چشمش خورد به عکس حاج قاسم
گفت
حاج قاسمو بی هوا زدن
این نامردا عادت دارن به بی هوا زدن
هیئت مجازی 🚩
اینو ببینید
آقا زاده ای که شاید
پابه پای پدرش
سینه زنی رو بادستای کوچولوش یادگرفته و
گریه کن علی اصغرِ حسین شده
روضه خوان هم میشود :)
دیگر تمام شد تشنگی
خواب از چشمان کوچکت نمی رباید
دیگر صدای شیهه اسبها و پرواز تیرها
خواب کودکانه ات را نمیدزدد
همای مرگ امده بود
تا قنداق زیبایت را به اسمان برد
ولی بدون هیچ خداحافظی :)
حداحافظ برادر کوچکم علی
#اززبانخواهرشرقیهخاتون💔
میگفت:
صادق امشب ازم پرسید
مگه اسبی خالی خالی قند میخوری؟
گفتم خب راست میگه
چرا قند خوردی؟
گفت روضه ی امشب برام خیلی سنگینه
وسط روضه قندم افتاد..
گفتم صورتت چرا کبود شده
دستی به صورتش کشید و
با بی اعتنایی گفت:
نمیدونم
مگه کبوده؟؟
ما این روزا تو خونه مون
دو طفل شیرخواره داریم که
به فاصله ی هردوساعت بهونه ی شیر میکنن
بغضشون آب میشه و
دست و پاهای کوچکشونو
تکون میدن
تا نگاه مادرو
سمت خودشون بکشن
اما مادرشون با یه صدای کوچیک از بچه ها
سریع خودشو بالای سر طفل میرسونه
و با هزار قربون صدقه
در اغوش میکشد ومیگه:
قربون اشکاتون بره مادر
همین حالا
گشنگی و تشنگیتونو برطرف میکنم
تو فقط گریه نکن
که جان مادر بیرون میرود ازتن
و بعد با سر انگشتاش
اشکاشونو پاک میکنه
میخوام بگم این کار هرروزه ی مادری ست که
فرزند شیرخواره داره
یا مثلا
تابحال بچه ی کسی رو بغل گرفته اید؟
دیده اید مادرش چقدر استرس میگیرد؟
روی زمین نشسته اید
اما مادرش تمام حواسش به اینه که
طوری بچه بغل گرفته نشه که اذیت بشه
هی مادرش میگه
بچه رو فلان جا نبر
جلوی چشمم باشه
حال فکر میکنید در کربلا
زنی میان خیمه ها
طفلی در بغل و عطش
توان از جسمش برده بود
طفل کوچکش گریه میکند
اما او زیر لب میگوید
با اشکهایت جانم را گرفتی مادر
او هم پای علی ع میگرید...
کاری از دستش بر نمیامد
جز راه رفتن میان خیمه و
قربان صدقه رفتن پسرش
نه شیری بود نه آبی
گرما و خشکی
بیابان و بیابان...
دنیای من
آقای من
اللهم اجعل محیای محیای من
من برای تو گریه میکنم
تو برای من
آقای من
هیئت مجازی 🚩
هییت امشب رو
با این مداحی
تموم میکنم..
ان شآلله پای این هییت
امضای کربلاتون خورده باشه💔
التماس دعا داریم گریه کنای آقا
اول همه ی خادمای هییت
و بعد منِ حقیرم دعا کنید💔
یاعلے