eitaa logo
حرف آخر • حکایت و پند •
76.8هزار دنبال‌کننده
5.8هزار عکس
2.4هزار ویدیو
0 فایل
تابع قوانین جمهوری اسلامی ایران 🇮🇷 -سخنان پر مفهوم بزرگان ایران و جهان -حکایت های جالب و آموزنده تعرفه تبلیغات 👇 https://eitaa.com/joinchat/1314784094C8c098d28af
مشاهده در ایتا
دانلود
. میان این همه سنگ دنیا آنکه گوهر می شود، دو خصلت دارد: اول آنکه شفاف است، کینه نمی گیرد دوم آنکه تراشه ی زندگی را تاب می آورد. 🌱🌱🌱 @Harf_Akhaar
🌱🌱🌱 اتفاقات مثبت  و ثروت را به زندگیتان دعوت کنید هرچیزی که در زندگی ما وجود دارد یا در آینده با آن برخورد می کنیم را خودمان به زندگی خود دعوت می کنیم چگونه؟ با کلام خود و با باورهایی که داریم. خیلی ها متوجه این موضوع نیستند و اصلا به آن توجه نمی کنند، ولی اگر دقت کنیم می بینیم که در طول روز مدام به چیزهای منفی فکر می کنیم یا حتی خیلی از اوقات با خودمان می گوییم «من بی پول هستم، بدشانسم، فقیرم» و در نتیجه این چیزهای منفی را به زندگی مان دعوت می کنیم. به جای آن بهتر است بگوییم: «من ثروتمندم، من خوش شانسم، سالمم، با استعدادم» وقتی قانون دنیا این شکلی است که خودمان قادر هستیم تا اتفاقات را برای خودمان بسازیم پس چرا با کلام و باورهای خود افکار مثبت را به زندگی مان دعوت نکنیم..‌‌. ‹🤍🌼› @Harf_Akhaar
18.78M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
مادربزرگم همیشه میگفت: ننه ، آدمیزاد باید خودش گرون باشه بعد خونه و ماشینش ... ‹🤍🌼› @Harf_Akhaar
شنیدی که میگن ؛ اونی که گریه میکنه یه درد داره ؛ اما اونی که میخنده هزار تا ؛ من میگم اونی که میخنده هزار تا درد داره ؛ ولی اونی که گریه میکنه ؛ به هزار تا از دردهاش خندیده ؛ اما جلوی یکیشون بدجوری کم آورده ... ‹🤍🌼› @Harf_Akhaar
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
صبر کردن سخته! اما حسرت خوردن قطعا سخت تره... •••🌱••• @Harf_Akhaar
گفت‌وگوی درونی منفی را با خودتان تغییر دهید، چراکه سوخت اصلی را برای نفرت از خود فراهم می‌کند. چه لزومی دارد که بدترین منتقد خود باشید؟ اگر این حرف‌ها را به بهترین دوستان خود نمی‌زنید، پس به خودتان هم از این قبیل حرف‌ها نزنید. •••🌱••• @Harf_Akhaar
سه پند از شكسپير برای كسب موفقیت ١-دانستن بیش از دیگران. ٢-کار کردن بیش از دیگران. ٣-انتظار کمتر از دیگران. خلاصه مطلب: بيشتر از ديگران كار كن و كمتر از ديگران توقع داشته باش. @Harf_Akhaar
‹‹ امـام علـى عليه‌السلام ›› مردى نزد پيامبر صلي الله عليه و آله آمد و گفت: به من كارى بياموز كه خداوند ، به سبب آن ، مرا دوست بدارد و مردم نيز دوستم بدارند، و خدا دارايى ام را فزون گرداند و تن درستم بدارد و عمرم را طولانى گرداند و مرا با تو محشور كند. حضرت فرمود: «اينها يى كه گفتى شش چيز است كه به شش چيز ، نياز دارد: ❶ اگر مى خواهى خدا تو را دوست بدارد ، از او بترس و تقوا داشته باش. ❷ اگر مى خواهى مردم دوستت بدارند ، به آنان نيكى كن و به آنچه دارند ، چشم مدوز. ❸ اگر مى خواهى خدا دارايى ات را فزونى بخشد ، زكات آن را بپرداز. ❹ اگر مى خواهى خدا بدنت را سالم بدارد ، صدقه بسيار بده. ❺ اگر مى خواهى خداوند عمرت را طولانى گرداند ، به خويشاوندانت رسيدگى كن ❻ و اگر مى خواهى خداوند تو را با من محشور كند ، در پيشگاه خداى يگانه قهّار ، سجده طولانى كن. أعلام الدين ص 268 بحار الأنوار ج 85 ص 164 ح 12 ‹🤍🌼› @Harf_Akhaar
اغلب فکر می کنیم، از بس گرفتاریم، به خدا نمی رسیم! غافل از این که، از بس به خدا نمی رسیم، گرفتاریم! •••🌱••• @Harf_Akhaar
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
‍وقتی نانوا خمیر نان را پهن میکند و درون تنور میگذارد را دیدی که چه اتفاقی می افتد؟ خمیر به سنگها می چسبد اما نان هر چه پخته تر می شود،از سنگ‌ها جدا میشود. حکایت آدم‌ها همین است...سختی های دنیا ، حرارت تنور است...و این سختی هاست که انسان را پخته تر میکنند و هر چه انسان پخته تر میشود سنگ کمتری بخود می گیرد...سنگها تعلقات دنیایی هستند...ماشین من.. خانه من..من.. من !! آنوقت که قرار است نان را از تنور خارج کنند سن‌گها را از آن میگیرند!! خوشا به حال آنکه در تنور دنیا آنقدر پخته میشود که به هیچ سنگی نمی چسبد!! ما در زندگی به چه چسبیده ایم ؟سنگ ما کدام است ؟ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌   ‌‌‌‌‌‌‌   ‌‌ ‹🤍🌼› @Harf_Akhaar
‹🤍🌼› دل من سوخت به حال دل تنهای خودم چون که می سوخت برای همه منهای خودم ‹🤍🌼› مُزد دلسوزی ام این بود که تنها ماندم وای… از این همه دلسوزی بیجای خودم ‹🤍🌼› دل من موج به ساحل زد و از بخت بدش شد سرافکنده و برگشت به دریای خودم ‹🤍🌼› من به هر جمع فقط لحظه شماری کردم این که برگردم از آن جمع به دنیای خودم ‹🤍🌼› می دهم قول که دیگر به کسی دل ندهم دستخط می دهم این بار به امضای خودم... ـ🌱🌱🌱 @Harf_Akhaar
‹‹ نتیجه ی حکم به ناحق ›› دهقانی یک ظرف عسل برای فروش به شهر آورد. نگهبان دروازه ی شهر برای گرفتن راهداری جلوی او را گرفت و سر ظرف را باز کرد که ببیند چیست؛ ولی از شدت بد ذاتی آنقدر او را معطل کرد و سر ظرف را باز نگه داشت تا این که مگس‌های زیادی از اطراف آمدند و روی عسل نشستند و عسل را از بین بردند، طوری که مشتری برای خریدن آن رغبت نمی کرد. دهقان پیش قاضی رفت و شکایت کرد. قاضی گفت: تقصیر از راهداری نیست. بلکه تقصیر از مگس‌ها است. هر کجا که مگس‌ها را ببینی حق داری آنها را بکشی؟ دهقان از این قضاوت جاهلانه متعجب شد و گفت: این حکم را روی کاغذ بنویسید و به من بدهید. قاضی حکم قتل مگس‌ها را نوشت و امضا کرد و به دهقان داد. دهقان همین که نوشته را دریافت کرد و در جیب خود گذاشت، دید مگسی بر صورت قاضی نشسته است. فورأ یک سیلی محکم به صورت قاضی نواخت و مگس را کشت. قاضی با شدت غضب گفت: او را حبس کنید. دهقان بی درنگ نوشته را از جیب خود در آورد و به قاضی نشان داد و گفت: حکمی است که خودتان امضا فرمودید. ‹‹ هزار و یک حکایت خواندنی ۱ / ۱۹۸؛ به نقل از: هزار و یک حکایت / ۳۵۶. ›› از انچه بر دیگران گذشت‌‌، درست زیستن را بیاموزیم' ‹🤍🌼› @Harf_Akhaar