🌹بسم رب الشهداء و الصدیقین🌹
زیارت نامه #"شهــــــداء"
🌹بِسمِ اللّٰهِ الرَّحمٰن الرَّحیم
اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یَا اَولِیاءَ اللہ وَ اَحِبّائَهُ
اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یَا اَصفِیَآءَ اللہ و َاَوِدّآئَهُ
اَلسَلامُ عَلَیڪُم یا اَنصَارَ دینِ اللهِ
اَلسَلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ رَسُولِ اللہِ
اَلسَلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ اَمیرِالمُومِنینَ
اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ فاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِسآءِ العالَمینَ
اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ اَبے مُحَمَّدٍ الحَسَنِ بنِ عَلِےّ الوَلِےّ النّاصِحِ
اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ اَبے عَبدِ اللهِ، بِاَبے اَنتُم وَ اُمّے طِبتُم وَ طابَتِ الاَرضُ الَّتے فیها دُفِنتُم، وَ فُزتُم فَوزًا عَظیمًا فَیا لَیتَنے ڪُنتُ مَعَڪُم فَاَفُوزَ مَعَڪُم
#همراه_شهدا
@Hamrahe_Shohada
من عقیده ی راسخ دارم بر اینکه یکی از نیازهای اساسی کشور،زنده نگه داشتن نام #شهدا است؛ این یک نیازی است که ما_ چه آدماهای مقدّس مآب و متدینی باشیم؛ چه آدمهایی باشیم که خیلی هم مقدّس مآب نیستیم، امّا به سرنوشت این کشور و به سرنوشت این مردم علاقه مندیم_هرجور که فکر بکنید، بزرگداشت شهدا برای آینده ی اینکشور، حیاتی و ضروری است.
رهبرانقلاب ۹۳/۱۱/۲۷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❇️ #سلام_فرمانده اونم در خفقان باکو (آذربایجان)
با روبستن چهارتا نونهال واقعا هم غیرت میخواد هم جرأت و هم عشق ..
چقدر زیباس این تلاش!
همراه شهدا🇮🇷
قسمت 43 #یادت_باشد بعدازشستن دست وصورتش،وقتی سفره ی غذارادید،اولین کاری که کردمثل همیشه ازسفره عکس
🌸🌱🌸🌱🌸🌱🌸
🌱🌸🌱🌸🌱🌸
🌸🌱🌸🌱🌸
🌱🌸🌱🌸
🌸🌱🌸
🌱🌸
🌸
#یادت_باشد🌱
قسمت 44
دستهاولباسهایش خونی شده بود.تاحمیدرابااین وضع دیدم،بنددلم پاره شد.سریع گفت:"نترس خانوم،چیزیم نشده."تاباچشم های خودم ندیده بودم،باورم نمیشد.گفتم:"پس چرابااین وضع اومدی؟دلم هزارراه رفت.
"گفت:"باموتورداشتم ازمحل کاربرمیگشتم که یه سربازجلوی پای ماازپشت نیسان افتادپایین.زخمش سطحی بود،ولی بنده خداخیلی ترسیده بود.
بغلش کردم،آوردمش یه گوشه.کنارش موندم وبهش روحیه دادم تاآمبولانس برسه."
نفس راحتی کشیدم وگفتم:"خداروشکرکه طوری نشده.اون سربازچیشد؟طفلک الان حتماپدرومادرش نگران میشن."حمیدگفت:"شکرخدابه خیرگذشت.بردنش درمانگاه که اگه نیازشدبفرستن ازدست وپاهاش عکس بگیرن."گفتم:"ولی اولش بدجورترسیدم.فکرکردم خدای ناکرده خودت باموتورزمین خوردی.ناهارآماده است.من بایدبرم به کلاس برسم."گفت:"صبرکن لباسموعوض کنم،برسونمت خانوم."گفتم:"آخه توکه ناهارنخوردی حمید."گفت:"برگشتم میخورم،چون بایدبعدش هم برم باشگاه."
زودآماده شدوراه افتادیم.سرخیابان که رسیدیم،بادست یک مغازه پنچری رانشانم دادوگفت:"عزیزم!به این مغازه پونصدتومن برای تنظیم بادلاستیک موتوربدهکاریم.دیروزکه اومدم اینجاپول خردنداشتم حساب کنم.الان هم که بسته است.حتمایادت باشه سری بعدکه ردشدیم،پولش روبدیم."گفتم:"چشم،مینویسم توی برگه،میذارم کناراون چندتایی که خودت نوشتی که همه روباهم بدیم."همیشه روی بدهی های خردی که به کاسب هاداشت حساس بود.روزهایی که من نبودم بدهی هایش راروی برگه های کوچک مینوشت وکنارمانیتور
می چسباندکه اگرعمرش به دنیانبود،من باخبرباشم وبدهی های جزیی راپرداخت کنم.
نزدیک دانشگاه بودیم که به حمیدگفتم:"امسال راهیان نورهستی دیگه؟
بچه هادارن
هماهنگی هاروانجام میدن.بهشون گفتم من وآقامون باهم میایم."جواب داد:"تاببینیم شهداچی میخوان.چون سال قبل تنهارفتی،امسال سعی میکنم جورکنم باهم بریم."
اواخراسفندماه92بودکه همراه کاروان دانشگاه علوم پزشکی عازم جنوب شدیم.حمیدبه عنوان مسیول اتوبوس تنهاآقایی بودکه همراه ماآمده بود.
به خوبی احساس میکردم که حضوردراین جمع برایش سخت است،ولی من ازاینکه توانسته بودیم باهم به زیارت شهدابیاییم خوشحال بودم.حوالی ساعت ده ازاتوبوس پیاده شدیم.حمیدوسایلش رابرداشت وبه سمت اسکان برادران رفت.من بایددانشجویانی که دراتوبوس مابودندرااسکان میدادم.حوالی ساعت دوازده بودکه دیدم حمیددوبارتماس گرفته،ولی من متوجه نشده بودم.چندباری شماره حمیدراگرفتم،ولی برنداشت.نگران شده بودم.اول صبح هم که ازاسکان بیرون آمدیم حمیدراندیدم.یک ساعت بعدخودش تماس گرفت وگفت:"دیشب بهت زنگ زدم برنداشتی.
من اومدم معراج الشهدا،شب رواینجابودم.چون میدونستم امروزبرنامه ی شماست که بیایدمعراج،دیگه برنگشتم اردوگاه.اینجامنتظرشمامی مونم."وقتی به معراج الشهدارسیدیم،حمیددرورودی منتظرمابود.یک شب هم نشینی باشهداکارخودش راکرده بود.مشخص بودکل شب رابیدارمانده وحسابی باشهدای گمنام خلوت کرده است.
لحظه ی تحویل سال93منزل پدرم بودیم.شام هم همان جاماندیم.نوروزاولین سال متاهلی حمیدبرای من یک شاخه گل همراه عطرخریده بودکه تامدتهاآن راداشتم.
دلم نمی آمدازآن استفاده کنم.عیدسال93مصادف باایام فاطمیه بود.به حرمت شهادت حضرت زهراسلام ا...علیهاآجیل وشیرینی نگرفتیم.به مهمان ها
میوه وچای میدادیم.چون کوچک تربودیم،اول مابرای عیددیدنی خانه ی فامیل رفتیم.
ازآنجایی که تازه عروس ودامادبودیم،همه خاص تحویل میگرفتندوکادومیدادند.اکثرجاهابرای اولین باربه بهانه ی عیدخانه ی فامیل وآشنایان رفتیم وپاگشاشدیم.ازروزسوم عیدتماس های موبایل من وحمیدشروع شد.اقوام تماس میگرفتندودنبال آدرس خانه ی مابرای عیددیدنی بودند.
حمیدازمدتهاقبل پیگیرساخت مسجدی درمحله ی پونک بودوکارهای بنایی انجام میداد.ازروزاول خودش پیگیرساخت این مسجدشده بود.ازاهالی محل،آشنایان واقوام امضاجمع کردتابه عنوان درخواست مردمی ازمسیولین پیگیرمجوزساخت مسجدباشد.
#همراه_شهدا
🍃🍃🍃
@Hamrahe_Shohada
📆 #روز_شمار_شهدایی
🔆امروز #چهار_شنبه اول تیر ماه ۱۴۰۱ مصادف است با ۲۲ ذی القعده
📿ذکر روز چهارشنبه: یا حَیُ یا قَیوم (صد مرتبه)
✅ذکر روز چهارشنبه موجب عزت دائمی میشود.
🌷سالروز شهادت
🕊شهید مدافع حرم علی امرایی
🕊شهید مدافع حرم محمد حمیدی
🕊شهید مدافع حرم شاهرخ دایی پور
🕊شهید مدافع حرم حسن غفاری جعفری
💐شادی ارواح طیبه شهدا صلوات
📆 #روز_شمار_شهدایی
#همراه_شهدا
@Hamrahe_Shohada
ما ڪہ رفتیم !
مادرے پیر دارم و زنے و سہ بچہ قد و نیم قد
از دار دنیا چیزے ندارم الّا یڪـ پیام ...
آن دنیا یقہ تان را مے گیرم اگر ولایت فقیہ را تنهـا بگذارید !
#شهید_مجید_محمدے
#همراه_شهدا
@Hamrahe_Shohada
•
شهیدصدرزادهوقتیفرماندهنیروهایفاطمیون سوریهبود..
یهشببهنیروهاشمیگه:
شجاعکسینیستکهنترسه؛شجاعکسیاستکه میترسهومیگه..
(خدایاببینمیترسم!ولیباهمینترسمیرمجلوچون تورودوستدارموبهتایماندارم🙂🍂!)
•
•
‹ #همراه_شهدا
@Hamrahe_Shohada
عمرمان رفت ؛
به تکـــرار ِ نبودن هایت
غیبتت ، سخت شد از
دست ِمسلمانی من
#اللهم_عجل_لولیڪ_الفرج
#واجعلنا_من_انصاره_و_اعوانه
#همراه_شهدا
@Hamrahe_Shohada
خدایا..!
میدانم که کمکاری از من است..
میدانم که من بیتوجهم،
میدانم که من بیهمتم،
میدانم که من قلب امامزمان(عج) را رنجاندهام..اما خود میگویی که به سمت من باز آیید..آمدهام خدا کمکم کن تا از این جسم دنیوی و فکرهای مادی نجات یابم.
#دلنوشتهشهید #شهید_رسول_خلیلی
🌿🌾 اَللَّهُـــمَّ صَلِّ عَلــَی مُحَمـّـــَدٍ وَآلِ مُحَمـّــَدٍ وَعَجّـــِـلْ فــَرَجَهُـــمْْ 🌾🌿
🌹اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج🌹
#اللهم_عجل_لولیڪ_الفرج
#واجعلنا_من_انصاره_و_اعوانه
#همراه_شهدا
@Hamrahe_Shohada
یهو میومد میگفت "چرا شماها بیکارید"⁉️
میگفتیم "حاجی! نمیبینی اسلحه دستمونه؟! یا ماموریت هستیم و مشغولیم؟!"
میگفت "نه .. بیکار نباش! زبونت به ذکر خدا بچرخه پسر ..📿 همینطور که نشستی، هرکاری که میکنی ذکر هم بگو"..
وقتی هم کنار فرودگاه بغداد زدنش تو ماشینش کتاب دعا و قرآنش بود ..💔
سردار_دلها❤️🌿
🌹#حاج_قاسم
#همراه_شهدا
@Hamrahe_Shohada