s13.mp3
466.1K
🎙{صوت سلام بر ابراهیم}
🔸قسمت↤دهم
⏱مدتزمان↤۲:۳۰
محتوا↤مجموعهشھیدابراهیمهادے
نشر=باذکرصلوات🍃
#درمحضرقرآن
💠#تلنگر_قرآنی: مراقب باش!
🕋یَا وَیلَتَی لَیتَنِی لَم اَتَخِذ فُلَاناً خَلِیلاً (فرقان/28)
🔹چای اگر یک شب تا صبح کنار صابون باشد طعم و بوی صابون می گیرد و دیگر به درد نمی خورد و جایش سطل زباله است. چرا؟ چون هم نشین صابون بوده است. پس هم نشینی اثر دارد. با هر کس نشست و برخاست کنی، رنگ و بوی او را می گیری. خیلی ها از همین راه جهنمی می شوند در قرآن دیده ای که یکی از ناله های اهل جهنم، افسوس بر هم نشینی با رفیق های ناباب است.
پس در انتخاب دوست بیشتر دقت کن.
🔸یَا وَیلَتَی لَیتَنِی لَم اَتَخِذ فُلَاناً خَلِیلاً؛ ای کاش با فلانی هم نشین ورفیق نبودم
📗كتاب سی تدبر، سی تلنگر،محمد رضا رنجبر
خدا میگه:
تو با من باش،
تو با اندازهها و ریاضیات من زندگی کن،
یک جوری کمکت میکنم،
که فکرشم نمیکردی..
به قول حضرت حافظ:
تو بندگی چو گدایان به شرط مزد مکن
که خواجه خود روش بنده پروری داند.
میدونید مشکل اینه که خدا با ماست
اما، ما همیشه باخدا نیستیم.
یک شب عروسیه، یک شب مهمونیه، یک روز ناراحتیم، یک روز عصبانیم، یک روز خیلی خوشحالیم، یک روز با دوستمونیم، یک روز با فامیلیم...
خلاصه هر روز یک بهانه برای زندگی نکردن با استاندارهای خدا هست.
میخوایم خدا برامون معجزه کنه، باید با اندازههای خدا زندگی کنیم، و همیشه و همه جا نشون بدیم که قبولش داریم.
دلا مَعاش چنان کن که گر بلغزد پای
فرشتهات به دو دستِ دعا نگه دارد
گَرَت هواست که معشوق نَگْسَلد پیمان
نگاه دار سرِ رشته تا نگه دارد
وَيَرْزُقْهُ مِنْ حَيْثُ لَا يَحْتَسِبُ ۚ
و او را از جایی که گمان ندارد روزی میدهد؛ و هر کس بر خدا توکّل کند، کفایت امرش را میکند؛ خداوند فرمان خود را به انجام میرساند؛ و خدا برای هر چیزی اندازهای قرار داده است.
سوره طلاق.
قسمت :3⃣1⃣1⃣
#فصل_دوازدهم
رفت روی لبه دیوار از آنجا پرید توی حیاط. کمی بعد سرباز در را باز کرد. گفت: «هیچ کس تو نیست. دزدها از پشت بام آمده اند و رفته اند.»
خانه به هم ریخته بود. درست است هنوز اسباب و اثاثیه را نچیده بودیم. اما این طور هم آشفته بازار نبود. لباس هایمان ریخته بود وسط اتاق. رختخواب ها هر کدام یک طرف افتاده بود. ظرف و ظروف مختصری که داشتیم، وسط آشپزخانه پخش و پلا بود. چند تا بشقاب و لیوان شکسته هم کف آشپزخانه افتاده بود.
صمد با نگرانی دنبال چیزی می گشت. صدایم زد و گفت: «قدم! اسلحه، اسلحه ام نیست. بیچاره شدیم.»
اسلحه اش را خودم قایم کرده بودم. می دانستم اگر جای چیزی امن نباشد، جای اسلحه امنِ امن است. رفتم سراغش. حدسم درست بود. اسلحه سر جایش بود. اسلحه را دادم دستش، نفس راحتی کشید. انگار آب از آب تکان نخورده بود. با خونسردی گفت: «فقط پول ها را بردند. عیبی ندارد فدای سر تو و بچه ها.»
با شنیدن این حرف، پاهایم سست شد. نشستم روی زمین. پول ژیانی را که چند هفته پیش فروخته بودیم گذاشته بودم توی قوطی شیرخشک معصومه. قوطی توی کمد بود. دزد قوطی را برده بود. کمی بعد سراغ چند تکه طلایی که داشتم رفتم. طلاها هم نبود.
قسمت :4⃣1⃣1⃣
#فصل_دوازدهم
صمد مرتب می گفت: «عیبی ندارد. غصه نخور. بهترش را برایت می خرم. یک کم پول و چند تکه طلا که این همه غصه ندارد. اصلِ کار اسلحه بود که شکر خدا سر جایش است.»
کمی بعد صمد و سرباز رفتند و من تنها ماندم. بچه ها را از خانه همسایه آورده بودم. هر کاری کردم، دست و دلم به کار نمی رفت. می ترسیدم توی اتاق و آشپزخانه بروم. فکر می کردم کسی پشت کمد، یخچال یا زیر پله و خرپشته قایم شده است. فرشی انداختم گوشه حیاط و با بچه ها نشستم آنجا. معصومه حالش بد بود؛ اما جرئت رفتن به اتاق را نداشتم.
شب که صمد آمد، ما هنوز توی حیاط بودیم. صمد تعجب کرده بود. گفتم: «می ترسم. دست خودم نیست.»
خانه بدجوری دلم را زده بود. بچه ها را بغل کرد و برد توی اتاق. من هم به پشتوانه او رفتم و چیزی برای شام درست کردم. صمد تا نصف شب بیدار بود و خانه را مرتب می کرد.
گفتم: «بی خودی وسایل را نچین. من اینجابمان نیستم. یا خانه ای دیگر بگیر، یا برمی گردم قایش.»
خندید و گفت: «قدم! بچه شدی، می ترسی؟!»
گفتم: «تو که صبح تا شب نیستی. فردا پس فردا اگر بروی مأموریت، من شب ها چه کار کنم؟!»
🎀
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃
قسمت :5⃣1⃣1⃣
#فصل_دوازدهم
گفت: «من که روی آن را ندارم بروم پیش صاحب خانه و خانه را پس بدهم.»
گفتم: «خودم می روم. فقط تو قبول کن.»
چیزی نگفت. سکوت کرد. می دانستم دارد فکر می کند.
فردا ظهر که آمد، شاد و سرحال بود. گفت: «رفتم با صاحب خانه حرف زدم. یک جایی هم برایتان دیده ام. اما زیاد تعریفی نیست. اگر صبر کنی، جای بهتری پیدا می کنم.»
گفتم: «هر طور باشد قبول. فقط هر چه زودتر از این خانه برویم.»
فردای آن روز دوباره اسباب کشی کردیم. خانه مان یک اتاق بزرگ و تازه نقاشی شده در حوالی چاپارخانه بود. وسایل چندانی نداشتم. همه را دورتادور اتاق چیدم. خواب آرام آن شب را هیچ وقت فراموش نمی کنم. اما صبح که از خواب بیدار شدم، اوضاع طور دیگری شده بود. انگار داشتم تازه با چشم باز همه چیز را می دیدم. آن طرف حیاط چند تا اتاق بود که صاحب خانه در آنجا گاو و گوسفند نگه می داشت. بوی پشم و پهنشان توی اتاق می پیچید. از دست مگس نمی شد زندگی کرد. اما با این حال باید تحمل می کردم. روی اعتراض نداشتم.
شب که صمد آمد، خودش همه چیز دستگیرش شد. گفت: «قدم! اینجا اصلاً مناسب زندگی نیست. باید دنبال جای بهتری باشم.
قسمت :6⃣1⃣1⃣
#فصل_دوازدهم
بچه ها مریض می شوند. شاید مجبور شوم چند وقتی به مأموریت بروم. اوضاع و احوال مملکت رو به راه نیست. باید اول خیالم از طرف شما راحت شود.»
#فصل_سیزدهم
صمد به چند نفر از دوستانش سپرده بود خانه مناسبی برایمان پیدا کنند. خودش هم پیگیر بود. می گفت: «باید یک خانه خوب و راحت برایتان اجاره کنم که هم نزدیک نانوایی باشد، هم نزدیک بازار؛ هم صاحب خانه خوبی داشته باشد تا اگر من نبودم به دادتان برسد.»
من هم اسباب و اثاثیه ها را دوباره جمع کردم و گوشه ای چیدم.
چند روز بعد با خوشحالی آمد و گفت: «بالاخره پیدا کردم؛ یک خانه خوب و راحت با صاحب خانه ای مؤمن و مهربان. مبارکتان باشد.»
با تعجب گفتم: «مبارکمان باشد؟!»
رفت توی فکر. انگار یاد چیزی افتاده باشد. گفت: «من امروز و فردا می روم مرز، جنگ شده. عراق به ایران حمله کرده.»
این حرف را خیلی جدی نگرفتم. با خوشحالی رفتیم و خانه را دیدیم. خانه پشت انبار نفت بود؛ حاشیه شهر. محله اش تعریفی نبود. اما خانه خوبی بود. دیوارها تازه نقاشی شده بود؛ رنگ پسته ای روشن. پنجره های زیادی هم داشت. در مجموع خانه دل بازی بود؛ برعکس خانه قبل. صمد راست می گفت.
🎀
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃
قسمت :7⃣1⃣1⃣
#فصل_سیزدهم
صاحب خانه خوب و مهربانی هم داشت که طبقه پایین می نشستند. همان روز آینه و قرآن را گذاشتیم روی طاقچه و فردا هم اسباب کشی کردیم.
اول شیشه ها را پاک کردم؛ خودم دست تنها موکت ها را انداختم. یک فرش شش متری بیشتر نداشتیم که هدیه حاج آقایم بود. فرش را وسط اتاق پهن کردم. پشتی ها را چیدم دورتادور اتاق. خانه به رویم خندید. چند روز اول کارم دستمال کشیدن وسایل و جارو کردن و چیدن وسایل سر جایشان بود. تا مویی روی موکت می افتاد، خم می شدم و آن را برمی داشتم. خانه قشنگی بود. دو تا اتاق داشت که همان اول کاری، در یکی را بستم و کردمش اتاق پذیرایی. آشپزخانه ای داشت و دستشویی و حمام، همین. اما قشنگ ترین خانه ای بود که در همدان اجاره کرده بودیم.
عصر صمد آمد؛ با دو حلقه چسب برق سیاه. چهارپایه ای زیر پایش گذاشت و تا من به خودم بیایم، دیدم روی تمام شیشه ها با چسب، ضربدر مشکی زده. جای انگشت هایش روی شیشه ها مانده بود. با اعتراض گفتم: «چرا شیشه ها را این طور کردی؟! حیف از آن همه زحمت. یک روز تمام فقط شیشه پاک کردم.»
گفت: «جنگ شده. عراق شهرهای مرزی را بمباران کرده. این چسب ها باعث می شود موقع بمباران و شکستن شیشه ها، خرده شیشه رویتان نریزد.»
قسمت :8⃣1⃣1⃣
#فصل_سیزدهم
چاره ای نداشتم. شیشه ها را این طوری قبول کردم؛ هر چند با این کار انگار پرده ای سیاه روی قلبم کشیده بودند.
صمد می رفت و می آمد و خبرهای بد می آورد. یک شب رفت سراغ همسایه و به قول خودش سفارش ما را به او کرد. فردایش هم کلی نخود و لوبیا و گوشت و برنج خرید.
گفتم: «چه خبر است؟!»
گفت: «فردا می روم خرمشهر. شاید چند وقتی نتوانم بیایم. شاید هم هیچ وقت برنگردم.»
بغض ته گلویم نشسته بود. مقداری پول به من داد. ناهارش را خورد. بچه ها را بوسید. ساکش را بست. خداحافظی کرد و رفت.
خانه ای که این قدر در نظرم دل باز و قشنگ بود، یک دفعه دلگیر و بی روح شد. نمی دانستم باید چه کار کنم. بچه ها بعد از ناهار خوابیده بودند. چند دست لباسِ نَشسته داشتم. به بهانه شستن آن ها رفتم توی حمام و لباس شستم و گریه کردم.
کمی بعد صدای در آمد. دست هایم را شستم و رفتم در را باز کردم. زن صاحب خانه بود. حتماً می دانست ناراحتم. می خواست یک جوری هم دردی کند. گفت: «تعاونی محل با کوپن لیوان می دهند. بیا برویم بگیریم.»
حوصله نداشتم. بهانه آوردم بچه ها خواب اند.
🎀
🍃🌸🍃🌸🍃🌸
8.53M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
✅ پرسشهای یک طلبه اصلاح طلب از حسن خمینی
جناب حسن خمینی!
باسلام
با توجه به اینکه شما حامی فتنه گران سال 88 بودید و تا کنون که سال 1402 است هنوز از حامیان آنها هستید، سؤالاتی از شما می پرسم که همچنان بی پاسخ مانده است:
1ـ اگر شما ولایت فقیه را قبول دارید، با توجه به موضع گیری های آیت الله خامنه ای که فتنه 88 را «برهم زدن امنیت جامعه» ، «به هم زدن آسایش جامعه» ، «جامعه را به سمت اغتشاش و ناامني سوق دادن» ، «ايجاد آشوب و اغتشاش» و «معارضه با نظام» توصیف کردند، آیا این عناوین مصداق بغی یا محاربه یا افساد فی الارض نیست؟ لابد می دانید که مجازات هر کدام از این جرائم، اعدام است. اگر حتی یکی از این جرائم برای آنها ثابت است، چرا از آنها حمایت کردید و چرا هنوز هم حمایت می کنید؟
2ـ شخص ولی فقیه از فتنه گران این گونه تعبیر کرد: «مفسدین صحنه»، «برهمزنندگان امنيت عمومي و آرامش اجتماعی» ، «اصحاب فتنه» ، «مزدوران داخلی دشمن» ، «مفسد و اغتشاشگر و ضدانقلاب و ضدامنيت». با هر کدام از این عناوین فقهی و حقوقی می توان جرم فتنه گران را ثابت کرد. پس چرا هنوز آخرتتان را به دنیای آنها می فروشید؟
3- اگر در اثر مدیریت یا همکاری در مدیریت فتنه 88 و ارتباط یکی از مدیران آن آشوب ( خاتمی ملعون) با دشمنان کافر خارجی، شخص ولی فقیه برای عمل او لفظ «بغی» را به کار برده باشد، مگر حکم اولی مجازات او که از نزدیکان فکری و سیاسی و مورد علاقه شماست، اعدام نیست؟ حالا اگر به هر دلیلی حکومت نتواند مجازات باغی را اجرا کند، لابد حکم ثانوی دارد. حکم ثانوی او چیست؟ به هر صورت اگر جرم او ثابت است که هست، چرا هنوز رفیق گرمابه و گلستان او هستید؟
4ـ اگر فتنه گران که رفقای سیاسی شما هستند و همواره حامی آنها بوده اید، در حکومت دارای نفوذ باشند و اجرای حدود شرعی برای آنها به مصلحت جامعه اسلامی نباشد، آیا این باعث رفع تکلیف از حکومت می شود و جرم آنها کان لم یکن تلقی می شود؟ قطعاً اگر به مرور زمان شرایط برای اجرای حدود الهی درباره آنها فراهم شود، حکومت باید حد شرعی آنها را اجرا کند. شما که مسلمان هستید، چرا خواهان مجازات شرعی آنها نمی شوید؟ خواهان مجازات شدن، پیش کش. چرا از مخالفان مجازات سران فتنه هستید؟ خون کشته شدگان آن فتنه برای شما ارزشی ندارد؟ تا کجا حاضرید در مقابل اجرای احکام الهی بایستید و مخالف قرآن عمل کنید؟
5ـ کسانی که مستقیماً مرتکب بغی نشده اند اما با باغی همراهی کرده اند، و باغی به پشتوانه آنها مبادرت به این عمل کرده، مجازاتشان چیست؟ آیا اگر حد آنها اجرا نشود، لااقل نباید تعزیر شوند؟ اگر تعزیر شوند یا حتی اگر نشوند، آیا باز هم دین خود را در حمایت از آنها به حراج می گذارید؟
6ـ در جریان فتنه 88، دهها نفر از مردم بی گناه کشته شدند. مسؤول خونهای ریخته شده کیست؟ اولیاء دم باید از چه کسی شکایت کنند و قصاص، مجازات چه کسانی است؟ آیا سران فتنه که همواره از حمایت بی فایده و بی ارزش شما برخوردارند، نباید قصاص شوند؟ حکم حامیان سیاسی آنها که با حمایتشان نمی گذارند احکام خدا جاری شود، چیست؟
7ـ در صورتی که حد شرعی سران فتنه 88 و حامیان آنها طبق مصالحی اجرا نشود و آنها حتی عذرخواهی و توبه زبانی هم نکنند، آیا ارتکاب این جرائم موجب فسق نیست؟ آیا حمایت از سران فتنه موجب فسق نیست؟ اگر موجب فسق است که هست، آیا فاسق می تواند در مسئولیتهای حکومت اسلامی که شرطش تقواست، حضور داشته باشند؟ آیا فاسق می تواند سالانه بیش از 500 میلیارد تومان بودجه بیت المال را دریافت و هزینه کند؟
8ـ با توجه به این بیان ولی فقه درباره فتنه گران که فرمود: «خودشان به دست خودشان صلاحيت حضور در نظام اسلامي را دارند از دست ميدهند و صلاحيت ندارند»، آیا می توان هیچ مسئولیتی در رده های مختلف مدیریتی به آنان که فسقشان ثابت است، داد؟
حرف آخر: فقه امام خمینی، اگر بازیچه هواهای نفسانی سیاست بازان شود، فاتحه اسلام خوانده می شود. دشمن این را خوب فهمیده است. اما چرا شما نفهمیده اید؟
💠 خودمان را گول نزنیم، دشمن در اینجا پیروز شد
🔹به موازات اینکه در عرصه نظامی و سیاسی بر دشمن غلبه پیدا کرده ایم، متاسفانه در سایه انفعال، کج فهمی و ترک فعل بعضی از مسئولین، در برخی عرصه های فرهنگی و اخلاقی، این دشمن بوده که بر ما غلبه پیدا کرده است.
👈 برای مثال، چند سال قبل در کشور ما دغدغه و گله مومنین این بود که چرا در جامعه، #بدپوششی وجود دارد؟
این روزها دغدغه اصلی این شده که چرا #کشف_حجاب در جامعه به مرحله نگران کننده رسیده است؟
⭕️ سال ها قبل برخی بی بند و بارها جرات نفس کشیدن در ملاعام نداشتند و دست و پایشان می لرزید. حال اینکه این روزها در سطح جامعه، ارزش های دینی به راحتی زیر پا گذاشته می شود.
⚠️ ما در حال از دست دادن یکی از مهمترین دستاوردهای انقلاب هستیم. بیایم و خودمان را بیش از این گول نزنیم؛ هر چه زودتر به خود بیاییم و به مسیر انقلاب برگردیم.
لعنت خدا بر مسئولین از خدا بی خبر و نفهم
👈دشمنان مهم انسان در قرآن👉
🔥🔥🔥🔥🔥🔥🔥🔥🔥🔥🔥
۱- 👈شیطان 📛
إِنَّ الشَّيْطَانَ لَكُمْ عَدُوٌّ فَاتَّخِذُوهُ عَدُوًّا
ﺑﻲ ﺗﺮﺩﻳﺪ ﺷﻴﻄﺎﻥ ، ﺩﺷﻤﻦ ﺷﻤﺎﺳﺖ ، ﭘﺲ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺩﺷﻤﻦ ﺧﻮﺩ ﺑﮕﻴﺮﻳﺪ.(فاطر٦)
۲-👈کافران📛
إِنَّ الْكَافِرِينَ كَانُوا لَكُمْ عَدُوًّا مُّبِينًا
همانا ﻛﺎﻓﺮﺍﻥ ﻫﻤﻮﺍﺭﻩ ﺑﺮﺍﻱ ﺷﻤﺎ ﺩﺷﻤﻨﻲ ﺁﺷﻜﺎﺭﻧﺪ.(نساء ١٠١)
۳و۴👈 یهود و مشرکان 📛
لَتَجِدَنَّ أَشَدَّ النَّاسِ عَدَاوَةً لِّلَّذِينَ آمَنُوا الْيَهُودَ وَالَّذِينَ أَشْرَكُوا
ﻳﻘﻴﻨﺎً ﺳﺮﺳﺨﺖ ﺗﺮﻳﻦ ﻣﺮﺩم ﺭﺍ ﺩﺭ ﻛﻴﻨﻪ ﻭ ﺩﺷﻤﻨﻲ ﻧﺴﺒﺖ ﺑﻪ ﻣﺆﻣﻨﺎﻥ ، ﻳﻬﻮﺩﻳﺎﻥ ﻭ ﻣﺸﺮﻛﺎﻥ ﺧﻮﺍﻫﻲ ﻳﺎﻓﺖ.(مائده ٨٢)
۵- 👈منافقان 📛
فِي قُلُوبِهِم مَّرَضٌ فَزَادَهُمُ اللَّهُ مَرَضًا
ﺩﺭ ﺩﻝِ ﺁﻧﺎﻥ ﺑﻴﻤﺎﺭﻱِ [ ﻧﻔﺎﻕ ] ﺍﺳﺖ ، ﭘﺲ ﺧﺪﺍ ﺑﻪ ﻛﻴﻔﺮِ ﻧﻔﺎﻗﺸﺎﻥ ﺑﺮ ﺑﻴﻤﺎﺭﻳﺸﺎﻥ ﺍﻓﺰﻭﺩ.(بقره ١٠)
۶- 👈بعضی از فرزندان و همسران⛔️
يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِنَّ مِنْ أَزْوَاجِكُمْ وَأَوْلَادِكُمْ عَدُوًّا لَّكُمْ فَاحْذَرُوهُمْ
ﺍﻱ ﺍﻫﻞ ﺍﻳﻤﺎﻥ ! ﺑﻪ ﺭﺍﺳﺘﻲ ﺑﺮﺧﻲ ﺍﺯ ﻫﻤﺴﺮﺍﻥ ﻭ ﻓﺮﺯﻧﺪﺍﻧﺘﺎﻥ ﺩﺷﻤﻦ ﺷﻤﺎﻳﻨﺪ(تغابن١٤)
✌️ #دو_کلام_حرف_حساب
✍خاطره حاج آقا قرائتی از فرزندشان
بچهام کوچک بود، از من بیسکویت خواست. گفتم: امروز میخرم. وقتی به خانه برگشتم فراموش کرده بودم. بچه دوید جلو و پرسید: بابا بیسکویت کو؟ گفتم: یادم رفت. بچه تازه به زبان آمده بود، گفت: بابا بَده، بابا بَده.
بچه را بغل کردم و گفتم: باباجان! دوستت دارم. گفت: بیسکویت کو؟ دانستم که دوستی بدون عمل را بچه سهساله هم قبول ندارد. چگونه ما میگوییم خدا و رسول و اهلبیت او را دوست داریم، ولی در عمل کوتاهی میکنیم؟
21.27M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎞حیوانات عجیبیکه تابحال ندیدیدرا ببینید و بهعظمت خدا پی ببریم🌹🌹
📖سوره فاطر ۲۸
سبحان الله...
خدایا شکرت🤲