🍃آیت الله العظمی جوادی آملی:
آنچه را که شما الان در فلسطین میبینید،کودکان را که در رسانه های گروهی میبینید، منتهی بزرگان اهل معرفت از چند قرن قبل گفتند خون شهید هدر نمیرود، این خون ها جمع میشود موسی زمانی پدید می آید...»
🇮🇷
#همراه_شهدا
@Hamrahe_Shohada
salam-gheblati-salam.mp3
3.66M
سلام قِبلَتی سلام...❣
#همراه_شهدا
@Hamrahe_Shohada
https://eitaa.com/joinchat/895746927C874a9200d4
گروه سیاسی اجتماعی یاران انقلاب
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💢 زیـارتنامهشهــــــداء 💢
❣بِسمِ اللّٰهِ الرَّحمٰن الرَّحیم❣
🚩 اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یَا اَولِیاءَ اللہ وَ اَحِبّائَهُ
🚩 اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یَا اَصفِیَآءَ اللہ و َاَوِدّآئَهُ
🚩 اَلسَلامُ عَلَیڪُم یا اَنصَارَ دینِ اللهِ
🚩 اَلسَلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ رَسُولِ اللہِ
🚩 اَلسَلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ اَمیرِالمُومِنینَ
🚩 اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ فاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِسآءِ العالَمینَ
🚩 اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ اَبے مُحَمَّدٍ الحَسَنِ بنِ عَلِےّ الوَلِےّ النّاصِحِ
🚩 اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ اَبے عَبدِ اللهِ، بِاَبے اَنتُم وَ اُمّے طِبتُم وَ طابَتِ الاَرضُ الَّتی فیها دُفِنتُم، وَ فُزتُم فَوزًا عَظیمًا فَیا لَیتَنے کُنتُ مَعَڪُم فَاَفُوزَ مَعَڪُم🌹
کاشمیشـدهمچوشهداخاکیباشیم
شهدا نگاهی...
#همراه_شهدا
@Hamrahe_Shohada
اَلسَّلامُ عَلَی الْحُسَیْنِ
وَعَلی عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ
وَعَلی اَوْلادِ الْحُسَیْنِ
وَعَلی اَصْحابِ الْحُسَیْن
#همراه_شهدا
@Hamrahe_Shohada
السَّلامُ علیڪَ یا بقیَّةَ اللهِ
یااباصالحَ المَهدی
یاخلیفةَالرَّحمن
و یا شریڪَ القران
ایُّها الاِمامَ الاِنسُ و الجّانّ
سیِّدی و مَولای
ْ الاَمان الاَمان الاَمان ورحمة الله وبرکاته
#همراه_شهدا
@Hamrahe_Shohada
خلاصه ای از زندگینامه و خاطرات شهیده:
مادر شهیده:
شهیده میترا در سال 1347 در آبادان متولد شد. مادرم نام میترا را برای او انتخاب کرد. اما بعدها که میترا بزرگ شد، به اسمش اعتراض داشت. بارها به مادرم گفت «مادربزرگ، این هم اسم بود برای من انتخاب کردی؟ اگر در آن دنیا از شما بپرسند که چرا اسم مرا میترا گذاشتهاید، چه جوابی میدهید؟ من دوست دارم اسمم زینب باشد. من میخواهم مثل زینب (س) باشم.» میترا همه ما را هم وادار کرد که به جای میترا به او زینب بگوییم. البته یک روز، روزه گرفت و برای افطاری دوستانش را دعوت کرد و نامش را تغییر داد. زینب در دوران کودکی دو بار بیماری سختی گرفت که در بیمارستان بستری شد و خدا زینب را دوباره به من داد. زینب بین بچههایم (7 بچه، 4 دختر و سه پسر) از همه سازگارتر بود. از هیچ چیز ایراد نمیگرفت.زینب از همه بچههایم به خودم شبیهتر بود. صبور اما فعال بود. از بچهگی به من در کارهای خانه کمک میکرد. زینب بیشتر از اینکه دنبال لباس و خوردن و بازی میباشد، دنبال نماز و روزه و قرآن بود. همیشه به شوهرم میگفتم از هفت تا بچهام، زینب سهم من است انگار قلبمان را با هم تقسیم کرده بودیم. زینب اهل دل بود
#همراه_شهدا
@Hamrahe_Shohada
حجاب و بندگی خدا
در همسایگیمان در آبادان، خانواده مؤمنی زندگی میکردند. دختر بزرگ این خانواده برای دخترهای محل کلاس قرآن و احکام گذاشته بود و زینب به این کلاسها میرفت و خیلی تحت تأثیر دخترهای آن خانواده قرار داشت. کم کم به حجاب علاقهمند شد. همان سالی که به تکلیف رسید، باحجاب شد و روزههایش را شروع کرد. خیلی لاغر و نحیف بود ولی در آن گرمای طاقت فرسا روزههایش را میگرفت. نماز شبش ترک نمیشد. از تجملات زندگی دوری میکرد. خانه ساده و بیآلایش را دوست میداشت. از هیچ چیز ایراد نمیگرفت. هر غذایی را میخورد و کمتر پیش میآمد که از مادرش چیزی بخواهد. از بچگی به مادر در کارهای خانه کمک میکرد. حجاب زینب خیلی کامل بود. به او میگفتند: چرا اینقدر رویت را میگیری؟ میگفت: آدم کاری را که میخواهد انجام دهد باید کامل انجام دهد.
#همراه_شهدا
@Hamrahe_Shohada
عشق به امام خمینی
زینب عاشق امام خمینی(ره) بود. مبارزات و فعالیتهای انقلابیاش را در مدرسه راهنمایی شهرزاد آبادان شروع کرد. روزنامهدیواری مینوشت، سر صف قرآن، شعر انقلابی و دکلمه میخواند. با کمونیستها و مجاهدین خلق جرّ و بحث میکرد. چند بار با دخترهای گروهکی مدرسه (مخالف انقلاب) درگیر شده بود و حتی کتکش زده بودند. دخترم سعی میکرد دوستان مدرسهایاش را تا آنجا که میتواند ارشاد کند. معتقد بود انسانها همه خوبند و این جامعه و محیط است که افراد را از فطرت خداییشان دور میکند. زینب روحیه شادی داشت. اکثراً با دخترانی که همتیپ خودش نبودند، دوست میشد و میگفت میخواهم آنها را هدایت کنم.
#همراه_شهدا
@Hamrahe_Shohada
🔻اون تیری که قسمت من باشه هنوز وقتش نشده(شهیدکاوه 👇
تو حلب شبها با موتور، حسن غذا و وسائل مورد نیاز به گروهش میرسوند.
ما هر وقت میخواستیم شبها به نیروها سر بزنیم با چراغ خاموش میرفتیم.
یک شب که با حسن میرفتیم غذا به بچههاش برسونیم چراغ موتورش روشن میرفت!
چند بار گفتم چراغ موتور رو خاموش کن امکان داره قناصها بزنند.
خندید.
من عصبانى شدم با مشت تو پشتش زدم و گفتم: مارو میزنند.
دوباره خندید و گفت: مگر خاطرات شهید کاوه رو نخوندی که گفته شب روى خاکریز راه میرفت و تیرهاى رسام از بین پاهاش رد میشد نیروهاش میگفتن فرمانده بیا پایین تیر میخورى در جواب میگفت اون تیرى که قسمت من باشه هنوز وقتش نشده
و شهید مصطفى میگفت:
حسن میخندید و میگفت: نگران نباش اون تیرى که قسمت من باشه هنوز وقتش نشده.
و به چشم دیدم که چند بار چه اتفاق هایى براش افتاد و بعد چه خوب به شهادت رسید...
راوی: شهید مدافع حرم مصطفی صدرزاده
#شهید_حسن_قاسمی_دانا
#همراه_شهدا
@Hamrahe_Shohada
شهادت به خاطر حجاب
در سال 1360 در شاهینشهر یک راهپیمایی علیه بیحجابها راه افتاد که زینب مسئول جمعآوری بچههای مدرسه برای شرکت در راهپیمایی شد. منافقین از همان جا زیر نظرش گرفتند. دخترم همیشه غسل شهادت میکرد. قبل از شهادتش هم غسل شهادت کرده بود. در اسفند همان سال در تمیز کردن خانه برای عید نوروز به من کمک کرد و از من خواست که بگذارم روز آخر سال برای خواندن نماز مغرب و عشا به مسجد برود. آن نماز، آخرین نماز زینب 14 ساله بود. وقتی از مسجد برمیگشت، منافقان او را با چادرش خفه کردند و به شهادت رساندند. ما بعد از دو روز توانستیم پیکرش را پیدا کنیم. پیکر دخترم همراه با پیکر 160 شهید عملیات فتحالمبین که از منطقه آورده بودند، تشییع شد و در گلستان شهدای اصفهان زیر درخت کاج به خاک سپردند.
#همراه_شهدا
@Hamrahe_Shohada
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اگر کسی،شوق شهادت دارد
آن را فعلا طلب نکند...!
شهادت را در جنگ
با آمریکا و اسرائیل
از خدا بخواهید...
#شهید
#همراه_شهدا
@Hamrahe_Shohada
1001_48764777700072.mp3
7.53M
🎧 #واحد #جاماندگان #اربعین
حسینِ من
بیا و این دلِ شکسته را بخر
حسینِ من
مسافرِ جا مانده را با خود ببر
🎤 #حاج_محمود_کریمی
◼️ 14 روز تا #اربعین ◼️
🌴 #اللهم_ارزقنا_کربلا♥️
#همراه_شهدا
@Hamrahe_Shohada
مادرش میگفت:
بچه که بود فلج شد نذرحضرت زینب (سلاماللهعلیها) کردمش، نذرم قبول شد، فرزندم خوب شد، خوبِ خوب، آنقدرخوب که مهر نوکری عمه ی سادات روی قلبش حک شد، عاقبت هم فدائی بی بی شد.
#همراه_شهدا
@Hamrahe_Shohada
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❤️رهبر انقلاب در مسجد مقدس جمکران _ غروب جمعه و یادی از صاحب اصلی این انقلاب و دعای سلامتی حضرت با صدای زیبای رهبر عزیز انقلاب...🕊
#همراه_شهدا
@Hamrahe_Shohada
#همراه_شهدا
ڪوچڪ باش .
"عاشــــق"
ڪہ عشـق ،
خود مے دانـد
آیینِ " بزرگـ " ڪردنت را ...
بزرگ مرد کوچک
خردسالترین #شهید دفاع مقدس
شهید احمد نظیف 🌹
#همراه_شهدا
@Hamrahe_Shohada
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔸کاهش مصرف اینترنت با محدود سازی برنامه ها
🔹یکی دیگه از روش های مدیریت مصرف اینترنت، بستن اینترنت برنامه هاست، از طرفی از اینروش میتونید ببینید چه برنامه هایی و به چه میزانی اینترنت مصرف میکنه
🔺این آموزش برای زائرین اربعین به شدت توصیه میشه که اینترنت رومینگ الکی تموم نشه! فقط رومینگ رو فعال کنید و یکی از بسته های رومینگ رو قبل از وارد شدن به عراق خریداری کنید.
#اینترنت #رومینگ #اربعین
@moboTGM
▣⃢ 🔘ترفند و آموزش | موبایل و کامپیوتر
✅حق مادر
امامسجاد علیه السلام:
حق مادر برتو آنست که بدانی او حمل کردہ است تو را نه ماہ طوری که هيچ کس حاضر نيست اين چنين ديگری را حمل کند و به تو شيرہ جانش را خوراندہ است قسمی که هيچ کس ديگر حاضر نيست اينکار را انجام دهد و با تمام وجود، با گوشش، چشمش، دستش، پايش، مويش، پوست بدنش و جميع اعضا و جوارحش تو را حمايت و مواظبت نمودہ است و اينکار را از روی شوق و عشق انجام دادہ و رنج و درد و غم و گرفتاری دوران بارداری را به خاطر تو تحمل نمودہ است، تا وقتی که خدای متعال تو را از عالم رحم به عالم خارج انتقال داد.
پس اين مادر بود که حاضر بود گرسنه بماند و تو سير باشی، برهنه بماند و تو لباس داشتہ باشی، تشنه بماند و تو سيراب باشی، در آفتاب بنشيند تا تو در سايه او آرام استراحت کنی، ناراحتی را تحمل کند تا تو در نعمت و آسايش به زندگی ادامه دادہ و رشد نمائی و در اثر نوازش او به خواب راحت و استراحت لذيذ دست يابی.
شکم او خانه تو و آغوش او گهوارہ تو و سينہ او سيراب کنندہ تو و خود او حافظ و نگهدارندہ تو بود؛ سردی و گرمی دنيا را تحمل ميكرد تا تو در آسايش و ناز و نعمت زندگی کنی.
پس شکر گزار مادر باش به اندازہ ای که برای تو زحمت كشيدہ است؛ و نمی توانی از او قدردانی نمائی مگر به عنايت و توفيق خداوند متعال .
📚رساله حقوق امام سجاد(علیه السلام)
#همراه_شهدا
@Hamrahe_Shohada
محبوبیت فرح پهلوی در مناطق محروم جنوب شهر در دهه پنجاه به روایت تصویر !
#همراه_شهدا
@Hamrahe_Shohada
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خوش اومدی تو از سفر بابا...
🎙سید مجید بنی فاطمه
یا حضرت رقیه✋
#همراه_شهدا
@Hamrahe_Shohada
#شهدا
🌹غیورمردی که پیکر شهید حججی را شناسایی کرد.
🌷سردار مدافع حرم «حاجمهدی نیساری» که در شب ۲۱ ماه رمضان آسمانی شد!فردی بود که برای شناسایی پیکر «شهیدحججی» به مقر داعش رفت و از «سیدحسن نصرالله» لقب پهلوان مقاومت را گرفت.
🌷ماموریت ویژه سردار نیساری برای شناسایی پیکر مطهر شهید محسن حججی👉
بعد از شهادت حججی تا مدتها، پیکر مطهرش در دست داعشیها بود تا اینکه قرار شد حزبالله لبنان و داعش، تبادلی انجام دهند.
بنا شد حزبالله تعدادی از اسرای داعش را آزاد کند. داعش هم پیکر محسن و دو شهید حزبالله را تحویل بدهد و یکی از اسرای حزبالله را آزاد کند.
به من گفتند:
«میتوانی بروی در مقر داعش و پیکر محسن را شناسایی کنی؟»
میدانستم میروم در دل خطر و امکان دارد داعشیها اسیرم کنند و بلایی سرم بیاورند اما آن موقع، محسن برایم از همه چیز و حتی از جانم مهمتر بود. قبول کردم. با یکی از بچههای سوری بهنام حاج سعید از مقر حزبالله لبنان حرکت کردیم و به طرف مقر داعش رفتیم.
در دل دشمن بودیم. یک داعشی که دشداشه سفید و بلند پوشیده بود و صورتش را با چفیه قرمز پوشانده بود، با اسلحه ما را میپایید.
پیکری متلاشی و تکهتکه را نشانمان داد و گفت:
«این همان جسدی است که دنبالش هستید!»
میخکوب شدم. از درون آتش گرفتم. مثل مجسمه، خشک شدم.
رو کردم به حاج سعید و گفتم:
«من چهجوری این بدن را شناسایی کنم؟! این بدن اربا اربا شده، این بدن قطعه قطعه شده!»
بیاختیار رفتم طرف داعشی. عقب رفت، اسلحهاش را مسلح کرد و کشید طرفم. داد زدم:
«پستفطرتا، مگه شما مسلمون نیستید؟! مگه دین ندارید؟! پس کو سر این جنازه؟! کو دستهاش؟!»
حاجسعید حرفهایم را تندتند برای آن داعشی ترجمه میکرد. داعشی برای آنکه خودش را تبرئه کند، میگفت:
«این کار ما نبوده. کار داعش عراق بوده.»
دوباره فریاد زدم:
«کجای شریعت محمد آمده که اسیرتان را اینجور قطعه قطعه کنید؟!»
داعشی به زبان آمد و گفت:
«تقصیر خودش بود. از بس حرص مون رو درآورد. نه اطلاعاتی بهمون داد، نه گفت اشتباه کردهام و نه حتی کوچکترین التماسی بهمون کرد که از خونش بگذریم. فقط لبخند میزد!»
هرچه میکردم پیکر قابل شناسایی نبود. به داعشی گفتیم:
«ما باید این پیکر رو برای شناسایی دقیق با خودمون ببریم.»
اجازه نداد. با صدای کلفت و خشدارش گفت:
«فقط همینجا.»
نمیدانستم چه بکنم. شاید آن جنازه، پیکر محسن نبود و داعش میخواست فریبمان بدهد.
در دلم متوسل شدم به حضرت زهرا علیهاالسلام. گفتم:
«بیبی جان! خودتون کمکمون کنید، خودتون دستمون رو بگیرید. خودتون یه راه چاره بهمون نشون بدید.»
یکباره چشمم افتاد به تکهاستخوان کوچکی از محسن. ناگهان فکری توی ذهنم آمد. خودم را خم کردم روی جنازه و در یک چشم بههم زدن، استخوان را برداشتم و در جیبم گذاشتم! بعد هم به حاجسعید اشاره کردم که برویم.
نشستیم توی ماشین و سریع برگشتم سمت مقر حزالله. از ته دل خدا را شکر کردم که توانستم بیخبر از آن داعشی، قطعه استخوانی را با خودم بیاورم.
وقتی برگشتیم به مقر حزبالله، استخوان را دادم تا از آن آزمایش DNA بگیرند.
دیگر خیلی خسته بودم. هم جسمی و هم روحی. واقعا به استراحت نیاز داشتم.
فردای آن روز حرکت کردم سمت دمشق. همان روز خبر دادند که جواب DNA مثبت بوده و نیروهای حزبالله، پیکر محسن را تحویل گرفتهاند.
به دمشق که رسیدم، رفتم حرم بیبی حضرت زینب علیهاالسلام. وقتی داخل حرم شدم، یکی از بچهها آمد و گفت:
«پدر و همسر شهید حججی به سوریه آمدهاند. الان هم همین جا هستن، توی حرم.»
من را برد پیش پدر محسن که کنار ضریح ایستاده بود. پدر محسن میدانست که من برای شناسایی پسرش رفته بودم.
تا چشمش به من افتاد، جلو آمد و مرا در بغل گرفت و گفت:
«از محسن خبر آوردی.»
نمیدانستم جوابش را چه بدهم. نمیدانستم چه بگویم. بگویم یک پیکر اربا اربا را تحویل دادهاند؟! بگویم یک پیکر قطعه قطعه شده را تحویل دادهاند؟! بگویم فقط مقداری استخوان را تحویل دادهاند؟
گفتم:
«حاجآقا، پیکر محسن مقر حزبالله لبنانه. برید اونجا خودتون ببینیدش.»
گفت:
«قَسَمَت میدم به بیبی که بگو.»
التماسش کردم چیزی از من نپرسد. دلش خیلی شکست.
دستش را انداخت میان شبکههای ضریح حضرت زینب علیهاالسلام و گفت:
«من محسنم رو به این بیبی هدیه دادم. همه محسنم رو. تمام محسنم رو. اگه بهم بگی فقط یه ناخن یا یه تار مویش رو برام آوردی، راضیام.»
وجودم زیر و رو شد. سرم را انداختم پایین. زبانم سنگین شده بود. به سختی لب باز کردم و گفتم:
«حاجآقا، سر که نداره! بدنش رو هم مثل علیاکبر علیهالسلام اربا اربا کردن.»
هیچ نگفت. فقط نگاه کرد سمت ضریح و گفت:
«بیبی، این هدیه رو قبول کن.»
#همراه_شهدا
@Hamrahe_Shohada