eitaa logo
هیئت بانوان پیشکسوت زینبی «س» تاسیس ۱۴٠٠/۹/۴
87 دنبال‌کننده
5.1هزار عکس
1.6هزار ویدیو
218 فایل
ارتباط با مدیر کانال ya110s@
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از نسرا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💢 مسابقه "کتابچه صوتی سواد رسانه‌ای" (جلد اول) 🔸(10 قسمت دوم) 🔹نهضت سواد رسانه‌ای انقلاب اسلامی(نسرا) 🔹با همکاری رادیو سلامت 🔸 شامل 30 قسمت، هر صوت حدود 7 دقیقه عناوین: 1️⃣1️⃣ تعمیم و تکرار 2️⃣1️⃣گواهی دادن 3️⃣1️⃣تداعی معنا 4️⃣1️⃣ترس برای اقناع 5️⃣1️⃣خانواده در رسانه 6️⃣1️⃣گرم و صمیمی برای اقناع 7️⃣1️⃣حسن تعبیردر اقناع 8️⃣1️⃣راه حل ساده برای اقناع 9️⃣1️⃣تکرار برای اقناع 0️⃣2️⃣دروغ بزرگ در اقناع ✳️ زمان مسابقه: اول آذر تا 9 دی‌ماه 🔻پیوند ثبت نام: https://B2n.ir/m96435 🔻پیوند دوره‌های آموزشی: https://B2n.ir/x47643 🚩نهضت سواد رسانه‌ای انقلاب اسلامی(نسرا) 🆔 @nasraa_ir
هدایت شده از نسرا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💢 مسابقه "کتابچه صوتی سواد رسانه‌ای" (جلد اول) 🔸(10 قسمت سوم) 🔹نهضت سواد رسانه‌ای انقلاب اسلامی(نسرا) 🔹با همکاری رادیو سلامت 🔸 شامل 30 قسمت، هر صوت حدود 7 دقیقه عنوان: 1️⃣2️⃣طنز و زیبایی برای اقناع 2️⃣2️⃣تطمیع برای اقناع 3️⃣2️⃣شیب لغزان در اقناع 4️⃣2️⃣شواهد علمی برای اقناع 5️⃣2️⃣دنیای رسانه ای شده 6️⃣2️⃣نوجوانان و رسانه 7️⃣2️⃣جهان های خبری و واقعی 8️⃣2️⃣زندگی در دو جهان موازی 9️⃣2️⃣هویت مجازی 0️⃣3️⃣فردگرایی مجازی ✳️ زمان مسابقه: اول آذر تا 9 دی‌ماه 🔻پیوند ثبت نام: https://B2n.ir/m96435 🔻پیوند دوره‌های آموزشی: https://B2n.ir/x47643 🚩نهضت سواد رسانه‌ای انقلاب اسلامی(نسرا) 🆔 @nasraa_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
مارادونا مدتی به خاطر افسردگی پس از ترك اعتياد در تيمارستان بستری بود، وقتی مرخص شد حرف قشنگی زد: اونجا ديوانه های زيادی بودند، يكی ميگفت من چگوارا هستم همه باور ميكردن، يكی ميگفت من گاندی ام همه قبول ميكردن. ولی وقتی من گفتم مارادونا هستم همه خنديدن و گفتن هيچ كس مارادونا نميشه..!! اونجا بود كه من خجالت كشيدم كه چه بر سر خودم آوردم. در اين دنيا غرور دمار از روزگار آدم در مياره و دقيقا گرفتار چيزی ميشی كه فكر ميكنی هرگز در دامش نخواهی افتاد. مراقب خودتان باشيد برگ ها هميشه زمانی ميريزند كه فكر ميكنند طلا شدند! ديگو آرماندو مارادونا 🚩 👇👇 〰💠〰🌸〰💠 @Heiat1400_p_zeinaby 〰💠〰🌸〰💠
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🇮🇷🇮🇷 مهتاب گم شد 🇮🇷🇮🇷 ✒ قسمت صد و دوازدهم فصل دهم نبرد فاو. ۳ جنگ پنج ساله شده بود حالا به جبهه‌ای می‌رفتیم که رنگ و بویی از خاطرات گذشته داشت همان نقطه‌ای که سال ۱۳۶۰ در اولین حضورم در جبهه به آنجا رفته بودم جبهه "راه خون" در مریوان همان دکل مخابراتی و همان سنگر که برایم بعد از گذشت ۴ سال تازگی داشت جعفر تهرانی توجیه‌مان کرد: "قرار است اینجا چند لشکر عملیات کنند. عملیاتی که از سمت مریوان و پاوه شروع می‌شود و به عمق خاک عراق می رسد اینجا اطلاعات تیپ‌های ولی‌عصر، انصارالحسین و چند یگان دیگر هم هستند که هر کدام قرار است در محوری کار شناسایی انجام دهند." اسم انصارالحسین را که آورد دیگر بقیه حرف‌هایش را نفهمیدم؛ "خدایا این چه امتحانی است که از من می‌کنی!؟" از آشنایی‌ها می‌گریختم اما ناخواسته اسباب فراهم شد در پایان سخنانش تاکید کرد: "شناسایی ها بدون ارتباط با سایر یگان‌ها باشد و فعلا سری است" شناسایی در منطقه باز و کوهستانی با ارتفاعات بلند و معابر متعدد کار دشواری نبود گاهی تا چند کیلومتر از شیارها و کوه‌ها بالا و پایین می‌شدیم تا به خط دشمن برسیم بعد از هفت شبانه روز شناسایی پاهایم تاول زد چند روز بعد از بالای دیدگاه، دوربین را به سمت لشکرهای مجاور چرخاندم ۴-۵ نفر در حال جست و خیز بودند دقیق‌تر نگاه کردم علی چیت‌سازیان یکی‌شان بود که با کاسه، آب روی بقیه می‌پاشید محو شوخی آنها شدم فکرش را نمی‌کردم به این زودی با بچه‌های قدیم همسایه شوم آنها کنار چشمه‌ای مقر زده بودند باز هم دچار تعارض درونی شدم از طرفی با دیدن آن فضای زنده و بچه‌های سرخوش واحد، به ویژه علی‌آقا، هوای دیدن آنها به سرم زد و از سویی با خودم عهد کرده بودم که راه انزوا و گمنامی را پیش بگیرم حدود یک ماه گذشت خبر دار شدیم که یکی از نیروهای گشتیِ یکی از لشکر ها به کمین کموله افتاده است بعثی‌ها هم پوست تن او را کنده بودند بعد از شکنجه، پیکر او را برای تخریب روحیه رزمندگان ما جلوی خط‌شان گذاشته‌اند مسئولان و فرماندهان احتمال دادند که شاید او زیر شکنجه اطلاعاتی داده باشد لذا بیشتر یگان‌ها کار شناسایی را متوقف کردند به جنوب برگشتیم به دوکوهه برادر موسی گفت: "به جایی می‌رویم که شناسایی آن شاید چند ماه طول بکشد" به او گفتم: "نمی‌توانم مدت زیادی بمانم! تسویه مرا بدهید." برادر موسی گفت: "تو که تازه آمده‌ای!؟ من موافق نیستم!" کار به جعفر تهرانی رسید او را متقاعد کردم بعد از طی مراحل اداری، به تخریب لشکر معرفی شدم در همان بدو ورود، دیدن یک تابلو حس خوبی به من داد؛ "اساس تخریب، تخریب هوای نفس است!" وارد تخریب که شدم، همه فکر کردند سربازم سن و سال بچه‌های اینجا از ۱۳-۱۴ شروع می‌شد تا حداکثر به بیست سال می‌رسید بیشترشان بسیجی کم و سال کمترشان هم سن و سال‌های من و سرباز بودند کار از باز و بسته کردن کلاش شروع شد تا بشین پاشو و نظام جمع و دست آخر هم آموزش انواع مین سه گروهان آموزشی بودیم که برای اولین بار به جبهه آمده بودند مسئول گروهان ما یک بسیجی نوجوان بود که با تحکم، امر و نهی می‌کرد جدیت او گاهی خنده‌ام می‌انداخت ◀️ ادامه دارد ... 🚩 👇👇 〰💠〰🌸〰💠 @Heiat1400_p_zeinaby 〰💠〰🌸〰💠
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا