#زمینه_حضرت_رقیه_س
یه روز یه باغبون بود که خیلی مهربون بود
یه باغی داشت که عشق زمین و آسمون بود
یه روز یه عده گلچین گلخونشو سوزوندن
به داغ اون همه گل یه چند تا غنچه موندن
تو غنچه های لاله یه لاله بود سه ساله
همیشه غرق شبنم همیشه غرق ناله
یه عده میرسیدند دنبالش میدویدند
من بمیرم اون گلو رو خارا میکشیدند
من چی بگم چی کردند که قلبشو سوزوندن
با غنچههای دیگه تو خرابه نشوندن
یه شب توی خرابه خواب بود و خواب گل دید
عطر گلاب اشکش به آسمونا رسید
یه وقت تو گریهها دید در خرابه وا شد
سر گل و آوردن خرابه کربلا شد
سر رو گذاشت رو زانوش زبون به شکوه وا کرد
عزیز من گل من کی سر تو جدا کرد
حاج احمد واعظی
@hajabasvaezii