شماره رو خوندن و نوبت به ذکر نام شخص رسید..
نفس شاید برای همه در آن لحظات در سینه حبس شده بود
اما برای من...
فقط یه لحظه سرم رو بالا بردم و گفتم:
میخواستی نشونم بدی!
میخواستی نشونم بدی که کار بدی نکردم!!
الان وقتشه!..
ناگهان از چیزی که شنیدم ضربان قلبم برای چند ثانیه نزد..
شوک بزرگی بهم وارد شد..
اسم من رو خوندن؟!
خوابه؟ بیداری؟!
خدااا
گفتمش دل میخری
پرسید چند
گفتمش دل مال تو
تنها بخند
خنده ای کرد و دل از دستم ربود
تا به خود بازآمدم او رفته بود
دل ز دستش روی خاک افتاده بود
جای پایش روی دل جامانده بود
توانم رو جمع کردم تا سریع بلند شم
میترسیدم خواب بوده باشه..
یا ازخوندن اسمم منصرف بشن..
چه خوب حضورشو بهم نشون داد...
چه خوب فهموند کارم اشتباه نبود..
رفتم تو جایگام..
یا شهید من ازت نشونه میخواستم..
اما این..
آیا لایقم هست چنین نشونه ای؟؟
منتظر نشونه ی کوچک بودم اما این خیلی بزرگه...
خیلی..
حال ده قدمی حرم آقا از طرف شهدا
اخ که چه حالی داره
به اقا میگم که من از طرف شهیدم اومدما
از شوک عظیمی که بهم وارد شد
وقتی که بغل سرکاروانمون گریه میکردم
از حال رفتم و بیهوش شدم..
وقتی که بهوش اومدم صدای الله اکبر اذان پیچید..
همون رفیقی که دنبال جایزه ام بود اومد و با گریه بهم گفت:
مائده یادته خانوم امینی درقبال مسئولیتت گفت:
جایزه نمیدم وظیفت بود؟؟
بیقراری میکردم..دست و پام میلرزید
همه هم برای احساس همدردی اومده بودن کنارم...
بعضی ها گریه میکردن..
بعضی ها با گریه حرف میزدن...
بعضی ها سکوت مطلق!!
یکی از رفیقم برای اروم کردنم به حرف اومده بود..
+مائده آروم باش قربونت برم
الان وقته تشکره ها..
با دل بیقرار اما سبک بال نمازم رو به جماعت خوندم
حال آن قاب عکسی را میشناسی؟؟
قاب عکسی که برای رفیقم عزیز بود..
آری او همان شهید محمد بلباسی بود
همان شهید دلم که معجزه ی دل بیقرارم شده بود
آن شب باران شدیدی بارید
جنوب و باران؟؟
تناقض دیده نمیشود؟؟
سراخر حرفهام بگم و تموم...
خیلی دلم برای این فضا و شماها تنگ شده بود
اینکه فقط حرف بزنی و حرف
اینکه ته تموم حرافی هام یه دل سبک بال و اشک و آه نصیبم بشه..
اینکه مخاطب تموم قصه هاوروضه هام اهل دل باشند و بدونن که این قصه ها نفس میکشند..
بدونن که قهرمان قصه کسی میشه که اینجا دلش بیشتر بلرزه..
"والسابقون السابقون"
ملتمس دعای حال خوب دلتون
یازهرا
خب هییت شهدایی ماهم به پایان رسید
والحمدالله این بانو بالطف وعنایت شهدا
به ارزوی قلبیشون رسیدن
چه خوبه که زندگیمون رو براساس ومبنای شهدا به پاکنیم
فقط این دوره و تحول برای یه مدت کوتاهی نباشه بهتره ک هروز گسترش پیدا کنه
موضوع امشب ما درمورد شهید محمد بلباسی بود
نه فقط این شهیـــد بلکه همه شهدا منتظر ماهستن که راهشون رو ادامه بدیم
اونوقته که میبینم زندگی ما چقدر تغییر کرده
دوستان عزیز
ازامشب ملائک دست به قلم میشن برای نوشتن ثواب
ساعت ازنیمه شب گذشته
چه خوبه که الان حال دلمون شهدایی شده این حس خوبمون رو هم با خدای خودمون تقسیم کنیم
نمازشب فراموش نشه شبتون مهدوی پسند
یاعلی
برای ارسال پیشنهادات وانتقادات به ایدی زیر مراجعه فرمایید
🆔 @afsar_velaee
هیئت مجازی 🚩
به چهره مهربون رفیقم لبخندی تحویل دادم منو به آغوش گرفت و کنار گوشم زمزمه کرد "خیلی برام عزیزه،مواظب
قاب عکسش را ببین!!
ببین لبخند نگاهش را..
" ای که در آن دوروز مخاطب تک تک حرفهایم شده بودی..
حرفهایی که گاهی بوی دلشکستگی میداد و گاهی شوخی و خنده از سرورویش میبارید.."
ببین مرا..
"اینقدر در عکس ها با لبخند نگاهمان نکن"
#بےنشان
°💌| #جارچے |💌°
سلام وقتی که هیت مجازی تون رو درمورد راهیان نور خوندم یاد لطفی که شهدا بهم کردن افتادم و خاستم که این لطف رو براتون تعریف کنم و به اشتراک بذارم براتون
درضمن اینو بگم که امروز اصلا اصلا حال دلم بخاطر گناه و اشتباهاتم خوب نبوده و وقتی هیت مجازی رو خوندم حال دلم عوض شد و یاد لطف شهدا افتادم
در مقطع دبیرستان بارها بارها پیش اومد که میخاستم راهی راهیان نور بشم ولی نشد
چندین بار ساکمو جمع کردم اما با دلایل مختلف این سفر برام کنسل شد
هیچوقت یادم نمیره جلو در دفتر مدرسه نشسته بودم و زار میزدم تروخدا منو ببرید
یادم نمیره گریه هام رو وقتی دوستام داشتن میرفتن و وقتی با ساک و وسایل و صورت نورانی شون رو برو شدم
یادم نمیره که از مدرسه ۱۰۵نفر اسم نوشتن واسه راهیان نور و سهمیه مدرسه ۱۰۰تا بود و قرار بود قرعه کشی بشه و فقط فقط۵نفر حذف شن و من یکی از اون ها بودم
همیشه فک میکردم که شهدا منو دارن پس میزنن هروقت میخاستن گروهی برن راهیان نور دوستام به شوخی میگفتن سمیه تو اسمتو ننویس که کنسل میشه این سفرمون😂
اونا نمیدونستن که این حرف چه آتیشی به جونم میندازه و من فقط یه لبخند مصنوعی داشتم که تحویلشون بدم و یه قلب که از درون گر گرفت
گذشت گذشت
خیلی سعی کردم خودمو تغییر بدم از نماز آبکی شروع کردم و رسیدم به نماز اول وقت و رسیدم به چادر رسیدم به راستگویی.
رسیدم به رفیقای مسجدی
رسیدم به اخلاق بهتر
دیگه دختر۱۵ ساله نبودم و شدم یه دختر۱۹ساله
ترم سوم دانشگاه بودم که دیدم دارن از طرف بسیج اسم می نویسن واسه راهیان
دوباره اون آتیش و خاطرات دبیرستان به جونم افتاد
یادم افتاد که شهدا ردم کردم شهدا منو پس زدن و۳/۴ بار با ساک بسته پس فرستادنت و گفتن نمیخایمت
حالم بد بود
به مسوول ثبت نام گفتم اسم منو بنویس ولی اگه سفرتون کنسل شد بدونید که شهدا بخاطر من گناهکار شمارو رد کردن
تااینکه روز اردو فرارسید و رفتیم
منی که اسم شلمچه می اومد از گریه غش میکردم اونجا به غیر چندین قطره اشک چیزی عایدم نشد که دلم سبک شه
همش میگفتم ای دل لنتی بیرون بریز که دلت سبک شه
گذشت و گذشت تااینکه شب آخر ساعت۶/۷مارو بردن شلمچه
هوا تاریک بود و نم نم بارون هوا رو گرفته بود
به سمت تپه ای حرکت کردیم
و نشستیم
تااینکه گفتن چندکیلومتر اونورتر روبروتون دقیقا حرم امام حسینه
دلم شکست
زار میزدم
یادم اومد که شهدا اول میخاستن منو آماده کنن بعد منو پیش خودشون بیارن
اونجا راوی برای ما روایت میکرد از زنده بودن شهدا
از اینکه هرچی بخای بهت میدن
مراسم تموم شد و داشتیم برمی گشتیم
یه تسبیج رنگارنگ داشتم که خیلی رنگاش خاص بود خیلی دوسش داشتم
گفتم شهدا این هدیه من به شما و تسبیحم رو گذاشتم همونجا و گفتم درعوض به منم یه نشونه بدید که هستید و منو می بینید و رفتم
بعد از اینکه از راهیان نور برگشتم دوران اعتکاف خادم بودم تو مسجد
یه روزی استاد حلقه صالحین مون اومد و گفت مشهد بودم و یدفعه به دلم افتاد برات یه تسبیح بخرم
تسبیح رو داد دستم دلم آتیش گرفت😭😭😭😭
یه تسبیح رنگ رنگی
گفتم این یه تصادف بوده
دوهفته بعدش خواب دیدم شهید همت اومده به خوابم و تسبیح رو داد دستم
گفت این هدیه ماست به تو...😭
از اون موقع تاحالا شهدا تو زندگیم هستن و حضورشون رو حس میکنم هروقت به جلوی یه گناه بزرگ مقاومت میکنم میان به خوابم،یا با خواب کربلا و شهادت ... به من لطف میکنن
ببخشید پرحرفی کردم
تروخدا ترو به امام حسین واسه من گناهکار و سیاه دل دعا کنید.
#ارسالے_شما
🎯: @Afsar_Velaee (پُڵِ ٱِرټڀٱطے٘)
❃❃❃❃❃❃❃❃❃❃❃❃
اینجا پاتوق بچه هیئتیا👇
داش مشتیاے مجازے😅
(هَیئَـ✌ـتِ مَجــاَزے)
🍃🎈: @Heiyat_Majazi
°💌| #جارچے |💌°
اے شهدا بر ما حمدے بخوانید😔
چرا ڪه شما زنده اید و ما مــردهـ
شڪ نکنید جز این نیستـ✋
بیایید از همین لحظه با شــهدا
عهد ببندیمـ ڪه مراقب اعمال
و افڪارمون باشیمـ🌺
🎯: @Afsar_Velaee (پُڵِ ٱِرټڀٱطے٘)
❃❃❃❃❃❃❃❃❃❃❃❃
اینجا پاتوق بچه هیئتیا👇
داش مشتیاے مجازے😅
(هَیئَـ✌ـتِ مَجــاَزے)
🍃🎈: @Heiyat_Majazi
°💌| #جارچے |💌°
این دنیا و نظمے ڪه بر جهان
حاڪمه ڪاملا ثابته و هرچیزے
جاے خودشه ولے این ماییم ڪه
حالاتمون دائم در حال تغییره؛
باید به خودمون رجوع ڪنیم.
ببینیم به نسبت گذشته چڪار
ڪردیم ڪه نگاه شهدا شامل
حالمون نمیشه و قطع به یقین
نوڪ پیڪان به سمت خودمونه!
با خودت و خداے خودت خلوتڪن
حل میشه؛ شڪ نڪنـ ...✋
🎯: @Afsar_Velaee (پُڵِ ٱِرټڀٱطے٘)
❃❃❃❃❃❃❃❃❃❃❃❃
اینجا پاتوق بچه هیئتیا👇
داش مشتیاے مجازے😅
(هَیئَـ✌ـتِ مَجــاَزے)
🍃🎈: @Heiyat_Majazi
°💌| #جارچے |💌°
بیایید اگه حال دلمون تغییر
میڪنه و اشڪمون سرازیر
میشه، بهش جهت بدیم؛
جهتے ڪه ما رو بخدا
برسونه و بخصوص ڪارے
ڪنیم ڪه این وضعیت به
همین حال و هوا ختم نشه
و پایدار بمونه... بسم الله...
یا علے بگو بنده ے پاڪ خدا؛
ارجعے الے ربڪ✋
🎯: @Afsar_Velaee (پُڵِ ٱِرټڀٱطے٘)
❃❃❃❃❃❃❃❃❃❃❃❃
اینجا پاتوق بچه هیئتیا👇
داش مشتیاے مجازے😅
(هَیئَـ✌ـتِ مَجــاَزے)
🍃🎈: @Heiyat_Majazi
°💌| #جارچے |💌°
احسنتـــ به شمــا
چــه خوبــه ڪه این تحول قشنگے
ڪه شهــدا به ما عنایتــ ڪردن رو
حفظ ڪنیــم ومنحصــر به یڪے دوماه بعــدسفــرنباشــه 👌
یڪے ازاین راه هـاے ثابت قدم بودن
همیــن اڪیپ بودن هستش ،براے تلنڱر
زدن به همدیگــه 😊
نگــاه شهــدایے
بدرقــه راه همــه ما ان شالله✋
🎯: @Afsar_Velaee (پُڵِ ٱِرټڀٱطے٘)
❃❃❃❃❃❃❃❃❃❃❃❃
اینجا پاتوق بچه هیئتیا👇
داش مشتیاے مجازے😅
(هَیئَـ✌ـتِ مَجــاَزے)
🍃🎈: @Heiyat_Majazi
°| #حرفاے_خودمـونے(372) 😊✋ |°
خدایا . . .
دستمون رو فقط پیش خودت دراز میڪنیمـــ(😔)
فقط از خودت میخوایمـــــ(🙏)
خدایا . . .
من میدونم ڪہ همہ قدرت ، دست توستـــ(👌)
خدایا . . .
خودت میدونے اون تہ تہ قلبم چے میگذرهـــ(💔)
خدایا خودت دعام ڪنــــــــ(😢)
••✾🕊خــدا رو احساس ڪن👇🕊✾••
🍃:🌸| @Heiyat_Majazi
.
|° #خــادم_مجازے °|
پست موقتـ✋
#پارتـ_اوݪ رمانـ جذابـ و ارزشے👇
https://eitaa.com/heiyat_majazi/4585
اعـــضاے جدید💐
از اینجـــا با مـــا همراهـ باشید👌
با رمانـ فوق العــادهـ #قدیس😍
✅ جهــت دستــرسے آسانتــر و ڪامل تر
به رمــان فعلے هشتک #قدیس را در ڪانال
ســــرچ ڪنــید😍
راستے😌
رمـــان هاے دیگـــه اے هم بارگــذارے
شده ڪه با ســـرچ هشتڪ #قصه_دلبری
مےتونید بهشـــون دستـــرسے
پــیدا ڪنین🍃🌺🍃🌺
🎈😅
°⏳| #منبر_مجازے( 371) |⌛️°
✍کسیکه در نیمه شب تار، با مولایش خلوت کند
💚رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود😇
💠چون بنده ای در نیمه شب تار، با مولایش
خلوت کند و به مناجات بپردازد خداوند نوری
در دلش قرار دهد و به فرشتگانش گوید❤️
«بنده ام را ببینید که در نیمه شب تاریک با
من خلوت کرده است در حالی که انسانهای تنبل
سرگرم کارهای بیهوده اند و غافلان در خوابند،
شما شاهد باشید که من او را آمرزیده ام.»😍😊👌
📚میزان الحکمه: ج 5، ص 419
.
.
.
پاتوق [ #منبر_مجازے 👳🎙:👇]
🍃:🌸| @heiyat_majazi