eitaa logo
•|قـرارگاه حـضرت حـجـٺ³¹³|•🇵🇸
1هزار دنبال‌کننده
4.4هزار عکس
1.7هزار ویدیو
70 فایل
﴿بھ نامْ خاݪق چشماݩ دݪربایِ مهدۍ🥀 •[ إِلَے مَتَے أَحَارُ فِيكَ يَا مَوْلاَےَ♥️🌱]• #فڪیف_اصبر_علی‌_فراقڪ✨ خـادم کـانـال:... •|اطݪاݞاټ+شࢪایط ٺبادݪ ۅکپۍ+پاسخ به ناشناس🍃↯ ♥️| @Sharaiet_Hazrat_hojat
مشاهده در ایتا
دانلود
🕊 🌿🕊 🕊🌿🕊🌿 🌿🕊🌿🕊🌿 🕊🌿🕊🌿🕊🌿 (شلمچه) ۲ مسلم و اسلام را بیمه کرده است. خون شهیدان برای ابد درس مقاومت به جهانیان داده است. و خدا میداند که راه و رسم شهادت کور شدنی نیست؛ و این ملتها و آیندگان هستند که به راه شهیدان اقتدا خواهند نمود. و همین تربت پاک شهیدان است که تا قیامت مزار عاشقان و عارفان و دلسوختگان و دارالشفای آزادگان خواهد بود. «و هنوز گرد و غبار میادین نبرد فرو ننشسته بود که خیل عاشقان به سـوی سرزمینهای نور رهسپار شدند. این مسـافران، میخواستند از تکتـک آن لحظـات بشـنوند و جایجای مناطق را ببیننـد تا روح و جانشـان با مردان مرد این دیار عجین شـود و جرعهای از پیاله عرفان ناب که از شهادت سرچشمه گرفته است، بنوشند. و به راستی که این دروازههای بهشت، امروزه خانقاه عاشقان شهادت است و زائرانش با بوی شهیدان قوت میگیرند. مجموعه کتابهای [قطعه ای از آسمان] قصد دارد تا امر مقتدای عاشقان و ولی امر مسلمین را لبیک گوید؛ آنجا که فرمودند: (منطقه بیتالمقدس را نشـان میدهید، یک مقدار بیابان اسـت، معلـوم اسـت که نیروهایـی بودند. ... •نویسنده:آقای کمال سپاهی📖
🌸🌱 ࢪۅز ݞیڊ اســـــݓ همة دیدݩ ســـــاכات ࢪۅنڊ اے بزࢪڲ همھ ســـــاכات!ڪجا خیمھ زכے؟ ❀[ Ⓙⓞⓘⓝ→↓ √°•@Hazrat_Hojjat_Camp1 ]❀
🌱🌸 🌸🌱🌸🌱 🌱🌸🌱🌸🌱🌸 🌸🌱🌸🌱🌸🌱🌸🌱 ۳ قسمت دوم: غرور یا عزت نفس اون روز ،پای اون تصویر احساس عجیبی داشتم که بعد از گذشت 19 سال هنوز برای من زنده است ... مدام به اون جمله فکر می کردم ، منم دلم می خواست مثل اون شهید باشم ، اما بیشتر از هر چیزی قسمت دوم جمله اذیتم می کرد بعضی ها می گفتن مهران خیلی مغروره مادرم می گفت :عزت نفس داره غرور یا عزت نفس کاری نمی کردم که مجبور بشم سرم رو جلوی کسی خم کنم و بگم ... - ببخشید ... عذرمی خوام ... شرمنده ام ... هر بچه ای شیطنت های خودش رو داره منم همین طور،اما هر کسی با دو تا برخورد می تونست این خصلت رو توی وجود من ببینه خصلتی که اون شب خواب رو از چشمم گرفت صبح، تصمیمم رو گرفته بودم - من هرگز ... کاری نمی کنم که شرمنده شهدا بشم ... نویسنده:شهید سید طاها ایمانی📝
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💙🕊^^ قطعھ‌گمشده‌‌اۍازپرپروازکم‌است یازده‌بـارشمردیـم،یکۍبازکم‌است این‌همھ‌آب‌کھ‌جارۍاست‌نھ‌اقیانوس‌است عرق‌شرم‌زمین‌است‌کھ‌سربازکم‌است...! 🌱 |♡Hazrat_Hojjat_Camp1
🕊 🌿🕊 🕊🌿🕊🌿 🌿🕊🌿🕊🌿 🕊🌿🕊🌿🕊🌿 (شلمچه) ۳ این که شناسـنامه این منطقه معلوم باشـد، معلوم بشـود که اینجا چه اتفاقی افتاده، چه شـد که نیروهای مسـلح به فکر افتادند که از این منطقه حمالت خود را شـروع کنند، چطور شـد که این چهار مرحله یا پنج مرحله عملیات بیت المقدس پیروز شد، چه رنجهایی را رزمندگان در این عملیات متحمل شدند تا توانستند به پیروزی برسند، پیروزی چطور به دست آمد، اینجا را باید آن کسـی که میرود، بداند. برای هر یک از مناطق مهم شناسنامه درسـت کنید، یک شناسنامه منطقی، نه کتاب مفصل.« مجموعه کتابهای قطعهای از آسمان، شناسنامه تمام مناطق خاطرهانگیز را پیش روی مخاطبان قرار میدهد. نویسندگان این مجموعه بر آنند تا عالوه بر ذکر مشخصات و مختصات هر مکان، با یادآوری خاطرات تاریخسازان آن، مشتاقان را به آن لحظات ناب رهنمون باشند. امید که بتوان قطرهای از عطش زائران و مخاطبان را برآورده ساخت. •نویسنده:آقای کمال سپاهی 📖
🌱🌸 🌸🌱🌸🌱 🌱🌸🌱🌸🌱🌸 🌸🌱🌸🌱🌸🌱🌸🌱 ۴ دفتر برداشتم و شروع کردم به لیست درست کردن به هر کی می رسیدم ازش می پرسیدم - دوست شهید داشتید؟ ... شهیدی رو می شناختید؟ ... شهدا چطور بودن؟ ... یه دفتر شد پر از خصلت های اخالقی شهدا ،خاطرات کوچیک یا بزرگ ،رفتارها و منش شون بیشتر از همه مادرم کمکم کرد می نشستم و ازش می خواستم از پدربزرگ برام بگه اخالقش ،خصوصیاتش ، رفتارش ، برخوردش با بقیه و مادرم ساعت ها برام تعریف می کرد خیلی ها بهم می خندیدن مسخره ام می کردن ولی برام مهم نبود گاهی بدجور دلم می سوخت ، اما من برای خودم هدف داشتم هدفی که بهم یاد داد توی رفتارها دقت کنم شهدا ،خودم ، اطرافیانم ، بچه های مدرسه و ... پدرم نویسنده:شهید سید طاها ایمانی📝
🌱 سلام علکیم کانالو سپردن به ما،تشریف ندارن دیگه
(🔗❤️) روزی جهانی می شود مجذوب نور تو∞ روزی خبرها می شود شرح ظهور تو♡ Γ¶Hazrat_Hojjat_Camp1
•اڨݕاݪ ݞجيݥ ݕــۅכ ڨڋݦ ࢪݩڃھ ݩݦۅڋێـــــد ێڬ ڣـــــاطݥـھ هݦ قښݥټ اێࢪاݩ شـــڍھ ݕاشڐ•🌱🌸
🕊 🌿🕊 🕊🌿🕊🌿 🌿🕊🌿🕊🌿 🕊🌿🕊🌿🕊🌿 (شلمچه) ۴ فصل اول »سومین روز عملیات کربالی پنج بود. نصفه شب رسیده بودیم پشـت جـادۀ شـلمچه ـ بصره. گفتـه بودنـد در دل خاکریـز کوتاه سـنگر بکنیـد. همـان وقت بود که مسـعود مروی سـر رسـید و ازم پرسید جنازۀ بچه ها کجا افتاده. نشانش که دادم، گفت سنگر برای دو نفرمـان بزنـم تا برگـردد. بعد در دل تاریکی دوید رفت و با سـه چهار تا گونی کنفی خالی و یک مشما پر از خرما و چند تا قممقۀ نیمهخالی برگشت: ـ از کولهپشتی بچه ها برداشتم! خرماهـا را تا جا داشـتیم خوردیم، خاکریز را بـه اندازۀ دو وجب کندیم، گونیها را پر کردیم چیدیم دورمان و گرفتیم خوابیدیم. و حاال صبح بود. •نویسنده:آقای کمال سپاهی 📖
(🕊💙) بی خبر از همه ی عالم زتو خواهم خبری یا فرج الله دلخوشم گر زتو آید خبر مختصری یا فرج الله |♡Hazrat_Hojjat_Camp1
🌱🌸 🌸🌱🌸🌱 🌱🌸🌱🌸🌱🌸 🌸🌱🌸🌱🌸🌱🌸🌱 ۵ قسمت سوم: پدر مدام توی رفتار خودم و بقیه دقت می کردم ... خوب و بد می کردم ... و با اون عقل 9 ساله ... سعی می کردم همه چیز رو با رفتار شهدا بسنجم ... اونقدر با جدیت و پشتکار پیش رفتم ... که ظرف مدت کوتاهی توی جمع بزرگ ترها ... شدم آقا مهران ... این تحسین برام واقعا ارزشمند بود ... اما آغاز و شروع بزرگ ترین امواج زندگی من شد ... از مهمونی برمی گشتیم ... مهمونی مردونه ... چهره پدرم به شدت گرفته بود ... به حدی که حتی جرات نگاه کردن بهش رو هم نداشتم ... خیلی عصبانی بود ... تمام مدت داشتم به این فکر می کردم که ... - چی شده؟ ... یعنی من کار اشتباهی کردم؟ ... مهمونی که خوب بود ... و ترس عجیبی وجودم رو گرفته بود ... ازدر که رفتیم تو ... مادرم با خوشحالی اومد استقبال مون ... اما با دیدن چهره پدرم ... خنده اش خشک شد و مبهوت به هر دوی ما نگاه کرد ... - سلام ... اتفاقی افتاده؟ ... نویسنده:شهید سید طاها ایمانی📝
ښاݪ ڄدێد ھݥه ݦێخۅاݩ ݕࢪڹ ښڣࢪ…↻ اݦـا ݦݩ آࢪزۅݥھ ڪربـــــݪا…💔