eitaa logo
استیصال
289 دنبال‌کننده
75 عکس
61 ویدیو
0 فایل
🔹اینستاگرام: https://instagram.com/hassanmrf 🔹تلگرام: https://t.me/HassanMaarefvand پیام به شخصی: @HassanMRF
مشاهده در ایتا
دانلود
به میدان می‌روی و حرف چندانی نمی ماند چه باید کرد با آن کس که میدانی نمی ماند حسن معارف وند @HassanMaarefvand
زمزمه فاطمیه 1.mp3
4.13M
زمزمه روضه بند اول نرو نرو که رفتنت برام گرون تموم میشه بمون بمون که موندنت شبیه آب رو آتیشه نفس بکش عزیزِ من تو رو بخاطر حسن همش تو خواب داره میگه نزن نزن نزن نزن زندگیمو خراب نکن جونمو انقد آب نکن غصه جای نون میخورم گندمو آسیاب نکن ----------- بند دوم زمونه رو ببین آخه چجوری داره میگذره اگه میری برو ولی قرارمون یادت نره بدونِ تو بدونْ همه میشیم همیشه زابراه یادت نره بیای کنار من کنار قتلگاه حسینمون چه بی‌گناه می‌افته توی قتلگاه نگاه زینبه به اون نگاه اون به خیمه‌گاه ---------- صدا: حاج حسین آل حبیب شعر: @HassanMaarefvand
استیصال
زمزمه روضه بند اول نرو نرو که رفتنت برام گرون تموم میشه بمون بمون که موندنت شبیه آب رو آتیشه نفس
1_2432673701.ogg
177.7K
نرو نرو که رفتنت برام گرون تموم میشه... . . . اجرا بصورت واحد کند صدا: برادر سعید شعبانی @HassanMaarefvand
گفتند نیست از شب یلدا بلندتر پُر واضح است شام غریبان ندیده اند @HassanMaarefvand
همه‌ی عمر برای تو غزل می‌خوانم تا نگاهم کنی و حفظ شود ایمانم آن کسی را که تو را یار نشد یادت هست؟ راه کج کرد و نیامد طرفت؟٬ من آنم زود برگرد، بیا، صبر مرا خواهد کشت جگرم خون شده با سر زنش دندانم حال من ابری و ابری‌تر و ابری‌تر شد که فقط منتظرم، منتظر بارانم و اگر غرق در امیدم، از این جمله‌ی توست: «از تو به حال تو آگاه‌ترم، می‌دانم» . حسن_معارف_وند @HassanMaarefvand
در بی‌تبی بر لحظه‌ی تب می‌خورم غبطه بعداً به احوالات امشب می‌خورم غبطه وقتی که از ذکر خدا دورم چه بد حالم حتی به حال «خشکه مذهب» می‌خورم غبطه گاهی «نمی‌دانم نمی‌دانم» ولی خوبم گاهی به آن جهل مرکب می‌خورم غبطه وقتی که راحت تر ز من او اشک می‌ریزد آنجا به حال این مخاطب می‌خورم غبطه ای خوش به حال آن کسی که پیر شد در عشق آری به آن قد مُحدّب می‌خورم غبطه :: پنجاه سال او با تو بوده من سه‌سال، آری خیلی به حال عمه زینب می‌خورم غبطه این «زخم» بوسیده لبت را زودتر از من بابا به زخمت روی هر لب می‌خورم غبطه ای کاش جای تو، تن من زیر و رو می‌شد خیلی به جسم نامرتب می‌خورم غبطه حسن معارف وند @HassanMaarefvand
خدایی که به سمت خویش، راهی دست و پا کرده برای راه یوسف نیز، چاهی دست و پا کرده به زحمت، پلک‌های من، میان بغض اشک آلود برای دیدن مِهرش، نگاهی دست و پا کرده چنان آغوش وا کرده به روی هر گنهکاری که زاهد هم به شوق او گناهی دست و پا کرده شبیه آن کهنسالم، که در اوج تهی دستی تمام ثروت خود را، به آهی دست و پا کرده همیشه می کشم آهی، برای غربت شاهی که از اهل و عیال خود، سپاهی دست و پا کرده حسن معارف وند @HassanMaarefvand
ابیات خواندنیِ قصیده ای از عمان سامانی در مدح امیرالمؤمنین علیه السلام . . . به پرده بود جمالِ جمیلِ عزّوجل به خویش خواست کند جلوه‌ای به صبح ازل چو خواست آن که جمالِ جمیل بنماید علی شد آینه، خیرالکلام قَلَّ وَ دَل من از مفصل این نکته مجملی گفتم تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل به درد، مایل از آن‌سان که دیگران به دوا به زهر، مایل از آن‌سان که دیگران به عسل به آب، تشنه و آبی ندیده جز خنجر به شهد، مایل و شهدی نخورده چون حنظل چو شیر شرزه در آید چه جای تعریفست ز گرگِ پیر و شغالِ ضعیف و روبه شَل پس از خدای، تو باشی اجلّ ممدوحان به جاه و رتبه و «عمان» ز مادحانِ اقل تو محییِ ازل و چاکر تو مستهلک تو معطی ابد و مادح تو مستأصل ... @HassanMaarefvand
کسی که گفت، به گل نسبتی است روی تو را فزود قدر گل و بُرد آبروی تو را @HassanMaarefvand
گر سیر کعبه و دِیْر، ور خانقاه کردم غیر از تو کس ندیدم، هرجا نگاه کردم قصد و مرادم از سیر، روی تو بود لاغیر گر سیر کعبه و دیر، ور خانقاه کردم دیدم که بود کوهی، اندر برابر کاه عفو ترا مطابق، با هر گناه کردم جز دعوی «اناالحق » نشنیدم از زبانش گوش دل از حقیقت، بر هر گیاه کردم اثبات گشت بر من، از یک نفس به «اِلّا» تا نفی ماسِوا را، با «لااله» کردم گر شد نمد کلاهم، مسکین مخوان، که شاهم در فقرْ پادشاهی، با این کلاه کردم بیخود نیافتم من، بر آبِ زندگی دست روشن ضمیر پیری، هادی راه کردم نی نی که هادی ام بود، خضر زمانه نی نی خود آب زندگی بود، من اشتباه کردم در هر قضا که رو داد، او را معین گرفتم در هر بلا که آمد، او را پناه کردم «عمان» اگر کلاهم، شاهانه شد عجب نیست دیریست با گدایی، خدمت به شاه کردم @HassanMaarefvand
علیه السلام رجب مثل بهاراست و رجب چون عیدِ هرساله است عجب حال خوشی! آری.. مُحَوِّل حولِ احوال است اگر پرواز ممکن نیست، دیگر مشکل از بال است‌ زبان من که جای خود، زبانِ واژه هم لال است چه دارم تا بگویم از تو ای قُدس همایونی؟! من از هستی بگویم، ابتدا تا آخرش هستی اگر از آسمان گویم، تو پهناورترش هستی سری بین سران باشد، از آن سر سرترش هستی من از هر بهترینی هم بگویم، بهترش هستی نمی‌گنجد خصوصیات تو در هیچ مضمونی به یُمن جشن میلادت دگرگون است احوالم «رسیدن» را تقاضا می‌کنم از تو، که من کالم همینکه هیچ‌کس حتی شبیهت نیست خوشحالم گدای توست بی تردید، هر عالِم در این عالَم ز رازی ها گرفته تا ابوریحانِ بیرونی درست است اینکه باقر هستی و در علم پاینده شکافی دِه به سنگِ بین راهم، ای شکافنده! نبودم در عیار شیعیانت.. آه.. شرمنده! جدا از اینکه بودی ماضی و هستی در آینده تو امروزی، تو حالایی، تو الآنی، تو اکنونی تو اکنون در همه عالم، به هر دردی دوا هستی تو اکنون از دوا هم بیشتر هستی، شِفا هستی به قدری هرکجا هستی، نمی‌دانم کجا هستی شنیدم همچنان چون کودکی‌ات کربلا هستی دعایی کن که دل‌ها خسته‌اند از زخم و دل‌خونی :: الا ای علم! اگر هستی به طِب، درمان‌گر تَب‌ها اگر راه و نشانی با ستاره در دل شب‌ها اگر با تکیه بر تو می‌نویسند از تو مطلب‌ها اگر هستی و اسمی از تو جاری هست بر لب‌ها به اولاد امیرالمؤمنین - ای علم - مدیونی حسن_معارف_وند @HassanMaarefvand
و ما همینیم به هنگام سختی و درماندگی و درگیری سراسر التفات و توجهیم و به هنگام فراغت هنگامه‌ی گرفتاری‌ را طوری از یاد می بریم که انگار نمیدانستیم اصلا درماندگی و سختی چه مفهومی داشت... و ما همینیم @HassanMaarefvand