eitaa logo
هیئت بانوان پیشکسوت زینبی «س» تاسیس ۱۴٠٠/۹/۴
85 دنبال‌کننده
5.4هزار عکس
1.8هزار ویدیو
223 فایل
ارتباط با مدیر کانال ya110s@
مشاهده در ایتا
دانلود
Tahdir-(www.DaneshjooIran.ir) joze27.mp3
4.02M
تند خوانی جزء ۲۷ قرآن کریم 💌 به نیابت از شهیدان عزیزمان و همه اموات، تلاوت امروز رو به حضرت ولی عصر ارواحنا له الفداء تقدیم میکنیم. ⚜اللّٰهُمَ عَجِلْ في فَرَجِ مولٰانا صٰاحِبَ اَلزَمانْ واَحْفِظْ نائِبْ اَلْمَهدي اِماٰمَناٰ اَلْخامِنه ای «ٱللَّٰهُمَّ صَلِّ عَلَىٰ مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ»
🔸دعای روز بیست و هفتم ماه مبارک رمضان بسم الله الرّحمن الرّحیم  اللهمّ ارْزُقْنی فیهِ فَضْلَ لَیْلَةِ القَدْرِ وصَیّرْ أموری فیهِ من العُسْرِ الى الیُسْرِ واقْبَلْ مَعاذیری وحُطّ عنّی الذّنب والوِزْرِ یا رؤوفاً بِعبادِهِ الصّالِحین.  خدایا در این روز فضیلت شب قدر را روزی‌ام ساز، و کارهایم را از سختی به آسانی برگردان و پوزشهایم را بپذیر، و گناه و بار گران را از گُرده ام بریز، ای مهربان به بندگان شایسته 🤲 «اللّهمَّ‌عَجِّلْ‌لِوَلِیِّڪَ‌الفَرَج»🤲 ┅═۞﴾📖﴿۞═◄ «ٱللَّٰهُمَّ صَلِّ عَلَىٰ مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ» ‌╭┈───── ╰─┈➤━━᪥◯🦋◯᪥━━👇
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
انسان شناسی 132.mp3
11.89M
۱۳۲ ✨عالی‌ترین نمونه یا مخلوق خدا، که شبیه‌ترین شباهت را به خدا دارد، چیست؟ - تفاوت این نمونه از خدا، با خود خدا در چیست؟ 🚩 👇👇 〰💠〰🌸〰💠 @Heiat1400_p_zeinaby 〰💠〰🌸〰💠
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ابراهیم را دیدم خیلی ناراحت بود پرسیدم: "چیزی شده؟!" گفت: "دیشب با بچه ها رفته بودیم شناسایی. هنگام برگشت درست مقابل مواضع دشمن ماشاالله عزیزی رفت روی مین و شهید شد. عراقی ها تیر اندازی کردند ما مجبور شدیم برگردیم." تازه فهمیدم ابراهیم نگران بازگرداندن هم‌رزمش بوده.. هوا که تاریک شد ابراهیم حرکت کرد نیمه‌های شب برگشت آن هم خوشحال و سرحال ...! مرتب داد می‌زد امدادگر ؛ امدادگر ...سریع بیا، ماشاالله زنده است! بچه‌ها خوشحال شدند، مجروح را سوار آمبولانس کردیم و فرستادیم عقب. ولی ابراهیم گوشه ای نشست و رفت توی فکر... رفتم پیش ابراهیم گفتم: "چرا توی فکری؟!" بامکث گفت: "ماشاالله وسط میدان مین افتاد؛ آن‌هم نزدیک سنگر عراقی‌ها. اما وقتی رفتم آنجا نبود، کمی عقب‌تر پیدایش کردم در مکانی امن!" 🔹بعدها ماشاالله ماجرا را این‌گونه توضیح داد: "خون زیادی از من رفته بود و بی حس بودم. عراقی‌هاهم مطمئن بودند زنده نیستم. حال عجیبی داشتم، زیرلب فقط می گفتم: یا صاحب الزمان عجل الله ادرکنی هوا تاریک شده بود؛ جوانی خوش سیما و نورانی بالای سرم آمد. چشمانم را به سختی باز کردم. مرا به آرامی بلند و از میدان مین خارج کرد و به نقطه‌ای امن رساند. دردی احساس نمی‌کردم. آن آقا کلی با من صحبت کرد؛ بعد فرمودند: "کسی می آید و شما را نجات می‌دهد. او دوست ماست!" لحظاتی بعد ابراهیم آمد. باهمان صلابت همیشگی مرا به دوش گرفت و حرکت کردیم. آن جمال نورانی ابراهیم را دوست خودش معرفی کرد ؛ خوشا به حالش .
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌀 طرح کودتای سازمان سیا
پرفسور مایکل جونز:
 اگر
حجاب را بردارید، درگیر کودتای سازمان سیا می‌شوید که مصمم به ویران کردنِ کشور شما است. من خانم‌های ایرانی را مورد خطاب قرار می‌دهم. ─┅═ೋ❅❅ೋ═┅─ خانومایی که خیال میکنن با برداشتن حجابشون، چه انقلاب بزرگی کردن، حتما اینو ببینند ...
📚کتاب 💢خاطرات 🍂قسمت شصت 📝امـــــر خیر ۲♡ 🔰...پرده ی  حال بین اتاق و ایوان بود وقتی پردۀ اتاق را کنار زدم با تعجّب همسر شیخ نعمت الله را دیدم که در بستر با نوزادی در بغل مشغول شیر دادن به اوست تا مرا دید به احترامم نیم خیز شد، 🌷 احوالش را پرسیدم و با اینکه در جریان تولّد فرزندش نبودم، چیزی به روی خودم نیاوردم، به گفتگو نشستیم و پرسیدم: نگفتین، نام عروسم چیست؟زهرا خانوم همسر شیخ پاسخ داد: زکیّه. محمّد با دستپاچگی بحث را عوض کرد و گفت: مادر جان بفرمایید، چایی آوردند. 🔰درمیان گفت و گوها پرسیدم: کی عروسم را به روستا آوردید که ما نفهمیدیم؟ مادر شیخ پاسخ داد: سه یا چهار روزی می شود که آمده،بعد با هیجان سارُق قند را از زیر چادر در آوردم و گفتم: چرا بحث را عوض می کنید، این همه منتظر مانده ام تا عروسم را ببینم، شاید شما نمی خواهید عروسم را نشانم دهید 🌷 مادر شیخ با خنده از جا بلند شد و نوزاد را از آغوش مادرش گرفت و گفت: بفرمایید این هم دختر ما که کنیز شماست. کلافه شده بودم، نمی دانستم چه کنم که محمّد گفت: محمدگفت:دختر رحمت است و بودنش موجب خیر و برکت خانۀ پدر، خوش به حالت! که چنین توفیقی یافته ای، حقیقت ما  برای عرض تبریک قدم نو رسیده آمده بودیم، چشمتان روشن باشد. 🔰بعد هم یک اسکناس کنار قندان  گذاشت و هرچه معطّل شدم اصلاً حرفی از خواستگاری به میان نیامد، تازه فهمیدم امر خیرِ محمّد چشم،روشنی و دیدار نوزاد است 🌷ازدواجی در کار نبود و اتّفاقی که سالها انتظارش را می کشیدم هرگز واقع نشد. با عصبانیّت از جا برخاستم و بی‌اعتنا به محمّد جلو جلو قدم بر میداشتم و زیر لب به محمّد غُر می.زدم 🔰بعد این ماجرا دو روز با محمّدم قهر بودم تا اینکه روز سوم نمازِ مغرب که میخواندم ، محمّد  مقابلم زانو زد و به خاطر سوء تفاهم پیش آمده از من عذرخواهی کرد و قدری منّتم را کشید 🌷 وقتی دید راه به جایی نمی برد، گوشۀ چادرم را گرفت و گریست و مرا قسم به حضرت زهرا(س) داد و گفت: چند روز دیگر عازمم، 🌷میخواهم با خوشحالی از هم جدا شویم شاید این سری آخری باشد که همدیگر را می بینیم، گفتم: پس تکلیفِ مرادم چه می شود؟ خندید و گفت: دنیا آن قدر ارزش ندارد تا بنده ای را چشم انتظارم بگذارم، برایت بهشت می گیرم. 🔰گفتم: تو که هنوز دستت جراحت دارد، چطور باید بروی اصلاً نمی خواهد عروس بگیری، فقط کنارم بمان حالا به عکس شده بود و من به التماس افتاده بودم ولی فایده ای نداشت و مثل همیشه .حریف رفتنش نشدم و او رفت... ادامه دارد ..... 🚩 👇👇 〰💠〰🌸〰💠 @Heiat1400_p_zeinaby 〰💠〰🌸〰💠
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا