https://harfeto.timefriend.net/17155126940568
احوال شما؟(: ، بعد از مدت ها ...
حرفی ، سخنی ؟ گوشی شنوا دارم برای صحبت هاتون(:
دخترک همانطور که در گوشه ی اتاقش کز کرده بود
سرش را به دیوار میکوبید و با خود میگفت
چرا؟ چرا؟ چرا من؟ باز هم همان چرا های معروفش
موهایش را کشید ، جیغ زد، داد زد
خالی نشد ، هرچه توان داشت را جمع کرد
تا آن خاطرات را محو کند ،
تا دست از سر زندگیش برداره تا تموم کنن
این بازی که زندگی اونو توش انداخت
تازه رسیده بود به اونجایی که برادرش همیشه مینوشت[ ای فلک گر مرا نمیزادی اجاقت کور بود؟ من که خود راضی به این خلقت نبودم،زور بود؟ من که باشم یا نباشم کار دنیا لنگ نیست من بمانم یا بمیرم،هیچکس دلتنگ نیست ]
دخترک فقط میخواست رها باشد از این افکاری که خودشان را زنجیر به او کرده بودند!
صدای بسته شدن در با صدای محکم؟
منو غرق میکنه توی گذشته و کابوسام
میشه در رو با صدای بلند نبندید؟
همیشه گریههای زیر باران ماجرا دارد
که یک سر در پشیمانی، سری هم در وفا دارد
میان خاطراتت آنچنان بر سینه میکوبم
که ثابت میکند یک دست هم، گاهی صدا دارد
نبودت روزهایم را به قدری بی هویت کرد
که در تقویم من تنها غروب جمعه جا دارد
تصور میکنم عاشق شدن یک درد موروثیست
از آنجا که پدر عمریست در دستش عصا دارد
یقین دارم کسی ظرف دعا را جابه جا کرده
تو را من آرزو کردم، کسی دیگر تو را دارد!
#علی_صفری