در این شلـــــــوغے دنیـــــــا
فراموشتــــــــان نڪردیم
در شلوغـــــــــــے قیامتـــــ
فراموشمــــــــان نڪنید
آے شہــــــــــداء ...
.
🌠☫﷽☫🌠
🕊زیارتنامه ی _شهدا🕊
🌹🌱اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَولِیاءَ اللهِ وَ اَحِبّائَهُ🌷اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَصفِیَآءَ اللهِ وَ اَوِدّآئَهُ🌷
اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصَارَ دینِ اللهِ🌷
اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ رَسُولِ اللهِ🌷
اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَمیرِالمُومِنینَ🌷
اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ فاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِسآءِ العالَمینَ🌷
اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی مُحَمَّدٍ الحَسَنِ بنِ عَلِیٍّ الوَلِیِّ النّاصِحِ🌷
اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی عَبدِ اللهِ🌷
بِاَبی اَنتُم وَ اُمّی طِبتُم🌷وَ طابَتِ الاَرضُ الَّتی فیها دُفِنتُم ، وَفُزتُم فَوزًا عَظیمًا🌷
فَیا لَیتَنی کُنتُ مَعَکُم فَاَفُوزَمَعَکُم🌹🌱
🌟شادے ارواح مطهر #شـهدا #امام_شهدا #اموات #صلوات
🌿 مراقبۀ روز ششم ماه مبارک رمضان
▫️روز ششم سال ۲۰۱ ه.ق مردم با امام رضا علیه السّلام بیعت کردند.
💮 سیّد بن طاووس روایت کرده است که براى شکرانۀ این نعمت، دو رکعت نماز در این روز بگزارند و در هر رکعت بخوانند:
▪️سوره «حمد» ۱ مرتبه
▪️سوره «توحید» ۲۵ مرتبه
▫️و اين نماز را براى آنچه ظاهر گشته از حقوق مولایمان حضرت امام رضا عليه السّلام در آن روز انجام میدهيد.
#مراقبات_ماه_رمضان
معنی چشمانتظاری را نفهمیدیم ولی
جانِ مادرهای مفقودالاثرها
العجـــل ...
سلام✋
#صبحتان_شه🌹دایی
🚩#حسینیه_مجازی
👇👇
〰💠〰🌸〰💠
@Heiat1400_p_zeinaby
〰💠〰🌸〰💠
#شهدای_شهرمان_را_بهتر_بشناسیم
🌷شهید مدافع حرم ابراهیم عُشریه 🌷
شهید متولد سال ۱۳۵۶/۶/۱ شهر نکا از توابع استان مازندران در میان خانواده ای مذهبی و پرجمعیت دیده به جهان گشود . نام او را " ابراهیم " گذاشتند .
ابراهیم همراه با چهار برادر و دو خواهر رشد کرد و جوانی برومند شد . او بواسطه توانایی های فراوانی که در قرآن و ورزش جودو داشت برای اقشار مختلف مردم استادی نام آشنا بود .
ابراهیم در زمینه مسائل اعتقادی و مذهبی خاص بود و این ویژگی او را از اعضای خانواده اش متمایز کرده بود و کانون توجه ویژه خانواده و آشنایان شده بود . در سال ۱۳۷۹ از طریق یکی از دوستان بر اساس تفکر انقلابی که داشت به سپاه معرفی شد. آنچه ابراهیم را تحت تاثیر قرار میداد اندیشه امام خمینی (ره) و راه و روش انبیای الهی و به اهتزاز درآوردن پرچم توحید بود . و لذا با آگاهی و شناخت هستی و درک فلسفه خدمت ، لباس سبز سپاه را بر تن کرد . قدرت تحلیل و توانایی های او بگونه ای بود که بعنوان فرمانده گردان آموزشی در دانشگاه امام حسین علیه السلام تهران مشغول بکار شد . نقش معلمی در این عرصه ، از او انسانی با اراده ساخته بود که با تربیت شاگردان مختلف در استانهای مازندران ، اصفهان ، قم و تهران ، افراد زیادی را از کودکی تا بزرگسال به خود جذب کرده بود .
او اکنون کارشناس ارشد مطالعات استراتژیک و در کنار همسر و سه فرزند دخترش ساکن شهر مقدس قم شده بود، اما بخاطر شرایط کاری فقط پنج شنبه و جمعه ها را در کنار خانواده اش بود. در طول مدت دوروزی که خونه بود بیشتر وقتش را جهت بازی کردن و تربیت اسلامی فرزندان صرف میکرد . حضور در نماز جماعت جزو تاکیدات ایشان بود و اگر موفق نمی شدند به اتفاق همسر و فرزندان نماز را در گوشه ای از خانه به جماعت برپا میکردند . رفتن به گلزار شهداء بخصوص شهدای گمنام کوه خضر یکی از برنامه هایی بود که حتما انجام میداد .
عشق به ائمه اطهار علیه السلام ، ابراهیم را مشتاق به دفاع از حریم اهل بیت علیه السلام کرد ؛ همرزمان او می گویند یکبار قرار بود که ابراهیم به سوریه اعزام شود اما ما فرد دیگری را به جای او اعزام کردیم ، وقتی ابراهیم متوجه این کار ما شد ، به شدت و با تندی به ما اعتراض کرد که این اعتراضش سبب شد ، در اعزام بعدی او را بفرستیم . شهید برای رفتن به سوریه کاملا مستقل حرکت و عمل کرد ، از پدر و مادر اجازه گرفت ، مادر احساس دلتنگی می کند و راضی به رفتن وی نمی شود وقتی ابراهیم از نارضایتی مادر آگاه می شود به او می گوید:" مادرجان! رفتن من که ناراحتی ندارد ، هر جا اسلام نیاز به کمک داشته باشد ، ما باید جان مان را بر کف بگذاریم ". و با این نفوذ کلام مادر را راضی به رفتن می کند .
یک هفته قبل از آخرین اعزامش به سوریه ، بخاطر نزدیکی عید به اتفاق همسر خانه تکانی می کند و برای بچه ها لباس عید می خرد و بلیط سفر خانواده به نکا را می گیرد و می گوید نمی خواهم عید را تنها باشید . ۱۳۹۴/۱۲/۲۰به اتفاق خانواده سر خاک شهدای گمنام کوه خضر می روند بعد از خواندن نماز و دعا و خواندن روضه حضرت زهرا علیها سلام رو به همسر می کند و می گوید؛ کاش اسم من هم روی سنگ قبر بعنوان شهید نوشته بشه . همسر با شنیدن این حرف دلش می لرزدو می گوید که قرار نیست همه خوبان شهید شوند ، امام خامنه ای" مدظله العالی" نیاز به یار و حامی دارند ، اما وقتی با خلوص نیت و اشک دیدگان شهید مواجه می شود به وی می گوید ؛ پس صبرش را هم برایمان از خدا و ائمه بخواه . و اینگونه "ابراهیم" صبح زود منزل را برای دفاع از حرم حضرت زینب علیها سلام ترک می کند .
در ۲۵ فروردین ماه ۱۳۹۵ خبر مجروحیت و احتمال به شهادت رسیدنش به گوش خانواده میرسد ، اما به دلیل مشخص نبودن وضعیت پیکر این شهید و با پیگیری های به عمل آمده از مراجع ذیربط پس از ۵۴ روز، خبر شهادت این شهید رسما تایید می شود .
پیکر مطهر شهید همچون مادر شهداء گمنام می ماند و همسر شهید معتقد بودند که خلوص نیت در رفتار و اعمال شهید سبب شد تا به چنین درجه بالایی برسد که همچون مادر سادات مدتها در گمنامی بماند .
( پیکر مطهر شهید عشریه در تیرماه ۱۳۹۸ پس از ۳ سال جاویدالاثری به خاک وطن برگشت )
✅ خصوصیات اخلاقی شهید؛
توجه به نماز اول وقت بخصوص بصورت جماعت و دائم الوضو ء بودند .
به اهل بیت علاقه خاصی داشتند بخصوص نام حضرت زهرا علیها سلام اشک را از چشمانش جاری می کرد .
خوش اخلاق . مهربان و متواضع بودند حتی در برابر کسانیکه همفکر و هم عقیده اش نبودند مهربان بود و با رافت با آنان احترام می گذاشت تا آنها را جذب کند .
در نماز شب روضه حضرت زهرا علیها سلام میخواند و اشک می ریختند .
اگر بچه ها را بخاطر اهمیت به تربیت دینی، دعوا میکرد بعد از مدتی روی آنها را می بوسید و حلالیت می طلبید .
مدافع و پشتیبان ولایت فقیه بود .
در عذر خواهی پیش قدم بود .
بسیار اهل مطالعه بود بخصوص مطالعات آزاد .
📜 فرازهایی از وصیت نامه شهید جاویدالاثر به فرزندانش؛
فرزندان عزیزم زهرا خانم، زینب جان و معصومه شیرین زبان:
عزیزانم! پدرتان تمام تلاش خود را به عمل آورد تا نمونه یک پدر خوب باشد. اما به خوبی می داند که نتوانست به هدف خود نایل آید. بدانید همیشه شما را دوست داشت و عاشقتان بود. به شما وصیت می کنم جز در راه دین مبین اسلام و ولایت (در قول و فعل) قدم مگذارید و خود را ارزان مفروشید و آیه شریفه 22 سوره مبارکه ابراهیم (وَقَالَ الشَّیْطَانُ لَمَّا قُضِیَ الْأَمْرُ إِنَّ اللَّهَ وَعَدَکُمْ وَعْدَ الْحَقِّ وَوَعَدْتُکُمْ فَأَخْلَفْتُکُمْ وَمَا کَانَ لِیَ عَلَیْکُمْ مِنْ سُلْطَانٍ إِلَّا أَنْ دَعَوْتُکُمْ فَاسْتَجَبْتُمْ لِی فَلَا تَلُومُونِی وَلُومُوا أَنْفُسَکُمْ مَا أَنَا بِمُصْرِخِکُمْ وَمَا أَنْتُمْ بِمُصْرِخِیَّ إِنِّی کَفَرْتُ بِمَا أَشْرَکْتُمُونِ مِنْ قَبْلُ إِنَّ الظَّالِمِینَ لَهُمْ عَذَابٌ أَلِیمٌ) را همواره مدنظر داشته باشید. قرآن را سرلوحه زندگی خود قرار دهید (چرا که قرآن هدیه ی خداوند سبحان به ما و کتاب قانون زندگی ماست و تامین کننده سعادت دنیا و آخرتمان) و شهادت در راه خدا را آرزویتان.
مجالس اهل بیت علیهم السلام را جدی بگیرید (چه میلادهای نورانی و چه شهادت ها) و توشه آخرت خود را از این مجالس به ویژه مجالس سوگواری حضرت اباعبدالله الحسین علیه السلام و شهدای کربلا و اسارت عمه سادات خانم زینب سلام الله علیها فراهم آورید و بدانید که بهشت حقیقی را می توانید در همین مجالس جست و جو کنید.
حسین گونه و زینب وار زندگی کنید و با همین حال به دیدار خدایتان بروید. ذکر و یاد مولایمان حضرت بقیه الله ارواحنا فداه را هرگز فراموش نکنید و توسل به مادر سادات خانم زهرای اطهر را کار هر روزتان قرار دهید. نیکی به مادرتان را فراموش نکنید. او برای استحکام خانواده و تربیت شما خون دل ها خورد و استقامت ها کرد.
پدر و مادر عزیزم:
خوب می دانم در راه رشد و تعالی این فرزند ناخلف خود هیچ کوتاهی نکردید و تمام تلاش خود را به کار بستید و از این بابت از شما تشکر می کنم. از خداوند سبحان تقاضا دارم شما را با صالحان محشور گرداند. بدانید از زمانی که احساس کردم در راه حفظ بنیاد خانواده و تربیت فرزندان از هیچ کوششی دریغ ندارید و از طرفی نیز شلاق زمانه و رنج های روزگار کارتان را سخت تر کرده است، تمام تلاش خویش را به کار بستم تا باری از دوش خانواده بردارم نه اینکه خود باری سنگین بر دوش شما باشم. نمی دانم چقدر توانستم در این امر موفق باشم. پدر و مادر عزیزم اگر کوتاهی در انجام وظایف داشتم که می دانم داشتم مرا ببخشید و از تقصیراتم بگذرید، در همه حال به دعای خیر شما محتاجم خواهشمندم از این فرزند نابکار دریغ مدارید. همچنان در راه قرآن و اهل بیت علیهم السلام به پیش بروید تا عاقبت به خیر باشید.
به همه کسانی که از طریق نوشتار صدایم را می شنوند وصیت می کنم حول محور قرآن، نبوت و ولایت، اتحاد خود را حفظ نمایند تا نگذارند دشمن زبون با استفاده از منافقین داخلی (همان ها که از همان ابتدا به دنبال خزیدن در آغوش استکبار بودند و فتنه 88 را به وجود آورند و به وجود آورنده فتنه های آینده نیز خواهند بود) فکر تعدی به ایران اسلامی را به خود راه دهد.
پس از شهادتم مرا با کفنی که از عتبات عالیات خریده ام کفن کنید (به احتمال زیاد خمس آن را داده ام ولی محض احتیاط بازهم پرداخت شود) همیشه دوست داشتم زیر پای شهدای شهرستان نکا دفن شوم، اگر پدر و مادرم و همسرم مخالفتی ندارند و آن ها را به رنج و تعب نمی اندازد، مرا در آنجا دفن کنید.
خدایا این ناچیز درگاهت دوستت دارد و عاشقانه تو را می پرستد. اگر علقه ای به دنیا و زن و فرزند دارد فقط به خاطر توست و تو را و محبت تو را در آن ها می بیند. تو خود بهتر از هرکس دیگری می شناسی ام، در اعماق وجودم با تمام خطاهایم تو را می خواهم و تو را دوست دارم و دیگر هیچ.
مشتاقانه در آرزوی وصالت هستم. تلخی حضور در دنیا را با امید به شیرینی وصلت برایم قابل تحمل می کند. منتظرم تا نظر مبارکت بر افتد که این حقیر را از این زندان برهانی و به سرای ملکوتم ببری و در جوارت جایم دهی.
نمی گویم خالصانه فقط و فقط به عشق تو زیستم اما تلاشم این بود تا اینگونه باشم و در تمام اعمالم رضایت تو را مدنظر داشته باشم، اما در بسیاری از موارد هوای نفش بر من غالب بشد و از این بابت عذر میخواهم.
خدای مهربانم به کمکت نیازمندم خوب می دانی که دشمن قوی هست و قدر و برای مبارزه با او به همراهی تو نیاز دارم، پس کمک کن و مگذار خود را در اعمالم شریک کند و اخلاص را از من برباید به تو توکل می کنم و تو را بهترین یاور می دانم. خدایا کمی عقل و کوچکی مرا مبین بزرگواری عظمت و عفو و گذشت خویش را ببین. خدایا همه می گویند رفیق بی کلک مادر ولی این حقیر مسکین می گوید رفیق بی کلک خدا.
مولایم همواره تو را رفیق خویش دانستم و مهربان تر از مادر، گرچه بی وفایی هم کردم ولی از تو می خواهم بر این بنده حقیرت به نظر عفو بنگری و او را ببخشی و او را با آقایش محمد صلی الله علیه و آله و سلم و خانم زهرا سلام الله علیها، مولایش علی علیه السلام و فرندان طاهرش علیهم السلام محشور گردانی. سرورم بقیه الله الاعظم را سلامت بداری و در فرجش تعجیل بفرمایی.
مولایم به کمتر از شهادت راضی نمی شوم. تو به خدایی خود نگاه کن نه به بیچارگی این مسکین پس به حق حسین شهید دعایم را مستجاب فرما به حق زهرای شهیده خواسته ام برآورده کن.
⚘روحش شاد و یادش گرامی⚘
🌷نثار ارواح طیبه شهداء و امام شهداء و اموات صلوات🌷
🚩#حسینیه_مجازی
👇👇
〰💠〰🌸〰💠
@Heiat1400_p_zeinaby
〰💠〰🌸〰💠
📣 ماه دعا
🔸 رهبر انقلاب:
ماه رمضان ماه دعاست.
دعاها را فراموش نکنید.
دعاهای وارد شده در ماه رمضان، یکی از آن نعم و فرصتهایی است که باید مغتنم بشمرید.
این دعای ابیحمزه،
این دعای افتتاح،
این دعای جوشن
و بقیهی ادعیهای که در روزها و شبها و سحرها و بقیهی ساعات و اوقات مخصوص در ماه رمضان وارد شده است؛
واقعاً از نعمتهای بزرگ الهی است.
⭐️ #بهار_معنویت
🍃🌸🍃
در بهشت زهرای تهران قطعه پنجاه شهیدی خوابیده است که قول داده برای زائرانش دعا کند
سنگ قبر ساده او
حرفهای صمیمانهاش
و قولی که به زائرانش میدهد دل آدم را امیدوار میکند.
📜بخشی از وصیتنامه:
📝شما چهل روز #دائم_الوضو باشید، خواهید دید که درهای رحمت خداوند چگونه یک به یک در مقابل شما باز خواهد شد.
📝نمازهای واجب خود را دقیق و #اول_وقت بخوانید، خواهید دید درهای اجابت به روی شما باز میشود.
📝سوره #واقعه را هر شب یک مرتبه بخوانید؛
خواهید دید که چگونه فقر از شما روی برمیگرداند.
از شما بزرگواران خواهشی دارم، بعد از نمازهای یومیه #دعای_فرج فراموش نشود و تا قرائت نکردید از جای خود بلند نشوید🚷 زیرا امام منتظر دعای خیر شما است.
📝اگر درد دل داشتید و یا خواستید #مشورت بگیرید بیایید سر مزارم🌷 به لطف خداوند حاضر هستم. من منتظر همه شما هستم. دعا می کنم تا هرکسی لیاقت داشته باشد #شهید شود. خداوند سریع الاجابه است✅ پس اگر می خواهید این دعا را برای شما انجام دهم شما هم من را با خوشی یاد کنید.
خواندن #فاتحه و یاد شما بسیار موثر است برای من، پس فراموش نکنید🙏
#شهید_سجاد_زبرجدی
#خداحافظ_سالار
روایتی از زندگی ۴۰ساله همسر گرامی سرلشکر شهید حاج حسین همدانی
#قسمت : ۱۲۲
روایتی از زندگی ۴۰ستماس که میگرفتیم من و بچه ها اصرار میکردیم می خوایم به سوریه بیاییم مثل گذشته میگفت
اگه لازم باشه میگم بیاین
نسبتی معکوسی بین رفتن ما با
شرایط سوریه بود. او در بحرانی ترین
وضعیت از ما خواست به سوریه
برویم حالا که حرم نسبتاً امن شده بود، چندان تمایلی به رفتن ما نداشت . این رفتن یا نرفتن در نگاه
حسین دلیلی عاشورایی داشت. همان دلیلی که برای رئیس جمهور سوریه از بردن ما به دمشق بیان کرده بود: «من شیعه و پیرو
حسین بن علی هستم امام حسین (ع) در سخت ترین شرایط خانواده اش را به کربلا برد من هم در
شرایط بحرانی دمشق خانواده ام را
آوردم.»
ماه صفر و شنیدن روضه های حضرت
زینب گویی با کاروان اسرای کربلا
همراهم کرد و حتی فراتر از همراهی با
کاروان خودم را همرزم و همراه
حسین به دفاع از حرم میدیدم تماس که میگرفت احوال بچه ها را
میپرسید و من احوال حرم را
یک روز خانم حاج آقا سماوات از همدان زنگ زد و گفت: «پروانه خانم ،عروسی دخترم فاطمه است.
شما
دعوتید به حسین آقا هم زنگ زدم
ایشون هم گفت سعی میکنم بیام
راستش تعجب کردم چند ماه از
رفتن حسین به دمشق می گذشت
بارها من و بچه ها اصرار کردیم که «دلمون تنگ شده، بیا.» و جواب شنیدیم که سرم شلوغه نمیتونم بیام» موعد عروسی رسید و ظهر همان ،روز حسین با یک پرواز از دمشق به تهران آمد گفتم: «باورم نمیشه اومده باشی.» گفت «بچه های حاج آقا سماوات مثل بچه های خودم هستن بایدمیومدم.»
👇👇👇
بچه ها از دیدن حسین به وجد آمده
بودند و رفتن با او به عروسی این
شادی را دو چندان میکرد و جالبتر اینکه عروسی دختر دکتر
باب الحوایجی نیز همان شب بوداز تهران به همدان رفتیم توی هر دو مراسم شرکت کردیم رفقای حسین از دیدنش سیر نمیشدند همه میدانستند که مدتی است به سوریه رفته ولی کسی جز ما نمی دانست که او همین امروز از سوریه آمده است. فقط دلمان خوش بود که حداقل یک هفته پیش ماست اما خیلی زوداین شادی نیم روزه تمام شد همان شب حسین گفت بریم تهران بچه ها جا خوردند. با تعجبی که
چاشنی ناراحتی داشت پرسیدم:
«چرا این قدر زود؟!» گفت: «فردا با یه
پرواز ترابری باید برگردم دمشق.»
غمی به مراتب سنگینتر و بیشتر از این شادی نیم روزه به دلم نشست اما دم بر ،نیاوردم مبادا بچه ها غصه بخورند و به پدرشان اعتراض کنند حتی برای اینکه زهر این غم را بگیرم برای حمایت از او گفتم: «با این
مشغله ای که شما داری یه روزم
غنیمته.»
کسی حرفی نزد بچه ها هنوز گرم لحظات حضور بودند. فردا صبح وقت بدرقه ، دور از چشم بچه ها گفتم: مثل یه خواب بود کوتاه ولی
شیرین حیف زود تموم شد.
گفته بود برای میلاد حضرت زهرا و روز زن به تهران میآم.»
بچه ها کیک بزرگی برای من سفارش دادند که به دست حسین، بریده شود. جمع شدیم و چشم به راه ماندیم اما به جای زنگ در زنگ گوشی به صدا درآمد واسم «بابا حسین» افتاد. فهمیدم که آمدنی نیست . و عذر خواهی کرد و گفت نتونستم بیام ولی به یادت بودم نشون به اون نشون که یه سکه طلا از
لبنان برات خریدم سالار
گلایه ای نکردم . گوشی را به تک تک بچه ها دادم و صدایش را شنیدند و غم نبودنش برایشان تازه شد .
زهرا و سارا نگاه به چشمهای من دوخته بودند و منتظر عکس العمل بودند . خواستم خودم را خونسرد نشان بدهم کیک را وسط گذاشتند و شمع ها را روشن کردند و چراغ ها را خاموش که
بغضم ترکید.
مدتی بعد، نوبت سارا میشد که برایش جشن تولد بگیریم. صلاح ندانستم که موضوع جشن تولد سارا را در تماسهایم با حسین مطرح کنم
ترسیدم مثل دفعه قبل قول بدهد و
نتواند بیاید.
روز تولد سارا جمع شدیم که زنگ در به صدا درآمد فریاد زدم بچه ها باباس . عادت نداشت کلید بیندازد زنگ میزد ریتم زنگ زدنش را میشناختم. اصلاً این بار قبل از زنگ بوی آمدنش را حس کردم و قیافه اش را پشت در دیدم . ساک و چمدان در دست داشت وارد حیاط که شد زهرا و سارا غرق بوسه کردندش من نگاهش کردم وارد اتاق شد اول سکه لبنانی را داد و گفت «روزت مبارک.» و بعد دست گل طبیعی را که برای سارا خریده بود هدیه کرد روی ردیف گلها چند کفش دوزک
پلاستیکی زده بودند که چشم نوازی می کرد سارا بیشتر از شادی تولد و دیدن این دسته گل قشنگ از دیدن بابا ذوق زده شده بود پرسید: «از کجا میدونستی که امروز تولد منه
که اومدی؟!»
- مگه آدم ، تولد عزیزش رو فراموش میکنه؟ اتفاقاً دو سه تاریخ رو برای آمدن در نظر گرفتم دوتاش قبل از این تاریخ بود اماگذاشتم که روز تولد تو بیام ...
⬅️ ادامه دارد...
🚩#حسینیه_مجازی
👇👇
〰💠〰🌸〰💠
@Heiat1400_p_zeinaby
〰💠〰🌸〰💠
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
در محضر ولایت
بلایی که اسراف و تبذیر بر سر جوامع میآورد
شرح حدیث اخلاق توسط حضرت آیتالله خامنهای
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
یارا همه یاران خراسان شماییم .❤️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تو دنیای پرحرف ها و جلسه نشین ها، تو آتش به اختیار و عملگرا باش!
نتیجه با تو نیست
چون خدا به پیامبرش میگه
انک لاتهدی من احببت، لکن الله یهدی من یشاء
آفرین به این دخترای اراکی