🌫 هیچ وقت فکر نمی‌کردم روزی بزرگ‌ترین چالش زندگی‌ام دست و پا زدن میان تردیدهایی باشد که تلاش می‌کنند خودم را از خودم سوا کنند! 🎓 خود اول من راحله سی ساله شاگرد اول دانشگاه با کلی جایزه و اختراع و کار توی یکی از بهترین مراکز تحقیقاتی شهر و خود دومم راحله همسر علی یک مهندس معمار پرکار و سرشلوغ و مادر مهیار پسر کوچولوی شش ماهه شیرینِ کولیکی و دخترِ نرگس‌خانم و آقامحمد. 💢 این روزها فعالیت و موفقیت در رشته‌ای که دوستش دارم و برایش سال‌ها جنگیده‌ام تبدیل به معضلی شده که با پذیرش مسئولیت‌های زندگی متاهلی و مادری در تعارض قرار گرفته. ❕ خود دومم می‌گوید مهیار همه هستی‌اش به تو وابسته است. کارهای خانه هم که تمامی ندارند. علی هم که توقعات خاص خودش را دارد. خود اولم می‌گوید پس تکلیف آرزوهات، استعدادها و توانایی‌هات چه می‌شود؟ 💬 مامان‌نرگس می‌گوید: "زن وقتی رفت سرِ خونه زندگی، باید قید کار بیرون و فعالیت‌های خارج از خونه رو بزنه و حداقل تا بچه‌ها از آب و گل در نیومدن فقط در خدمت خونه و شوهر و بچه‌هاش باشه." می‌گوید: "خدا و پیغمبرش هم‌ همین را از ما خواستن." 🔻عاطفه خواهر کوچک‌ترم که دانشجوست و سرِ پُر سودایی دارد اما معتقد است دوره این حرف‌ها سرآمده. در جواب مادر می‌گوید: "پس خدا این همه استعداد و ریخت توی ظرف زن‌ها که توی خونه و لای دست و پا بچه‌ها حرومش کنن؟!" 📖 خنده‌ام می‌گیرد اما یاد این نکته در کتاب شهید مطهری می‌افتم که می‌گوید "هر استعداد طبیعی دلیل یک حق طبیعی است. وقتی در آفرینش به موجودی استعدادی داده می‌شود یعنی حق به فعلیت رساندن آن را دارد. بنابراین، بازداشتن او از نیرویی که آفرینش به او اعطا نموده نه تنها ظلم به او که خیانت به اجتماع است."(۱) 🎙 استاد شهید می‌گوید: "وقتی زنان را از استعدادهاشان بازداشتی نیروی نیمی از جامعه را فلج کردی و این نه تنها برخلاف حق فردی که برخلاف حق جامعه است."(۲) 🏡با این وجود یک چیزی شبیه ندای درون، شبیه رایحه فطرت زنانه تو را به خانه و همسر و فرزندان سُر می‌دهد. نمی‌توانی بی‌خیالش بشوی. هر دو عزیزند و محترم. تو هر دو را می‌خواهی اما محدودیت‌هایت در زمان و مکان و توانایی‌ها نخواهند گذاشت به هر دو برسی. کم‌می‌آوری. خسته و فرسوده می‌شوی. 🌱 زن ریحانه است. ریحانه درونت پژمرده می‌شود. تو که آرام نباشی آرامش خانه که هیچ آرامش کل جهان به فنا می‌رود. این تازه یک‌روی سکه است روی دیگرش‌، خوره شده و افتاده به جانم. کدامشان وظیفه اول من‌اند؟ ⁉️ خودِ اولم یا خود دوم؟ اگر بخواهی منصفانه به ماجرا نگاه کنی! اگر تصمیم بگیری برای پاسخ به این سوال تمام باورهای سنتی را که در بستر زندگی زنان ماقبل تو شکل گرفته کنار بگذاری و حق را هرچند تلخ هر چند بدیع بپذیری جواب دادن به این سوال برایت سخت و دشوار خواهد بود. ادامه‌ دارد... 🖊 لیلا نیکخواه (۱) و(۲) شهید مطهری،ج۱۹،ص۴۵۰،۴۵۱ #نقش_بانوان http://eitaa.com/Hafezane_khkriz

برای خرید شلوار، به یکی از پاساژهای شهر تهران رفته بود. با دیدن یک سری شلوارهای نامناسب، که خیلی جلب توجه می‎کرد، این سؤال برایش ایجاد شد که آیا خود فروشندگان هم، این شلوارها را برای #ناموس خود می‎خرند؟ 🤔 #ما_اثرگذاریم #امر_به_معروف #نهی_از_منکر http://eitaa.com/Hafezane_khkriz

شور | زندگی بی دردسر به ما نمیادو #هیئت_ثارالله_زنجان #مهدی_رسولی دهه اول محرم۱۴۰۰ http://eitaa.com/Hafezane_khkriz

هزار بار شنیدیم، ذوالجناح تو آمد ولی چه می شود این‌بار، بی‌سوار نیاید 📹 شعرخوانی #میلاد_عرفانپور http://eitaa.com/PayameQuran

💚روضه خوانی زیبا و جانسوز 💚آیت الله #رئیسی رئیس جمهور ببینید و بهره ببرید 😭 http://eitaa.com/PayameQuran

🏴 آجَرَکَ الله یَا صَاحِبَ الزَّمان فِی مُصیبَتِ جَدِّک الحسین (ع) 🏴 آرامِ دلِ دنیا، کجایی؟! #العجل

بی تو ای صاحب الزمان بی قرارم هر زمان ... 😭😭😭 #التماس_دعا🙏 http://eitaa.com/PayameQuran

بسم الله الرحمن الرحیم وَالْعَادِيَاتِ ضَبْحًا ﴿۱﴾ فَالْمُورِيَاتِ قَدْحًا ﴿۲﴾ فَالْمُغِيرَاتِ صُبْحًا ﴿۳﴾ فَأَثَرْنَ بِهِ نَقْعًا ﴿۴﴾ فَوَسَطْنَ بِهِ جَمْعًا ﴿۵﴾ "قسم به نفس اسب‌های مجاهدین قسم به جرقه‌ای که از برخورد نعل آهنی اسب مجاهد بر جاده بروز می‌کند. قسم به نوع غافلگیر کردنشان در صبحدم‌ها قسم به شبیخون مجاهدان و گرد و غباری که به پا می‌شود. سوگند که آن‌ها خودشان را با هجوم صبحگاهان در جمع حرکت توحیدی تاریخ قرار دادند. خداوند متعال زمانی چیزی را مورد قسم قرار می‌دهد که می‌خواهد خودش را در آن چیز به تجلی بگذارد و در این سوره به کمترین چیزی که از یک مجاهد سراغ داریم من جمله نفس و برق سم اسب‌هایشان قسم می‌خورد. جایگاه سوره به این است که قصه جهاد و مجاهده در همه تاریخ محل نجات انسان‌ها بوده است. مجاهدان محل ظهور اراده خداوندند." 🌙 شب از نیمه گذشته است و نگرانی تب دخترکم نگذاشته خواب میهمان چشم‌هایم شود. از صبح هم پای درس و مشق پسرها بوده‌ام. دیگر رمقی برایم نمانده اما چاره‌ای نیست می‌ترسم خواب بمانم و اتفاقی برای دخترکم بیفتد. فرصت خوبی است برای همنشینی با بیانات شیوای استاد طاهرزاده در تفسیر دلنشینشان از فرازهای آسمانی سوره عادیات. به تکان دادن پاهایم ادامه می‌دهم تا دخترکم خوب بخوابد و باز دستم می‌رود روی دکمه play گوشی: "برکات خاصی در روحیه جهادی است. کسی که ظلمات زندگی عادی را بشناسد نمی‌تواند بدون جهاد زندگی کند. اگر کسی اهل مجاهده باشد خداوند ره صد ساله سلوک را یک شبه برای او می‌گشاید. در زندگی جهادی است که انسان خدا را می‌یابد..." ✨ چشمانم را می‌بندم. نمی‌دانم خود را در کجای تاریخ تصور کنم تا بتوانم در جایگاه مجاهدان قرار بگیرم. آیا سهم من از این بشارت‌های قرآنی فقط آه کشیدن است؟ آیا سهم من از آیات نورانی جهاد، تنها حسرت مقام مجاهدین است؟ 🖤 دلم می‌گیرد اما... یکباره به خود می‌آیم. صدای شیرین رهبرم در گوشم می‌پیچد: " فرزندآوری یکی از مهمترین مجاهدت‌های زنان و وظایف زنان است." آرام می‌گیرم. اشک شوق از گوشه چشمانم فرو می‌ریزد. خونی تازه در رگ‌هایم شروع به دویدن می‌کند. آهسته دخترم را از روی پاها پایین می‌گذارم. پیشانی‌اش را می‌بوسم و با دمیدن سوره حمد به صورت زیبایش دعا می‌کنم بدون تب بخوابد. 💫 نفس نفس زنان از جا بلند می‌شوم تا در آخرین روزهای باقی مانده به زمانِ دنیا آمدن فرزندم کارهای نیمه تمام فرهنگی‌ام را تمام کنم. از کجا شروع کنم؟ نمی دانم! ای که مرا خوانده‌ای راه نشانم بده... 📋 قلم در دست می‌گیرم و شروع می‌کنم. خدایا می‌نویسم. می‌نویسم از رازهای سر به مهر عشق تو برای کودکان سرزمینم. قصه‌هایی خلق می‌کنم که اگر به دست تک تک فرزندان این مرز و بوم برسد، لبخند روی صورتشان لبخندی را به صورت امام زمانم هدیه خواهد کرد و بذر ایمانی که در دلشان جوانه می‌زند تیری بر قلب دشمنانمان خواهد بود... 🖊 م ش #پیام_قرآنی #سهم_من_از_جهاد http://eitaa.com/PayameQuran