KayhanNews759797104121515648138415.pdf
9.56M
تمام صفحات
#روزنامه_کیهان
امروز سهشنبه ۳۰ آبان ۱۴۰۲
🌹 خدا میداند که راه و رسم شهادت کورشدنی نیست و این ملّتها و آیندگان هستند که به راه شهیدان اقتدا خواهند نمود.
🔺صحیفه امام خمینی (ره) - ج ۲۱ - ص ۹۲
🚩#هیئت_بانوان_پیشکسوت_زینبی_س
👇👇
〰💠〰🌸〰💠
@Heiat1400_p_zeinaby
〰💠〰🌸〰💠
🌹 شهید آوینی: بسیجی عاشق کربلاست و کربلا را تو مپندار که شهری است در میان شهرها و نامی است در میان نامها، نه؛ کربلا حرم حقّ است و هیچ کس را جز یاران امام حسین علیه السلام راهی به سوی حقیقت نیست. کربلا! ما را نیز در خیل کربلاییان بپذیر...
💐 هفتهی بسیج؛ هفتهی عمل به فریضهی جهاد تبیین گرامی باد
🚩#هیئت_بانوان_پیشکسوت_زینبی_س
👇👇
〰💠〰🌸〰💠
@Heiat1400_p_zeinaby
〰💠〰🌸〰💠
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بسیجی ها دلباخته حقند و ما دلباخته بسیجی ها هستیم...
آنها سربازان امام زمان(عج) و پیوستگان به او هستند ، و تو اگر در جست وجوی موعود خویش هستی او را در میان سربازانش بجوی
شهید آوینی
هفته بسیج گرامی باد
🚩#هیئت_بانوان_پیشکسوت_زینبی_س
👇👇
〰💠〰🌸〰💠
@Heiat1400_p_zeinaby
〰💠〰🌸〰💠
🔰 #اطلاعیه | ویژه برنامه #خواهران خادم الشهدای ۱۴ شهید گمنام کوه خضر نبی «علیه السلام »
💠 ختم صلوات همراه با قرائت زیارت عاشورا هدیه به پیشگاه مطهر چهارده معصوم علیهم السلام، خصوصا محضر نورانی حضرت صدیقه طاهره فاطمه زهرا «سلام الله علیها» به نیت تعجیل در امر ظهور امام زمان «عج»، دفع فتنه های آخرالزمانی ، پیروزی جبهه مقاومت ، سلامتی رهبر عزیزمان، شفای عاجل بیماران به نیابت از روح ملکوتی بنیانگذار انقلاب اسلامی امام خمینی «ره»، سردار دلها و همه شهدا علی الخصوص ۱۴ شهید گمنام کوه خضر نبی «ع»، و اموات و برآورده شدن حاجات.
🔻چهارشنبه یکم آذر ۱۴۰۲
🕰 ساعت ۳:۳۰ عصر
🎙با نوای گرم حجت الاسلام قدرتی
‼️‼️ در صورت نامساعد بودن هوا این برنامه در حسینیه ی شهدای گمنام برگزار میگردد .
🌹خواهران خادم الشهدای قرارگاه ۱۴ شهید گمنام کوه خضر نبی «علیه السلام»
9. فصل نهم.mp3
7.2M
9. فصل هشتم و نهم.mp3
«بسم الله الرحمن الرحیم»
کتاب خون دلی که لعل شد خدمت شما دوستان گرامی
مروری بر زندگی امام خامنه ای «حفظ الله»
به روایت خود حضرت آقا 👌
#خون_دلی_که_لعل_شد
🚩#هیئت_بانوان_پیشکسوت_زینبی_س
👇👇
〰💠〰🌸〰💠
@Heiat1400_p_zeinaby
〰💠〰🌸〰💠
🇮🇷🇮🇷 #وقتی مهتاب گم شد 🇮🇷🇮🇷
✒قسمت صد و هفتم
فصل نهم
من، مهتاب، مین(۱۷)
فکرهای درهم کلافهام کرده بود
به عقربه و خطوط فسفری ساعت نگاه میکردم
یک ساعت گذشت
مردد بودم
جلو بروم یا بمانم
ساعت به ۱۰:۱۵ نزدیک بود
ناگهان صدای شوم انفجاری که بارها شنیده بودم در گوشم نشست
صدای انفجار مین والمر
چند ثانیه بعد ...
انگار دست کسی روی ماشه رفته باشد
تک تیرهایی بلند شد
تک تیر ها را شمردم ۱-۲ تا ۶ تیر
خواستم جلو بروم که صدای انفجار دیگری برخاست
بازهم صدای انفجار مین والمر
و چند تیر متوالی
و یک آن... صدای ناله علی محمدی
مهتاب در آمد
به سمت میدان مین نیمخیز شدم
قویدست، دستش را دور دستم حلقه زد:
"کجا...!؟"
بغض داشت خفهام میکرد
گفتم: "مگر نمیبینی آن جلو چه خبر است؟!"
فاصله ما تا میدان مین کمتر از ۱۰۰ متر بود
علی محمدی و محمد رضا قربانی را نمی دیدیم
اما عراقیها را میدیدیم
در تیررس نگاهمان بودند
قویدست گفت: "تا حالا که دشمن متوجه نبود، نمیتوانستیم به میدان مین برویم! حالا که آن ها بالای سر بچهها هستند. اصلاً شاید آن تکتیرها، تیر خلاص بوده!؟"
درست میگفت
اما نمیخواستم بشنوم
علی محمدی از برادرم، جعفر به من نزدیکتر بود
ناله مظلومانهی او داشت روحم را از کالبد به در میکرد
نقی قویدست و حسین جعفری از رفاقت عمیق من و علی خبر داشتند
قویدست که دید نمیتواند مانع من بشود، گفت: "برادر خوشلفظ! من و تو مسئولیتی در این گشت نداریم. بگذار حسین جعفری که عضو تیم است تصمیم نهایی را بگیرد."
حسین جعفری هم همان را گفت که قویدست میخواست
(نقی قویدست در فاو شهید شد من و حسین جعفری تنها شاهد آن شب مهتابی بودیم)
برگشتیم
هلال ماه در وسط آسمان بود و به همه جا نور میپاشید
میرفتم و سر میچرخاندم
جانم وسط میدان مین مانده بود
وقتی به مقر رسیدیم علیآقا پرسید: "محمدی و قربانی!؟"
خواستم بگویم: "وقتی که مهتاب زد آنها ...!!!"
بغضم ترکید
چیتساز قضیه را فهمید
مصیب مجیدی و چند نفر را همان شب عازم میدان مین کرد
چند ساعت بعد آن ها هم دست خالی برگشتند
صبح علی الطلوع به دیدگاه که مشرف به میدان مین بود رفتیم
از پشت عدسی دوربین پیکر بیجان علی محمدی و محمد قربانی را در وسط میدان مین دیدیم
تا چند روز حال خودم نبودم
بغض کرده بودم و با کسی حرف نمیزدم
حتی وقتی شایعه شهادت برادرم جعفر را هم شنیدم توجهی نکردم
بعد از شهادت علی محمدی حکم مرده متحرکی را داشتم که روحش وسط میدان مین جا مانده بود
شبها وقتی مهتاب میدمید، تصویر علی محمدی را در قاب ماه میدیدم و صدای او در گوشم تکرار میشد: "من، مین و مهتاب با هم یک جا جمع نمیشویم..."
◀️ ادامه دارد ...
🚩#هیئت_بانوان_پیشکسوت_زینبی_س
👇👇
〰💠〰🌸〰💠
@Heiat1400_p_zeinaby
〰💠〰🌸〰💠
هدایت شده از هیئت بانوان پیشکسوت زینبی «س» تاسیس ۱۴٠٠/۹/۴
دعای فرج آقا امام زمان (عج)
فراموش نشود.
التماس دعا