هیئت مجازی 🚩
🍃🌸🍃 🌸🍃 🍃 °•○●﷽●○•° •°| #قصه_دلبرے(2) 📚 |•° رمان : #قدیس قسمت 4⃣8⃣ اینڪ #اختـــلاف آشڪارتر مےشود
🍃🌸🍃
🌸🍃
🍃
°•○●﷽●○•°
•°| #قصه_دلبرے(2) 📚 |•°
رمان : #قدیس
قسمت 5⃣8⃣
به شتــران بے ســاربان مےمانید ڪه هرگـاه از یڪ طرف جمــع آورے گردید، از سوے دیگر پراڪنده مےشوید.
آن ها شما را فریـــب مےدهند، اما شما فریب دادن نمےدانید.
#چشــم دشمــن براے حمــله به شما خـــــــواب ندارد، ولے شما در #غفلـــت به سر می برید.
♦️♦️@Heiyat_Majazi♦️♦️
به خدا سوگنــد #شڪست و خوارے براے ڪسانے است ڪه از #یـــارے یڪدیگر دست مےڪشند.
به خدا سوگنــد اگر جنگ سختــے درگیر شود و حرارت و سوزش مرگ شما را در بر گیرد، از اطراف فرزند ابوطالـــب همانند جدا شدن سر از تـــن جدا و پراڪنده مےشوید.
اے مــردم ڪوفــــه!
مرا بر شما و شما را بر من حقــے واجب شده است.
#حـــق شما بر من، آن است ڪه از خیر خواهے شما دریغ نورزم و بیت المال را میان شما #عادلانـــه تقسیم ڪنم و شما را آموزش دهم تا بےسواد و #نــادان نباشید و شما را بیاموزم تا راه و رســــم زندگــے را بدانید.
و اما حــق من بر شما، این است ڪه به بیعت با من #وفــــادار باشید و در آشڪار و پنهان برایم خیرخواهــے ڪنید.
هرگاه شمـــا را خوانــدم، #اجابـــت نماییــد و هرگـــاه فرمـــان دادم، #اطاعـــت ڪنید.
آگاه باشید به خدایــے ڪه جانم در دست اوست، ڪه شامیان بر شما پیروز خواهند شد؛ نه از آن روے ڪه شما به حـــق سزاوارتریــــد، بلڪه در راه باطلے ڪه زمامدارشان مےرود، #فرمانبردارنــــد و شما در گرفتن حق #سستـــے مےورزید.
هر آینه ملـت هاے جهان صبــح ڪننـد در حالــے ڪه از ستم زمامدارانشان، در ترس و وحشتند و من شب را صبح مےڪنم در حالےڪه از ستمگری پیروان خــود وحشت دارم.
من شما را براے جهــاد با دشمــن برانگیختم، اما ڪوچ نڪردیــد.
حــق را به گوش شما خوانــدم، ولــے نشنیدید و در آشڪار و نهــان شما را دعوت ڪردم، اما اجابت نڪردید. پند و اندرزتان دادم، قبول نڪردید.
اے مـــردم ڪه بدن هاے شما حاضـــر و عقل هاے شما پنهــان و افڪار و آراے شما گوناگون است!
رهبـــر شمــا از خــدا اطاعــت مےڪند، شما با او مخالفــت مےڪنید، اما رهبر شامیان خداے را معصیــت مےڪند، مـردم از او فرمانبر دارند.
شمـا را چـه مے شــود اے مــردم ڪــوفه؟
#ادامھ_دارد🍃
بھ قلم✍: #ابراهیم_حسن_بیگے
🌸کپے با ذڪر منبع
و نام نویسنده بلامانع است ...🍃
منـــبع👇
@chaharrah_majazi
رمان فوق العاده☝️
هرشب ساعت 21:00 از این ڪانال👇
📚| @Heiyat_Majazi
🍃
🌸🍃
🍃🌸🍃
° #نھج_علے(ع)☀️📖 [121] °
🍃⚫️🍃⚫️🍃⚫️🍃
✨بہ نام خــــــداے علے✨
👳 شما باید همیشه به یادش
باشین و کمتر ازش #غفلت کنین.
👱 کی رو می گین حاج آقا؟
👳 چطوری اون رو فراموش
می کنین درحالی که اون یه
لحظه هم شما رو فراموش
نکرده.
👳 چطور انتظار دارین به شما
مهلت بده در حالی که می دونین
مهلتی در کار نیست.
👱 ای بابا! کی منظورتونِ حاج آقا؟
👳 منظورم مرگِ! مُردن.
👳خب چطوری فراموش نکنیم؟
👳مرگ گذشتگان برای #عبرت
شما کافیه.
👱 از چه چیزش باید عبرت
بگیریم؟
👳 اینکه اونا رو به سمت #گور
بردن بدون اینکه سوار چیزی
بوده باشن. آن چنان از یاد
رفتن که انگار اصلا تو این #دنیا
نبودن.
👳 در جایی که از اون می ترسیدن
ساکن شدن و از جایی که وطن
خودشون می دونستن #وحشت
کردن.
👳 حالا نمی تونن به کارهای
خوبشون اضافه کنن به جایی
#انس گرفته بودن که مغرورشون
کرد وبه چیزی #اطمینان کردن
که به زمین زدشون.
📚|• #نهج_البلاغه . خطبه ۱۸۸
مطابق با ترجمه #محمّد_دشتی
🍃⚫️🍃⚫️🍃
#هشتڪ_و_محتوا_تولیدےاست👇
#ڪپے⛔️🙏
#بازنشر ≈ #صدقهجاریه🍃
باعلے تاخــ💚ـدا؛
پاے حــرفـ مولاتـ بشینــ😍👇
|•✍•| @heiyat_majazi
هیئت مجازی 🚩
🍃🌸🍃 🌸🍃 🍃 •°| #قصه_دلبرے(2) 📚 |•° رمان : #قدیس قسمت 6⃣6⃣1⃣ کشیش در دستی قاشق و در دستی دیگر چن
🍃🌸🍃
🌸🍃
🍃
•°| #قصه_دلبرے(2) 📚 |•°
رمان : #قدیس
قسمت 7⃣6⃣1⃣
فصل آخر رمان، عنوانش
"غروب خورشید" بود.
تصمیم گرفت مطالعه ی کتاب
را از فصل پایانی شروع کند.
تقه ای به در خورد و سرگئی وارد شد.
وسط اتاق ایستاد .
چه شده پدر؟
چرا این قدر به هم ریخته و افسرده اید؟
چیزی هستی من باید بدانم یا کمکتان کنم؟
کشیش از بالای عینک به او نگاه کرد و گفت:
کمی خسته ام، کمی هم نگران.
سرگئی به میز کار پدر نزدیک شد، کنار آن ایستاد و پرسید:
نگران چه هستید؟
کشیش گفت:
نگران آینده ام؛ نمی دانم باید چه کار کنم و چه وقت به مسکو برگردم و تا وقتی راه حلی برای این مسأله پیدا نکنم، باید مثل یک فراری، دور از شهر و دیارم باشم.
سرگئی لبخندی زد و گفت:
خدا را شکر که مشکل شما این است پدر.
اگر این مشکل سبب می شود که پیش ما بمانید، باید گفت خدا پدر آن دو جانی را بیامرزد که طمع ورزیشان سبب چنین خیری شده است!
بهتر است با هم یک سفر به مسکو برویم و هر چه دارید بفروشیم و برگردیم و قید مسکو را برای همیشه بزنید.
کشیش گفت:
من به اندازه ی کافی در غربت زیسته ام سرگئی. دلم می خواهد در وطن خودم بمیرم.
سرگئی بدون این که بنشیند، باسنش را به لبه ی کاناپه تکیه داد و گفت:
حرف از مرگ نزنید پدر که من همیشه از آن وحشت داشته ام.
کشیش گفت:
تو هنوز هم از یاد مرگ غافلی پسر!
انگار صدای علی را می شنوم که می گوید:
شما را به یاد آوری مرگ سفارش می کنم.
از #مرگ #غفلت نکنید.
چگونه مرگ را فراموش می کنید در حالی که او شما را #فراموش نمی کند؟
#ادامھ_دارد🍃
بھ قلم: #ابراهیم_حسن_بیگے
🌸کپے با ذڪر منبع
و نام نویسنده بلامانع است...🍃
منـبع📥
📩 @chaharrah_majazi
رمــان فوق العاده😍☝️
هــــــر روز ساعت 14:30
و هر شــب ساعت🕘 از،این ڪانال😎👇
📚 @Heiyat_Majazi
🍃
🌸🍃
🍃🌸🍃
° #نھج_علے(ع)☀️📖 [195] °
🍃🌺🍃🌸🍃🌺🍃🌸🍃🌺🍃🌸🍃🌸🍃
✨بہ نام خــــــداے علے✨
👧 مامانی پیامبر کی اومد؟؟
👩 خداوند #پیامبر رو زمانی
فرستاد که پیامبری نبود و مردم
در خواب #غفلت بودن. رشته های
#دوستی و #انسانیت از بین رفته
بود.
👩 پیامبر اومد در حالی که یه
مُهر تو دستش داشت که با اون
کتاب پیامبرای قبل از خودش رو
#تأیید می کرد. و با یه نور.
👧 چه نوری مامانی؟؟
👩 نوری که #هدایتگر #انسان ها
بود و همه باید از اون اطاعت
کنن و اون نورِ #قرآن .
👧 #قرآن چی داره توش؟؟
👩 در قرآن #علم #آینده و
قصه روزگاران گذشته اومده
که #شِفا دهنده #درد ها و
#سامان_دهنده #امور #فردی
و #اجتماعی انسانهاست.
👧 میشه بخونمش؟؟؟
👩 اوّل باید #وضو بگیری.
📚|• #نهج_البلاغه. خطبه۱۵۸
مطابق با ترجمه #محمّد_دشتی
🍃🌺🍃🌸🍃🌺🍃🌸🍃🌺🍃🌸🍃
#هشتڪ_و_محتوا_تولیدےاست👇
#ڪپے⛔️🙏
#بازنشر ≈ #صدقهجاریه🍃
باعلے تاخــ💚ـدا؛
پاے حــرفـ مولاتـ بشینــ😍👇
|•✍•| @heiyat_majazi
[• #خانمےڪه_شماباشے👜•]
.
.
گفتم :
من دنبال #آزادے✌️ هستم...
#آزادے_جنـســــے😎.....
#تســـــــاوی حقوق زن👱🏻♀ و مرد👨🏻....
🎯 خواهشا فقط بحث رو توی پارادایم های امنــیـتـے و اینڪہ دشـمــــن👹 داره با مـــا چـے ڪار مےکنہ، نبرین❗️
گفت :
من همچین قــــصـــدے ندارم ولـــــے نباید #نـــقــــش مون🎤🎥📝📚 رو
در انقــــلاب جــنـــسے فراموش ڪنیم☺️👌 و
اینڪہ #غـــفـــلت❎ مـــا باعث شده ڪہ عــرصــہ رو ڪامل واگذار ڪنیم...‼️😓
گفتم :
این روند #انقــــلاب_جنـــســے در غـــــرب، در حالت #طبــیــعـے رخ داده😌
گفت :
با عرض پوزش، منـــابع مطــالعـاتـے شما ، آمار ڪامــلاََ اشتباهــــے⛔️ رو مطــرح ڪردن.
گفتم : 🤐😥
گفت:
این روند در غــــرب عجیب و غریب پیش رفته...
انقلاب جنــــســے یا #جنــبـش_آزادےهای_جـنــســے👱🏻♀💘
👩🏻🔧👩🏻⚕👩🏻🎓👩🏻🔬 → 💄💋💅👗👠
تحولاتے هست ڪہ اولـیــݩ بار در 1960,1970 در غـــرب اتفاق افتاد⬅️
تـــحــولات گســــترده در زمیــنــہ
امــر جنـــســـے ⬅️
چند جنــبـش با هم رخ داد و باعث شد در زمینہ جـــنـــسے #انــــقـــلاب صورت بگیره
گفتم :
چہ فایـــده اے داره ڪہ #تــــاریــخ
این جـــریــاݩ رو بدونیم❓🤔😅
گفت : 😊
باعث میشہ گــــذارا از این جـــریــاݩ
عـبـور نکنیم و متوجه باشیم چـــہ
#تــفـڪــرات و #انحـــرافاتے😑
در این جریـــاݩ مخــفـــے شده . . . . 😏
⚠️💥عــمــده تریݩ بحث در انــقـــلاب جنـــســے : #تغیــیــر_هنجــــارهاے_جـنـســے
بواسطہ
☝️انـــقــلاب صــنعــتے
✌️حــضــور خانمـــها در فعالیت اجـــتـماعــے
🎯🎯 در نهـــــایت جـــدا کردن و خارج شدن خـــانمــهــا از #محیـــط_گـــرم_خـــانـــواده😔💔
.
.
یہ عالمہ نڪتہ ،جانمونے😍👇
[•👒•] @heiyat_majazi
[• #🌸حرفاے_خودمـونے☺️🦋]
#فکه
تنها کسانی #شهید می شوند که شهید باشند...
به این سادگی ها نیستـــــ
باید قتلگاهی رقم زد
باید کُشت!!
#منیت را
#تکبر را
#دلبستگی را
#غرور را
#غفلت را
#آرزوهای دراز را
#حب دنیا را...
باید از خود گذشت!
باید کشت «نَفس» را...
شهادت #درد دارد!
دردش کُشتن " لذت " هاست...
به یاد #قتلگاه کربلا...
به یاد قتلگاه #شلمچه و #طلاییه و #فکه...
الهی #قتلگاهی...
باید کشته شویم ، تا شهید شویم!!
شهادت اتفاقی نیست
💔💔💔💔
خــدا رو احساس 👇
[•🕊•] @Heiyat_Majazi