودی و مسیحی و سپس اسلام و ابعاد اخلاقی آن می پردازیم.
@Habibollah_Babai
معنای اخلاقی شهادت در اسلام، مسیحیت، یهودیت (۳)
"شهادت در یهودیت"
حبیباله بابائی
احمت جونز (Emmet Jones)
درک شهادت در یهودیت منوط است به درک رابطه بین قوم یهود و یهوه، رابطه ای که در قالب عهد و پیمان بیان شده است. ابراهیم پدر ادیان ابراهیمی، و برای یهودیان بنیانگذار ملت یهود، خوانده شده تا "فداکاری بزرگ زندگیاش" را در ذبح فرزندش به نمایش بگذارد.
برای حکمای خاخام در دوران قدیم، رعایت احکام الهی نشان دهنده تقدیس نام خدا است و تاریخ یهود "مملو از شهدایی است که برای تقدیس خدا جان باختهاند.
با نگاهی به تاریخ قوم یهود متوجه می شویم که دعوت به تقدیس نام خدا به بهای گذشتن از جان، اغلب در مواجهه با نیروهایی بوده است که خواستار نوعی اطاعت بودند که مستقیماً با قانون خدا در تعارض بود. در کتاب دانیال ، حنانیا ، آذریه ، همراهان دانیال نبی ، میشائیل با میل و رغبت به کوره آتشین فرود آمد تا در عبادت مجسمه طلایی از فرمان "نبوکدنصر" اطاعت نکند. آنها در سنت یهودی جایگاه ممتازی به دست آوردند.
وقتی از شهادت در سنت یهودی سخن میگوییم، بایستی شورش مکابیها (دوم قبل از میلاد) را در نظر داشته باشیم. این رویدادها در کتابهای مکابیان نقل گردیده و در تلمود نیز به آنها اشاره شده است. شورش مکابی توسط متاتیاس کشیش آغاز شد و توسط پسرانش در مقاومت در برابر هلنی کردن اجباری از سوی سلوکیان ادامه یافت. آنتیوخوس اپیفانس چهارم ، فرمانروای سلوکی ، معبد اورشلیم را هتک حرمت کرد و بسیاری از اعمال یهودیان را غیرقانونی اعلام کرد. بسیاری از یهودیان، تصمیم گرفتند از قوانین یهود حمایت کنند و نام خدا را حتی به قیمت جان خود تقدیس و تجلیل کنند. شهدای مکابی مانند أليعازر (Eleazar) در آیین یهودیان از جایگاه ویژه ای برخوردارند و از آنها به عنوان اهل پایداری در ایمان یاد میشود.
@Habibollah_Babai
معنای اخلاقی شهادت در اسلام، مسیحیت، یهودیت (۴)
"شهادت در یهودیت"
حبیباله بابائی
احمت جونز (Emmet Jones)
از دیدگاه الهیات یهود ، وقتی احکام الهی رعایت نمیشود، پیمان انسان با خدا سست میشود و آنگاه عقاب الهی در پی میآید. شهادت طبق سنت خاخام "با گناه مقابله میکند".
در این سنت، شهادت به عنوان التزام به قانون و حکم الهی، از نقض دستورات الهی جلوگیری میکند و بدین وسیله، نام خدا را تجلیل و تقدیس میکند. طبق درک اولیه خاخام، شهادت در واقع ضامن بقای عهد و پیمان انسان با خداست.
احترام و التزام به قانون الهی قرنها در جوامع یهودی وجود داشته و شهادت هم نشان دهنده چیزی بوده که آن را "سرسپردن به قانون خدا" می نامند.
هنگامی که مکابیان برای نقض احکام الهی تحت فشار قرار گرفتند، انتخاب آنها این بود که با پایبندی به قانون الهی جان خود را به خطر بیندازند.
فراتر از بعد کلامی شهادت ، عوامل دیگری نیز وجود دارد. کسانی که به شهادت رسیدند ، شهدای جامعه نیز بودهاند. فداکاری آنها پیام روشنی در مورد ارزشهای مربوط به جامعه و سبک زندگی آنها داشت.
در این باره مقاومت بدون شک عاملی در مبارزه مکابیها با سلطه فرهنگی هلنیستی بود. هزینه آنها در برابر هلنیزاسیون و برای حفظ هویت و فرهنگ یهودی، جانسپاریهای بسیار بود. این زمینهها اقدام و مقاومت شهدا را آشکار میکند. به گفته فرند، تورات نشان دهنده "ستون فقرات مقاومت یهودیان" است.
@Habibollah_Babai
معنای اخلاقی شهادت در اسلام، مسیحیت، یهودیت (۵)
"شهادت در مسیحیت"
حبیباله بابائی
احمت جونز (Emmet Jones)
شهادت در مسیحیت با تجربه حواریون آغاز می شود. بسیاری از ادعاهای حواریون در مورد عیسی ناصری در جامعه یهودیان کفر آمیز تلقی میشد و همین نیز زمینه را برای اتهامات بیخدایی علیه مسیحیان، که خود را برای مرگ به ازای حفظ ایمان آماده کرده بودند، فراهم میکرد. به تدریج داستان شهدا به نخستین منابع معنویت در مسیحیت تبدیل شد و از همین نقطه شهادت عمیقا بر شعور کلیسا نیز اثر گذاشت.
بدین طریق، اگر بخواهیم به واقعیت شهادت در مسیحیت و در واقع خود شهدا نزدیک شویم ، از الهیات شهادت (و به ویژه کلیسای اولیه) نباید غفلت کنیم. الهیات شهادت در مسیحیت مبتنی بر پیروی از عیسی مسیح و التزام کامل به اوامر ایشان بود. از همینرو شهیدان برای نسلهای بعد به آنچه که پینکرز آن را "الگوهای شاگردی از مسیح" می نامد، تبدیل شدند.
شهادت برای خود شهدا به معنای مرگ نبود ، بلکه به معنای پذیرش دعوت الهی بود. علاوه بر این ، شهادت در سطح عمیقتر به معنای مشارکت عرفانی مسیحیان در رنج و مرگ مسیح بر روی صلیب بود. سنت ایرنئوس ، اسقف لیون ، راهی را که شهدا در پیش گرفته اند ، راهی میداند برای "نزدیک ترین تقلید و تاسی ممکن از شور و مرگ مسیح".
دو نکته مهم در مورد الهیات شهادت باید در نظر داشت: اولاً ، الهیات شهادت در طول زمان مطابق با سنت مسیحی توسعه یافته است، و ثانیاً ، شهدای مکابی به عنوان "پیشینیان شهدای مسیحی" در الهیات مسیحی به عنوان فرقه های متعدد مورد احترام قرار گرفته اند. به گفته برخی از محققان، شهدای مکابی "از قرن سوم به بعد به عنوان نمونه های اولیه شهادت" در کلیسا در نظر گرفته شدند.
@Habibollah_Babai
معنای اخلاقی شهادت در اسلام، مسیحیت، یهودیت (۶)
"بعد اخلاقی شهادت در مسیحیت"
حبیباله بابائی
احمت جونز (Emmet Jones)
ایمان در مسیحیت با تحمل آزار و رنج مرتبط است. مسیح به پیروان خود می گوید که پیروی هزینهبر خواهد بود. اساسا ایمان مستلزم پایداری در برابر تهدیدها و خطرات است، و آزار و اذیت نیز "آزمایش بزرگ ایمان" خواهد بود. این نکته در باره رنجدیدگان در انجیل لوقا آمده که آنها به خاطر رنجی که تحمل کردهاند، پادشاهی آسمان را بدست میآورند.
در مسیحیت شهید کسی است که حداکثر رنج را تحمل می کند و با شهادت خود بر خود غلبه میکند. بدینسان، شهادت راهی است برای وفاداری به آنچه که بدان ایمان دارد و این یکی از معانی اخلاقی شهادت است. در این نگاه "مسیح شهید نمونه است" و شهادت بیش از هر چیز "بیان کننده کمال انجیلی" و آمادگی برای ارائه کامل خود در محضر خداست. حتی در مواجهه با مرگ نیز، بسیاری از شهدای مسیحی حاضر نبودهاند به شیوه ای "ناسازگار با امر الهی و ایمان به مسیح" عملی از آنها سر زند.
آکویناس ، شهادت را از دریچه فضیلت بررسی می کند، او مدعی است که شهادت فضیلت شجاعت را به نمایش می گذارد و بدینسان شهادت "شامل مقاومت قاطع در برابر حملات و آزار و اذیت است". شهادت جسارت میخواهد ، جسارت برای مواجهه و استقبال از مرگ به جای فرار یا تسلیم شدن.
پینکرز علاوه بر شجاعت ، استدلال می کند که نیکوکاری ، یکی از سه فضیلت الهیاتی ، "علت محرک" شهادت است. او می گوید شهادت یک عمل نیکوکاری است زیرا انسان باید "از زندگی خود (چیزی که بیشتر از همه دوست دارد) دست بشوید". به بیان دیگر شهادت اساساً ترجیح دیگری بر خود است، همانطور که مسیح جان خود را برای دیگران داد. با توجه به ویژگی های موجود در شهید، می توان گفت که شهادت نشان دهنده "رشد طبیعی فضیلتهایی است که باید به آن احترام گذاشت".
@Habibollah_Babai
معنای اخلاقی شهادت در اسلام، مسیحیت، یهودیت (۷)
"شهادت در اسلام"
حبیباله بابائی
احمت جونز (Emmet Jones)
شهادت در اسلام فقط حاصل مقاومت فیزیکی در برابر ظلم و سلطه نیست، بلکه میتواند در معنایی عامتر و در موضوعات روزمره برای عموم مردم نیز رخ بدهد؛ مثلا این روایت که "کسی که عاشق شود و عفت ورزد و بمیرد، او شهید مرده است" به چنین معنای فراخ از شهادت اشاره میکند.
در این معنای عام از شهادت، جهاد اکبر (طریقت) جدای از جهاد اصغر (شریعت) نیست. در واقع جهاد اصغر میتواند تمرینی و یا راهی باشد برای جهاد اکبر. برای همین است که بسیاری از عرفا همزمان درگیر جهاد اکبر و جهاد اصغر بودهاند.
اکنون برای درک معنای اخلاقی شهادت در اسلام باید ماهیت شهادت را در این دین شناخت و مولفههای آن را فهرست کرد. با عطف توجه به آیات و روایات مرتبط با "شهادت" میتوان ماهیت شهادت و معنای اخلاقی آن را در موارد چهارگانه "مقاومت"، "حیات"، "عشق" و "ازخودگذشتگی" دریافت و تقویت فرهنگ شهادت را در شکلگیری "تمدن اخلاقی" و "تمدن معنوی" برجسته و مهم دانست. توضیح هر یک در شبهای آتی تقدیم خواهد شد.
@Habibollah_Babai
معنای اخلاقی شهادت در اسلام، مسیحیت، یهودیت (۸)
"شهادت در اسلام"
حبیباله بابائی
احمت جونز (Emmet Jones)
در اسلام نیز همچون مسیحیت و یهودیت شهادت با مقاومت درآمیخته است. مقاومت برخی از شهیدان فقط برای حفظ ایمان بوده است که نمونه آن را میتوان در سمیه و همسرش یاسر در تاریخ صدر اسلام مشاهده کرد. برخی از این مقاومتها از ناحیه شهدا، مقاومت فکری و فرهنگی بوده که نمونهاش را در تاریخ معاصر در شهدای محراب (مانند شهید دستغیب) و همینطور علمای شهید همچون شهید صدر یا شهید مطهری میتوان دید. برخی از شهدا نیز شهیدانی در مقیاس امت (یا تمدن) بودهاند که برای رسالت جهانی اسلام خود را فدا کردهاند که نمونه آن را میتوان در عاشورا و نمونههای جزئی آن را هم میتوان در شهید سلیمانی دنبال کرد.
حال نکتههای اخلاقی در "مقاومت" در شهادت را در سه نکته میتوان خلاصه کرد:
نکته نخسا اخلاقی در مقاومت، عنصر "صداقت" است (من المومنین رجال صدقوا ما عاهدوا الله) و اساسا کسی که صداقت ندارد نمیتواند مقاومت کند.
عنصر دوم اخلاقی در مقاومت، "عدالت" است. در این معنا شهید با شهادتش در مسیر حق و عدل پیش میرود و او نه فقط با مقاومت و شهادت خود از حق انسانی و الهی خود دفاع میکند بلکه او با شهید شدناش از حقوق دیگران نیز دفاع میکند. بخشی از زنده بودن شهید برای جامعه به همین معناست که او با مردناش حیات عادلانه را برای بازماندگان به ارمغان میآورد.
عنصر اخلاقی سوم در مقاومت عنصر "عزت" است که در اندیشه اخلاقی اسلام بسیار مهمتر است از مسیحیت، که آن را خلاف تواضع میداند. در اندیشه اسلامی عزت نفس نه از مسیر تحقیر دیگران بلکه از رهگذر تکریم دیگران رخ میدهد. بدینسان عنصر "تعزیز نفس" در اندیشه اخلاقی اسلام و در فرهنگ شهادت میان مسلمانان همراه با "تکریم غیر" صورت میگیرد. تفصیل این بحث را در کتاب "رنج عرفانی و شور اجتماعی" آوردهام.
@Habibollah_Babai
معنای اخلاقی شهادت در اسلام، مسیحیت، یهودیت (۹)
"شهادت در اسلام"
حبیباله بابائی
احمت جونز (Emmet Jones)
یکی از عناصر و سازههای ماهوی شهادت در اسلام حیات و زندگی بعد از مرگ است. در این نگاه هرگز شهادت برابر با مرگ نیست. شهدا، خونشهدا، و روح آنها در همین دنیا باقی و جاری است. عنصر حیات و ماندگاری شهید در فرهنگ قرآنی یکی از انگیزههای شهدای اسلام در استقبال از شهادت است.
نکته مهم در عنصر "حیات در شهادت" این است که حیات شهدا فقط حیات در ماورای دنیا نیست، بلکه حیات شهید در زندگی روزمره دنیا و بستر اجتماعی همین دنیا هم هست. حیات شهید بعد از شهادت در این دنیا حیات جدیدی است و مرگ شهید زندگی جدیدی را برای او در همین دنیا رقم میزند. با عطف توجه به این نکته، میتوان سهم شهید و شهادت را در حیات جامعه، نظام مناسبات انسانی، و حتی تمدن درک کرد.
در این باره به نظر میرسد عنصر اخلاقی ذیل حیات شهید، عنصر "ابدیت و نامیرایی" است. از این منظر امر اخلاقی زوالناپذیر است و آنچه که زوال نمییابد نیز حتما متضمن امر اخلاقی است. آیه شریفه " يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اسْتَجِيبُوا لِلَّهِ وَلِلرَّسُولِ إِذَا دَعَاكُمْ لِمَا يُحْيِيكُمْ" میتواند به اهمیت چنین معیار "حیات" اشاره داشته باشد. بدینسان زندگی اخلاقی شهید با شهادتش تمام نمیشود، بلکه او با شهید شدن زندگی اخلاقی جدیدی را آغاز میکند و میتواند به پیرامون خود یک روح اخلاقی جدیدی بدمد. سخن کیرکگارد در این باره جالب است که میگوید: "فرمانروایان میمیرند و با مردنشان فرمانرواییشان تمام میشود ولی شهیدان میمیرند و آنگاه تازه فرمانرواییشان شروع میشود."
@Habibollah_Babai
معنای اخلاقی شهادت در اسلام، مسیحیت، یهودیت (۱۰)
"شهادت در اسلام"
حبیباله بابائی
احمت جونز (Emmet Jones)
علاوه بر عنصر مقاومت و عنصر نامیرائی میتوان عنصر "عشق معنوی" را در شهادت مهم برشمرد. در واقع شهادت حاصل "از خود گذشتگی" است و گذشت از خود هم زمانی رخ میدهد که انسان عشقی فراتر از خود پیدا بکند که بتواند از خود عبور کند. بدون عشق صادق امکانی برای عبور از خود نخواهد بود.
بنابر فلسفه اشراق، پیوندی هست بین عشق انسانی و عشق الهی. در این منظر امکان ندارد کسی عشق به خدا داشته باشد ولی عشق به خلق خدا را فروگذاشته باشد. این نکته در مورد خود خدا نیز صادق است که او چون عاشق خود است به آفریدههای خود عشق میورزد.
با عطف توجه به این نکته، عنصر دیگر اخلاقی نهفته در شهادت، عنصر "خلوص" و سپس عنصر "وفاداری" است. با توجه به این عناصر اخلاقی میتوان شهادت را به مثابه "مرگ اخلاقی" تصویر کرد.
@Habibollah_Babai
معنای اخلاقی شهادت در اسلام، مسیحیت، یهودیت (۱۱)
"شهادت در اسلام"
حبیباله بابائی
احمت جونز (Emmet Jones)
در شهادت نوعی از فروش و عرضه خود به یک حقیقت برتر و متعالی است (و من الناس من یشری نفسه ابتغاء مرضاتالله). قربانی کردن خود برای خدا (چه به صورت "فیالله" باشد و چه به شکل "فیسبیلالله") نوعی از شباهت بین شهید و آن غایت متعالی (الله) ایجاد میکند. بدینسان نکته اخلاقی مهم در شهادت، تشبّه اخلاقی شهید به خودِ خداست و این میتواند باب جدیدی را در عمق اخلاق شهید بگشاید.
در این باره یکی از نکتههای مهم اخلاقی در شهید، جمع اخلاقی بین "من" و "دیگری" است. به بیان دیگر قربانیشدن شهید صرفا یک اخلاق نوعدوستانه نیست که "معتقد است ، از نظر اخلاقی "ذینفع یک عمل باید شخصی غیر از شخص عمل کننده باشد"، بلکه اخلاق شهید، اخلاقی فراگیر است که هم خود (من عِلوی) و هم دیگران را به طور مساوی در بر می گیرد.
به عبارت دیگر ، ایثارگری شهید به این معناست که همانطور که اخلاق از خود شروع می شود و به دیگران ختم می شود ، به خاطر دیگران نیز شروع می شود و در خود ما منعکس می شود. بنابراین ، عمل اخلاقی شامل خود و دیگران به طور همزمان می شود. انسان وقتی به دیگران خدمت می کند خود را نادیده نمی گیرد و به همان اندازه که به خود خدمت می کند از دیگران غافل نمی شود.
@Habibollah_Babai
یادداشتهای آمریکا قسمت 33 (موضوع «امام حسین ع» برای مخاطبان مدرن)
امام حسین ع در آمریکا برای شیعیان ایرانی، افغانی و عرب بیش از آنکه معنای آکادمیک داشته باشد، معنای مناسکی دارد که صدالبته در دنیای غرب برای حیات دینی و معنوی میتواند مغتنم باشد. رویکرد آکادمیک به این موضوع، نه در میان مسلمانان در دانشگاهها رایج بود و نه حتی در میان مسیحیان و مستشرقان.
برای من پدیدۀ سیدالشهداء، پیش از عزیمت به آمریکا، نه صرفا یک امر دینی و معنوی و مناسکی، بلکه یک امر مترقی و مدرن برای انسان معاصر بود و برای همین نیز موضوع امام حسین ع را همواره در مطالعات جدیدم مورد تأمل قرار میدادم و از آوردۀ آن برای انسان معاصر جستجو میکردم. این کار در سال دوم از حضور من در آمریکا جدی شد و من در دومین مقاله علمیام با رویکرد تطبیقی بین اسلام و مسیحیت بر این موضوع تمرکز کردم و حاصل آن را در مقاله A SHIITE THEOLOGY OF SOLIDARITTY THROUGH THE REMEMBRNCE OF LIBERATIVE SUFFERING آوردم. به نظرم آوردۀ امام حسین ع برای انسان معاصر در دنیای مدرن هم آوردهای علمی و معرفتی و هم آوردهای معنوی بود. آوردههای معنوی و معرفتی امام حسین ع را به آسانی میشد برای انسان بیگانه از فرهنگ اسلامی به زبان فطرت بیان کرد و از آن راهی برای سلوکی متفاوت و ترسیم چشماندازی نو در زندگی در دنیای کنونی تعریف کرد (در این باره مشکل تخاطب و تفاهم وجود نداشت). این رویکرد زمانی برای من جدیتر شد که در برخی از کلاسهای دکتری با آثار یورگن مولتمان آشنا شدم آنجا که «الهیات امید» (Theology of hope) با «خدای به صلیبرفته» (The Crucified God) پیوند پیدا میکرد و مولتمان به مثابه یکی از الهیدانان سیاسی موضوع «امید» را به موضوع «رنج» گره میزد و از نقطۀ تلاقی این دو راهی برای انسان مسیحی امروز در جهان مدرن میگشود.
@Habibollah_Babai
چهار نکته در بارۀ «بازسازی انقلابی فرهنگ»
رهبر فرزانه انقلاب در اولین دیدار خود با دولت سیزدهم، جایی که «کرونا» و «وضعیت آشفته اقتصادی» بسیاری از سیاستگزاران را از فرهنگ و ضروریات فرهنگی کشور کلا خوابزده کرده، به ضرورت «بازسازی انقلابی» در امر فرهنگ پرداختند. در این راستا چهار نکته به نظر میرسد:
1. بازسازی انقلابی فرهنگ به معنای تنگتر کردن دایرۀ انقلابیگری آنهم با تفسیرهای تنگ برخی از تکنوکراتهای جوان فرهنگی در نهادهای انقلابی نیست. اقتضائات انقلابیگری در حوزه فرهنگ متفاوت است از اقتضائات انقلابیگری در حوزه اقتصاد و سیاست. انقلابیگری اگر بخواهد سر از «حرکتی بنیانی، خردمندانه، عاقلانه و برخاسته از اندیشه و حکمت» دربیاورد، باید طیف متنوع فکری و فرهنگی در ایران امروز را تجمیع کرده و از برآیند تراکم نخبگانی در ساحت فرهنگ و هنر بتواند حرکتی بزرگ بیافریند.
2. متصدیان فرهنگی کشور که در صدد بازسازی انقلابی فرهنگ هستند، باید رابطه تنگاتنگ «اخلاق و انقلابیگری» و «اخلاق و فرهنگ» را نیک بدانند و بخوبی از آن مراقبت کنند. مدتهاست که تملق و چاپلوسی در میان برخی جریانات سیاسی از جمله بعضی جریانات انقلابی نفوذ کرده و نوعا کسانی که صراحت و صداقت میورزند مطرود و مغضوب واقع میشوند، این در حالی است که رشد رذیلتهای اخلاقی در نسبت معکوسی با رشد فرهنگ است و بیتوجهی به آن حرکت فرهنگی را از اساس عقیم میکند.
3. رویکردهای پوپولیستی شاید در حوزه یارانه و اقتصاد و توجه به اقشار پایین جامعه مفید باشد، لیکن تکرار آن رویکرد در ساحت فرهنگ خطایی فاحش است. اساسا در ساحت فرهنگ، شعارهای عامیانه راهی نمیگشاید و بلکه بر «ضد فرهنگ» تبدیل میشود. از این رو به نظر میرسد دولت در امر فرهنگ باید راه تعامل با نخبگان فرهنگی را به رسمیت بشناسد و صادقانه به آن باور داشته باشد تا بتواند چشمانداز جدیدی را در ساحت فرهنگ بگشاید.
4. و نکته پایان اینکه، فرهنگ جامعه اسلامی را باید در راستای تمدن اسلامی دید. رویکرد تمدنی در حوزه فرهنگ نه نگاهی لوکس و فانتزی، بلکه یک نگاه استراتژیک است. فرهنگ جامعه ایرانی زمانی سامان پیدا میکند که حداقل بتوان آن را در جغرافیای فرهنگی جهان اسلام تحلیل کرد. از این رو، هرچند زباندانی وزیر خارجه جمهوری اسلامی لازم و ضروری است، لیکن مهمتر از آن وزیر فرهنگ جمهوری اسلامی است که دست کم باید زبانهای اصلی جهان اسلام را بداند، وضعیت فرهنگی (چالشهای و ظرفیتها) جهان اسلام را بشناسد، و با نخبگان فرهنگی جهان اسلام بتواند ارتباط برقرار کند تا بلکه بتواند در حل مسئلههای فرهنگی بومی و محلی نیز طیّ طریق نماید.
@Habibollah_Babai