👈ترجمه صفحه◄ ٤٥٩ ►🌹سورة الزمر🌹
شما را از یک تن آفرید، سپس همسرش را از او پدید آورد، و از چهارپایان [شتر و گاو و گوسفند و بز به اعتبار یک نر و یک ماده] هشت زوج آفرید، شما را در شکم های مادرانتان آفرینشی پس از آفرینشی دیگر در میان تاریکی های سه گانه [شکم و رحم و مشیمه] به وجود آورد. این است خدا پروردگار شما که فرمانروایی [مطلق بر همه هستی] ویژه اوست، معبودی جز او نیست، پس چگونه شما را از حق بازمی گردانند؟ (۶) اگر کافر شوید [زیانی به خدا نمی رسانید؛ زیرا] خدا از شما بی نیاز است، و کفر را برای بندگانش نمی پسندد؛ و اگر سپاس گزاری کنید، آن را برای شما می پسندد. و هیچ سنگین باری، بار [گناه] دیگری را برنمی دارد. سپس بازگشت شما به سوی پروردگارتان خواهد بود، و شما را به آنچه انجام می دادید، آگاه خواهد کرد؛ زیرا او به نیّات و اسرار سینه ها داناست. (۷) و چون به انسان آسیبی رسد، پروردگارش را در حال بازگشت به سوی او [برای برطرف شدن آسیبش] می خواند، سپس چون او را [برای رهایی از آن آسیب] نعمتی از جانب خود عطا کند، آن آسیب را که پیش تر برای برطرف شدنش دعا می کرد، فراموش می کند و دوباره برای خدا همتایانی قرار می دهد تا [مردم را] از راه خدا گمراه کند. بگو: اندک زمانی از کفر خود برخوردار باش، بی تردید تو از اهل آتشی. (۸)[آیا چنین انسان کفران کننده ای بهتر است] یا کسی که در ساعات شب به سجده و قیام و عبادتی خالصانه مشغول است، از آخرت می ترسد و به رحمت پروردگارش امید دارد؟ بگو: آیا کسانی که معرفت و دانش دارند و کسانی که بی بهره از معرفت و دانش اند، یکسانند؟ فقط خردمندان متذکّر می شوند. (۹) بگو: ای بندگان مؤمنم! از پروردگارتان پروا کنید. برای کسانی که در این دنیا اعمال شایسته انجام داده اند، پاداش نیکی است و زمین خدا گسترده است [بر شماست از سرزمینی که دچار مضیقه دینی هستید به سرزمینی دیگر مهاجرت کنید]. فقط شکیبایان پاداششان را کامل و بدون حساب دریافت خواهند کرد. (۱۰)
هدایت شده از کانال شهید سید حسن روح الامینی
24.02M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
♨️کار بسیارقشنگ هموطن های شمالی
7.21M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
♻️ آن #آیتالله_میرباقری که عباس عبدی میگفت بویی از گرسنگی نچشیده و روزنامههای زنجیرهای اصلاحطلب او را نماد تحجر و نشناختن جهان مدرن معرفی میکردند و در توییتر لیبرالها او را مارکسیست مسلمان معرفی میکردند را در این 90 ثانیه بشناسید.
🔹کسی که میداند نظام سرمایهداری را چطور توضیح دهد که مردم بفهمند و اهل علم هم به وجود مطالعه پشت سر تکتک جملاتش اعتراف کنند و کسی هم نتواند بگوید چپ ضد توسعه و پیشرفت است!
ثروتمندان مذهبی و خیرّ سالهاست که امثال او او را در حوزه، حامی و نظریهپرداز موافق خود قلمداد میکنند و سالهاست به ایشان احترام میگذارند.
🔹بیبیسیها و اینترنشنال ها درست فهمیدهاند که ذهن مردم را نسبت به کدام بخش از حوزه علمیه و علماء آن دور کنند تا روحانینماهای ضد مردم و خاکسار در مقابل سرمایه سالارها، آزادانه دین ضد انسانی خود را تبلیغ کنند تا مردم از دین ناامید شوند...
هدایت شده از کانال شهید سید حسن روح الامینی
♻️راس ساعت هشت♻️
🖤🍃ارادت رضوی
اللهّمَ صَلِّ عَلی عَلی بنْ موسَی
الرّضا ☆المرتَضی، الامامِ التّقیِّ النّقیِّ☆ و حُجّتکَ عَلی مَنْ فَوقَ الارْض☆ِ و مَن تَحتَ الثَّری☆ الصّدّیقِ الشَّهید☆ِصَلَوةً کثیرَةً تامَةً زاکیَة☆ًمُتَواصِلةً مُتَواتِرَةً مُتَرادِفَةً☆کافْضَلِ ما صَلّیَتَ عَلی اَحَدٍ مِنْ اوْلیائِکَ🕯
☆۞☆۞☆۞☆۞☆
🖤🍃 يا اَبَا الْحَسَنِ
ياعَلِىَّ بْنَ مُوسى اَيُّهَاالرِّضا
🕯يَا بْنَ رَسُولِ اللّهِ يا حُجَّةَ اللّهِ عَلى خَلْقِه
🕯ِ يا سَيِّدَنا وَمَوْلينا اِنّا تَوَجَّهْنا وَاسْتشْفَعْنا
🕯وَتَوَسَّلْنا بِكَ اِلَى اللّهِ 🕯وَقَدَّمْناكَ بَيْنَ يَدَىْ حاجاتِنا
#ياوَجيهاًعِنْدَاللّهِ_اِشْفَعْ_لَناعِنْدَاللّهِ
🖤🍃الْسَلٰامُعَلیَڪَیٰاعَلْےِبْنِمْوسَےالْرِضٰا
هدایت شده از کانال شهید سید حسن روح الامینی
سالروز شهادتتون تو آسمانها مبارک
🌷امشبم را با نام تو متبرک میکنم 🌷
میهمان امشب 👇👇
شهيد والا مقام
نوح الله مجیدی
شهیدوالامقام
سید رضا صمدانی
🌷حمد و سه توحید و ۱۴ صلوات 🌷
🌷دستم را بگیرید شهدا🤲😭🌷
ان شاءالله امشب در پرونده همه خادمان و دوستداران شهدا بنویسند.
🍃محب امیرالمومنین(علیه السلام)
🍃زیارت کربلا و نجف،
🍃سربازی امام زمان(عجل الله)
♦️نهایت شــ🌷ــهادت♦️
در هیاهوی محشر
فراموشمون نکنید شهدا🤲🥺
هدایت شده از کانال شهید سید حسن روح الامینی
🕊زیارتنامه ی شهدا🕊
🌹🌱🌹🌱اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَولِیاءَ اللهِ وَ اَحِبّائَهُ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَصفِیَآءَ اللهِ وَ اَوِدّآئَهُ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصَارَ دینِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ رَسُولِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَمیرِالمُومِنینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ فاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِسآءِ العالَمینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی مُحَمَّدٍ الحَسَنِ بنِ عَلِیٍّ الوَلِیِّ النّاصِحِ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی عَبدِ اللهِ ، بِاَبی اَنتُم وَ اُمّی طِبتُم ، وَ طابَتِ الاَرضُ الَّتی فیها دُفِنتُم ، وَفُزتُم فَوزًا عَظیمًا ،فَیا لَیتَنی کُنتُ مَعَکُم فَاَفُوزَمَعَکُم🌹🌱🌹🌱
🕊🕊🕊🕊
شادی_روح_شهدا_صلوات
🌹#مدافع_عشـــــق
#قسمت_شصت_و_پنج
❤️ #هوالعشــــــق
دسته باریکی از موهایم را دور انگشتم میپیچم و با کلافگی باز میکنم.
نزدیک غروب است و هر دو بیکار در اتاق نشسته ایم.چند دقیقه قبل راجب زنگ نزدن علی حرف زدیم...امیدوار بودم به زودی خبری شود!
موهایم را روی صورتم رها میکنم و با فوت کردن به بازی ادامه میدهم...
یکدفعه به سرم میزند
_فاطمه؟
درحالیکه کف پایش را میخاراند جواب میدهد
_هوم؟...
_بیا بریم پشت بوم!
متعجب نگاهم میکند
_وااااا...حالت خوبه؟
_نچ دلم گرفته بریم غروب رو ببینیم!
شانه بالا می اندازد
_خوبه!...بریم!...
روسری آبی کاربنی ام راسر میکنم.بیاد روزخداحافظیمان دوس داشتم به پشت بام بروم...
یک کت مشکی تنش میکند وروسری اش را برمیدارد
_بریم پایین اونجاسرم میکنم.
از اتاق بیرون میرویم و پله هارا پشت سر میگذاریم که یکدفعه صدای زنگ تلفن در خانه میپیچد.
هردو بهن نگاه میکنیم وسمت هال میدویم.زهراخانوم از حیاط صدای تلفن را میشنود،شلنگ آب را زمین میگذارد و به خانه می آید.
تلفن زنگ میخورد و قلب من محکم میکوبید!...اصن از کجا معلوم علی....
💞
فاطمه با استرس به شانه ام میزند
_بردار گوشیو الان قطع میشه...
بی معطلی گوشی را برمیدارم
_بله؟؟؟....
صدای بادو خش خش فقط...
یکبار دیگر نفسم را بیرون میدهم
_الو...بله بفرمایید...
وصدای تو!...ضعیف و بریده بریده...
_الو!...ریحا...خودتی!!...
اشک به چشمانم میدود.زهرا خانون در حالیکه دستهایش را با دامنش خشک میکند کنارم می آید ولب میزند
_کیه؟...
سعی میکنم گریه نکنم
_علی؟...خوبی؟؟؟...
اسم علی را که میگویم مادرو خواهرت مثل اسپند روی آتیش میشوند
_دعا دعا میکردم وقتی زنگ میزنم اونجا باشی...
صدا قطع میشود
_علی!!!!؟؟...الو...
و دوباره...
_نمیتونم خیلی حرف بزنم...به همه بگو حال من خوبه!!...
سرم را تکان میدهم...
_ریحانه...ریحانه؟...
بغض راه صحبتم را بسته...بزور میگویم
_جان ریحانه...؟
و سکوت پشت خط تو!
_محکم باشیا!!...هر چی شد راضی نیستم گریه کنی...
باز هم بغض منو صدای ضعیف تو!
_تاکسی پیشم نیست...میخواستم بگم...دوست دارم!...
دهانم خشک و صدایت قطع میشود و بعدهم...بوق اشغال!
دستهایم میلرزدو تلفن رها میشود...
برمیگردم و خودم را در آغوش مادرت میندازم و صدای هق هق من...و لرزش شانه های مادرت!
💞
حتی وقت نشد جوابت را بدهم.کاش میشد فریاد بزنم و صدایم تا مرزها بیاید
اینکه دوستت دارم ودلم برایت تنگ شده...اینکه دیگر طاقت ندارم...
اینکه انقدر خوبی که نمیشه لحظه ای از تو جدا بود..اینکه اینجا همه چیز خوب است!فقط یکم هوای نفس نیست همین!!
زهرا خانوم همانطور که کتفم را میمالد تا آرام شوم میپرسد...
_چی میگفت؟...
بغض در لحن مادرانه اش پیچیده...
آب دهانم را بزور قورت میدهم
_ببخشید تلفن رو ندادم...
میگفت نمیشه زیاد حرف زد...
حالش خوب بود...
خواست اینو به همه بگم!
زیر لب خدایا شکری میگوید و به صورتم نگاه میکند
_حالش خوبه تو چرا اینجوری گریه میکنی؟به یک قطره روی مژه اش اشاره میکنم
_به همون دلیلی که پلک شما خیسه...
سرش را تکان میدهد و از جا بلند میشود و سمت حیاط میرود
✍ ادامه دارد ...