eitaa logo
شهیـــღـد عِشـق
830 دنبال‌کننده
5.1هزار عکس
1.1هزار ویدیو
40 فایل
کانال بایگانی شد... به یاد شهیــღـد محمــღـدحسین محمـღـدخـانی کپی حلال حلال اینستا «آرشیو عکس ها و فیلم های شهید»👇🏻 https://instagram.com/hajammar_313
مشاهده در ایتا
دانلود
شعر اگر از تو نگوید همه عصیان باشد   زنده در گور غزلهای فراوان باشد   نظم افلاک سراسیمه به هم خواهد ریخت   نکند زلف تو یک وقت پریشان باشد   سایه ی ابر پی توست دلش را مشکن   مگذار این همه خورشید هراسان باشد   مگر اعجاز جز این است که باران بهشت   زادگاهش برهوت عربستان باشد   چه نیازی ست به اعجاز، نگاهت کافی ست   تا مسلمان شود انسان اگر انسان باشد   فکر کن فلسفه ی خلقت عالم تنها   راز خندیدن یک کودک چوپان باشد #برقعی 🍃۱۷ ربیع الاول؛ سالروز طلوع خورشیدِ آفرینش بر جهانیان مبارک...🍃 @hajammar313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
آن میوه ای که فاطمه آن را طلب نمود چون باب میل اوست شد این میوه تاج دار... #انار #حضرت‌زهرا #فاطمیه #تسلیت #برقعی @hajammar313
یا موسی بن جعفر دلم روشن نگاهم گرم حالم احسن الاحوال به لطف روضه های تو چه سالی می‌شود امسال که ایران در تو می‌بیند بهار سرزمینش را کنار سفره باب الحوائج هفت سینش را @hajammar313
من کمتر از آنم که به پای تو بیفتم عالم شده سجاده و افتاده به پایت میلاد حضرت زین العابدین ع مبارک🎉🎉🎉 @hajammar313
با آمدنت قاعده‌ی عشق به هم خورد لیلای تو مجنون شد و مجنون تو لیلا میلاد حضرت علی اکبر (ع) و روز جوان مبارک 🌹🌹🌹 @hajammar313
آمد، آمد به تماشا بکشد دیدن را معنی جمله در پوست نگنجیدن را... @hajammar313
رایحه رایحه با بوی خودش می‌خواند خانه‌ی دوست مرا سوی خودش می‌خواند... ❤️🌱 🆔 @hajammar313 🔷🔸
شهیـــღـد عِشـق
#شهیدعشق ❤️🌱 🆔 @hajammar313 🔷🔸
نشستم گوشه ای از سفرهء همواره رنگینت چه شوری در دلم افتاده از توصیف شیرینت به عابر ها تعارف می کنی دار و ندارت را تو آن باغی که میریزد بهشت از روی پرچینت کرم یک ذره از سرشار ، سرشارِ صفت هایت حسن یک دانه از بسیار ، بسیارِ عناوینت دهان وا می کند عالم به تشویق حسین اما دهانِ خاتم پیغمبران واشد به تحسینت تو دینِ تازه ای آورده ای از دیدِ این مردم که با یک گل کنیزی می شود آزاد در دینت معزالمومنین خواندن مذل المومنین گفتن اگر کردند تحسینت اگر کردند نفرینت برای تو چه فرقی دارد ای والتین و الزیتون که می چینند مضمون آسمان ها از مضامینت بگو با آن سفیرانی که هرگز بر نمی گشتند خدا واداشت جبراییل هایش را به تمکینت بگو تا آفتاب از مغربِ دنیا برون آید که سرپیچی نخواهد کرد خورشید از فرامینت بگو تاتیغ بردارد اگر جنگ است آهنگت بگو تا تیغ بگذارد اگر صلح است آیینت خدا حیران شمشیر علی در بدر و خندق بود علی حیران تیغ نهروانت تیغ صفینت بگو از زیر پایت جانماز این قوم بردارند محبت کن! قدم بگذار بر چشم محبینت تورا پایین کشیدند از سر منبر که می گفتند: چرا پیغمبر از دوشش نمی آورد پایینت درون خانه هم محرم نمی بینی تحمل کن که می خواهند، ای تنها ترین تنها تر از اینت تو غم های بزرگی در میان کوچه ها دیدی که دیگر این غمِ کوچک نخواهد کرد غمگینت از آن پایی که بر در کوفت بر دل داشتی داغی از آن دستان سنگین بیشتر شد داغ سنگینت سر راهت می آمد آنکه نامش را نخواهم برد برای آنکه عمری تازه باشد زخم دیرینت برای جاریِ اشکت سراغ چاره می گردی که زینب آمده با چادر مادر به تسکینت به تابوت تو زخمِ خویش را این قوم خواهد زد چه می شد مثل مادر نیمهء شب بود تدفینت صدایت می زند اینک یتیمت از دل خیمه که اورا راهی میدان کنی با دست آمینت هزاران بار جان دادی ولی در کربلا آخر در آغوش برادر دست و پا زد جان شیرینت کدامین دست دستِ کودکت را بر زمین انداخت؟ همان دستی همان دستی که روزی بوده مسکینت دعا کن زخم غم هایت بسوزاند مرا یک عمر نصیبم کن نمک از سفرهء همواره رنگینت ❤️🌱 🆔 @hajammar313 🔷🔸
کاش من هم به‌لطف مذهب نور تا مقام حضور می‌رفتم کاش مانند یار صادقتان بی‌امان در تنور می‌رفتم علم عالم در اختیار شماست جبر در این مسیر حیران است چشم‌هایت طبیب و بیمارش یک جهان جابربن حیان است روز و شب را رقم بزن آخر ماه و خورشید در مُرکّب توست ملک لاهوت را مراد تویی آسمان‌ها مرید مذهب توست قصه تکرار می‌شود یعنی باز هم در مدینه عاشق نیست کوچه در کوچه شهر را گشتم هیچ‌کس با امام، صادق نیست خواب دیدم که پشت پنجره‌ها روبه‌روی بقیع گریانم پابه‌پای کبوتران حرم در پی آن مزار پنهانم گریه در گریه با خودم گفتم جان افلاک پشت پنجره‌هاست آی مردم ! تمام هستی ما در همین خاک پشت پنجره‌هاست (ع) تسلیت باد ❤️🌱 🆔 @hajammar313 🔷🔸
با حضورت ستاره ها گفتند نور در خانه ی امام رضاست کهکشان ها شبیه تسبیحی دستِ دُردانه ی امام رضاست مثل باران همیشه دستانت رزق و روزی برای مردم داشت برکت در مدینه بود از بس چهره ات رنگ و بوی گندم داشت زیر پایت همیشه جاری بود موج در موج دشتی از دریا به خدا با خداتر از موسی بی عصا می گذشتی از دریا با خداوند هم کلام شدی علت بُهت خاص و عام شدی «کودکی هایتان بزرگی بود» در همان کودکی امام شدی رزق و روزی شعر دست شماست تا نفس هست زیر دِیْن توایم تا جهان هست و تا نفس باقی است ما فقط محو کاظمین توایم شهادت دردانه ی امام رضا علیه السلام خدمت حضرت پدر و عمه جانشان حضرت معصومه سلام الله علیها تسلیت باد ❤️🌱 🆔 @hajammar313 🔷🔸
😌🌿 علی و فاطمه در سایه هم... فکر کنید شانه در شانه دو تا کعبه یک دست سفید ❤️🌱 🆔 @hajammar313 🔷🔸
نشسته‌ام که ببینم تو را در آیینه تو را که از خودم ای دوست دوست‌تر دارم... ❤️🌱 🆔 @hajammar313 🔷🔸
نگاه کودکی‌ات دیده بود قافله را تمام دلهره‌ها را، تمام فاصله را   هزار بار بمیرم برات، می‌خواهم دوباره زنده کنم خاطرات قافله را   تو انتهای غمی، از کجا شروع کنم خودت بگو، بنویسم کدام مرحله را؟   چقدر خاطرۀ تلخ مانده در ذهنت ز نیزه دار که سر برده بود حوصله را   چه کودکی بزرگی است اینکه دستانت گرفته بود به بازی گلوی سلسله را   میان سلسله مردانه در مسیر خطر گذاشتی به دل درد، داغ یک گله را   چقدر گریه نکردید با سه ساله، چقدر به روی خویش نیاورده‌اید آبله را   دلیل قافله می‌برد پا به پای خودش نگاه تشنۀ آن کاروان یک دله را   هنوز یک به یک، آری به یاد می‌آری تمام زخم زبان‌های شهر هلهله را شهادت امام باقر علیه السلام، یادگار کربلا تسلیت باد🏴 ❤️🌱 🆔 @hajammar313 🔷🔸
زخمی ام التیام میخواهم التیام از امام میخواهم السلام علیک یا ساقی من علیک السلام میخوام گاه گاهی کمی جنون دارم من جنونی مدام میخواهم... ❤️🌱 🆔 @hajammar313 🔷🔸
قصه را زود تر ای‌کاش بیان می‌کردم قصه زیبا از از آن شد که گمان می‌کردم برکه ای رود شد و موج شد و دریا شد با جهاز شتران کوه احد برپا شد و از آن آینه با آینه بالا می‌رفت دستت در دست خودش یک تنه بالا می‌رفت تا که بعثت به تکامل برسد آهسته پیش چشم همه از دامنه بالا می‌رفت تا شهادت بدهد عشق ولی الله است پله در پله از آن مأذنه بالا می‌رفت پیش چشم همه دست پسر بنت اسد پیش دست پسر آمنه بالا می‌رفت گفت ‌این‌بار به پایان سفر می‌گویم بار ها گفته ام و بار دگر میگویم راز خلقت همه پنهان شده در عین علی‌‌ست کهکشان ها نخی از وصله نعلین علی‌ست گفت ساقی من این مرد و سبویم دستش بگذارید که یک شمه بگویم دستش_ هرچه در عالم بالاست تصرف کرده شب معراج به من سیب تعارف کرده گفتنی ها همگی گفته شد آن‌جا اما... واژه در واژه شنیدند صدا را اما... سوخت در آتش و بر آتش خود دامن زد آن که فهمید و خوش را به نفهمیدن زد... 🌹🌹🌹🎉🎉🎉🎉🌹🌹🌹 ❤️🌱 🆔 @hajammar313 🔷🔸
29.1M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
زخمی ام التیام میخواهم التیام از امام میخواهم السلام علیک یا ساقی من علیک السلام میخواهم گاه گاهی کمی جنون دارم من جنونی مدام میخواهم حتما گوش بدید عالیهههههه ❤️🌱 🆔 @hajammar313 🔷🔸
شهیـــღـد عِشـق
#شهیدعشق ❤️🌱 🆔 @hajammar313 🔷🔸
ناگهان صومعه لرزید از آن دق الباب اهل آبادی تثلیث پریدند از خواب رجز مأذنه ها لرزه به ناقوس انداخت راهبان را همه در ورطه کابوس انداخت قصه فتنه و نیرنگ و دغل پیوسته‌ست نان یک عده به گمراهی مردم بسته‌ست ننوشتند که باران نمی از این دریاست یکی از خیل مریدان محمد، عیساست لاجرم چاره ای انگار به جز جنگ نماند «قل تعالوا»... به رخ هیچ کسی رنگ نماند به رجز نیست در این عرصه یقین شمشیر است بر حذر باش که زنّار، گریبان گیر است کارزارش تهی از نیزه و تیر و سپر است بهراسید که این معرکه خون‌ریز تر اس بانگ توفانی القارعه توفان آورد آنچه در چنته خود داشت به میدان آورد باخود آورد به هنگامه عزیزانش را بر سر دست گرفته‌ست نبی جانش را عرش تا عرش ملائک همه زنجیره شدند به صف‌آرایی آن پنج نفر خیره شدند پنج‌تن، پنج‌تن از عطر خدا آکنده آفتابان ازل تا به ابد تابنده دفترم غرق نفس های مسیحایی شد گوش کن، گوش کن این قصه تماشایی شد با طمأنینهٔ خود راه می‌آمد آرام دست در دست یداللّه می‌آمد آرام دست در دست یداللّه چه در سر دارد حرفی انگار از این جنگ فراتر دارد ایها الناس من از پارهٔ تن می‌گویم دارم از خویشتن خویش سخن می‌گویم آن که هر دم نفسم با نفسش مأنوس است آن که با ذات خدا «عزّوجل» ممسوس است من علی هستم و احمد من و او خویشتنیم او علی هست و محمد من و او خویشتنیم نه فقط جسم علی روح محمد باشد یک تنه لشکر انبوهِ محمد باشد دیگر اصلا چه نیازی‌ست به توفان به عذاب زهرهٔ معرکه را اخم علی می‌کند آب الغرض مهر رسولانهٔ او توفان کرد راهبان را به سر سفرهٔ خود مهمان کرد مست از رایحهٔ زلف رهایش گشتند باد ها گوش به فرمان عبایش گشتند میرود قصه ما سوی سرانجام آرام دفتر قصه ورق می‌خورد آرام آرام... ❤️🌱 🆔 @hajammar313 🔷🔸
به یاد چایی شیرین کربلایی ها لبم حلاوت احلی من العسل دارد... 🖤🌱 🆔 @hajammar313 ⬛️
به باوری که دراعماق چشم اوست قسم هنوز رفتن او را نمیکنم باور💔 ❤️🌱 🆔 @hajammar313 🔷🔸
کوچه آذین شده در همهمه آرام آرام تا قدم رنجه کند فاطمه آرام آرام شهر در غفلت همواره خود آسوده کوچه آذین شده با چادر خاک آلوده شهر اینبار کمر بسته به انکار علی ریسمان هم گره انداخته در کار علی بگذارید نگویم که احد میلرزد در و دیوار از این قصه به خود میلرزد بیت الاحزان ورق اینگونه نمیخورد ای‌کاش کودکان را پی تشیع نمیبرد ای‌کاش سهم این قوم سکوت است کما فی السابق آستین است به دندان که مبادا هق هق... تک و تنها، تک و تنها چه کشیده‌ست علی از سبک بودن تابوت خمیده‌ست علی جان افلاک برون آمد و لرزید زمین دستی از خاک برون آمد و لرزید زمین علی از بدرقه جان خودش برمی‌گشت داشت از نیمهٔ پنهان خودش برمی‌گشت آه مولا چه کند در شب تدفین خودش زیر لب مرثیه می‌خواند به تسکین خودش زیر لب زمزمه دارد زفراتی زفرات بعد زهرا چه حیاتی چه حیاتی چه حیات مثنوی نام تو را برده تلاطم دارد چادرت را بتکان قصد تیمم دارد... ❤️🌱 🆔 @hajammar313 🔷🔸
علی و فاطمه در سایه هم... فکر کنید شانه در شانه دوتا کعبه یکدست سفید 😍😍😍😍 مبارکمون باشه
دیدیم در غدیر که دنیا بجز علی آیینه ای برای پیمبر نداشته‌است ╔═.🍃🕊.════♥️══╗ @hajammar313 ╚═♥️═════.🍃🕊.═╝
راز خلقت همه پنهان شده در عین علیست... کهکشان ها نخی از وصله نعلین علیست... 😍😍😍 ╔═.🍃🕊.════♥️══╗ @hajammar313 ╚═♥️═════.🍃🕊.═╝
ناگهان صومعه لرزید از آن دقّ‌ الباب اهل آبادی تثلیث پریدند از خواب رجز مأذنه‌ها لرزه به ناقوس انداخت راهبان را همه در ورطۀ کابوس انداخت قصۀ فتنه و نیرنگ و دغل پیوسته‌ست نان یک عده به گمراهی مردم بسته‌ست ننوشتند که باران نمی از این دریاست یکی از خیل مریدان محمد، عیساست لاجرم چاره‌ای انگار به جز جنگ نماند قل تعالَوا... به رخ هیچ کسی رنگ نماند به رجز نیست در این عرصه یقین شمشیر است بر حذر باش که زنّار، گریبان‌گیر است کارزارش تهی از نیزه و تیر و سپر است بهراسید که این معرکه خون‌‌ریزتر است بانگ طوفانیِ القارعه طوفان آورد آنچه در چنتۀ خود داشت به میدان آورد با خود آورد به هنگامه عزیزانش را بر سر دست گرفته‌ست نبی جانش را عرش تا عرش ملائک همه زنجیره شدند به صف‌آرایی آن پنج نفر خیره شدند پنج تن، پنج تن از عطر خدا آکنده آفتابان ازل تا به ابد تابنده دفترم غرق نفس‌های مسیحایی شد گوش کن، گوش کن این قصه تماشایی شد با طمانیۀ خود راه می‌آمد آرام دست در دست یدالله می‌آمد آرام دست در دست یدالله چه در سر دارد حرفی انگار از این جنگ فراتر دارد ایها الناس من از پارۀ تن می‌گویم دارم از خویشتن خویش سخن می‌گویم آن‌که هر دم نفسم با نفسش مأنوس است آن‌که با ذات خدا «عزّوجل» ممسوس است من علی هستم و احمد من و او خویشتنیم او علی هست و محمد من و او خویشتنیم نه فقط جسم، علی روح محمد باشد یک‌تنه لشکر انبوهِ محمد باشد دیگر اصلا چه نیازی‌ست به طوفان، به عذاب زهرۀ معرکه را اخم علی می‌کند آب الغرض مهر رسولانۀ او طوفان کرد راهبان را به سر سفرۀ خود مهمان کرد مست از رایحۀ زلف رهایش گشتند بادها گوش به فرمان عبایش گشتند ╔═.🍃🕊.════♥️══╗ @hajammar313 ╚═♥️═════.🍃🕊.═╝