eitaa logo
هفت برکه گراش - گریشنا
1.3هزار دنبال‌کننده
4.6هزار عکس
381 ویدیو
26 فایل
پایگاه خبری هفت برکه گراش پایگاه خبری برتر شهرستان‌های استان فارس در طرح رتبه‌بندی
مشاهده در ایتا
دانلود
☀️ صبح دوستان به خیر و‌ نیکی #حس_زندگی 📸 هدی نظامی #خردنی #بستنی #تابستان #کدیم #نوستالژی ‌ ▪️☀️▪️ 🔻همراه با هفت‌برکه در شبکه‌های اجتماعی 🔴 7Berkeh.ir ✔️ T.me/HaftBerkeh ✔️ Instagram.com/7Berkeh ✔️ Whatsapp : bit.ly/wa-ger ✔️ youtube.com/@7berkeh104 ✔️ eitaa.com/Haftberkeh ✔️ twitter.com/7berkeh ✔️ Sapp.ir/7berkeh ✔️ Ble.ir/7Berkeh ✔️ Wa.me/989374909600
🏰 افسانه همایون‌دژ ✍️ داستان تاریخی حسن تقی‌زاده 📖 فصل ششم: گنج آتشین 🔖 قسمت ۷۱ ⏮ آنچه گذشت: وقتی کاروان محمدخان گراشی در ارد اردو زده بود، خبر رسید که چند یاغی برای اردی‌ها مزاحمت ایجاد کرده‌اند. جهانگیر، رییس تفنگچیان محمدخان، دریافت که این پیامی از طرف افراز است برای خود او. جهانگیر و افراز روزگاری رفیق شفیق بودند، و سپس به رقیب عشقی نافرجام بدل شدند. جهانگیر از کاروان جدا شد تا به این قضیه فیصله بدهد. ▶️ حال ادامه داستان: وقتی که نایب اسد از کنار جهانگیر بلند شد، جهانگیر مدتی دیگر روی تپه‌ی گل لم داد. انگار به دنیای دیگری پرتاب شده بود. تمام خاطرات خوش ایام جوانی‌اش با افراز و گل‌بست و گرمی خانواده و پدر و مادرش را به یاد می‌آورد. او تصمیم خود را گرفته بود. از جا بلند شد و دنبال آهن‌بهرام گشت. او را به خلوت کشید و گفت: «آهن، برو برای من یک مقدار غذا و آب در کوله‌پشتی بگذار. یک کارد بلند شکاری می‌خواهم و یک چوب‌دستی و پارچه‌ای سفید.» وقتی آهن تمام لوازم مورد احتیاج را فراهم کرد، جهانگیر تنفنگش را به آهن داد و گفت: «هیچ‌کس نباید به دنبال من بگردد.» آهن‌بهرام اصرار کرد که جهانگیر را همراهی کند اما جهانگیر نپذیرفت. هنگام خداحافظی، آهن گفت: «کی برمی‌گردی؟ من با کاروان به گراش نمی‌روم. همین‌جا در ارد می‌مانم تا برگردی.» جهانگیر گفت: «منتظر من نباشید. هروقت وقتش شد برمی‌گردم و شاید هیچ‌وقت برنگردم. باید به همه بگویی که هیچکس نباید منتظر من شود. من شرمنده‌ام که بدون خداحافظی اینجا را ترک می‌کنم.» او سپیده‌دم ارد را ترک کرد و به طرف فداغ رفت. از کنار فداغ رد شد و راه کوهستان را در پیش گرفت. پارچه‌ی سفید را به چوب‌دستی آویزان کرده بود و آن را روی کوله‌پشتی خود قرار داده بود. هر چندوقت یک‌بار می‌ایستاد و با دوربین چشمی‌اش اطراف را نگاه می‌کرد. نزدیک غروب جای مناسبی را برای اطراق خود پیدا کرد و به جمع‌آوری هیزم پرداخت. او قصد داشت با درست کردن آتش بسیار بزرگ، توجه افراز و افرادش را به خود جلب کند تا آنها او را پیدا کنند. آتش بزرگی روشن کرد و در کنار آن نشست. افراز از بلندی‌های کوه مجاور به شعله‌ای که از دوردست‌ها پیدا بود می‌نگریست. میسر به فراز گفت: «او یک نفر است. چرا آتشی به این بزرگی برپا کرده؟» صفدر گفت: «حتماً می‌خواهد موقعیتش را به سربازانش علامت بدهد.» افراز گفت: «نه، او می‌خواهد به ما علامت بدهد که من این‌جا هستم. بیچاره خبر ندارد که از وقتی که از ارد خارج شده تحت نظر است. خب، شما هم آتش بزرگی برپا کنید. او متوجه می‌شود و سپیده‌دم فردا به این طرف می‌آید. ما هم سپیده‌دم حرکت می‌کنیم. یادت باشد مقداری آب و غذا هم به جا بگذارید.» میسر گفت: «ولی افراز، چرا باید این کار را بکنیم؟ فردا دو نفر می‌رویم و اگر دستور بدهی می‌کشیمش، وگرنه کَت‌بسته می‌آوریمش این‌جا.» افراز گفت: «هیچکس حق ندارد کوچکترین آسیبی به او بزند. اگر به کشتن است، این حق من است که با همین دست‌هایم جان او را بگیرم. من او را زنده می‌خواهم. کاری می‌کنم که آرزوی مرگ بکند. باید همینطور با علامت او را بکشیم به کوه بهاش. جایی که بقیه افراد من آنجا اردو زدند.» سحرگاه جهانگیر به سمت کوهی حرکت کرد که شب آن آتش را در آن دیده بود. وقتی که به بالای آن کوه رسید، با تعجب دید که مقداری گوشت شکار و نان و خرما جا گذاشته‌اند و خودشان رفته‌اند. بعد از صرف صبحانه، نظری به اطراف انداخت و متوجه دود سفیدرنگی شد. به سمت دود حرکت کرد. در آن روز دو بار دیگر علامت دود غلیظ را دید و به سمت آن حرکت کرد. وقتی به بالای کوه رسید، از دور بلندی‌های کوه بهاش، بلندترین قله آن منطقه، را شناخت. او چند بار دیگر به دنبال دود و آتش حرکت کرد تا به کوهپایه کوه بهاش رسید. حس کرد تا مقصد و دیدار افراز، دوست قدیمی‌اش که الان در جلوه‌ی دشمن ظاهر شده است، راهی نمانده است. 📌 داستان را با هشتگ روزانه در شبکه‌های اجتماعی هفت‌برکه دنبال کنید. 🔻 قسمت‌های پیشین به صورت هفتگی در سایت هفت‌برکه منتشر می‌شود: ☑️ 7Berkeh.ir/archives/139671 ▪️🏰▪️ 🔴 7Berkeh.ir ✔️ t.me/HaftBerkeh ✔️ Whatsapp : bit.ly/7B-Wa ✔️ Instagram.com/7Berkeh ✔️ eitaa.com/Haftberkeh ✔️ Ble.ir/7Berkeh
هفت برکه گراش - گریشنا
⭕️ امشب در لایو اینستاگرام هفت‌برکه ببینید: ⏳ #هفتاگرام - شماره ۲۸ (تکرار) 🎙 گفتگوی زنده ماهیانه با
🔴 سخنگوی شورای شهر: در واگذاری‌های مسکن ملی، راه و شهرسازی شفاف‌سازی کند 🎙 مهمان بیست و هشتم، طبق روال هر ماه، علی بیضایی، نایب رئیس و سخنگوی شورای اسلامی گراش بود. این نخستین گفتگوی زنده با بیضایی در سال ۱۴۰۳ است. 🔻 گفتگو کامل را در اینستاگرام ببینید: 🆔 instagram.com/p/C71zjE_N7su/ 🔻 بخش‌هایی از گفتگو: ➖ دو اتفاق: شهادت رئیس جمهور و اتمام مجلس یازدهم ➖ نحوه‌ی تعامل شورا با نماینده‌ی جدید مجلس ➖ اولویت پروژه‌ها در سال آخر شورای شهر ▫️ مبلغ بودجه‌ی ما در این دوره بودجه به ۱۸۰ میلیارد تومان رسید. ▫️در ۱۴۰۲ نگاه‌مان به سیما و منظر شهری بود. قطعا نواقصی هم داشته‌ایم. ▫️امسال عمده‌ی پروژه‌های مهم برای شورا ابتدا پارک بانوان است. ▫️موضوع دوم میدان ولایت که ورودی شهر است و مدت زمان زیادی هم از آن می‌گذرد که بودجه‌ی آن ۸ میلیارد است و با طراحی از جای دیگر شاید به ۹ میلیارد هم برسد. ▫️مورد بعدی که عمرانی است شامل سه پارک محله‌ای؛ یک بهسازی و دو احداث. ➖ضرورت و اولویت‌بندی حجم روکش آسفالت ➖ نحوه‌ی تامین نیروی انسانی شهرداری در سه سال گذشته ▫️عملا ما از شهردار خواستیم درخواست نیرو را از سازمان شهرداری‌ها داشته باشند تا در ادامه بتوانیم با بندهای اولویت نیروهای بومی را جذب کنیم. ➖بلاتکلیفی موضوع کمیسیون‌های تخصصی ▫️در دو جلسه‌ی قبل شورا تصمیم گرفت و دوستان هم پیمان شدند که باز این کمیسیون‌ها از سر گرفته شود. این گله وارد است و ما می‌پذیریم. ➖تفکیک کار در شورا و بین اعضا ▫️در بحث زمینه کاری تفکیک وجود دارد. کارهای خارج شورای شهری بیشتر من و آقای دانشور و گاها آقای دلخوش فعالیم و پیگیری کارها را در سطح استان و کشوری داریم. نظارت بر بحث مالی و عملکردی شهرداری آقای فیروزی و آقای جعفری مامورند. ولی اینکه کاملا تفکیک و تخصصی کنیم این اتفاق نیفتاده است. ➖شورای شهرستان و بحث ارتقا فداغ ▫️شورای شهرستان را داشته‌ایم اما آن را خبری نکرده‌ایم. ما در موضوع ارتقا فداغ اعلام نظر کردیم و سه جلسه برگزار کردیم و در سطح استان خانم پیلتن فعال است. در سطح بخش ارد کار هماهنگی آقای عباس رشیدی بازخورد را انجام می‌دهد. در بخش مرکزی هم آقای زنده‌پیل کارها را به ما ارجاع می‌دهد. ➖نحوه‌ی همکاری شورا با پروژه‌های خیرساز ➖ تخصیص زمین‌ها و نقش شورا در موضوع مسکن ملی ▫️گلایه‌ی من این است به اداره‌ی کل راه و شهرسازی. ما پروژه‌هایی اینجا داریم که متوقف است. الان هم از مدیر کل و دستگاه‌های نظارتی می‌خواهم توضیح دهند آن بحث تفکیک و تخصیص بودجه‌ها و اعتبارات به چه صورت تقسیم شده و چه پروژه‌هایی تعریف شده است. ▫️مثلا بحث مجتمع اداری که مختص گراش نیست در جاهای دیگر به بهره‌برداری رسیده و در گراش اینطور نیست چون بودجه‌ای ندارد. چرا در گراش بودجه‌ای ندارد؟ این را صریحا اداره‌ی کل کتبا می‌تواند دفاع کند و به شورا بفرستد. بودجه بعد از چند سال صفر شده است و آن مقداری که ساخته شده است هم حیف و میل بیت‌المال است. ▫️در بحث مسکن ملی آن هم از اداره‌ی کل راه و شهرسازی خواستیم شفاف‌سازی کند. قریب ۳۵۰۰ نفر داریم که تعیین زمین نشده‌اند و خیلی جاها سایت برایشان باز نمی‌شود تا ثبت‌نام کنند. الان برای تامین زمین نامه‌نگاری شده و پاسخی دریافت نکرده‌ایم. برخی از پرستاران و اعضای کادر زمانی در بعد زمانی که در کرونا درگیر بودند نتوانستند در زمان قانونی ثبت‌نام کنند. ▫️الان یک فرصت ویژه برای گراش است. یک شهرک ۸۵۰ هکتاری که تثبیت محدوده شده و تایید شورای عالی معماری را گرفته و فقط منتظر تایید طرح جامع شهرک است که دو هفته قبل جلسه داشتیم. چون برای ۳۵۰۰ نفر متقاضی دیگر در گراش جای مناسبی نداریم اما می‌شود با همین ثبت‌نام در زمینی مرغوب که مختص شهرک‌سازی است انجام شود و کمک کنند بتوانیم عملی کنیم. ➖بن‌بست طرح تفصیلی ▫️کلیات طرح مصوب شده است و دلیل اعلام نشدن آن یک امضا از آقای صالحی نماینده‌ی جهاد کشاورزی است که مخالف است و دو ماه طرح عقب افتاده و امضا صورت جلسه لازم دارد. ➖محمدآباد و سلطان آباد ▫️دو موضوع باید مشخص شود: تصویب کد روستایی که گرفته‌اند و ساختمان‌ها باید به کمیسیون بروند برای جریمه یا هر رای دیگری تا منجر به صدور پروانه شود و از سمت دیگر تهیه‌ی طرح هادی که با یک خیر صحبت کردیم که متقبل کرد پرداخت کند تا کار تهیه‌ی طرح هادی اتفاق بیفتد و در مرحله‌ی پیش‌نویس است. ▪️🗞 ▪️ 🔴 7Berkeh.ir ✔️ t.me/HaftBerkeh ✔️ Whatsapp : bit.ly/7B-Wa ✔️ Instagram.com/7Berkeh ✔️ eitaa.com/Haftberkeh ✔️ Ble.ir/7Berkeh
📘 ۷۹: ژنرال شاه، عاشقانه‌ی گوتیک در دل جنگ داخلی ✍️ سمیه کشوری 🖌 دافنه دو موریه در سال ۱۹۰۷ در لندن در خانواده‌ای هنرمند متولد شد. او و خواهرانش با برخورداری از ثروتی عظیم و والدینی هنرمند شدند. خواهر بزرگترش آنجلا دو موریه نیز نویسنده شد و خواهر کوچکترش ژان نقاش بود. دافنه دوران جوانی‌اش را با سفر با دوستان و نوشتن داستان گذراند. ارتباطات خانوادگی‌اش به او کمک کرد تا حرفه ادبی خود را ایجاد کند، و برخی از کارهای اولیه خود را در مجله Beaumont's Bystander منتشر کرد. یک مؤسسه انتشاراتی معتبر اولین رمان او را در اوایل بیست سالگی پذیرفت و انتشار آن نه تنها شهرت را برای او به ارمغان آورد، بلکه توجه سربازی خوش تیپ، سرگرد فردریک براونینگ را به همراه آورد که با او ازدواج کرد. ✏️ رمان‌های بعدی دافنه پرفروش شد و ثروت و شهرت هنگفتی به دست آورد. بسیاری از آنها در سینما اقتباس شده‌اند، از جمله رمان‌های ربکا، نهر فرانسوی، پسرعموی من راشل، و مسافرخانه جامائیکا، و داستان‌های کوتاه «پرندگان» و «حالا / نه بعد از نیمه‌شب». فیلم‌های آلفرد هیچکاک بر اساس رمان‌های او باعث شد او به یکی از شناخته‌شده‌ترین نویسندگان جهان تبدیل شود. 🎥 دافنه دوموریه داستان‌های کوتاه، زندگی‌نامه، نمایشنامه، شعر، بیوگرافی و زندگینامه داستانی، نقد ادبی و همچنین رمان می‌نوشت. از این نقطه‌نظر دافنه دوموریه بیشتر با کتاب «ربکا» و «پرندگان» شناخته می‌شود که هر دو توسط هیچکاک کارگردان بزرگ به فیلم ساخته شده است. 📘 ولی در اینجا کتاب «ژنرال شاه» یا «ژنرال پادشاه» که در ایران به نام «تقدیر چنین بود» ترجمه شده است می‌پردازیم. کتابی از این نویسنده که شاید کمتر شناخته شده باشد. در واقع وقتی مردم شروع به خواندن رمان‌های دو موریه می‌کنند، «ژنرال پادشاه» یا همان «تقدیر چنین بود» معمولاً اولین انتخاب نیست چون بیشتر آن‌ها رمان‌های معروف‌تر او را می‌خوانند. با این حال، این رمان دوموریه پیوند بیشتری با تاریخ دارد. 🔻 این رمان در سال ۱۹۴۶ منتشر شد. نگارش این رمان با تحقیقات پرباری همراه بود تا دو موریه از صحت تاریخی اتفاقات را در زمان وقوع انقلاب یا همان جنگ داخلی اطمینان حاصل کند. ▫️ از این منظر باید گفت از دو جنبه می‌توان به این رمان پرداخت: یکی تاریخ انگلستان که پیوند عمیقی با جنگ داخلی آن زمانه پیدا کرده است و دیگری اهمیت مکانی که داستان در آن می‌گذرد. عمارت یا ساختمانی که دافنه دوموریه در رمان دیگر خود هم از آن استفاده کرده است طوری که ژانر رمان به سمت گوتیک پیش رفته است؛ و در ادامه پیوند این دو جنبه با داستانی عاشقانه. طوری که هر کدام بدون دیگری ناقص و بدون ساختار به نظر می‌رسد. عاشقانه‌ای که در عصر جنگ داخلی انگلستان اتفاق می‌افتد و در همان راستا شخصیت‌ها را با عمارت مرموز می‌کشاند در تار و پود هم تنیده شده‌اند. طوری که در دسته‌بندی ژانر رمان، سه سبک دخیل می‌شوند؛ عاشقانه، تاریخی و گوتیک. 📘 اگرچه رمان The King’s General به عنوان یکی از سه یا چهار رمان برتر دافنه دو موریه قرار نمی‌گیرد، ولی رمانی دوست‌داشتنی و قابل تامل است. 📌 در این معرفی، این رمان دافنه دو موریه با عنوان اصلی خود یعنی «ژنرال پادشاه» یا «ژنرال شاه» خطاب شد ولی در ایران این رمان با اسم «تقدیر چنین بود» ترجمه شده است. 🎧 کتاب صوتی آن را هم می‌توانید در سایت یا اپلیکیشن کتاب گویای ایرانصدا به صورت رایگان بشنوید: 🎧 http://book.iranseda.ir/DetailsAlbum/?VALID=TRUE&g=605244 🔻 معرفی کامل در هفت‌برکه: ☑️ 7berkeh.ir/archives/147409 ▪️📘 ▪️ 🔴 7Berkeh.ir ✔️ t.me/HaftBerkeh ✔️ Whatsapp : bit.ly/7B-Wa ✔️ Instagram.com/7Berkeh ✔️ eitaa.com/Haftberkeh ✔️ Ble.ir/7Berkeh
#اینستاگردی ✍️ حسن عالیان، کارشناس ارشد حسابداری و کارمند بانک، در صفحه اینستاگرامش پیشنهادی را به اشتراک گذاشته است: «ساخت واحدهای تجاری مشارکتی حلقه مفقوده گراش». ▫️ او نوشته است: «یکی از راه های توسعه کسب و کارها، عمق بخشی به آن است که از طریق سرمایه گذاری و مشارکت مردمی در ساخت واحدهای تجاری به شکل های مختلف مجتمع تجاری و غیر مجتمعی بصورت پیش فروش محقق می‌شود. «نظر به اینکه ساخت یک مجتمع تجاری و یا مجموعه تجاری به سرمایه هنگفتی نیاز دارد و افراد انگشت شماری، خودشان به تنهایی توانایی ساخت آن را دارند، باعث گردیده اکثر جوانان و کسبه به آرزوی خود مبنی بر مالکیت یا اجاره ارزان واحد تجاری در شهر گراش نرسند.... این طرح همانند سایر طرح ها، موانع و فوایدی دارد. «نظر به اینکه موانع این کار را اهل فن باید بررسی،کارشناسی و اظهار نظر کنند، در اینجا به مزایای آن اشاره می‌شود.» 🔻 این مطلب را در صفحه عالیان بخوانید: 🆔 instagram.com/p/C76OgfVtAkY84ODm94QHb2VO-KRFCbACqvBl_g0/ ▪️📘 ▪️ 🔴 7Berkeh.ir ✔️ t.me/HaftBerkeh ✔️ Whatsapp : bit.ly/7B-Wa ✔️ Instagram.com/7Berkeh ✔️ eitaa.com/Haftberkeh ✔️ Ble.ir/7Berkeh
🗓 👨🏻‍⚕️👩🏻‍⚕️ برنامه هفتگی پزشکان در کلینیک بیمارستان 🏨 کلینیک تخصصی و فوق‌تخصصی مولی‌الموحدین در بلوار شیخ احمد انصاری (خروجی گراش به سمت اوز) ابتدای بلوار امام حسین(ع) قرار دارد. 🗓هفته چهارم خرداد ۱۴۰۳ 🏨 سایت نوبت‌دهی اینترنتی: nobat.gerums.ac.ir 💻 نوبت‌دهی به صورت هفتگی است و متقاضیان از زمان باز شدن «سامانه نوبت‌دهی» می‌توانند تا پایان هفته نوبت رزرو کنند. 🔬سامانه جواب آزمایشگاه بیمارستان گراش elab.gerums.ac.ir ☢️ سامانه‌ی دریافت پرونده تصویری پزشکی بیمارستان گراش pacs.gerums.ac.ir #وبدا ▪️▫️▪️ 🔴 7Berkeh.ir ✔️ t.me/HaftBerkeh ✔️ Whatsapp : bit.ly/wa-ger ✔️ Instagram.com/7Berkeh ✔️ eitaa.com/Haftberkeh ✔️ Ble.ir/7Berkeh
☀️ صبح دوستان به خیر و‌ نیکی #حس_زندگی 📸 سعیده آرین #چارطاقی #اوز #محلچه #مهرخاک #اثرملی ▪️☀️▪️ 🔻همراه با هفت‌برکه در شبکه‌های اجتماعی 7Berkeh.ir ✔️ T.me/HaftBerkeh ✔️ Instagram.com/7Berkeh ✔️ Whatsapp : bit.ly/wa-ger ✔️ youtube.com/@7berkeh ✔️ eitaa.com/Haftberkeh ✔️ twitter.com/7berkeh ✔️ Sapp.ir/7berkeh ✔️ Ble.ir/7Berkeh ✔️ Wa.me/989374909600
🏰 افسانه همایون‌دژ ✍️ داستان تاریخی حسن تقی‌زاده 📖 فصل ششم: گنج آتشین 🔖 قسمت ۷۲ جهانگیر به نزدیکی اردوگاه افراز رسیده بود و با چشم خود چند چادر کوچک را دید که در نزدیکی قله برپا شده بود. درست بالای یک شکاف درّه مانند که کافی بود از کنار شکاف بالا برود تا به مقصد برسد. دو طرف درّه را برانداز کرد و کناره صاف‌تر را که سمت راست بود انتخاب کرد تا به اردوگاه برسد. چند قدم که بالا رفت، صدای شلیک تفنگ در کوهستان پیچید و گلوله‌ای در چند قدمی او بر خاک نشست. مکثی کرد و دوباره شروع به قدم زدن کرد. این بار صدای سه شلیک شنید. او مطمئن شد که اجازه بالا رفتن از این راه را ندارد. برگشت و از کنار دیگر شکاف بالا رفت و باز صدای چند شلیک آمد. مدتی ایستاد تا اینکه منظور تیراندازان را فهمید. او باید از توی شکافی که تقریباً صعب‌العبور بود، بالا می‌رفت. با هر زحمتی که بود از شکاف بالا رفت. فقط یک تخته‌سنگ لبه‌دار مانده بود تا به اردوگاه افراز برسد. مدتی ایستاد تا نفس تازه کند. تا بالای کوه دو سه قدم بیشتر نمانده بود. فقط باید از تخته سنگ بالا می‌رفت. پای چپش را روی لبه سنگی محکم کرد و با پای راست روی لبه سنگ دیگری گذاشت و توانست آرنج و ساعد دست راستش را روی تیغه تخته سنگ بگذارد و خود را بالا بکشد. ولی ناگهان درد شدیدی در دست راستش حس کرد. سرش را بلند کرد تا ببیند علت درد چیست. افراز را دید که پایش را روی دست او گذاشته و لوله تفنگی را در یک وجبی چشمانش قرار داده بود. افراز گفت: «چه چشمان گیرایی! می‌دانی چند سال منتظر نگاه این چشم‌ها بودم؟ می‌دانی در چند سال اسارت، چشم‌انتظار این نگاه و این صورت بودم که بیاید و صمیمی‌ترین دوستش را از بند اسارت و شکنجه خلاص کند؟ هر صدای که می‌آمد به خودم می‌گفتم این خودش است. این جهانگیر است که آمده نجاتم بدهد. تا آخرین روز اسارتم انتظار آمدن تو را داشتم و دیدن این نگاه را. ولی الان از این چشم‌ها متنفرم. حتی ارزش حرام کردن یک گلوله را هم ندارد.» جهانگیر گفت: «افراز، امان بده. بگذار حرفم را بزنم. بعد مرا بکش. بگذار حرفم را بزنم.» پای افراز از روی دست جهانگیر کنار رفت و جهانگیر به زحمت خودش را بالا کشید و در حالی که دست راستش را می‌مالید گفت: «افراز، خیلی خوشحالم که زنده‌ای. خیلی خوشحالم که تو را می‌بینم.» افراز جواب داد: «ولی من متنفرم. نفرت دارم از این که به صورت یک رفیق نامرد نگاه کنم.» جهانگیر گفت: «امان بده. فرصت بده. تو حق داری، ولی من گیر بودم. این‌جا نبودم. فرسنگ‌ها از این مملکت دور بودم. اسیرم کردند. مرا فروختند. هشت سال طول کشید که فرار کنم و برگردم اینجا.» افراز نگاهش را از جهانگیر گرفت و به افق خیره شد. جهانگیر همچنان که دستش را می‌مالید، نگاهش را از صورت افراز برنمی‌داشت. افراز لبانش را می‌گزید و ناگهان تغییر چهره داد. ابروانش به هم گره خوردند. چشمانش گشاد و چهره‌اش برافروخته شد. با سه قدم بلند خود را به نزدیکی جهانگیر رساند. جهانگیر لوله تفنگ را زیر چانه‌اش حس کرد. آن دو به چشمان همدیگر خیره شده بودند. لب‌های افراز از همدیگر باز شد: «راغب، تو راغب را کشتی؟» جهانگیر سکوت کرد. این بار با صدای خشن‌تر گفت: «تو راغب را کشتی؟» جهانگیر گفت: «بله، من کشتمش.» افراز گفت: «نقشه خوبی کشیدی. با یک تیر، دو رقیب را از سر راه بر‌می‌داشتی و خیلی راحت به گل‌بست می‌رسیدی!» جهانگیر گفت: «نه، نه. من راغب را با این نقشه نکشتم. به خاطر خود گل‌بست راغب را کشتم. او زن هر قاطرچی که می‌شد، بهتر از آن حرامزاده بدشکل بددهنِ نمامِ پست‌فطرت بود. کشتن راغب ربطی به تو نداشت.» افراز لوله تفنگ را با شدت تمام به چانه جهانگیر فشار داد و گفت: «چرا باید این حرف را باور کنم؟» جهانگیر با دست چپش لوله تفنگ را پایین کشید و گفت: «باور می‌کنی بکن؛ نمی‌کنی نکن. من حقیقتش را گفتم. تفنگ را بیار پایین، افراز. برای کشتن من وقت داری. جایی برای فرار ندارم. من بی‌اسلحه آمده‌ام اینجا.» جهانگیر فرصت را مناسب دید. لوله را از زیر چانه‌اش خارج کرد و با یک ضربه‌ی سریع، سرش را به پیشانی افراز زد و او را هل داد. افراز روی زمین افتاد و جهانگیر لوله تفنگ را روی قلبش گذاشت. مدتی به چشمان افراز خیره شد و گفت: «من قصد کشتن تو را ندارم. من به عشق دیدار بهترین دوستم به اینجا آمدم، نه برای قتل او.» 📌 داستان را با هشتگ روزانه در شبکه‌های اجتماعی هفت‌برکه دنبال کنید. 🔻 قسمت‌های پیشین به صورت هفتگی در سایت هفت‌برکه منتشر می‌شود: ☑️ 7Berkeh.ir/archives/139671 ▪️🏰▪️ 🔴 7Berkeh.ir ✔️ t.me/HaftBerkeh ✔️ Whatsapp : bit.ly/7B-Wa ✔️ Instagram.com/7Berkeh ✔️ eitaa.com/Haftberkeh ✔️ Ble.ir/7Berkeh
🌙 👨🏻‍⚕️👩🏻‍⚕️برنامه حضور پزشکان در مجتمع پزشکی طالب 🏢 ساختمان طالب در بلوار خلیج فارس، خروجی گراش به سمت لار قرار دارد. 👁 instagram.com/taleb.medical.clinic 🔻طبقه 1️⃣ ▫️محمد فیروزی - پوست و مو 👂🏻سعید عالمی- شنوایی‌سنجی و سمعک ▫️سیما روستایی - متخصص زنان و زایمان ▫️محمود سرخی - پوست - مو - داخلی ▫️محسن اکبری - متخصص و جراح ارتوپدی 🔻طبقه 2️⃣ 👃🏻فاطمه حبیب‌زاده- جراح متخصص گوش و حلق و بینی ▫️فاروق فیروزی- فیزیوتراپی فیروزی 👁 مهربد قاسم‌پور- فوق تخصص چشم و شبکیه ▫️مژده حسن‌زاده- کارشناس مامایی 🦷 لیلا رضایی- جراح دندانپزشک ▫️سحر فیضی- فوق تخصص گوارش و کبد -آندوسکوپی و کولونوسکوپی ▫️فاطمه پورشمسی- متخصص نوزادان و کودکان و نوجوانان 🔻طبقه 3️⃣ 🦷 حوریه رحمانیان- جراح دندانپزشک 🦷 علی مهیایی- جراح دندانپزشک ▫️مجتبی فروحی- متخصص جراحی عمومی 🧠 نسیم میرزایی- متخصص مغز و اعصاب و ستون فقرات ☎️حتما قبل از حضور، تلفنی وقت خود را هماهنگ کنید. ▫️➕▫️ 🔴 7Berkeh.ir ✔️ Whatsapp : bit.ly/wa-ger ✔️ Instagram.com/7Berkeh ✔️ eitaa.com/Haftberkeh ✔️ t.me/HaftBerkeh ✔️ Ble.ir/7Berkeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
👼ناباروری چیست؟ 👼آیا می‌دانید انواع درمان زوج‌های نابارور از جمله IVF در گراش همانند سایر مراکز استان‌ها انجام می‌شود؟ 👼مرکز درمان ناباروری الزهرا(س) گراش محل مراجعه زوجین نابارور از سراسر منطقه است 📍محل ویزیت بیماران گراش: بلوار کوثر 🎥ببینید| صحبت‌های دکتر فرناز هادوی؛ (جراح و متخصص زنان و زایمان و فلوشیپ نازایی -IVF) ▫️➕▫️ 🔴 7Berkeh.ir ✔️ Whatsapp : bit.ly/wa-ger ✔️ Instagram.com/7Berkeh ✔️ eitaa.com/Haftberkeh ✔️ t.me/HaftBerkeh ✔️ Ble.ir/7Berkeh
🧨 شاید یک بمب در خودرو شماست 💥انفجار اسپری خوشبوکننده در یک خودرو ⚠️محمدعلی شامحمدی وقتی در بازگشت زا یک سفر ۵ روزه با خودرو به هم ریخته خود روبه‌رو شد فکر کرد کار سارقین یا یک موش چموش است، اما ترکیدن اسپری خوشبوکننده در اثر شدت گرما دلیل تخریب بخش‌هایی از کابین خودرو او بود. ▫️حادثه‌ای که در تابستان داغ جنوب در سال‌های گذشته برای افراد دیگری نیز رخ داده است. 🔻انفجار اسپری، پوکیدن داشبورد 💬 محمدعلی شامحمدی:«خوشبختانه بیشتر محتویات اسپری خوشبو‌کننده را استفاده کرده بودیم و نصف اسپری خالی بود و گرنه ممکن بود شدت حادثه بیشتر باشد و همین طور خدا را شکر می‌کنم که خودرو خالی بود و هنگام حادثه خانواده در خودرو نبودند.» 🔻ابراهیم برازش، تعمیرکار خودرو که بیست سال سابقه‌ی کار دارد، می‌گوید: 💬 خوشبختانه میزان خسارت به خودرو آقای شامحمدی زیاد نبود و انفجار باعث آسیب به موتور ماشین نشده بود و تنها داشبورد و فضای داخلی ماشین خسارت دیده بود. ⚠️ به شدت به مردم توصیه می‌کنم؛ به خصوص در فصول گرما و ساعات اوج گرما هیچ گاه عطر، اسپری، حشره‌کش و مواد اشتعالزا و خطرناکتر دیگری مثل فندک و کپسول گاز مسافرتی را در خودرو نگهداری نکنند. 💥یک حادثه پارسال اتفاق افتاد انفجار یک فندک در خودرو بود که خسارت مالی زیادی به مالک خودرو وارد شد. و امسال اولین مورد، خودروی آقای شامحمدی را داشتیم. 🔻یوسف شامحمدی، مسئول فروش سایپا گراش 💬 متاسفانه در منطقه ما این حوادث فراوانی زیادی دارد. ⚠️ پارسال بالای ده مورد انفجار در خودرو به وسیله اسپری و فندک داشتیم. اما بدترین انتخاب برای نگهداری این قبیل وسایل گذاشتن آن در داشبورد و قسمت جلو خودرو است چون ممکن است آسیب به جلوبندی و موتور خودرو وارد شود و حتی احتمال احتراق دارد. 🔻فرشید شکوه، مسئول ایران خودرو گراش: 💬 توصیه می‌کنیم در زمان تابستان از استفاده بی‌رویه مواد ضد عفونی کننده و اسپری‌های براق کننده و خوشبو سازی در داخل خودرو کمتر استفاده کنند. ▫️هر چند حادثه خودرو محمدعلی شامحمدی آسیب زیادی نداشت اما با گرم شدن هوا شدن احتمالا تکرار این حوادث وجود دارد. ⚠️ شما هم همین الان داشبورد و خودرو خود را بررسی کنید که اسپری،فندک، کپسول گازَ، عطر و ... که می‌توانند مثل یک بمب کوچک باشد را به همراه نداشته باشید. 🔻خبرکامل در هفت‌برکه https://7berkeh.ir/archives/147348 ▫️💥▫️ 🔴 7Berkeh.ir ✔️ Whatsapp : bit.ly/wa-ger ✔️ Instagram.com/7Berkeh ✔️ eitaa.com/Haftberkeh ✔️ t.me/HaftBerkeh ✔️ Ble.ir/7Berkeh
🥋دو کاراته‌کای گراشی به ریاست کمیته‌های استانی رسیدند ▫️ در سمینار سالیانه پرشین کیوکوشین کای کان کاراته استان فارس در تاریخ ۱۱ خردادماه ۱۴۰۳، سید روح‌الله موسوی به عنوان «رئیس کمیته استعدادیابی» استان فارس و فاطمه ابراهیمی فرد به عنوان «رئیس کمیته مربیان» استان فارس معرفی شدند. 📌 به گزارش اداره ورزش و جوانان، این سمینار با حضور کانچو احمد مبارکی (بنیانگذار و رئیس سازمان جهانی پرشین کیوکوشین کای کان کاراته) و اعضاء، نمایندگان و مربیان در سینما فرهنگ برگزار شد. در این مراسم، احکام نمایندگی، احکام کمربند و احکام مسئولیت کمیته‌های مختلف سبک اهدا شد. #خبرک #ورزش ▫️🥋▫️ 🔴 7Berkeh.ir ✔️ Whatsapp : bit.ly/wa-ger ✔️ Instagram.com/7Berkeh ✔️ eitaa.com/Haftberkeh ✔️ t.me/HaftBerkeh ✔️ Ble.ir/7Berkeh
☀️ صبح دوستان به خیر و‌ نیکی #حس_زندگی 📸 محمد عظیمی #بس #نخلستان #باران #فسیل ▪️☀️▪️ 🔻همراه با هفت‌برکه در شبکه‌های اجتماعی 🔴 7Berkeh.ir ✔️ T.me/HaftBerkeh ✔️ Instagram.com/7Berkeh ✔️ Whatsapp : bit.ly/wa-ger ✔️ youtube.com/@7berkeh ✔️ eitaa.com/Haftberkeh ✔️ twitter.com/7berkeh ✔️ Sapp.ir/7berkeh ✔️ Ble.ir/7Berkeh ✔️ Wa.me/989374909600
🏰 افسانه همایون‌دژ ✍️ داستان تاریخی حسن تقی‌زاده 📖 فصل ششم: گنج آتشین 🔖 قسمت ۷۳ بعد با دست چپ شال افراز را گرفت و او را از زمین بلند کرد و تفنگ را به دست افراز داد و گفت: «بیا، اگر قصد کشتن مرا داری؛ اگر فکر می‌کنی من نامردی کردم و حق من مردن است؛ بیا، این تفنگ را بگیر. ولی باید از پشت مرا بزنی.» و بعد روی پرتگاهی که از آن بالا آمده بود نشست و زانوانش را در بغل گرفت و به اعماق زیر پایش خیره شد. افراز که گیجی ناشی از ضربه به پیشانی‌اش کمتر می‌شد، درد دیگری در قلبش شدت می‌یافت. این دردِ شرم و خجالت بود. خود را سرزنش می‌کرد که چرا درباره بهترین دوست دوران جوانی و نوجوانی‌اش، بد قضاوت کرده است. آمد کنار جهانگیر نشست و مثل جهانگیر، نگاهش به اعماق دره غلطید. هر دو مدتی به اعماق می‌نگریستند و در حال مرور خاطرات گذشته خود بودند؛ ایام خوش گذشته که با شلاق سرنوشت به شب نفرت و کینه تبدیل شده بود. هر کدام از این دو یار قدیمی یک سینه سخن داشتند و صدها سئوال در ذهن. آنها در همان مکان آنقدر با هم صحبت کردند که متوجه غروب خورشید نشدند. تا صدای یکی از همراهان افراز آمد که می‌گفت: «شام حاضر است.» وقتی که جهانگیر به حضور جمع همراهان افراز رسید و به تک‌تک آنها معرفی شد، متوجه دو موضوع شد: یکی قدرت مالی افراز و دیگری وضعیت خاص افرادی که به عنوان تفنگ‌چی در خدمت افراز بودند. به جز پسران جابر که از اطراف ارد و فداغ بودند، پنج مرد دیگر، مردانی بودند با چشمانی عجیب و غریب و نگاه شرورانه که به جانیان فراری بیشتر شبیه بودند تا تفنگ‌چی. همگی آنها بهترین لباس‌ها را پوشیده بودند و ملکی‌های گرانقیمت به پا داشتند. و همچنین بهترین تفنگ‌ها را حمل می‌کردند. هر پنج نفر کم‌حرف و زیرک بودند. جهانگیر حس می‌کرد که این افراد توانایی خاصی دارند و مثل تفنگ‌چی‌های معمولی نیستند. او به رفتار خان‌منشانه افراز توجه می‌کرد و توانایی و قدرت و موقعیتی را که به هم زده بود در دل تحسین می‌کرد. پاسی از شب گذشته بود. تفنگ‌چی‌ها یک کشیک گذاشتند و بقیه برای خواب به چادرهای خود رفتند. جهانگیر و افراز در چادر بزرگ افراز نشسته بودند. جهانگیر لب به سخن گشود: «شاید دوران جوانی دوران حماقت است. اصلاً فکر نمی‌کردم این‌جوری بشود. خب، من وقتی راغب را زدم از آبادی زدم بیرون. فرار کردم. آنها باید دنبال من می‌گشتند. نمی‌دانم چرا تو را گرفتند. تازه من فکر می‌کردم که گل‌بست به تو می‌رسد. من برای تصاحب گل‌بست هیچ شانسی نداشتم. این را خواهرم لیلا به من گفته بود که گل‌بست خاطر افراز را بیشتر از تو می‌خواهد.» افراز پرسید: «واقعاً تو چرا راغب را زدی وقتی می‌دانستی گل‌بست زن تو نمی‌شود؟» جهانگیر پاسخ داد: «عشق. جنون. خاطرخواهی. نمی‌خواستم گل‌بست به راغب برسد. حتی فکرش هم مرا دیوانه می‌کرد.» افراز گفت: «تو که می‌دانستی. من که به تو گفته بودم راغب را می‌زنم. چرا تو پیش‌دستی کردی؟» جهانگیر جواب داد: «برای فرار بود. فکر می‌کردم این بهترین کار و بهترین بهانه است برای رفتن از آن آبادی. من باید از آنجا می‌رفتم چون گل‌بست زن تو می‌شد و این برای من ناجور بود. گل‌بست تمام دنیای من بود. من قصد داشتم برای همیشه از آبادی بروم و پشت سرم را هم نگاه نکنم. اما گل‌بست برای چه خودکشی کرد؟» افراز جواب داد: «قصه‌ی درازی دارد. خلاصه بگویم که صدای تیر را که شنیدم، اصلاً فکر نمی‌کردم که کار تو باشد. مدتی که گذشت، ناغافل ریختند سرم. من از زبان آدم‌های ارباب که آمده بودند مرا دستگیر کنند شنیدم که راغب را کشتند. مرا حبس کردند. پایم را در زنجیر گذاشتند. مادر راغب دیوانه شد. هر روز شیون و زاری می‌کرد. پدر راغب هر وقت ضجه زنش را می‌شنید او هم دیوانه می‌شد و تمام نفرت و عصبانیتش را با شلاق به من منتقل می‌کرد. نمی‌دانستم روز است یا شب. گیج و منگ بودم. چند سال این وضعیت ادامه داشت. تمام این مدت منتظر تو بودم که بیایی و مرا نجات بدهی. ناامید بودم و رنجور و ضعیف. «تو نیامدی ولی گل‌بست آمد. یک سحرگاه در سیاهچال باز شد. گمارده‌ی ارباب وارد شد و پشت سرش گل‌بست بود که لوله تفنگ را پشت گردنش گذاشته بود. گل‌بست به تفنگ‌چی ارباب گفت که دست مرا باز کند.... 📌 داستان را با هشتگ روزانه در شبکه‌های اجتماعی هفت‌برکه دنبال کنید. 🔻 قسمت‌های پیشین به صورت هفتگی در سایت هفت‌برکه منتشر می‌شود: ☑️ 7Berkeh.ir/archives/139671 ▪️🏰▪️ 🔴 7Berkeh.ir ✔️ t.me/HaftBerkeh ✔️ Whatsapp : bit.ly/7B-Wa ✔️ Instagram.com/7Berkeh ✔️ eitaa.com/Haftberkeh ✔️ Ble.ir/7Berkeh
🔴 آشنایی با خانواده عروسک‌های گراشی به مناسبت روز جهانی صنایع دستی ▫️به مناسبت ۲۰ خرداد با خانواده‌ عروسک‌ها و آویزهای گراشی که هم ابزار سرگرمی نوزادان، هم اسباب‌بازی کودکان و هم وسیله‌ای برای مقابله چشم زخم هستند، آشنا می‌شویم. ▫️به گزارش هفت‌برکه با پیگیری انجمن دوستداران میراث فرهنگی و بنیاد کهن‌پارسیان «مهارت ساخت و نقش فرهنگی عروسک‌های چشم زخم در گراش فارس» اسفند ۱۳۹۶ به شماره ۱۴۶۲ در فهرست آثار ملی میراث فرهنگی ناملموس کشور ثبت شده است. هر چند نام عروسک شاید چندان مناسب نباشد و این دست‌سازها کاربردهای متنوعی دارند. 🔻عبدالعلی صلاحی مدیر بنیاد کهن پارسیان: 💬 عروسک‌ها که در گراش «آدمکه» گفته می‌شود در سه نوع کاربرد دارد. 1️⃣ عنوان اسباب‌بازی است که «بئنه» و «چی‌چکاله» گفته می‌شود. چی‌چکاله بیشتر برای خردسالان استفاده کرد 2️⃣ ۱۳ مدل عروسک‌ نیز شناسایی کرده‌ایم که بالای گهواره نوزادان آویزان می‌شود. این عروسک‌ها به شکل انتزاعی آدمک‌ها، حیوانات و درختان ساخته می‌شود. 3️⃣ برای چشم‌زخم است. این عروسک‌ها به صورت آدمکه و پیپاخه pipakhe ساخته می‌شود. ▫️پیپاخه پارچه‌ای به صورت مثلث است که از پنیه پر می‌شود و سه مثلث کوچک دیگر در گوشه‌های آن آویخته شده است. در این مثلث‌ها مواد ضد چشم‌زخم مانند نمک و اسپند قرار می‌گیرد. آدمکه ولی در اشکال انسانی ساخته می‌شود و ممکن است از دو دست آن پی‌پاخه آویزان باشد. ▫️صلاحی برای آشنایی بیشتر مجموعه تصاویری از کاربردهای متنوع عروسک‌های گراش را در اختیار هفت‌برکه قرار داد که در سال ۱۳۹۶ در نشریه گراش منتشر شد. در ردیف بالا عروسک‌‌های بالای گهواره و در ردیف پایین عروسک‌های چشم زخم را می‌بینید. ▫️در ده سال اخیر، ساخت این عروسک‌ها که به تدریج به دست فراموشی سپرده می‌شد، دوباره رونق گرفته است و برخی از زنان گراشی به صورت جدی‌تر به دنبال احیا این سنت هستند. ▫️سیکنه زینل‌پور، محبوبه جباری، نرگس دمسازی و خانم‌ها شیرین‌بیان و منوچهری از جمله کسانی هستند که در حال حاضر این عروسک‌های دست‌ساز را تولید می‌کنند. 🔻به مناسبت روز جهانی صنایع دستی خانواده عروسک‌های گراشی را در هفت‌برکه مرور می‌کنیم. https://7berkeh.ir/archives/147487 ▪️▫️▪️ 🔴 7Berkeh.ir ✔️ t.me/HaftBerkeh ✔️ Whatsapp : bit.ly/7B-Wa ✔️ Instagram.com/7Berkeh ✔️ eitaa.com/Haftberkeh ✔️ Ble.ir/7Berkeh