فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️ امروز چند مرتبه جون دادی؟!!!
💢 هیچ چیزی مثل اطاعت از هوای نفس، ایمان انسان رو از بین نمیبره...
استاد پناهیان
•➣♡@Hamid_1368313
⇜♥️❣ #دلی ↝
آرامشنهعاشق بودناست
نہگرفتندستیڪهمحرمتنیست!
نہحرفهایعاشقانهوقربانصدقههایچندثانیهای!
آرامش؛حضورخداستوقتیدراوج
نبودنهانابودتنمیکندツ
وقتےناگفتههایترا
بۍآنکهبگویۍمیفھمد💛
وقتۍنیازنیستبرایبودنشالتماس
ڪنی...🍃
وغروࢪتراتامرزنابودۍپیشببر؎!
وقتۍمطمئنباشۍبااو،هرگز
تنہا
نخواهۍبود(:🌻
آرامشیعنیهمینـ!
توبۍهیچقیدوشرطیخداࢪا؛دار؎…
#یـامـهـʍᴀʜᴅʏـدۍ
.
.
#گذری بر زندگینامه 📜🌹
شهید محمود کاوه سال ۱۳۴۰ در محله ضد مشهد به دنیا آمد و بزرگ شد. 👤
پدرش کاسب بود، از آن کاسبهای متعهد و معتمد محل. دوست داشت فرزندش پا در مسیر درست بگذارد برای همین او را با خود به مجالس و محافل مذهبی میبرد. ☺️💐
خودش با علما و روحانیان مبارز از جمله حضرت آیتالله خامنهای شهید هاشمینژاد و شهید کامیاب ارتباط داشت و در راه مبارزه برای شکلگیری انقلاب تلاش میکرد.🌹🍃
کاوه در چنین شرایطی تحصیلات دوران ابتدایی خود را تمام کرد. 📚
او که جوانی بانشاط و فعال و مذهبی بود، با شروع جریانات انقلاب در محافل درسی مسجد جوادالائمه(علیه السلام) و امام حسن مجتبی(علیه السلام) که در آن زمان از مراکز تجمع نیروهای مبارز بود،شرکت میکرد و پای درس آیتالله خامنهای مینشست.😮🌹
او آموختهه و بهرههایش از این جلسات را به مدرسه و دوستانش انتقال میداد. او با شجاعت تمام اعلامیههای امام (ره) را پخش میکرد و در راهپیماییها حضور داشت.😲🐚
بعد از پیروزی انقلاب کاوه به سپاه پاسداران مشهد پیوست.✋🏻
او پس از گذراندن یک دوره آموزش شش ماهه چریکی، به آموزش نظامی برادران سپاه و بسیج پرداخت. ☺️💐
پس از آن، به منظور حفاظت از بیت شریف حضرت امام خمینی، طی مأموریتی شش ماهه به تهران عزیمت کرد. ⁉️
با شروع جنگ تحمیلی، به همراه تعدادی از نیروهای خراسان به جبهههای جنوب اعزام شد اما مدتی بعد به علت نیاز شدیدی که پادگان به مربی داشت، او را برای آمادهسازی و آموزش نیروها به مشهد فراخواندند.🤒🐚
•➣♡@Hamid_1368313
🆔 فرازی از وصیت نامه شهید؛
چه خوش است دست از جان شستن و دنیا را سه طلاقه کردن..
از همه قید و بند اسارت حیات آزاد شدن، بدون بیمّ بر علیه ستمگران جنگیدن ..
شهید محمدباقر مشهدی عبادی🌺
شهادت: ۱۳۶۲/۱۲/۷ ، جزیره مجنون
╭─••❈✿♡✿❈••─╮
@Hamid_1368313
╰─••❈✿♡✿❈••─╯
14.56M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
این فیلم ۳ دقیقه ای دنیایی از مشقت ها ورنج های این مادر شهید ومومنه را از زبان خودش بازگو می کند.
"مادر شهید علی شفیعی
╭─••❈✿♡✿❈••─╮
@Hamid_1368313
╰─••❈✿♡✿❈••─╯
🕊🌹 راز شهادت
بهش گفتم خسته ای بابا یه کم استراحت کن می گفت شیخ وقت نداریم باید کار کنیم ……
حتی اگر دو ساعت قبل از نماز صبح هم از جبهه یا بیرون میومد
باز حداقل یک ساعت قبل از نماز صبح بیدار می شد نشسته هم که شده بود نماز شبش رو می خوند و آروم آروم گریه می کرد،
گاهی اوقات اونقدر تو سجده گریه می کرد نگاه می کردی می دیدی کنارش کلی دستمال ریخته و جوابگوی اشک هاش نبود ….
می گفت شیخ دعا کن خیلی وقت جبهه ام شهید بشم
این روزهاست که می فهمم که حضرت آقا فرمود:راز شهادت در گریه و التماس و اشک است ….
ویژگی هایی داشت که ستودنی بود……
"شهید سید علی زنجانی"
╭─••❈✿♡✿❈••─╮
@Hamid_1368313
╰─••❈✿♡✿❈••─╯
12.71M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#ماجرای شهادت یک داش مشدی اصفهانی که فقط ۱۸ سال داشت و فقط ۲۳ روز در جبهه بود !
#خدایا عاقبت همه ما را ختم بخیر بگردان
و از روی لطف و کرمت، شهادت در راه حق را عاقبت عمر ما قرار بفرما .
╭─••❈✿♡✿❈••─╮
@Hamid_1368313
╰─••❈✿♡✿❈••─╯
♥️
#راز_تسبیح_سبز...
.
قبل ازدواج...💕
هر خواستگاری که میومد...
به دلم نمینشست...!
اعتقاد و ایمان همسر آیندم خیلی واسم مهم بود...
دلم میخواست ایمانش واقعی باشه نه به ظاهر و حرف....
میدونستم مؤمن واقعی واسه زن و زندگیش ارزش قائله...
شنیده بودم چله زیارت عاشورا خیلی حاجت میده...
این چله رو "آیتالله حقشناس" توصیه کرده بودن...
با چهل لعن و چهل سلام...!
کار سختی بود اما به نظرم ازدواج موضوع بسیار مهمی بود...
ارزششو داشت واسه رسیدن به بهترینا سختی بکشم...
۴۰ روز به نیت همسر معتقد و با ایمان...
.
#چله_ی_عشق_گرفتم
#که_به_لطف_و_کرمش...
#دلبری_پاک_و_خدایی_بشود
#_قسمت_من...
.
۴،۳روز بعد اتمام چله…
خواب شهیدی رو دیدم...
چهره ش یادم نیست ولی یادمه...
لباس سبز تنش بود و رو سنگ مزارش نشسته بود...
دیدم مردم میرن سر مزارش و حاجت میخوان...
ولی جز من کسی اونو نمی دید انگار...
یه تسبیح سبز رنگ داد دستم و گفت:
"حاجت روا شدی..."
به فاصله چند روز بعد اون خواب...
امین اومد خواستگاریم...
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃
از اولین سفر سوریه که برگشت گفت:
"زهرا جان…❤
واست یه هدیه مخصوص آوردم..."
یه تسبیح سبز رنگ بهم داد و گفت:
"زهرا…❤...
این یه تسبیح مخصوصه...
به همه جا تبرک شده و...
با حس خاصی واست آوردمش...💕
این تسبیحو به هیچکس نده..."
تسبیحو بوسیدم و گفتم:
"خدا میدونه این مخصوص بودنش چه حکمتی داره..."
بعد شهادتش…💔
خوابم برام مرور شد...
تسبیحم سبز بود که یه شهید بهم داده بود...
(همسر شهید امین کریمی چنبلو)
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃
قبل اینکه مردی لایق شهادت بشه...
زنی باید به مقام همسر شهید شدن برسه...☝️
و این منصب نصیب و قسمت هر کسی نمیشه...🌿