eitaa logo
هیئت بانوان پیشکسوت زینبی «س» تاسیس ۱۴٠٠/۹/۴
87 دنبال‌کننده
5.1هزار عکس
1.6هزار ویدیو
218 فایل
ارتباط با مدیر کانال ya110s@
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
بفرمائید ... سفره‌ی یکرنگی ست کنارِ ما که بنشینید همرنگ مان می‌شوید بسم الله ... سلام✋ ‍🌹دایی 🚩 👇👇 〰💠〰🌸〰💠 @Heiat1400_p_zeinaby 〰💠〰🌸〰💠
. این شهید بزرگوار درتاریخ61/5/1در روستای تکیه ازتوابع شهرستان کمیجان استان مرکزی دیده به جهان گشود.کمتراز دوماه داشت که خانواده برای زندگی به قم مهاجرت کردند.از همان کودکی بسیار آرام ومتین بود وبرای پدر ومادر احترام خاصی قائل میشد.ایشان پس ازپایان دوره راهنمایی درسال 1378 وارد سپاه پاسداران شد و شغل پاسداری را برگزید ،تا بتواند هر چه بیشتر به انقلاب و اسلام خدمت کند. از ابتدای ورود به سپاه در گردان صابرین (که همان گردان تکاور امروز است)مشغول خدمت شد،بعد از مدتی درگردان آموزشی اندیمشک مشغول به کار شد، اما کارهای اداری طبع پر شور او را راضی نمی کرد، ودوباره به گردان صابرین بازگشت.در سال 1384با دختر دایی خود ازدواج نمود وثمره ازدواجشان دختری بنام محیا است که متولد89/5/24 می باشد. شهید مذکور در گردان تکاور ماموریتهای زیادی داشت.درسال1388 حدود 8 ماه در سیستان وبلوچستان بود و سپس در سال 1390 ماموریت سردشت(مرز بین کردستان ایران و عراق) آغاز شدوایشان که تک تیرانداز بود در درگیری با ضد انقلاب پژاک توانسته بود آنها را به هلاکت برساند . زمستان شده بود و سرما و بوران شدیدی منطقه را گرفته بود اما نگهداری و حفاظت از مرز ایران و عراق همچنان ادامه داشت و تعدادی از جوانان رشید سپاه امام علی ابن ابی طالب علیه السلام من جمله
🌷شهید محمدسلیمانی و شهید روح اله شکارچی و شهید سعید غلامی شهروز🌷 جهت مقابله با ضد انقلاب در ارتفاعات شبانه روز مراقبت می کردند ، تا اینکه در28 اسفند ماه سال 1390در حین ماموریت دردما 30درجه زیر صفر شب هنگام دچار یخ زدگی شده وبه درجه رفیع شهادت نائل می شوند . ✅ ازخصوصیات اخلاقی شهید؛ همانند تمامی شهیدان نماز اول وقت ازخصوصیت بارز ایشان بود.صبورو بلند پرواز بود وبه سرعت باب رفاقت را با دیگران باز میکرد.احترام زیادی به بزرگترها خصوصا پدرومادر میگذاشت در حدی که حتی پای خود راجلوی آنان دراز نمی کرد . ✍ توصیه شهید به جوانان: این ایرانی که امروز ما داریم واین اسلامی که امروز است،ثمره خون شهدایی است که از ابتدای آمدن اسلام تا کنون ریخته شده است و ما آرامش خود را مدیون شهدا هستیم،پس بهتر است با اطاعت ازرهنمودهای رهبرعزیزمان بکوشیم تاهمیشه کشوری آباد وسربلند داشته باشیم وازتحریم وگرانی ها هرگز نهراسیم. 🔅امید است سفارشات این شهید عزیز چراغ راه هدایتمان شود. شهدا رابا ذکر یاد کنیم 🚩 👇👇 〰💠〰🌸〰💠 @Heiat1400_p_zeinaby 〰💠〰🌸〰💠
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
روایتی از زندگی ۴۰ساله همسر گرامی سرلشکر شهید حاج حسین همدانی : ۱۲۸ حسین که حرف میزد خودم را درزینبیه و دمشق میدیدم کنار او و همپای او، اصلاً ما را آورده بود که مفهوم رسالت زینبی را با گوشت و پوست و استخوانمان احساس کنیم دمدمای غروب بیشتر مردم به داخل موکبها میرفتند تا شب را صبح کنند. کمی دیر شده بود و اکثر جاهای مسقف پر بود. ناچار شدیم روی موکت در محوطه باز بخوابیم هوا کمی سرد بود حسین برایمان چند پتو از گوشه و کنار جمع کرد و سروسامانمان داد. خودش و برادرش هم به قسمت مردها رفتند. خوابم نمیبرد حس پنهانی به من میگفت که این اولین و آخرین سفر اربعین با حسین است خوب تماشایش کن نصف شب روی دخترها را کشیدم و از دور به قسمت مردان که حسین میانشان بود نگاه کردم ، نخوابیده بود زل زدم به او که اصلاً با خواب بیگانه بود و نماز شب را برای خودش مثل نماز واجب می دانست زل زدم تا این لحظه های بی تکرار را خوب در خاطرم ثبت کنم . بعد از نماز صبح همان جا خوابش برد زیر و رویش چند تکه کارتون انداخته بود. آفتاب که زد چند تا جوان با دوربین فیلمبرداری بالای سرش ایستادند. برایشان سوژه خوبی بود نزدیکشان شدم یکی شان حسین ، را شناخت و با تعجب گفت:نیگا کن سردار همدانی هستن حسین کارتون بزرگی را که رویش انداخته بود کنار زد و گفت «چه سرداری ، سردار کارتن خواب عکسش را گرفتند و برای مصاحبه اصرار کردند . حسین رفت وضو گرفت و راه افتادیم. در حال راه رفتن مصاحبه می کرد صدایش را نمی شنیدم اما میتوانستم حدس بزنم که باز از حضرت زینب میگوید و از رنجهایی که کشید 👇👇👇👇
روز دوم مثل روز قبل یکسره راه رفتیم هرچه به کربلا نزدیکتر میشدیم جمعیت متراکمتر میشدند. ناچار شدیم مرحله به مرحله زیر عمودها قرار بگذاریم قرار آخر دم غروب زیر عمود شماره ۶۵۰ بود همه رسیدند الا برادر حسین منتظر شدیم خانمش خیلی نگران شد حسین مثل شب گذشته همه را برای استراحت توی یک موکب، سامان داد و خودش دنبال اصغر آقا گشت اما پیدایش نکرد شب کنار آتشی که کنار جاده درست کرده بودند نشست جورابهایش را کند. پاهایش تاول زده بود. حس خوبی داشت تاولها را بهانه کرد و سر تعریف را بازکرد ، وقتی با محمود شهبازی قبل از فتح خرمشهر جاده اهواز خرمشهر را شناسایی میکردیم پاهایمان مثل حالا تاول زد تاولها رومیترکاندیم پوستش رو قیچی میکردیم جاش حنا میگذاشتیم و با باند میبستیم حالا هم همون احساس رو دارم لذت میبرم. انگار محمود شهبازی کنارم نشسته و داریم تاولهامون رو مرهم میذاریم.» طاقت نیاوردم از یک خانم توی موکب پماد گرفتم و به حسین دادم. گرفت و زد به کف پایش به این فکر کردم که چرا میان ما فقط پاهای حسین تاول زد؟ روز سوم روز آخر راهپیمایی بود او باید با همان پاها تا کربلا میآمد . به خانم اصغرآقا دلداری میداد که شوهرش همین دوروبر است و پیدا میشود سر قرار زیر هر عمود تا جمع شویم میگشت، تا اصغرآقا را پیدا کند. عمودهای آخر همه کم آوردیم و بریدیم عضلاتمان گرفته بود. اما حسین از جنب وجوش نمی افتاد به هر سختی که بود تا عصر راه آمدیم و مثل روز گذشته دنبال جای استراحت گشتیم موکب ها کمتر شده بودند و جمعیت متراکمتر و بیشتر حسین هرچه گشت جا نبود زهرا داخل یک سوله که گوش تا گوش خانمها نشسته بودند رفت و زن موکب دار را راضی کرد که ازش چند پتو بگیرد و گوشیاش را به عنوان امانت به زن داده بود که پتوها را برگرداند. پتو کم بود پسرش با عصبانیت آمد و پتوها را گرفت به حسین برخورد و غیرتی شد رفت و از جایی چند تکه حصیر پیدا کرد و بینمان تقسیم کرد و با خنده گفت: «یه کم به حس و حال جبهه نزدیک شدیم. دخترها خوششان آمد رفتند و یک گوشه خوابیدند. نصف شب باران گرفت میآمد و روسری دخترها را مرتب میکرد و حصیرها را رویشان می.کشید و مثل نگهبانها تا پاسی از شب کنار آتش نشست. فردا صبح بعد از نماز به طرف کربلا حرکت کردیم و نزدیک ساعت ۱۱ چشمانمان از دور به بین الحرمین افتاد. اول به زیارت قمربنی هاشم رفتیم و بعد غرق در جذبه روحانی حرم سیدالشهدا شدیم در این مدت حسین فقط یک بار داخل حرم آمد. با زن برادرش میگشت تا اصغرآقا را پیدا کند که بالاخره پیدا کرد. وقتی به ایران برمی گشتیم زهرا ازش پرسید: «بابا، امسال بهت خوش گذشت یا اربعین سال گذشته؟ :گفت این راه رو باید مثل حضرت زینب (س) با خونواده اومد خوشی اون در زیبا دیدن سختی هاس این اواخر پیش عروسها پسرها دخترها دامادم و نوه ها، حسین صدایش نمیزدم. او هم به من پروانه و سالار نمیگفت برای هم شده بودیم حاج آقا و حاج خانم.... ⬅️ ادامه دارد .... 🚩 👇👇 〰💠〰🌸〰💠 @Heiat1400_p_zeinaby 〰💠〰🌸〰💠
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📖 ختم قرآن کریم طرح ختم قرآن کریم در ماه بهار قرآن هدیه به امام زمان ارواحنا فداه و جهت تعجیل در امر فرج ایشان به نیابت از «شهید ابراهیم عشریه» به مناسبت فرارسیدن هفتمین سالگرد شهادت (۲۴ فروردین) این شهید والامقام و عارف مجاهد بعد از ورود به لینک زیر، دکمه ثبت را بزنید و شماره حزب مورد نظر را ثبت نمایید. 📖««««ختم قرآن»»»»📖 👆👆👆👆👆 ─‍‌┅🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃┅─ 🎁
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
های امام رضایی زیارت مختصر امام رضا علیه السلام السَّلامُ عَلَيْكَ يَا وَلِيَّ اللّٰهِ وَابْنَ وَلِيِّهِ، السَّلامُ عَلَيْكَ يَا حُجَّةَ اللّٰهِ وَابْنَ حُجَّتِهِ، السَّلامُ عَلَيْكَ يَا إِمامَ الْهُدىٰ وَالْعُرْوَةَ الْوُثْقىٰ وَرَحْمَةُ اللّٰهِ وَبَرَكاتُهُ، أَشْهَدُ أَنَّكَ مَضَيْتَ عَلَىٰ مَا مَضىٰ عَلَيْهِ آباؤُكَ الطَّاهِرُونَ صَلَواتُ اللّٰهِ عَلَيْهِمْ، لَمْ تُؤْثِرْ عَمىً عَلَىٰ هُدىً، وَلَمْ تَمِلْ مِنْ حَقٍّ إِلىٰ باطِلٍ، وَأَنَّكَ نَصَحْتَ لِلّٰهِ وَ لِرَسُولِهِ، وَأَدَّيْتَ الْأَمانَةَ، فَجَزاكَ اللّٰهُ عَنِ الْإِسْلامِ وَأَهْلِهِ خَيْرَ الْجَزَاءِ، أَتَيْتُكَ بِأَبِي وَأُمِّي زَائِراً عَارِفاً بِحَقِّكَ، مُوالِياً لِأَوْلِيائِكَ، مُعادِياً لِأَعْدائِكَ، فَاشْفَعْ لِي عِنْدَ رَبِّكَ.السَّلامُ عَلَيْكَ يَا مَوْلايَ يَا ابْنَ رَسُولِ اللّٰهِ وَرَحْمَةُ اللّٰهِ وَبَرَكاتُهُ، أَشْهَدُ أَنَّكَ الْإِمامُ الْهادِي وَالْوَلِيُّ الْمُرْشِدُ، أَبْرَأُ إِلَى اللّٰهِ مِنْ أَعْدائِكَ، وَأَتَقَرَّبُ إِلَى اللّٰهِ بِوِلايَتِكَ صَلَّى اللّٰهُ عَلَيْكَ وَرَحْمَةُ اللّٰهِ وَبَرَكاتُهُ. 🚩 👇👇 〰💠〰🌸〰💠 @Heiat1400_p_zeinaby 〰💠〰🌸〰💠
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
- الهی..! گاهی فراموش میکنم که وقتی کسی کنار من نیست معنایش این نیست که تنهایم معنایش این است که همه را کنار زدی که خودم باشم و خودت... - | شهید‌مصطفی‌چمران | سلام✋ ‍🌹داء 🚩 👇👇 〰💠〰🌸〰💠 @Heiat1400_p_zeinaby 〰💠〰🌸〰💠
. شهید غلامعلی رحیمی در سال 1337 در شهر مذهبی قم در جمع خانواده ای مذ هبی با پدری شجاع و متدین و عاشق و خدمتگذار در مجالس اهل بیت عصمت و طهارت در جنوب شهر قم دیده به جهان گشود و با حضور در کلاس درس، دوران ابتدائی را گذراند. او در سال 1354 با از دست دادن پدر خود مسئولیت سنگین خانواده را به دوش کشید و درکنار مادر بزرگوار و برادران و خواهر خود  سرپرستی آنان را به عهده گرفت. شهید بزرگوار غلامعلی رحیمی در جمع خانواده و محل و بین دوستان با نام داش غلام مشهور بود و خوش خلق و با وقار همه جا و دارای احترام خاصی بود و هرگز به خود اجازه نمی داد تا در مقابل دیگران با هر سن و سالی که باشند بخواهد با بلندی و تندی یا پرخاشگری سخن یا برخوردی داشته باشد. او با کارگری روزمزد ولی در کنار استادکاری مسلمان و متدین و پایبند به رعایت حق الناس و  شئونات اسلامی و داشتن اخلاق و روحیه بالای خواندن نماز و پاک بودنش خود افتخاری بر حضورش در میان همه بود و مرحوم حاج اصغر جورابچی روحش شاد. این استاد کار مهربان تا سالها پس از پیروزی انقلاب هر وقت نام شهید غلامعلی رحیمی را می شنید اشک چشمانش را فرا می گرفت و شهید غلامعلی را فرشته ای
پاک و مسلمان در برابر رعایت حق و حقوق مردم و کارهایش می شناخت. او از سال 54 به طور مداوم و بیشتر اوقات شبانه روز به کار و تلاش مشغول بود تا بتواند با رزق حلال مخارج زندگی خانواده را تأمین کند. در سال 56 با استقلال کاری و همکاری برادرانش در کنار یکدیگر خودش مغازه خدمات خودرویی و تعمیراتی را شبانه روزی به وجود آورد و حتی با نداشتن سرمایه نقدی او را مورد اعتماد می دانستند و هر مقدار اجناس مورد نیاز مغازه را به او می دادند و پس از فروش اجناس و کسر سود حاصله هرگز پول دریافتی جنس فروخته شده را با دیگر سرمایه خود مخلوط نمی کرد. با کنار گذاشتن آن در اولین فرصت تحویل صاحب اجناس همچون آقای حاج محمود اشرف زاده و یا حاج اصغر جورابچی یا دیگر اشخاص می داد. چه بسا خیلی وقتها برای خرید اجناس با مشتری قرار می گذاشت و هر چقدر اجناس را خریدم حلال وار درصدی را حق الزحمه خود می گیرم و اینگونه درآمدها را رزقی سالم و حلال می دانست. در سال 57 اوج جمع بودن چند برادر در کنار یکدیگر همراه با کار و تلاش بود و محل کسب و کار ما پاتوق افراد مذهبی و حرکتهای افراد خاص شده بود. چون مغازه های ما برادران در خارج از شهر و در محل فعلی کنار پایه های پل کمربندی شهید دستغیب و جاده قدیم تهران بود و حرکتهای تظاهراتی و حضور دفاعی تانکهای ارتش در حومه شهر و نزدیکی ما به نوعی جرقه های بهم ریختگی نظم و نظام ستم شاهی را به دنبال داشت. با اوج گرفتن وسیع درگیریها و تظاهرات خیابانی و شعله ورشدن دود و آتش در مقابل تانکها و ارتش و کماندوهای مسلح و تشویق مردم به مقاومت در تظاهرات و حضور در خیابانها و اعتراضات به تیر اندازیهای به سوی مردم بود که ما صدها لاستیکهای فرسوده خودرویی را در پشت مغازه خودمان از سال گذشته جمع آوری کرده بودیم و فرصت خوبی شده بود. روزها و شبها با موتور و یا هر وسیله دیگر و چندین بار با پای پیاده تعداد زیادی از لاستیکها را در نقاط مختلف شهر پخش می کردیم و با آتش زدن آنها تجمع در کنار یکدیگر و تشویق به حضور مردم در خیابانها را به وجود می آوردیم. در اکثر تظاهرات خیابانی مراکز شهر و خصوصاً خیابانهای آذر و چهارمردان و محله های شلوغ شهید غلامعلی با همت و تلاش برادرانش و شجاعت و دلاوری شهید محمد علی رحیمی با موتورسیکلت لاستیک را به محل تظاهرات خیابانی می رساندند و یکی از روزها وقتی همه مردم در خیابان آذر جلو محله پامنار در مقابل سلاح به دستان ارتش و کماندوها با مقاومت و پایداری مشغول شعاردادن و تجمع در خیابان بودن شهید محمد علی رحیمی خودش لاستیک بزرگی را با شعار الله اکبر و تشویق مردم در وسط خیابان روی زمین انداخت و روی آن را بنزین ریخت و با شجاعت در مقابل چشمان کماندوها آتش زد و در همین حال او را دستگیر کردند که با کمک مردم و شجاعت منحصر به فرد او از دست کماندوها فرارکرد. همراه با برادران خود با تلاش و کوشش فراوان در کنار روحانیت معظم و علماء و حضور در تظاهرات خیابانی و نقش های کلیدی و ایثارگرانه و شهادت طلبانه در مقابل دژخیمان رژیم ستم شاهی تا پیروزی انقلاب اسلامی به رهبری بت شکن زمانه امام خمینی (ره) و از سنگرداران و پیشگامان حضور درصحنه های انقلاب و دوران دفاع مقدس بود. شهید غلامعلی
رحیمی  با لطف عنایت حق تعالی با همسری صبور و فداکار ازدواج نمود و با هدیه الهی صاحب تنها فرزند یادگارش فاطمه دختر خرد سال چند ماهه ای بود که در خط مقدم سنگرهای ارتفاعات شیاء کوه به همراه کوچکترین برادرمان علی درکنار یکدیگر حضور داشتند و سرانجام در خطوط مقدم عملیات در حین پاتک و حمله به دشمنان بعثی هدف گلوله های دشمن قرارگرفت و جسد پاک و مطهرش جاویدالاثر در خطوط مقدم عملیات به عرش الهی پرواز نمود. روحش شاد  یادش گرامی با ذکر 🚩 👇👇 〰💠〰🌸〰💠 @Heiat1400_p_zeinaby 〰💠〰🌸〰💠
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا