eitaa logo
فروشگاه کتاب حماسه
497 دنبال‌کننده
1.4هزار عکس
133 ویدیو
8 فایل
📚 گلچینی از بهترین و پرفروش ترین کتاب های عرصه جهاد و شهادت از ناشران برگزیده کشور 📦 ارسال به سراسر ایران 🛒 خرید کتاب با تخفیف : 🌐 https://yek.link/Hamaseh_Book 👤 @store_manager 🏣 قم، بلوار پیامبر اعظم، شهیدین(عباس آباد)، رو به روی مدرسه شهیدین
مشاهده در ایتا
دانلود
فروشگاه کتاب حماسه
🔺#آقازاده_ها 🔹#زهرا_جابری 🔹#انتشارات_حماسه_یاران 224 صفحه| 22.000 تومان 📚معرفی کتاب: کتاب فوق از ی
. 📌 برشی از کتاب: 📗 قسمتی از روایت امام خمینی پدر شهید سید مصطفی خمینی 🌺 ایمانش به خدا آن‌قدر بود که هیچ حادثه‌ای نمی‌توانست دلش را بلرزاند. می‌گفت: «ولله در تمام عمرم نترسیدم.» در آن شب شوم که او را از قم به زندان قصر می‌بردند، مأموران شاه می‌ترسیدند و او بود که آرامشان می‌کرد. پس از کشتار فیضیه، در آن وقت که از ترس تعرض نیروهای طاغوت، درِ بیوت علما بسته شد، نهیب امام درِ خانه‌هاشان را باز کرد. به هنگام موشک‌باران رژیم بعث، در مقابل اصرار محافظانش کوتاه نیامد و حاضر نشد حتی شبی جایش را عوض کند. شجاعت از مولایش به خونش ریخته بود و هیچ حادثه‌ای تا روز آخر، نتوانست او را خم کند؛ اما شب‌ها که دیگران می‌خوابیدند، تازه بی‌قراری‌های دل او جان می‌گرفت. قنوت وتر می‌گرفت و گریه‌هایش را به درگاه خدا می‌برد، خدایی که همه‌ی عالم محضرش است. آن مقصد، آن سفر پیشِ‌ِرو بی‌تابش کرده بود. یاد اهوال آن روز بزرگ از خود بی‌خودش می‌کرد. هوایِ‌ چشمانش بارانی می‌شد. می‌گریست و شانه‌هایش به لرزه می‌افتاد. ناله‌هایش بلند می‌شد: «ای وای بر ما و بر غفلت ما! ای وای بر ما و بر شدت سکرات موت ما. ای وای بر ما در برزخ و سختی‌های آن، و در قیامت و ظلمت‌های آن. ای وای بر حال ما در جهنم و عذاب و عقاب آن.» تا آخر عمر، خشتی روی خشتی نگذاشت. عظمتش را می‌توان در آن خانه‌ی محقر دید. می‌گفت: «یک موی کوخ‌نشین‌ها بر همه‌ی کاخ‌نشین‌ها ترجیح دارد.» حکومت نوپایش تازه از آب‌و‌گِل درآمده بود که عزم رفتن کرد. دیگر ماندن را تاب نمی‌آورد. نهضتش را به سیدعلی خامنه‌ای سپرد و با دلی آرام و قلبی مطمئن و ضمیری امیدوار به فضل خدای متعال از دنیا پر کشید. او رفته است، ولی هنوز صدایش می‌آید: «امر دولت اسلامی، اگر با نظارت فقیه و ولایت فقیه باشد، آسیبی بر این مملکت نخواهد وارد شد.» ☘️ فروشگاه کتاب حماسه ✅ @Store_hamaseh_book
🔺 🔹 🔹 264 صفحه| 24.000 تومان 📚معرفی کتاب: «دختر شینا»، روایت خاطرات قدم‌خیر محمدی کنعان، همسر سردار شهید ستار ابراهیمی از شهدای برجسته استان همدان است که در عملیات والفجر ۸ به شهادت رسید به قلم بهناز ضرابی‎زاده ( - ۱۳۴۷) است. قدم خیر محمدی کنعان(-۱۳۴۱)، راوی کتاب، در ۱۴ سالگی با ستار (صمد) ابراهیمی ‌هژیر ازدواج می‌کند و صاحب پنج فرزند می‌شود. در بیست و چهار سالگی شوهرش را در جنگ از دست می‌دهد و از آن زمان و با وجود ۵ فرزند، ازدواج نکرد و به تنهایی فرزندانش را بزرگ کرد. بهناز ضرابی‌زاده که نگارش این اثر را برعهده داشته، درباره شخصیت راوی کتاب می‌نویسد:« این موضوع برای من بسیار تامل برانگیز بود، زنی که در روستا زندگی می‌کرد به فضای شهر آمده و به تنهایی در اوج جوانی، تمام هم و غمش بزرگ کردن فرزندانش شده بود. بنابراین تصمیم گرفتم درباره فراز و نشیب‌های زندگی این زن با او مصاحبه کنم». 🌸ارتباط با ادمین: 🌸 @store_manager ☘️ فروشگاه کتاب حماسه ✅ @Store_hamaseh_book
فروشگاه کتاب حماسه
🔺#دختر_شینا 🔹#بهناز_ضرابی_زاده 🔹#انتشارات_سوره_مهر 264 صفحه| 24.000 تومان 📚معرفی کتاب: «دختر شینا»
یک شب سفره را انداخته بودم، داشتم بشقاب‌ها را توی سفره می‌چیدم. صمد هم مثل همیشه رادیوش را روشن کرده بود و چسبانده بود به گوشش. گفتم: «آن را ولش کن بیا شام بخوریم، خیلی گرسنه‌ام.» نیامد. نشستم و نگاهش کردم. دیدم یک‌دفعه رادیو را گذاشت زمین و بلند شد. بشکنی توی هوا زد و دور اتاق چرخید. بعد رفت سراغ خدیجه او را از توی گهواره برداشت. بغلش کرد و بوسید و روی یک دست بلندش کرد. به هول از جا بلند شدم و بچه را گرفتم. گفتم: «صمد چه خبر شده. بچه را چه کار داری. این بچه هنوز یک‌ماهش نشده. دیوانه‌اش می‌کنی!» می‌خندید و می‌چرخید و می‌گفت: «خدایا شکرت، خدای شکرت!» آمد جلو سرم را بوسید و گفت: «قدم! امام دارد می‌آید. امام دارد می‌آید. الهی قربان تو بچه‌ات بروم که این‌قدر خوش قدمید.» بعد کتش را از روی جالباسی برداشت. ماتم برده بود. گفتم: «کجا؟!» گفت: «می‌روم بچه‌ها را خبر کنم. امام دارد می‌آید!» گفتم: «پس شام چی؟! من گرسنه‌ام.» برگشت و تیز نگاهم کرد و گفت: «امام دارد می‌آید. آن‌وقت تو گرسنه‌ای؟! به جان خودم من اشتهایم کور شد. سیر سیرم.» .... خیلی از شب گذشته بود که باصدای در از خواب پریدم. صمد بود. صبح زود که برای نماز بلند شدم. دیدم دارد ساکش را می‌بندد. بغض گلویم را گرفت. گفتم: «کجا؟!» گفت: «با بچه‌های مسجد قرار گذاشتیم بعد از اذان راه بیفتیم. گفتم که، امام دارد می‌آید.» یک‌دفعه اشک‌هایم سرازیر شد. گفتم: «از آن وقت که اسمت روی من افتاد، یا سرباز بودی، یا دنبال کار. حالا هم که اینطور. گناه من چیست؟! از روز عروسی تا حالا، یک هفته پیشم نبودی. رفتی تهران پی کار، گفتی خانه‌مان را بسازیم، می‌آیم و توی قایش [روستایی در اطراف همدان] کاری دست و پا می‌کنم، نیامدی. من که می‌دانم تهران بهانه است. افتاده‌ای توی خط تظاهرات و اعلامیه پخش کردن و از این‌حور حرف‌ها. تو که سرت توی این حرف‌ها بود، چرا زن گرفتی؟! زن گرفتی که اینطور عذابم بدهی؟ من چه گناهی کرده‌ام؟» خدیجه با صدای گریه من از خواب بیدار شده بود و گریه می‌کرد. صمد رفت گهواره را تکان داد و گفت: «راست می‌گویی. هرچه تو بگویی قبول دارم. ولی به جان قدم، این دفعه دیگر دفعه آخر است. بگذار بروم امامم را ببینم و بیایم. اگر از کنارت جُم خوردم، هرچه دلت خواست بگو.» بعد بلند شد و به من نگاه کرد و با یک حالتی گفت: «قدم! نفس تو خیر است. تازه از گناه پاک شده‌ای. برای امام دعا کن به سلامت هواپیمایش بنشیند.» با گریه گفتم: «دلم برایت تنگ می‌شود. من کی تو را درست و حسابی ببینم...» چشم‌هایش سرخ شد و گفت: «فکر کردی من دلم برای تو تنگ نمی‌شود؟! بی‌انصاف! اگر تو دلت برای من تنگ می‌شود، من دلم برای دو نفر تنگ می‌شود.» خم شد و صورتم را بوسید. صورتم خیس خیس بود. ☘️ فروشگاه کتاب حماسه ✅ @Store_hamaseh_book
🔺 🔹 🔹 218 صفحه| 23.000 تومان 📚معرفی کتاب: کتاب من میترانیستم روایتی است از زندگی دختری نوجوان و انقلابی به نام " زینب کُمایی " که در ابتدای دهه شصت و در کوران تحرکات شوم سازمان منافقین ، به دلیل فعالیت های مذهبی - سیاسی اش مورد خشم و کینه اعضای این گروه قرار میگیرد . خاطرات شهیده زینب کمایی از زبان مادرش بیان می شود . از کودکی خودش می گوید تا اینکه با پدر شهیده زینب کمایی ازدواج می کند و از خاطرات زندگی خود و دختر شهیدش می گوید . در این میان ابعاد شخصیتی زینب خیلی به زیبای بیان شده است و اینکه با این سن کم اینقدر مسائل را به خوبی می فهمد و به خودسازی می پردازد جای بسی تفکر دارد . در انتهای کتاب تصاویر و دست نوشته های شهیده کمایی را می خوانید . وصیت نامه شهید نیز در این کتاب هست . 🌸ارتباط با ادمین: 🌸 @store_manager ☘️ فروشگاه کتاب حماسه ✅ @Store_hamaseh_book
فروشگاه کتاب حماسه
🔺#من_میترا_نیستم 🔹#معصومه_رامهرمزی 🔹#انتشارات_آوای_کتاب_پردازان 218 صفحه| 23.000 تومان 📚معرفی کتاب
. 🌸🌹🌸🌹🌸 شب اول فروردین سال 1361 زینب بلند شد چادرش را سر کرد و برای نماز جماعت به مسجد المهدی در خیابان فردوسی رفت . او معمولا نمازهایش را در مسجد می خواند . تلویزیون روشن بود و شهلا و شهرام برنامه سال تحویل را تماشا می کردند . دلم نیامد با زینب مخالفت کنم و از او بخواهم که مسجد نرود . زینب مثل همیشه به مسجد رفت . بیشتر از نیم ساعت از رفتن زینب به مسجد گذشت و او برنگشت . نگران شدم . پیش خودم گفتم " حتما سخنرانی یا ختم قرآن به خاطر اول سال تو مسجد برگزار شده و به همین خاطر زینب دیر کرده . " بیشتر از یک ساعت گذشت . چادر سرم کردم و به مسجد رفتم . نفهمیدم چطور به مسجد رسیدم . در دلم غوغا بود . وارد مسجد شدم هیچ کس در حیاط و شبستان نبود . نماز تمام شده بود و همه نمازگزارها رفته بودند . با دیدن مسجد خالی دست و پایم را گم کردم : " یعنی چی ؟ زینب کجا رفته ؟ " هوا تاریک بود و باد سردی می آمد . یعنی زینب کجا رفته بود ؟ او دختری نبود که بی اطلاع من جایی برود . بدون اینکه متوجه باشم و حواسم به دور و برم باشد خیابان های اطراف مسجد را گشتم . چشمم دنبال یک دختر چادری باریک و بلند بود . 🌸🌹🌸🌹🌸 ☘️ فروشگاه کتاب حماسه ✅ @Store_hamaseh_book
🔺 🔹 🔹 236 صفحه| 30.000 تومان | با 27000 تومان 📚معرفی کتاب: آیا می‌دانستید همان‌طور که پیامبر اعظم یاری از دیار ایران داشته‌اند، امیرالمؤمنین نیز در کنار خود یار ایرانی پرورانده‌اند؟ شاید تا قبل از اینکه «باغ طوطی» نوشته و منتشر شود کمتر کسی می‌دانست «میثم تمار» صحابی معروف و فداکار امام علی (ع) هم مانند «سلمان فارسی» ایرانی بوده است. «مسلم ناصری» در قالب رمانی گویا و پراحساس زندگی «میثم تمار» صحابی دلیر مولی‌الموحدین را پیش چشم ما آورده است. با باغ طوطی همچون میثم در کوفه قدم خواهید زد، از خرماهایش خواهید خورد و از شهد هم‌نشینی با امیرالمؤمنین لحظات خود را شیرین خواهید کرد. 🌸ارتباط با ادمین: 🌸 @store_manager ☘️ فروشگاه کتاب حماسه ✅ @Store_hamaseh_book
فروشگاه کتاب حماسه
🔺#باغ_طوطی 🔹#مسلم_ناصری 🔹#انتشارات_جمکران 236 صفحه| 30.000 تومان | با #تخفیف 27000 تومان 📚معرفی ک
🌸🌹🌸🌹🌸 برشی از کتاب: – کوفه قبرستانی است که در سکوت مرگ فرو رفته. – با این حساب این قبرستان نیازی به طوطی ندارد. مگر نه؟ میثم با تأسف سری تکان داد و آهسته گفت: «روزگاری این سرزمین باغی بود که همه در سایه نعمت هایش زندگی خوشی داشتند ولی… – نمی خواهی بگویی که آن زمان درست مدت خلافت علی بوده؟ – چرا همین گونه بود. او بهشتی ساخته بود که در آن به احکام خدا عمل می شد. بهشتی که در آن سرخ و سیاه و سفید فرقی نداشتند. همه با هم برابر بودند و زندگی در آن … – شعار بس است مرد عجم! این قدر خوش زبانی نکن. عبایش را روی دسته تخت انداخت. حریر زیبایی که زیر عبا پوشیده بود در نسیم تکانی خورد. تن صدایش را نرم تر کرد و ادامه داد: «ببین همین حالا می گویم تو را خواهم بخشید اما به یک شرط… میثم که کمی به پای چپش تکیه کرده بود سعی کرد راست بایستد. جای ضربه ای که سرباز به پهلویش زده بود بدجوری زجرش می داد. مجبور بود سنگینی اش را روی نیمه دیگر بندش بیندازد. – اگر همین جا، در جمع بزرگان کوفه به علی ناسزا بگویی و اذعان کنی هرچه به تو گفته دروغ بوده تو را رها می کنم. بدون هیچ قید و شرطی. – تو؟ به زودی دستور خواهی داد که دست و پای مرا قطع کنند و زبانم را بیرون بکشند و دهان را بدوزند. – باور نمی کردم من این قدر سنگدل باشم. – این را مولایم علی به من مژده داده. – من نمی دانم که علی چه به شما داده است که مرگ را این قدر دوست دارید. از پنجره دور شد و گفت: «پس آن دروغگو به تو گفته که چطور تو را خواهم کشت. اگر همین الآن رهایت کنم قبول می کنی که او دروغ گفته؟ مکثی کرد و در را نشان داد و گفت: «می توانی بروی». میثم تکان نخورد. پسر زیاد چرخید و رو به خنجری که به دیوار نصب بود گفت: «اما با این حرف هایی که تو زده ای رها کردنت حماقت است. من تو را به گونه ای خواهم کشت و زجر خواهم داد که مولای دروغگویت رسوا شود.» – او داماد پیامبر بود و در دامانش پرورش یافته بود. هرگز دروغ نمی گفت و هیچ وقت لب به بیهوده نمی گشود. من جز راستی چیزی از او ندیده ام. به طرف مردهایی که ایستاده بودند رو کرد و گفت: «اینان می توانند گواهی دهند که علی چگونه مردی بود.» – ولی همه می گویند او دروغگو بوده. – همه می دانند هرچه گفته به حقیقت پیوسته. – نمی دانستم که طوطی علی این قدر می توانی بلبل زبانی کند. اما من باغ او را ویران می کنم. – طوطی هنگامی زنده است که باغی باشد. اگر باغی نباشد همان بهتر که طوطی ای هم نباشد. پسر زیاد که از حاضر جوابی میثم به خشم آمده بود ریش سفید او را گرفت و کشید و به چشمان او خریده شد و گفت: «علی این را هم گفته بود که …» می خواست دستور دهد که همان جا سرش را جدا کنند که صدای زنگوله مخصوص بلند شد. 🌸🌹🌸🌹🌸 ☘️ فروشگاه کتاب حماسه ✅ @Store_hamaseh_book
🔺 🔹 🔹 272 صفحه| 33.000 تومان | با 29.000 تومان 📚معرفی کتاب: روایتی پر احساس از خانواده شهید مدافع حرم جواد محمدی 🌺 محمدی از جوانان فعال فرهنگی و انقلابی در شهر درچه از توابع اصفهان بود. وی از همان دوره نوجوانی به فعالیت های انقلابی پایگاه های بسیج جذب شد و بعدها به دلیل همین علاقمندی ها وارد سپاه پاسداران شد. این کتاب شرحی است از روابط پر احساس و پر عاطفه جواد محمدی و خانواده اش. از ارتباط جواد محمدی و مادرش، از ارتباط جواد محمدی و همسرش. روایتی جدید که هر راوی از منظری شخصی و تازه قهرمانش را روایت می کند. همه این روایت ها به گونه ای درهم آمیخته شده اند که ضمن تکمیل همدیگر استقلال خودشان را هم حفظ می کنند. 🌸ارتباط با ادمین: 🌸 @store_manager ☘️ فروشگاه کتاب حماسه ✅ @Store_hamaseh_book
🔺 🔹 🔹 112 صفحه| 49.000 تومان | با 43.000 تومان قطع کتاب رحلی است و صفحات داخل کتاب رنگی با کاغذ ضخیم می‌باشد. 📚معرفی کتاب: «فکر، کودک، فلسفه» اندیشه کودک را با مسائل منطقی، اجتماعی، فلسفی و اخلاقی گوناگونی درگیر می‌کند و به رشد ذهن آنان مدد می‌رساند. فکر، کودک، فلسفه، فرصتی برای پرورش قوه اندیشه‌ورزی کودکان است که با نگاهی بومی به موضوع فلسفه برای کودکان همراه بوده و سرشار از خردورزی‌های توحیدمدار است. این اثر به موضوع‌های متنوعی چون: درک تشابه اشیا، فهم تفاوت‌های موجودات عالم، توجه به ابعاد گوناگون نعمت‌های خدا، توجه به قانون علیت، آشنایی با مفهوم نقص و کمال، تمرین استدلال و دلیل آوردن، تشخیص قضایای کلی و جزئی، دقت در دلالتهای التزامی و…. اشاره می‌کند. مجموع این درس‌ها به جهان‌شناسی بهتر کودکان و درک درست آنان از هستی کمک می‌کند. همه این موضوعات بهانه‌ای برای اندیشیدن کودک درباره خود و جهان اطراف اوست. هر موضوع تحت عنوان «سخنی با بزرگترها» نکاتی ارزنده به والدین، مربیان و تسهیل‌گران «فلسفه برای کودک» می‌آموزد. این اثر که با نگاهی بومی، توسط غلامرضا حیدری ابهری تألیف شده با تصاویرسازی بسیار زیبای حمیدرضا بیدقی آراسته گردیده است. 🌸ارتباط با ادمین: 🌸 @store_manager ☘️ فروشگاه کتاب حماسه ✅ @Store_hamaseh_book
🔺 🔹 🔹 104 صفحه| 9500 تومان 📚معرفی کتاب: کتاب «چمران مظلوم بود» سومین کتاب از مجموعه «یاران ناب» سرگذشت‌نامه و خاطراتی از «شهید دکتر چمران» از زبان دوستان و هم‌رزمان وی است. مطالب کتاب به طور مختصر و موجز، رویدادهای مهم زندگی این شهید را از زمان آغاز تحصیل در آمریکا تا روز شهادت وی به تصویر می‌کشد. این رویدادها از زبان نزدیکان، دوستان، همسر و هم‌رزمان این شهید بازگو شده‌اند و مبارزات این شخصیت، دیدارهایش با علما و بزرگان و شخصیت‌های سیاسی وقت، فعّالیت‌های او در جنگ و حضورش در عملیات‌های گوناگون جنگی و رخدادهای زندگی خانوادگی او را دربردارد. قابل ذکر است، کتاب با تصاویری از این شهید و سال‌شمار رویدادهای زندگی‌اش مستند شده است. 🌸ارتباط با ادمین: 🌸 @store_manager ☘️ فروشگاه کتاب حماسه ✅ @Store_hamaseh_book