eitaa logo
📚 حکایت و داستان های شنیدنی 📚
3.7هزار دنبال‌کننده
1.8هزار عکس
1.1هزار ویدیو
2 فایل
حکایت و داستان های شنیدنی و جذاب😍 #فرهنگی #آموزشی #مذهبی #طنز #اجتماعی و.... کپی: آزاد ادمین : @rezazadeh_joybari تبلیغات: @tablighatch 🌺 🌺🌺 🌺🌺🌺
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از صدای مردم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 مسعود پزشکیان، ۶ آذر ۱۳۹۳: 🔹اول انقلاب مسئول پاکسازی بودم هنوز بحث حجاب نشده بود حجاب را در بیمارستان‌ها و دانشگاه‌ها اجباری کردم 🔹با دادگاه انقلاب هماهنگ کردم بخشنامه کردم که همه باید روسری و مانتو و لباس آستین‌بلند بپوشید 🔹 دانشگاه را ما بستیم. انقلاب فرهنگی و بستن دانشگاه‌ها را ما شروع کردیم! ✍پس چرا به مردم دروغ میگید...؟!! 🇮🇷@در کانال صدای مردم👇👇 https://eitaa.com/joinchat/4214227049C0b50d41e52
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 خجالت رو بذارید کنار و برای همه مخاطبینتون این کلیپ رو بفرستید 🔹اشکم دراومد... 📍ستاد مردمی جلیلی| مرجع جامع اخبار دکتر دنیای دانستنی👇🏼🌍https://eitaa.com/joinchat/2133196802C196b13ea0b
هدایت شده از صدای مردم
آرای تفکیکی کاندیداها در یزد، کرمان و اردبیل یزد: 🔹پزشکیان: ۲۵۳ هزار و ۷۵۰ رای 🔹جلیلی: ۲۵۵ هزار و ۶۹۰ رای 🔸میزان مشارکت: ۶۹.۴۴ درصدی کرمان: 🔹پزشکیان: ۴۷۹ هزار و ۲۴۹ رای 🔹جلیلی: ۷۷۳ هزار و ۵۹۱ رای 🔸میزان مشارکت: ۵۵ درصد اردبیل: 🔹پزشکیان: ۵۵۶ هزار و ۱۳۴ رای 🔹جلیلی: ۱۱۰ هزار و ۷۳۱ رای 🔸میزان مشارکت: ۶۵.۵ درصد ☫☫
هدایت شده از صدای مردم
آرای تفکیکی کاندیداها در استان‌های البرز، ایلام و گیلان ایلام: 🔹پزشکیان: ۱۱۹ هزار ۸۴۳ رأی 🔹جلیلی: ۴۴ هزار و ۷۰۶ رأی 🔸میزان مشارکت: ۵۶.۷۸ درصد گیلان: 🔹پزشکیان: ۵۵۵ هزار و ۴۹۰ رای 🔹جلیلی: ۳۱۱ هزار و ۵۵۱ رای 🔸میزان مشارکت: ۴۳.۹ درصد البرز: 🔹پزشکیان: ۴۸۰ هزار و ۲۸۲ رای 🔹جلیلی: ۳۵۷ هزار و ۸۳۸ رای 🔸میزان مشارکت: ۴۸.۸ درصدی 📡
هدایت شده از صدای مردم
🔸نتایج رسمی و نهایی انتخابات ریاست‌جمهوری 🔹مسعود پزشکیان: ۱۶.۳۸۴.۴۰۳ رأی 🔹سعید جلیلی: ۱۳.۵۳۸.۱۷۹ رأی 🔹میزان مشارکت نهایی: ۴۹/۸ درصد
هدایت شده از صدای مردم
🖼 پزشکیان: مردم عزیز ایران انتخابات تمام شد و این تازه آغاز همراهی ماست 🔹مسیر دشوار پیش‌رو جز با همراهی، همدلی و اعتماد شما هموار نخواهد شد دستم را به سوی شما دراز می‌کنم و به شرافتم سوگند می‌خورم که در این راه تنهایتان نخواهم گذاشت. تنهایم نگذارید. ☫☫
هدایت شده از صدای مردم
🔴پیام سخنگوی ستاد جلیلی پس از پیروزی پزشکیان 🔹دکتر «شهرام یزدانی» سخنگوی ستاد جلیلی، پیروزی در انتخابات ریاست‌جمهوری را به مسعود پزشکیان تبریک گفت.
هدایت شده از 🛑 گوناگون 🛑
🔴 پیام تبریک دکتر سعید جلیلی به دکتر مسعود پزشکیان رئیس جمهور منتخب مردم ایران بسم الله الرحمن الرحیم پانزدهم تیرماه ملت بزرگ ایران در مشارکتی گسترده همراه با رقابتی جدی در بستری سالم و امن، بار دیگر استواری و عمق پایه های مردم سالاری دینی و جمهوریت نظام را به دنیا نشان دادند. اکنون بر همگان است تا با احترام به منتخب مردم، ایشان را در جهت پیشرفت کشور و اعتلاء نظام مقدس جمهوری اسلامی یاری رسانند. به جناب آقای دکتر پزشکیان که موفق به جلب آراء اکثریت مردم شدند تبریک عرض میکنم و هم چون گذشته وظیفه ی خود را کمک به دولت مستقر برای عبور از مشکلات و رسیدن به نقطه مطلوب پیشرفت کشور می دانم. از میلیون‌ها رایی که خواهان استفاده از «یک جهان فرصت» برای «یک ایران جهش» بودند، تشکر می کنم و به آنها اطمینان می دهم به پشتوانه نزدیک به 14 میلیون رای شما، تمام تلاش و توان خود را بیش از گذشته، در جهت پشتیبانی از نقاط قوت و کمک به تصحیح خطاها و رفع نقص ها در روندهای جاری با استفاده از ظرفیتهای مردمی، علمی، صنفی و نخبگانی به کار خواهم بست. اکنون وقت ایفاء «نقش پرشکوه هر ایرانی» با همدلی و هم بستگی ملی در جهت تحقق آرمان‌های بزرگ انقلاب اسلامی است. سعید جلیلی ۱۴۰۳/۰۴/۱۶ 👌
🚩دروازه جهنم 🌺 در روزی که قرار بود مجلس چهارم شورای اسلامی افتتاح شود, حجت‌ الاسلام مرحوم سید علی اکبر  ابوترابی روحانی آزاده, نیز نماینده مردم در همین مجلس بود، در راه برای رسیدن به مراسم افتتاحیه، برای لحظه‌ای جلو ورودی مجلس توقف می‌کند و خطاب به دوست همراهش می‌گوید: این در را ببین، اگر ما به وظیفه خود در قبال رأی مردم عمل نکنیم؛ این در برای ما دروازه جهنم خواهد شد... او همچنین در سال‌هایی که نماینده مجلس بود، گاهی عبایش را کنار پیاده روی ساختمان مجلس پهن می‌کرد و همان جا به درخواست مراجعین رسیدگی می‌کرد و در پاسخ به اعتراض‌هایی که می‌گفتند، این کار صورت خوبی ندارد، می‌فرمود: مسؤولان باید در کوچه و خیابان‌ها راه بیفتند و به وظایف شان عمل کنند... کتاب زندگی به سبک شهدا, ناصر کاوه
هدایت شده از 🏴نوحه ناب🇵🇸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
▪️شب اول محرم سینه زنت آرزوشه... 🎙مداحی دلنشین حاج بمناسبت محرم 📎 📎 📲مرجع رسمی نغمه‌ های ماندگار 🆔کانال نوحه ناب👇 🆔eitaa.com/nohe_naab 🆔eitaa.com/nohe_naab
آیت الله ناصری (ره): 🔳 ماه محرم، ماه عجیبی است. ماه جلوه گری حسین علیه السلام است. ماه جلوه گری ولایت است؛ مخصوصاً دهه اول محرم، که چه خبر است درآن؟! در روایت دارد که خداوند در ازای شهادت امام حسین علیه السلام چهار خصلت در این دنیا به ایشان عطا کرد: ▪️ استجابت دعا را در زیر قبه حضرت قرار داد؛ یعنی هر کس زیر قبه امام حسین علیه السلام دعا کند دعایش مستجاب است، ▪️ دوم اینکه شفای بیماری ها را در تربت ایشان قرار داد. ▪️ و سوم اینکه امامان بعدی را از نسل ایشان قرار داد. ▪️ و چهارم اینکه زائران او ایامی که زائر ایشان هستند از عمرشان محسوب نمی شود. •✾📚 @Hekayat_shenidani 📚✾•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌎سخنان اندیشمند مسیحي -کریس هیور- در مورد امام حسین علیه ‌السلام "امام حسین الگوئي کامل براي تمام انسانیت و نمونه بارز تسلیم در برابر خداوند است؛ ما باید با یادآوري آنچه در "کربلا" گذشته است، کراماتِ اخلاقي حسین را در وجود خودمان بروز دهیم ." •✾📚 @Hekayat_shenidani 📚✾•
حکایت همسـر ملانصـرالدین از او پرسید:«پس از مـرگ چه بلایی به سـرمان می آورنـد؟» 🎈ملا پاسخ داد:«هنوز نمـرده ام و از آن دنیـا بی‌خـبر هستـم ؛‌ ولی امشب برایـت خـبر می‌آورم.» 🎈یک راست رفت سمت قبـرستـان. در یکی از قبرهای آخـر قبرستان خـوابید. خواب داشت بر چشم های ملا غلبه میـکرد؛ولی خـبری از نکـیر و منـکر نبود. 🎈چند نفـری با اسب و قاطـر به سمت روستا می‌آمدند. با صـدای پای قاطـرها ، ملا از خواب پرید و گمان کرد که نکیـر و منکـر دارنـد می‌آیند. 🎈وحشت زده از قـبر بیـرون پـرید. 🎈بیرون پـریدن او همان و رم کردن اسب هـا و قاطـر ها همان‌!! قاطر سواران که به زمین خورده بودنـد تا چشمشان به ملا افتـاد،او را به باد کتک گرفتند. 🎈ملا با سرو صورت زخمی به خانه بـرگشت... 🎈خانمش پرسیـد: «از عــالـم قـبر چـه خبـر؟!» گفت: 🎈«خـبری نبـود ؛ ولی این را فهمـیدم که اگــر قاطــر کـسی را رم نـدهـی ، کاری با تـو نـدارند!!   واقعیت همین است . 🎈اگـر نان کـسی را نبـریده باشیـم ، 🎈اگـر آب در شیر نکـرده باشیـم ، 🎈اگـر با آبروی دیگران بـازی نکـرده باشـیم ، 🎈اگـر جنس نامرغـوب را به جای جنـس مرغوب به مشتـری نداده باشـیم ، 🎈اگر به زیردستـان خود ستـم نکـرده باشیـم ، 🎈و اگـر بندگـی خــدا را کـرده باشیـم، 🎈هیـچ دلیـلی بـرای ترس از مـرگ وجود ندارد !! خدایا آخر عاقبت ما را ختم بخیر کن...🤲🏻 ‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ کانال حکایت ها و داستان های شنیدنی •✾📚 @Hekayat_shenidani 📚✾•
ماهی مون هی میخواست یه چیزی بگه تا دهنشو باز میکرد آب میرفت تو دهنش و نمیتونست بگه... دست کردم تو آکواریوم و درش آوردم شروع کرد از خوشحالی بالا و پایین پریدن.. دلم نیومد دوباره بندازمش اون تو، انقد بالا پایین پرید خسته شد خوابید.. دیدم تا خوابه بهترین موقع س بذارمش توی آکواریوم ولی الان چند ساعته بیدار نشده.. یعنی فک کنم بیدار شده دیده انداختمش اون تو قهر کرده خودشو زده به خواب...!! این داستان رفتار ما با بعضی از آدم های اطراف مونه... دوستشون داریم... دوستمون دارن... ولی اونارو نمیفهمیم!!!! فقط تو دنیای خودمون داریم بهترین رفتار رو با اونا میکنیم. کانال حکایت ها و داستان های شنیدنی •✾📚 @Hekayat_shenidani 📚✾•
هدایت شده از 🏴نوحه ناب🇵🇸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🏴عشق یعنی کربلا ...🖤 🎙مداحی زیبای حاج حسین سیب سرخی مداحی کامل را در آپارات مشاهده کنید👇🏻: https://www.aparat.com/v/qxlt2ba ✅کانال تخصصی نوحه ناب👇🏻 🆔eitaa.com/nohe_naab
🔅 ✍️ پاسخی برای آن‌ها که زود می‌رنجند 🔹خردمندی با مردی در راهی سفر می‌کرد. آن مرد سعی داشت تا با بی‌احترامی، توهین و واکنش‌های تند و زننده، این معلم بزرگ را بیازماید. 🔸در سه روز اول، هرگاه خردمند سخن می‌گفت آن مرد، او را ابله می‌نامید و به‌گونه‌ای گستاخانه این انسان بزرگ را مورد تمسخر قرار می‌داد. 🔹سرانجام در پایان روز سوم، آن مرد تاب نیاورد و از خردمند پرسید: با وجود اینکه در سه روز گذشته من فقط به تو بی‌احترامی کرده‌ام و تو را رنجانده‌ام، چطور می‌توانی رفتاری سرشار از عشق و مهربانی نسبت به من داشته باشی؟ 🔸هرگاه سبب آزار و اذیت تو می‌شدم در پاسخ، رفتاری سرشار از عشق دریافت کردم. چطور چنین چیزی امکان‌پذیر است؟ 🔹خردمند در پاسخ سوال آن مرد، از او پرسید: اگر کسی هدیه‌ای به تو پیشنهاد کند و تو آن را نپذیری، آن هدیه به چه کسی تعلق خواهد داشت؟ 💢 سوال این انسان بزرگ، نگرش جدیدی به آن مرد بخشید. کانال حکایت ها و داستان های شنیدنی •✾📚 @Hekayat_shenidani 📚✾•
حکایتی از شراب خریدن مولوی برای شمس تبریزی ✍می گویند روزی مولانا ،شمس تبریزی را به خانه اش دعوت کرد.شمس به خانه ی جلال الدین بلخي رفت و پس از این که وسائل پذیرایی میزبانش را مشاهده کرد از او پرسید : آیا برای من شراب فراهم نموده ای؟ مولانا حیرت زده پرسید: مگر تو شراب خوار هستی؟! 🔸شمس پاسخ داد: بلی. مولانا: ولی من از این موضوع اطلاع نداشتم!! ـ حال که فهمیدی برای من شراب مهیا کن. ـ در این موقع شب ،شراب از کجا گیر بیاورم؟! ـ به یکی از خدمتکارانت بگو برود و تهیه کند. - با این کار آبرو و حیثیتم بین خدام از بین خواهد رفت. - پس خودت برو و شراب خریداری کن. - در این شهر همه مرا میشناسند،چگونه به محله نصاری نشین بروم و شراب بخرم؟! 🔹اگر به من ارادت داری باید وسیله راحتی مرا هم فراهم کنی چون من شب ها بدون شراب نه میتوانم غذا بخورم ،نه صحبت کنم و نه بخوابم. مولوی به دلیل ارادتی که به شمس دارد خرقه ای به دوش می اندازد، شیشه ای بزرگ زیر آن پنهان میکند و به سمت محله نصاری نشین راه می افتد. تا قبل از ورود او به محله مذکور کسی نسبت به مولوی کنجکاوی نمیکرد اما همین که وارد آنجا شد. 🔸مردم حیرت کردند و به تعقیب وی پرداختند. آنها دیدند که مولوی داخل میکده ای شد و شیشه ای شراب خریداری کرد و پس از پنهان نمودن آن از میکده خارج شد. هنوز از محله مسیحیان خارج نشده بود که گروهی از مسلمانان ساکن آنجا، در قفایش به راه افتادند و لحظه به لحظه بر تعدادشان افزوده شد تا این که مولوی به جلوی مسجدی که خود امام جماعت آن بود و مردم همه روزه در آن به او اقتدا می کردند رسید. 🔹در این حال یکی از رقیبان مولوی که در جمعیت حضور داشت فریاد زد: ”ای مردم! شیخ جلاالدین که هر روز هنگام نماز به او اقتدا میکنید به محله نصاری نشین رفته و شراب خریداری نموده است.” آن مرد این را گفت و خرقه را از دوش مولوی کشید. چشم مردم به شیشه افتاد. مرد ادامه داد: ”این منافق که ادعای زهد میکند و به او اقتدا میکنید، اکنون شراب خریداری نموده و با خود به خانه میبرد! 🔸” سپس بر صورت جلاالدین بلخی آب دهان انداخت و طوری بر سرش زد که دستار از سرش باز شد و بر گردنش افتاد. زمانی که مردم این صحنه را دیدند و به ویژه زمانی که مولوی را در حال انفعال و سکوت مشاهده نمودند یقین پیدا کردند که مولوی یک عمر آنها را با لباس زهد و تقوای دروغین فریب داده و درنتیجه خود را آماده کردند که به او حمله کنند و چه بسا به قتلش رسانند. در این هنگام شمس از راه رسید و فریاد زد: 🔹”ای مردم بی حیا! شرم نمیکنید که به مردی متدین و فقیه تهمت شرابخواری میزنید،این شیشه که میبینید حاوی سرکه است زیرا که هرروز با غذای خود تناول میکند.” رقیب مولوی فریاد زد: ”این سرکه نیست بلکه شراب است.” شمس در شیشه را باز کرد و در کف دست همه ی مردم از جمله آن رقیب قدری از محتویات شیشه ریخت و بر همگان ثابت شد که درون شیشه چیزی جز سرکه نیست. 🔸رقیب مولوی بر سر خود کوبید و خود را به پای مولوی انداخت ،دیگران هم دست های او را بوسیدند و متفرق شدند. آنگاه مولوی از شمس پرسید: برای چه امشب مرا دچار این فاجعه نمودی و مجبورم کردی تا به آبرو و حیثیتم چوب حراج بزنم؟ شمس گفت: برای این که بدانی آنچه که به آن مینازی جز یک سراب نیست، تو فکر میکردی که احترام یک مشت عوام برای تو سرمایه ایست ابدی، در حالی که خود دیدی، با تصور یک شیشه شراب همه ی آن از بین رفت و آب دهان به صورتت انداختند و بر فرقت کوبیدند و چه بسا تو را به قتل میرساندند. 🔹این سرمایه ی تو همین بود که امشب دیدی و در یک لحظه بر باد رفت.پس به چیزی متکی باش که با مرور زمان و تغییر اوضاع از بین نرود. کانال حکایت ها و داستان های شنیدنی •✾📚 @Hekayat_shenidani 📚✾•
هدایت شده از 🏴نوحه ناب🇵🇸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
◾️دختری که برنامه معلی را بهم ریخت! 🎥روضه‌خوانی دختربچه ترک‌ از زبان حضرت رقیه(س) در برنامه حسینیه معلی، شب سوم ♨️کانال نوحه ناب👇 🆔eitaa.com/nohe_naab 🆔eitaa.com/nohe_naab
هدایت شده از 🏴نوحه ناب🇵🇸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
◾️روضه‌خوانی سوزناک رسولی و نریمانی 🎥روضه‌خوانی مشترک حاج و حاج در داغ مصیبت حضرت رقیه سلام الله علیها (برنامه حسینیه معلی، شب سوم ) ♨️کانال نوحه ناب👇 🆔eitaa.com/nohe_naab 🆔eitaa.com/nohe_naab
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مادر : دخترم ...دخترم فقط یکسال و نیمشه...ریحانه کجایی مادر کانال حکایت ها و داستان های شنیدنی •✾📚 @Hekayat_shenidani 📚✾•
46.63M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
مستند نار و انار قسمت دوم مبارزه آزادی.. مبارزه حجاب... نارداران نام قصبه ای در نزدیکی باکو است که به دلیل قرار گرفتن حرم مطهر بی بی رحیمه (سلام الله علیها) خواهر گرامی امام رضا (علیه السلام) از مرکزیت مذهبی و موقعیت رهبری شیعیان آذربایجان برخوردار است. حزب اسلام آذربایجان برای اولین بار در این قصبه تشکیل شد و با خط مشی مذهبی در صحنه سیاسی جمهوری آذربایجان ظاهر شد ولی حاکمیت فاسد و لائیک این جمهوری همواره سعی در حذف حرکت های مذهبی این کشور را داشته است و در راه نیل به این هدف از تخریب مساجد و تصویب قوانین ضد اسلامی تا حمله به نارداران و به شهادت رساندن دینداران دریغ نداشته است نارداران نام قصبه ای در نزدیکی باکو است که به دلیل قرار گرفتن حرم مطهر بی بی رحیمه (سلام الله علیها) خواهر گرامی امام رضا (علیه السلام) از مرکزیت مذهبی و موقعیت رهبری شیعیان آذربایجان برخوردار است. حزب اسلام آذربایجان برای اولین بار در این قصبه تشکیل شد و با خط مشی مذهبی در صحنه سیاسی جمهوری آذربایجان ظاهر شد ولی حاکمیت فاسد و لائیک این جمهوری همواره سعی در حذف حرکت های مذهبی این کشور را داشته است و در راه نیل به این هدف از تخریب مساجد و تصویب قوانین ضد اسلامی تا حمله به نارداران و به شهادت رساندن دینداران دریغ نداشته است.
📝 ✍روزی در دُر گرانبهای پادشاه لکه سیاهی مشاهده شد هر کاری درباریان کردند نتوانستد رفع لکه کنند هر جایی وزیر مراجعه کرد کسی علت را نتوانست پیدا کند تا مرد فقیری گفت من میدانم چرا دُر سیاه شده پس مرد فقیر را پیش پادشاه بردند او به پادشاه گفت در دُر گرانبهای شما کرمی هست که دارد از آن میخورد 🔹پادشاه به او خندید و گفت ای مردک مگر میشود در دُر کرم زندگی کند ولی مرد فقیر گفت ای پادشاه من یقین دارم کرمی در آن وجود دارد پادشاه گفت اگر نبود گردنت را میزنم و مرد بیچاره پذیرفت. وقتی دُر را شکافتند دیدند کرمی زیر قسمت سیاهی رنگ وجود دارد پادشاه از دانایی مرد فقیر خوشش آمد و دستور داد او را در گوشه ای از آشپزخانه جا دهند و مقداری از پس مانده غذاها نیز به او دادند 🔸روز بعد پادشاه سوار بر اسب شد و رو به مرد فقیر کرد و گفت این بهترین اسب من است نظرت تو چیست. مرد فقیر گفت بهترین در تند دویدن هست ولی یه ایرادی نیز دارد پادشاه گفت چه ایرادی فقیر گفت در اوج دویدن اگر هم باشد وقتی رودخانه را دید به درون رودخانه میپرد پادشاه باورش نشد و برای امتحان اسب و صحت ادعای مرد فقیر سوار بر اسب از کنار رودخانه ای گذشت که اسب سریع خودش را درون آب انداخت 🔹پادشاه از دانایی مرد فقیر متعجب شد و یک شب دیگر نیز او را در محل قبلی با پس مانده غذا جا داد و روز بعد خواست تا او را بیاورند . وقتی نزد پادشاه آمد پادشاه از او سوال کرد ای مرد دیگر چه میدانی مرد که به شدت میترسید با ترس گفت : میدانم که تو شاهزاده نیستی پادشاه به خشم آمد و او را به زندان افکند ولی چون دو مورد قبل را درست جواب داده بود. 🔸پادشاه را در پی کشف واقعیت وا داشت و پادشاه نزد مادرش رفت و گفت ای مادر راستش را بگو من کیستم این درست است که شاهزاده نیستم مادرش بعد کمی طفره رفتن گفت حقیقت دارد پسرم چون من و شاه بی بهره از داشتن بچه بودیم و از به تخت نشستن برادرزاده های شاه هراس داشتیم وقتی یکی از خادمان دربار تو را به دنیا آورد تو را از او گرفتیم و گفتیم ما بچه دار شدیم و بدین طریق راز شاهزاده نبودن پادشاه مشخص شد 🔹پادشاه بار دیگر مرد فقیر را خواست ولی این مرتبه برای چگونگی پی بردن به این وقایع بود و به مرد فقیر گفت چطور آن دُر و اسب و شاهزاده نبودن مرا فهمیدی؟ مرد فقیر گفت دُر را، از آنجایی که هر چیزی تا از درون خودش خراب نشود از بین نمیرود را فهمیدم 🔸و اسب را چون پاهایش پشمی بود و کُلک داشتند فهمیدم که این اسب در زمان کُره ای چون اسب ها و گاومیش ها یک جا چرا میکردن با گاومیشی اُنس گرفته و از شیر گاومیش خورده بود و به همین خاطر از آب خوشش می آید 🔹سپس پادشاه گفت اصالت مرا چگونه فهمیدی؟ مرد فقیر گفت موضوع اسب و دُر که برایت مهم بودند را گفته بودم ولی تو دو شب مرا در گوشه ای از آشپزخانه جا دادی و پاداشی به من ندادی و این کار دور از کرامت یک شاهزاده بود و من هم فهمیدم تو شاهزاده نیستی....!! ✍آری اکثر خصایص ذاتی است یعنی در خون طرف باید باشد اصالت به ریشه است... کانال حکایت ها و داستان های شنیدنی •✾📚 @Hekayat_shenidani 📚✾•
هدایت شده از 🏴نوحه ناب🇵🇸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
حضرت زهرا(س) چنین گفته به زینب(س) جانم از غم‌های تو رسیده بر لب 🎙 💔 📲 ♨️🌸کانال نوحه ناب👇 🆔eitaa.com/nohe_naab 🆔eitaa.com/nohe_naab
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🏴 نوحه سرایی پیرغلامان 🔻 تجلیل و بزرگداشت پیرغلامان سیدالشهدا در حسینیه معلی حسینیه معلی  @ به کانال جامع دونور بپیوندید 👇🏻👇🏻👇🏻 https://eitaa.com/joinchat/3059417097C5e699522ce
مردی یک جواهر زیبا و باارزش پیدا کرد. می‌خواست آن را به حاکم شهر خود هدیه کند چون فکر می‌کرد عنایت و توجه حاکم به او برایش سود بیشتری نسبت به ارزش خود جواهر به همراه خواهد داشت. نزد حاکم رفت اما حاکم از پذیرفتن او خودداری کرد. خیلی تعجب کرد. چند وقت بعد دوباره اجازه خواست نزد حاکم برود. حاکم او را به حضور پذیرفت. جواهر را تقدیم حاکم کرد و با هیجان زیاد گفت: «یک جواهرفروش ارزش این جواهر را تخمین زد و به من اطمینان داد که جواهری بسیار گرانبهاست.» حاکم گفت: «ای مرد، من ارزش جواهر را تکذیب نمی‌کنم، اما غلبه بر حرص و طمع، برای من ارزشمندتر است. به عقیده تو این جواهر پرارزش است. اگر آن را به من هدیه کنی، پس هر دوی ما آن چیزی را از دست خواهیم داد که برایمان ارزش دارد. بنابراین نمی‌توانم این جواهر را از شما بپذیرم.» کانال حکایت ها و داستان های شنیدنی •✾📚 @Hekayat_shenidani 📚✾•