eitaa logo
چشم بصیرت
127 دنبال‌کننده
1.3هزار عکس
849 ویدیو
275 فایل
گروه روشنگری https://eitaa.com/Hananebasirat
مشاهده در ایتا
دانلود
🇮🇷 📝 | نمونه‌هایی از 🍃🌹🍃 🔻 واقعی، یعنی دانشمندِ موشکی، _تهرانی _مقدم که با ساخت انواع موشک، امنیت را برای مردم ایران هدیه کرده و دشمن را ناکام گذاشت! 🔹 واقعی، یعنی دانشمند هسته‌ای، که با کشف(محاسبه) فرمول غنی سازی سوخت ۲۰ درصد هسته‌ای، این دانش را از انحصار غرب بیرون کشیده دشمنان را به وحشت انداخت. 🔺 واقعی، یعنی... ✍🏻علی اکبر صیدی | 🆔 @Hananebasirat
7.59M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🇮🇷 🎥 | روایت از حقوق زن در غرب 🍃🌹🍃 🔻 درباره در غرب آنچه که در نظر وجود دارد با آنچه که در واقعیت هست تفاوت زیادی دارد. 🔹 احترامی که زن در ایران دارد در وجود ندارد؛ اگر زنان ایرانی بخواهند از زنان غربی کنند، ! 🔸 باید کرامت و منزلت خودشان را بعنوان حفظ کنند. 🔺 زن امروز ایرانی اگر بخواهد پیدا کند بهتر است از غرب پیروی نکند. | | 🆔 @Hananebasirat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🇮🇷 🎥 | آزادی بیان انگلیسی 🍃🌹🍃 🔸مأموران پلیس، یک زن معترض به سیاست‌های دولت انگلیس را در جریان تجمع اعتراضی ۲ روز پیش بازداشت کردند و کشان‌کشان به بازداشتگاه بردند. 🔹زن معترض رو به دوربین می‌گوید: من دارم این کار را برای پسرم می‌کنم. انفعال دولت در مورد تغییرات آب و هوایی حکم اعدام برای همه ماست. | | 🆔 @Hananebasirat
🇮🇷 📝 | کومله قصد حمله نظامی به غرب ایران را داشت/ سپاه عملیات خنثی‌سازی پیش‌دستانه کرد 🍃🌹🍃 سردار کوثری نماینده تهران در مجلس با اشاره به تصاویر منتشر شده از مقر گروهک تروریستی پس از مورد هدف قرار گرفتن، گفت: این مقر در حالی مورد اصابت قرار گرفت که برای تصمیم گیری جهت حمله آماده میشدند تا با سواستفاده از اغتشاشات اخیر به ایران از شمال غرب حمله کنند که با غافلگیری و پیش‌دستی نیروهای سپاه پاسداران مواجه می‌شود. | | 🆔 @Hananebasirat
7647571582.mp3
18.81M
بیانات کامل رهبر انقلاب در مراسم مشترک دانش‌آموختگی دانشجویان دانشگاه‌های افسری نیروهای مسلح. ۱۴۰۱/۰۷/۱۱ @Hananebasirat
گروه روشنگری https://eitaa.com/Hananebasirat ادمین @Moooontazer
رفتم دندونپزشکی برای جراحی دندون عقل... دکتر اومد کارشو شروع کنه گفت: نترس سعید یه جراحی کوچیکه... نترس سعید یه جراحی کوچیکه... گفتم باشه ولی من سعید نیستم گفت میدونم سعید اسم خودمه😐😂 من😳🏃 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌┏━━━😊😍😘😅━━━┓ 🌺 @Hananebasirat🌺 ┗━━━😅😘😍😊━━━┛ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
🍃 👌قصه‌های زندگانی امام زمان(عج) 1⃣قسمت اول نامم علی است، اما به «حاجی علی بغدادی» معروفم. آن سال هشتاد تومن از سهم امام بر ذمه داشتم. برای پرداخت این بدهی به نجف اشرف رفتم. شصت تومان آن را پرداختم و تصمیم گرفتم بقیه‌ی آن را به هنگام بازگشت، بدهم. آنگاه به کاظمین سفر کردم، زمانی که از آنجا برمی‌گشتم تقریبا یک سوم راه را پیموده بودم که سید بزرگواری را دیدم. او از سوی بغداد می‌آمد. همین که نزدیک من رسید، سلام‌کرد با هم دست دادیم. مرا در آغوش گرفت همدیگر را بوسیدیم، آن مرد احوال پرسی گرم و‌ گیرایی کرد. سید خال سیاهی بر چهره داشت او‌ نگاهی به من انداخت و‌ گفت: _حاج علی! خیر است، به کجا می‌روی؟ پاسخ دادم: _از زیارت کاظمین می‌آیم و آهنگ بغداد را دارم. آن مرد بزرگ و باوقار گفت: _اکنون‌ شب جمعه است. برگرد تا شهادت بدهم که از دوستان جدّم امیر مؤمنان و از موالیان مایی! و شیخ هم شهادت بدهد؛ زیرا خداوند فرمان داده است که دو‌ شاهد بگیرید. بسیار شگفت زده شدم! چون دیدم به آنچه در ذهن دارم اشاره می‌کند! آخر قصد داشتم از جناب شیخ محمد‌حسین مجتهد کاظمینی خواهش کنم نوشته‌ای به من بدهد مبنی بر این‌که از دوستداران و پیروان اهل بیتم تا آن گواهی‌نامه را در کفن خویش بگذارم. باری، آن سید به من گفت: _برگرد و جدّم را زیارت کن! به راه افتادم و او دست چپم را در دست راست خود گرفته بود. در سمت راست جاده، نهر آبی را دیدم که صاف و زلال بود. درخت‌های لیمو، نارنج، انار و تاک‌های انگور سر راه ما، پر از میوه بودند. در حالی که آن زمان، هنگام میوه دادن آن درختان نبود! با شگفتی گفتم: _این نهر آب و این درختان میوه! فرمود: _اینها مال آن‌هایی است که جدّ ما را زیارت کنند. گفتم: پرسش دیگری هم دارم. گفت: _بپرس! گفتم: _روزی از مرحوم شیخ عبدالرازق مدرس، شنیدم که اگر کسی در طول عمر خویش، روز‌ها روزه بدارد، شب‌ها را به عبادت سپری کند، چهل عمره به جای آورد و در میان صفا و‌مروه بمیرد؛ اما از موالیان و دوست‌داران امیر مؤمنان علی علیه‌السلام نباشد، هیچ بهره‌ای نخواهد برد! درست است؟! پاسخ داد: _سوگند به خدا که چنین است. باز پرسیدم: آقای من! آیا درست است که هرکس امام حسین علیه‌السلام را در شب جمعه زیارت کند در امان است؟ اشک از دیدگانش جاری شد و فرمود: _آری، آری! بار دیگر گفتم: _می‌گویند هرگاه کسی از غذای حضرت رضا علیه‌السلام خورده باشد و گوشت و‌ پوست وی از آن غذا روییده و رشد کرده باشد، امام علیه‌السلام در قبر به هنگام ورود نکیر و منکر به یاری‌اش می‌شتابند، آیا چنین است؟ باز هم تایید کرد و‌گفت: _به خدا قسم، جدّ من ضامن من است. پرسیدم: به زیارت امام هشتم علیه‌السلام رفتم، آیا این زیارت پذیرفته شده است؟! گفت: _به خواست خداوند، پذیرفته شده است. در این زمان، به بخشی از جاده رسیدیم که زمین آن مال گروهی از سادات یتیم بود و حکومت وقت، آن را به زور از آنان گرفته و جاده‌سازی کرده بود. به همین سبب، بسیاری از پرهیزگاران از راه رفتن در آن بخش از جاده‌ خودداری می‌کردند. چون دیدم سید همراه من از روی آن زمین عبور می‌کند گفتم: _آقا! اینجا مال گروهی از سادات یتیم است و‌ تصرف در آن جایز نیست! نگاهی به من انداخت و گفت: _چون این مکان متعلق به جدّم امیر مؤمنان و ذریه و‌فرزندان اوست، تصرف در آن برای دوست‌ داران ما رواست. 🔰جمعه‌ها، منتظر قسمت‌های بعدی باشید... 📕برگی از کتاب امام زمان (عج) صفحه ۶۱ الی ۶۵ ❣اینجا است؛ کانال رسمی حرم مطهر امام رضا(ع) 🆔 @Hananebasirat
قرآن در نهج البلاغه🌟 ✅فَهُوَ مَعْدِنُ اَلْإِيمَانِ وَ بُحْبُوحَتُهُ وَ يَنَابِيعُ اَلْعِلْمِ وَ بُحُورُهُ وَ رِيَاضُ اَلْعَدْلِ وَ غُدْرَانُهُ وَ أَثَافِيُّ اَلْإِسْلاَمِ وَ بُنْيَانُهُ وَ أَوْدِيَةُ اَلْحَقِّ وَ غِيطَانُهُ ✅قرآن، معدن ايمان و اصل آن است، چشمه‌هاى دانش و درياهاى علوم است، سرچشمۀ عدالت، و نهر جارى دل است، پايه‌هاى اسلام و ستون‌هاى محكم آن است، نهرهاى جارى زلال حقيقت، و سرزمين‌هاى آن است. کانال ما رو به دوستانتون معرفی کنید🌺 https://eitaa.com/joinchat/3383099591Cb6726ee428
🧚‍♀🧚‍♀ 👆🎥 براي قسمت پارچه ايي در شيشه ها از پارچه نمدي استفاده كردم كه رنگهاي مختلفش توي خرازي ها فراوونه. يه بشقاب ميوه خوري رو الگو قرار دادم.از پشت روي پارچه گذاشتم ،با خودكار دايره رو مشخص كردم.با قيچي معمولي حالت دالبري برش زدم . در ظرف رو كه پلاستيكي بود وسط پارچه دايره ايي قرار دادم و اطراف در رو با چسب حرارت پوشوندم و پارچه رو بهش چسبوندم و در آخر هم در ها رو روي شيشه اصلي قرار دادم و براي زيبايي بيشتر يه نوار روي پارچه چسبوندم. ─═इई 🍃🌸🍃ईइ═─ @Hananebasirat
🎈 💠 دوستی می‌گفت سمیناری دعوت شدم که هنگام ورود به هر یک از دعوت شدگان دادند سخنران بعد از خوشامدگویی از حاضرین که ۵۰ نفر بودند خواست که با ماژیک اسم خود را روی بادکنک نوشته و آنرا در اتاقی که سمت راست سالن بود بگذارند و خود در سمت چپ جمع شوند سپس از آنها خواست در ۵ دقیقه به اتاق بادکنکها رفته و بادکنک نام خود را بیاورد من به همراه سایرین به جستجو پرداختیم همدیگر را هل می‌دادیم و زمین میخوردیم و هرج و مرجی به راه افتاده بود مهلت ۵ دقیقه‌ای با ۵ دقیقه اضافه هم به پایان رسید اما هیچکس نتوانست بادکنک خود را پیدا کند. 💠 این بار سخنران پیشنهاد کرد هرکس بادکنکی را بردارد و آنرا به صاحبش بدهد بدین ترتیب کمتر از ۵ دقیقه همه به بادکنک خود رسیدند. 💠 در زندگی مشترک و در خانواده باید یاد بگیریم که باید در جستجوی دیگران باشیم و بدانیم سعادت ما در گرو سعادت و خوشبختی دیگران است. 💠 گاه وقتی از نیازهای خود که همان بادکنکهای زندگی ما هستند بگذریم و از آن طرف به نیازهای همسر خود بگذاریم زودتر به نیازهای خود خواهیم رسید و خواهیم شد. 💠 برای رسیدن به سعادت، برای سعادت یکدیگر وقت بگذاریم! 🆔 @Hananebasirat