هیئت مجازی 🚩
[• #قصه_دلبرے📚•] #اینڪ_شوڪران¹ ↯ #قیمت_چهارم😍🍃 《"خانوم کوچولو!" بعد از آن همه رجز خوانی تازه به او
[• #قصه_دلبرے📚•]
#اینڪ_شوڪران¹ ↯
#قسمت_پنجم😍🍃
بعد از انقلاب سرمون گرم شد به درس ومدرسه مسئول شوراي مدرسه شدم. این کارا رو بیشتر از درس خوندن دوست داشتم.
تابستون کلاس خیاطی و زبان اسم نوشتم دوستم مریم می اومد دنبالم با هم می رفتیم .
اون روز می خواستیم بریم کلاس خیاطی، در رو نبسته بودم که تلفن زنگ زد...
با لطیفه خانم همسایه روبروییمون کار داشتن خونشون تلفن نداشتن...
رفتم صداشون کنم، لاي در باز بود رفتم توي حیاط دیدم منوچهر روي پله ها نشسته و سیگار می کشه...
اصلا یادم رفت چرا اونجا هستم. من به اون نگاه می کردم و اون به من، تا اینکه بلند شد رفت توي اتاق...
لطیفه خانم اومد بیرون.
گفت:"فرشته جان کار ي داشتی؟"
تازه به صرافت افتادم پاي تلفن یک نفر منتظره....
منوچهر رو صدا زد و گفت میره پاي تلفن. منوچهر پسر لطیفه خانم بود.
از من پرسید :" کجا میری؟"
گفتم:"کلاس".
گفت:" واستا منوچهر میرسوندت".
آن روز منوچهر ما رو رسوند کلاس توي راه هیچ حرفی نزدیم .برام غیر منتظره بود فکر نمی کردم دیگه ببینمش چه برسه به اینکه همسایه باشیم ...
آخر همون هفته خانوادگی رفتیم فشم باغ پدرم ...
《منوچهر و پدر نشسته بودند کنار هم و آهسته حرف می زدند...
چوب بلندي را که پیدا کرده بود، روي شانه اش گذاشت و بچه ها را صدا زد که با خودش ببرد کنار رودخانه منوچهر هم رفت دنبالشان . بچه ها توي آب بازي می کردند...
فرشته تکیه اش را داد به چوب، روي سنگی نشست و دستش را برد تو ي آب ...
منوچهر روبه رویش،دست به سینه ایستاد و گفت: "من میخواهم بروم پاوه، یعنی هر جا که نیاز باشد نمی توانم راکد بمانم".
فرشته گفت: "خب نمانید ".
گفت:"نم ی دانم چه طور بگویم "
دلش می خواست آدم ها حرف دلشان را رك بزنند. از طفره رفتن بدش می آمد، به خصوص اگر قرار بود آن آدم شریک زندگیش باشد! باید بتواند غرورش را بشکند....
گفت: "پس اول بروید یاد بگیرید بعد بیایید بگویید".
منوچهر دستش را بین موهایش کشدید جوابی نداشت کمی ماند ورفت...》
•
•
ادامھ دارد...😉♥
•
•
🖊:نقل از همسر شهید
منوچهر مدق
#مذهبےهاعاشقترنـد😌🖐
⛔️⇜ #ڪپےبدونذڪرمنبع
#شرعاحــــراماست...⛔️
[•📙•] @Heiyat_Majazi
هیئت مجازی 🚩
[• #قصه_دلبرے📚•] #اینڪ_شوڪران¹ ↯ #قسمت_پنجم😍🍃 بعد از انقلاب سرمون گرم شد به درس ومدرسه مسئول شوراي
[• #قصه_دلبرے📚•]
#اینڪ_شوڪران¹ ↯
#قسمت_ششم😍🍃
پدرم بعد از اون چند بار پرسید : "فرشته، منوچهر به تو حرفی زد؟"
می گفتم: "نه، راجع به چی؟"
می گفت:" هیچی، همین جوري پرسیدم".
از پدرم اجازه گرفته بود با من حرف بزنه... پدرم خیلی دوستش داشت. بهش اعتماد داشت.حتی بعد از این که فهمیده بود به من علاقه داره، باز اجازه می داد باهم بریم بیرون.
میگفت: "من به چشام شک دارم ولی به منوچهر نه".
بیشتر روزا وقتی می خواستم با مریم برم کلاس، منوچهر از سر کار برگشته بود. دم در هم منو میدید و ما رو میرسوند کلاس.
یک بار در ماشین رو قفل کرد نذاشت پیاده شم.
گفت:" تا به همه ي حرفهام گوش نکنی نمیذارم بری".
گفتم:"حرف باید از دل باشه که من با همه ي وجود بشنوم".
منوچهر شروع کرد به حرف زدن.
گفت: "اگر قرار باشه این انقلاب به من نیاز داشته باشه و من به شما من میرم نیاز انقلاب و کشورم رو ادا کنم بعد احساس خودم رو. ولی به شما یک تعلق خاطر دارم".
گفت: "من مانع درس خوندن و کار کردن و فعالیت شما نمیشم به شرطی که شما هم مانع من نباشید ".
گفتم: "اول اجازه بدید من تاییدتون کنم، بعد شما شرط بذارید ".
تا گوشهاش قرمز شد. چشمم افتاد به آیینه ي ماشین چشم هاش پر اشک بود.طاقت نیاوردم...
گفتم: "اگه جوابتون رو بدم نمیگید این دختر چقدر چشم انتظار بود؟"
از توی آیینه نگاه کرد.
گفتم: "من که خیلی وقته منتظرم شما این حرف رو بزنید ".
باورش نمیشد قفل ماشین رو باز کرد و من پیاده شدم.
سرش را آورد جلو و پرسید : "از کی؟"
گفتم :"از بیست و یک بهمن تا حالا".
•
•
ادامھ دارد...😉♥
•
•
🖊:نقل از همسر شهید
منوچهر مدق
#مذهبےهاعاشقترنـد😌🖐
⛔️⇜ #ڪپےبدونذڪرمنبع
#شرعاحــــراماست...⛔️
[•📙•] @Heiyat_Majazi
[• #وقت_بندگے💕 •]
.
.
🌙اعمال شب وروز چهاردهم #ماه_رجب
✍حضرت رسول (ص) فرمودند:
💫"هر کس در شب چهاردهم از
ماه رجب سی رکعت نماز بگزارد به این ترتیب که سوره حمد را یکبار و اخلاص را یکبار و آیه آخر سوره کهف را بخواند به خدایی که جانم در دست اوست اگر گناهانش بیشتر از ستاره های آسمان باشد از نمازش فارغ نمی شود مگر که پاک و پاکیزه است و مثل اینکه همه کتابهای آسمانی را خوانده باشد."💫
👈و اما در فضیلت چهارده روز
#روزه ماه رجب
🔸پیامبر (ص) فرمودند: "هر کس از ماه رجب چهارده روز را روزه بگیرد خداوند عزوجل از پاداش آن می دهد که چشمی ندیده و گوشی نشنیده باشد و بر دل آدمی خطور نکرده است از کاخهای بهشتی که با مروارید و یاقوت ساخته شد."
📔منبع: کتاب وسائل الشیعه
#اعمال_شب_و_روز_چهاردهم_ماه_رجب
🔹🔸🔹🔸🔹
.
.
یڪ ـجُرعـہ آرامش😌👇
[•🍃⏰•] @heiyat_majazi
🔔#خبر_فوووووری🔞🔞
♨️♨️شلیڪ پی در پی آر پی جی در اطراف قصر پادشاهے سعودے👇👇
🌐| https://eitaa.com/joinchat/527499284C698ab461f2
[• #ازخالق_بہمخلوق☎️ •]
.
.
✨بسم الله الرحمن الرحیم✨
🍃 وَ لُوطاً إِذْ قالَ لِقَوْمِهِ أَ تَأْتُونَ
🍃 الْفاحِشَهَ ما سَبَقَکُمْ بِها مِنْ أَحَدٍ
🍃 مِنَ الْعالَمِینَ
و(به خاطر آور)لوط را(که برای هدایت
مردم فرستادیم)آنگاه که به قوم خود
گفت:آیا آن کار زشت را انجام می دهید
که هیچ یک از جهانیان در آن بر شما
پیشی نگرفته است؟
🍃 إِنَّکُمْ لَتَأْتُونَ الرِّجالَ شَهْوَهً مِنْ دُونِ
🍃 النِّساءِ بَلْ أَنْتُمْ قَوْمٌ مُسْرِفُونَ
همانا شما به جای زنان،برای شهوت
سراغ مردان می روید،بلکه شما قومی
اسراف کارید.
سوره 👈 اعراف
آیه 👈80/81
.
.
الابِذِڪــرالله تَطمَئِنّ القلـــوب☺️👇
[•💚•] @heiyat_majazi
[• #حرفاے_خودمـونے☺️ •]
🍃🌹🍃
🌹دلمـ گرمـ خداوندیستــ...
ڪہ با دستان من
گندم براے یاڪریم خانہ میریزد🕊
🌹چہ بخشندہ خداے عاشقے دارم
ڪہ مےخواند مرا
با آنڪہ مےداند گنهڪارم !❤️
خــدا رو احساس ڪن👇
[•🕊•] @Heiyat_Majazi
[• #منبر_مجازے📿 •]
.
.
😇|• پیامبر اکرم صلیاللهعليهوآله
فرمودند:
😃|• هر که از آبروی برادر مسلمان
خود دفاع کند، مطمئناً بهشت
بر او واجب میشود.
📚|• وسائل الشیعه، ج۱۲، ص۲۲۹
.
.
پاتوق نخبگـــان😌👇
[•⏳•] @Heiyat_Majazi
📚|ختم قران امروز
ارسال تعـداد #صفحات به آے دی☺️👇
•📮• @F_Delaram_313
تعداد صفحات
• ۳۵۰ •
هر روز میزبان فرشته ها😇👇
[💌🍃••] @heyat_majazi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
[• #مغزبانے😎 •]
.
.
🎥 | میدونید چرا افزایش قیمت بنزین در آبان۹۸، تبدیل به بحران دو روزه در کشور شد؟
🔺چون همان مدیرانی که دارند برای "بسته_بازشدن" جاده شمال تصمیم میگیرند، همان موقع برای افزایش و سهمیهبندی بنزین با آن روشِ مشکوک، تصمیم گرفتند!
🔺فیلم مربوط به ورودی هراز است که توسط مردم آمل بسته شد!☝️
.
.
#ڪپے⛔️
#بازنشر ≈ #صدقهجاریه🍃
با مغــزبـــانے، بصیـــــــرت دهیـــد👇
[•📡•] @Heiyat_Majazi
شکر.mp3
3.38M
🎧🍃
🍃
[• #نوحه_خونے🎤•]
.
❤️
برای نعمت ها و دارایی ها
چقدر شکر میکنیم؟!
بفرماییــد انرژے😌👇
@Heiyat_Majazi
🍃
🎧🍃
[• #منبر_مجازے📿 ]
🌹 شهید حسین ولایتیفر
همیشه میگفت باید زکات این بدن
روداد. یا خادمی امام رضا «ع»رو
میکرد یا توی هیئت وتکیه بود.
سخترین کارهارومیکرد وهمیشه از
دیده شدن فراری بود! سرشومینداخت
پایین وکارخودشومیکردمعتقدبود کار
توی هیئت رزق وروزیشه:)
اهل ریا کردن ومنم کردن نبود!
فقط یه جا ریاکرد..!!
گفت: من میدونم بلاخره یه روز
شهیدمیشم وبلاخره شهید شد...
پاتوق نخبگـــان😌👇
[•⏳•] @Heiyat_Majazi
[• #🌸حرفاے_خودمـونے☺️🦋]
چھ #قشنگ گفت:
#شهیدشوشترے 🌱
✨دیروز دنبـال #گمنامے بودیم و امروز مواظبیم #ناممان گم نشود...
جبھھ بوے #ایمان مےداد و اینجا #ایمانمان بومےدهد...
خــدا رو احساس 👇
[•🕊•] @Heiyat_Majazi
هیئت مجازی 🚩
[• #قصه_دلبرے📚•] #اینڪ_شوڪران¹ ↯ #قسمت_ششم😍🍃 پدرم بعد از اون چند بار پرسید : "فرشته، منوچهر به تو
[• #قصه_دلبرے📚•]
#اینڪ_شوڪران¹ ↯
#قسمت_هفتم😍🍃
《منوچهر گل از گلش شکفت! پایش را گذاشت روي گاز و رفت، حتی فراموش کرد از فرشته خداحافظی کند فرشته خنده اش گرفت اصلا چرا این حرفها را به او گفت؟ فقط می دانست اگر پدر بفهمد خیلی خوشحال می شود. شاید خوشحال تر از خود
او!! اما دلش شور افتاد. شانزده سال بیشتر نداشت. چنین چیزی در خانواده نوبر بود! مادر بیست سالگی ازدواج کرده بود. هر وقت سروکله ي خواستگار پیدا میشد، می گفت: "دخترهایم را زودتر از بیست و پنج سالگی شوهر نمی دهم".
فرشته این جور وقت ها می گفت: "ما را شوهر نمیدهند برویم سر زندگیمان!" و میزد روي شانه مادر که اخم هایش درهم بود و می خنداندش! هر چند این حرف ها را به شوخی می زد اما حالا که جدي شده بود، ترس برش داشته بود. زندگی مسئولیت داشت و او کاري بلد نبود...》
حتی غذا درست کردن هم بلد نبودم. اولین غذایی که بعد از عروسیمون درست کردم، استانبولی بود. از مادرم تلفنی پرسیدم. شد سوپ !!! آبش زیاد شده بود. کاسه کاسه کردم گذاشتم سر سفره. منوچهر می خورد و به به و چه چه می کرد ! خودم رغبت نکردم بخورم! روز بعد گوشت قلقلی درست کردم. شده بود عین قلوه سنگ. تا من سفره رو آماده کنم منوچهر چیده بودشون رو میز و باهاشون تیله بازی میکرد...!! قاه قاه می خندید و می گفت: "چشمم کور، دندم نرم تا خانم آشپزي یاد بگیرن هرچی درست کنن می خوریم حتی قلوه سنگ".
و واقعا می خورد...!!
به من می گفت: "دونه دونه بپز. یک کم دقت کنی یاد میگیری"
روزي که اومدن خواستگاري، پدرم گفت: "نمیدونی چه خبره مادر وپدر منوچهر اومدن خواستگاری تو !!".
•
•
ادامھ دارد...😉♥
•
•
🖊:نقل از همسر شهید
منوچهر مدق
#مذهبےهاعاشقترنـد😌🖐
⛔️⇜ #ڪپےبدونذڪرمنبع
#شرعاحــــراماست...⛔️
[•📙•] @Heiyat_Majazi
هیئت مجازی 🚩
[• #قصه_دلبرے📚•] #اینڪ_شوڪران¹ ↯ #قسمت_هفتم😍🍃 《منوچهر گل از گلش شکفت! پایش را گذاشت روي گاز و رفت،
[• #قصه_دلبرے📚•]
#اینڪ_شوڪران¹ ↯
#قسمت_هشتم😍🍃
خودش نیومد پدرم از پنجره نگاه کرده بود. منوچهر گوشه ي اتاق نماز می خوند. مادرم یک هفته فرصت خواست تا جواب بده. من یه خواستگار پولدار تحصیل کرده داشتم. ولی منوچهر تحصیلات نداشت تا دوم دبیرستان خونده بود و رفته بود سرکار.توي مغازه مکانیکی کار میکرد. خانواده متوسطی داشت، حتی اجاره نشین هم بودند.
هر کس میشنید میگفت: "تو دیوونه ای حتما میخوای بری تو یدونه اتاق هم زندگی کنی ..."
خب من انقدر منوچهر رو دوست داشتم که این کار رو می کردم. یک هفته شد یک ماه. ما هم رو میدیدیم منوچهر نگران بود. براي هر دومون سخت شده بود این بلاتکلیفی. بعد از یک ماه صبرش تمام شد.
گفت :"من میخوام برم کردستان، برم پاوه. لااقل تکلیفم رو بدونم. من چی کار کنم فرشته؟"
منوچهر صبور بود. بی قرار که می شد من هم بی طاقت می شدم. با خانواده ام حرف زدم. دایی هام زیاد موافق نبودند. گفتم: "اگر مخالفید با پدرم میریم محضر عقد میکنیم ".
خیالم از بابت اون راحت بود. اونها که کاری نمیتونستن بکنن...
به پدرم گفتم: "نمیخوام مهریه ام بیشتر از یک جلد قرآن و یک شاخه نبات باشه."
اما به اصرار پدر برای اینکه فامیل حرفی نزنن به صد و ده هزار تومن راضی شدم. پدر منوچهر مهریه ام رو کرد صد و پنجاه هزار تومن. عید قربان عقد کردیم... عقد وارد شناسنامه ام نشد تا بتونم درس بخونم....
《-حالا من قربانی شدم یا تو؟
منوچهر زل زد به چشم هاي فرشته. از پس زبانش که بر نمی آمد! فرشته چشم هایش را دزدید و گفت: " این که دیگه این همه فکر ندارد. معلوم است، من".
منوچهر از ته دل خندید. فرشته گردنبندش را که منوچهر سر عقد گردنش کرده بود، بین انگشتانش گرفت و به تاریخ «21 بهمن 57» که منوچهر داده بود پشت آن کنده بودند، نگاه کرد.حالا احساس میکرد اگر آن روز حرفهاي منوچهر برایش قشنگ بود، امروز ذره ذره وجود او برایش ارزش دارد و زیباست. او مرد رؤیاهایش بود،قابل اعتماد،دوستداشتنی و نترس...»
•
•
ادامھ دارد...😉♥
•
•
🖊:نقل از همسر شهید
منوچهر مدق
#مذهبےهاعاشقترنـد😌🖐
⛔️⇜ #ڪپےبدونذڪرمنبع
#شرعاحــــراماست...⛔️
[•📙•] @Heiyat_Majazi
4_5994625553133471766.mp3
1.49M
#خادم_مجازی 🕯
🖤زینب زینب...
با نوای مرحوم سلیم
موذن زاده🎙
▪️برای ام المصائب خانم زینب ڪبری
سلام الله علیها روضه خانگے بگیریم و بگرییم..
ڪاربرایامامزمانم
خســتگےنداره🕯👇
🌴| @Heiyat_majazi
[• #حرفاے_خودمـونے☺️ •]
🏴🏴🏴🏴
."▪️ "مصیبت عظمی"
حکایت این روزهای ماست ؛
◾️حکایت ما منهایِ شما ....
🕯 صبرِ دنیا ترک برداشته؛ بانو!
نفسهای حیدری تو لازم است،
🕯تا بدعایت، حادثهای عظیم،
قامتِ دنیا را دوباره راست کند....
#وفات_حضرت_زینب
#اللهم_عجل_لوليك_الفرج
خــدا رو احساس ڪن👇
[•🕊•] @Heiyat_Majazi
4_5994447303400752728.mp3
4.1M
#خادم_مجازی 🍂
زینـــبآمدوشامرا
یڪبارهویرانڪردورفت🖤
عـــالمےرادوسدارهاهلایمان
ڪردورفت🖤
شــــهادتحضرتزینب
سلاماللهعلیــها
تــــسلیت باد.🕯🍂
#سیدمجیدبنےفاطمه🎙
#دلتونشڪستتوروخدا
#دعامونڪنید.🕊🍂🕊🍂
ڪاربرایامامزمانم
خستگــــےندارد.🍂🕯
🖤| @Heiyat_majazi
[• #منبر_مجازے🏴 •]
.
.
😇|• امام علی (ع) میفرمایند:
✋|• هرکس به حساب نفس خود
رسیدگی کند به عیبهایش آگاه
شود.
📚|• شرح غررالحکم، ج ۵، ص ۲۹۹
.
.
پاتوق نخبگـــان👇
[•🏴•] @Heiyat_Majazi
❤️| #خادم_مجازی
📝| #خواندنی
*زود باش! از پرواز جا نمانی*
♡..🕊..♡ راز نماز جعفر!
1️⃣ «زود باش! نماز جعفر طیار میخونی؟!» هر وقت کاری را طول میدادم همین را میشنیدم. نمیدانستم این نماز جعفر طیار چهجور نمازی است؛ فقط میفهمیدم که لابد آنقدرها طولانی هست که اینطوری معروف شده!
2️⃣ «اگر توانستی هر روز یک بار؛ اگر نتوانستی، هفتهای یکبار؛ اگرنه ماهی یک بار؛ نشد، سالی یک بار؛ آن هم نشد، دست کم در عمرت یک بار این نماز را بخوان»!
این توصیه پیامبر به پسرعمویش جعفر بود. دربارهی نمازی که آقا توصیه کرده در این روزهای (بی)اعتکاف بخوانیمش.
3️⃣ بزرگتر که شدم جعفر طیار را شناسایی کردم: برادر علی (ع)؛ پسر ابوطالب؛ رئیس کاروان مسلمانانی که به حبشه (اتیوپی امروز) مهاجرت کردند تا در سایه حکومت عادلانهی پادشاه مسیحیاش نجاشی، از شر بتپرستان مکه در امان باشند...
اما قصهی نماز جعفر طیار را خیلی دیرتر فهمیدم. فهمیدم اصلا اول نمازش بوده و بعد جعفر، طیار شده!
4️⃣ وقتی مهاجران بعد از یازده دوازده سال دوری، بالاخره از حبشه به مدینه برگشتند، پیامبر از دیدن جعفر بسیار بسیار خوشحال بود و طبیعی بود هدیهی بسیار بزرگی برای او تدارک دیده باشد: آموختن نمازی که مایهی از بین بردن گناهان است. اصلاً دقت کردهاید چه صاحبمنصبان و مدالدارهایی که در تاریخ فراموش شدند و در عوض چه نامها که به افتخار آن هدایای معنوی که لایقش بودند، ماندگار شدند: دعای «کمیل»، اعمال «اُمّ داوود»، دعای «ابوحمزهی ثمالی»...
5️⃣ خدا میداند جعفر پسر ابوطالب، در این نماز چهها خواسته بود. چون دو سال بعد از دریافت این هدیه افتخارآمیز، نشان بالاتری گرفت. در فرماندهی سپاه اسلام در جنگ موته (جایی نزدیک سرزمین شام و فلسطین) دستانش قطع شد و به «شهادت» رسید. پیامبر خبر داد خدا دو بال بهجای دو دست به جعفر داده است. برای همین بین ما نمازش معروف شده به نماز جعفر طیار؛ جعفرِ پروازگر!
6️⃣ با اعتکاف یا بیاعتکاف، الان یا بعداً، نماز جعفر چه فرصت خوبی است برای برگریزان گناه. دست کم یک بار که بخوانیمش! تازه بعدش میفهمیم نمازی که میشود در یک ربع یا بیست دقیقه خواندش، آن قدرها که مثَل شده بود هم طول و عرض ندارد. «زود باش! نماز جعفر طیار نمیخونی؟!»
#نماز_جعفرطیار..
•• @heiyat_majazi ••
📚|ختم قران امروز
ارسال تعـداد #صفحات به آے دی☺️👇
•📮• @F_Delaram_313
تعداد صفحات
• ۳۸۰ •
هر روز میزبان فرشته ها😇👇
[💌🍃••] @heyat_majazi