eitaa logo
هیئت بانوان پیشکسوت زینبی «س» تاسیس ۱۴٠٠/۹/۴
87 دنبال‌کننده
5.1هزار عکس
1.6هزار ویدیو
218 فایل
ارتباط با مدیر کانال ya110s@
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
1_1319577382.mp3
8.5M
•[ میخوایم با هم یه زیارت عاشورا بخونیم! ] 🎧 - با صدای سردار دلها - ثواب این زیارت عاشورا رو هدیه می کنیم به روح ائمه اطهار علیهم السلام، روح امام شهداء، شهداء و اموات
افتخار نسل‌ ما‌ اینه ‌که... توی عصری زندگی می‌کنیم که قراره‌ اسرائیل، ‌توی اون‌ دوره به دستِ ما نابود بشه... "‏شهید حسین ولایتی فر" ســــلام ✋ 🌹ـــدایی 🚩 👇👇 〰💠〰🌸〰💠 @Heiat1400_p_zeinaby 〰💠〰🌸〰💠
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
دردفترچه‌خاطراتش‌آخرین جملات‌راچنین‌نوشته‌است:📖 ✍ان‌شاءالله‌شهادتم صدق‌گفتارم‌راگواهی‌می‌دهد شک‌نکنیدومطمئن‌باشید راه‌ولایت‌همان‌راه‌علیست رهبر‌بر‌حق‌فقط‌سید‌علیست ... ...🌷🕊 آغاز زعامت عصر بر ارواحنا فداه و منتظرانش مبارک باد. 🚩 👇👇 〰💠〰🌸〰💠 @Heiat1400_p_zeinaby 〰💠〰🌸〰💠
🌷دنيا شما را فريب ندهد و اين چند روز دنياى زودگذر را فداى آخرت کنيد. زيرا دنيا جاى ماندن نيست و براى رسيدن به هدف اصلى که همان لقاءالله است کوشا باشيد. از همه دوستان و آشنايان مى‌خواهم که مرا حلال کنند. پيامم به شما بازماندگان شهيدان اين است که همچنان مقاوم باشيد و صبر را پيشه خود سازيد که «ان‌الله مع الصابرين» و بدانيد که اين سختيها و مصيبتها بسيار زودگذر و تمام شدنى است. 🌷هوشيار باشيد و غير از اسلام و قرآن به چيز ديگرى فکر نکنيد. مادر و خواهرانم بعداز شهادت من زينب‌گونه پيام شهيدان راه خدا را به گوش جهانيان برسانيد و راه شهيدان را ادامه بدهيد و بدانيد که راه سعادت و خير و برکت اين است و ديگر راهها به گمراهى مى‌انجامد و هميشه و در همه حال به فکر خدا باشيد. "شهیدعمار محتشمی" 🚩 👇👇 〰💠〰🌸〰💠 @Heiat1400_p_zeinaby 〰💠〰🌸〰💠
: محمد علی جعفری ۴۵ زیب کاپشنش را کشید بالا. لام تاکام حرفی نزد. محمد حسین، نمیری ها این دفعه دست به سینه دولا شد چشم مامان تا نفس داشت «مامان» را کشید خندید فهمیدم کاسه ای زیر نیم کاسه دارد مادر از حالت چهره پسرش نخواند چه کاره است .گفتم: پس مادر نیست، با خنده تندتند بهت زنگ میزنم ببینم هیئتی یا نه خندهایی کرد حالا» این قدر هم تندتندزنگ نزن من خودم بهت زنگ میزنم.» دست کشید به مو و صورتش پیراهن مشکی اش را فروکرد داخل شلوار. کلید ماشین مجتبی را برداشت و رفت. ساعت نه و نیم توی تلگرام دو تا فیلم فرستاد برای فرهاد از کانال آمدنیوز فوروارد کرده بود فیلم آموزشی بود که چگونه نیروهای امنیتی را محاصره یا اگر مجبور شدید چطور فرار کنید از طرفی دراویش پشت سر هم فراخوان میزدند که بیایید گلستان هفتم حدود ساعت یازده زهرا سفره را کنار رختخوابم پهن کرد تا آن موقع دنبال بهانه میگشتم بهش زنگ بزنم فرصت خوبی بود. همیشه موقع ناهار و شام جویای احوالش میشدم هم میخواستم ببینم کجاست ،هم اگر زود میآید صبر کنیم تا با هم بخوریم میخوایم شام بخوریم کجایی؟ نزدیک گلستان هفتمم خیلی شلوغه. راه میرفت نفس نفس میزد وسط شلوغیا انگار دنبال یکی بود تا حرفهای دلش را بهش بزند. اینا خیلی نامردن شب شهادت حضرت زهرا آتیش روشن کردن ترس برم داشت. مراقب خودت باش تو بیا! باشه باشه میام نگران نباش میام زود خداحافظی کرد زهرا از داخل آشپزخانه پرسید: «برای محمد حسین شام بذاریم؟ 👇👇👇
خوراک مرغ و سبزیجات پخته بود گفتم آره بذار بچه م بیاد بخوره با غرغر گفت: ولی این که نمیاد باید براش غذا بذاریم ،آخر سر هم غذا روی گاز بمونه خراب بشه دلم نیامد گفتم: «حالا بذار ایشالا که میاد براش گذاشتم توی قابلمه روی گازه اگه نصفه شب اومد بگید داغ کنه بخوره حدود ساعت دوازده فرهاد به مجتبی گفت: بریم ببینیم پاسداران چه خبره؟» تشویقشان کردم «آره آره پاشید برید خبری هم از محمد حسین بگیرید. بلند شدند رفتند. از گودی کمرم میل داغی فرومی رفت تا کشاله رانم از آنجا هم زهر میریخت تا کف یا انگشت شست پایم زقزق میزد پلک نزدم. کانالهای تلگرامی را بالا و پایین میکردم زهرا توی اینستاگرام مدام هشتگ گلستان هفتم» و «خیابان پاسداران را میزد» ببیند خبری جدیدی شده یا نه؟ منتظر فرهاد بودم. میدانستم محمدحسین به این زودیها پیدایش نمیشود دلم تاب نیاورد. حول و حوش ساعت دو زنگ زدم به فرهاد. پرسیدم: «اونجا چه خبره؟ صدا قطع و وصل میشد این طوری فهمیدم که یه کم شلوغه ولی دیگه خبری نیست از محمد حسین خبر گرفتم. چی؟ نمیشنوم محمد حسین؟! اونم اینجاست توی آن شلوغی صدا واضح نمی رسید. فقط فهمیدم فرهاد می گوید: «ما داریم میایم به پشت خوابیده بودم مسکنها افاقه نمی کرد استرس و نگرانی هم که بلای جانم بود. چشمم همراه عقربه ساعت میچرخید فرهاد و مجتبی ساعت سه آمدند. از محمد حسین خبر گرفتم فرهاد چسبیده بود به بخاری دستانش را به هم میسابید.سر گلستان هفتم محمدحسین رو دیدم. موتورشو گذاشته بود توی پمپ بنزین که امن باشه .دراویش ورودی کوچه رو بسته بودن با بچه های بسیج و سپاه تو پله های آپارتمان اول کوچه نشسته بودن گفت اوضاع خلوت تر بشه میاد.بچه ها رفتند توی اتاقشان با دلسوزی گفتم: این بچه نیومد شامشو بخوره! فرهاد گفت: «هیئت شام نداده رفقاش داشتن میگفتن با هم رفتیم خیابون دولت ساندویچ خوردیم ماشین مجتبی رو هم گذاشتن جلو خونه دوستش و با «موتور رفتن». فرهاد پتویش را کناربخاری پهن کرد سرما تا ته استخوانش را سوزانده بود دلم شور میزد. یه پراید مثل اتوبوس دیروز رفت تو دل مأمورا، همه رو شلو پل کرد؛ ولی خدا رو شکر کشته نداد! توی کوچه هم یه تیبا آتیش زدن معلوم نبود مال چه بخت برگشته ایه؟! برای چی آخه؟ داربست به ساختمون نیمه کاره رو انداخته بودن وسط کوچه هنوز از کنارش راه باز بود تیبا رو کشیدن کنار داربست که عرض کوچه کلاً بسته شه .... ⬅️ ادامه دارد .... 🚩 👇👇 〰💠〰🌸〰💠 @Heiat1400_p_zeinaby 〰💠〰🌸〰💠
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
جهاد تبیین در باب ایمان و امید (1)..........................از بعد از سخنرانی حضرت آقا با خود عهد بسته ام در باب ایمان و امید من هم یک جهادگر تبیین باشم . اولین مطلبم را از پیام حضرت آقا به اولین سالگشت ارتحال مرحوم علامه طباطبایی آغاز می کنم که شنیدنی است . "حقيقت ان است كه انقلاب اسلامى كبير ايرانيان در اين روزگار، در مبنا و ريشه، يك انقلاب فرهنگى و مبتنى بر احياى ارزش‏هاى فرهنگى اسلام است. همه ‏بعدى بودن اين‏ انقلاب، ناشى از آن است كه انديشه اسلام، يعنى محور اين فرهنگ آسمانى و الهى، انديشه ه‏اى همه بعدى است كه به انسان از جوانب مختلف مى‏نگرد و به جنبه ‏هاى مادّى زندگى وى نيز در كنار جنبه ‏هاى معنوى آن بها مى‏دهد. به سخنى كوتاه، مى‏بايد گفت انقلاب ما به معناى حاكميّت اسلام بر ذهن و عمل انسان‏هاست و اسلام- كه همان رهاورد پيامبران الهى براى بشريّت است- يك حقيقت فرهنگى است؛ يك ايمان‏ است كه از آن، شيوه زندگى درست و بهنجار انسان مى‏تراود و جوانه مى‏زند. در اين انقلاب، واقع ‏هاى زندگى، يعنى روش‏هاى اقتصادى، سياسى، اجتماعى و اخلاقى، همه، ساخته و پرداخته آن ايمان‏ است؛ پس در چنين انقلابى، مهم‏تر از همه، بازپس گرفتن ارزش‏هاى اصيل و فرهنگى و معنوى از دست تطاول روزگاران گذشته و بازگرداندن ريشه‏هاى فكرى و عقيدتى آن ايمان‏ فعّال و سازنده به فضاى جامعه و حريم دل‏هاى مردم است. در اين انقلاب، همه تلاش‏هاى اقتصادى و سياسى و نظامى و غير آن، بايد بر مبناى اين تجديد بناى ايمانى و فرهنگى صورت گيرد و از آن جدا نماند، كه جدا ماندن از آن، انحراف، و در نهايت، مرگ اين انقلاب را معنى مى‏دهد." نکات مهم این پیام : 1. ریشه و حقیقت انقلاب اسلامی احياى ارزش‏هاى فرهنگى اسلام است 2. انقلاب اسلامی به همه ابعاد زندگی نظر دارد 3. انسان شناسی در اسلام مبتنی بر فرهنگ آسمانی و الهی و دو جنبه مادی و معنوی را شامل می شود 4. معنای انقلاب اسلامی یعنی حاکمیت اسلام بر ذهن و عمل انسان هاست پس هر ذهن و رفتاری که از اسلام بر نخیزد انقلابی نیست 5. مفهوم ایمان شيوه زندگى درست و بهنجار انسان که ناشی از ارزش های اسلامی است به عبارت کوتاه همان سبک زندگی اسلامی است 6. واقع ‏هاى زندگى، يعنى روش‏هاى اقتصادى، سياسى، اجتماعى و اخلاقى، همه، ساخته و پرداخته آن ايمان‏ است و این سیاست کلی و راهبرد کلان انقلاب اسلامی ویژه مدیران است که این گونه نظامات را از نظام التقاطی و سرمایه داری و کمونیستی جدا می کند 7. ویژگی ایمان فعال و سازنده بودن است که باید به فضاى جامعه و حريم دل‏هاى مردم تابش داشته باشد 8. تفاوت این نظام با نظام طاغوتی در بنای ایمانی و فرهنگی است س در چنين انقلابى، مهم‏تر از همه، بازپس گرفتن ارزش‏هاى اصيل و فرهنگى و معنوى از دست تطاول روزگاران گذشته و بازگرداندن ريشه‏هاى فكرى و عقيدتى است 8. جدا ماندن و جدا شدن از بنای ایمانی و فرهنگی مبتنی بر ارزش های آسمانی و وحیانی یعنی قرآن کریم به معنای مرگ و نابودی انقلاب است که بزرگترین خطر محسوب می گرددد 9. وظیفه ما اهالی رسانه "احياى ارزش‏هاى فرهنگى اسلام" " ترویج سبک زندگی اسلامی " " اصلاح روش های برنامه سازی مبتنی بر ارزش های اسلامی " " تبیین و تبلیغ ایمان فعال و سازنده در میان مخاطبان " و" حراست از بنای ایمانی و فرهنگی نظام رسانه ای کشور یعنی رسانه ملی و آسیب شناسی نیروها و برنامه های تولیدی" ✍ عبداله جلالی پژوهشگر رسانه ملی 🚩 👇👇 〰💠〰🌸〰💠 @Heiat1400_p_zeinaby 〰💠〰🌸〰💠
🔷 ابرموشک فتاح توسط هیچ موشکی قابل انهدام نیست سردار حاجی زاده، فرمانده نیروی هوافضای سپاه پاسداران: 🔸موشکی که امروز رونمایی آن صورت گرفت، در دنیا کم‌نظیر است؛ به نحوی که با رونمایی این موشک ایران جزو چهار کشور دارای این فناوری شد. 🔸موشک فتاح به دلیل فناوری‌ای که دارد، هیچ ضد موشکی برای آن وجود ندارد. 🔸موشک فتاح به دلیل نوع حرکت آن که در جهات و ارتفاع مختلف است، توسط هیچ موشکی قابل انهدام نیست. 🔸سرعت موشک فتاح ۱۳ ماخ است و موشکی که دارای چنین سرعتی باشد، مقابله با آن ناممکن خواهد بود؛ همچنین برد این موشک هزار و ۴۰۰ کیلومتر تعیین شده که در محدوده هدف به‌صورت دقیق اصابت می‌کند. 🚩 👇👇 〰💠〰🌸〰💠 @Heiat1400_p_zeinaby 〰💠〰🌸〰💠
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❣سید مرتضی دوربین را برداشت و به میان مردم رفت! ⭕️ روایت بغض آلود شهید آوینی از لحظه عروج ملکوتی امام خمینی (ره) در خیابان‌های تهران 🚩 👇👇 〰💠〰🌸〰💠 @Heiat1400_p_zeinaby 〰💠〰🌸〰💠
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شهید بهشتی چگونه خانه خود را برای خانواده تبدیل به بهشت کرده بود؟ شهید 🕊🌹 🚩 👇👇 〰💠〰🌸〰💠 @Heiat1400_p_zeinaby 〰💠〰🌸〰💠
خوب است انسان جای پا و نشانی نداشته باشد و در خدا گم شود. کار خوبمان را فراموش کنیم، کار بدمان را هم زود استغفار کنیم و فراموش کنیم تا بی‌‎نشان شویم. 🌱 مرحوم حاج اسماعیل دولابی 🌱
محبت درمانی (8).mp3
8.55M
🔖 📚 سلسله جلسات محبت درمانی 8 🌱 این مجموعه محبت خدا به بنده ها و محبت انسان ها با تکیه بر آیات و روایات پرداخته است. فوق العاده زیباست از دست ندید👌 🎵استاد شجاعی 🚩 👇👇 〰💠〰🌸〰💠 @Heiat1400_p_zeinaby 〰💠〰🌸〰💠
☘ سلام بر ابراهیم ☘ 💥 قسمت بیست و سوم : رسيدگي به مردم ✔️راوی : جمعي از دوستان شهيد 🔸«بندگان من هستند پس محبوبترين افراد نزد من کساني هستند که نسبت به آنها مهربانتر و در رفع آنها بيشتر کنند. » عجيب بود! جمعيت زيادي در ابتداي خيابان شهيد سعيدي جمع شده بودند. 🔸با رفتيم جلو، پرسيدم: چي شده!؟ گفت: اين پسر عقب مانده ذهني است، هر روز اينجاست. سطل آب کثيف را از جوي بر ميدارد و به آدمهاي خوش تيپ و قيافه ميپاشد! مردم کم کم متفرق ميشدند. مردي با کت و شلوار توسط پسرك خيس شده بود. مرد گفت: نميدانم با اين آدم عقب مانده چه کنم. آن آقا هم رفت. ما مانديم و آن پسر! ابراهيم به پسرک گفت: چرا مردم رو خيس ميکني؟ پسرك خنديد و گفت: خوشم مياد. ابراهيم کمي فکر کرد و گفت: کسي به تو ميگه آب بپاشي؟ پسرك گفت: اونها پنج ريال به من ميدن و ميگن به کي آب بپاشم. بعد هم طرف ديگر خيابان را نشان داد. سه جوان هرزه و بيکار ميخنديدند. ابراهيم ميخواست به سمت آنهابرود، اما ايستاد.کمي فکر کرد و بعد گفت: پسر، خونه شما کجاست؟ 🔸پسر راه خانه شان را نشان داد. ابراهيم گفت: اگه ديگه مردم رو نکني، من روزي ده ريال بهت ميدم، باشه؟ قبول کرد. وقتي جلوي خانه آنها رسيديم، ابراهيم با مادر آن پسرک صحبت کرد. به اين ترتيب مشکلي را از سر راه مردم بر طرف نمود. ٭٭٭ 🔸در تربيت بدني مشغول بوديم. بعد از گرفتن حقوق و پايان ساعت اداري، پرسيد: آوردي؟ گفتم: آره چطور!؟ گفت: اگه کاري نداري بيا با هم بريم فروشگاه. تقريباً همه حقوقش را خريد کرد. از برنج و گوشت، تا صابون و... همه چيز خريد. انگار ليستي براي خريد به او داد ه بودند! بعد با هم رفتيم سمت مجيديه، وارد کوچه شديم. ابراهيم درب خانه اي را زد. 🔸پيرزني که درستي نداشت دم در آمد. ابراهيم همه وسائل را تحويل داد. يك صليب گردن بود. خيلي تعجب کردم! در راه برگشت گفتم: داش ابرام اين خانم بود؟! گفت: آره چطور مگه!؟ آمدم كنار خيابان. موتور را نگه داشتم و با عصبانيت گفتم: بابا، اين همه مسلمون هست، تو رفتي سراغ مسيحيا! 🔸همينطور كه پشت سر من نشسته بود گفت: مسلمونها رو کسي هست کمک کنه. تازه، کميته امداد هم راه افتاده، کمکشون ميکنه. اما اين بنده هاي خدا کسي رو ندارند.با ين کار، هم مشکلاتشان کم ميشه، هم دلشان به امام و گرم ميشه. ٭٭٭ 🔸26 سال از ابراهيم گذشت. مطالب جمع آوري و آماده چاپ شد. يكي از نمازگزاران مرا صدا كرد و گفت: براي مراسم يادمان آقا ابراهيم هر كاري داشته باشيد ما در خدمتيم. با تعجب گفتم: شما شهيد رو ميشناختيد!؟ ايشون رو ديده بوديد!؟ گفت: نه، من تا پارسال كه مراسم يادواره برگزار شد چيزي از شهيد هادي نميدونستم. اما آقا ابرام حق بزرگي گردن من داره! 🔸براي رفتن عجله داشتم، اما نزديكتر آمدم. باتعجب پرسيدم: چه حقي!؟ گفت: در مراسم پارسال جاسوئيچي عكس آقا ابراهيم را توزيع كرديد. من هم گرفتم و به ماشينم بستم. چند روز قبل، با خانواده از مسافرت برميگشتيم. در راه جلوي يك مهمانپذير توقف كرديم. وقتي خواستيم سوار شويم باتعجب ديدم كه سوئيچ را داخل جا گذاشتم! درها قفل بود. به خانمم گفتم: يدكي رو داري؟ او هم گفت: نه،كيفم داخل ماشينه! 🔸خيلي شدم. هر كاري كردم در باز نشد. هوا خيلي سرد بود. با خودم گفتم شيشه بغل را بشكنم. اما هوا سرد بود و راه طولاني. يكدفعه چشمم به عكس آقا ابراهيم افتاد. انگار از روي جاسوئيچي به من نگاه ميكرد. من هم كمي نگاهش كردم و گفتم:آقا ابرام، من شنيدم تا زنده بودي مشكل مردم رو حل ميكردي. شهيد هم كه هميشه زنده است. بعد گفتم: خدايا به آبروي شهيد هادي مشكلم رو حل كن. 🔸تو همين حال يكدفعه دستم داخل جيب كُتم رفت. دسته كليد منزل را برداشتم! ناخواسته يكي از كليدها را داخل قفل دَر ماشين كردم. با يك تكان، قفل باز شد. با وارد ماشين شديم و از خدا تشكر كردم. بعد به عكس آقا ابراهيم خيره شدم وگفتم: ممنونم، انشاءالله جبران كنم. هنوز حركت نكرده بودم كه خانمم پرسيد: در ماشين با كدام كليد باز شد؟ 🔸با تعجب گفتم: راست ميگي، كدوم كليد بود!؟ پياده شدم و يكي يكي كليدها را امتحان كردم. چند بار هم امتحان كردم، اما هيچكدام از كليدها اصلاً وارد قفل نميشد!! همينطوركه ايستاده بودم نَفس عميقي كشيدم. گفتم: آقا ابرام ممنونم، تو بعد از شهادت هم دنبال حل مشكلات مردمي. 📚 منبع : کتاب سلام بر ابراهیم 👉 🚩 👇👇 〰💠〰🌸〰💠 @Heiat1400_p_zeinaby 〰💠〰🌸〰💠
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔆 به تو از دور سلام: عاشقانه و با شوق، زمزمه کنیم صلوات خاصه امام رضا (ع) رو: اللهّـــمَ صَلّ عَلي عَلي بنْ موسَي الرّضـا المرتَضی، الامــام التّقي النّقي و حُجَّّتكَ عَلي مَنْ فَــوقَ الارْضَ و مَن تَحتَ الثري الصّدّيق‌ الشَّهيد صَلَوةً كثيرَةً تامَة زاكيَةً مُتَواصِلــةً مُتَواتِـــرَةً مُتَرادِفَـــه كافْضَل ماصَلّيَتَ عَلي اَحَدٍ مِنْ اوْليائِكَ 🚩 👇👇 〰💠〰🌸〰💠 @Heiat1400_p_zeinaby 〰💠〰🌸〰💠
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا