درددلهایخاکخورده
_
ما هرگز از آن چه نمیدانستیم
و از کسانی که نمیشناختیم تَرسی نداشتیم.
ترس، سوغاتِ آشناییهاست!
هیچ پایانی به راستی پایان نیست.
در هر سرانجام، مفهومِ یک آغاز نهفته است.
چه کسی میتواند بگوید "تمام شد"
و دروغ نگفته باشد؟!
بر بخار پنجره یک شب نوشتی: عاشقم
خون شد انگشتم بر آجر حک کنم ما بیشتر:)
گفت از عشق چه بدست آوردی؟؟
گفتم حالا تمام شعر های غمگین جهان رو میفهمم:))🙃