•| #عرفات🎐
کُلُّ ذٰلِکَ إِکْمالٌ لِأَنْعُمِکَ عَلَىَّ وَ إِحْسانِکَ إِلَىَّ، فَسُبْحانَکَ سُبْحانَکَ مِنْ مُبْدِىً مُعِیدٍ حَمِیدٍ
مَجِیدٍ! وَتَقَدَّسَتْ أَسْماؤُکَ، وَعَظُمَتْ آلاؤُکَ،
فَأَىُّ نِعَمِکَ یَا إِلٰهِى أُحْصِى عَدَداً وَذِکْراً؟
همه اینها کامل کردن نعمتهایت بر من و
احسانت بهسوی من است، پس منزّهی تو،
منزّهی تو که آفرینندهای و بازگردانندهای و
ستودهای و بزرگواری، نامهایت پاک
و نعمتهایت بزرگ است، خدایا کدامیک از
نعمتهایت را به شماره آورم و یاد کنم،
.
.
دانه دانه ذڪر تسبیحم فقط شد حسیـــن
🎐🍃 @heiyat_majazi
هدایت شده از عاشقانه های حلال C᭄
4_5951748258962344440.mp3
8.5M
•𓆩🥀𓆪•
.
.
•• #چله_عاشقی ••
•• #روز_اول ••
[اَيّهَا النّاسُ! إِنّ اللّهَ جَلّ ذِكْرُهُ مَا خَلَقَ الْعِبَادَ إِلاّ لِيَعْرِفُوهُ، فَإِذَا عَرَفُوهُ عَبَدُوهُ فَإِذَا عَبَدُوهُ اسْتَغْنَوْا بِعِبَادَتِهِ عَنْ عِبَادَةِ مَا سِوَاهُ
امام حسين (ع) فرمود: اى مردم! خداوند بندگان را آفريد تا او را بشناسند، آنگاه كه او را شناختند، پرستش كنند و آنگاه كه او را پرستيدند، از پرستش غير او بى نياز شوند.]
(بحار الانوار، ج 5 ص 312 ح1 )
.
.
𓆩چلہگرفتمکہگُنہکمکنمحسین𓆪
Eitaa.com/asheghaneh_halal
•𓆩🥀𓆪•
هیئت مجازی 🚩
#قصّه_بشنو☺️✌️➻ ◽️رمان #نسل_سوخته بهقلم شھید طاها ایمانے ‹ پارتپنجاهوشیشم! › بهترین سفر عمرم تم
#قصّه_بشنو☺️✌️➻
◽️رمان #نسل_سوخته
بهقلم شھید طاها ایمانے
‹ پارتپنجاهوهفتم! ›
حالم خیلی خراب بود ...
- اشتباهی دستت گرفت، پاره شد؟ ... خودت می تونی چیزی رو که میگی باور کنی
اونجایی که چسبونده بودم ... محاله اشتباهی دست بخوره پاره بشه ... اونم پوستری
که رویه ی پلاستیکی داره ...
ـ تو که بلدی قاب درست کنی ... قاب می گرفتی، می زدیش به دیوار ... که دست کسی
بهش نگیره ...
مامان اومد جلو ...
ـ خجالت بکش سعید ... این عوض عذرخواهی کردنته ... پوسترش رو پاره کردی ...
متلک هم می اندازی؟ ...
ـ کار بدی نکردم که عذرخواهی کنم ... می خواست اونجا نچسبونه ...
هر لحظه که می گذشت ضربان قلبم شدید تر می شد ...
ـ خیلی پر رویی ... بی اجازه رفتی سر کمدم ... بعد هم زدی پوسترم رو پاره کردی
حالا هم هر چی، هیچی بهت نمیگم و می خوام حرمتت رو نگهدارم بازم ...
ـ مثلا حرمت نگه ندار، ببینم می خوای چه غلطی بکنی؟ ... آره ... از عمد پاره کردم ...
دلم خواست پاره کردم ... دوباره هم بچسبونی پاره اش می کنم ...
و دو دستی زد تخت سینه ام و هلم داد ...
ـ بگو جربزه ندارم از حقم دفاع کنم ... گریه کن، بپر بغل مامانت ...
از شدت عصبانیت، رگ گردنم می پرید ... یقه اش رو گرفتم و کوبیدمش به دیوار ... و
نگهش داشتم ...
ـ هر بار اذیت کردی و وسایلم رو داغون کردی ... هیچی بهت نگفتم ... فکر نکن اگه
کاری به کارت ندارم و نمیزنم لهت کنم ... واسه اینه که زورت رو ندارم ... یا از تو نصف
آدم می ترسم...
بدجور ترسیده بود ... سعی کرد هلم بده ... لباسش رو از توی مشتم بکشه بیرون ... اما
عین میخ، چسبیده بود به دیوار ... هنوز از شدت خشم می لرزیدم ... تا لباسش رو ول
کردم ... اومد خودش رو کنترل کنه اما بدتر روی سرامیک ... فرش زیر پاش سر خورد
ـ برو هر وقت پشت لبت سبز شد ... کرکر مردی بخون ...
یه قدم رفتم عقب ... مامان ساکت و منتظر ... و الهام با ترس، دست مامان رو گرفته بود
چشمم که به الهام افتاد، از دیدن این حالتش خجالت کشیدم ...
هنوز ملتهب بودم ... سعید، رنگ پریده ساکت و توی لاک دفاعی ...
همه توی شوک ... هیچ کدوم شون ... چنین حالتی رو به من ندیده بودن ...
جو خونه در حال آرام شدن بود ... که پدر از در وارد شد ...
پدر کلید انداخت و در رو باز کرد ... کلید به دست ... در باز ... متعجب خشکش زد ... و
همه با همون شوک برگشتن سمتش ...
ـ اینجا چه خبره؟ ...
با گفتن این جمله ... سعید یهو به خودش اومد و دوید سمتش ...
ـ اشتباهی دستم خورد پوسترش پاره شد ... حالا عصبانی شده ... می خواد من رو بزنه
برق از سرم پرید ...
ـ نه به خدا ... شاهدن ... من دست روش ..
کیفش رو انداخت و با همه زور ... خوابوند توی گوشم ...
ـ مرتیکه آشغال ... آدم شدی واسه من؟
توی خونه من، زورت رو به رخ می کشی؟
پوسترت؟ ... مگه با پول خودت خریدی که مال تو باشه که دست رو بقیه بلند می
کنی؟ ...
و رفت سمت اتاق ... دنبالش دویدم تو ... چنگ انداخت و پوستر رو از روی کمد کند ...
و در کمدم رو باز کرد ...
ـ بازم خریدی؟ ... یا همین یکیه؟ ...
رفتم جلوش رو بگیرم ...
ـ بابا ... غلط کردم ... به خدا غلط کردم ...
پرتم کرد عقب ... رفت سمت تخت ... بقیه اش زیر تخت بود... دستش رو می کشیدم
... التماس می کردم ...
- تو رو خدا ببخشید ... غلط کردم ... دیگه از این غلط ها نمی کنم ...
مادرم هم به صدا در اومد ...- حمید ولش کن ... مهران کاری نکرده ... تو رو خدا ... از پول تو جیبیش خریده ...
پوستر شهداست ... این کار رو نکن ...
و پدرم با همه توانش ... پوسترها رو گرفته بود توی دستش و می کشید ... که پاره شون
کنه ... اما لایه پلاستیکی نمی گذاشت ...
جلوی چشم های گریان و ملتمس من ... چهار تکه شون کرد ... گاز رو روشن کرد و
انداخت روی شعله های گاز ...
پاهام شل شد ... محکم افتادم زمین ... و پوستر شهدا جلوی چشمم می سوخت ...
ڪپےبدونذڪرنامنویسندهممنوع!.📌
.
.
.
🌤 •• Eitaa.com/Heiyat_Majazi
ــ #وقت_بندگی 🌻 •
رسول خدا (ص) فرمود: هرگاه بنده
در دلِ شبِ تار با خدای خود خلوت
كند و با او به راز و نياز بپردازد، 🤲🏻
خداوند نوری در دلش قرار می دهد،
سپس به فرشـتـگانـش مي گويد: ای
فرشتـگانم! به بنده ام بنگريد كه در
دلِ شبِ تار کـه انسان های خوش
گـذران به لهـو سرگرمند و غـافـلان
خفته اند، با من خلوت كرده است،
گواه باشيد كه من او را آمرزيدم...
___________________<🦋🌧>
✨تو را بایـد خواند؛
شبیھ تمنّای هاجـر در صفـا و مروه..
❋Eitaa.com/Heiyat_Majazi
.🖤⃟🌿.
#مخاطب_خاص
أَلسَّلامُ عَلَى ابْنِ خَدیجَةَ الْکُبْرى
سلام بر فرزند خدیجه کبرى...🥲
.
.
اَمیٖرےٖحُسِینٌوَنِعْمَالْاَمیٖر↯
.🖤⃟🌿. https://eitaa.com/heiyat_majazi
┋#ازخالق_بهمخلوق ✨┋
"خداوند، نورِآسمانها و زمين است.
مَثَل نور او همچون چراغدانى است
كه در آن چراغى (پر فروغ) باشد.آن
چراغ در ميان حبابى شيشهاى و آن
شيشه همچون ستارهاى تابان است
كه از درخت خجستهٔ زيتونى كه نه
شرقى است و نه غربى، افروخته
مىشود. و نزديك است كه روغنش
از شدت صافی و زلالی روشنى بخشد.
خدا هر كه را بخواهد با نور خويش
هدايت مىكند، و اين مَثَلها را خدا
براى مردم مىزند و خدا به
هر چيزى داناست! 💛💫"
[ ☘ســوره نــور آیـــه 35🪴]
- تشبیه زیبای خدای دو عالم از
نورِ بی نهایتِ خود😇👌
- چهکسے ما را شنیـد الا خدا؟'
♾ Eitaa.com/Heiyat_Majazi
{ #دل_آرا🌻' }
.
.
.
توے روضہ اشک مےریزه ؛
خیلے باحال یہ رکعت نماز مےخونه...
اما اگہ گناه ببینہ ازش سر باز نمےزنه!
این اشک و حال بہ درد نمےخوره!✋🏻
چون عمیق و از تہ دل نیست 💔
از سر عواطف و هیجاناتہ ، نہ از درون و اتصالِ قلبـے!
گریہ ی برای امام حسین اگہ باعث ترک گناه و دوری از گناه نشہ برای خدا ارزشی نداره!💡
چون اون گریہ از سر هوای نفسہ...⚠️
.
.
.
حرفهاۍ خودمونیمون..
➺ Eitaa.com/Heiyat_Majazi
‹ #سر_به_مهـر 💚' ›
مهرورزى با بندگان
يكى از صفات جمال حق «ستّار» است.
پنهان كردن عيوب بندگان و خوب جلوه
دادن انسان از صفات بارز الهى است.🙂
پردهدارى و پوشش دادن به اعمال انسان
ناشى از مهربانى و رحمت حق تعالى
است كه در روانشناسى به آن اصل تغافل
مىگويند.🌱
حضرت حق بسيارى از باطن رفتار و كلام
ما را آشكار نمىسازد بلكه نيكىها و
زيبايىها را نمايان مىكند كه بندهاش
در نظر ديگران خوش سيرت نشان دهد.
اگر تغافل و چشم پوشى خداوند در
روش و منش انسان نبود، او بارها و
بارها خود را رسوا مىساخت و
انگشت نماى عام و خاص مىشد.🍁
در بسيارى از آيات، اميد را در كنار بيم
قرار داده است تا انسان بر روى مرز
خوف و رجا حركت كند و گرفتار عمل
افراط و تفريط نشود.
اين ترازوى اميد و مهربانى و ترس از
چوب خدا هميشه زندگى مؤمن را يكسان
نگه مىدارد تا هدف را بر اساس آن دو
تنظيمكند. پس بايد به حق گمان نيك
داشت تا مهربانى را بر ما بگستراند.🥀
#صحیفه_سجادیه
#دعاے_ششم
#فراز۲۰
#محرم
.
.
|| سجّاده هم به او دلبستھ بود..
🌾 Eitaa.com/Heiyat_Majazi
•| #بی_بهونه •🧩|•
سعی کن؛ هرروز قرآن بخوانی ،
حتی اگر شده چند خط و یک صفحه 🙃👀
تا به خدا نزدیک تر شوی 🫶
وَ از امام السَّجادُ عليه السلام نقل شده:
لَوْماتَ مَنْ بَيْنِ الْمَشْرِقِ وَالْمَغْرِبِ لَمَا اسْتَوْحَشْتُ بَعْدَ اَنْ يَكُونَ الْقُرآنُ مَعى.
(: اگر همه آنها كه بين مشرق و مغرب هستند، بميرند، تا وقتى قرآن با من باشد،
احساس تنهائى نمى كنم.🫶👀
.
.
.
بدونِ بهانهها،
بیشتر به دل مینشینند😌..
🪐••| Eitaa.com/Heiyat_Majazi
دانلود+گلچین+مداحی+شهادت+امام+سجاد.mp3
4.71M
|••| #دل_صدا 🎼 |••
چهل ساله که رو لبم لبخند نمیاد
چهل ساله که گریه ی من بند نمیاد😭
چشمام چشمام، چه گریونه
الشام الشام، دلم خونه😢
#زین_العابدین
صد مرده زنده مےشود از ذڪر یاحسـین🖤🍂
🎧 |•Eitaa.com/Heiyat_Majazi
•| #عرفات🎐
أَمْ أَىُّ عَطایاکَ أَقُومُ بِها شُکْراً وَهِىَ یَا رَبِّ
أَکْثَرُ مِنْ أَنْ یُحْصِیهَا الْعادُّونَ، أَوْ یَبْلُغَ عِلْماً
بِهَا الْحافِظُونَ؟ ثُمَّ مَا صَرَفْتَ وَدَرَأْتَ عَنِّى
اللّٰهُمَّ مِنَ الضُّرِّ وَالضَّرَّاءِ أَکْثَرُ مِمَّا ظَهَرَ لِى مِنَ
الْعافِیَةِ وَالسَّرَّاءِ، وَأَنَا أَشْهَدُ یَا إِلٰهِى بِحَقِیقَةِ إِیمانِى؛
یا برای کدامیک از عطاهایت به سپاسگزاری
برخیزم درحالیکه پروردگارا، بیش از آن است
که شمارهگران برشمارند، یا اینکه یاد دارندگان
در دانش به آنها برسند، آنگاهای خدا، آنچه از
بدحالی و پریشانی از من بازگرداندی و دور
کردی، از آنچه از سلامتی کامل و خوشحالی
برایم نمایان شد، بیشتر است، معبودا،
من گواهی میدهم به حقیقت ایمانم؛
.
.
دانه دانه ذڪر تسبیحم فقط شد حسیـــن
🎐🍃 @heiyat_majazi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⟮ #شـبهاے_بلھبرون⚘️ ⟯
نگین فردا این انگشتر زمرد دستشه!
این شیشهی کریستال حرم حضرت امام رضاست تو وقتِ انفجار:))💎
.
.
ـــ ـ🪽شھـادت سنگـ را بوسیدنے ڪرد ــ
➺ Eitaa.com/Heiyat_Majazi
✾͜͡🖤''
#خادمانه
هرگز نگذاشت تا ابد شب باشد
او ماند که در کنار زینب باشد
سجاد که سجّاده به او دل میبست
تدبیر خدا بود که در تب باشد
شهادت وارث نهضت عاشورا تسلیت باد💔🏴
✾͜͡🖤'' Eitaa.com/Heiyat_Majazi
✾͜͡🖤''
#خادمانه
مثل من هیچ ڪس در این عالم
وسط شعله ها امام نشد..
در شروع امامتش چون من
این قدر دورش ازدحام نشد
لشڪری از مغیره مےآمد
خیمہ غارت شد و
در آتش سوخت🔥💔
غیر زهــــــــــراۜ به هیچ معصومی
این قدر گرم احترام نشد..(((:
روضه از این شدیدتر هم هست :
لحظهای ڪه حسین یاری خواست
و علے بود اسم من اما🙂
خواستم پا شوم ز جام ... نشد
#قاسم_صرافان
✾͜͡🖤'' Eitaa.com/Heiyat_Majazi
هیئت مجازی 🚩
#قصّه_بشنو☺️✌️➻ ◽️رمان #نسل_سوخته بهقلم شھید طاها ایمانے ‹ پارتپنجاهوهفتم! › حالم خیلی خراب ب
#قصّه_بشنو☺️✌️➻
◽️رمان #نسل_سوخته
بهقلم شھید طاها ایمانے
‹ پارتپنجاهوهشتم! ›
برگشتم توی اتاق ... لباسم رو عوض کردم و شام نخورده خوابیدم ... حالم خیلی خراب
بود ... خیلی ... روحم درد می کرد ...
چرخیدم سمت دیوار و پتو رو کشیدم روی سرم ... بغض راه گلوم رو بسته بود و با همه
وجود دلم می خواست گریه کنم ... اما مقابل چشمان فاتح و مغرور سعید؟ ...
یک وجب از اون زندگی مال من نبود ... نه حتی اتاقی که توش می خوابیدم ... حس
اسیری رو داشتم ... که با شکنجه گرش ... توی یه اتاق زندگی می کنه ... و جز خفه
شدن و ساکت بودن ... حق دیگه ای نداره ...
ـ خدایا ... تو، هم شاهدی ... هم قاضی عادلی هستی ... تنهام نذار ...
صبح می خواستم زودتر از همیشه از اون جهنم بزنم بیرون... مادرم توی آشپزخونه بود
... صدام که کرد تازه متوجهش شدم ...
ـ مهران ...
به زور لبخند زدم ...
- سالم ... صبح بخیر ...
بدون اینکه جواب سالمم رو بده ... ایستاد و چند لحظه بهم نگاه کرد ... از حالت نگاهش
فهمیدم ... نباید منتظر شنیدن چیزهای خوبی باشم ...
ـ چیزی شده؟ ...
نگاهش غرق ناراحتی بود ... معلوم بود دنبال بهترین جمالت می گرده ...
ـ بعد از مدرسه مستقیم بیا خونه ... می دونم نمراتت عالیه... اما بهتره فقط روی درس
هات تمرکز کنی ...
برگشت توی آشپزخونه ... منم دنبالش ...
ـ بابا گفت دیگه حق ندارم برم سر کار؟ ...
و سکوت عمیقی فضا رو پر کرد ... مادرم همیشه توی چند حالت، سکوت اختیار می
کرد ... یکیش زمانی بود که به هر دلیلی نمی شد جوابت رو بده ... از حالت و عمق
سکوتش، همه چیز معلوم بود ... و من، ناراحتی عمیقش رو حس می کردم ...
ـ اشکالی نداره ... یه ماه و نیم دیگه امتحانات پایان ترمه ... خودمم دیگه قصد نداشتم
برم سر کار ... کار کردن و درس خوندن ... همزمان کار راحتی نیست ...
شاید اون کلمات برای آرام کردن مادرم بود ... اما هیچ کدوم دروغ نبود ... قصد داشتم
نرم سر کار ... اما فقط ایام امتحانات رو ...
امتحانات آخر سال هم تموم شد ... دلم پر می کشید برای مشهد و امام رضا ... تا رسیدن
به مشهد، دل توی دلم نبود...
مهمانی ها و دورهمی ها شروع شد ... خونه مادربزرگ پر شده بود از صدای بچه ها ...
هر چند به زحمت 15 نفر آدم... توی خونه جا می شدیم ... اما برای من ... اوقات فوق
العاده ای بود ... اون خونه بوی مادربزرگم رو می داد ... و قدم به قدمش خاطره بود ...
بهترین بخش ... رفتن سعید به خونه خاله معصومه بود ... و اینکه پدرم جرات نمی کرد
جلوی دایی محمد چیزی بهم بگه... رابطه پدرم با دایی ابراهیم بهتر بود ... اما دایی
ابراهیم هم حرمت زیادی برای دایی محمد قائل بود ... و همه چیز دست به دست هم
می داد ... و علی رغم اون همه شلوغی و کار ... مشهد، بهشت من می شد ...
شب، خونه دایی محسن دعوت بودیم ... وسط شلوغی ... یهو من رو کشید کنار ...
- راستی مهران ... رفته بودم حرم ... نزدیک حرم، پرده پناهیان رو دیدم ... فردا بعد از
ظهر سخنرانی داره ...
گل از گلم شکفت ...
ـ جدی؟ ... مطمئنی خودشه؟ ...
ـ نمی دونم ... ولی چون چند بار اسمش رو ازت شنیده بودم با دیدن پرده ... یهو یاد
تو افتادم ... گفتم بهت بگم اگه خواستی بری ...
بود... سعید، واکمنم رو
محور صحبت درباره "جوانان، خدا و رابطه انسان و خدا "
شکسته بود ... هر چند سعی می کردم تند نت برداری کنم ... اما آخر سر هم مجبور
شدم فقط قسمت های مهمش رو بنویسم ... بعد از سخنرانی رفتم حرم ... حدود ساعت
8 بود که رسیدم خونه ...
دایی محمد، بچه ها رو برده بود بیرون ... منم از فرصت و سکوت خونه استفاده کردم
... بدون اینکه شام بخورم، سریع رفتم یه گوشه ... و سعی کردم هر چی توی ذهنم
مونده رو بنویسم ... سرم رو آوردم باال ... دیدم دایی محسن باالی سرم ایستاده
ڪپےبدونذڪرنامنویسندهممنوع!.📌
.
.
.
🌤 •• Eitaa.com/Heiyat_Majazi
ــ #وقت_بندگی 🌻 •
زمانی که توی انسان از بسترِ لذتبخش
خود بلند شدی و چشم هایت مملـو
از خواب آلودگی است و میخواهی با
نمازِشب خواندن خدارا خشنود کنی،
خداوند در مقابل فرشتگانش به تو
می نازد و میگوید:
آیا بندهٔ مرا نمی بینید که از بسترِ
گوارایش برخاسته برای نمازی که
بر او واجب نکردم گواه باشید که
او را بخشودم...🙃💚
◗بـراساس حدیثِ پیامبر مهربانی ها◖
✨تو را بایـد خواند؛
شبیھ تمنّای هاجـر در صفـا و مروه..
❋Eitaa.com/Heiyat_Majazi
.🖤⃟🌿.
#مخاطب_خاص
أَلسَّلامُ عَلَى ابْنِ سِدْرَةِ الْمُنْتَهى
سلام بر فرزند سدرة المنتهى🥺
.
.
اَمیٖرےٖحُسِینٌوَنِعْمَالْاَمیٖر↯
.🖤⃟🌿. https://eitaa.com/heiyat_majazi
┋#ازخالق_بهمخلوق 💙┋
«و به زنان با ايمان بگو: «چشمانِ
خود را [ازنگاه به هر نامحرمى] فرو
بندند و پاكدامنى ورزندو زینت هاى
خود را آشكار نگردانند مگر آنچه كه
طبعاً از آن پيداست. و بايد روسرى
خود را بر گردن خويش فرو اندازند،
و زينت هايشان را جز براى
شوهرانشان يا پدرانشان یا پدرانِ
شوهرانشان و يا پسرانشان يا پسرانِ
شوهرانشان يا برادرانشان يا پسران
برادرانشان يا پسران خواهرانشان
و... آشکار نسازند»
••﴿ بخشی از سوره نور آیه 31 ﴾••
•🕊--------------------------------------🌧•
پ ن: این آیه در جواب کسانی که
میگویند حجاب و مسئله ی محرم
و نامحرم در قرآن ذکر نشده است!
فقط کافی است در گوگل آیه 31
سوره نور را سرچ کنند تا متوجه
سوال خود شوند🙃💙🤔
- چهکسے ما را شنیـد الا خدا؟'
♾ Eitaa.com/Heiyat_Majazi
{ #دل_آرا🌻' }
.
.
.
عزیزان ، مأجور باشید
عزاداری هاتون قبول باشه ✨
انشاءالله از این روزا به بعد
به تنظیمات قبلی برنگردیم! :)
.
.
.
حرفهاۍ خودمونیمون..
➺ Eitaa.com/Heiyat_Majazi
‹ #سر_به_مهـر 💚' ›
مالكيت خداوند
خداوند فرمانروايى و حكومت مطلق
را از آن خود مىداند. و يك دليل اين
را در آخرت به ما نشان مىدهد كه در
سوره غافر فرمود:
«روزى كه همه آنان آشكار مىشوند،
چيزى از خدا پنهان نمىماند؛ ندا مىآيد؛
امروز فرمانرومايى ويژه كيست؟ ويژه
خداى يكتاى پيروزمند است.»¹⁶🌺
گويا خداوند كه همه موجودات را،
حتى فرشتگان مقرّب را، ميراند به
خود مىگويد: چه مانده است؟ كجا
رفتند مدعيان ملك و املاك؟ پس آن
همه طغيانگرى چه شد؟ جوابى نمىآيد،
پس خداى متعال به خود مىفرمايد:
اكنون مالكيت و حاكميت مطلق از آن
من است.🍃
#صحیفه_سجادیه
#دعاے_ششم
#فراز۲۱
#محرم
.
.
|| سجّاده هم به او دلبستھ بود..
🌾 Eitaa.com/Heiyat_Majazi
⟨ #ڪتابچه📚🌱'' ⟩
📚کتاب سربلند:
(روایت زندگی شهید مدافع حرم محسن حججی)
نویسنده :محمدعلی جعفری
کتاب «سربلند» روایتی است مستند داستانی از کودکی تا شهادت محسن حججی.
این اثر قرار است مخاطب را با ابعاد مختلف شخصیتی شهید آشنا کند؛
ابعادی از زاویه دید خانواده، دوستان و همرزمان.
.
.
فڪر خوب همراه با
معرفےِ ڪتابهاے خوب😁👇
●📖⨾ Eitaa.com/Heiyat_Majazi
|• #خانواده_درمانے🍃•|
✅ زمانی که به غرور و مردانگی
یک مرد حمله میکنید😤
از او انتظار شنیدن یا فهمیدن
نداشته باشید!!😵😵💫
⬅️ زبانی قوی تر از محبت وجود ندارد.😊🥰😍
#خانواده_خوشبخت
#سبک_زندگی_درست
#هر_دو_بدانیم
.
.
.
در سـاحل آرامش خانوادھ ☺️
🍃💛•• Eitaa.com/Heiyat_Majazi
Ey gorbonet bram emam hossain.mp3
4.85M
|••| #دل_صدا 🎼 |••
رفیق ِ نیمہراه بودم
همہش غرق ِ گناه بودم...💔
غم ِ تو رو سفیدم کرد
با اینکہ رو سیاه بودم :)🖤
صد مرده زنده مےشود از ذڪر یاحسـین🖤🍂
🎧 |•Eitaa.com/Heiyat_Majazi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
. ⃟ٜٖ👶🏻 •| #نسل_مهدوے🍃|•
🎬حمایت از حیوانات خانگے به جاے فرزندآورے
🖊طرحهاے فرزند آورے واقعا نظیر نداره .
اصلا آدم میمونه این همه ڪار مفید مگه میشه
مگه داریم؟؟؟
اونقدر خوبه ڪه مردم همه دارن
جاے بچه به یه حیوون بسنده میڪنن🤦🏻♂️🤦🏻♂️
.
.
ایرانـم، جـوانـ بمـان😍✌️
°•👶🏻🍼•°Eitaa.com/Heiyat_Majazi
•| #عرفات🎐
وَعَقْدِ عَزَماتِ یَقِینِى، وَخالِصِ صَرِیحِ تَوْحِیدِى،
وَباطِنِ مَکْنُونِ ضَمِیرِى، وَعَلائِقِ مَجارِى نُورِ بَصَرِى،
وَأَسارِیرِ صَفْحَةِ جَبِینِى، وَخُرْقِ مَسارِبِ نَفْسِى،
وَخَذارِیفِ مارِنِ عِرْنِینِى، وَمَسارِبِ سِماخِ سَمْعِى،
وَمَا ضُمَّتْ وَأَطْبَقَتْ عَلَیْهِ شَفَتاىَ، وَحَرَکاتِ لَفْظِ لِسانِى،
وَمَغْرَزِ حَنَکِ فَمِى وَفَکِّى وَمَنابِتِ أَضْراسِى
و باور تصمیمات یقینم 👋
و یکتاپرستی بیشائبه روشن و صادقانهام
و اندیشهها و خیالات پنهان درونم
و آویزههای راههای نور چشمم 👀
و چینهای صفحه پیشانیام
و روزنههای راههای نَفَسم 🗣
و پرّههای نرمه تیغه بینیام 👃
و حفرههای پرده شنواییام 👂
و آنچه ضمیمه شده
و بر آن دو لبم بر هم نهاده 👄
و حرکتهای سخن زبانم
و جای فرو رفتگی سقف دهان 🗣
و آروارهام و محل روییدن دندانهایم؛🦷
.
.
دانه دانه ذڪر تسبیحم فقط شد حسیـــن
🎐🍃 @heiyat_majazi