❌ برای آبرسانی از سد سلمان اقدامی نشده، از آب دریا سهمیه بدهید
▫️در سفر رییسجمهور مشکل آب در جنوب استان فارس به شکلهای مختلف مطرح شد و یکی از خواستههای پر تکرار در دیدار نمایندگان هیات دولت در جنوب فارس بود.
✅ شش بخش جنوبی فارس در سه شهرستان لامرد، لارستان و گراش با امضای طوماری با توجه به اجرایی نشدن طرح انتقال آب از سد سلمان فارسی خواهان اختصاص آب از خط انتقال آب خلیج فارس به استان فارس شدند.
✉️ این نامه از سوی شورای بخشهای بیرم، چاهورز، خیرگو، علامرودشت، عمادشهر و دهستانهای فداغ و خلیلی بخش مرکزی گراش خطاب به رییسجمهور نوشته شده است و در آن سه راهکار برای تخصیص آب از خط انتقال خلیج فارس پیشنهاد شده است.
📌 احتراماً با توجه به بحران آبی و مشکلات دو دهه گذشته آب شرب دو دشت جنوبی استان فارس شامل دشت بیرم، چاهورز، خیرگو، علامرودشت و دشت عمادشهر فداغ تا خلیلی علی رغم داشتن ردیف بودجه به شماره ۱۳۰۷۰۰۲۰۲۳ اعتبار طرحهای تملک دارایی سرمایهای در سال ۱۴۰۲ با عنوان «آبرسانی به شهر جهرم و بخش شیبکوه فسا، سیمکان و غیزانیه (علامرودشت، خیرگو، چاهورز، بیرم و عمادشهر) از سد قیر» متاسفانه تاکنون هیچ گونه اقدام عملی در این خصوص انجام نشده است.
▫️با عنایت به طرح در دست اجرای انتقال آب از خلیج فارس به استان فارس که از محل بیرم میگذرد، مستدعی است دستور فرمایید موضوع اختصاص آب به این منطقه به یکی از روشهای زیر انجام شود :
1️⃣ از محل ۱۰ درصد توافق فی مابین شرکت سرمایهگذار فراآبرسان با دولت.
2️⃣ با عنایت به وجود ردیف اعتباری شماره ۱۳۰۷۰۰۲۰۲۳ از طریق سواپ آب (مبادله آب دریا و آب سد قیر) یا تهاتر آب (مبادله آب دریا و پساب شیراز یا شهرهای دیگر) بین دولت و سرمایه گذار
3️⃣ خرید تضمینی آب شرب از سرمایه گذار
🔴 موضوع درخواست اختصاص آب از خط انتقال آب دریا در جلسه شورای اداری گراش با حضور عبدالملکی نماینده رییسجمهور نیز چندین بار از سوی فرماندار، امام جمعه، شورای فداغ و فعالین اقتصادی و اجتماعی گراش مطرح و تاکید شد.
❓ باید دید آیا سهمی از آب دریا به شهرستانهایی که در مسیر این خط انتقال قرار دارند اختصاص داده میشود یا نه؟
🔻در هفتبرکه نقشه این خط انتقال را ببینید:
☑️ 7Berkeh.ir/archives/139522
▪️▫️▪️
🔴 7Berkeh.ir
✔️ t.me/HaftBerkeh
✔️ Whatsapp : bit.ly/7B-Wa
✔️ Instagram.com/7Berkeh
✔️ eitaa.com/Haftberkeh
✔️ Ble.ir/7Berkeh
✂️ خیریه صولت عنیبه یکی از ۴ مرکز بزرگ خیریه کشور در گراش افتتاح شد
💬 نماینده رییسجمهور: اصلا انتظارش را نداشتم اتفاقی به این بزرگی توسط خیرین این منطقه صورت گرفته باشد.
▫️در دهمین سال فعالیت خیریه عنیبه، ساختمان و مرکز اشتغالزایی این خیریه با هزینه ۲۳ میلیارد تومانی به بهرهبرداری رسید.
📌 به گزارش هفت برکه بیستم مهر ماه ۱۴۰۲، روبان افتتاحیهی ساختمان اداری مرکز خیریهی عنیبیه با دستان حجتالله عبدالملکی، مشاور رییس جمهور در دولت سیزدهم، با سلام و صلوات بریده شد و این موسسهی خیرساز به صورت رسمی در این ساختمان فعالیت خود ادامه میدهد.
🔻 خبر کامل و عکسهای مجید افشار را در هفتبرکه ببینید:
☑️ 7Berkeh.ir/archives/139485
#افتتاح #خیرین
▪️▫️▪️
🔴 7Berkeh.ir
✔️ t.me/HaftBerkeh
✔️ Whatsapp : bit.ly/7B-Wa
✔️ Instagram.com/7Berkeh
✔️ eitaa.com/Haftberkeh
✔️ Ble.ir/7Berkeh
هفت برکه گراش - گریشنا
✂️ خیریه صولت عنیبه یکی از ۴ مرکز بزرگ خیریه کشور در گراش افتتاح شد 💬 نماینده رییسجمهور: اصلا انتظا
✂️ خیریه صولت عنیبه یکی از ۴ مرکز بزرگ خیریه کشور در گراش افتتاح شد
▫️در دهمین سال فعالیت خیریه عنیبه، ساختمان و مرکز اشتغالزایی این خیریه با هزینه ۲۳ میلیارد تومانی به بهرهبرداری رسید.
📍 پروژه ساختمان خیریه صولت عنیبیه در زمینی به متراژ ۱۰ هزار متر مربع و با زیربنای دو هزار و ششصد متر مربع با همت حاج علی اکبر فروزش با هزینهی ۲۲ میلیارد و هشتصد میلیون تومان ساخته شد.
🔻این موسسه دارای این بخشهاست:
▫️ساختمان اداری
▫️کارگاههای اشتغال
▫️صندوق اعطای وام
▫️دفتر و انبار ستاد جهیزیه آسان
▫️مجتمع نانوایی
▫️ ۲ واحد سردخانه
▫️نمازخانه خواهران و برادران
▫️ ساختمان سرایداری
▫️مرکز خیریهی صولت عنیبه با همکاری کمیته امداد امام خمینی(ره) از سال ۹۲ فعالیت خیرخواهانه خود را در گراش آغاز کرد این انجمن در آبان ۹۶ به عنوان دومین سمن گراش مجوز ثبت گرفت.
▫️این موسسه با نام حاج علیاکبر فروزش به عنوان بانی خیر و حاج عبدالکریم جعفری به عنوان یکی از مدیران اصلی گره خورده است.
🔻 عبدالملکی، مشاور و نماینده رییس جمهور:
💬 این بار نه به عنوان نماینده دولت که به عنوان عضو هیات امنای کمیته امداد امام خمینی(ره) از همه عزیزان تشکر میکنم. حضور ما در این نقطه یکی از خوشایندترین اتفاقهایی بوده که ظرف چند ماه گذشته برای بنده افتاده است.
💬 متعجب شدم و اصلا انتظارش را نداشتم اتفاقی به این بزرگی توسط خیرین این منطقه صورت گرفته باشد. ما همیشه میدانستیم که در این منطقه خیرین بزرگی هستند و کارهای بزرگی انجام میدهند من خودم وجهی کمیته امدادی دارم الان به عنوان عضو هیات امنا کمیته امداد انجام وظیفه میکنم برایم جالب و تعجب انگیز بود.
💬خدا را شکر میکنم در یک موسسه خیریه چند صد میلیارد تومان کار خیر در جهت معیشت مردم و ایجاد اشتغال هزینه شده است. واقعا کار بزرگی است.
🔻حجتالاسلام غلامی، امام جماعت مسجد ولی عصر(عج):
💬 این مکان در کشور جز ۴ مجموعه بزرگی است که با همکاری کمیته امداد کشور فعالیت میکند.
💬حوزه خدمترسانی این خیریه در سطح شهرستان، استان و استانهای دیگر است. ساخت پروژههایی در حوزه سلامت، مذهبی، فرهنگی، آموزشی و خدماتی، ساخت ۲۲ پروژه به ارزش حدود ۹۳ میلیارد تومان شامل؛ درمانگاه، مسجد، مجتمع فرهنگی و مذهبی، مدرسه، حسینیه،سالن اجتماعات، پایگاه اورژانس، خانههای بهداشت، آزمایشگاه و تجهیز آن و واحدهای مسکونی جهت افراد است.
او در رابطه با مبالغ هزینه شده در خیریه، گفت:
✅ ۴۲ میلیارد و ششصد و هشتاد میلیون تومان تا امروز کمکهای نقدی
✅ ۱۸ میلیارد و هشتصد و چهل میلیون تومان صرف توزیع بستههای معیشتی ✅ ۲۵ میلیارد و ششصد و چهل میلیون تومان نیز با ایجاد صندوق قرضالحسنه به افراد تحت پوشش و سایرین، وام اعطا شده است.
🔻 برنامههای مرکز خیریه عنیبیه برای آینده:
🏥 ساخت بیمارستان ۱۵۰ تخت خوابی
▫️ ساخت ۲۰۰واحد مسکونی جهت خانوادههای تحت پوشش
▫️ساخت واحد مسکونی جهت پرسنل خیریه
▫️ساخت انبار جهت خیریه و جهیزیه ازدواج آسان
🎁 این خیریه با تحت پوشش قرار دادن ۱۴۵۰ خانوار بیسرپرست و کم درآمد از کل منطقه، ۳۵۰ دانشآموز بیبضاعت و ۱۴۵ ایتام و ۱۸۷ بیمار سرطانی و لاعلاج از منطقه به صورت کمک ماهیانه نقدی و بستههای معیشتی به افراد سرویسدهی میکند.
▫️ساختمان جدید خیریه عنیبه در غرب گراش و انتهای بلوار شهدا قرار دارد. محلی که پیش از این به عنوان دانشکده علوم قرآنی شناخته میشد قرار است در آینده به بیمارستان ۱۵۰ تختخوابی تبدیل شود.
🔻 خبر کامل و عکسهای مجید افشار را در هفتبرکه ببینید:
☑️ 7Berkeh.ir/archives/139485
#افتتاح #خیرین
▪️▫️▪️
🔴 7Berkeh.ir
✔️ t.me/HaftBerkeh
✔️ Whatsapp : bit.ly/7B-Wa
✔️ Instagram.com/7Berkeh
✔️ eitaa.com/Haftberkeh
✔️ Ble.ir/7Berkeh
🏟 حضور گذری وزیر ورزش در گراش
🔺 همزمان با سفر رییس جمهوری و هیات دولت به استان فارس، کیومرث هاشمی، وزیر ورزش و جوانان، دومین دولتمردی بود که پنجشنبه ۲۰ مهر ۱۴۰۲ به گراش سفر و از مجموعه ورزشی محبی بازدید کرد.
🔺 وزیر ورزش که از افتتاح مجتمع منیری در لار میآمد و راهی شهرستان اوز برای افتتاح مجموعه ورزشی رئیس عبدالجلیل ابن الرئیس عبدالغنی در کوره بود، در گذری کوتاه از گراش، به بازدید از مجموعه ورزشی محبی و شنیدن سرپایی درخواستها اکتفا کرد.
📌 ارتقای نمایندگی ورزش و جوانان به اداره، کفپوش، روشنایی و سکوی زمین چمن از جمله مشکلاتی بود که در حضور گذری وزیر ورزش به گوش او رسانده شد.
💬 وزیر ورزش در پاسخ به درخواست تامین اعتبار برای کفپوش سالن ورزشی پاسخ داد که «پیگیری خواهیم کرد.»
💬 مدیرکل ورزش و جوانان فارس هم قول داد «طرحهایی که اعتبار آنها توسط نماینده از سوی وزارت نفت تامین شده، تا آذر ماه وارد مرحله اجرایی خواهد شد.»
🔻 خبر کامل در هفتبرکه:
☑️ 7Berkeh.ir/archives/139542
▪️▫️▪️
🔴 7Berkeh.ir
✔️ t.me/HaftBerkeh
✔️ Whatsapp : bit.ly/7B-Wa
✔️ Instagram.com/7Berkeh
✔️ eitaa.com/Haftberkeh
☀️ صبح دوستان به خیر و نیکی
#حس_زندگی
📸 مهدی شیردل
#فداغ #برکه
▪️☀️▪️
🔻همراه با هفتبرکه در شبکههای اجتماعی
🔴 7Berkeh.ir
✔️ T.me/HaftBerkeh
✔️ Instagram.com/7Berkeh
✔️ Whatsapp : bit.ly/7B-Wa
✔️ youtube.com/@7berkeh104
✔️ eitaa.com/Haftberkeh
✔️ twitter.com/7berkeh
✔️ Sapp.ir/7berkeh
✔️ Ble.ir/7Berkeh
✔️ Wa.me/989374909600
🏰 افسانه همایوندژ
✍️ داستان تاریخی حسن تقیزاده
☑️ هفتبرکه: حسن تقیزاده از سالهای دور به نوشتن مشغول بوده است و شاید نوشتههایش را در «هفتبرکه» خوانده باشید. او نوشتن داستان کوتاه را در انجمن شاعران و نویسندگان گراش شروع کرد و اکنون دست به تجربهای نو زده است: نوشتن یک داستان بلند با استفاده از فضا و شخصیتهای تاریخی گراش. در «افسانهی همایوندژ»، او از تکههایی از واقعیات تاریخی که در دست است استفاده کرده و با تخیل خودش، آن را به شکل یک «افسانه» یا «داستان تاریخی» پرورده است. این داستان بلند به صورت «پاورقی» در هفتبرکه منتشر خواهد شد. پاورقی فرمی است که در روزنامههای قدیم مرسوم بود و داستانی به صورت هر روزه در یک ستون ثابت برای خوانندگان منتشر میشد.
📖 فصل اول: کاروان غربتیها
🔖 قسمت ۱
بعدازظهر گرم یکی از روزهای فصل برداشت، محمدخان، حاکم گراش، در مَنظَرِ طالبخانی که مشرف بر تمامی گراش و مناطق اطراف بود، با نگرانی و دلهره، با دوربین چشمی خود شاهد ورود چندین مرد سوار و پیاده به گراش بود. محمدخان دوربین را پایین آورد و رو به یکی از معاونانش به نام عباس مَشمَعدعلی گفت: «کی خبر داد؟»
عباس جواب داد: «جناب خان، صَفَرِ علی صَفَر که از طرف اَناغ میآمد، سَرِ پیچ سهراهی اناغ و اَوَز و گراش، اتفاقی این کاروان را دیده.»
خان پرسید: «از اناخ آمده؟ آنجا چه کار داشته؟»
- من فرستادمش، خان. فصل برداشت گندم است. گفتم برود از اوضاع و احوال خبر بیاورد.
- صداش بزن بیاید بالا.
- همینجاست. گفتم منتظر بماند. دم در ایستاده. صفر! های صفر! جنابِ خان فرمودند بیا بالا. بیا تو منظر.
صفر که روی دوکُنجیِ سنگیِ خانه طالبخانی نشسته بود، به محض شنیدن صدای عباس از جا بلند شد و دستهی سنگین دقالباب مخصوص مردان را دو سه بار زد و «یا الله»گویان وارد دالان خانه شد. از جلو اُرُسی گذشت و وارد کفشکَنی که راهپله در آن قرار داشت شد. پلهها را دو تا یکی طی کرد تا به پشت بام رسید و به طرف ضلع مقابل که پلههای منظر قرار داشت رفت و به حضور محمدخان رسید.
خان دست در جیب قبایش کرد و سکهای را به طرف صفر پرت کرد. صفر سکه را گرفت و به طرف خان رفت تا دست خان را ببوسد ولی خان مانع شد و گفت: «آفرین صفر. مرحبا. خیلی سریع خبر دادی. بگو ببینم چه دیدی؟ اینها کی هستند؟»
صفر گفت: «جناب خان، موقع برگشتن از اناغ، از دور این عدّه را دیدم. از سرعت اسبم کم کردم و به طرف دامنه کوه رفتم تا متوجه من نشوند. اینها از جاده اوز میآمدند و به سهراهی تنگ مسجد نزدیک میشدند. نمیدانستم که اینها قصد رفتن به گراش دارند یا اناغ. اسب را پشت یک تختهسنگ بستم و به طرف بالای کوه رفتم و منتظر شدم. وقتی فهمیدم که قصد گراش را دارند، صبر کردم تا مسافتی از من دور شوند و من پشت سر آنها قرار بگیرم تا فرصت شناساییشان را داشته باشم.»
خان گفت: «مرحبا، مرحبا، آفرین. خُب، چی دستگیرت شد؟»
صفر گفت: «خان، اینها خودمونی نیستند.»
عباس گفت: «شاید ترکهای قشقایی باشند؟»
صفر گفت: «نه، قشقاییها را میشناسم. آنها کلاههای نمدیِ دولبه بر سر دارند و شال و قبایشان فرق دارد. این غربتیها قشقایی نیستند. سَرحَدیاَند. ترکی حرف نمیزدند. فارسیزبان بودند. زین و یراقشان هم با مالِ ما فرق داشت و هم با مالِ قشقاییها.»
محمدخان پرسید: «چند نفر بودند؟ زن و زیل همراهشان بود؟»
صفر گفت: «نه، فقط دو تا پیرزن باهاشان بودند و دو تا بچه. بقیهشان مرد بودند.»
خان باز پرسید: «مردهاشان چی؟ جنگی بودند؟ چند نفر بودند؟»
صفر گفت: «بله، خان، سرِ جمع هجده نفر بودند که یکیشان پیرمرد بود و یکی دیگر که عبایش با بقیه فرق میکرد، فکر کنم راهنمایشان بود. او خودمونی بود.
عباس گفت: «با این حساب، میشود شانزده مرد. سلاح داشتند؟»
صفر گفت: «بله، مکمل سلاح بودند. پنجتایشان قطار بسته بودند. همگیشان تفنگ داشتند.»
خان پرسید: «بارشان چی بود؟»
صفر گفت: «جناب خان، سه گاری دیدم که دوتاشان پر از خیمه و خرگاه، چادر و دیگ و دیگبَر بود. ولی روی گاری سومی را با چادر پوشانده بودند. پنج قاطر و سه الاغ هم بار و بنه داشتند و یک گلهی کوچک بز و گوسفند، حدود بیست راس. از کنارشان که گذشتم، سلام کردم. جواب دادند و کمی که فاصله گرفتم، به تاخت به اینجا آمدم.»
خان گفت: «آفرین، آفرین، بارک الله. همینجا بنشین و چشم از آنها بر ندار. میگویم برایت غذا و شربت بیاورند. ببین از سمت چپ قلعه میروند و قصد لار دارند، و یا از سمت راست، وارد گراش میشوند.»
#پاورقی
▪️▫️▪️
🔴 7Berkeh.ir
✔️ t.me/HaftBerkeh
✔️ Whatsapp : bit.ly/7B-Wa
✔️ Instagram.com/7Berkeh
✔️ eitaa.com/Haftberkeh
✔️ Ble.ir/7Berkeh
🗓 👨🏻⚕️👩🏻⚕️ برنامه هفتگی نوبتدهی اینترنتی پزشکان
🏨 در کلینک تخصصی و فوقتخصصی بیمارستان گراش
🗓 هفته چهارم مهرماه ۱۴۰۲
🏨 نوبتدهی تمامی پزشکان متخصص و فوق تخصص فقط به صورت اینترنتی:
gerash.paziresh24.com
🔬سامانه جواب آزمایشگاه بیمارستان گراش
elab.gerums.ac.ir
☢️ سامانهی دریافت پرونده تصویری پزشکی بیمارستان گراش
pacs.gerums.ac.ir
🔻حضور هفتگی پزشکان در ارد
🏥 مرکز خدمات جامع سلامت ارد
🗓 دوشنبه ۲۴ مهرماه ۱۴۰۲
🩺 دکتر حبیبالله محمدجانی - متخصص داخلی
🛎 نوبتدهی به صورت حضوری ساعت ۷:۳۰ صبح
⏰ ساعت حضور پزشک ساعت ۹ تا ۱۲
#وبدا
▪️▫️▪️
🔴 7Berkeh.ir
✔️ t.me/HaftBerkeh
✔️ Whatsapp : bit.ly/7B-Wa
✔️ Instagram.com/7Berkeh
✔️ eitaa.com/Haftberkeh
✔️ Ble.ir/7Berkeh
🔴 صدرنشینی مقتدرانه هلالاحمر و شاهین
⚽️ پایان هفته چهارم مسابقات #فوتبال باشگاهی گراش
🔻 گروه B - هفته چهارم
⚽️ استقلال ۱ - اتحاد ۱
⚽️ هلال احمر ۵ - جوشن ۰
⚽️ نیولند ۰ - انقلاب ۳
🔻جدول ردهبندی گروه B
✅ ✅ ✅ ✅ هلالاحمر ۱۲ امتیاز
✅ ✅ ✅ ❌ جوشن - ۹ امتیاز
❌ ✅ ❌ ✅ انقلاب - ۶ امتیاز
❌ ✅ ❌ ⏸ اتحاد ، استقلال - ۴ امتیاز
❌ ❌ ❌ ❌ نیولند - بدون امتیاز
🔻 گروه A - هفته چهارم
⚽️ پرسپولیس نوین ۳ - بهاش زینلآباد ۱
⚽️ شهدا ۳ - شاهین ۴
⚽️ ستاره آبی ۲- گراش جوان ۲
🔻جدول گروه A
✅ ✅ ✅ ✅ شاهین - ۱۲ امتیاز
✅ ✅ ❌ ⏸ گراش جوان و ستارهآبی - ۷ امتیاز
✅ ✅ ❌ ❌ شهدا - ۶ امتیاز
❌ ❌ ❌ ✅ پرسپولیس نوین - ۳ امتیاز
❌ ❌ ❌❌ بهاش زینلآباد - بدون امتیاز
⬆️ هفته پنجم و پایانی مرحله مقدماتی چهارشنبه، پنجشنبه و جمعه این هفته برگزار میشود و از هر گروه چهار تیم به مرحله دوم صعود میکنند.
🏟 همه بازیها در ورزشگاه شهدا گراش برگزار میشود.
▪️▫️▪️
🔴 7Berkeh.ir
✔️ t.me/HaftBerkeh
✔️ Whatsapp : bit.ly/7B-Wa
✔️ Instagram.com/7Berkeh
✔️ eitaa.com/Haftberkeh
✔️ Ble.ir/7Berkeh
🛒 شبهای نمایشگاه پاییزه: تفریح و شاید کمی خرید
🍁 نمایشگاهِ پاییزهی عرضه مستقیم کالا گراش از تاریخ ۱۷ مهر به مدت ۱۰ شب و یا بیشتر در بوستان یاران برپاست. این روزهای اول سال تحصیلی که دانشآموزان صبحها به مدرسه میروند و تا شب درگیرِ مشق و تمریناتِ کلاسی هستند، آخر هفتهها زمان مناسبیست که خانواده برای شارژ روحی سری به نمایشگاه بزنند. این جور نمایشگاهها فقط برای خرید کردن نیست، گاهی آدمها برای تفریح و وقت گذراندن و دور شدن از روزمرگی به آن پناه میبرند.
▫️از بلوار شیخ احمد انصاری که به سمت بوستان یاران برویم در دو طرف خیابان با ماشینهای پارک شدهی مردم مواجه میشویم که نشان دهندهی استقبال خوب مردم است و خب نتیجهگیری برای خرید کردنشان را باید بگذارم بعد از سرزدن به غرفهها و این که آیا کیسههایی در دست دارند یا نه؟
🔻گزارش نوریه بلبل و عکسهای نازنین کشاورز از نمایشگاه را در هفتبرکه بخوانید:
☑️ 7Berkeh.ir/archives/139560
▪️▫️▪️
🔴 7Berkeh.ir
✔️ t.me/HaftBerkeh
✔️ Whatsapp : bit.ly/7B-Wa
✔️ Instagram.com/7Berkeh
✔️ eitaa.com/Haftberkeh
✔️ Ble.ir/7Berkeh
هفت برکه گراش - گریشنا
🛒 شبهای نمایشگاه پاییزه: تفریح و شاید کمی خرید 🍁 نمایشگاهِ پاییزهی عرضه مستقیم کالا گراش از تاری
🛒 شبهای نمایشگاه پاییزه: تفریح و شاید کمی خرید
▫️هوای خوب پاییزی، فرصتی هست که کمی در فضاهای سبزِ شهر قدم بزنیم، حالا اگر در کنار این فضا نمایشگاهی برپا شده باشد، دیگر نورعلینور میشود. میتوان در کنارِ تفریح کمی هم محصولاتی که برای فروش ارائه میشوند را از نظر گذراند و خریدی هم کرد.
▫️نمایشگاهِ پاییزهی عرضه مستقیم کالا گراش از تاریخ ۱۷ مهر به مدت ۱۰ شب و یا بیشتر در بوستان یاران برپاست.
▫️بعضی از مردم با لیوانهای اسپرسو به دست از کافه رهگذر که در ورودی نمایشگاه قرار دارد بیرون میآیند و خود را آمادهی یک خرید یا گشت زدن در نمایشگاه میکنند.
🔻راضی هستیم به رضای خدا
1️⃣ اولین غرفهای که سر میزنیم فروشگاه محصولات چوبی است. محصولاتش صنایع دستی و محصولات آشپزخانه و خراطی چوب هست و از استان گیلان شهر لنگرود به گراش آمده است. به واسطهی عضویت در میراث فرهنگی از نمایشگاههایی که در سراسر کشور برپا میشود مطلع شده است. فروشنده تمایلی به مصاحبه و آوردن نامش ندارد. میگوید بار اولی که قرار بوده در نمایشگاه گراش شرکت کند، نمایشگاه کنسل شده است و اینبار دومی است که به گراش میآید. استقبال مردم در روزهای اول زیاد خوب نبوده و الان کمکم بهتر شده است و با جمله «راضی هستم به رضای خدا» صحبتاش را تمام میکند.
2️⃣ نفر بعدی گزارش ما آقای زارع است که از شیراز آمده و این روزها اولین تجربهی غرفهداری در گراش را میگذراند، البته تجربهی حضور در نمایشگاه لار و خور را دارد و با کار تولیدی مانتو و لباسهای پاییزه و بهاره و تابستانه این روزها مهمان نمایشگاه است. از استقبال خوب مردم میگوید و اینکه اجناسشان به نسبت اجناس موجود در بازار از کیفیت بهتری برخوردار است.میگوید: «هدف ما این است که مردم را به سمت لباسهای مدرن و شاد هدایت کنیم.»
3️⃣ خانمی از لار که با محصولات طب سنتی در گوشهای از نمایشگاه به فروش محصولاتش مشغول است از استقبال کم مردم از محصولاتش میگوید از اینکه مردم به خواص روغنهای درمانی آشنا نیستند و خیلی راحت از کنار آن میگذرند.
4️⃣ محصولات دستساز مریم حسینپور و الهام نادرپور را از اینستاگرام میشناسیم.از استقبال خوب مردم میگویند که این نمایشگاه بهتر از نمایشگاههایی که قبلا برگزار شده، هست و نادرپور دلیل آن را آبوهوای خوب و همچنین مکان مناسب نمایشگاه میداند.
5️⃣ گراشی بعدی که به سراغ او میرویم فاطمه صحراگرد هست که با محصولات عباهای عربی و اکسسوری و کیفهای مجلسی در نمایشگاه حضور دارد. این اولین حضورصحراگرد در نمایشگاه است. فاطمه هفت سال است خیاطی میکند و در کنار آن دو سال است که به فروش عباهای عربی مشغول است. از استقبال خوب مردم میگوید و اینکه راضی است.
🔻 طرفداران غرفههای خوراکی
💬 از مریم که به همراه مادرش به نمایشگاه آمده میپرسم از کدام غرفهها بیشتر خوشش آمده، میگوید: «از غرفههایی که لواشک و قرهقروت میفروشند.» اما مادرش نظری متفاوتی دارد و بیشتر به غرفههایی که نانهای محلی و محصولات سنتی گراش را میفروشند تمایل دارد.
💬 ابوالفضل که هشت سال سن دارد از غرفهای که سیبزمینی سرخکرده میفروشد رضایت دارد و تنها امتیاز منفیای که به آن میدهد این است که اگر آویشن به سیبزمینیها نزند بهتر است.
💬 علی به همراه همسر و فرزند کوچکاش در نمایشگاه هست میگوید، این ذوق و شوق بین مردم و پویایی جمعیت را دوست دارد و راضی است حتی اگر خرید هم نکند.
💬 فاطمه که گراشی نیست و از شهرهای اطراف آمده است نظرش این است که تنوع محصولات تقریبا خوب است و جای بهتر شدن هم دارد.
❌ چراغهای روشن نمایشگاه در ورودی گراش از سمت اوز خانوادهها را به اینجا کشانده است هر چند که بعضیها اصناف از برگزاری نمایشگاه دلخورند و معتقدند این نمایشگاه بازار آنها را رونق میاندازد.
🔻گزارش نوریه بلبل و عکسهای نازنین کشاورز از نمایشگاه را در هفتبرکه بخوانید:
☑️ 7Berkeh.ir/archives/139560
▪️▫️▪️
🔴 7Berkeh.ir
✔️ t.me/HaftBerkeh
✔️ Whatsapp : bit.ly/7B-Wa
✔️ Instagram.com/7Berkeh
✔️ eitaa.com/Haftberkeh
✔️ Ble.ir/7Berkeh
⛳️ کمپ ورزش و دانش - گزارش تصویری
🏟 به مناسبت هفته جهانی کودک و هفته تربیت بدنی، هیات ژیمناستیک گراش «کمپ #ورزش و دانش» را برنامهریزی و روز پنجشنبه ۲۰ مهرماه ۱۴۰۲ در زمین چمن مجموعه فرهنگی ورزشی سردار سلیمانی اجرا کرد.
🤸♂️ به گزارش روابط عمومی هیئت ژیمناستیک شهرستان گراش، در این کمپ حدود ۲۰۰ کودک و دانشآموز ۴ الی ۹ سال حضور داشتند و در ۶ غرفه شامل علوم و ورزش، ریاضی و ورزش، انگلیسی و ورزش، هنر و ورزش و ژیمناستیک و ریتموگیم به آموزش و بازی و سرگرمی پرداختند. پایانبخش این کمپ نیز مراسم آتشبازی بود.
▫️ سحر غلام کشور، مسئول برگزاری کمپ، با عذرخواهی از کودکان و خانوادهها بابت اجرا نشدن نمایش عروسکی، مسئولین غرفهها را اینگونه معرفی کرد: سکینه فتحی (علوم)، هانیه افشار (انگلیسی)، صفیه آذربار (ریاضی)، رامین رحیمی (هنر)، فائزه شکیبا (ریتموگیم)، معصومه خواجی (ژیمناستیک).
🔻 گزارش تصویری مجید افشار در هفتبرکه:
☑️ 7Berkeh.ir/archives/139581
▪️⛳️▪️
🔴 7Berkeh.ir
✔️ t.me/HaftBerkeh
✔️ Whatsapp : bit.ly/7B-Wa
✔️ Instagram.com/7Berkeh
✔️ eitaa.com/Haftberkeh
✔️ Ble.ir/7Berkeh
▪️ درگذشت حاج اصغر حسنی
▫️فرزند زینل
#پرسه
▪️مراسم تشییع و خاکسپاری
📅یکشنبه ۲۳ مهرماه ۱۴۰۲ - ساعت ۱۵
↩️ از ابتدا خیابان ریحان به سمت آرامستان جعفرآباد گراش
▫️ مراسم ختم
🕌 حسینیه ابوالفضل(ع)
⏰ از ساعت ۲۰ تا ۲۲
▫️مجلس زنانه: منزل مرحوم در خیابان بسیج - کوچه ۳
▫️قرائت فاتحه و نماز لیلهالدفن جهت شادی روح مرحوم مزید امتنان است.
▪️▫️▪️
🔴 7Berkeh.ir
✔️ t.me/HaftBerkeh
✔️ Whatsapp : bit.ly/7B-Wa
✔️ Instagram.com/7Berkeh
✔️ eitaa.com/Haftberkeh
✔️ Ble.ir/7Berkeh
🌦 امیدوار به پاییز پر باران و گرمتر
#هواشناسی
🔻سال زارعی از اول مهرماه آغاز شده است و برای پیشبینی اوضاع جوی و بارندگی در ماههای آینده به سراغ محمود آذرآیین کارشناس هواشناسی رفتیم:
💬 خوشبختانه امسال با توجه به قرارگیری شاخص enso ؛ورود به فاز گرم و ماندگاری آن حداقل تا بهار در فاز مثبت و شروع پدیدهی elnino که منجر به افزایش بارندگیهای خاورمیانه و ایران میشود و بعد از بررسی سایر شاخصها که همگی به نفع جنوب کشور و همچنین مناطق جنوبی استان فارس هستند امید است که پاییز و زمستان پر بارشی را تجربه کنیم.
🍂 نتایج مراکز معتبر هواشناسی مانند دانشگاه کلمبیا و...، امیدواری به بارشهای فراگیر و بیشتر از نرمال را در پاییز پیش رو برای جنوب فارس دو چندان می کند.
🌥 از لحاظ دمایی نیز برای ادامه فصل پاییز با توجه به شرایط آب های مجاور کشور، انتظار داریم هوای گرم تر از نرمال را پیش رو داشته باشیم.
▫️ در هفته پیش رو نیز شاهد کاهش تدریجی دمای هوا خواهیم بود.
☔️ ان شاالله از آبانماه منتظر آغاز بارشهای پاییزی خواهیم بود.
▪️▫️▪️
🔴 7Berkeh.ir
✔️ t.me/HaftBerkeh
✔️ Whatsapp : bit.ly/7B-Wa
🏰 افسانه همایوندژ
✍️ داستان تاریخی حسن تقیزاده
☑️ هفتبرکه: حسن تقیزاده از سالهای دور به نوشتن مشغول بوده است و شاید نوشتههایش را در «هفتبرکه» خوانده باشید. او نوشتن داستان کوتاه را در انجمن شاعران و نویسندگان گراش شروع کرد و اکنون دست به تجربهای نو زده است: نوشتن یک داستان بلند با استفاده از فضا و شخصیتهای تاریخی گراش. در «افسانهی همایوندژ»، او از تکههایی از واقعیات تاریخی که در دست است استفاده کرده و با تخیل خودش، آن را به شکل یک «افسانه» یا «داستان تاریخی» پرورده است. این داستان بلند به صورت «پاورقی» در هفتبرکه منتشر خواهد شد. پاورقی فرمی است که در روزنامههای قدیم مرسوم بود و داستانی به صورت هر روزه در یک ستون ثابت برای خوانندگان منتشر میشد.
📖 فصل اول: کاروان غربتیها
🔖 قسمت ۲
خان گفت: «آفرین، آفرین، بارک الله. همینجا بنشین و چشم از آنها بر ندار. میگویم برایت غذا و شربت بیاورند. ببین از سمت چپ قلعه میروند و قصد لار دارند، و یا از سمت راست، وارد گراش میشوند.»
محمدخان در عین پایین آمدن از راهپله داد زد: «سیاه، سیاه، سیاهکَلی!»
سیاهکَلی یک سیاهپوستان آفریقایی بود که به عنوان برده به ایران آورده شده بود. از میان پنج آفریقایی در خانهی خان که سه تای آنها زن بودند، او سرپیشخدمت بود.
سیاه در راهپله دوید و گفت: «بله، خان.»
خان گفت: «غذا و چای و شربت ببر به منظر و قلیان را چاق کن بیار توی پَندَری.»
محمدخان و عباس مشمعدعلی در پندری نشستند. بعد از گذشت دقایقی، سیاهکَلی با منقلِ هشتپایه پر از آتش که در یک سینیِ مسی گذاشته بود، وارد شد و سینی را جلو محمدخان گذاشت.
محمدخان با عصبانیت گفت: «من گفتم قلیان بیاور. الان چه وقت بافور و تریاک است؟»
عباس خندهای کرد و گفت: «جناب خان، از قدیم گفتهاند که «آدمِ سیاه، عقلَش تا پِشین است. الان وقت پَسین است.»
خان که افکارش درگیر بود و قلیانش به موقع حاضر نشده بود، با عصبانیت گفت: «به جای مزه ریختن، یک کاری بکن. فکری بکن. ناسلامتی تو جای مشاور پدرم میرزا معدعلی نشستی. زمانِ حکومت پدرم، آب از آب تکان نمیخورد. ولی الان چی؟ یکی از تفنگچیهای من را در راه خنج با تیر زدند. دو تا از خِوِدهای من را در اَرَد، نزدیک فصل جیری، آتش زدند. الان هم که یک عده غربتی با سلاح دارند نزدیک میشوند که من نمیدانم کی هستند و چی میخواهند.»
عباس مشمعدعلی بعد از سخنان محمدخان خودش را جمعوجور کرد و گفت: «بله، جناب خان، میرزا معدلی مرد بزرگ و دانایی است و سالهای سال مشاور مرحوم خان بزرگ، پدر شما بود. شاید خداوند عقلِ میرزا معدعلی را به من نداده، ولی در عوض پنج تا پسر داده که همگی قسم خوردهاند که تا پای جان پا در رکاب شما خواهند بود.»
بالاخره قلیان خان را آوردند. خان چند پک به قلیان زد و عصبانیتش فروکش کرد. بعد نیِ قلیان را زیر چانهاش گذاشت و به فکر فرو رفت. بعد از مدتی، سکوت را شکست و رو به عباس گفت: «برو، برو دنبال میرزا معدلی. بیارش اینجا. درست است که پیر و ناتوان شده، ولی شاید هنوز فکرش کار میکند.»
مدتی گذشت. خان همچنان در پندری نشسته بود و با افکار پراکندهاش در مورد حوادث یک سال گذشته درگیر بود. او حاکمیت خود را که از پدرش به ارث برده بود، متزلزل میدید. اینکه عدهای مردِ مسلح هم به مرکز فرمانرواییاش نزدیک میشدند، او را بیشتر نگران کرده بود.
صدای دقالباب و «یا اللهِ» عباس مشمعدعلی را شنید. او را به حضور خود طلبید و پرسید: «چی شد؟ میرزا معدعلی را دیدی؟»
- بله. جنابِ میرزا حال و روز خوشی نداشت. از دو پا فلج شده و دستانش ضعیف شده بود. به جز زبان تندش، بقیهی اعضای بدنش کار نمیکرد.
- پیام مرا رساندی؟ شنید؟ چرا نیاوردیش؟
- بله. شنید. و یک جمله بیشتر نگفت.
- خب، چی گفت؟
- جناب خان، من جرات بیانش را ندارم!
- بگو چی گفت. بگو.
- من غلط میکنم که چنین پیامی را به جناب خان برسانم.
- مشکلی نیست. غیر از این است که فحش و فضاحت باشد؟ تو در امانی.
- خان، خیلی ببخشید، روم به دیوار، روم به دیوار. میرزا گفت هیچ وقت بار را نمیبرند نزدیک خر. خر را میآورند پهلوی بار.
#پاورقی
▪️▫️▪️
🔴 7Berkeh.ir
✔️ t.me/HaftBerkeh
✔️ Whatsapp : bit.ly/7B-Wa
✔️ Instagram.com/7Berkeh
✔️ eitaa.com/Haftberkeh
✔️ Ble.ir/7Berkeh
🪔 #یخدو ۱: اشیایی که ما را به تاریخ وصل میکند
✍️ صادق رحمانی
📝 یک بار با زنی سالخورده، مادر یکی از دوستان، برخورد داشتم. در لابهلای حرفهایش به نکتهی جالبی اشاره کرد. گفت: «کاغذ از آدمها وفادارتر است.» اشارهاش به این موضوع بود که نوشتههای آدمی پس از مرگش هنوز هست، اما از صاحب نوشته خبری نیست. من از این عبارت استفاده میکنم و میگویم که اشیای خانهی ما نیز زندهاند و وفادارتر از انسانها.
🏺برخی از اشیا ما را به تاریخ وصل میکند. اشیاء چند نسل با آدمهای یک خانه زندگی میکنند و وقتی که کهنه هم شدند، آدم از آنها دل نمیکند، بلکه آنها را به انباری منتقل میکند. بنابراین اشیاء همانند انسانها زندگی میکنند، پیر میشوند و به جای دیگر سفر میکنند. اشیاء دربردارندهی معانی فرهنگی و اجتماعی هستند.
💈 شما چه مقدار از اشیای قدیمی را پیش چشم خود دارید؟ چرا فرزندان ما از نگهداری اشیای قدیمی در خانه، اظهار نارضایتی میکنند؟ آیا آنان از خاطرهبازی ما با اشیاء اطلاع دارند؟ جوانان امروز با چه اشیایی پیمان رفاقت بستهاند؟
📦 «یخدو» صندوقی چوبی بود که در آن میشد هر چیزی را پیدا کرد. ما هم در ستون «یخدو» از اشیای فراموششدهی خانه مینویسیم؛ اشیایی که گاهی فقط یک خاطره است و گاهی هم میتوان دستی به سر و روی آنها کشید و به شکلی دیگری با آنها زندگی کرد.
🗃 یخدو Yakhdoo همان صندوقچه قدیمی است که به احتمال زیاد نام آن رَختدو یا رختدان یعنی جای نگهداری لباس بوده است. از یخدو برای نگهداری لباسهای نو و مهمانی استفاده میشده است. بدنهی اصلی یخدو از چوب درخت گز درست میشد و برای روکش بیرونی آن از مخمل وبرای روکش داخلی از پارچههایی با کیفیت نازلتر استفاده میکردند.
🧿 یخدو جزو لاینفک جهیزیهی عروس بود و حتما یک جفت یخدو در جهاز عروس قرار میدادند. حاج عبدل ایزدی و حاج علی ایزدی از آخرین استادان بنام در ساخت یخدو در گراش بودند.
🔨 درِ ستون «یخدو» را با عکسهایی از رقیه مهرابی، دانشآموخته مرمت آثار تاریخی، باز میکنیم که یخدوی قدیمی را با هنرمندی خود به یک عضو زیبای خانه تبدیل کرده است.
☑️ ستون یخدو را یکشنبهها در هفتبرکه بخوانید.
🔻 #یادداشت کامل در هفتبرکه:
☑️ 7Berkeh.ir/archives/138565
▪️▫️▪️
🔴 7Berkeh.ir
✔️ t.me/HaftBerkeh
✔️ Whatsapp : bit.ly/7B-Wa
✔️ Instagram.com/7Berkeh
✔️ eitaa.com/Haftberkeh
✔️ Ble.ir/7Berkeh
👨🎓🎈استقبال از دانشجویان جدید با گل و بادکنک و جلسه
🎓 ثبتنام دانشجویان ورودی ۱۴۰۲ در دانشکده علوم پزشکی گراش آغاز شد. همچنین در یک جلسه معارفه، والدین دانشجویان جدیدالورود با مسئولین دانشکده علوم پزشکی گراش، آشنا شدند.
▫️با توجه به تاخیر در اعلام نتایج کنکور امسال، دانشجویان ورودی جدید هفته سوم مهرماه وارد دانشگاهها میشوند. شنبه، ۲۲ مهرماه، دانشجویان ورودی ۱۴۰۲ در رشتههای کارشناسی علوم آزمایشگاهی و کاردانی فوریتهای پزشکی، در دانشکدهی علوم پزشکی گراش ثبتنام شدند.
➕جلسه توجیهی و معارفه مسئولین دانشکده علوم پزشکی گراش با حضور دکتر مهدی محسنزاده رییس دانشکده، دکتر علی اصغر خالقی، معاون آموزش، تحقیقات، فناوری، مسعود خواجهزاده، معاون فرهنگی دانشجویی و حجتالاسلام برفر، مدیر فرهنگسرای نهاد رهبری علوم پزشکی با حضور والدین دانشجویان برگزار شد.
☑️ 7Berkeh.ir/archives/139611
▪️▫️▪️
🔴 7Berkeh.ir
✔️ t.me/HaftBerkeh
✔️ Whatsapp : bit.ly/7B-Wa
✔️ Instagram.com/7Berkeh
✔️ eitaa.com/Haftberkeh
✔️ Ble.ir/7Berkeh
هفت برکه گراش - گریشنا
⚫️ ابراهیم اوسه که گراشیها او را به نام ابراهیم کل مراد میشناختند در ۶۴ سالگی در دبی درگذشت. #پرسه
⚫️ مراسم یادبود مرحوم ابراهیم اوسه
#پرسه
⏰ دوشنبه ۲۴ مهرماه ۱۴۰۲ - ساعت ۲۰ تا ۲۳
🕌 مسجد مهدیه
▪️ابراهیم اوسه که گراشیها او را به نام ابراهیم کل مراد میشناختند ۳ مهرماه در ۶۴ سالگی درگذشت و در دبی به خاک سپرده شد.
▪️▫️▪️
🔴 7Berkeh.ir
✔️ t.me/HaftBerkeh
✔️ Whatsapp: bit.ly/7B-Wa
✔️ Instagram.com/7Berkeh
✔️ eitaa.com/Haftberkeh
✔️ Ble.ir/7Berkeh
🎁 حاتم حامی ورزش و فرهنگ
▫️در ادامه حمایت از ورزش و فرهنگ، میثم بزازی و عبدالمجید نادرپور، دو دونده گراشی که در مسابقات کشوری رده نوجوانان چهار مقام برتر را به ارمغان آورده بودند، مهمان مجموعه غذایی حاتم بودند.
📡 مدیریت مجموعه غذایی حاتم، به پاس به دست آوردن این موفقیت، ۲۰ مهرماه ۱۴۰۲ در مراسمی از این ورزشکاران تقدیر کرد.
💬 جواد محمدی مدیر حاتم در مورد این اقدام گفت:«مانند دیگر شهروندان از افتخارآفرینی این عزیزان خوشحال میشویم و در حد توان سعی میکنیم از ورزشهایی که مظلوم واقع شدهاند و همچنین فعالیتهای فرهنگی و هنری حمایت کنیم.»
▫️محمدی گفت: «همانطور که مردم با حضور در حاتم از ما حمایت میکنند ما هم به سهم خود سعی میکنیم در حد توان چه به عنوان اسپانسر چه به شکل تقدیر به وظیفه اجتماعیمان برای حمایت از ورزش و فرهنگ عمل کنیم.»
🔻عکسهای بیشتر را در اینستاگرام هفتبرکه ببینید:
https://www.instagram.com/p/CybWbFgKR9e
#گزارش_آگهی #جامع
⚽️ اولین داوریِ محمد صحراگرد در لیگ برتر نونهالان کشور
🔺 صحراگرد، کمکداور جوان گراشی، روز جمعه ۲۱ مهرماه ۱۴۰۲ بازی دو تیم شیرازی خلیج فارس و پاس را در ورزشگاه شهید دستغیب قضاوت کرد.
🔺 او پس از موفقیت در تست آمادگی جسمانی پیشفصل داوران فارس، در لیست داوران معرفی شده به کشور قرار گرفته بود.
▫️ پیش از او، حاج علی موغلی، عبدالرضا حسینپور، عبدالمجید افشار و عبدالحمید عبدالی قضاوت در لیگهای کشوری را در کارنامه خود به ثبت رسانده بودند.
▪️▫️▪️
🔴 7Berkeh.ir
✔️ t.me/HaftBerkeh
✔️ Whatsapp: bit.ly/7B-Wa
✔️ Instagram.com/7Berkeh
✔️ eitaa.com/Haftberkeh
✔️ Ble.ir/7Berkeh
🏰 افسانه همایوندژ
✍️ داستان تاریخی حسن تقیزاده
☑️ هفتبرکه: حسن تقیزاده در «افسانهی همایوندژ»، از تکههایی از واقعیات تاریخی که در دست است استفاده کرده و با تخیل خودش، آن را به شکل یک «افسانه» یا «داستان تاریخی» پرورده است. این داستان بلند به صورت «پاورقی» در هفتبرکه منتشر خواهد شد. پاورقی فرمی است که در روزنامههای قدیم مرسوم بود و داستانی به صورت هر روزه در یک ستون ثابت برای خوانندگان منتشر میشد.
📖 فصل اول: کاروان غربتیها
🔖 قسمت ۳
عباس گفت: خان، خیلی ببخشید، روم به دیوار، روم به دیوار. میرزا گفت هیچ وقت بار را نمیبرند نزدیک خر. خر را میآورند پهلوی بار.
خان ناگهان قهقههای سر داد و گفت: «ای میرزای پدر سوخته! خدا لعنت کند هر چی میر و میرزاست! پیرمرد از دستوپا شده، ولی از نیش و کنایه زدن نه. میدانی عباس، این میرزا نه تنها مشاورِ امین و معتمدِ مرحومِ پدرم بود، بلکه یک دوست واقعی برای پدرم بود. مرحوم پدرم هم برای میرزا احترام زیادی قایل بود. هر جا که میرفت، چه در موقع سفر و چه در فصول شکار، محال بود که میرزا را با خودش نبرد. برای کوتاه شدن راه، با هم مشاعره میکردند و توی مجالس خصوصی، لُغُز میگفتند و با نیش و طعنه از پس همدیگر بر می-آمدند. خب، من هم پسر همان پدرم. جوابش را توی آستین دارم. خر از بار بردن میافتد، ولی از گوزیدن نه!»
- بارک الله جناب خان! الساعه میروم و جواب خان را میرسانم.
- نه، لازم نیست. میرزا نزدیکِ نود سالش است. بیادبی حساب میشود. فقط یک جمله بگو. بگو خر بعد از نماز عشا به نزد بار خواهد آمد. فقط همین را بگو، نه یک حرف بیشتر و نه کمتر. به سیاهکَلی هم بگو که سه چهار کیلو شکرپنیر و خرمای نم و انجیر و نخود و کشمش تهیه کند. ازش بگیر و ببر برای میرزا.
- الساعه، الساعه. چشم.
بعد از رفتن عباس، خان که انگار از خواب غفلت بیدار شده بود، به مرور کارهای گذشتهی خود و به اشتباهها و کمکاریهایی که طی چند سال زمامتش مرتکب شده بود پرداخت. به این نتیجه رسید که زودتر از اینها به یک مشاور کارکشته و دانا نیاز داشته است.
ولی صدای صفرِ علی صفر رشتهی افکارش را پاره کرد. صفر او را بلند صدا میزد. محمدخان که در کشیدن قلیان افراط کرده بود و یارای رفتن به منظر دیدهبانی را نداشت، صفر را به حضور طلبید. صفر آن چه دیده بود به خان گفت. خلاصهی گزارشش این بود که این کاروان ظاهرا قصد آمدن به گراش را در سر نداشته و وارد حیطه گراش نشده است، بلکه فعلاً قصد رفتن از راهِ پشتِ کلات به لار را دارد. آنها در انتهای گردنه تنگ مسجد که مشرف به گراش است، قصد اردو زدن دارند.
خبر اردو زدن سواران غریبه در دور و نزدیکیِ گراش بر نگرانی خان افزود. محمدخان صفر را مامور کرد که هر چه سریعتر از کلات بالا برود و خود را به جهانگیر، سردستهی تفنگچیهای خان که در قلعه اولی مستقر بود، برساند و به او بگوید که سریع با پنج سوار دیگر، جلوِ درِ خانه خان حاضر شوند. خان به سیاهکَلی هم دستور داد تا به خانهی مادر و خواهران و برادران خان برود و به آنان بگوید که آمادهی رفتن به قلعه باشند.
در کوچههای پر پیچ و خم که با شیبی تند از پاقلعه شروع و به خانهی طالبخانی منتهی میشد، کودکانِ خردسالِ سوار بر گُرد که در دنیای کودکانهی خود، مثل سوارکارانی ماهر با هم مسابقه میدادند، صدای نعل اسبهای تفنگچیهای خان را شنیدند. به محض شنیدن این صدا، کودکان اسبهای چوبی خود را رها کردند و به طرف سوارکارانی که به طرف خانهی طالبخانی میرفتند، دویدند. دختربچهها و بعضی از مادرانشان نیز از لای دروازههای چوبی سَرَک میکشیدند. خان نیز بیصبرانه منتظر رسیدن سواران بود.
هنگام غروب شده بود. خورشید آرامآرام در بلندیهای کوه نو که اسم دیگرش کوه سیاه بود، از نظرها پنهان میشد. هیاهویی در محلهی طالبخانی و کوچههای اطرافش که قوم و خویشان درجه یک محمدخان در آنها سکونت داشتند بر پا شده بود. مادرها و کنیزان در کوچهپسکوچهها به دنبال بچههای قد و نیمقدشان که مشغول بازی بودند، میگشتند. به همدیگر میگفتند که خان دستور داده است که اول افراد مسن و کودکان و نوجوانان را به قلعه ببرند.
#پاورقی
▪️▫️▪️
🔴 7Berkeh.ir
✔️ t.me/HaftBerkeh
✔️ Whatsapp : bit.ly/7B-Wa
✔️ Instagram.com/7Berkeh
✔️ eitaa.com/Haftberkeh
✔️ Ble.ir/7Berkeh
38.05M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎼 شلواهای رضوان خنجی با آوای مراد یوسفی
▫️شروه یا شلوا با فرهنگ ما آمیخته شده است و میتوان آن را آشناترین نوای موسیقی در جنوب ایران دانست. در شلوا غم، غربت و عشق با هم آمیخته میشود.
📻 رادیو اچمستان که در خنج فعالیت دارد در ادامه ثبت آثار فرهنگی و ادبی به سراغ مراد یوسفی از شلواخوانان گراش رفته و ۳ شلوای رضوان خنجی را با صدای گرم او ضبط و منتشر کرده است.
#شلوا #موسیقی
▪️▫️▪️
🔴 7Berkeh.ir
✔️ t.me/HaftBerkeh
✔️ Whatsapp : bit.ly/7B-Wa
✔️ Instagram.com/7Berkeh
✔️ eitaa.com/Haftberkeh
✔️ Ble.ir/7Berkeh
🏰 افسانه همایوندژ
✍️ داستان تاریخی حسن تقیزاده
📖 فصل اول: کاروان غربتیها
🔖 قسمت ۴
مادرها و کنیزان در کوچهپسکوچهها به دنبال بچههای قد و نیمقدشان که مشغول بازی بودند، میگشتند. به همدیگر میگفتند که خان دستور داده است که اول افراد مسن و کودکان و نوجوانان را به قلعه ببرند.
دیری نپایید که این هیاهو گسترش یافت. در هر کوچهای صدای پچپچ، زمزمه، فریاد و دعا شنیده میشد. هر مادری نگران فرزند بازیگوش خود بود. این هیاهو برای اهالی گراش ناآشنا نبود. مردها و زنان گراشی یکی دو بار این حرکتها را دیده بودند. پیرمردها و پیرزنها نیز بارها و بارها داستان حملهی یک خان بر خان دیگر را برای فرزندان خود گفته بودند.
جهانگیر به خانهی خان رسیده بود و خان توصیههای لازم را به جهانگیر گوشزد میکرد. خان به جهانگیر دستور داد تا هر پنج دروازهی گراش را کمی زودتر ببندد و جلو هر دروازه، یک تفنگچی بگمارد و به جز ساکنین گراش، به هیچ غریبهای اجازهی ورود به آبادی ندهد.
مدتی از غروب آفتاب گذشته بود و تاریکی شب بر آبادی سایه افکنده بود. هیاهوی غروب و اضطراب محمدخان فرو نشسته بود. خان که بچهها و سالخوردگانِ اطراف خود را به همایوندژِ تسخیرناپذیر فرستاده بود، احساس آرامش بیشتری میکرد. مردان از سر کار به خانههای خودشان برگشته بودند و اهالی خانهها احساس امنیت میکردند. صدای پای اسب جهانگیر که دائم به دروازههای آبادی سر میزد، بر این احساس آرامش و امنیت میافزود.
چندی بعد، اهالی محلهای که خانهی میرزا مَعدَلی در آن واقع شده بود، صدای حرکت آرامِ سه اسب را شنیدند. خان و دو سوار دیگر به خانهی میرزا معدلی رسیدند. خان به سواران همراهش دستور داد تا جلو در منتظر بمانند و خودش «یا الله»گویان وارد خانه شد.
- سلام علیکم حاجی میرزا.
- سلام پسر جان.
میرزا خندید و به سرفه افتاد. بعد ادامه داد: «بیا جلو ببینمت. چند سال است که ندیدمت. ماشاء الله بزرگ شدی!»
محمدخان نزدیک میرزا معدلی نشست و گفت: «خوشحالم که میخندی.»
- میخندم، چون من بُردم. آخر یادم میآید که خیلی وقتها پیش، با خدابیامرزی شاجان، توی همین پَندَری شرط بسته بودیم. من بهش گفتم: عاقبت یک روز میآید که محمدخان از این در وارد خانهی من میشود. شاجان گفت نه، نمیآید. حیفِ شاجان که به رحمت خدا رفت.
- خدا رحمتش کند. یادم است بچه که بودم، با اسد و علیاکبر همبازی بودیم. خدابیامرزی حاجی شاجان دَرِ کَت را باز میکرد و شکرپنیر و زِهگِرِه به ما بچهها میداد. خدا رحمتش کند.
- چی شده یادِ ما کردی؟ فکر میکنم یک جای کارت اشکال دارد.
- بله حاجی میرزا، مشکلاتی هست. آمدم با شما مشورت کنم.
- توی این نود سال سنی که من از خدا گرفتم، خانِ بیمشکل ندیدم! حالا بگو ببینم خان، مشکلت چی هست؟
- والله، چی بگویم میرزا. خانِ لار که ناسلامتی قوم و خویش ماست، با من سرسنگین شده است. کلانترِ اِوَز و فیشور برای من گربه میرقصانند. مزرعهام را آتش زدند. تفنگچیِ من را از پشت زدند. حالا هم چند سوار غُربتی، اول گراش اردو زدهاند. این یکی قوز بالاقوز شده. نمیدانم قصدشان چیست. از طرفی دیگر، نمیتوانم بیگدار به آب بزنم.
- هر آنکس که غافل چَرَد، غافل خورَد تیر. پسرِ خان، بزرگ شدی اما هنوز عاقل نشدی! دورادور خبرت را میگرفتم. به جای این که چهارچشمی مواظب باشی، پای منقل و سفرهی عرق مینشینی و با شکار و عیشونوش، وقت خودت را تلف میکنی.
- خام بودم. جوانی کردم. جاهلی کردم. و از سر بد شانسی، یکی مثل شما را هم نداشتم که باتجربه و درستکار باشد و کارها را برایم راست و ریست کند. برای همین آمدم اینجا تا با شما مشورت کنم که اولاً چه کسی را به کار بگیرم و دوم اینکه با این غربتیها چکار کنم. نمیدانم بهشان حمله کنم یا اینکه صبر کنم.
- این غربتیها، کی هستند؟ چند نفرند؟
- سرحدیاند. شانزده نفر مسلح، دو تا بچه و دو سه تا پیرزن و پیرمرد.
- بهتر است صبر کنی....
#پاورقی
▪️▫️▪️
🔴 7Berkeh.ir
✔️ t.me/HaftBerkeh
✔️ Whatsapp : bit.ly/7B-Wa
✔️ Instagram.com/7Berkeh
✔️ eitaa.com/Haftberkeh
✔️ Ble.ir/7Berkeh
🎯 گردهمایی هیأتهای ورزشی شهرستان گراش
⚽️🏓🏐به مناسبت روز تربیتبدنی🥋🐎🏃🏽
🛎 همراه با اجرای ورزش زورخانهای و پهلوانی
📅چهارشنبه ۲۶ مهرماه ساعت ۲۰
📍گراش | زورخانه مولا علی(ع)
▪️▫️▪️
🔴 7Berkeh.ir
✔️ t.me/HaftBerkeh
✔️ Whatsapp : bit.ly/7B-Wa
✔️ Instagram.com/7Berkeh
✔️ eitaa.com/Haftberkeh
✔️ Ble.ir/7Berkeh