یه پیرمردی که حالا ۸۵ روزه صیدش خالیه و همه بهش میگن تو بدشانسی
تصمیم میگیره به دورترین نقطه بره تا ماهی بزرگ بگیره...
حالا در کشاکش صید یه کوسه است
و میزان مقاومت و صبریه ادم و نشون میده که تا چه حد میتونه صبرکنه و ادامه بده
انتظار و صبرش درمقابل کوسه عجیبه و غم انگیزه...
و داستان از بعد این مقاومت ها جالب میشه
یه رئالیسم عجیبی داره
و طعم تلخ پذیرفتن یه سری چیزها
و تاعمق وجود ایستادگی کردن
عجیب و تلخه
بخونیدش
2.8M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
امروز خیلی یهویی بهم گفتن
اماده شو شب میخوایم بریم کربلا(: