مادری پشت در
با چادرش بود...
رفقا لگد زدن
لگد
زدن
و در افتاد
در #چوبی
افتاد روی مادر
فقط در نیوفتادا
نه رفقا
میخ در هم به پهلو وارد شد....
میخ ساده نبود
میخ داغ بود....
به نظر حقیر اونجا حضرت علی یک ارزویی داشت
که کاش به جای دو دستم
میبستن دو چشمم را
که نمیدیدم
شده ....