احیای واسطهگری در ازدواج
«بعضى از تصورات و سنتهاى غلط در مورد ازدواج وجود دارد که اینها دستوپاگیر است، مانع از رواج ازدواج جوانها است؛ این سنتها را باید عملاً نقض کرد. شما که جوانید، مطالبهگرید، پرنشاطید، پیشنهادکننده نقض خیلى از عادتها و سنتها هستید، به نظر من این سنتهاى غلطى را هم که در زمینه ازدواج وجود دارد، بایستى شماها نقض کنید؛ این هم یک مسئله است که من تأکیدِ آن را لازم میدانم. البته در گذشته معمول بود که براى ازدواج، افراد خیر و مؤمنى پیدا میشدند، واسطهگرى میکردند، دخترهاى مناسب را، پسرهاى مناسب را، معرفى میکردند، ازدواجها را راه مىانداختند؛ این کارها باید انجام بگیرد؛ باید واقعاً در جامعه یک حرکتى در این زمینه به وجود بیاید». (1/5/1393 در دیدار رمضانی با دانشجویان)
https://eitaa.com/HamYary_Hamsan/9653
عرض سلام وادب با تشکر از همراهی و همکاری اعضای محترم کانال با احترام به پیشنهاد یکی از مدیران محترم و سایر اعضا از شما درخواست داریم به کانال جدید به نام همیاری وهمسان گزینی مهر علوی👇
https://eitaa.com/ezdevaj_mehralavi
بپیوندید
ضمناً درخواست میشود لینک کانال جدید را برای دوستان و مخاطبین خود ارسال نموده و در اجروپاداش سنت حسنه ازدواج و نشر خوبیها سهیم باشید
با تشکر از همراهی و همکاری شما🌹🙏
و من الله التوفیق
خدمتگزار کانال سید محمد موسوی
آیدی 👇
@Seyyed_mohammad_Mousavi5
May 11
14.92M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
❌گاهی انسان بخاطر یک گناه جهنمی میشود و
گاهی یک انسان با هزار گناه بهشتی میشود
من نه آن رندم که تَرکِ شاهد و ساغر کنم
محتسب داند که من این کارها کمتر کنم
من که عیبِ توبهکاران کرده باشم بارها
توبه از مِی وقتِ گُل دیوانه باشم گر کنم
عشق دردانهست و من غَوّاص و دریا میکده
سر فروبُردم در آن جا تا کجا سر بَرکُنم
لاله ساغرگیر و نرگس مست و بر ما نامِ فِسق
داوری دارم بسی یا رب، که را داور کنم؟
بازکَش یک دَم عِنان ای تُرکِ شهرآشوبِ من
تا ز اشک و چهره راهت پُر زر و گوهر کنم
من که از یاقوت و لَعلِ اشک دارم گنجها
کِی نظر در فیضِ خورشیدِ بلنداختر کنم
چون صبا مجموعهٔ گل را به آبِ لطف شست
کج دلم خوان، گر نظر بر صفحهٔ دفتر کنم
عهد و پیمانِ فلک را نیست چندان اعتبار
عهد با پیمانه بندم، شرط با ساغَر کُنم
من که دارم در گدایی گنجِ سلطانی به دست
کِی طمع در گردشِ گردونِ دونپَرور کنم
گر چه گَردآلودِ فقرم، شرم باد از همتم
گر به آبِ چشمهٔ خورشید دامن تَر کنم
عاشقان را گر در آتش میپسندد لطفِ دوست
تنگ چشمم گر نظر در چشمهٔ کوثر کنم
دوش لعلش عشوهای میداد حافظ را، ولی
من نه آنم کز وی این افسانهها باور کنم