یادداشتهای آمریکا ۳۲ (خانوادههای پرجمعیت)
برخلاف تصوری که گاه ما از خانوادههای غربی در نظر داریم، آنچه که من در آمریکا دیدم، خانوادههای پر جمعیت و مادرانی با چندین فرزند بود. اسکات از دوستان همکلاسیام که هم سن و سال خودم بود، تقریبا 10 سال پیش پنج فرزند قد و نیم قد داشت. اندرو از دوستان دیگرم در کمترین زمان از همسر کم سن و سالش سه پسر پشت هم آورد. یکی از همسایههامون در کپلیهیل، خانمی بود که سه تا بچه داشت و اتفاقا وسطی از آنها معلول ذهنی بود. یک بار همسر من را در پارک محوطه دیده بود و گفته بود که به من تبریک بگید که به فرزند چهارمام هم باردارم. ایشان به خاطر بچههاش شغل خودش را رها کرده بود. یکی دیگر از همسایهها میگفت خیلی از خانمها بخاطر بچههاشون یا دور کاری میگیرند و یا کلا شغلشان را رها میکردند. من هر روز صبح ساعت 7 در مسیر رفتام به موسسه، خانمی را میدیدم که با سه فرزند تقریبا کمتر از 5 سال، که دوتای از آنها را با کالسکه حمل میکرد، در حال ورزش و دویدن بود.
خانم کِلی (Kelly) از دوستان مسیحی همسرم میگفت که در عُرف ما، حداقل فرزندان در خانواده سه فرزند است. همینطور عُرف خانهها این بود که بین فرزندان خیلی فاصله ایجاد نمیکردند و بچهها را پشت هم (با یک یا دوسال فاصله) میآوردند. به قول ایشان دوره شیردهی مادران هم بیش از سه ماه طول نمیکشید. جالب اینکه خانمها و خانوادههایی هم بودند که علاوه بر فرزندان زیادی که داشتند سرپرستی تعدادی از کودکان یتیم و بیسرپرست را قبول میکردند. سرپرستی از بیسرپرستان مانع از آن نبود که مادران و بانوان خود فرزند نیاورند.
در فضای دانشگاه هم خانمهای جوانی بودند که بچههای نوزاد خود را در آغوش حمل میکردند و در عینحال در کلاس و در فعالیتهای دانشگاهی حضور مییافتند. در این میان کسانی هم بودند باردار بودند و بی آنکه احساس ناراحتی کند در کلاس حضور پیدا میکرد. یکی از خانمهای دانشجو در کلاس «تثلیث» (Trinity) آقای کِوِن هارت، ماههای آخر بارداری را میگذارند و گاه دانشجویان بی آنکه تعرضی و یا خلاف ادبی داشته باشند از وضعیت ایشان به عنوان مثالی برای چگونگی ارتباط بین پدر و پسر و روح القدس و امکان یک روح در دو بدن یا دو روح در یک بدن، بحث و گفتگو میکردند.
@Habibollah_Babai
سلام خدمت همه عزیزان و بزرگواران
با عرض تسلیت بمناسبت ایام سوگواری حضرت سیدالشهدا ع
شبهای محرم قسمتهایی از مقاله مشترک خود با جناب احمت جونز (Emmet Jones) در موضوع "شهادت و معنای اخلاقی آن در اسلام، مسیحیت، و یهودیت" را با شما به اشتراک خواهم گذاشت.
@Habibollah_Babai
معنای اخلاقی شهادت در اسلام، مسیحیت، یهودیت (۱)
حبیباله بابائی
احمت جونز (Emmet Jones)
شهادت در اندیشه اسلامی و شهادت در جهان اسلام معاصر توسط بسیاری از محققان غربی به عنوان یک مسئله رادیکال و امری سیاسی و نه اخلاقی یا معنوی شناخته میشود. بر پایۀ قرائت سیاسی از شهادت ، شهادت به عنوان نیروی محرکه برای آشوب و هرج و مرج درک میشود که باید از آن دوری جست و در صورت امکان آن را از منظومه زندگی حذف کرد. این تصویر از شهادت، نقطۀ آغازی برای سوء فهم شهادت در اسلام و بلکه در سایر ادیان ابراهیمی است.
نادیده گرفتن جنبه های اخلاقی و معنوی شهادت ، موجب تقلیل گرایی الهیاتی، زمینه را برای پیدایش خشونت در بستر فرهنگی شهادت فراهم میکند. این در حالی است که فرهنگ شهادت با روایت جنبههای اخلاقی شهدا و تحلیل ابعاد معنوی و روحی شهادت، میتواند عامل اصلی صلح و همزیستی در زندگی دینی و حتی غیردینی دینداران باشد.
اکنون پرسش اصلی این است که معنای اخلاق و معنویت در فرایند شهید شدن چیست؟ چگونه ممکن است که شهادت ، به مثابه پدیدهای که با خشونت آمیخته شده است ، با اخلاقی که با صلح و مدارا آغشته است، مطابقت داشته باشد؟ و فرهنگ شهادت چگونه می تواند نیازهای اجتماعی و روانی را برآورده کند؟ آیا میتوان رهایی از رنج و درد را از رهگذر شهادت و سبک زندگی شهید توقع داشت؟ پاسخ به این سوالات بسیار پیچیده اما بسیار حائز اهمیت است. به نظرم توجه به این گونه از سئوالات چشمانداز تازهای را در زمینه "شهادت" در مطالعات معاصر اسلامی میگشاید.
@Habibollah_Babai
معنای اخلاقی شهادت در اسلام، مسیحیت، یهودیت (۲)
حبیباله بابائی
احمت جونز (Emmet Jones)
روایت اخلاقی از شهادت هرگز به معنای عُرفی کردن شهادت و خنثی کردن آثار اجتماعی و سیاسی آن در عرصههای مقاومت و جهاد نیست، بلکه به معنای تسرّی شهادت و فرهنگ شهادت از یک ساحت از زندگی به همه ساحتهای حیات بشری است. به عبارت دیگر ، شهادت را می توان فراتر از ابعاد سیاسی و نظامی و بهعنوان یک پدیدۀ تمدنی توضیح داد و آن را در فرایند تمدنی انسان مسلمان معاصر مهم ارزیابی کرد.این نگاه به شهادت منحصر و محدود به اسلام نیست، بلکه با نگاهی به تاریخ چنین فحوایی را میتوان در کتاب مقدس و تقویمهای مذهبی یهودیت و مسیحیت نیز مشاهده کرد و نقش شهیدان را در آن برجسته دید.
در این باره در هر دو سنت یهودی و مسیحی گزارههای متعددی وجود دارد که در آن از مردم خواسته شده است که به ایمان خویش در ازای زندگی خود شهادت بدهند. در بخشهای بعدی به شهادت در سنتهای یهودی و مسیحی و سپس اسلام و ابعاد اخلاقی آن می پردازیم.
@Habibollah_Babai
معنای اخلاقی شهادت در اسلام، مسیحیت، یهودیت (۳)
"شهادت در یهودیت"
حبیباله بابائی
احمت جونز (Emmet Jones)
درک شهادت در یهودیت منوط است به درک رابطه بین قوم یهود و یهوه، رابطه ای که در قالب عهد و پیمان بیان شده است. ابراهیم پدر ادیان ابراهیمی، و برای یهودیان بنیانگذار ملت یهود، خوانده شده تا "فداکاری بزرگ زندگیاش" را در ذبح فرزندش به نمایش بگذارد.
برای حکمای خاخام در دوران قدیم، رعایت احکام الهی نشان دهنده تقدیس نام خدا است و تاریخ یهود "مملو از شهدایی است که برای تقدیس خدا جان باختهاند.
با نگاهی به تاریخ قوم یهود متوجه می شویم که دعوت به تقدیس نام خدا به بهای گذشتن از جان، اغلب در مواجهه با نیروهایی بوده است که خواستار نوعی اطاعت بودند که مستقیماً با قانون خدا در تعارض بود. در کتاب دانیال ، حنانیا ، آذریه ، همراهان دانیال نبی ، میشائیل با میل و رغبت به کوره آتشین فرود آمد تا در عبادت مجسمه طلایی از فرمان "نبوکدنصر" اطاعت نکند. آنها در سنت یهودی جایگاه ممتازی به دست آوردند.
وقتی از شهادت در سنت یهودی سخن میگوییم، بایستی شورش مکابیها (دوم قبل از میلاد) را در نظر داشته باشیم. این رویدادها در کتابهای مکابیان نقل گردیده و در تلمود نیز به آنها اشاره شده است. شورش مکابی توسط متاتیاس کشیش آغاز شد و توسط پسرانش در مقاومت در برابر هلنی کردن اجباری از سوی سلوکیان ادامه یافت. آنتیوخوس اپیفانس چهارم ، فرمانروای سلوکی ، معبد اورشلیم را هتک حرمت کرد و بسیاری از اعمال یهودیان را غیرقانونی اعلام کرد. بسیاری از یهودیان، تصمیم گرفتند از قوانین یهود حمایت کنند و نام خدا را حتی به قیمت جان خود تقدیس و تجلیل کنند. شهدای مکابی مانند أليعازر (Eleazar) در آیین یهودیان از جایگاه ویژه ای برخوردارند و از آنها به عنوان اهل پایداری در ایمان یاد میشود.
@Habibollah_Babai
معنای اخلاقی شهادت در اسلام، مسیحیت، یهودیت (۴)
"شهادت در یهودیت"
حبیباله بابائی
احمت جونز (Emmet Jones)
از دیدگاه الهیات یهود ، وقتی احکام الهی رعایت نمیشود، پیمان انسان با خدا سست میشود و آنگاه عقاب الهی در پی میآید. شهادت طبق سنت خاخام "با گناه مقابله میکند".
در این سنت، شهادت به عنوان التزام به قانون و حکم الهی، از نقض دستورات الهی جلوگیری میکند و بدین وسیله، نام خدا را تجلیل و تقدیس میکند. طبق درک اولیه خاخام، شهادت در واقع ضامن بقای عهد و پیمان انسان با خداست.
احترام و التزام به قانون الهی قرنها در جوامع یهودی وجود داشته و شهادت هم نشان دهنده چیزی بوده که آن را "سرسپردن به قانون خدا" می نامند.
هنگامی که مکابیان برای نقض احکام الهی تحت فشار قرار گرفتند، انتخاب آنها این بود که با پایبندی به قانون الهی جان خود را به خطر بیندازند.
فراتر از بعد کلامی شهادت ، عوامل دیگری نیز وجود دارد. کسانی که به شهادت رسیدند ، شهدای جامعه نیز بودهاند. فداکاری آنها پیام روشنی در مورد ارزشهای مربوط به جامعه و سبک زندگی آنها داشت.
در این باره مقاومت بدون شک عاملی در مبارزه مکابیها با سلطه فرهنگی هلنیستی بود. هزینه آنها در برابر هلنیزاسیون و برای حفظ هویت و فرهنگ یهودی، جانسپاریهای بسیار بود. این زمینهها اقدام و مقاومت شهدا را آشکار میکند. به گفته فرند، تورات نشان دهنده "ستون فقرات مقاومت یهودیان" است.
@Habibollah_Babai
معنای اخلاقی شهادت در اسلام، مسیحیت، یهودیت (۵)
"شهادت در مسیحیت"
حبیباله بابائی
احمت جونز (Emmet Jones)
شهادت در مسیحیت با تجربه حواریون آغاز می شود. بسیاری از ادعاهای حواریون در مورد عیسی ناصری در جامعه یهودیان کفر آمیز تلقی میشد و همین نیز زمینه را برای اتهامات بیخدایی علیه مسیحیان، که خود را برای مرگ به ازای حفظ ایمان آماده کرده بودند، فراهم میکرد. به تدریج داستان شهدا به نخستین منابع معنویت در مسیحیت تبدیل شد و از همین نقطه شهادت عمیقا بر شعور کلیسا نیز اثر گذاشت.
بدین طریق، اگر بخواهیم به واقعیت شهادت در مسیحیت و در واقع خود شهدا نزدیک شویم ، از الهیات شهادت (و به ویژه کلیسای اولیه) نباید غفلت کنیم. الهیات شهادت در مسیحیت مبتنی بر پیروی از عیسی مسیح و التزام کامل به اوامر ایشان بود. از همینرو شهیدان برای نسلهای بعد به آنچه که پینکرز آن را "الگوهای شاگردی از مسیح" می نامد، تبدیل شدند.
شهادت برای خود شهدا به معنای مرگ نبود ، بلکه به معنای پذیرش دعوت الهی بود. علاوه بر این ، شهادت در سطح عمیقتر به معنای مشارکت عرفانی مسیحیان در رنج و مرگ مسیح بر روی صلیب بود. سنت ایرنئوس ، اسقف لیون ، راهی را که شهدا در پیش گرفته اند ، راهی میداند برای "نزدیک ترین تقلید و تاسی ممکن از شور و مرگ مسیح".
دو نکته مهم در مورد الهیات شهادت باید در نظر داشت: اولاً ، الهیات شهادت در طول زمان مطابق با سنت مسیحی توسعه یافته است، و ثانیاً ، شهدای مکابی به عنوان "پیشینیان شهدای مسیحی" در الهیات مسیحی به عنوان فرقه های متعدد مورد احترام قرار گرفته اند. به گفته برخی از محققان، شهدای مکابی "از قرن سوم به بعد به عنوان نمونه های اولیه شهادت" در کلیسا در نظر گرفته شدند.
@Habibollah_Babai
معنای اخلاقی شهادت در اسلام، مسیحیت، یهودیت (۶)
"بعد اخلاقی شهادت در مسیحیت"
حبیباله بابائی
احمت جونز (Emmet Jones)
ایمان در مسیحیت با تحمل آزار و رنج مرتبط است. مسیح به پیروان خود می گوید که پیروی هزینهبر خواهد بود. اساسا ایمان مستلزم پایداری در برابر تهدیدها و خطرات است، و آزار و اذیت نیز "آزمایش بزرگ ایمان" خواهد بود. این نکته در باره رنجدیدگان در انجیل لوقا آمده که آنها به خاطر رنجی که تحمل کردهاند، پادشاهی آسمان را بدست میآورند.
در مسیحیت شهید کسی است که حداکثر رنج را تحمل می کند و با شهادت خود بر خود غلبه میکند. بدینسان، شهادت راهی است برای وفاداری به آنچه که بدان ایمان دارد و این یکی از معانی اخلاقی شهادت است. در این نگاه "مسیح شهید نمونه است" و شهادت بیش از هر چیز "بیان کننده کمال انجیلی" و آمادگی برای ارائه کامل خود در محضر خداست. حتی در مواجهه با مرگ نیز، بسیاری از شهدای مسیحی حاضر نبودهاند به شیوه ای "ناسازگار با امر الهی و ایمان به مسیح" عملی از آنها سر زند.
آکویناس ، شهادت را از دریچه فضیلت بررسی می کند، او مدعی است که شهادت فضیلت شجاعت را به نمایش می گذارد و بدینسان شهادت "شامل مقاومت قاطع در برابر حملات و آزار و اذیت است". شهادت جسارت میخواهد ، جسارت برای مواجهه و استقبال از مرگ به جای فرار یا تسلیم شدن.
پینکرز علاوه بر شجاعت ، استدلال می کند که نیکوکاری ، یکی از سه فضیلت الهیاتی ، "علت محرک" شهادت است. او می گوید شهادت یک عمل نیکوکاری است زیرا انسان باید "از زندگی خود (چیزی که بیشتر از همه دوست دارد) دست بشوید". به بیان دیگر شهادت اساساً ترجیح دیگری بر خود است، همانطور که مسیح جان خود را برای دیگران داد. با توجه به ویژگی های موجود در شهید، می توان گفت که شهادت نشان دهنده "رشد طبیعی فضیلتهایی است که باید به آن احترام گذاشت".
@Habibollah_Babai
معنای اخلاقی شهادت در اسلام، مسیحیت، یهودیت (۷)
"شهادت در اسلام"
حبیباله بابائی
احمت جونز (Emmet Jones)
شهادت در اسلام فقط حاصل مقاومت فیزیکی در برابر ظلم و سلطه نیست، بلکه میتواند در معنایی عامتر و در موضوعات روزمره برای عموم مردم نیز رخ بدهد؛ مثلا این روایت که "کسی که عاشق شود و عفت ورزد و بمیرد، او شهید مرده است" به چنین معنای فراخ از شهادت اشاره میکند.
در این معنای عام از شهادت، جهاد اکبر (طریقت) جدای از جهاد اصغر (شریعت) نیست. در واقع جهاد اصغر میتواند تمرینی و یا راهی باشد برای جهاد اکبر. برای همین است که بسیاری از عرفا همزمان درگیر جهاد اکبر و جهاد اصغر بودهاند.
اکنون برای درک معنای اخلاقی شهادت در اسلام باید ماهیت شهادت را در این دین شناخت و مولفههای آن را فهرست کرد. با عطف توجه به آیات و روایات مرتبط با "شهادت" میتوان ماهیت شهادت و معنای اخلاقی آن را در موارد چهارگانه "مقاومت"، "حیات"، "عشق" و "ازخودگذشتگی" دریافت و تقویت فرهنگ شهادت را در شکلگیری "تمدن اخلاقی" و "تمدن معنوی" برجسته و مهم دانست. توضیح هر یک در شبهای آتی تقدیم خواهد شد.
@Habibollah_Babai
معنای اخلاقی شهادت در اسلام، مسیحیت، یهودیت (۸)
"شهادت در اسلام"
حبیباله بابائی
احمت جونز (Emmet Jones)
در اسلام نیز همچون مسیحیت و یهودیت شهادت با مقاومت درآمیخته است. مقاومت برخی از شهیدان فقط برای حفظ ایمان بوده است که نمونه آن را میتوان در سمیه و همسرش یاسر در تاریخ صدر اسلام مشاهده کرد. برخی از این مقاومتها از ناحیه شهدا، مقاومت فکری و فرهنگی بوده که نمونهاش را در تاریخ معاصر در شهدای محراب (مانند شهید دستغیب) و همینطور علمای شهید همچون شهید صدر یا شهید مطهری میتوان دید. برخی از شهدا نیز شهیدانی در مقیاس امت (یا تمدن) بودهاند که برای رسالت جهانی اسلام خود را فدا کردهاند که نمونه آن را میتوان در عاشورا و نمونههای جزئی آن را هم میتوان در شهید سلیمانی دنبال کرد.
حال نکتههای اخلاقی در "مقاومت" در شهادت را در سه نکته میتوان خلاصه کرد:
نکته نخسا اخلاقی در مقاومت، عنصر "صداقت" است (من المومنین رجال صدقوا ما عاهدوا الله) و اساسا کسی که صداقت ندارد نمیتواند مقاومت کند.
عنصر دوم اخلاقی در مقاومت، "عدالت" است. در این معنا شهید با شهادتش در مسیر حق و عدل پیش میرود و او نه فقط با مقاومت و شهادت خود از حق انسانی و الهی خود دفاع میکند بلکه او با شهید شدناش از حقوق دیگران نیز دفاع میکند. بخشی از زنده بودن شهید برای جامعه به همین معناست که او با مردناش حیات عادلانه را برای بازماندگان به ارمغان میآورد.
عنصر اخلاقی سوم در مقاومت عنصر "عزت" است که در اندیشه اخلاقی اسلام بسیار مهمتر است از مسیحیت، که آن را خلاف تواضع میداند. در اندیشه اسلامی عزت نفس نه از مسیر تحقیر دیگران بلکه از رهگذر تکریم دیگران رخ میدهد. بدینسان عنصر "تعزیز نفس" در اندیشه اخلاقی اسلام و در فرهنگ شهادت میان مسلمانان همراه با "تکریم غیر" صورت میگیرد. تفصیل این بحث را در کتاب "رنج عرفانی و شور اجتماعی" آوردهام.
@Habibollah_Babai
معنای اخلاقی شهادت در اسلام، مسیحیت، یهودیت (۹)
"شهادت در اسلام"
حبیباله بابائی
احمت جونز (Emmet Jones)
یکی از عناصر و سازههای ماهوی شهادت در اسلام حیات و زندگی بعد از مرگ است. در این نگاه هرگز شهادت برابر با مرگ نیست. شهدا، خونشهدا، و روح آنها در همین دنیا باقی و جاری است. عنصر حیات و ماندگاری شهید در فرهنگ قرآنی یکی از انگیزههای شهدای اسلام در استقبال از شهادت است.
نکته مهم در عنصر "حیات در شهادت" این است که حیات شهدا فقط حیات در ماورای دنیا نیست، بلکه حیات شهید در زندگی روزمره دنیا و بستر اجتماعی همین دنیا هم هست. حیات شهید بعد از شهادت در این دنیا حیات جدیدی است و مرگ شهید زندگی جدیدی را برای او در همین دنیا رقم میزند. با عطف توجه به این نکته، میتوان سهم شهید و شهادت را در حیات جامعه، نظام مناسبات انسانی، و حتی تمدن درک کرد.
در این باره به نظر میرسد عنصر اخلاقی ذیل حیات شهید، عنصر "ابدیت و نامیرایی" است. از این منظر امر اخلاقی زوالناپذیر است و آنچه که زوال نمییابد نیز حتما متضمن امر اخلاقی است. آیه شریفه " يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اسْتَجِيبُوا لِلَّهِ وَلِلرَّسُولِ إِذَا دَعَاكُمْ لِمَا يُحْيِيكُمْ" میتواند به اهمیت چنین معیار "حیات" اشاره داشته باشد. بدینسان زندگی اخلاقی شهید با شهادتش تمام نمیشود، بلکه او با شهید شدن زندگی اخلاقی جدیدی را آغاز میکند و میتواند به پیرامون خود یک روح اخلاقی جدیدی بدمد. سخن کیرکگارد در این باره جالب است که میگوید: "فرمانروایان میمیرند و با مردنشان فرمانرواییشان تمام میشود ولی شهیدان میمیرند و آنگاه تازه فرمانرواییشان شروع میشود."
@Habibollah_Babai
معنای اخلاقی شهادت در اسلام، مسیحیت، یهودیت (۱۰)
"شهادت در اسلام"
حبیباله بابائی
احمت جونز (Emmet Jones)
علاوه بر عنصر مقاومت و عنصر نامیرائی میتوان عنصر "عشق معنوی" را در شهادت مهم برشمرد. در واقع شهادت حاصل "از خود گذشتگی" است و گذشت از خود هم زمانی رخ میدهد که انسان عشقی فراتر از خود پیدا بکند که بتواند از خود عبور کند. بدون عشق صادق امکانی برای عبور از خود نخواهد بود.
بنابر فلسفه اشراق، پیوندی هست بین عشق انسانی و عشق الهی. در این منظر امکان ندارد کسی عشق به خدا داشته باشد ولی عشق به خلق خدا را فروگذاشته باشد. این نکته در مورد خود خدا نیز صادق است که او چون عاشق خود است به آفریدههای خود عشق میورزد.
با عطف توجه به این نکته، عنصر دیگر اخلاقی نهفته در شهادت، عنصر "خلوص" و سپس عنصر "وفاداری" است. با توجه به این عناصر اخلاقی میتوان شهادت را به مثابه "مرگ اخلاقی" تصویر کرد.
@Habibollah_Babai
معنای اخلاقی شهادت در اسلام، مسیحیت، یهودیت (۱۱)
"شهادت در اسلام"
حبیباله بابائی
احمت جونز (Emmet Jones)
در شهادت نوعی از فروش و عرضه خود به یک حقیقت برتر و متعالی است (و من الناس من یشری نفسه ابتغاء مرضاتالله). قربانی کردن خود برای خدا (چه به صورت "فیالله" باشد و چه به شکل "فیسبیلالله") نوعی از شباهت بین شهید و آن غایت متعالی (الله) ایجاد میکند. بدینسان نکته اخلاقی مهم در شهادت، تشبّه اخلاقی شهید به خودِ خداست و این میتواند باب جدیدی را در عمق اخلاق شهید بگشاید.
در این باره یکی از نکتههای مهم اخلاقی در شهید، جمع اخلاقی بین "من" و "دیگری" است. به بیان دیگر قربانیشدن شهید صرفا یک اخلاق نوعدوستانه نیست که "معتقد است ، از نظر اخلاقی "ذینفع یک عمل باید شخصی غیر از شخص عمل کننده باشد"، بلکه اخلاق شهید، اخلاقی فراگیر است که هم خود (من عِلوی) و هم دیگران را به طور مساوی در بر می گیرد.
به عبارت دیگر ، ایثارگری شهید به این معناست که همانطور که اخلاق از خود شروع می شود و به دیگران ختم می شود ، به خاطر دیگران نیز شروع می شود و در خود ما منعکس می شود. بنابراین ، عمل اخلاقی شامل خود و دیگران به طور همزمان می شود. انسان وقتی به دیگران خدمت می کند خود را نادیده نمی گیرد و به همان اندازه که به خود خدمت می کند از دیگران غافل نمی شود.
@Habibollah_Babai
یادداشتهای آمریکا قسمت 33 (موضوع «امام حسین ع» برای مخاطبان مدرن)
امام حسین ع در آمریکا برای شیعیان ایرانی، افغانی و عرب بیش از آنکه معنای آکادمیک داشته باشد، معنای مناسکی دارد که صدالبته در دنیای غرب برای حیات دینی و معنوی میتواند مغتنم باشد. رویکرد آکادمیک به این موضوع، نه در میان مسلمانان در دانشگاهها رایج بود و نه حتی در میان مسیحیان و مستشرقان.
برای من پدیدۀ سیدالشهداء، پیش از عزیمت به آمریکا، نه صرفا یک امر دینی و معنوی و مناسکی، بلکه یک امر مترقی و مدرن برای انسان معاصر بود و برای همین نیز موضوع امام حسین ع را همواره در مطالعات جدیدم مورد تأمل قرار میدادم و از آوردۀ آن برای انسان معاصر جستجو میکردم. این کار در سال دوم از حضور من در آمریکا جدی شد و من در دومین مقاله علمیام با رویکرد تطبیقی بین اسلام و مسیحیت بر این موضوع تمرکز کردم و حاصل آن را در مقاله A SHIITE THEOLOGY OF SOLIDARITTY THROUGH THE REMEMBRNCE OF LIBERATIVE SUFFERING آوردم. به نظرم آوردۀ امام حسین ع برای انسان معاصر در دنیای مدرن هم آوردهای علمی و معرفتی و هم آوردهای معنوی بود. آوردههای معنوی و معرفتی امام حسین ع را به آسانی میشد برای انسان بیگانه از فرهنگ اسلامی به زبان فطرت بیان کرد و از آن راهی برای سلوکی متفاوت و ترسیم چشماندازی نو در زندگی در دنیای کنونی تعریف کرد (در این باره مشکل تخاطب و تفاهم وجود نداشت). این رویکرد زمانی برای من جدیتر شد که در برخی از کلاسهای دکتری با آثار یورگن مولتمان آشنا شدم آنجا که «الهیات امید» (Theology of hope) با «خدای به صلیبرفته» (The Crucified God) پیوند پیدا میکرد و مولتمان به مثابه یکی از الهیدانان سیاسی موضوع «امید» را به موضوع «رنج» گره میزد و از نقطۀ تلاقی این دو راهی برای انسان مسیحی امروز در جهان مدرن میگشود.
@Habibollah_Babai
چهار نکته در بارۀ «بازسازی انقلابی فرهنگ»
رهبر فرزانه انقلاب در اولین دیدار خود با دولت سیزدهم، جایی که «کرونا» و «وضعیت آشفته اقتصادی» بسیاری از سیاستگزاران را از فرهنگ و ضروریات فرهنگی کشور کلا خوابزده کرده، به ضرورت «بازسازی انقلابی» در امر فرهنگ پرداختند. در این راستا چهار نکته به نظر میرسد:
1. بازسازی انقلابی فرهنگ به معنای تنگتر کردن دایرۀ انقلابیگری آنهم با تفسیرهای تنگ برخی از تکنوکراتهای جوان فرهنگی در نهادهای انقلابی نیست. اقتضائات انقلابیگری در حوزه فرهنگ متفاوت است از اقتضائات انقلابیگری در حوزه اقتصاد و سیاست. انقلابیگری اگر بخواهد سر از «حرکتی بنیانی، خردمندانه، عاقلانه و برخاسته از اندیشه و حکمت» دربیاورد، باید طیف متنوع فکری و فرهنگی در ایران امروز را تجمیع کرده و از برآیند تراکم نخبگانی در ساحت فرهنگ و هنر بتواند حرکتی بزرگ بیافریند.
2. متصدیان فرهنگی کشور که در صدد بازسازی انقلابی فرهنگ هستند، باید رابطه تنگاتنگ «اخلاق و انقلابیگری» و «اخلاق و فرهنگ» را نیک بدانند و بخوبی از آن مراقبت کنند. مدتهاست که تملق و چاپلوسی در میان برخی جریانات سیاسی از جمله بعضی جریانات انقلابی نفوذ کرده و نوعا کسانی که صراحت و صداقت میورزند مطرود و مغضوب واقع میشوند، این در حالی است که رشد رذیلتهای اخلاقی در نسبت معکوسی با رشد فرهنگ است و بیتوجهی به آن حرکت فرهنگی را از اساس عقیم میکند.
3. رویکردهای پوپولیستی شاید در حوزه یارانه و اقتصاد و توجه به اقشار پایین جامعه مفید باشد، لیکن تکرار آن رویکرد در ساحت فرهنگ خطایی فاحش است. اساسا در ساحت فرهنگ، شعارهای عامیانه راهی نمیگشاید و بلکه بر «ضد فرهنگ» تبدیل میشود. از این رو به نظر میرسد دولت در امر فرهنگ باید راه تعامل با نخبگان فرهنگی را به رسمیت بشناسد و صادقانه به آن باور داشته باشد تا بتواند چشمانداز جدیدی را در ساحت فرهنگ بگشاید.
4. و نکته پایان اینکه، فرهنگ جامعه اسلامی را باید در راستای تمدن اسلامی دید. رویکرد تمدنی در حوزه فرهنگ نه نگاهی لوکس و فانتزی، بلکه یک نگاه استراتژیک است. فرهنگ جامعه ایرانی زمانی سامان پیدا میکند که حداقل بتوان آن را در جغرافیای فرهنگی جهان اسلام تحلیل کرد. از این رو، هرچند زباندانی وزیر خارجه جمهوری اسلامی لازم و ضروری است، لیکن مهمتر از آن وزیر فرهنگ جمهوری اسلامی است که دست کم باید زبانهای اصلی جهان اسلام را بداند، وضعیت فرهنگی (چالشهای و ظرفیتها) جهان اسلام را بشناسد، و با نخبگان فرهنگی جهان اسلام بتواند ارتباط برقرار کند تا بلکه بتواند در حل مسئلههای فرهنگی بومی و محلی نیز طیّ طریق نماید.
@Habibollah_Babai
"ریشههای فقدان خودمشاهدهگری در جهان اسلام" (مقاله منتشر شده در مجله فرهنگی تمدنی سفارت جمهوری اسلامی ایران در تونس)
در این مقاله کوشیدهام نشان دهم که چرا نخبگان جهان اسلام، نوعا در مورد نیازهای بومی خود، خود فکر نمیکنند و چرا نظامنیازهایشان را در آینه غرب و ادبیات مدرن جستجو میکنند؟!
فایل مقاله 👇👇
یادداشتهای آمریکا، قسمت ۳۴ (مسئله سیاهپوستان)
آمریکا برخلاف اروپا به جهت تنوع قومی، فرهنگی، و حتی دینی کشوری چندفرهنگی و برخوردار از آزادیهای درخوری است. در موضوع سیاهان و جماعت آفریقایی ـ آمریکاییها، از یک طرف میشد رفع نشانههای تبعیض بین سیاه و سفید را به وضوح دید و دید که چگونه تبعیض نژادی در مدتی اندک فروکش کرده و حتی زمینه برای رئیسجمهور شدن یک فرد سیاهپوست مانند اوباما مهیا شده است. این از جمله نکتهها و دستاوردهای واقعی و انسانی در تاریخ آمریکاست و آمریکاییها برای آن مجاهدتهای عظیمی کردهاند. برای برخی آمریکاییها مسئله تبعیض نژادی نه تنها در داخل آمریکا حل شده، بلکه برخی از آنها از آفریقا هم بچههایی را به عنوان فرزندخوانده میآورند و سرپرستی آنها را بر عهده میگرفتند.
در کنار این میتوان آثار و نشانههای تبعیض و بلکه بردگی را در زندگی امروز آمریکاییها مشاهده کرد. سخن از بردگی و نمادهای آن را میتوان در تاریخ آمریکا (مثلا در خانۀ تاریخی جفرسون و نمایش بردگان و جای آنها در داخل و خارج از خانه) و همینطور در وضعیت و جایگاه کنونی سیاهان در جامعه کنونی آمریکا مشاهده کرد. مثلا در شهر شارلوتسویل که یکی از شهرهای نمونه در آمریکاست، قسمتهای محروم شهر نوعا مربوط به سیاهان با خانههای بههم چسبیده است، و قسمتهای برخوردار شهر همه مربوط به سفید پوستها با خانههای بزرگ و جدا از هم است.
همچنان تلقیهای پَست نسبت به سیاهپوستان را کم و بیش میتوان در حیات خلوت و باورهای اندرونی و گاه واکنشهای بیرونی سفیدپوستان (مثل رفتار پلیس با کسانی همچون جرح فلوید) دید. یادم هست وقتی در مورد مقالهام در بارۀ «رنج سیاهان» با یکی از مربیان رایتینگام که سفید پوست بود صحبت میکردم، او به راحتی واکنش نفرت و بیزاری را در چهرهاش نسبت به جماعت سیاه آمریکا نشان میداد.
این وضعیت را کم و بیش در کلیساها هم میشد مشاهده کرد. دین و کلیسا که میبایست خود عامل وحدتی در از بین بردن تفاوتها و تبعیضهای نژادی باشد، به نظرم در این باره مشکل داشت. برخی کلیساها مغلوب همین فرهنگ نژادی بودند. کلیسای تثلیث (Trinity Church) که کلیسای بسیار با شکوه و پرجمعیتی هم بود و هر یکشنبه دوبار سرویس عبادی میداد، همه از خوانین و لُردها و سفید پوستها بودند و من یادم نمیاد که در آن کلیسا سیاه پوستی دیده باشم. در دانشگاهها هم از جمله دانشگاه ویرجینیا که هزینه تحصیلی هر یک دانشجو برای یک سال حدودا 30 هزار دلار بود، کمتر میشد داشجوی سیاهپوست دید.
در مقابل، سیاهپوستان را در بسترهای ناهنجاری بیشتر میدیدم. نوع رانندههایی که در خیابان تیکاف میکشیدند و صدای ضبطشان را بلند میکردند نوعا سیاهپوست بودند و نه سفیدپوست. همین وضعیت را میشد در مورد جماعت بیخانمانها (homeless) در پارکها و فضاهای عمومی دید که بیشتر آن از میان آفریقایی ـ آمریکایی بودند. همه این موارد نشان از بقاء تبعیضنژادی در لایههای پنهان و پیدای فرهنگی جامعه آمریکا داشت.
@Habibollah_Babai
توضیحات یکی از کاربران ایرانی در نیوزیلند نسبت به پست فوق
👇👇
این مسله سیاهپوستان در آمریکا یکی از واقعیت های تلخ جامعه آمریکاست که همچنان با اون در گیر هستند. دو هفته گذشته در جلسه ای (بصورت مجازی) که رییس انجمن فیزیک آمریکا و مشاور علمی آقای اوباما هم حضور داشت همین موضوع رو ایشون مطرح کرد. پروفسور جمیز گیتس یک آفریقایی- آمریکایی هست که در مورد تبعیض نژادی در آمریکا صحبت میکرد. یک نکته جالب برای من این بود که ایشون گفت که در آمریکا خانه ها و محله هایی که آفریقایی-آمریکایی ها در آنجا زندگی میکنن به صورت میانگین ۲۳ درصد از خانه های مشابه ارزون تر هست و از اونجایی که هر خانه با توجه به قیمت اون خونه مالیات پرداخت میکنه بنابراین محله هایی که آفریقایی-آمریکایی ها زندگی میکنن مالیات کمتری پرداخت میکنن و از اونجایی که مدرسه های هر محله با همین مالیات ها اداره میشه بنابراین مدرسه های موجود در محله های سیاه پوستان از درآمد کمتری برخوردار خواهد بود و بنابراین کیفیت آموزشی در اونها هم پایین تر از میانگین سطح آموزش خواهد بود. و این تبعیض بصورت سیستماتیک روی آینده جوانان سیاه پوست تاثیر میذاره و این چرخه هیمنطور تکرار میشه!
یادداشتهای آمریکا قسمت 35 (فرهنگ مصرف انرژی)
اساتید نه فقط برخوردار از آتوریته علمی بودند، بلکه در ساختار مدیریتی دانشگاه نیز دارای قدرت بودند و کارمندان دانشگاه و مراکز علمی از اساتید و پژوهشگران حساب میبردند. فصل زمستان بود و ما به رسم ایران، فکر میکردیم که باید خانه را آنچنان گرم کنیم که بتوان با آستینکوتاه هم در خانه مثل تابستان راحت بود. تماسی با پروفسور ساشادینا گرفتم و گفتم که خانه سرد است و چندین بار هم نامه نوشتهام تغییری در شرایط دمای خانه ایجاد نشده است. آقای ساشادینا نامهای به تأسیسات دانشگاه نوشت. همین چند خط نامه باعث شد که یک تیم فنی از تأسیسات دانشگاه برای بررسی وضعیت دمای منزل، به خانه آمدند. سرانجام معلوم شد که «دما» هم یک عادت و شاید یک فرهنگ است و معنای سرما و سردی در ایران و برای ایرانیان با مفهوم سرما و سردی در آمریکا متفاوت است و ما به رسم بَد، زمستان و تابستان را یکی میگیریم و در هر دو فصل میخواهیم در منزل با زیرپیراهن بگردیم.
همین مشکل را زمانی که در کالیفرنیا بودم نیز مشاهده کردم. مدت کوتاهی برای دهه سوم ماه صفر (اسفند ماه بود) به کالیفرنیا رفته بودم و میهمان یکی از ایرانیانی بودم که سالها در سانفرانسیسکو زندگی میکرد. صرفهجویی در انرژی و وسایل گرمایشی در منزل ایشان چنان بود که من به رغم اینکه لباس گرم پوشیده بودم، مدام احساس سرما میکردم و حتی صبحها از ترس سرما جرأت نمیکردم از زیر پتو بیرون بیام. یک بار صاحبخانه خیلی محترمانه به سردی خانه اشاره کرد و گفت با توجه به قیمت گران انرژی نمیتوانیم بیش از این انرژی مصرف کنیم و ناگزیر از قناعت هستیم.
این صرفهجویی در روشنایی خانهها و ساختمانها هم به چشم میخورد. فرهنگ روشنایی نیز بین ما و آمریکاییها متفاوت بود و من البته فرهنگ روشنایی در آمریکا را به فرهنگ خودمان ترجیح میدهم. مثلا تعداد لامپی که در سالن مطالعه کتابخانه بزرگ دانشگاه ویرجینیا استفاده میشد (برای هر فرد یک آباژور وجود داشت و هرکسی به وقت لزوم یک یا دو لامپ روشن میکرد) به مراتب کمتر بود از تعداد لامپهایی که مثلا در سالن مطالعه کتابخانه پژوهشگاه (برای هر فرد گاه بیش از ده لامپ و گاه بیش از صد لامپ مهتابی!!) روشن میکنند.
گرانی یکی از علل صرفهجویی در دانشگاه در موضوع دما و روشنایی بود. یکی دیگر از علل و ریشههای این صرفهجویی هم تعلیم و تربیت موضوع «دوری از اسراف آب و انرژی» در مدارس و در خانهها به بچهها بود. البته نباید اغراق کرد، بسیاری از آمریکاییها به لحاظ خورد و خوراک و به جهت لباس و پوشاک اهل اسراف بودند. برخی ازآنها به خاطر «بیماری خرید» اگر تا چندین سال لباس نمیخریدند همچنان لباس نو داشتند. با اینحال، همه در موضوع انرژی اهل توجه بودند.
@Habibollah_Babai
نقد کتاب "تنوع و تمدن در اندیشه اسلامی" در خانه کتاب
لینک ورود
https://www.skyroom.online/ch/khaneketab/khaneketab50
@Habibollah_Babai
یادداشتهای آمریکا، قسمت ۳۷ (مراسم توراتخوانی دانشجویان یهودی)
در مسیر رفتن به کلاس «اسلام مدرن» بودم که تعدادی از دانشجویان یهودی را دیدم که در صحن دانشگاه توراتهای بزرگی را روی میزهای بزرگ گذاشته بودند و تورات را با صدای بلند میخوانند. چیز عجیب و البته غریبی بود و من چیزی از تمدن در آن ندیدم. تاکنون توراتخوانی یهودیان را ندیده بودم و فلسفه آن را هم نمیدانستم. تا اینکه کتاب "یهودیت به مثابه تمدن" از مرادخای کاپلان را خواندم و دیدم که ایشان چگونه روایتی تمدنی از توراتخوانی یهودیان ارائه میکند و میگوید:
«عادت اجتماعی توراتخوانی، هرچند که الان منسوخ و متروک است، در درون خود چنین انباشت انرژیِ اخلاقی را داشته است. اگر این امر دوباره احیا گردد و کارکردهای آن زنده شود، روح اخلاقی یهودی یهودیان دوباره زنده خواهد شد. توراتخوانی در سنت یهودی، نه به منزله یک فعالیت علمی، بلکه به معنای فعالیت معنوی در سنت یهودی بوده است. و این خواندن نه برای کشف واقعیت، بلکه برای فهم کلام خدا بوده است. با چنین خواندنی یک یهودی متوجه میشد که برای نجات خود چه باید بکند و برای دنیای دیگر چه باید مهیا سازد.» (ص 464-465).
بعد از این قصه بود که من در یک نگاه مقایسهای دریافتم که در مراسمهای تلاوت قرآن چه گنجینههای تمدنی داریم که هم ابعاد هنری دارد، هم جهت معنوی دارد، و هم مشتمل بر مایههای معرفتی است که همه در یک نظم و انسجام اجتماعی انجام میگیرد، ولی افسوس تا آنجا که خبر دارم، کسی با این رویکرد تلاوت قرآن در فرهنگ اسلامی را مطالعه نکرده است.
@Habibollah_Babai
امداد غیبیِ «اربعین» در صیرورت جهانیِ فرهنگ توحیدی
در زمینه و بستری جهانی که فرهنگ جهانی مدرن برآن حاکم است چگونه میتوان تمدن اسلامی را بنا کرد و یا آن را احیاء نمود؟ و چهسان میتوان تضاد بین فرهنگ اسلامی (در تمدن اسلامی) و فرهنگ مدرن غربی (مدرنیتۀ آمده به جهان اسلام) را با هم یکجا جمع کرد و آنگاه سخن از فرایند تمدن توحیدی در میان مسلمانان مطرح کرد؟ در نگاه نخستین و عادی به نظر میرسد که اساسا مقابله با فرهنگ جهانی ناممکن و نشدنی است و چون فرهنگ جهانی مدرن برخوردار از پشتیبانیهای نظام سرمایهداری و کمپانیهای دنیای غرب است، مسلمانان نمیتوانند به آسانی خود را از قید آن رها کنند. این پاسخ در یک نگاه ابتدایی معقول به نظر میرسد و شواهد بسیاری نیز آن را تأیید میکند.
لیکن از منظر اسلامی حرکت تمدنی همواره با فعل و اراده انسانی تغییر نمیکند و انسان در ظهور و سقوط تمدنها دارای قدرت علیالاطلاق نیست. در این بین، گاه حرکت تمدنی با مباشرت خداوند در تاریخ و با ورود مستقیم خدا در زمین و زمان رخ میدهد و خدا خود راه دیگری باز میگشاید (ظهور پیامبران و ارسال رسل نمونهای از دخالت مستقیم خدا در حرکت تاریخی انسان است) و حرکت و جهت حرکت انسان را در تاریخ تعیین و تقدیر میکند. اکنون آنچه که در اربعین و فرهنگ اربعین رخ میدهد، نه فعل انسان بلکه فعل خداست (تمدن به مثابه فعل الله)، و آنچه که در تاریخ انسان معاصر در حرکت بزرگ اربعین در حال صیرورت و صورتبندی است ظهور غیب در پهنای حرکت انسان و بروز امدادهای غیبی در مقیاس جهانی است. در واقع، پدیدۀ اربعین یک مدد الهی و امداد غیبی است که میتواند بشر درمانده در انسداد مدرنیته و فرهنگ جهانی و بیروح مدرن را رها کند و راهی برای صورتبندی فرهنگ جهانی و الهی فراروی انسان کنونی باز کند.
ادامه 👇👇
@Habibollah_Babai