eitaa logo
هفت برکه گراش - گریشنا
1.3هزار دنبال‌کننده
4.6هزار عکس
379 ویدیو
26 فایل
پایگاه خبری هفت برکه گراش پایگاه خبری برتر شهرستان‌های استان فارس در طرح رتبه‌بندی
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🏛 خداحافظی با یک خانه قدیمی دیگر در گراش ▫️خانه‌ای زیبا که از چشم دوستداران میراث فرهنگی پنهان ماتده بود، حالا که با برداشتن درها و پنجره‌ها وارد مرحله نهایی تخریب شده است، چهره و زیبایی‌های آن نمایان شده است. خانه تاریخی حاج حسین شادرام در محله بلئلز و ابتدای خیابان بسیج روزهای آخر عمر خود را طی می‌کند و این حسرت باقی می‌ماند که کاش راهی بود تا این خانه و خانه‌های مشابه به شکلی حفظ شود. 🎞 ویدیو از : مریم نوبهار ▪️▫️▪️ 🔴 7Berkeh.ir ✔️ Whatsapp : bit.ly/wa-ger ✔️ Instagram.com/7Berkeh ✔️ eitaa.com/Haftberkeh ✔️ t.me/HaftBerkeh ✔️ Ble.ir/7Berkeh
▪️درگذشت فاطمه معمارزاده ▫️فرزند استاد زینل ‌ ‌ ‌ ▪️مراسم تشییع و خاکسپاری: 📅چهارشنبه ۱۶ خرداد ۱۴۰۳|ساعت ۱۷:۳۰ 📍از جلوی موتوری شهرداری به سمت آرامستان جعفرآباد ‌ ▫️مراسم ختم مردانه: 🕌مسجد علی ابن موسی الرضا (ع)|واقع در کوچه بازار، روبه‌روی آموزشگاه رانندگی 🕰‌به مدت دو شب از ساعت ۲۰ تا ۲۲ ‌ ▫️مراسم ختم زنانه: 🏠منزل استاد شهباز عبدالهی ‌ ‌ 🤲قرائت فاتحه و نماز لیله‌الدفن جهت شادی روح مرحومه مزید امتنان است. ‌ ‌ ▪️▫️▪️ 🔴 7Berkeh.ir ✔️ Whatsapp : bit.ly/wa-ger ✔️ Instagram.com/7Berkeh ✔️ eitaa.com/Haftberkeh ✔️ t.me/HaftBerkeh ✔️ Ble.ir/7Berkeh
☀️ صبح دوستان به خیر و‌ نیکی 📸 هدی نظامی ‌ ▪️☀️▪️ 🔻همراه با هفت‌برکه در شبکه‌های اجتماعی 🔴 7Berkeh.ir ✔️ T.me/HaftBerkeh ✔️ Instagram.com/7Berkeh ✔️ Whatsapp : bit.ly/wa-ger ✔️ youtube.com/@7berkeh104 ✔️ eitaa.com/Haftberkeh ✔️ twitter.com/7berkeh ✔️ Sapp.ir/7berkeh ✔️ Ble.ir/7Berkeh ✔️ Wa.me/989374909600
🏰 افسانه همایون‌دژ ✍️ داستان تاریخی حسن تقی‌زاده 📖 فصل پنجم: علی صل علی 🔖 قسمت ۶۹ حسینعلی‌خان: چهاردهم جمادی الاول؟ سراج‌السلطنه: بله، چهاردهم جمادی الاول. حسینعلی: تو خودت از دهان این کلاغ بدخبر، کرسیم شنیدی؟ سراج: کلاغ بدخبر چیست؟! خبر عقد و عروسی آورده، نه پرسه و عزا! - چهاردهم جمادی الاول! آخر چرا چهاردهم جمادی الاول؟ - این هم یک روز است دیگر. شب جمعه هم هست. - چرا به این زودی؟ - من چه می‌دانم! حتماً روز تولد یکی از بزرگان و امامان است. برای تو چه فرق می‌کند؟ - گوش کن سراج، احتمالاً مجلس زنانه است و ما را دعوت نمی‌کنند. می‌خواهم بروی مراسم عقد و آنجا خوب چشم و گوشت را باز کنی و ببینی این زن‌ها که تازه به گراش آمده‌اند، کی هستند و چند نفرند و چطور لباس می‌پوشند و با چه زبانی صحبت می‌کنند... - زن‌های کی؟ - زن‌های همان شانزده تفنگ‌چی که محمدخان آنها را تازه استخدام کرده و حالا دو ماه نشده، می‌خواهد خواهرزاده‌ی عزیزش را به پسر یکی از این تفنگ‌چی‌ها بدهد! - لا اله الا الله. صلوات محمدی بگذرد. حسینعلی، شیطان در دلت نشسته! تو حاکم و خان لاری! محمدخانِ طالب‌خان، عموزاده‌ی شماست. زن محمدخان دختر عموی من است. هر دو به یک جا می‌رسیم. چرا وسواس گرفتی؟ چرا به همه شک داری؟ شیطان را از دلت بیرون کن! محمدخان می‌خواهد خواهرزاده‌ی عزیزش را که رنگ پدر و مادر ندیده، شوهر بدهد. حالا تو می‌خواهی من جاسوسی دختر عمویم و عموزاده‌ی تو را بکنم؟ استغفرالله! سراج‌السلطنه، همسر خان لار، با گفتن این جملات، بلند شد که از اطاق بیرون برود. هنوز به در نرسیده بود که حسینعلی‌خان داد زد: خیلی خب، نرو. نمی‌خواهم کاری بکنی. فقط صفر سیاه و صفیه سیاه را با خودت ببر. سراج در جواب گفت: «من این دو تا کاکاسیاه را نمی‌خواهم. می‌گویند عقل سیاه تا پِشین است. این دو تا عقلشان تا اول صبح هم نیست! این دو تا خواهر و برادر به درد من نمی‌خورند. حواسشان به همه چیز هست به جز خواسته‌های من! این دو تا بی‌عقل هستند.» و از اطاق خارج شد. حسینعلی زیر لب گفت: «آره ارواح ننه‌ات! عقل صفیه سیاه با تمامی زن‌های اینجا برابری می‌کند!» و بعد ملازمش را صدا کرد و به او گفت هر چه سریع‌تر برود به دنبال مشاورش، حسن کل شعبو. مدتی گذشت و حسن کل شعبو به حضور خان لار رسید و سلام کرد. - سلام و علیکم خان. - سلام حسن. چه خبر؟ چه خبر از مالیات؟ آیا همه توابع گندم و جو یا هر چیز دیگری به عنوان مالیات و رسم و رسوم همیشگی آورده‌اند؟ الان خیلی وقت از موسم درو گذشته. - جناب حسینعلی‌خان، از لطیفی و براک گرفته تا خور همه حسابشان پاک است. فقط خواجه ادریس، کلانتر اوز، مانده است؛ که او هم خبر داد به علت شکستگی استخوان پا، از ما فرصت می‌خواهد. - خواجه ادریس! کاش گردنش می‌شکست مردیکه‌ی قرمساق! او به ما اطلاعات غلط داد. این نامرد می‌گفت محمدخان پسر طالب‌خان، یک خان عیاش است که سرش به قمار و شراب گرم است و هفده هجده تا تفنگ‌چی بیشتر ندارد که آنها هم در حالت رنجور قرار دارند. اما هنوز یک ماه از این حرف نگذشته بود که محمدخانِ طالب‌خان با پنجاه تفنگ‌چی با جلال و جبروت از مقابل خانه‌اش رد شدند. نکند این پدرسوخته به ما دروغ گفته و با محمدخان ساخت‌وپاخت کرده و ما خبر نداریم؟! 📌 داستان را با هشتگ روزانه در شبکه‌های اجتماعی هفت‌برکه دنبال کنید. 🔻 قسمت‌های پیشین به صورت هفتگی در سایت هفت‌برکه منتشر می‌شود: ☑️ 7Berkeh.ir/archives/139671 ▪️🏰▪️ 🔴 7Berkeh.ir ✔️ t.me/HaftBerkeh ✔️ Whatsapp : bit.ly/7B-Wa ✔️ Instagram.com/7Berkeh ✔️ eitaa.com/Haftberkeh ✔️ Ble.ir/7Berkeh
🎖 ۴ مقام علوم پزشکی گراش در جشنواره کشوری قرآن و عترت 📘 چهار نفر از دانشجویان و کارکنان علوم پزشکی موفق به کسب مقام در بیست و هشتمین جشنواره قرآن و عترت دانشگاه‌های علوم پزشکی کشور شدند. ▫️آیین اختتامیه بخش‌های غیرآوایی جشنواره جمعه مورخ ۱۱ خرداد ماه با حضور برگزیدگان پنج بخش ادبی، پژوهشی، فناوری، هنری و معارفی در مشهد برگزار شد. ✍️بخش پژوهشی/ رشته ایده‌شو ▫️رتبه سوم کشوری: محمد رضا شیوخی (کارکنان) 💻بخش هنری/اینفوگرافی ▫️رتبه دوم کشوری : حمید بهرامی(کارکنان) 📸بخش هنری/ رشته عکاسی ▫️رتبه اول کشوری : میثم‌جعفریان (دانشجویان) 🎥بخش فناوری و‌‌تولید رسانه‌ای /فیلم کوتاه 🔸رتبه سوم : احمد نادری (کارکنان) ▪️▫️▪️ 🔴 7Berkeh.ir ✔️ Whatsapp : bit.ly/wa-ger ✔️ Instagram.com/7Berkeh ✔️ eitaa.com/Haftberkeh ✔️ t.me/HaftBerkeh ✔️ Ble.ir/7Berkeh
*🔴گروه صنعتی گریش دُر🔴* *☑️نصب انواع درب های برقی:* ◀️انواع کرکره برقی و ضد سرقت ◀️انواع جک های بازویی و ریلی *☑️نصب بالابرهای صنعتی و خانگی:* ◀️بالابر کششی ◀️بالابر هیدرولیک *☑️نصب انواع سایبان:* ◀️سایبان برقی ◀️سایبان ثابت *☑️ نصب پیله پیما (بالابر پله)* *🔴با بهترین قیمت،کیفیت، خدمات🔴* *آدرس: شهرستان گراش* *📞0917_183_1153* *کوهگرد* *📞0917_183_0810* *فتح پور* *🪀مشاوره و ارتباط مستقیم در واتساپ:* *Wa.me/989171831153* ______ جهت دیدن کارهای ما به صفحه اینستاگرام ما سر بزنید. https://instagram.com/gerish_door
🔴 مهلت اظهارنامه مالیات مشاغل: تا ۱۵ مرداد ۱۴۰۳ ⏰ ساعت کار ادارات مالیاتی تغییر نمی‌کند 🔻دو سازمان امور مالیاتی کشور 1️⃣ اداره امور مالیاتی گراش به نقل از از سازمان امور مالیاتی کشور اعلام کرد: مهلت تسلیم اظهارنامه مالیاتی صاحبان مشاغل و پرداخت مالیات متعلق در اجرای ماده ۱۰۰ قانون مالیات‌های مستقیم و تبصره آن تا ۱۵ مرداد ۱۴۰۳ تمدید شده است. 💻 فرم‌های موضوع تعیین مالیات مقطوع و اظهارنامه‌های تعاملی پیش فرض گروه‌های دوم و سوم صاحبان مشاغل برای عملکرد سال ۱۴۰۲ از ابتدای تیرماه سال جاری به تدریج در درگاه خدمات الکترونیکی سازمان امور مالیاتی کشور بارگذاری خواهد شد. 2️⃣ به گزارش هفت‌برکه بر خلاف سایر ادارات دولتی با توجه به مراجعه مردم و افزایش حجم کاری کارمندان در ایام تسلیم اظهارنامه‌های مالیاتی، به منظور خدمات رسانی بهینه به مودیان گرامی، ساعات کاری کلیه ادارات مالیاتی بدون تغییر و طبق روال گذشته از ساعت ۷:۳۰ تا ۱۵ خواهد بود. ▪️▫️▪️ 🔴 7Berkeh.ir ✔️ Whatsapp : bit.ly/wa-ger ✔️ Instagram.com/7Berkeh ✔️ eitaa.com/Haftberkeh ✔️ t.me/HaftBerkeh ✔️ Ble.ir/7Berkeh
⭕️ امشب در لایو اینستاگرام هفت‌برکه ببینید: ⏳ - شماره ۲۸ (تکرار) 🎙 گفتگوی زنده ماهیانه با علی بیضایی ▫️نایب‌رییس و سخنگوی شورای اسلامی گراش 🔻 🔖 سال آخر شورای شهر، کدام پروژه‌ها اولویت دارد؟ 🔖 حجم روکش آسفالت، ضرورت و اولویت‌بندی آن؟ 🔖 نحوه تامین نیروی انسانی شهرداری در سه سال گذشته؟ 🔖 تعامل شورا با نماینده جدید مجلس چگونه خواهد بود؟ 🔖 رها شدن موضوع کمیسیون‌های تخصصی؟ 🔖بن‌بست طرح تفصیلی کجاست؟ 🔖 هزینه‌های و نحوه همکاری شهرداری در طرح‌های خیرساز؟ 🔖 مرور بر پروژه‌های کلنگ‌زنی شده و ناتمام شهرداری گراش 🔖 نقش شورای شهر در مسکن ملی و تخصیص زمین 🔖 و پرسش‌های ارسالی شما ⏰ چهارشنبه ۱۶ خرداد ۱۴۰۳ - ساعت ۷ شب ⏱ به مدت ۴۰ دقیقه 📶 هفتاگرام ۲۸ به دلیل آنتن‌دهی نامناسب برگزار نشد و این هفته تکرار می‌شود. ❓سایر پرسش‌های خود را تا قبل از شروع لایو به واتساپ هفت‌برکه بفرستید: ✔️ Wa.me/989374909600 🔻 صفحه اینستاگرام هفت‌برکه: 💠 Instagram.com/7berkeh ▪️🗞 ▪️ 🔴 7Berkeh.ir ✔️ t.me/HaftBerkeh ✔️ Whatsapp : bit.ly/7B-Wa ✔️ Instagram.com/7Berkeh ✔️ eitaa.com/Haftberkeh ✔️ Ble.ir/7Berkeh
🌞رخ‌نمایی تابستان با هوای آفتابی ‌ 📉 انتظار داریم تا پایان هفته شاهد کاهش چند درجه‌ای هوا باشیم و این کاهش دما بیشتر در شب‌ها احساس خواهد شد و پیش‌بینی می‌شود مجددا در پایان هفته‌ی بعد افزایش دما خواهیم داشت. ‌ 🎤محمود آذرایین|کارشناس هواشناسی: ‌ 💦بارندگی خاصی برای منطقه پیش‌بینی نمی‌شود و هوا کاملا صاف و آفتابی است. ‌ 🌡از لحاظ دمایی پیش‌بینی می‌شود که هرچه به آخر هفته نزدیک شویم تا حدی از گرما کاسته می‌شود و هوا کمی خنک می‌شود. ‌‌‌ 📌پیش‌بینی دما در حداکثر ۴۴ درجه در حداقل ۲۹ درجه باشد. ‌ ‌ 👀پیش‌بینی هواشناسی اداره کل استان فارس: ‌ 📅چهارشنبه ۱۶ خرداد ۱۴۰۳ 🌝روز: صاف در بعد از ظهر وزش باد 🌚شب: صاف 🔻کمینه: ۲۵ 🔺بیشینه: ۴۰ ‌ 📅پنجشنبه ۱۷ خرداد ۱۴۰۳ ☀️صاف در بعد از ظهر وزش باد 🔻کمینه: ۲۵ 🔺بیشینه: ۳۹ ‌ 📅جمعه ۱۸ خرداد ۱۴۰۳ 🌤صاف در بعد از ظهر وزش باد 🔻‌کمینه: ۲۵ 🔺بیشینه: ۳۹ ‌ 📅شنبه ۱۹ خرداد ۱۴۰۳ 🌦صاف در بعد از ظهر وزش باد و افزایش ابر، در پاره‌ای نقاط بارش پراکنده 🔻کمینه: ۲۵ 🔺بیشینه: ۴۰ ‌‌‌ ‌▪️▫️▪️ 🔴 7Berkeh.ir ✔️ Whatsapp : bit.ly/wa-ger ✔️ t.me/HaftBerkeh ✔️ Ble.ir/7Berkeh
🏠 خدمات درمانی در منزل شما یا به قول گراشی‌ها: هجّا خونه آدم نابه ...! 💊 مرکز سلامت ارائه دهنده انواع خدمات درمانی: ▫️ پزشکی : ویزیت ، نسخه‌نویسی و ... ▫️ پرستاری : تزریقات، وصل سرم، نمونه گیری آزمایشات، پانسمان، کشیدن بخیه و... ▫️ مامایی : ویزیت دوره‌ای ▫️ فیزیوتراپی : ارزیابی و درمان مشکلات حرکتی ▫️ گفتاردرمانی : سنجش و برگزاری دوره گفتاردرمانی 🏠 در منزل شما🏠 ✔️ با مجوز وزارت بهداشت از سال ۱۴۰۰ در خدمت شما همشهریان هستیم. 🔻 تماس و هماهنگی: ☎️ ۰۷۱۵۲۴۴۶۹۷۷ 📱 ۰۹۰۵۰۲۹۳۹۰۳ 🆔 instagram.com/salamat_gerash 🔻 درباره این مرکز در هفت‌برکه بیشتر بخوانید: ☑️ 7Berkeh.ir/archives/134928 #تبلیغات #فراگیر
هفت برکه گراش - گریشنا
☀️ صبح دوستان به خیر و‌ نیکی #حس_زندگی 📸 هدی نظامی #خردنی #هندوانه #تابستان ‌ ▪️☀️▪️ 🔻همراه با هف
☀️ صبح دوستان به خیر و‌ نیکی #حس_زندگی 📸 هدی نظامی #خردنی #هندوانه #تابستان ‌ ▪️☀️▪️ 🔻همراه با هفت‌برکه در شبکه‌های اجتماعی 🔴 7Berkeh.ir ✔️ T.me/HaftBerkeh ✔️ Instagram.com/7Berkeh ✔️ Whatsapp : bit.ly/wa-ger ✔️ youtube.com/@7berkeh104 ✔️ eitaa.com/Haftberkeh ✔️ twitter.com/7berkeh ✔️ Sapp.ir/7berkeh ✔️ Ble.ir/7Berkeh ✔️ Wa.me/989374909600
🏰 افسانه همایون‌دژ ✍️ داستان تاریخی حسن تقی‌زاده 📖 فصل پنجم: علی صل علی 🔖 قسمت ۷۰ حسن کل‌شعبو در جواب سو ظن خان گفت: «نه جنابِ خان. من نمی‌توانم با نظر و ظن شما موافق باشم. خواجه ادریس مرد فهمیده‌ای است. سرد و گرم چشیده است. او آنقدر که به تجارت بین شما و خودشان اهمیت می‌دهد، کلانتر بودن برایش بهایی ندارد. هر دو به همدیگر نیاز دارید. هیچ کس نمی‌تواند اجناسی را از کشور هند خریداری کند و به بندر لنگه برساند؛ و هیچ کس هم نمی‌تواند مثل شما مسئول حفاظت بار و رساندن آنها به مشتری باشد. همین الان هم یازده تفنگ‌چی در راه لنگه هستند تا اجناس را به لار و سپس تا شیراز صحیح و سالم برسانیم. جناب خان، ما ثروت زیادی از شراکت ادریس به دست آورده‌ایم. ما سال‌هاست که با او کار می‌کنیم. او درست به اندازه ما مال‌اندوزی کرده و فکر نمی‌کنم که اینقدر احمق باشد که شما را دور بزند. هیچ تاجری، اگر بگوییم هیچ عاقلی، سنگ به روزی خود نمی‌زند. اگر ایشان اخبار دروغ آورده‌اند خدمت شما، حتماً سهواً بوده است نه عمداً. اگر می‌خواهید بدانید که چرا محمدخان چرا اینقدر خبرساز شده، من دلیلش را خوب می‌دانم.» - می‌دانی؟ پس چرا معطلی؟ بگو! - محمدخان، اسد میر را به خدمت گرفته و او را نایب خودش کرده و همه کارها را به او سپرده است. او برادرزاده‌ی میرزا معدلی، نایبِ طالب‌خان است. همین برادرزاده‌ی آن پیر داناست که باعث بزرگی محمدخان شده است. - چند تا تفنگ‌چی را آماده کن تا بی‌خبر برسیم خدمت خواجه ادریس اوزی. باید ببینیم نظر او و کلانتر فیشور چیست. - چشم. کی حرکت می‌کنیم؟ - نمی‌دانم، فردا یا پس‌فردا. خان لار پس از لحظه‌ای درنگ، به مشاورش حسن کل شعبو گفت: «گوش کن، محمدخان برای خواهرزاده‌اش دختر غریب‌خان مراسم عقد در قلعه کلات گراش برگزار می‌کند. سراج‌السلطنه هم دعوت شده. هنگام حرکت آنها، حتماً باید صفر سیاه و صفیه سیاه همراهی‌شان کنند، هر چند خلاف نظر سراج باشد. وقتی تفنگ‌چی‌ها زن‌ها را به گراش می‌برند، هدایت را همراه خودشان ببرند. او باید به عنوان چاپار تا آخر مراسم عقد و اقامت زن‌ها در گراش، آنجا بماند.» حسن کل شعبو گفت: «هدایت به درد چاپاری نمی‌خورد. او تا خودش را جمع و جور کند صبح از نیمه گذشته است. ما باشیِ بَگ‌میرزا را داریم که سریع‌ترین سوارکار است.» خان لار با عصبانیت گفت: «حسن، زن‌ها که نمی‌روند به جنگ عدوان! می‌روند به مراسم عقد و عروسی! من که چاپار نمی‌خواهم، من هدایت را می‌خواهم که خبر از قلعه گراش بیاورد. او بلد است که چطور سر از کار محمدخان در بیاورد.» حسن کل شعبو که تازه متوجه قصد خان شده بود، گفت: «بله خان. حالا متوجه شدم. مثل اینکه قلعه گراش خیلی ذهن شما را درگیر کرده است. ولی فکر نمی‌کنم جای تشویش یا نگرانی باشد. اگر هم فرض کنیم که محمدخان بخواهد به ما حمله کند، هم تفنگ‌چی‌های ما بیشتر است و هم تعداد تفنگ‌ها و اسلحه‎‌های ما. توانایی ما در اجیر کردن سرباز بیشتر است و همچنین از کمک و همیاری توابع خودمان مثل صحرای باغ و اوز و فیشور و چند جای دیگر برخورداریم. شما بیهوده نگران هستید.» حاکم لار به مشاورش نگاهی خیره انداخت و گفت: «حسن کل شعبو، من نصیحتی از پدر دارم که می‌گفت: پسرجان، هیچ‌وقت دشمنت را دست کم نگیر. در این مورد خیلی‌ها قربانی کوته‌بینی خود شده‌اند. به هر حال، حواست را جمع کن و اطرافت را درست ببین. تو بگو، محمدخان پسر طالب‌خان، تنها یادگار خواهرش را به یک غریبه می‌دهد؟» بعد از مدتی سکوت، حسن کل شعبو گفت: «حق با شماست، خان.» خان لار به مشاورش دستور داد: «ترتیب مسافرت زن‌هایی را که برای مراسم عقد خواهرزاده محمدخان گراشی دعوت می‌شوند، بدهید. بیست تفنگ‌چی را برای همراهی کاروان زن‌ها به قلعه گراش در نظر بگیرید. مراسم عقد چهاردهم ربیع الاول است. زن‌ها سه چهار روز جلوتر می‌روند. حتماً باید صفیه و صفر همراه این کاروان باشند و هدایت به عنوان چاپار پیش آنها بماند. بعد از برگشتن تفنگ‌چی‌ها، خودمان راهی اوز می‌شویم تا خواجه ادریس را ملاقات کنیم.» 📘 پایان فصل پنج 📌 داستان را با هشتگ روزانه در شبکه‌های اجتماعی هفت‌برکه دنبال کنید. 🔻 قسمت‌های پیشین به صورت هفتگی در سایت هفت‌برکه منتشر می‌شود: ☑️ 7Berkeh.ir/archives/139671 ▪️🏰▪️ 🔴 7Berkeh.ir ✔️ t.me/HaftBerkeh ✔️ Whatsapp : bit.ly/7B-Wa ✔️ Instagram.com/7Berkeh ✔️ eitaa.com/Haftberkeh ✔️ Ble.ir/7Berkeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🏴 هم‌اندیشی هیات‌های مذهبی گراش برای محرم و صفر امسال ‌ ▫️همایش خادمان اهل‌بیت (ع) سه‌شنبه ۱۵ خرداد ۱۴۰۳ با حضور روحانیون، مداحان، مسئولین هیات‌های مذهبی، امام جمعه‌، فرماندار، شهردار و دیگر مسئولین شهرستان گراش در مسجد خدیجه‌کبری (س) برگزار شد. ‌ 💬 علی‌اکبر فتحی رئیس شورای هیات‌های مذهبی شهرستان گراش : «هدف از این نشست هم‌اندیشی، هم‌فکری، هماهنگی بین هیات‌های مذهبی و دستگاه‌های ذی‌ربط است و مهم‌ترین موضوعاتی که مطرح شد برگزاری هرچه باشکوه‌تر جشن‌های عید غدیر و همچنین عزاداری‌های ماه محرم و صفر و جلوگیری از بدعت‌ها بود.» ▫️سید محمدباقر بخشایش‌پور امام جمعه‌ی گراش، حجت‌الاسلام برزگران و حاج مهدی جعفری در مورد نحوه برگزاری جشن‌های عید غدیر و دهه ولایت صحبت کردند و ‌‌مداحی ابوالفضل رزمان نیز بخشی دیگری از این مراسم بود. #تلویزیون https://7berkeh.ir/archives/147354 ‌▪️▫️▪️ 🔴 7Berkeh.ir ✔️ Whatsapp : bit.ly/wa-ger ✔️ Instagram.com/7Berkeh ✔️ eitaa.com/Haftberkeh ✔️ t.me/HaftBerkeh ✔️ Ble.ir/7Berkeh
📘ارائه خدمات حسابداری و نوشتن دفاتر پلمپ ▫️با ۱۶ سال سابقه فعالیت درخشان در ارائه خدمات حسابداری آماده انجام امور مالی و مالیاتی صاحبان مشاغل هستیم. ▫️ همشهریان می‌توانند با امنیت خاطر و اعتماد کامل انجام امور مالی خود را به ما بسپارید و در کمال رازداری و امانت‌داری و حفظ محرمانگی بهترین عملکرد را در راستای نیل به رضایت خاطر شما عزیزان ارائه خواهیم کرد. ☎️ ۰۹۱۷۱۸۰۶۷۸۴ ☎️ ۰۹۰۱۷۰۱۸۸۶۱ ✍🏼 خانم پرده نشین #تبلیغات #فراگیر
🎥 دومین مستند حیدری: سینه‌زنی سنتی گراشی 🎞 امین حیدری که سال گذشته مستند کوتاه «بوشهری-گراشی» را درباره‌ی راه‌اندازی این نوع سینه‌زنی در گراش ساخته بود، امسال مستند «سنتی، گراشی» را درباره‌ی سینه‌زنی سنتی کارگردانی می‌کند. ▫️ نویسندگی این مستند را مجتبی بنی اسدی به عهده دارد. امیرحسین جمالی، تهیه کننده؛ افسانه رزاق‌پور، فیلمبردار؛ محمدهادی فتاحی، تدوینگر؛ و سهیلا نوروزپور عکاس این فیلم است. 💬 امین حیدری در مورد این فیلم می‌گوید: «هدف من از ساخت مستندهای محرمی، ثبت پیشینه و آشنایی بیشتر با سبک‌های عزاداری در گراش است؛ گراشی که به هر جایش نگاه کنید، چه در فرهنگ و چه در تاریخ و رسم و رسوماتش، می‌توان از آن مستند ساخت.» ▫️ حیدری در مورد تولید این فیلم نیز می‌گوید: «این مستند را با تجهیزات و بودجه اندک شخصی می‌سازیم. از گروه رسانه‌ای حنین نیز تشکر می‌کنم که تصاویری را برای تکمیل پروژه در اختیار ما قرار دادند. ▫️ این کارگردان جوان در مورد مشکلات ساختن فیلم نیز می‌گوید: «ما در این کار، کمی برای هماهنگی لوکیشن‌ها و اجازه فیلمبرداری اذیت شدیم. درخواست من از مردم شهر این است که راه را برای فعالیت جوانان در این عرصه هموار سازند و همکاری لازم را داشته باشند تا بتوانیم جای‌جای گراش را ثبت و پخش کنیم.» ▫️ او از سجاد فتحی، رییس اداره فرهنگ و ارشاد اسلامی گراش؛ و مسعود غفوری، مهدی وفائی‌فرد، حجت عالمی، مصطفی آیینه‌افروز، حاج مسعود محسن‌زاده، عبدلله کاظم‌اف و دیگر کسانی که در ساخت این فیلم با او همکاری دارند، تشکر می‌کند. 🔻 خبر در هفت‌برکه: ☑️ 7berkeh.ir/archives/147381 ‌▪️🎥▪️ 🔴 7Berkeh.ir ✔️ Whatsapp : bit.ly/wa-ger ✔️ Instagram.com/7Berkeh ✔️ eitaa.com/Haftberkeh ✔️ t.me/HaftBerkeh ✔️ Ble.ir/7Berkeh
☀️ صبح دوستان به خیر و‌ نیکی #حس_زندگی 📸 هدی نظامی #خردنی #بستنی #تابستان #کدیم #نوستالژی ‌ ▪️☀️▪️ 🔻همراه با هفت‌برکه در شبکه‌های اجتماعی 🔴 7Berkeh.ir ✔️ T.me/HaftBerkeh ✔️ Instagram.com/7Berkeh ✔️ Whatsapp : bit.ly/wa-ger ✔️ youtube.com/@7berkeh104 ✔️ eitaa.com/Haftberkeh ✔️ twitter.com/7berkeh ✔️ Sapp.ir/7berkeh ✔️ Ble.ir/7Berkeh ✔️ Wa.me/989374909600
🏰 افسانه همایون‌دژ ✍️ داستان تاریخی حسن تقی‌زاده 📖 فصل ششم: گنج آتشین 🔖 قسمت ۷۱ ⏮ آنچه گذشت: وقتی کاروان محمدخان گراشی در ارد اردو زده بود، خبر رسید که چند یاغی برای اردی‌ها مزاحمت ایجاد کرده‌اند. جهانگیر، رییس تفنگچیان محمدخان، دریافت که این پیامی از طرف افراز است برای خود او. جهانگیر و افراز روزگاری رفیق شفیق بودند، و سپس به رقیب عشقی نافرجام بدل شدند. جهانگیر از کاروان جدا شد تا به این قضیه فیصله بدهد. ▶️ حال ادامه داستان: وقتی که نایب اسد از کنار جهانگیر بلند شد، جهانگیر مدتی دیگر روی تپه‌ی گل لم داد. انگار به دنیای دیگری پرتاب شده بود. تمام خاطرات خوش ایام جوانی‌اش با افراز و گل‌بست و گرمی خانواده و پدر و مادرش را به یاد می‌آورد. او تصمیم خود را گرفته بود. از جا بلند شد و دنبال آهن‌بهرام گشت. او را به خلوت کشید و گفت: «آهن، برو برای من یک مقدار غذا و آب در کوله‌پشتی بگذار. یک کارد بلند شکاری می‌خواهم و یک چوب‌دستی و پارچه‌ای سفید.» وقتی آهن تمام لوازم مورد احتیاج را فراهم کرد، جهانگیر تنفنگش را به آهن داد و گفت: «هیچ‌کس نباید به دنبال من بگردد.» آهن‌بهرام اصرار کرد که جهانگیر را همراهی کند اما جهانگیر نپذیرفت. هنگام خداحافظی، آهن گفت: «کی برمی‌گردی؟ من با کاروان به گراش نمی‌روم. همین‌جا در ارد می‌مانم تا برگردی.» جهانگیر گفت: «منتظر من نباشید. هروقت وقتش شد برمی‌گردم و شاید هیچ‌وقت برنگردم. باید به همه بگویی که هیچکس نباید منتظر من شود. من شرمنده‌ام که بدون خداحافظی اینجا را ترک می‌کنم.» او سپیده‌دم ارد را ترک کرد و به طرف فداغ رفت. از کنار فداغ رد شد و راه کوهستان را در پیش گرفت. پارچه‌ی سفید را به چوب‌دستی آویزان کرده بود و آن را روی کوله‌پشتی خود قرار داده بود. هر چندوقت یک‌بار می‌ایستاد و با دوربین چشمی‌اش اطراف را نگاه می‌کرد. نزدیک غروب جای مناسبی را برای اطراق خود پیدا کرد و به جمع‌آوری هیزم پرداخت. او قصد داشت با درست کردن آتش بسیار بزرگ، توجه افراز و افرادش را به خود جلب کند تا آنها او را پیدا کنند. آتش بزرگی روشن کرد و در کنار آن نشست. افراز از بلندی‌های کوه مجاور به شعله‌ای که از دوردست‌ها پیدا بود می‌نگریست. میسر به فراز گفت: «او یک نفر است. چرا آتشی به این بزرگی برپا کرده؟» صفدر گفت: «حتماً می‌خواهد موقعیتش را به سربازانش علامت بدهد.» افراز گفت: «نه، او می‌خواهد به ما علامت بدهد که من این‌جا هستم. بیچاره خبر ندارد که از وقتی که از ارد خارج شده تحت نظر است. خب، شما هم آتش بزرگی برپا کنید. او متوجه می‌شود و سپیده‌دم فردا به این طرف می‌آید. ما هم سپیده‌دم حرکت می‌کنیم. یادت باشد مقداری آب و غذا هم به جا بگذارید.» میسر گفت: «ولی افراز، چرا باید این کار را بکنیم؟ فردا دو نفر می‌رویم و اگر دستور بدهی می‌کشیمش، وگرنه کَت‌بسته می‌آوریمش این‌جا.» افراز گفت: «هیچکس حق ندارد کوچکترین آسیبی به او بزند. اگر به کشتن است، این حق من است که با همین دست‌هایم جان او را بگیرم. من او را زنده می‌خواهم. کاری می‌کنم که آرزوی مرگ بکند. باید همینطور با علامت او را بکشیم به کوه بهاش. جایی که بقیه افراد من آنجا اردو زدند.» سحرگاه جهانگیر به سمت کوهی حرکت کرد که شب آن آتش را در آن دیده بود. وقتی که به بالای آن کوه رسید، با تعجب دید که مقداری گوشت شکار و نان و خرما جا گذاشته‌اند و خودشان رفته‌اند. بعد از صرف صبحانه، نظری به اطراف انداخت و متوجه دود سفیدرنگی شد. به سمت دود حرکت کرد. در آن روز دو بار دیگر علامت دود غلیظ را دید و به سمت آن حرکت کرد. وقتی به بالای کوه رسید، از دور بلندی‌های کوه بهاش، بلندترین قله آن منطقه، را شناخت. او چند بار دیگر به دنبال دود و آتش حرکت کرد تا به کوهپایه کوه بهاش رسید. حس کرد تا مقصد و دیدار افراز، دوست قدیمی‌اش که الان در جلوه‌ی دشمن ظاهر شده است، راهی نمانده است. 📌 داستان را با هشتگ روزانه در شبکه‌های اجتماعی هفت‌برکه دنبال کنید. 🔻 قسمت‌های پیشین به صورت هفتگی در سایت هفت‌برکه منتشر می‌شود: ☑️ 7Berkeh.ir/archives/139671 ▪️🏰▪️ 🔴 7Berkeh.ir ✔️ t.me/HaftBerkeh ✔️ Whatsapp : bit.ly/7B-Wa ✔️ Instagram.com/7Berkeh ✔️ eitaa.com/Haftberkeh ✔️ Ble.ir/7Berkeh
هفت برکه گراش - گریشنا
⭕️ امشب در لایو اینستاگرام هفت‌برکه ببینید: ⏳ #هفتاگرام - شماره ۲۸ (تکرار) 🎙 گفتگوی زنده ماهیانه با
🔴 سخنگوی شورای شهر: در واگذاری‌های مسکن ملی، راه و شهرسازی شفاف‌سازی کند 🎙 مهمان بیست و هشتم، طبق روال هر ماه، علی بیضایی، نایب رئیس و سخنگوی شورای اسلامی گراش بود. این نخستین گفتگوی زنده با بیضایی در سال ۱۴۰۳ است. 🔻 گفتگو کامل را در اینستاگرام ببینید: 🆔 instagram.com/p/C71zjE_N7su/ 🔻 بخش‌هایی از گفتگو: ➖ دو اتفاق: شهادت رئیس جمهور و اتمام مجلس یازدهم ➖ نحوه‌ی تعامل شورا با نماینده‌ی جدید مجلس ➖ اولویت پروژه‌ها در سال آخر شورای شهر ▫️ مبلغ بودجه‌ی ما در این دوره بودجه به ۱۸۰ میلیارد تومان رسید. ▫️در ۱۴۰۲ نگاه‌مان به سیما و منظر شهری بود. قطعا نواقصی هم داشته‌ایم. ▫️امسال عمده‌ی پروژه‌های مهم برای شورا ابتدا پارک بانوان است. ▫️موضوع دوم میدان ولایت که ورودی شهر است و مدت زمان زیادی هم از آن می‌گذرد که بودجه‌ی آن ۸ میلیارد است و با طراحی از جای دیگر شاید به ۹ میلیارد هم برسد. ▫️مورد بعدی که عمرانی است شامل سه پارک محله‌ای؛ یک بهسازی و دو احداث. ➖ضرورت و اولویت‌بندی حجم روکش آسفالت ➖ نحوه‌ی تامین نیروی انسانی شهرداری در سه سال گذشته ▫️عملا ما از شهردار خواستیم درخواست نیرو را از سازمان شهرداری‌ها داشته باشند تا در ادامه بتوانیم با بندهای اولویت نیروهای بومی را جذب کنیم. ➖بلاتکلیفی موضوع کمیسیون‌های تخصصی ▫️در دو جلسه‌ی قبل شورا تصمیم گرفت و دوستان هم پیمان شدند که باز این کمیسیون‌ها از سر گرفته شود. این گله وارد است و ما می‌پذیریم. ➖تفکیک کار در شورا و بین اعضا ▫️در بحث زمینه کاری تفکیک وجود دارد. کارهای خارج شورای شهری بیشتر من و آقای دانشور و گاها آقای دلخوش فعالیم و پیگیری کارها را در سطح استان و کشوری داریم. نظارت بر بحث مالی و عملکردی شهرداری آقای فیروزی و آقای جعفری مامورند. ولی اینکه کاملا تفکیک و تخصصی کنیم این اتفاق نیفتاده است. ➖شورای شهرستان و بحث ارتقا فداغ ▫️شورای شهرستان را داشته‌ایم اما آن را خبری نکرده‌ایم. ما در موضوع ارتقا فداغ اعلام نظر کردیم و سه جلسه برگزار کردیم و در سطح استان خانم پیلتن فعال است. در سطح بخش ارد کار هماهنگی آقای عباس رشیدی بازخورد را انجام می‌دهد. در بخش مرکزی هم آقای زنده‌پیل کارها را به ما ارجاع می‌دهد. ➖نحوه‌ی همکاری شورا با پروژه‌های خیرساز ➖ تخصیص زمین‌ها و نقش شورا در موضوع مسکن ملی ▫️گلایه‌ی من این است به اداره‌ی کل راه و شهرسازی. ما پروژه‌هایی اینجا داریم که متوقف است. الان هم از مدیر کل و دستگاه‌های نظارتی می‌خواهم توضیح دهند آن بحث تفکیک و تخصیص بودجه‌ها و اعتبارات به چه صورت تقسیم شده و چه پروژه‌هایی تعریف شده است. ▫️مثلا بحث مجتمع اداری که مختص گراش نیست در جاهای دیگر به بهره‌برداری رسیده و در گراش اینطور نیست چون بودجه‌ای ندارد. چرا در گراش بودجه‌ای ندارد؟ این را صریحا اداره‌ی کل کتبا می‌تواند دفاع کند و به شورا بفرستد. بودجه بعد از چند سال صفر شده است و آن مقداری که ساخته شده است هم حیف و میل بیت‌المال است. ▫️در بحث مسکن ملی آن هم از اداره‌ی کل راه و شهرسازی خواستیم شفاف‌سازی کند. قریب ۳۵۰۰ نفر داریم که تعیین زمین نشده‌اند و خیلی جاها سایت برایشان باز نمی‌شود تا ثبت‌نام کنند. الان برای تامین زمین نامه‌نگاری شده و پاسخی دریافت نکرده‌ایم. برخی از پرستاران و اعضای کادر زمانی در بعد زمانی که در کرونا درگیر بودند نتوانستند در زمان قانونی ثبت‌نام کنند. ▫️الان یک فرصت ویژه برای گراش است. یک شهرک ۸۵۰ هکتاری که تثبیت محدوده شده و تایید شورای عالی معماری را گرفته و فقط منتظر تایید طرح جامع شهرک است که دو هفته قبل جلسه داشتیم. چون برای ۳۵۰۰ نفر متقاضی دیگر در گراش جای مناسبی نداریم اما می‌شود با همین ثبت‌نام در زمینی مرغوب که مختص شهرک‌سازی است انجام شود و کمک کنند بتوانیم عملی کنیم. ➖بن‌بست طرح تفصیلی ▫️کلیات طرح مصوب شده است و دلیل اعلام نشدن آن یک امضا از آقای صالحی نماینده‌ی جهاد کشاورزی است که مخالف است و دو ماه طرح عقب افتاده و امضا صورت جلسه لازم دارد. ➖محمدآباد و سلطان آباد ▫️دو موضوع باید مشخص شود: تصویب کد روستایی که گرفته‌اند و ساختمان‌ها باید به کمیسیون بروند برای جریمه یا هر رای دیگری تا منجر به صدور پروانه شود و از سمت دیگر تهیه‌ی طرح هادی که با یک خیر صحبت کردیم که متقبل کرد پرداخت کند تا کار تهیه‌ی طرح هادی اتفاق بیفتد و در مرحله‌ی پیش‌نویس است. ▪️🗞 ▪️ 🔴 7Berkeh.ir ✔️ t.me/HaftBerkeh ✔️ Whatsapp : bit.ly/7B-Wa ✔️ Instagram.com/7Berkeh ✔️ eitaa.com/Haftberkeh ✔️ Ble.ir/7Berkeh
📘 ۷۹: ژنرال شاه، عاشقانه‌ی گوتیک در دل جنگ داخلی ✍️ سمیه کشوری 🖌 دافنه دو موریه در سال ۱۹۰۷ در لندن در خانواده‌ای هنرمند متولد شد. او و خواهرانش با برخورداری از ثروتی عظیم و والدینی هنرمند شدند. خواهر بزرگترش آنجلا دو موریه نیز نویسنده شد و خواهر کوچکترش ژان نقاش بود. دافنه دوران جوانی‌اش را با سفر با دوستان و نوشتن داستان گذراند. ارتباطات خانوادگی‌اش به او کمک کرد تا حرفه ادبی خود را ایجاد کند، و برخی از کارهای اولیه خود را در مجله Beaumont's Bystander منتشر کرد. یک مؤسسه انتشاراتی معتبر اولین رمان او را در اوایل بیست سالگی پذیرفت و انتشار آن نه تنها شهرت را برای او به ارمغان آورد، بلکه توجه سربازی خوش تیپ، سرگرد فردریک براونینگ را به همراه آورد که با او ازدواج کرد. ✏️ رمان‌های بعدی دافنه پرفروش شد و ثروت و شهرت هنگفتی به دست آورد. بسیاری از آنها در سینما اقتباس شده‌اند، از جمله رمان‌های ربکا، نهر فرانسوی، پسرعموی من راشل، و مسافرخانه جامائیکا، و داستان‌های کوتاه «پرندگان» و «حالا / نه بعد از نیمه‌شب». فیلم‌های آلفرد هیچکاک بر اساس رمان‌های او باعث شد او به یکی از شناخته‌شده‌ترین نویسندگان جهان تبدیل شود. 🎥 دافنه دوموریه داستان‌های کوتاه، زندگی‌نامه، نمایشنامه، شعر، بیوگرافی و زندگینامه داستانی، نقد ادبی و همچنین رمان می‌نوشت. از این نقطه‌نظر دافنه دوموریه بیشتر با کتاب «ربکا» و «پرندگان» شناخته می‌شود که هر دو توسط هیچکاک کارگردان بزرگ به فیلم ساخته شده است. 📘 ولی در اینجا کتاب «ژنرال شاه» یا «ژنرال پادشاه» که در ایران به نام «تقدیر چنین بود» ترجمه شده است می‌پردازیم. کتابی از این نویسنده که شاید کمتر شناخته شده باشد. در واقع وقتی مردم شروع به خواندن رمان‌های دو موریه می‌کنند، «ژنرال پادشاه» یا همان «تقدیر چنین بود» معمولاً اولین انتخاب نیست چون بیشتر آن‌ها رمان‌های معروف‌تر او را می‌خوانند. با این حال، این رمان دوموریه پیوند بیشتری با تاریخ دارد. 🔻 این رمان در سال ۱۹۴۶ منتشر شد. نگارش این رمان با تحقیقات پرباری همراه بود تا دو موریه از صحت تاریخی اتفاقات را در زمان وقوع انقلاب یا همان جنگ داخلی اطمینان حاصل کند. ▫️ از این منظر باید گفت از دو جنبه می‌توان به این رمان پرداخت: یکی تاریخ انگلستان که پیوند عمیقی با جنگ داخلی آن زمانه پیدا کرده است و دیگری اهمیت مکانی که داستان در آن می‌گذرد. عمارت یا ساختمانی که دافنه دوموریه در رمان دیگر خود هم از آن استفاده کرده است طوری که ژانر رمان به سمت گوتیک پیش رفته است؛ و در ادامه پیوند این دو جنبه با داستانی عاشقانه. طوری که هر کدام بدون دیگری ناقص و بدون ساختار به نظر می‌رسد. عاشقانه‌ای که در عصر جنگ داخلی انگلستان اتفاق می‌افتد و در همان راستا شخصیت‌ها را با عمارت مرموز می‌کشاند در تار و پود هم تنیده شده‌اند. طوری که در دسته‌بندی ژانر رمان، سه سبک دخیل می‌شوند؛ عاشقانه، تاریخی و گوتیک. 📘 اگرچه رمان The King’s General به عنوان یکی از سه یا چهار رمان برتر دافنه دو موریه قرار نمی‌گیرد، ولی رمانی دوست‌داشتنی و قابل تامل است. 📌 در این معرفی، این رمان دافنه دو موریه با عنوان اصلی خود یعنی «ژنرال پادشاه» یا «ژنرال شاه» خطاب شد ولی در ایران این رمان با اسم «تقدیر چنین بود» ترجمه شده است. 🎧 کتاب صوتی آن را هم می‌توانید در سایت یا اپلیکیشن کتاب گویای ایرانصدا به صورت رایگان بشنوید: 🎧 http://book.iranseda.ir/DetailsAlbum/?VALID=TRUE&g=605244 🔻 معرفی کامل در هفت‌برکه: ☑️ 7berkeh.ir/archives/147409 ▪️📘 ▪️ 🔴 7Berkeh.ir ✔️ t.me/HaftBerkeh ✔️ Whatsapp : bit.ly/7B-Wa ✔️ Instagram.com/7Berkeh ✔️ eitaa.com/Haftberkeh ✔️ Ble.ir/7Berkeh
#اینستاگردی ✍️ حسن عالیان، کارشناس ارشد حسابداری و کارمند بانک، در صفحه اینستاگرامش پیشنهادی را به اشتراک گذاشته است: «ساخت واحدهای تجاری مشارکتی حلقه مفقوده گراش». ▫️ او نوشته است: «یکی از راه های توسعه کسب و کارها، عمق بخشی به آن است که از طریق سرمایه گذاری و مشارکت مردمی در ساخت واحدهای تجاری به شکل های مختلف مجتمع تجاری و غیر مجتمعی بصورت پیش فروش محقق می‌شود. «نظر به اینکه ساخت یک مجتمع تجاری و یا مجموعه تجاری به سرمایه هنگفتی نیاز دارد و افراد انگشت شماری، خودشان به تنهایی توانایی ساخت آن را دارند، باعث گردیده اکثر جوانان و کسبه به آرزوی خود مبنی بر مالکیت یا اجاره ارزان واحد تجاری در شهر گراش نرسند.... این طرح همانند سایر طرح ها، موانع و فوایدی دارد. «نظر به اینکه موانع این کار را اهل فن باید بررسی،کارشناسی و اظهار نظر کنند، در اینجا به مزایای آن اشاره می‌شود.» 🔻 این مطلب را در صفحه عالیان بخوانید: 🆔 instagram.com/p/C76OgfVtAkY84ODm94QHb2VO-KRFCbACqvBl_g0/ ▪️📘 ▪️ 🔴 7Berkeh.ir ✔️ t.me/HaftBerkeh ✔️ Whatsapp : bit.ly/7B-Wa ✔️ Instagram.com/7Berkeh ✔️ eitaa.com/Haftberkeh ✔️ Ble.ir/7Berkeh
🗓 👨🏻‍⚕️👩🏻‍⚕️ برنامه هفتگی پزشکان در کلینیک بیمارستان 🏨 کلینیک تخصصی و فوق‌تخصصی مولی‌الموحدین در بلوار شیخ احمد انصاری (خروجی گراش به سمت اوز) ابتدای بلوار امام حسین(ع) قرار دارد. 🗓هفته چهارم خرداد ۱۴۰۳ 🏨 سایت نوبت‌دهی اینترنتی: nobat.gerums.ac.ir 💻 نوبت‌دهی به صورت هفتگی است و متقاضیان از زمان باز شدن «سامانه نوبت‌دهی» می‌توانند تا پایان هفته نوبت رزرو کنند. 🔬سامانه جواب آزمایشگاه بیمارستان گراش elab.gerums.ac.ir ☢️ سامانه‌ی دریافت پرونده تصویری پزشکی بیمارستان گراش pacs.gerums.ac.ir #وبدا ▪️▫️▪️ 🔴 7Berkeh.ir ✔️ t.me/HaftBerkeh ✔️ Whatsapp : bit.ly/wa-ger ✔️ Instagram.com/7Berkeh ✔️ eitaa.com/Haftberkeh ✔️ Ble.ir/7Berkeh
☀️ صبح دوستان به خیر و‌ نیکی #حس_زندگی 📸 سعیده آرین #چارطاقی #اوز #محلچه #مهرخاک #اثرملی ▪️☀️▪️ 🔻همراه با هفت‌برکه در شبکه‌های اجتماعی 7Berkeh.ir ✔️ T.me/HaftBerkeh ✔️ Instagram.com/7Berkeh ✔️ Whatsapp : bit.ly/wa-ger ✔️ youtube.com/@7berkeh ✔️ eitaa.com/Haftberkeh ✔️ twitter.com/7berkeh ✔️ Sapp.ir/7berkeh ✔️ Ble.ir/7Berkeh ✔️ Wa.me/989374909600
🏰 افسانه همایون‌دژ ✍️ داستان تاریخی حسن تقی‌زاده 📖 فصل ششم: گنج آتشین 🔖 قسمت ۷۲ جهانگیر به نزدیکی اردوگاه افراز رسیده بود و با چشم خود چند چادر کوچک را دید که در نزدیکی قله برپا شده بود. درست بالای یک شکاف درّه مانند که کافی بود از کنار شکاف بالا برود تا به مقصد برسد. دو طرف درّه را برانداز کرد و کناره صاف‌تر را که سمت راست بود انتخاب کرد تا به اردوگاه برسد. چند قدم که بالا رفت، صدای شلیک تفنگ در کوهستان پیچید و گلوله‌ای در چند قدمی او بر خاک نشست. مکثی کرد و دوباره شروع به قدم زدن کرد. این بار صدای سه شلیک شنید. او مطمئن شد که اجازه بالا رفتن از این راه را ندارد. برگشت و از کنار دیگر شکاف بالا رفت و باز صدای چند شلیک آمد. مدتی ایستاد تا اینکه منظور تیراندازان را فهمید. او باید از توی شکافی که تقریباً صعب‌العبور بود، بالا می‌رفت. با هر زحمتی که بود از شکاف بالا رفت. فقط یک تخته‌سنگ لبه‌دار مانده بود تا به اردوگاه افراز برسد. مدتی ایستاد تا نفس تازه کند. تا بالای کوه دو سه قدم بیشتر نمانده بود. فقط باید از تخته سنگ بالا می‌رفت. پای چپش را روی لبه سنگی محکم کرد و با پای راست روی لبه سنگ دیگری گذاشت و توانست آرنج و ساعد دست راستش را روی تیغه تخته سنگ بگذارد و خود را بالا بکشد. ولی ناگهان درد شدیدی در دست راستش حس کرد. سرش را بلند کرد تا ببیند علت درد چیست. افراز را دید که پایش را روی دست او گذاشته و لوله تفنگی را در یک وجبی چشمانش قرار داده بود. افراز گفت: «چه چشمان گیرایی! می‌دانی چند سال منتظر نگاه این چشم‌ها بودم؟ می‌دانی در چند سال اسارت، چشم‌انتظار این نگاه و این صورت بودم که بیاید و صمیمی‌ترین دوستش را از بند اسارت و شکنجه خلاص کند؟ هر صدای که می‌آمد به خودم می‌گفتم این خودش است. این جهانگیر است که آمده نجاتم بدهد. تا آخرین روز اسارتم انتظار آمدن تو را داشتم و دیدن این نگاه را. ولی الان از این چشم‌ها متنفرم. حتی ارزش حرام کردن یک گلوله را هم ندارد.» جهانگیر گفت: «افراز، امان بده. بگذار حرفم را بزنم. بعد مرا بکش. بگذار حرفم را بزنم.» پای افراز از روی دست جهانگیر کنار رفت و جهانگیر به زحمت خودش را بالا کشید و در حالی که دست راستش را می‌مالید گفت: «افراز، خیلی خوشحالم که زنده‌ای. خیلی خوشحالم که تو را می‌بینم.» افراز جواب داد: «ولی من متنفرم. نفرت دارم از این که به صورت یک رفیق نامرد نگاه کنم.» جهانگیر گفت: «امان بده. فرصت بده. تو حق داری، ولی من گیر بودم. این‌جا نبودم. فرسنگ‌ها از این مملکت دور بودم. اسیرم کردند. مرا فروختند. هشت سال طول کشید که فرار کنم و برگردم اینجا.» افراز نگاهش را از جهانگیر گرفت و به افق خیره شد. جهانگیر همچنان که دستش را می‌مالید، نگاهش را از صورت افراز برنمی‌داشت. افراز لبانش را می‌گزید و ناگهان تغییر چهره داد. ابروانش به هم گره خوردند. چشمانش گشاد و چهره‌اش برافروخته شد. با سه قدم بلند خود را به نزدیکی جهانگیر رساند. جهانگیر لوله تفنگ را زیر چانه‌اش حس کرد. آن دو به چشمان همدیگر خیره شده بودند. لب‌های افراز از همدیگر باز شد: «راغب، تو راغب را کشتی؟» جهانگیر سکوت کرد. این بار با صدای خشن‌تر گفت: «تو راغب را کشتی؟» جهانگیر گفت: «بله، من کشتمش.» افراز گفت: «نقشه خوبی کشیدی. با یک تیر، دو رقیب را از سر راه بر‌می‌داشتی و خیلی راحت به گل‌بست می‌رسیدی!» جهانگیر گفت: «نه، نه. من راغب را با این نقشه نکشتم. به خاطر خود گل‌بست راغب را کشتم. او زن هر قاطرچی که می‌شد، بهتر از آن حرامزاده بدشکل بددهنِ نمامِ پست‌فطرت بود. کشتن راغب ربطی به تو نداشت.» افراز لوله تفنگ را با شدت تمام به چانه جهانگیر فشار داد و گفت: «چرا باید این حرف را باور کنم؟» جهانگیر با دست چپش لوله تفنگ را پایین کشید و گفت: «باور می‌کنی بکن؛ نمی‌کنی نکن. من حقیقتش را گفتم. تفنگ را بیار پایین، افراز. برای کشتن من وقت داری. جایی برای فرار ندارم. من بی‌اسلحه آمده‌ام اینجا.» جهانگیر فرصت را مناسب دید. لوله را از زیر چانه‌اش خارج کرد و با یک ضربه‌ی سریع، سرش را به پیشانی افراز زد و او را هل داد. افراز روی زمین افتاد و جهانگیر لوله تفنگ را روی قلبش گذاشت. مدتی به چشمان افراز خیره شد و گفت: «من قصد کشتن تو را ندارم. من به عشق دیدار بهترین دوستم به اینجا آمدم، نه برای قتل او.» 📌 داستان را با هشتگ روزانه در شبکه‌های اجتماعی هفت‌برکه دنبال کنید. 🔻 قسمت‌های پیشین به صورت هفتگی در سایت هفت‌برکه منتشر می‌شود: ☑️ 7Berkeh.ir/archives/139671 ▪️🏰▪️ 🔴 7Berkeh.ir ✔️ t.me/HaftBerkeh ✔️ Whatsapp : bit.ly/7B-Wa ✔️ Instagram.com/7Berkeh ✔️ eitaa.com/Haftberkeh ✔️ Ble.ir/7Berkeh