🛑#سیره_شهدا
🌕شهید مدافعحرم حمیدرضا انصاری
♨️احترام و محبّت به والدین
⭐️همسر شهید نقل میکند: شهید انصاری توجّه و احترام زیادی برای پدر و مادر، به ویژه مادرشان قائل بود؛ زیرا فرزند آخر خانواده بود و رابطهی عاطفی و قلبی زیادی بین آنها وجود داشت.
❤️والدین او سالخورده بودند؛ پدرش سال۱۳۸۲ در سن ۸۶سالگی و مادرش، سال۱۳۹۴ در سن ۹۰سالگی از دنیا رفتند. شاید خواست خدا بود که شهید انصاری ۹روز بعد از فوت مادر عازم سوریه شود.
⭐️مادر حمیدرضا ۸سال زمینگیر بود و فرزندان از ایشان مراقبت میکردند. شهید انصاری خریدها و کارهای درمانی مادر را انجام میداد و هر روز، مادر را با ماشین به امامزادهها، پارکها و مکانهای دیدنی شهر میبُرد؛ مگر زمانی که مأموریت داشت و یا بیرون از شهر کاری برایش پیش میآمد.
🎁#بهمناسبت_سالروز_ولادت
✨هدیه به روح مطهر شهید صلوات
⛱اَللهُمَّصَلِّعَلَىمُحمَّـدٍوآلمُحَمَّد⛱
#همراه_شهدا
@Hamrahe_Shohada
همراه شهدا🇮🇷
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸 صفحه ۲۶ ... ريزبيني و دقت عمل در مسائل مختلف از ويژگيهاي ابراهيم بود. اين مشخصه، او را از
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸
صفحه ۲۷
...داشتم گزارش را مينوشتم. گفتم: حتما يك رونوشت براي شوراي انقلاب ميفرستيم. ابراهيم پرسيد: ميتونم گزارش رو ببينم؟
گفتم: بيا اين گزارش، اين هم حكم انفصال از خدمت! گزارش را بادقت نگاه کرد. بعد پرسيد: خودت با اين آقا صحبت کردي؟
گفتم: نه، الزم نيست، همه ميدونند چه جور آدميه! جواب داد: نشــد ديگه، مگه نشــنيدي: فقط انســان دروغگــو، هر چه که ميشنود را تأييد ميکند!
گفتم: آخه بچه هاي همان فدراســيون خبر دادند... پريد تو حرفم و گفت: آدرس منزل اين آقا رو داري؟ گفتم: بله هست.
ابراهيم ادامه داد: بيا امروز عصر بريم در خونه اش، ببينيم اين آقا كيه، حرفش چيه!
من هم بعد چند لحظه سکوت گفتم: باشه.
عصر بعد از اتمام کار آدرس را برداشتم و با موتور رفتيم.آدرس او بالاتر از پــل ســيد خندان بــود. داخل کوچه ها دنبــال منزلش
ميگشــتيم. همان موقع آن آقا از راه رســيد. از روي عکســي که به گزارش چسبيده بود او را شناختم.
اتومبيل بنز جلوي خانه اي ايستاد. خانمي که تقريبا بي حجاب بود پياده شد
و در را باز کرد. بعد همان شخص با ماشين وارد شد.
گفتم: ديدي آقا ابرام! ديدي اين بابا مشکل داره. گفت: بايد صحبت كنيم. بعد قضاوت کن. موتور را بردم جلوي خانه و گذاشتم روي جک. ابراهيم زنگ خانه را زد.
آقا که هنوز توي حياط بود آمد جلوي در.
مردي درشــت هيکل بود. با ريش و سبيل تراشيده. با ديدن چهره ما دو نفر در آن محله خيلي تعجب کرد! نگاهي به ما كرد و گفت: بفرمائيد؟!
با خودم گفتم: اگر من جاي ابراهيم بودم حســابي حالش را ميگرفتم. اما ابراهيم با آرامش هميشــگي، در حالي که لبخند ميزد ســلام کرد و گفت: ابراهيم هادي هستم و چند تا سؤال داشتم، براي همين مزاحم شما شدم.
آن آقا گفت: اسم شما خيلي آشناست! همين چند روزه شنيدم، فکرکنم تو سازمان بود. بازرسي سازمان، درسته؟!
ابراهيم خنديد و گفت: بله.
بنده خدا خيلي دست پاچه شد. مرتب اصرار ميکرد بفرمائيد داخل. ابراهيم گفت: خيلي ممنون، فقط چند دقيقه با شما کار داريم ومرخص ميشويم.ابراهيم شــروع به صحبت کرد. حدود يک ساعت مشغول بود، اما گذشت زمان را اصلا حس نميکرديم.
ابراهيــم از همه چيز برايش گفت. از هر موردي برايش مثال زد. ميگفت:
ببين دوست عزيز، همسر شما براي خود شماست، نه براي نمايش دادن جلوي ديگران! ميداني چقدر از جوانان مردم با ديدن همسر بي حجاب شما به گناه ميافتند! ....
#همراه_شهدا
@Hamrahe_Shohada
لیست صفحات این کتاب
https://eitaa.com/Hamrahe_Shohada/2925
🍃🍃🍃🍃🍃
چہ زیبا ملائک شدند زیستند
همان ها ڪہ هستند ولے نیستند!
کسانے ڪہ در جمع ما بودنده اند
ولی حیف نفهمیده ایم ڪیستند!
#شهید_حاج_قاسم_سلیمانی
#شهدا_را_یاد_کنیم_با_ذکر_صلوات
#شهدا_هویت_جاویدان_تاریخ
نام: علیرضا
نام خانوادگی: توسلی
لقب:ابو حامد
سمت:فرمانده لشگر فاطمیون افغانستان
تولد:۱مهر ۱۳۴۱
شهادت:۹اسفند ۱۳۹۳
محل شهادت: درعا،سوریه
✍مختصری از زندگینامه :
وی در سال ۱۳۴۱ به دنیا آمد. توسلی در سن هفت سالگی پدرش را از دست داد. دو سال بعد نیز مادرش را از دست داد. در خلال سالهای ۵۸–۵۷ و در جریان دستگیری قریب به ۵ هزار افغانی در این کشور، یکی از برادران وی دستگیر شد. در سال ۱۳۹۲ مشخص شد که برادر وی در گورهای دستهجمعی زنده به گور شدهاست.
وی در سال ۱۳۶۳ به ایران مهاجرت کرد. وی در حوزه علمیه اصفهان و سپس در حوزه علمیه قم مشغول به تحصیل شد و به موازات تحصیل به کار ساختمانی اشتغال داشت.
توسلی در سن ۲۵ سالگی در جریان جنگ ایران و عراق به کردستان رفته و بیش از یک سال در آن منطقه حضور داشت. با پایان جنگ ایران و عراق، برای جنگ با ارتش شوروی راهی افغانستان شد و به نیروهای عبدالعلی مزاری ملحق گردید. در سال ۷۴ و با ظهور جنگ طالبان دوباره راهی افغانستان میشود.وی از سال ۱۳۸۱ تا ۱۳۹۲ در ایران به کارهای ساختمانی مشغول شد. با آغاز بحران سوریه، وی در ۲۲ اردیبهشت ماه ۱۳۹۲ راهی سوریه شد.
شهید علیرضا توسلی، فرمانده تیپ فاطمیون بود، ابوحامد مجاهدی بدون مرز و رزمندهای است که دغدغهاش کسب رضایت خدا بود، مرزهای جغرافیایی هم نتوانست از دغدغه و بار مسئولیتش بکاهد، فرماندهای که نشان داد مرزها نمیتوانند مرز بین حق و باطل شوند، او در دفاع از مرزهای افغانستان تا ایران و دمشق، همه جا حضور داشت وسرانجام در درگیری با جبهه النصره به شهادت رسید.
وی در مشهد مدفون است
#شهدای_تیپ_فاطمیون
#همراه_شهدا