eitaa logo
هیئت مجازی 🚩
4هزار دنبال‌کننده
6.7هزار عکس
2.6هزار ویدیو
415 فایل
ˇ﷽ شبیھ بوی گُـل است این‌جا؛ براے پروانگےهاے تو در مسیرِ او...🦋 💚˹ از ؏ـشق بخوان @ASHEGHANEH_HALAL ˼ ‌ ‌‌🛤˹ پل ارتباطے @Khadem_Daricheh ˼ 💌˹ تبادلات و تبلیغ @Daricheh_Ad ˼ . . شما براے ما نعمتید...😌🌱
مشاهده در ایتا
دانلود
[• ☺️ •] ❤️|• مہربون بمون حتے اگہ هیچ ڪس قدر مہربانیتـــ رو ندونستـــ. 💚|• این ذاتـــ و سرنوشتـــ توعہ ڪہ مہربون باشے. 💖|• تو خدایے دارے ڪہ بہ جاے همہ براتــــ جبران مےڪنہ. خــدا رو احساس ڪن👇 [•🕊•] @Heiyat_Majazi
°⏳| |⌛️° •|😇|• رسول اڪرم (ص) فرمود: شفاعث من شامل آن ڪسے از امتم مےشود كه اهل بیٺ مرا دوسٺ داشته باشد 📚:كنز العمّال، ح 57 پاتوق [ 👳🎙: 👇] 🍃:🌸| @Heiyat_Majazi
مطیعی تا زمام ما در کف مولاست.mp3
1.6M
🎧🍃 🍃 [• #نوحه_خونے🎤•] . . تا زمام ما در کف مولاست..... #حاج_میثم_مطیعی #نوحه_ولایتی . . بفرماییــد انرژے😌👇 @Heiyat_Majazi 🍃 🎧🍃
[• #مغزبانے😎 •] #دانشجـــویان_پیشگــام✌️ تــقدیر بسیــج دانشجــویے #دانشگاه_صنعتے_شریف از آقاے #سعید_عابد✌️ راننده نهےازمنڪر #اسنــپ☝️ با حضور در منزل ایشان✌️ بــازهم مــاننـد #هفت_تپـهـ #دانشجـــویان_پیشگام_هستند✌️ . . . #ڪپے⛔️ #بازنشر ≈ #صدقه‌جاریه🍃 با مغــزبـــانے، بصیـــــــرت دهیـــد👇 [•📡•] @Heiyat_Majazi
[• ☺️ •] . . یادمون باشھ↯ همھٔ آدمهاے زندگے ، قابل جايگزين شدن نيستن🙂|•• پس مراقب باشیم↻ كے رو آزردھ ميكنیم😊|•• . . خــدا رو احساس ڪن👇 [•🕊•] @Heiyat_Majazi
[• 📿 •] . . شیخ حسین انصـــاریان: در مشڪلات ، ناراحتی‌های درونی و غصــه‌ هایتان 💔|•• از نــــــماز ڪمڪـ بگـــیرید↶ 🍃 وَ اِسْتَعِیــنُوا بِالصَّبْرِ وَ اَلصـــَّلاٰةِ 🌹‌↯ یک قدرت و انرژی‌بزرگ است. . . پاتوق نخبگـــان😌👇 [•⏳•] @Heiyat_Majazi
[• (ع)☀️ •] ✨بہ نام خــــــداے علے✨ 😁 چه سخت به و سرگردانی‌پایدار وابسته ای. رو نابود کردی و رو شکستی. 😒 وایستا!! وایستا ؟؟ کدوم پیمانها رو میگی؟؟ 😁 پیمانهایی که خواسته بر بندگان او بود. 😒 خب حالا!! جواب منو بده. 😁 اما جواب تو:: تو فقط زمانی به عثمان یاری می‌دادی که داشتی به دست بیاره ولی وقتی کمک تو به نفع اون بود اون رو خوار و ذلیل رها کردی. 📚|• . نامه ۳۷ مطابق با ترجمه ⛔️ پاے حــرفـ مولاتـ بشینــ😌👇 [•✍•] @heiyat_majazi
هیئت مجازی 🚩
🍃🌸🍃 🌸🍃 🍃 [• #قصه_دلبرے📚•] #اسم‌رمان #مستند_داستانی_امنیتی_عاکف #قسمت_سی_ام گفتم: نه ممنونم. ب
🍃🌸🍃 🌸🍃 🍃 [• 📚•] یه لحظه به دلم افتاد و از جلوی چشمم همه ی اینا مثل برق رد شد شاید توی سه ثانیه! )سازمان سیا/ ترور/ موساد و... ( جدی نگرفتم و درو که باز کردم یه صحنه ی عجیبی دیدم. دیدم کل خونه به هم ریخته س. فوراً درو بستم. به فاطمه گفتم هیچ سؤالی نمی پرسی! فقط در آسانسورو باز کن و برو خونه ی آقای احمدی! هیچ چی نپرس! هیچ چی هم نگو بهشون! فاطمه چشماش گِرد شده بود و انگار زبونش بند اومده بود. میدونست یه مورد امنیتی هست. اونم خونه ی یه آدم امنیتی. همیشه پیش بینی میکرد ولی نه تا این حد که خطر رو توی خونه ش احساس کنه. داشتم فاطمه رو راهی میکردم با آسانسور که بره سه طبقه پایین تر، خونه ی همسایه مون که آشنا و صمیمی بودیم، در آسانسور که بسته شد دیدم در خونه مون باز شد. یکی مسلح نشونه گرفته منو. فوراً با سر مثل یه گاو وحشی شاخدار رفتم توی شکمش، چنان با سر زدم بهش که افتاد پایین و معطل نکردم اسلحه رو ازش دور کردم و زدم گردنشو شکستم. فوری درو بستم و اومدم بیرون. وارد خونه نشدم... همیشه مسلح بودم به خاطر شرایط کاری. کُلتمو درآوردم و صدا خفه کن رو نصب کردم و فوراً به حسین زنگ زدم گفتم دورم قرمز شده. در پارکینگو باز کن با سنجاق، بیا طبقه ی هفت خونه ی من! به دو تا واحد خواهران بگو بیرونو بپا باشن! داری میای به علی هم بگو از راه پله ها بیاد بالا تا ببینه خبری هست یا نه! تو فقط خودتو برسون! حسین سه دقیقه ای اومد بالا یعنی من موندم این چطور با این سرعت درو با سنجاق باز کرد و آسانسورو زدو اومد! وقتی رسید، دیدم نفس نفس میزنه. بهش گفتم نمیدونم داخل خونه ی من چه خبره. شاید کسی هم نباشه. ولی خونه ی من به هم ریخته س. پشت درم یکی افتاده. زدم گردنشو شکستم. اسلحه ش داخله، منتهی ازش دور کردم سالحو. تو برو پشت بومو خوب بگرد! مسلح هم برو! اسلحه شو در آورد و رفت سمت بوم. منم صدا خفه کنو داشتم میپیچوندم تن اسلحه، آروم درو باز کردمو رفتم داخل. خونه مون دو تا اتاق خواب داشت اول مستقیم رفتم سمت اتاق شخصی و کاری م. خبری نبود. بعدش اتاق خوابو بازم خبری نبود. تموم جاها رو گشتم. هیچ کسی نبود و همه جاها رو فقط به هم ریخته بودند. توی کمدو گشتم. توی سرویس بهداشتی و... !! داشتم بیخیال می شدم که یهویی از بیرون صدای تیراندازی اومد. مسلح رفتم سمت پنجره ی اتاق پذیرایی. چیزی روکه نبایستی می دیدم، دیدم. یکی از خانمهایی که مراقبت ازفاطمه روبه عهده داشت، شلیک کرده بود به یکی. همسایه ها ریخته بودند بیرون دیگه. بلافاصله با حسین که روی بوم بود ارتباط گرفتم و گفتم پشت بومو ترک نکن اصلا! قطع کردم. زنگ زدم به علی که توی راه پله ها بود گفتم بیا توی خونه م و مسلح منتظر باش! یه بار قشنگ همه جارو بررسی کن! خودمو رسوندم پایین. نفهمیدم چطوری رفتم. سریع رفتم بلایی سر اون آدمی که تیرخورده بود. دیدم یه لباس کارگر ساختمونی تنش هست. به خانم محافظی که بود گفتم چرا زدیش؟ بہ قلــم🖊: ... [•🌹•] @Heiyat_Majazi 🍃 🌸🍃 🍃🌸🍃
[• 👳🏻•]‍ ‍ ‍ ‍ ⁉️ :آیا خروج قوم و در آخرالزمان صحت دارد؟ ✅ :✨در آیه 🌱٩۴ به بعد سوره مبارکه در قرآن کریم اشاره به جریان و شده که وقتی ذوالقرنین به امر خدا بر روی زمین سیر می کرد به مردمی رسید که می گفتند جناب یاجوج و ماجوج در روی زمین سخت غارت کرده و اذیت می کنند، آیا می شود ما هزینه ای بگذاریم و شما کمک کنید سدی بسازیم تا آنها نتوانند بیایند این طرف و ما را اذیت کنند. ✨جناب ذوالقرنین می گوید شما کمک کنید من مانع و سدی درست کنم بین شما و قوم یاجوج و ماجوج و وقتی سد درست شد ایشان گفت: این رحمت الهی بود از طرف خدای من اما وقتی وعده الهی فرا رسد این سد متلاشی می شود و وعده پروردگار حق است و وقتی سد از بین برود طبیعتا یاجوج و ماجوج آزاد خواهند شد. ✨این جریان نیز در آیه🌱 ٩۶ سوره انبیا مطرح شده و خدا می فرماید : و زمانی که یاجوج و ماجوج این راه برایشان باز شود و سد از بین برود، از هر بلندی پایین می آیند و از هر طرف حمله می کنند. ✨بنابراین، طبق آیات قرآن قوم یاجوج و ماجوج یک بحث حقیقی است و گروهی هستند که به دست ذوالقرنین زندانی شدند و وقتی وعده الهی فرا رسد آنها به سوی مردم حمله می کنند منتهی باید ببینیم این واقعه چه زمانی اتفاق می افتد و منظور از وعده الهی چه وعده ای است؟ طبق روایات ما در کتاب _شیخ_صدوق در جلد دوم این جریان مربوط به است، در این کتاب از پیامبر (ص)💚 حدیثی نقل شده مبنی بر اینکه قیامت اتفاق نمی افتد مگر این که قبل از آن اتفاقاتی رخ می دهد که یکی از آنها خروج یاجوج و ماجوج است، بنابراین، اینکه یکی از نشانه های ظهور خروج آنها است، صحیح نیست. ✨بنابراین، در آخر دنیا وقتی قیامت شروع می شود و خورشید کم کم فروغش را از دست می دهد و کوه ها متلاشی می شود، در آن هنگام سد ذوالقرنین متلاشی می شود و قوم یاجوج و ماجوج خروج می کنند و قیامت برپا می شود. . . ❤️ 🙏 . . ⛔️ 🍃 هیچ شبهـه‌اےبے پاسخ نمونده😉👇 [•📖•] @Heiyat_Majazi
[• 💕 •] . . ✨ پیامبر اڪرم✨ «جبرئیل به طور مرتب و مداوم مرا سفارش به شب زنده دارے مےڪردند، طورے ڪه من گمان ڪردم ڪه خوبان امت من هرگز نخواهند خوابید» . . یڪ ـجُرعـہ آرامش😌👇 [•🍃⏰•] @heiyat_majazi
[• #مغزبانے😎 •] 📸 تصویر رهبر انقلاب روی پیراهن قهرمان اوکراینی 🔹«المار نور علی اف» کشتی گیر اوکراینی آذری الاصل در مسابقات کشتی کشور اوکراین مدال طلا را کسب نمود و با پیراهنی که تصویر رهبر انقلاب بر آن نقش بسته به روی سکوی دریافت جوایز رفت. امــام خامنهـ ای ( حفظه الله) رهبر #جهــــان است.☝️☝️ . . . . #ڪپے⛔️ #بازنشر ≈ #صدقه‌جاریه🍃 با مغــزبـــانے، بصیـــــــرت دهیـــد👇 [•📡•] @Heiyat_Majazi
[• ☎️ •] . . قُلْ لَا يَعْلَـمُ مَنْ فِي السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ الْغَيْبَ إِلَّا اللَّهُ وَمَا يَشْعُرُونَ أَيَّانَ يُبْعَثُونَ  بگو هر ڪه در آسمانها و زمين است جز خدا غيب را نمےشناسند ونمےدانند ڪے برانگيخته خواهند شد؟! سوره👈نمل آیه👈۶۵ . . الابِذِڪــرالله تَطمَئِنّ القلـــوب☺️👇 [•💚•] @heiyat_majazi
[• ☺️ •] 🍃|• ڪسے ڪہ براتــــ آرامش بیاره ... مستحق ستایش شدنہ. 🍃🌸|• اما من از خودم در عجبم ڪہ بہ منبع آرامشے بے نہایتــــ متصل هستم و....‌ چقدر ڪم در حال ستایش کردن هستم. . . خــدا رو احساس ڪن👇 [•🕊•] @Heiyat_Majazi
[• 👜 •] ✅/ روغن رزماری را بر روی ابروها و یا مژه ها با فرچه بزنید و بعد از ۱۵ دقیقه پاک کنید. 👌/ در دراز مدت دارای اثر فوق العاده و ماندگار نیز هست. یه عالمه نکته ، جا نمونی😍👇 [•👒•] @heiyat_majazi
[• 📿 •] . . •|😇|• امام علے(ع) زاهد در دنیا کسی است که حرام بر صبرش غلبه نکند و حلال از شکرش باز ندارد 📚چهل حدیث . . پاتوق نخبگـــان😌👇 [•⏳•] @Heiyat_Majazi
•[ 👳🏻 •] . . تمامــ چیزهایے ڪھ وضو و غسل رو باطل میڪنن، تیمـم بدل از وضو و غسل رو هم باطل مےڪنن☺️👌 با ما باشید با مبطلات وضو و غسل✅ 📚منبع: leader.ir . . ⛔️ 🍃 تاحالا‌ازاین‌زاویه‌به‌دین‌نگاه‌ڪردے😉👇 [•📖•] @Heiyat_Majazi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎧🍃 🍃 [• #نوحه_خونے🎤•] . . فلسفه نمازخواندن... #حجت_الاسلام_قرائتی . . بفرماییــد انرژے😌👇 @Heiyat_Majazi 🍃 🎧🍃
هیئت مجازی 🚩
[• #مغزبانے😎 •] 📸 تصویر رهبر انقلاب روی پیراهن قهرمان اوکراینی 🔹«المار نور علی اف» کشتی گیر اوکرای
[• 😎 •] ✌️ آرزویـم دیــــدن ☺️ «المار نور علی‌اف» قهرمان اوکراینے: ✌️مرجع تقلید من آقا سیدعلے خامنه‌ای است. ✌️من نیت کرده بودم که اگر این مدال طلا را کسب کنم با تصویر حضرت آقا به روی سکو بروم. ✌️به حق که نام آقا را چه لـاتــین و چه فارسے از هر طرف بنویسید آقـــا است. ✌️این نام برازنده مولای ما سید علے خامنه‌ای است؛ "جانیم سنه قربان اولسون " (جانم فدای تو باشد). ✌️دیدار با آقا سیدعلی خامنه‌ای آرزوی من است؛ کاش روزی برسد که ایشان را ببینم. ✌️عاشق شهید حججی هستم و دوست دارم من هم همانند او باشم. جـــهانے فدای شمـــا؛ امـــام خامنهـ ای✋ ✌️ . . . . ⛔️ 🍃 با مغــزبـــانے، بصیـــــــرت دهیـــد👇 [•📡•] @Heiyat_Majazi
[• ☺️ •] . . بایـــد یکے باشہ↯ ٺو زندگیٺ وقٺے حواسٺ بہ خودٺ نیسٺـ حواسش بہٺ باشہ :) ❤️ . . خــدا رو احساس ڪن👇 [•🕊•] @Heiyat_Majazi
[• 📿 •] •| آیت الله بهاء الدینی«ره»: •| |•عرقی ڪه زن زیر چـادر مےریزد سه جا برای او نور میشود ...✨ ✨|•درون قبــر ✨|• در بــرزخ ✨|•در قیـامت پاتوق نخبگـــان😌👇 [•⏳•] @Heiyat_Majazi
[• 📿 •] ✨ای پروردگار بینا و دانای من 🍃|• که از معاصی و گناهان ما خبر داشتی و می تونستی که حجاب رو کنار بزنی و رُسوا مون کنی...... 🍃|• چنان کن که از بخشش عامه تو پند بگیریم و شرمنده از اونچه که گذشته عذرخواهی کنیم. 🍃|• ما را از ارتکاب به فحشا و زشت‌خویی و هرزه‌گویی منع کن و برای راه ما چراغی روشن کن که در نور روشنگرش به سوی مغفرت تو قدم برداریم. 🍃|• چنان کن تا لب به توبه و عذر باز کنیم و سعی کنیم تا دامن آلوده خود رو به آب زلال استغفار و استغاثه پاک کنیم. 🍃|•که ما به سوی تو مشتاق و از گناهان روی‌گردانیم . . 📚|• . دعا ۳۴ ترجمه جواد فاضل. ص: ۲۷۲ پاے حــرفـ مولاتـ بشینــ😌👇 [•💚•] @heiyat_majazi
°⏳| |⌛️° (ره) هر جا کم آوردی😞 حوصله نداشتی↻ پول نداشتی... کار نداشتی😑 باطریت تموم شد∞ تسبیح رو بردار صد بار بگو📿|•• 🍃استغفرالله ربی و اتوب الیه🌺🍃 آروم میشی☺️|•• پاتوق [ 👳🎙: 👇] 🍃:🌸| @Heiyat_Majazi
[• 😎 •] دیروز آلمـــان فردا هــم ژاپــن برای دیدار با رئیس جمهور و مقامـ معظم رهبرے وارد ميشود.✌️ . ڪمتــر از بیست و چهــار ساعت به ورود بهـ تهــران باقے مانده است.✋ ✌️ . . . ⛔️ 🍃 با مغــزبـــانے، بصیـــــــرت دهیـــد👇 [•📡•] @Heiyat_Majazi
💠🍃 🍃 .• (77)😅💪🏻 •. •°مـ🌸ـوضوع:جنگـل‌هاےبےدفاع•° سلامـ🖐🏻 حـالِ دلتـون چطوره؟!😍 تعطیلات عید فطر ڪجاها رفتـید؟!😉 شمــ🌳ــال آیـا؟! ڪـ🌊ـیش آیـا؟! اصلا وقتے میگم ڪیش یـاد "ح ر" مےافتم...😒 خـب بگذریمـ🚶🏻‍♀🚶🏻 اگہ خـبرها رو شنـیده باشـید میدونـید ڪہ دوعدد از جـوانـانِ بےخرد اومدنـد و شرط بستنـد ڪہ آغاا بیـایم پارڪ جنگلےاے رو آتیـ🔥ـش بـزنیم و بـبینیم ڪہ طرف ڪدوممـون زودتـر میسوزه!!😡 حالا بـاید بگم ڪہ اے دوعدد جوان ناخردِ بےخرد این چہ ڪاریہ ڪہ ڪردید؟!😤 اولا ڪہ شرط بندے چیزِ خوبے نیست😏 دوما ڪہ خب مےاومیدن خودتـون رو آتیش میزدید ڪہ ببینیم ڪدوم زودتر مےسوزید!☺️ و امـا شما خوانـنده گرامے🎙 شمـا میـتونید بـا گرفتن عڪس و فیلم از نـونهال‌هاے👶🏻 خودتـون در حیـن جمع ڪردن زبـالہ در محیط زیست و ارسال اون بہ خادمان ڪانال فرهـنگ احترام و حفظ محیط زیست رو در بین مردم احـیا ڪنید!🙂 و همچنین روے اون جوانان ناخردِ بےخرد رو هم ڪم ڪنید!😃 منتظریـمااا😎 تـا درودے دیگر بدرود بـاد✋🏻 🚫 🌲 🍃 @heiyat_majazi 💠🍃
هیئت مجازی 🚩
🍃🌸🍃 🌸🍃 🍃 [• #قصه_دلبرے📚•] #اسم‌رمان #مستند_داستانی_امنیتی_عاکف #قسمت_سی_و_دوم یه لحظه به دلم
🍃🌸🍃 🌸🍃 🍃 [• 📚•] ایشون با اسلحه داشتن می اومدن سمت ما. تا خواستم به برادرا بیسیم بزنم، در ماشینو باز کردند، منم مجبورشدم شلیک کنم. مات موندم. توی دلم گفتم این دو نفر بی ارتباط با تیم ترور من نیستند. هر دوتاشون با همن به احتمال قوی. فوراً دستور دادم آمبولانس بیاد و مجروحی که نمیدونستیم کیه ولی خیلی خیلی مشکوک بود رو ببره به بیمارستانی که بچه های ما توش مستقر بودن. همسایه ها زنگ زدن پلیس اومد. فوراً با اداره مون هماهنگ کردم. جریانو توضیح دادم. گفتم به نیروی انتظامی بگید و نامه نگاری کنید که دخالت نکنند و واگذار کنند به خودمون. فوراً از محل دور شن! حدود 01 دقیقه بعد خبر دادند که هماهنگه. نیروی انتظامی هم رفت. چند تا از بچه های خودمون اومدن سر صحنه. من یه لحظه یاد فاطمه افتادم. بهشون گفتم من بر میگردم. رفتم پیش فاطمه که خونه همسایمون بود. دیدم نشسته و حالش خوب نیست. خانمِ همسایمون پیشش بوده و بهش داشته آب قند میداده. رفتم پیشش گفتم بلند شو بریم! فوراً خانمای حفاظتو گفتم خانممو می برید خونه ی مادرم! از اونجا تکون نمیخوره مگر اینکه با خودم هماهنگ کنه و من با شما هماهنگ کنم که چیکار کنید! و شما هم چشم بر نمی دارید از اونجا و کاری نمیکنید مگر با هماهنگی خودم! درگیر نمیشید با حریف اگر اومد سمتتون! یه تیم سایه از برادرا براتون میزارم تا درگیری احتمالی رو اونها مدیریت کنند. فاطمه گفت: - میخوام کنارت بمونم. بهش گفتم بلند شو بیا کارت دارم. رفتیم یه کنارتر ایستادیم و آروم بهش گفتم: + نمیشه فاطمه جان! برو خونه ی مادرم استراحت کن! اونجاهم هیچچی نگو! اگر پرسید چرا این وقت شب اومدی اینجا، اونم تنهایی، بگو یکی از همکارای محسن منو رسوند. چون برای محسن کاری پیش اومد. نگو خونه اینطور شد. به هر حال رفت. زنگ زدم به علی که توی خونه ی من مسلح منتظر بود. گفتم: » چه خبر؟« - حاجی وضعیت مثبته. + خدا رو شکر! درو ببند! دزدگیرو فعال کن بیا پایین! زنگ زدم به حسین که روی پشت بام بود. + چه خبر حسین؟ _ حاجی خبر خاصی نیست. الحمدلله همه جا سرسبزه و درختا بادی رو احساس نمیکنن. حرکت کردیم من و علی و حسین رفتیم بیمارستانی که بچه های ما اونجا بودند. رفتم دیدم سید عاصف عبدالزهرا اونجاست. به محض رسیدن، گفتم خبر جدید میخوام عاصف! بہ قلــم🖊: ... [•🌹•] @Heiyat_Majazi 🍃 🌸🍃 🍃🌸🍃