ــ #وقت_بندگی 🌻 •
رسول خدا (ص) فرمود: هرگاه بنده
در دلِ شبِ تار با خدای خود خلوت
كند و با او به راز و نياز بپردازد، 🤲🏻
خداوند نوری در دلش قرار می دهد،
سپس به فرشـتـگانـش مي گويد: ای
فرشتـگانم! به بنده ام بنگريد كه در
دلِ شبِ تار کـه انسان های خوش
گـذران به لهـو سرگرمند و غـافـلان
خفته اند، با من خلوت كرده است،
گواه باشيد كه من او را آمرزيدم...
___________________<🦋🌧>
✨تو را بایـد خواند؛
شبیھ تمنّای هاجـر در صفـا و مروه..
❋Eitaa.com/Heiyat_Majazi
.🖤⃟🌿.
#مخاطب_خاص
أَلسَّلامُ عَلَى ابْنِ خَدیجَةَ الْکُبْرى
سلام بر فرزند خدیجه کبرى...🥲
.
.
اَمیٖرےٖحُسِینٌوَنِعْمَالْاَمیٖر↯
.🖤⃟🌿. https://eitaa.com/heiyat_majazi
┋#ازخالق_بهمخلوق ✨┋
"خداوند، نورِآسمانها و زمين است.
مَثَل نور او همچون چراغدانى است
كه در آن چراغى (پر فروغ) باشد.آن
چراغ در ميان حبابى شيشهاى و آن
شيشه همچون ستارهاى تابان است
كه از درخت خجستهٔ زيتونى كه نه
شرقى است و نه غربى، افروخته
مىشود. و نزديك است كه روغنش
از شدت صافی و زلالی روشنى بخشد.
خدا هر كه را بخواهد با نور خويش
هدايت مىكند، و اين مَثَلها را خدا
براى مردم مىزند و خدا به
هر چيزى داناست! 💛💫"
[ ☘ســوره نــور آیـــه 35🪴]
- تشبیه زیبای خدای دو عالم از
نورِ بی نهایتِ خود😇👌
- چهکسے ما را شنیـد الا خدا؟'
♾ Eitaa.com/Heiyat_Majazi
{ #دل_آرا🌻' }
.
.
.
توے روضہ اشک مےریزه ؛
خیلے باحال یہ رکعت نماز مےخونه...
اما اگہ گناه ببینہ ازش سر باز نمےزنه!
این اشک و حال بہ درد نمےخوره!✋🏻
چون عمیق و از تہ دل نیست 💔
از سر عواطف و هیجاناتہ ، نہ از درون و اتصالِ قلبـے!
گریہ ی برای امام حسین اگہ باعث ترک گناه و دوری از گناه نشہ برای خدا ارزشی نداره!💡
چون اون گریہ از سر هوای نفسہ...⚠️
.
.
.
حرفهاۍ خودمونیمون..
➺ Eitaa.com/Heiyat_Majazi
‹ #سر_به_مهـر 💚' ›
مهرورزى با بندگان
يكى از صفات جمال حق «ستّار» است.
پنهان كردن عيوب بندگان و خوب جلوه
دادن انسان از صفات بارز الهى است.🙂
پردهدارى و پوشش دادن به اعمال انسان
ناشى از مهربانى و رحمت حق تعالى
است كه در روانشناسى به آن اصل تغافل
مىگويند.🌱
حضرت حق بسيارى از باطن رفتار و كلام
ما را آشكار نمىسازد بلكه نيكىها و
زيبايىها را نمايان مىكند كه بندهاش
در نظر ديگران خوش سيرت نشان دهد.
اگر تغافل و چشم پوشى خداوند در
روش و منش انسان نبود، او بارها و
بارها خود را رسوا مىساخت و
انگشت نماى عام و خاص مىشد.🍁
در بسيارى از آيات، اميد را در كنار بيم
قرار داده است تا انسان بر روى مرز
خوف و رجا حركت كند و گرفتار عمل
افراط و تفريط نشود.
اين ترازوى اميد و مهربانى و ترس از
چوب خدا هميشه زندگى مؤمن را يكسان
نگه مىدارد تا هدف را بر اساس آن دو
تنظيمكند. پس بايد به حق گمان نيك
داشت تا مهربانى را بر ما بگستراند.🥀
#صحیفه_سجادیه
#دعاے_ششم
#فراز۲۰
#محرم
.
.
|| سجّاده هم به او دلبستھ بود..
🌾 Eitaa.com/Heiyat_Majazi
•| #بی_بهونه •🧩|•
سعی کن؛ هرروز قرآن بخوانی ،
حتی اگر شده چند خط و یک صفحه 🙃👀
تا به خدا نزدیک تر شوی 🫶
وَ از امام السَّجادُ عليه السلام نقل شده:
لَوْماتَ مَنْ بَيْنِ الْمَشْرِقِ وَالْمَغْرِبِ لَمَا اسْتَوْحَشْتُ بَعْدَ اَنْ يَكُونَ الْقُرآنُ مَعى.
(: اگر همه آنها كه بين مشرق و مغرب هستند، بميرند، تا وقتى قرآن با من باشد،
احساس تنهائى نمى كنم.🫶👀
.
.
.
بدونِ بهانهها،
بیشتر به دل مینشینند😌..
🪐••| Eitaa.com/Heiyat_Majazi
دانلود+گلچین+مداحی+شهادت+امام+سجاد.mp3
4.71M
|••| #دل_صدا 🎼 |••
چهل ساله که رو لبم لبخند نمیاد
چهل ساله که گریه ی من بند نمیاد😭
چشمام چشمام، چه گریونه
الشام الشام، دلم خونه😢
#زین_العابدین
صد مرده زنده مےشود از ذڪر یاحسـین🖤🍂
🎧 |•Eitaa.com/Heiyat_Majazi
•| #عرفات🎐
أَمْ أَىُّ عَطایاکَ أَقُومُ بِها شُکْراً وَهِىَ یَا رَبِّ
أَکْثَرُ مِنْ أَنْ یُحْصِیهَا الْعادُّونَ، أَوْ یَبْلُغَ عِلْماً
بِهَا الْحافِظُونَ؟ ثُمَّ مَا صَرَفْتَ وَدَرَأْتَ عَنِّى
اللّٰهُمَّ مِنَ الضُّرِّ وَالضَّرَّاءِ أَکْثَرُ مِمَّا ظَهَرَ لِى مِنَ
الْعافِیَةِ وَالسَّرَّاءِ، وَأَنَا أَشْهَدُ یَا إِلٰهِى بِحَقِیقَةِ إِیمانِى؛
یا برای کدامیک از عطاهایت به سپاسگزاری
برخیزم درحالیکه پروردگارا، بیش از آن است
که شمارهگران برشمارند، یا اینکه یاد دارندگان
در دانش به آنها برسند، آنگاهای خدا، آنچه از
بدحالی و پریشانی از من بازگرداندی و دور
کردی، از آنچه از سلامتی کامل و خوشحالی
برایم نمایان شد، بیشتر است، معبودا،
من گواهی میدهم به حقیقت ایمانم؛
.
.
دانه دانه ذڪر تسبیحم فقط شد حسیـــن
🎐🍃 @heiyat_majazi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⟮ #شـبهاے_بلھبرون⚘️ ⟯
نگین فردا این انگشتر زمرد دستشه!
این شیشهی کریستال حرم حضرت امام رضاست تو وقتِ انفجار:))💎
.
.
ـــ ـ🪽شھـادت سنگـ را بوسیدنے ڪرد ــ
➺ Eitaa.com/Heiyat_Majazi
✾͜͡🖤''
#خادمانه
هرگز نگذاشت تا ابد شب باشد
او ماند که در کنار زینب باشد
سجاد که سجّاده به او دل میبست
تدبیر خدا بود که در تب باشد
شهادت وارث نهضت عاشورا تسلیت باد💔🏴
✾͜͡🖤'' Eitaa.com/Heiyat_Majazi
✾͜͡🖤''
#خادمانه
مثل من هیچ ڪس در این عالم
وسط شعله ها امام نشد..
در شروع امامتش چون من
این قدر دورش ازدحام نشد
لشڪری از مغیره مےآمد
خیمہ غارت شد و
در آتش سوخت🔥💔
غیر زهــــــــــراۜ به هیچ معصومی
این قدر گرم احترام نشد..(((:
روضه از این شدیدتر هم هست :
لحظهای ڪه حسین یاری خواست
و علے بود اسم من اما🙂
خواستم پا شوم ز جام ... نشد
#قاسم_صرافان
✾͜͡🖤'' Eitaa.com/Heiyat_Majazi
هیئت مجازی 🚩
#قصّه_بشنو☺️✌️➻ ◽️رمان #نسل_سوخته بهقلم شھید طاها ایمانے ‹ پارتپنجاهوهفتم! › حالم خیلی خراب ب
#قصّه_بشنو☺️✌️➻
◽️رمان #نسل_سوخته
بهقلم شھید طاها ایمانے
‹ پارتپنجاهوهشتم! ›
برگشتم توی اتاق ... لباسم رو عوض کردم و شام نخورده خوابیدم ... حالم خیلی خراب
بود ... خیلی ... روحم درد می کرد ...
چرخیدم سمت دیوار و پتو رو کشیدم روی سرم ... بغض راه گلوم رو بسته بود و با همه
وجود دلم می خواست گریه کنم ... اما مقابل چشمان فاتح و مغرور سعید؟ ...
یک وجب از اون زندگی مال من نبود ... نه حتی اتاقی که توش می خوابیدم ... حس
اسیری رو داشتم ... که با شکنجه گرش ... توی یه اتاق زندگی می کنه ... و جز خفه
شدن و ساکت بودن ... حق دیگه ای نداره ...
ـ خدایا ... تو، هم شاهدی ... هم قاضی عادلی هستی ... تنهام نذار ...
صبح می خواستم زودتر از همیشه از اون جهنم بزنم بیرون... مادرم توی آشپزخونه بود
... صدام که کرد تازه متوجهش شدم ...
ـ مهران ...
به زور لبخند زدم ...
- سالم ... صبح بخیر ...
بدون اینکه جواب سالمم رو بده ... ایستاد و چند لحظه بهم نگاه کرد ... از حالت نگاهش
فهمیدم ... نباید منتظر شنیدن چیزهای خوبی باشم ...
ـ چیزی شده؟ ...
نگاهش غرق ناراحتی بود ... معلوم بود دنبال بهترین جمالت می گرده ...
ـ بعد از مدرسه مستقیم بیا خونه ... می دونم نمراتت عالیه... اما بهتره فقط روی درس
هات تمرکز کنی ...
برگشت توی آشپزخونه ... منم دنبالش ...
ـ بابا گفت دیگه حق ندارم برم سر کار؟ ...
و سکوت عمیقی فضا رو پر کرد ... مادرم همیشه توی چند حالت، سکوت اختیار می
کرد ... یکیش زمانی بود که به هر دلیلی نمی شد جوابت رو بده ... از حالت و عمق
سکوتش، همه چیز معلوم بود ... و من، ناراحتی عمیقش رو حس می کردم ...
ـ اشکالی نداره ... یه ماه و نیم دیگه امتحانات پایان ترمه ... خودمم دیگه قصد نداشتم
برم سر کار ... کار کردن و درس خوندن ... همزمان کار راحتی نیست ...
شاید اون کلمات برای آرام کردن مادرم بود ... اما هیچ کدوم دروغ نبود ... قصد داشتم
نرم سر کار ... اما فقط ایام امتحانات رو ...
امتحانات آخر سال هم تموم شد ... دلم پر می کشید برای مشهد و امام رضا ... تا رسیدن
به مشهد، دل توی دلم نبود...
مهمانی ها و دورهمی ها شروع شد ... خونه مادربزرگ پر شده بود از صدای بچه ها ...
هر چند به زحمت 15 نفر آدم... توی خونه جا می شدیم ... اما برای من ... اوقات فوق
العاده ای بود ... اون خونه بوی مادربزرگم رو می داد ... و قدم به قدمش خاطره بود ...
بهترین بخش ... رفتن سعید به خونه خاله معصومه بود ... و اینکه پدرم جرات نمی کرد
جلوی دایی محمد چیزی بهم بگه... رابطه پدرم با دایی ابراهیم بهتر بود ... اما دایی
ابراهیم هم حرمت زیادی برای دایی محمد قائل بود ... و همه چیز دست به دست هم
می داد ... و علی رغم اون همه شلوغی و کار ... مشهد، بهشت من می شد ...
شب، خونه دایی محسن دعوت بودیم ... وسط شلوغی ... یهو من رو کشید کنار ...
- راستی مهران ... رفته بودم حرم ... نزدیک حرم، پرده پناهیان رو دیدم ... فردا بعد از
ظهر سخنرانی داره ...
گل از گلم شکفت ...
ـ جدی؟ ... مطمئنی خودشه؟ ...
ـ نمی دونم ... ولی چون چند بار اسمش رو ازت شنیده بودم با دیدن پرده ... یهو یاد
تو افتادم ... گفتم بهت بگم اگه خواستی بری ...
بود... سعید، واکمنم رو
محور صحبت درباره "جوانان، خدا و رابطه انسان و خدا "
شکسته بود ... هر چند سعی می کردم تند نت برداری کنم ... اما آخر سر هم مجبور
شدم فقط قسمت های مهمش رو بنویسم ... بعد از سخنرانی رفتم حرم ... حدود ساعت
8 بود که رسیدم خونه ...
دایی محمد، بچه ها رو برده بود بیرون ... منم از فرصت و سکوت خونه استفاده کردم
... بدون اینکه شام بخورم، سریع رفتم یه گوشه ... و سعی کردم هر چی توی ذهنم
مونده رو بنویسم ... سرم رو آوردم باال ... دیدم دایی محسن باالی سرم ایستاده
ڪپےبدونذڪرنامنویسندهممنوع!.📌
.
.
.
🌤 •• Eitaa.com/Heiyat_Majazi
ــ #وقت_بندگی 🌻 •
زمانی که توی انسان از بسترِ لذتبخش
خود بلند شدی و چشم هایت مملـو
از خواب آلودگی است و میخواهی با
نمازِشب خواندن خدارا خشنود کنی،
خداوند در مقابل فرشتگانش به تو
می نازد و میگوید:
آیا بندهٔ مرا نمی بینید که از بسترِ
گوارایش برخاسته برای نمازی که
بر او واجب نکردم گواه باشید که
او را بخشودم...🙃💚
◗بـراساس حدیثِ پیامبر مهربانی ها◖
✨تو را بایـد خواند؛
شبیھ تمنّای هاجـر در صفـا و مروه..
❋Eitaa.com/Heiyat_Majazi
.🖤⃟🌿.
#مخاطب_خاص
أَلسَّلامُ عَلَى ابْنِ سِدْرَةِ الْمُنْتَهى
سلام بر فرزند سدرة المنتهى🥺
.
.
اَمیٖرےٖحُسِینٌوَنِعْمَالْاَمیٖر↯
.🖤⃟🌿. https://eitaa.com/heiyat_majazi
┋#ازخالق_بهمخلوق 💙┋
«و به زنان با ايمان بگو: «چشمانِ
خود را [ازنگاه به هر نامحرمى] فرو
بندند و پاكدامنى ورزندو زینت هاى
خود را آشكار نگردانند مگر آنچه كه
طبعاً از آن پيداست. و بايد روسرى
خود را بر گردن خويش فرو اندازند،
و زينت هايشان را جز براى
شوهرانشان يا پدرانشان یا پدرانِ
شوهرانشان و يا پسرانشان يا پسرانِ
شوهرانشان يا برادرانشان يا پسران
برادرانشان يا پسران خواهرانشان
و... آشکار نسازند»
••﴿ بخشی از سوره نور آیه 31 ﴾••
•🕊--------------------------------------🌧•
پ ن: این آیه در جواب کسانی که
میگویند حجاب و مسئله ی محرم
و نامحرم در قرآن ذکر نشده است!
فقط کافی است در گوگل آیه 31
سوره نور را سرچ کنند تا متوجه
سوال خود شوند🙃💙🤔
- چهکسے ما را شنیـد الا خدا؟'
♾ Eitaa.com/Heiyat_Majazi
{ #دل_آرا🌻' }
.
.
.
عزیزان ، مأجور باشید
عزاداری هاتون قبول باشه ✨
انشاءالله از این روزا به بعد
به تنظیمات قبلی برنگردیم! :)
.
.
.
حرفهاۍ خودمونیمون..
➺ Eitaa.com/Heiyat_Majazi
‹ #سر_به_مهـر 💚' ›
مالكيت خداوند
خداوند فرمانروايى و حكومت مطلق
را از آن خود مىداند. و يك دليل اين
را در آخرت به ما نشان مىدهد كه در
سوره غافر فرمود:
«روزى كه همه آنان آشكار مىشوند،
چيزى از خدا پنهان نمىماند؛ ندا مىآيد؛
امروز فرمانرومايى ويژه كيست؟ ويژه
خداى يكتاى پيروزمند است.»¹⁶🌺
گويا خداوند كه همه موجودات را،
حتى فرشتگان مقرّب را، ميراند به
خود مىگويد: چه مانده است؟ كجا
رفتند مدعيان ملك و املاك؟ پس آن
همه طغيانگرى چه شد؟ جوابى نمىآيد،
پس خداى متعال به خود مىفرمايد:
اكنون مالكيت و حاكميت مطلق از آن
من است.🍃
#صحیفه_سجادیه
#دعاے_ششم
#فراز۲۱
#محرم
.
.
|| سجّاده هم به او دلبستھ بود..
🌾 Eitaa.com/Heiyat_Majazi
⟨ #ڪتابچه📚🌱'' ⟩
📚کتاب سربلند:
(روایت زندگی شهید مدافع حرم محسن حججی)
نویسنده :محمدعلی جعفری
کتاب «سربلند» روایتی است مستند داستانی از کودکی تا شهادت محسن حججی.
این اثر قرار است مخاطب را با ابعاد مختلف شخصیتی شهید آشنا کند؛
ابعادی از زاویه دید خانواده، دوستان و همرزمان.
.
.
فڪر خوب همراه با
معرفےِ ڪتابهاے خوب😁👇
●📖⨾ Eitaa.com/Heiyat_Majazi
|• #خانواده_درمانے🍃•|
✅ زمانی که به غرور و مردانگی
یک مرد حمله میکنید😤
از او انتظار شنیدن یا فهمیدن
نداشته باشید!!😵😵💫
⬅️ زبانی قوی تر از محبت وجود ندارد.😊🥰😍
#خانواده_خوشبخت
#سبک_زندگی_درست
#هر_دو_بدانیم
.
.
.
در سـاحل آرامش خانوادھ ☺️
🍃💛•• Eitaa.com/Heiyat_Majazi
Ey gorbonet bram emam hossain.mp3
4.85M
|••| #دل_صدا 🎼 |••
رفیق ِ نیمہراه بودم
همہش غرق ِ گناه بودم...💔
غم ِ تو رو سفیدم کرد
با اینکہ رو سیاه بودم :)🖤
صد مرده زنده مےشود از ذڪر یاحسـین🖤🍂
🎧 |•Eitaa.com/Heiyat_Majazi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
. ⃟ٜٖ👶🏻 •| #نسل_مهدوے🍃|•
🎬حمایت از حیوانات خانگے به جاے فرزندآورے
🖊طرحهاے فرزند آورے واقعا نظیر نداره .
اصلا آدم میمونه این همه ڪار مفید مگه میشه
مگه داریم؟؟؟
اونقدر خوبه ڪه مردم همه دارن
جاے بچه به یه حیوون بسنده میڪنن🤦🏻♂️🤦🏻♂️
.
.
ایرانـم، جـوانـ بمـان😍✌️
°•👶🏻🍼•°Eitaa.com/Heiyat_Majazi
•| #عرفات🎐
وَعَقْدِ عَزَماتِ یَقِینِى، وَخالِصِ صَرِیحِ تَوْحِیدِى،
وَباطِنِ مَکْنُونِ ضَمِیرِى، وَعَلائِقِ مَجارِى نُورِ بَصَرِى،
وَأَسارِیرِ صَفْحَةِ جَبِینِى، وَخُرْقِ مَسارِبِ نَفْسِى،
وَخَذارِیفِ مارِنِ عِرْنِینِى، وَمَسارِبِ سِماخِ سَمْعِى،
وَمَا ضُمَّتْ وَأَطْبَقَتْ عَلَیْهِ شَفَتاىَ، وَحَرَکاتِ لَفْظِ لِسانِى،
وَمَغْرَزِ حَنَکِ فَمِى وَفَکِّى وَمَنابِتِ أَضْراسِى
و باور تصمیمات یقینم 👋
و یکتاپرستی بیشائبه روشن و صادقانهام
و اندیشهها و خیالات پنهان درونم
و آویزههای راههای نور چشمم 👀
و چینهای صفحه پیشانیام
و روزنههای راههای نَفَسم 🗣
و پرّههای نرمه تیغه بینیام 👃
و حفرههای پرده شنواییام 👂
و آنچه ضمیمه شده
و بر آن دو لبم بر هم نهاده 👄
و حرکتهای سخن زبانم
و جای فرو رفتگی سقف دهان 🗣
و آروارهام و محل روییدن دندانهایم؛🦷
.
.
دانه دانه ذڪر تسبیحم فقط شد حسیـــن
🎐🍃 @heiyat_majazi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⟮ #شـبهاے_بلھبرون⚘️ ⟯
+آقا هادے ان شاءالله که به آرزویی که به خاطرش اومدی برسی
+یاعلۍ🕊
.
.
ـــ ـ🪽شھـادت سنگـ را بوسیدنے ڪرد ــ
➺ Eitaa.com/Heiyat_Majazi
هیئت مجازی 🚩
#قصّه_بشنو☺️✌️➻ ◽️رمان #نسل_سوخته بهقلم شھید طاها ایمانے ‹ پارتپنجاهوهشتم! › برگشتم توی اتاق .
#قصّه_بشنو☺️✌️➻
◽️رمان #نسل_سوخته
بهقلم شھید طاها ایمانے
‹ پارتپنجاهونهم! ›
سرم رو آوردم بالا دیدم دایی محسن بالای سرم ایستاده ...
- چی می نویسی که اینقدر غرق شدی؟ ...
ـ بقیه حرف های امروزه ... تا فراموش نکردم دارم هر چی رو یادم مونده می نویسم ...
نشست کنارم و دفترم رو برداشت ... سریع تر از چیزی که فکر می کردم یه دور سریع
از روش خوند ... و چهره اش رفت توی هم
ـ مهران از من می شنوی پای صحبت این آدم و اون آدم نشین ... به این چیزها هم
توجه نکن ...
خیلی جا خوردم ...
ـ چرا؟ ... حرف هاش که خیلی ارزشمند بود ...
ـ دوستی با خدا معنا نداره ... وارد این وادی که بشی سر از ناکجا آباد در میاری ...
دوستی یه رابطه دو طرفه است ... همون قدر که دوستت از تو انتظار داره ... تو هم ازش
انتظار داری ... نمیشه گفت بده بستونه ... اما صد در صد دو طرفه است ... ساده ترینش
حرف زدنه ... االن من دارم با تو حرف میزنم ... تو هم با من حرف میزنی و صدام رو می
شنوی ... سوال داشته باشی می پرسی ... من رو می بینی و جواب می شنوی ... تو االن
سنت کمه ... بزرگ تر که بشی و بیوفتی توی فراز و نشیب زندگی ... از این رابطه ضربه
می خوری ... رابطه خدا با انسان ...با رابطه انسان ها با هم فرق می کنه ... رابطه بنده و
معبوده ... کال جنسش فرق داره ... دو روز دیگه ... توی اولین مشکالت زندگیت ... با
خدا مثل رفیق حرف میزنی ... اما چون انسانی و صدای خدا رو نمی شنوی ... و نمی
بینیش ... شک می کنی که اصال وجود داره یا نه ... اصال تو رو می بینه یا نه ... این
شک ادامه پیدا کنه سقوط می کنی ... به هر میزان که اعتماد و باورت جلوتر رفته باشه
... به همون میزان سقوطت سخت تره .
حرف هاش تموم شد ... همین طور که کنارم نشسته بود ... غرق فکر شدم ...
ـ ولی من همین االن یه دنیا مشکل دارم ... با خدا رفاقتی زندگی کردم ... و خدا هم
هیچ وقت تنهام نگذاشته ... و کمکم کرده ...
زل زد توی صورتم ...
ـ خدا رو دیدی؟ یا صداش رو شنیدی؟ ... از کجا می دونی خدا کمکت کرده؟ ... از کجا
می دونی توهم یا قدرت خیال نیست؟ ... شاید به صرف قدرت تلقین ... چنین حس و
فکری برات ایجاد شده ... مرز بین خیال و واقعیت خیلی باریکه ...
دایی محسن، اون شب کلی حرف های منطقی و فلسفی رو با زبان بی زبانی بهم زد ...
تفریح داییم فلسفه خوندن بود... و من در برابر قدرت فکر و منطقش شکست خورده
بودم...
حرف هاش که تموم شد دیگه مغزم مال خودم نبود ... گیج گیج شده بودم ... و بیش
از اندازه دل شکسته ... حس آدمی رو داشتم که عزیزترین چیز زندگیش رو ازش گرفتن
... توی ذهنم دنبال رده پای حضور خدا توی زندگیم می گشتم... جاهایی که من، زمین
خورده باشم و دستم رو گرفته باشه ... جایی که مونده باشم و ...
شک تمام وجودم رو پر کرده بود ...
ـ نکنه تمام این سال ها رو با یه توهم زندگی کردم؟ ... نکنه رابطه ای بین من و خدا
نیست ... نکنه تخیلم رو پر و بال دادم تا حدی که عقلم رو در اختیار گرفته؟ ... نکنه
من از اول راه رو غلط اومده باشم؟ ... نکنه ... شاید ...
همه چیزم رفت روی هوا ... عین یه بمب ... دنیام زیر و رو شده بود ... و عقلم در برابر
تمام اون حرف های منطقی و فلسفی ... به بدترین شکل ... کم آورده بود ...
با خودم درگیر شده بودم ... همه چیز برای من یه حس بود... حسی که جنسش با تمام
حس های عادی فرق داشت... و قدرتش به مرحله حضور رسیده بود ...
تالش و اساس 7 سال از زندگیم، داشت نابود می شد ... و من در میانه جنگی گیر کرده
بودم... که هر لحظه قدرتم کمتر می شد ... هر چه زمان جلوتر می رفت ... عجز و ناتوانی
بر من غلبه می کرد ... شک و تردیدها قدرت بیشتری می گرفت ... و عقلم روی همه
چیز خط می کشید ...
کم کم سکوت بر وجودم حکم فرما شد ... سکوت مطلق ... سکوتی که با آرامش قدیم
فرق داشت ... و من حس عجیبی داشتم ... چیزی در بین وجودم قطع شده بود ... دیگه
صدای اون حس رو نمی شنیدم ... و اون حضور رو درک نمی کردم ...
حس خأل ... سرما ... و درد ... به حدی حال و روزم ویران شده بود که ...
همه چیز خط خورده بود ... حس ها ... هادی ها ... نشانه ها ... و اعتماد ... دیگه نمی
دونستم باید به چیز ایمان داشته باشم ... یا به چه چیزی اعتماد کنم ...
من ... شکست خورده بودم ...
ڪپےبدونذڪرنامنویسندهممنوع!.📌
.
.
.
🌤 •• Eitaa.com/Heiyat_Majazi
ــ #وقت_بندگی 🌻 •
به آرامش شب نگاه کن! ببین چگونه
تو را فرا میخواند تا با خدای خود
خلوت کنی و از غم دنیا رها شوی...
✨تو را بایـد خواند؛
شبیھ تمنّای هاجـر در صفـا و مروه..
❋Eitaa.com/Heiyat_Majazi