🌤#روزشمار_شهدایی_مدافعان_حرم
🗓امروز ۱۱ خرداد ۱۴۰۱ مصادفبا سالروز:
🌹شهادت شهید مهدی خراسانی
🌹شهادت شهید امیر کاظم زاده
🌹شهادت شهید سید علی اصغر شنایی
🌟شادے ارواح مطهر شـهدا صلوات
#با_شهدا
https://eitaa.com/joinchat/1311441077Ceaf49a4d49
دختراۍگلکانالࢪوزتون خیلییییی مباࢪڪاباشہ 😍😍😍
انشاللہزیࢪسایہحضࢪتمعصومہ س خوشبخت و عاقبتبخیࢪباشید🌸🌸🌸
⭕️ دختر خانم ها مباهات کنید !
اگر که دختر ندارید، به نظرم هنوز پدر نشده اید، من خودم زمانی طعم پدری را چشیدم، که خداوند با رحمتش به من دختر عنایت کرد. امام خامنه ای
روز میلاد حضرت معصومه سلام الله علیها و روز دختر مبارک .
#با_شهدا
https://eitaa.com/joinchat/1311441077Ceaf49a4d49
📸اولین دیدار رهبر انقلاب پس از فراگیری بیماری کرونا
🔹️ سخنرانی رهبر معظم انقلاب به مناسبت سالگرد ارتحال بنیان گذار انقلاب در حرم امام خمینی(ره)، زمان: شنبه ۱۴ خرداد ماه ساعت ۱۰ صبح
#با_شهدا
https://eitaa.com/joinchat/1311441077Ceaf49a4d49
📸استوری دختر شهید مدافع حرم مصطفی زال نژاد در مورد روز دختر
#با_شهدا
https://eitaa.com/joinchat/1311441077Ceaf49a4d49
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
عاقبت عجیب مسئول شکنجه اسرای ایرانی!
‼️ برخورد حاج آقای ابوترابی با مامور شکنجهاش!!
🔸 به مناسبت ۱۲خرداد، سالروز وفات حجتالاسلام ابوترابی، امیرالاسراء
برشی از سخنرانی حجت الاسلام راجی
#با_شهدا
https://eitaa.com/joinchat/1311441077Ceaf49a4d49
شهیده غفران و اسنة
دختر فلسطین....
#حقیقت_اسرائیل
#باشهدا
https://eitaa.com/joinchat/1311441077Ceaf49a4d49
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
لحظات اول شلیک به شهیده وراسنة
#با_شهدا
https://eitaa.com/joinchat/1311441077Ceaf49a4d49
خواهر فلسطینی که توسط تروریستهای صهیونیست از فاصله نزدیک هدف قرارگرفت یک دختر ۳۱ ساله فلسطینی بود که قبلا هم توسط صهیونیستها به اسارت گرفته شده بود و سالها در زندانهای مخوف اسقاطیلذزندانی بود و بعد ازاد شد.
#با_شهدا
https://eitaa.com/joinchat/1311441077Ceaf49a4d49
شهیده غفران وراسنة فارغ التحصیل رشته رسانه دانشگاه الخلیل بود و در یک رادیوی محلی فعالیت میکرد
ناظرين محلی می گوید در حین رفتن و بدون هیچ کار و همراه داشتن سلاح حتی سرد گلوله بهش شلیک کردن و نقش زمین شد...
#با_شهدا
https://eitaa.com/joinchat/1311441077Ceaf49a4d49
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 چرا حاج قاسمش نبود؟!
🔹دهه نودیها از یاد حاج قاسم در سرود سلام فرمانده میگویند.
#با_شهدا
https://eitaa.com/joinchat/1311441077Ceaf49a4d49
har-chi-begam-az-sahnet-kame.mp3
4.35M
سید رضا نریمانی
خواهر سلطان تولدت مبارک
زینب ایران تولدت مبارک 🍃🌸🍃
#با_شهدا
https://eitaa.com/joinchat/1311441077Ceaf49a4d49
📸با سپاهی از شهیدان خواهد آمد...
🕊 یازدهم خرداد ماه سالروز شهادت سرباز لشکر صاحب الزمان(عج) ، شهید "امیر کاظم زاده " گرامی باد.
اَللهُمَ عَجِل لِوَلیک الفَرَج
#با_شهدا
https://eitaa.com/joinchat/1311441077Ceaf49a4d49
🕊°•🥀°•.ـ .ـ .ـ .ـ .ـ .ـ .ـ .ـ .ـ .ـ
دردانشگاهبیشازحــدتوانــشڪارمےڪرد. اینراهمہبہچشــممےدیدند.👏🏻👌🏻
هرمجلسےڪہدردانشگــاهبرگــزار
میشداوبــودڪہیڪگوشہڪاررا
مےگرفتوبہسرانجــاممےرســاند.😇
حتےشبےڪہقراربــودفــرداےآن، آیین میثاقپاســدارےبرگزارشودهمتاپاسے
از شبمشغولڪاربــود.🤒
ڪارڪردنشراڪہمےدیدمباخـودم
مےگفتمچہچیزےمےتوانداینهمہ
فعــالیترا جبرانڪند😞🤔؟!
✔️خبرشہادتشراڪہشنیدمفہمیدم
پاداشاینسخــتڪوشےمخلصــانہ
فقطشہادت است💫.
بعدازشہادتعبــاسبودڪہفہمیدم
هرڪسدردنیابااخــلاصڪارڪند، پاداششراخــواهدگرفت.
به نقل از حسین جهانشاهی همکار شهید
#با_شهدا
https://eitaa.com/joinchat/1311441077Ceaf49a4d49
🔴ششمين سالگرد جوان مومن انقلابی شهید مدافع حرم عباس دانشگر 🔴
(((سخنران : استاد علی اکبر رائفی پور )))
(((قرائت وصیت نامه به نظم شاعر آقای حبیبی )))
(((مداحان :حاج محمد مهدی شریعتی حاج رضا پور احمد)))
(((با حضور خانواده شهید )))
⚪️زمان :پنجشنبه 19 خرداد ماه ساعت 14:30 ظهر⚪️
🔴مکان برگذاری مراسم :تهران . میدان فلسطین .مسجد امام صادق (علیهالسّلام)🔴
لطفا نشر دهید🌷
#با_شهدا
https://eitaa.com/joinchat/1311441077Ceaf49a4d49
همراه شهدا🇮🇷
#یادتباشد قسمت 19 ازساعتی که محرم شدیم احساسی عجیب تمام وجودم راگرفته بود.داشتم به قدرت عش
#یادت_باشد🌱
قسمت 20
وقتی قدم زنان به حمیدرسیدم،باگلایه گفتم:"شماکه زحمت میکشی میای دنبالم،چرااین کاررومیکنی؟خب جلوی دردانشگاه نگه دارکه من این همه راه پیاده نیام.
"حمیدرک وراست گفت:"ازخداکه پنهون نیست،ازتوچه پنهون،میترسم دوستهای نزدیکت ببینن ماموتورداریم،خجالت بکشی.
دورترنگه میدارم که شماپیش بقیه اذیت نشی."
گفتم:"این چه حرفیه؟فکردیگران واینکه چی میگن اهمیتی نداره.اتفاقامرکب یاورامام زمان عجل ا...تعالی فرجه الشریف بایدساده باشه.
ازاین به بعدمستقیم بیاجلوی در."روزهای بعدهمین کارراکرد؛مستقیم می آمدجلوی دردانشگاه.من بعدازخداحافظی بادوستانم ترک موتورسوارمیشدم ومیرفتیم.
سه شنبه رفتیم آزمایش دادیم.بعدهم جداگانه سرکلاس ضمن عقدنشستیم.یک ساعتی که کلاس بودیم،چندبارپیام داد:"حالت خوبه؟تشنه نشدی؟گرسنه نیستی؟"حتی وقتی کنارهم نبودیم دنبال بهانه بودبرای صحبت.کلاس که تمام شد،حمیدمن رابه دانشگاه رساند.بعدازظهردوتاکلاس داشتم.
همان شب عروسی آقامهدی،پسرعمه ی حمیدبود.
جورنشدهمدیگررابعدازعروسی ببینیم.چون ازصبح درگیرآزمایشگاه بودیم وبعدهم دانشگاه ومراسم عروسی حسابی خسته شده بودم.به خانه که رسیدم،زودترازشبهای قبل خوابم برد.
صبح که بیدارشدم،تاگوشی رانگاه کردم متوجه چندین پیامک ازطرف حمیدشدم.چون همدیگررابعدازمراسم عروسی ندیده بودیم،برایم کلی پیام فرستاده بود؛
ابرازعلاقه ونگرانی وانتظاربرای جواب من!امامن اصلامتوجه نشده بودم.اول یک بیت شعرفرستاده بود:"گرگناه است نظربازی دل باخوبان/بنویسیدبه پایم گناه دگران!"
وقتی جواب نداده بودم،این باراین طورنوشته بود:"به سلامتی کسایی که توی خاطرمون ابدی هستندوماتوی خاطرشون عددی نیستیم!"فکرش راهم نمیکردخواب باشم.دوباره پیام داده بود:"چقدرسخت است حرف دل زدن بامامگو!به دیواربگواگربهتراست!"
غیرمستقیم گفته بوداگربه دیواراین همه پیام داده بودم جواب داده بود!
به شعرخیلی علاقه داشت.خودش هم شعرمیگفت.
میدانستم بعضی ازاین پیامکهااشعارخودش است،ولی من هنوزنمیتوانستم احساسم رابه زبان بیاورم.یک جورترس ته دلم بود.میترسیدم عاشق بشوم وبعدهمه چیزخیلی زودتمام بشود.
دردلم مدام قربان صدقه اش میرفتم،امانمیتوانستم به خودش رودررواین حرفهای عاشقانه رابزنم.بعضی اوقات عشقم راانکارمیکردم؛
انگارکه بترسم بااعتراف به عشقم،حمیدراازدست بدهم.
درمقابل این همه پیامک وابرازعلاقه ی حمید،خیلی رسمی جوابش رادادم ونوشتم:"به یادتون هستم.
تازه بیدارشدم.کتاب میخوندم."حدس زدم سردی برخوردمن رامتوجه شده باشد.نوشت:"عشق گاهی ازدرددوری بهتراست/عاشقم کرده ولی گفته صبوری بهتراست/توی قرآن خوانده ام،یعقوب یادم داده است/دلبرت وقتی کنارت نیست،کوری بهتراست!"
مدتهازمان بردتاقفل زبانم بازشودوبتوانم ابرازاحساسات کنم وباحمیدراحت باشم.هفته ی اول که باروسری وپیراهن آستین بلندوجوراب بودم!
این جنس ازصمیمیت برایم غریبه بود.انگارکه وارددنیای دیگری شده بودم که تاحالاآن راتجربه نکرده بودم.
تاآنجااین غریبگی به چشم آمدکه حمید،وقتی برای اولین باربه امامزاده حسین رفته بودیم به حرف آمدوباگله پرسید:"تومنودوست نداری فرزانه؟چراآن قدرجدی وخشکی!مثل کوه یخی!اصلابامن حرف نمیزنی،احساساتتونشون نمیدی."
بااین که حق میدادم که چنین برداشت هایی داشته باشد،امابازهم ازشنیدن این صحبت جاخوردم،گفتم:"حمید!اصلااین طورنیست که میگی.من توروبرای یک عمرزندگی مشترک انتخاب کردم،ولی به من حق بده.
خودم خیلی دارم سعی میکنم باهات راحت ترباشم،ولی طول میکشه تامن به این وضعیت جدیدعادت کنم."
داخل امامزاده که شدم اصلانفهمیدم چطورزیارت کردم.
حرف حمیدخیلی من رابه فکرفروبرد.دلم آشوب بود.کنارضریح نشستم ودستهایم رابه شبکه های آن گره زدم.کلی گریه کردم.نمیخواستم این طوررفتارکنم.ازخداوامامزاده کمک خواستم.دوست نداشتم سنگینی رفتارم ذره ای حمیدرابرنجاند.
کارآنقدری پیچیده شده بودکه صدای مادرم هم درآمده بود.وقتی به خانه رسیدیم،گفت:"دخترم برای چی پیش حمیدروسری سرمیکنی؟قشنگ دست هموبگیرید،باهم صمیمی باشید.اون الان دیگه شوهرته،همراه زندگیته."
بعدپیشنهاددادبرای اینکه خجالتمان بریزد،دستهای حمیدراکرم بزنم.
حمیدچون قسمت مخابرات کارمیکرد،بیشترسروکارش باسیم های خشک وجنگی بود.توی سرمای زمستان مجبوربودباتاسیسات ودکل های مخابرات کارکندوبرای همین،پوست دستهایش جای سالم نداشت.وقتی داشتم کرم میزدم،دستهای هردویمان میلرزید.حمیدبدترازمن کلی خجالت کشید.یک ماهی طول کشیدتاقبول کنیم که به هم محرم هستیم!
#با_شهدا
🍃🍃🍃
https://eitaa.com/joinchat/1311441077Ceaf49a4d49