خوشبختی یعنی:
دوستانی داشته باشی
که تا بهشت همراه تو باشند
#رفاقت_تا_بهشت
#شهید_حسین_سماواتی
#شهید_حسن_ترک
#شهید_محمد_ترکمان
https://eitaa.com/joinchat/1311441077Ceaf49a4d49
«مریم کاظمزاده» عکاس دفاع مقدس درگذشت
🔹«مریم کاظمزاده» عکاس سالهای انقلاب و جنگ تحمیلی در ۶۵ سالگی درگذشت.
🔹او اولین عکاس زن جنگ بود که مهر سال ۵۹ به مناطق جنگی رفت و خاطرات بسیاری از حضور رزمندگان و فرماندهان در مناطق جنگی ثبت کرد.
https://eitaa.com/joinchat/1311441077Ceaf49a4d49
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شهادت شوخی نیست!
قلبت را بو میکنند؛
بوی دنیا دهد رهایت میکنند💔
#شهید_صیاد_خدایی
https://eitaa.com/joinchat/1311441077Ceaf49a4d49
زِندِگےیَعنےسَلامِسادهایسَمتِشُمآ
حَضرَتِسُلطآن؛مآرابآجَوابےجآنبِده..!
#چهارشنبہ_هاے_امام_رضایے
https://eitaa.com/joinchat/1311441077Ceaf49a4d49
🥀خاطرهای تکان دهنده از یکی از اعضای تفحص شهدا
✨ دو شهید با پلاکهای ۵۵۵ و ۵۵۶ ...
🔹طی عملیات تفحص، در منطقه چیلات، پیکر دو شهید پیدا شد... یکی از این شهدا نشسته بود و با لباس و تجهیزات کامل به دیوار تکیه داده بود.
🔹لباس زمستانی هم تنش بود و سر شهید دیگری را كه لای پتو پیچیده شده بود را بر دامن داشت.
🔹معلوم بود که شهيدِ درازکش مجروح بوده است.
🔹خوب، پلاک داشتند، پلاکها را دیدیم که بصورت پشت سر هم است.۵۵۵ و ۵۵۶. فهمیدیم که آنها با هم پلاک گرفتهاند.
🔹معمولا اینها که با هم خیلی رفیق بودند، با هم میرفتند پلاک میگرفتند. اسامی را مراجعه کردیم در کامپیوتر.
🔹دیدیم که آن شهیدی که نشسته است، پدر است و آن شهیدی که درازکش است، پسر است... پدری سر پسر را به دامن گرفته است...
🔹شهید سید ابراهیم اسماعیلزاده موسوی پدر و سید حسین اسماعیل زاده پسر است اهل روستای باقر
https://eitaa.com/joinchat/1311441077Ceaf49a4d49
همراه شهدا🇮🇷
#به_وقت_کتاب_یادت_باشد از زبان همسر شهید حمید سیاهکالی قسمت 7 بااینکه قبلابه این موضوع فکرکرده بود
قسمت 8
#به_وقت_کتاب_یادت_باشد
از زبان همسر شهید حمید سیاهکالی
حمیدی که به خواستگاری من آمده بودهمان پسرشلوغ کاری بودکه پدرم اسم اووبرادردوقلویش راپیشنهادداده بود.همان پسرعمه ای که باسعیدآقاهمیشه لباس یکسان میپوشید؛بیشترهم شلوارآبی بالباس برزیلی بلندباشماره های قرمز!موهایش راهم ازته میزد؛یک پسربچه ی کچل فوق العاده شلوغ وبی نهایت مهربان که ازبچگی هوای من راداشت.نمیگذاشت باپسرهاقاطی بشوم.دعواکه میشدطرف من رامیگرفت،مکبرمسجدبودوباپدرش همیشه به پایگاه بسیج محل میرفت.اینهاچیزی بودکه ازحمیدمیدانستم.
زیرآینه روبه روی پنجره ای که دیدش به حیاط خلوت بودنشستم.حمیدهم کناردربه دیوارتکیه داد.هنوزشروع به صحبت نکرده بودیم که مادرم خواست درراببنددتاراحت صحبت کنیم.جلوی درراگرفتم وگفتم:"ماحرف خاصی نداریم.دوتانامحرم که داخل اتاق دررونمیبندن!"
سرتاپای حمیدراوراندارکردم.شلوارطوسی وپیراهن معمولی؛آن هم طوسی رنگ که روی شلوارانداخته بود.بعدامتوجه شدم که تازه ازماموریت برگشته بود،برای همین محاسنش بلندبود.چهره اش زیادمشخص نبودبه جزچشمهایش که ازآنهانجابت میبارید.
مانده بودیم کداممان بایدشروع کند.نمکدان کنارظرف میوه به دادحمیدرسیده بود؛ازاین دست به آن دست بانمکدان بازی میکرد.من هم سرم پایین بودوچشم دوخته بودم به گره های فرش شش متری صورتی رنگی که وسط اتاق پهن بود؛خون به مغزم نمیرسید.چنددقیقه ای سکوت فضای اتاق راگرفته بودتااینکه حمیداولین سوال راپرسید:"معیارشمابرای ازدواج چیه؟"
به این سوال قبلاخیلی فکرکرده بودم،ولی آن لحظه واقعاجاخوردم.چیزی به ذهنم خطورنمیکرد.گفتم:"دوست دارم همسرم مقیدباشه ونسبت به دین حساسیت نشون بده.مانون شب نداشته باشیم بهترازاینه که خمس وزکاتمون بمونه."
گفت:"این که خیلی خوبه.من هم دوست دارم رعایت کنیم."بعدپرسید:"شماباشغل من مشکل نداری؟!من نظامیم،ممکنه بعضی روزهاماموریت داشته باشم،شبهاافسرنگهبان بایستم،بعضی شبهاممکنه تنهابمونید."جواب دادم:"باشغل شماهیچ مشکلی ندارم.خودم بچه پاسدارم.میدونم شرایط زندگی یه آدم نظامی چه شکلیه.اتفاقامن شغل شماروخیلی هم دوست دارم."
بعدگفت:"حتماازحقوقم خبردارین.دوست ندارم بعداسراین چیزهابه مشکل بخوریم.ازحقوق ماچیززیادی درنمیاد."گفتم:"برای من این چیزهامهم نیست.من باهمین حقوق بزرگ شدم.فکرکنم بتونم باکم وزیادزندگی بسازم."
همان جایادخاطره ای ازشهیدهمت افتادم وادامه دادم:"من حاضرم حتی توی خونه ای باشم که دیوارکاه گلی داشته باشه،دیوارهاروملافه بزنیم،ولی زندگی خوب ومعنوی ای داشته باشیم"؛حمیدخندیدوگفت:"بااین حال حقوقموبهتون میگم تاشمابازفکراتون روبکنین؛ماهی ششصدوپنجاه هزارتومن چیزیه که دست مارومیگیره."
زیادبرایم مهم نبود.فقط برای اینکه جوصحبتهایمان ازاین حالت جدی ورسمی خارج بشود،پرسیدم:"اون وقت چه قدرپس اندازدارین؟"گفت:"چیززیادی نیست،حدودشش میلیون تومن."پرسیدم:"شماباشش میلیون تومن میخوای زن بگیری؟!"
درحالی که میخندید،سرش راپایین انداخت وگفت:"باتوکل به خداهمه چی جورمیشه."بعدادامه داد:"بعضی شبهاهییت میرم،امکان داره دیربیام."گفتم:"اشکال نداره،هییت رومیتونین برین،ولی شب هرجاهستین برگردین خونه؛حتی شده نصفه شب."
قبل ازشروع صحبتمان اصلافکرنمیکردم موضوع این همه جدی پیش برود.هرچیزی که حمیدمیگفت موردتاییدمن بودوهرچیزی که من میگفتم حمیدتاییدمیکرد.پیش خودم گفتم:"این طوری که نمیشه،بایدیه ایرادی بگیرم حمیدبره.بااین وضع که داره پیش میره بایددستی دستی دنبال لباس عروس باشم!"
به ذهنم خطورکردازلباس پوشیدنش ایرادبگیرم،ولی چیزی برای گفتن نداشتم.تاخواستم خرده بگیرم،ته دلم گفتم:"خب فرزانه!توکه همین مدلی دوست داری."نگاهم به موهایش افتادکه به یک طرف شانه کرده بود،خواستم ایرادبگیرم،ولی بازدلم راضی نشد،چون خودم راخوب میشناختم؛این سادگیهابرایم دوست داشتنی بود.
وقتی ازحمیدنتوانستم موردی به عنوان بهانه پیداکنم،سراغ خودم رفتم.سعی کردم ازخودم یک غول بی شاخ ودم درست کنم که حمیدکلاازخواستگاری من پشیمان شود،برای همین گفتم...
🍃🍃🍃
https://eitaa.com/joinchat/1311441077Ceaf49a4d49
🔰 سراغ مسائل فرعی رفتن در حالیکه مسائل اصلی جلوی چشم ماست جایز نیست/ دنبال حل مشکلات اساسی باشید
🔻 رهبر انقلاب در دیدار نمایندگان مجلس: در مسائل کشور، مسائل اصلی وجود دارد مسائل فرعی وجود دارد. تا وقتی مسائل اصلی پیش پای ما است، نوبت به مسائل فرعی نمیرسد. سراغ مسائل فرعی رفتن در حالیکه ما مسائل اصلی جلوی چشم داریم ،جایز نیست، دنبال حل مشکلات اساسی باشید. مسائل و موضوعات را اصلی و فرعی کنید. ۱۴۰۱/۳/۴
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔹️مصاحبه با رزمنده جانبازی که معروف به بمب خنده است.
«جانباز سرافراز مجید برهمند»
بمب خنده، جانباز ۸۵ درصدیست که سمت راست بدنش بی حس و پلاتین، چشم مصنوعی و ..... دارد .
مجید با خنده میگوید ۱۵ درصد دیگر از خدا بگیرم با تک ماده به زیارتش می شتابم
مجید برهمند میگوید تمام شهدای جنگ را درک کرده ام الا شهید احمد متوسلیان را
مجید برهمند در عملیات خیبر شیمیایی شده است و مجبور شده است چشم راستش را تخلیه کند.
مجید عزیزمان در یک آپارتمان ۶۰ متری مستاجر است !
از او سئوال می کنند که رمز موفقیت شما چیست؟ میگوید:
۱. دعای پدرو مادر
۲. عشق به حضرت ابوالفضل.
سلامتی جانبازان مخصوص اعصاب وروان صلوات
https://eitaa.com/joinchat/1311441077Ceaf49a4d49
وقتی از خودش عکس میگرفتم
اعتراض میڪرد، وقتی میخواستند با
فـرزندان شھدا عکس بگیـرند
بھم میگفت:آقای دوربیندار عڪس گـرفتـی؟
خوب شد؟
نقل از سید شھـابالدین واجدی
عڪاس همیشگۍ
#حاج_قاسم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
نبین الان قدم کوچیکه...
به وقتش سرباز رکابت هستم...
#سلام_فرمانده
https://eitaa.com/joinchat/1311441077Ceaf49a4d49
-برحالِ دلم نسخهۍ تقوا بنویس
-بیمار فراقم تو مداوا بنویس..!
#السلامعلیڪیابقیةاللہ
https://eitaa.com/joinchat/1311441077Ceaf49a4d49